اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ القُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الهُدي وَالفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ اليُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ العُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا العِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلَي مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (185)﴾
توهم تباين آيات نزول قرآن
ـ پاسخ هشتم: تعدّد كيفيت نزول
بحث در نزول قرآن كريم در ماه مبارك رمضان بود. ظاهر اين كريمه آن است كه همه قرآن در ماه مبارك نازل شد و ظاهر بعضي از آيات و همچنين مسلم حديث و تاريخ اين است كه قرآن تدريجاً نازل شد [و] اين اشكال زمينه پيدايش اقوالي شده است كه هفت قول با ادله و اشكالات اين اقوال سبعه بيان شد. قول هشتم كه در حقيقت با بعضي از اقوال گذشته بي ارتباط نيست، سخني است كه مرحوم آقا سيد نورالدين(رضوان الله عليه) در كتاب شريف القرآن و العقل ذكر كردند. فرمودند: جمع بين اين دو متنافي را با تعدد انحاي نزول حل ميكنيم[1]. قرآن كريم يك بار به طور مبسوط نازل ميشود كه الفاظ و حروفش با سامعه شنيده ميشود. اين يك مرتبه از نزول قرآن است و نازلترين مراتب نزول قرآن همين مرتبه است. مرتبه متوسطش آن است كه بر قلب رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) نازل بشود. مرتبه اعلايش آن است كه بر روح حضرت نازل بشود بدون واسطه فرشته. آن مرحلهاي كه بر سامعه حضرت نازل ميشود با الفاظ و حروف و كلمات اين در طي 23 سال تدريجي است و آن معنا كه در ماه مبارك رمضان نازل شده است به توسط جبرئيل(سلام الله عليه) اين خلاصه قرآن و دفعتاً به وسيله جبرئيل بر قلب حضرت نازل شد. آن معناي سوم و مرحله سوم كه عاليترين مرحله تنزل هست و روح مبارك حضرت نازل شده است بلاواسطه است؛ همانطوري كه سخن از زمان نيست، سخن از فرشته هم نيست. اين درجات تنزل را ايشان ذكر ميكنند اما برهاني بر اين مسئله اقامه نميكنند.
ـ برهان قرآني پاسخ هشتم
شايد بتوان برهان مسئله را از خود قرآن كريم در موارد گوناگون به دست آورد:
مرتبه نازل نزول قرآن
اما اينكه قرآن يك مرتبهاش، مرتبهاي است كه قابل گفتن و نوشتن و شنيدن و امثال ذلك است اين همان است كه در آغاز سوره «زخرف» بيان فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً﴾[2] خب، عربيت صفت كلام و لفظ است؛ معنا كه نه عبري است و نه عربي. الفاظ يا عربي است يا عبري يا سرياني و مانند آن. اگر چيزي به صورت لفظ درنيايد و كلمه و جمله نداشته باشد كه نه عربي است نه غير عربي. اگر اختلافي هست در عربيت يا غير عربيت، مال وجود كتبي و وجود لفظي است وگرنه وجود ذهني و وجود خارجي اشيا نه عربي است نه غير عربي. آنها مربوط به تكوين است [و] عربيت مربوط به اعتبار است. يك عده جمع ميشوند اين كلمه را براي فلان معنا وضع ميكنند، اين به قرارداد است. گاهي ممكن است يك كلمه در بين يك قوم داراي معاني عديده باشد و همين كلمه پيش قوم ديگر مهمل باشد، اصلاً معنا نداشته باشد، وضع نشده باشد. يك امر تكويني و نفسالامري نيست؛ نظير وجود ذهني يا وجود خارجي نيست كه يك امر حقيقي باشد. وجود كتبي و وجود لفظي طبق قرارداد و اعتبار است و اين به عالم طبيعت و اعتبار برميگردد. از اينكه خداي سبحان فرمود: ما اين كتاب را عربي كرديم يعني همانطوري كه معارف و محتواي اين كتاب الهي است، الفاظش هم به دستور خداي سبحان تنظيم شده است. وقتي به صورت لفظ و گفته و گفتار درآمد به صورت شنيده هم درميآيد. اين معنا كه ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً﴾ اين همان مرحله نازله قرآن است كه در طي 23 سال تدريجاً بر وجود مبارك حضرت نازل شد كه حضرت با سامعه مبارك اين الفاظ و حروف را ميشنيدند.
مرتبه متوسط نزول قرآن
و اما آنچه كه مربوط ميشود به مرحله متوسط از نزول اين همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «شعرا» فرمود: ﴿وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ العَالَمِينَ ٭ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرِين﴾[3]، اين مرحله بالاتر از مرحله سامعه است؛ در عين حال كه الفاظ و حروف را رسول خدا با سامعه ميشنود، معاني و معارف را با قلب دريافت ميكند به وسيله جبرئيل(سلام الله عليه). آن كه ميآورد جبرئيل است ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرِينَ ٭ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ﴾.
پرسش ...
پاسخ: نه اول قلب است اول قلب است بعد لسان ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرِينَ ٭ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ﴾، نظير آنچه كه در معراج آمده كه آن را بعد خواهيم گفت كه اول ميفرمايد: ﴿مَا كَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأَي﴾[4] بعد ميفرمايد: ﴿مَا زَاغَ البَصَرُ وَمَا طَغَي﴾[5]؛ در اين علوم حصولي و علوم ظاهري اول چشم ميبيند يا گوش ميشنود بعد ذهن ميفهمد ولي در علوم حقيقي اول روح ميفهمد بعد گوش ميشنود و چشم ميبيند. اول فرمود: ﴿مَا كَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأَي﴾ بعد فرمود: ﴿مَا زَاغَ البَصَرُ وَمَا طَغَي﴾ مرحله اعلاي از اين مقام كه فرشتهاي در كار نيست همان است كه در آيهٴ 51 سورهٴ «شوري» بيان كرد فرمود: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾؛ هيچ بشري نميتواند سخن خداي سبحان را بشنود مگر با يكي از اين سه راه. خداوند با يكي از اين سه راه با بشر سخن ميگويد: اول وحي است؛ گرچه همه اين سه قسم وحي است و همه اين سه قسم كلام است ولي به قرينه تقابل اين قسم اول وحي بلاواسطه است فرمود: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً﴾ يا بلا واسطه است يا ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ است كه گفتند نظير آنچه كه موسي كليم(سلام الله عليه) از حجاب شجره شنيد[6] كه ﴿إِنِّي أَنَا اللَّهُ﴾[7] يا ﴿إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالوَادِ المُقَدَّسِ طُويً﴾[8] يا فرشتهاي را خداي سبحان ارسال ميكند كه آن فرشته پيام الهي را به رسول ميرساند به اين بشر ميرساند ﴿أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾؛ نظير آنچه كه براي موساي كليم(سلام الله عليه) حاصل شد ﴿أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً﴾ كه آن رسول وحي الهي را به اذن خدا به انسان كامل ميرساند ﴿أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ﴾ اين رسول به اذن خدا آنچه را كه خدا ميخواهد؛ نه آنچه را كه خودش خواست. اين بيان انحاي سخن خدا با خلق و اگر انساني بتواند بلا واسطه از خداي سبحان سخن دريافت كند و آن انسان غير رسول خدا باشد قابل باور نيست؛ چون هيچ انساني كاملتر از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) نيست پس رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) مصداق مسلم اين صدر است. صدر اين جمله مباركه است. ممكن است احياناً ديگران هم بشوند ولي اينچنين نيست كه ديگران كلام خدا را بلا واسطه بشنوند ولي رسول خدا بلا واسطه اصلاً كلامالله را نشنود اينچنين نيست.
پرسش ...
پاسخ: در جريان تعليم اسماء آنجا گفته شد كه ﴿فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ﴾[9] آن كلمات را گفتند حولالعرش نگاه كرد به نام اهل بيت را شنيد و فهميد و از آن بركت طرفي بست
نكته: اسناد اقسام سهگانه وحي به خداوند
كار را ميشود به خداي سبحان اسناد داد ولو معالواسطه؛ نظير توفي و نظير خود وحي و امثال ذلك. همين توفي را خداي سبحان در عين حال كه به مأموران عزرائيل نسبت ميدهد و به خود عزرائيل نسبت ميدهد، به خودش هم نسبت ميدهد. هم مسئله ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[10] است، هم ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ المَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[11] هست، هم ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا﴾[12] است. صرف اسناد كار به خدا نشانه بلاواسطه بودن نيست و در همين آيهٴ 51 سورهٴ «شوري» كاري كه به خدا اسناد دارد سه قسم است: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ﴾ الا با اين سه راه. با اينكه بعضي بلاواسطه است، بعضي من وراء حجاب است، بعضي به واسطه ارسال رسول است مع ذلك ميگويد در هر سه حال خدا سخن ميگويد. خب، آن هم كه واسطه است مصحح دارد كه كار را به خداي سبحان كه مبدأ است اسناد داد. بنابراين از آيهٴ 51 سورهٴ «شوري» استفاده ميشود كه كلام خدا سه نحو است و هر كدام از اينها هم در حقيقت تنزل است و انسان با يكي از اين سه راه ميتواند كلام خدا را استماع كند و اين هم منفصله مانعةالخلو است كه اجتماع را شايد، هيچ تبايني بين اين انحاي سهگانه نيست. ممكن است يك انسان كاملي بعضي از كلمات را با واسطه و بعضي از كلمات را به واسطه حجاب و بعضي از كلمات را به واسطه پيك وحي بشنود و از اين دقيقتر در عين حال كه از پيك وحي ميگيرد «من وراء الحجاب» تلقي كند و در عين حال كه از وراء حجاب تلقي ميكند بلا واسطه هم تلقي كند. اين مربوط به شهود آن انسان كامل است وگرنه كار را خدا تفويض نميكند. در هيچ جا خدا معزول نيست كه ديگري كار را به عهده بگيرد و خدا كار را به ديگري واگذار كند، بلكه ديگري يا ديگران هر كه هستند و هر چه هستند مجاري فيضاند كه يك آن بدون استمداد از فيض حق هستي ندارند؛ چه رسد به اينكه كاري بتوانند انجام بدهند. اگر انسان كامل باشد، در عين حال كه فيض را از اين مجاري فيض دريافت ميكند از ذات اقدس الهي هم تلقي خواهد كرد.
ـ خلاصه پاسخ هشتم
پس وحي و كلام خدا سه نحو است اين كه مرحوم آقا سيد نورالدين(رضوان الله عليه) فرمودند: آنچه كه در طي 23 سال تدريجاً نازل شد براي مرحله كثرت و تفسير اوست كه قابل گفتن و شنيدن هست و آنچه كه يكجا شنيد در ماه مبارك رمضان به واسطه جبرئيل، آن عصاره قرآن است و آنچه كه اعلاي از اين دو قسم است بلا واسطه شنيد بر روح حضرت نازل شده است كه فوق مقام قلب است و بلا واسطه است، ميشود از اين آيهٴ 51 سورهٴ مباركهٴ «شوري» استفاده كرد.
اولويت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در تلقي بلا واسطهٴ وحي
پرسش ...
پاسخ: بله، دليل دوم چون دليل اول همان اوليت بود. بله، دليل دوم كه بيان صغرا است چون بيان صغرا هم از راه تلازم هست [و] هم با دلالت مطابقه؛ اما بيان تلازم همين بود كه ذكر شد كه ممكن نيست يك بشري در جهان بتواند كلام خدا را بلا واسطه تلقي بكند و پيغمبر اسلام نتواند؛ چون او خاتم است و افضل انبياست. اگر او افضل انبياست، ديگر فرض ندارد كه ديگران لايق باشند كلامالله را بلا واسطه تلقي بكنند و خاتم انبيا نتواند. اين دليل بيان صغرا بود روي برهان تلازم و اما روي برهاني كه ادق از تلازم هست و مسئله مطابق است تقريباً، همين مسئله آيات سورهٴ «نجم» است. در آيات سورهٴ «نجم» وقتي عروج رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) را بازگو ميكند از آيهٴ هفت به بعد اينچنين ميفرمايد: ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّي ٭ فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي ٭ فَأَوْحَي إِلَي عَبْدِهِ مَا أَوْحَي﴾؛ ديگر هيچ واسطهاي بين رسول خدا و ذات اقدس الهي به عنوان فرشته و امثال ذلك نبود كه به وسيله فرشته وحي را بر پيغمبر نازل بكند و شاهدش هم همان جريان معروف هست كه در ليله معراج جبرئيل(سلام الله عليه) به رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) عرض كرد: شما جايي پا نهادهايد كه هيچ پيامبري قبل از شما پا ننهاد و آمدن من هم به همراه شما مقدورم نيست كه «لو دنوت أنملة لاحترقت»[13]. پس از آن مرحله به بعد نه حجابي در كار است و نه فرستادهاي (مثل جبرئيل و امثال جبرئيل(سلام الله عليهم)) حضور دارند كه وحي را تلقي كنند و به پيغمبر برسانند. ظاهر اين آيه آن است كه اين گونه از وحيها را رسول خدا بلا واسطه تلقي كرد: ﴿فَأَوْحَي إِلَي عَبْدِهِ مَا أَوْحَي﴾[14] و آن روايات «لو دنوت أنملة لاحترقت» هم اين را تأييد ميكند و بعضي از رواياتي كه مربوط به آيات پاياني سورهٴ مباركهٴ «بقره» است اين را تأييد ميكند كه آيات پاياني سورهٴ مباركهٴ «بقره» را رسول خدا در ليلهٴ معراج بلا واسطة و مشافهتاً از خداي سبحان تلقي كرده است. اين ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ﴾[15] كه اين همه فضيلت دارد گفتند بلا واسطه تلقي كرده است[16].
پرسش ...
پاسخ: آن ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ القُوَي﴾[17] را فكر ميكردند كه به جبرئيل برميگردد. اگر هم به جبرئيل برگردد، آن براي بين راه است براي اينكه فرمود: ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّي﴾[18] ما از آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾ شروع كرديم به استدلال. آنها كه گفتند شديدالقوي خدا نيست و شديدالقوي را جبرئيل دانستند، توجه نكردند كه خداي سبحان خود را به اين صفت هم معرفي كرد كه ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو القُوَّةِ المَتِينُ﴾[19]؛ خدا هم شديدالقوي است، همانطور يكه شديدالبطش است شديدالعقاب است، ﴿ذُو القُوَّةِ المَتِينُ﴾ است: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو القُوَّةِ المَتِينُ﴾. اگر هم شديدالقوي جبرئيل(سلام الله عليه) باشد، اين براي بين راه است. از آن مرحله به بعد كه ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّي ٭ فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي﴾[20] كه سخن از جبرئيل نيست لذا فرمود: ﴿فَأَوْحَي إِلَي عَبْدِهِ مَا أَوْحَي﴾[21] بعد فرمود: ﴿مَا كَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأَي﴾[22].
ـ سرّ اختلاف روايات رؤيت خدا در شب معراج
رواياتي كه مربوط به ﴿مَا كَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأَي﴾ است مختلف است چون سائقان و راويان يكسان نبودند؛ گاه از امام رضا(سلام الله عليه) سؤال ميكنند كه آيا خداي سبحان را رسول خدا رد معراج با چشم جان مشاهده كرد يا نه؟ بعضي از روايات به شدت اين معنا را نفي ميكند ميفرمايد: پيغمبر عظمت خدا را ديد، در بعضي از روايات وقتي كه سائل و راوي در حد اعلاي فكر است و متوجه است كه منظور رؤيت به قلب است؛ نه رويت با بصر، فرمود: آري خدا را با جان با چشم جان آن كه ميسور بود ديد؛ نظير آنچه كه حضرت امير فرمود «ما كنت أعبد ربا لم اره»[23]. رواياتي كه در همين زمينه است يكسان نيست براي اينكه سائلان يكسان نبودند «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة»[24].
پرسش ...
پاسخ: اين كلام لفظي است كه حرف است و صوت است و به حنجره و امثال آن متكي است و اما در باره كلمات الهي كه فرمود: عيسي كلمهٴ خداست و سراسر جهان كلمات الهياند: ﴿لَّوْ كَانَ البَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ البَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾[25] يا :﴿وَالبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ﴾[26] اين راجع به اين الفاظ لفظي نيست كه با چهارتا خودكار حل ميشود كه، اين كه نيست. آن ميفرمايد: اگر درياها مركب بشود اين درياها تمام ميشود و كلمات حق همچنان دوام دارد.
ـ نتيجه بحث
نحوه كلام در هر عالمي فرق ميكند؛ نحوه كلام در آن نازلترين مرحله وحي همين الفاظ و حروف است كه با گوش شنيده ميشود با زبان گفته ميشود و مانند آن. مرحله متوسطش ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾[27] است كه در سورهٴ «شعرا»ست، مرتبه اعلايش همين است كه در سورهٴ «نجم» آمده است.
بنابراين اگر وحي داراي سه مرحله است، قهراً مسئله ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ القُرْآنُ﴾ و آيه سورهٴ «دخان» و سورهٴ «قدر» اين مربوط به بين راه مسئله وحي است به نظر مرحوم آقا سيد نورالدين، از اين عميقتر هم هست كه سخن از ماه رمضان و سخن از مقام قلب و امثال ذلك نيست.
پرسش ...
پاسخ: همان آيه مباركهٴ سورهٴ «اسراء» كه دارد: ﴿إِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِن لَّا تَفْقَهُونَ﴾[28] مؤيد همين است كه آنها حرف ميزنند منتها شما متوجه نميشويد؛ نه اينكه آنها حرف نزنند گاهي هم حرفهاي آنها را اولياي الهي ميشنوند.
درجات و مراتب قرآن در بيان قرآن و اهل بيت
آيات سورهٴ «زخرف» همين است. فرمود: ﴿حم ٭ وَالكِتَابِ المُبِينِ ٭ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيم﴾؛ يعني اين كتاب مبين هم عربي است، هم امالكتاب است؛ ضمير هر دو به اين برميگردد، منتها چون «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة»[29] در روايتي كه از حضرت سيدالشهداء رسيده است اين معنا را دارد. آنچه كه از امام ششم(سلام الله عليه) رسيده است همين معنا را دارد كه «كتاب الله عزوجل علي اربعة اشياء علي العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولياء و الحقائق للانبياء»[30]؛ هر دو را به كتاب مبين برميگرداند، ميفرمايد: ﴿حم ٭ وَالكِتَابِ المُبِينِ ٭ إِنَّا جَعَلْنَاهُ﴾[31]؛ يعني همين كتاب مبين را ﴿قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ﴾[32] يعني همين كتاب مبين ﴿فِي أُمِّ الكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[33] پس بعضي از مراحل قرآن عربي است، بعضي از مراحل قرآن «علي حكيم» است. در بحثهاي قبل هم گذشت كه خداي سبحان فرمود اين طناب را من انداختم ولي اينچنين نيست كه مثل باران نازل كرده باشم، بلكه آويختم؛ يك سمتش به دست من است [و] يك طرفش به دست شماست. پس از عربيِ ضرب يضرب تا لقاءالله قرآن است. رواياتي كه ميگويد ﴿اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه﴾[34] يا اين رواياتي كه فرمود: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله»[35] اين كتابالله ثقل اكبر است «طرفه بيد الله [سبحانه تعالي] و الطرف الآخر بايديكم»[36]؛ يعني از اين خواندها تا لقاءالله قرآن است هر چه رشد كنيد قرآن است. اينچنين نيست كه بالاتر رفتيد قرآن نباشد بشود فلسفه، پايينتر كه آمديد بشود قرآن. اينچنين نيست. اين يك باراني نيامده كه نازل بشود خدا او را انداخته باشد بلكه حبل الله است او را آويخت؛ نه انداخت. فرمود: يك سمتش به دست من است «طرفه بيد الله [سبحانه تعالي] و الطرف الاخر بايديكم»، ﴿اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه﴾؛ بگيريد و بالا بياييد. اينكه فرمود: «اقرا و ارق»[37]؛ بخوان و بالا برو و امثال ذلك همين است. اين كه گفته شد «للقرآن ... سبعة ابطن»[38] يا «سبعين بطن» همين است اين تنها سبعين نيست، سبعين ميليون بطن هم در آن هست. يك گوشهاي از آن را مرحوم حكيم نقل كرد در اين جلد اول شرح كفايه در «استعمال لفظ در اكثر از معنا» كه ظاهراً اينكه از بعض اعاظم نقل كرد كه فرمودهاند: ما خدمت آخوند ملا فتحعلي رفتيم كه مفسر معروف بود به اتفاق مرحوم آقا سيد اسماعيل صدر و مرحوم آخوند و اينگونه از بزرگان، رفتيم خدمت اين مفسر ايشان روز اول آيه را طوري معنا كرد كه به ذهن ما نيامده بود يك چنين معناي دقيقي؛ فردا خدمتشان شرفياب شديم همان آيه را طرزي ديگر معنا كرد؛ پس فردا مشرف شديم همان آيه را طرز ديگر و عميقتر معنا كرد. اين را مرحوم آقا حكيم نقل كرده ظاهراً آن بعض الاعاظم مرحوم آقاي نائيني(رضوان الله عليه) است. پس اينچنين نيست كه اگر ما يك قدري عميقتر شديم ديگر قرآن نباشد. قرآن حتماً با يد عربي باشد و فارسي باشد و قابل گفتن و نوشتن باشد، اينچنين نيست. از نازلترين درجه تا عاليترين درجه قرآن كريم است؛ زيرا هر دو ضمير را در سورهٴ «زخرف» خدا به كتاب مبين برگرداند. فرمود: اين كتاب مبين را ما در مرحله نازل عربي قرار داديم ﴿لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾[39] و همين كتاب ﴿فِي أُمِّ الكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[40] ذيل اين ﴿لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾ روايت است كه ميفرمايد: باطن قرآن ماييم[41] [و] منظور از «علي» اميرمؤمنان(عليه السلام) است؛ يعني حقيقت علوي همانجا حضور دارد[42] و حقيقت ما همانجا حضور دارد كه آنجا تلقي ميكنيم. آنجا جاي تلقي است كه فرمود: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي القُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[43].
پرسش ...
پاسخ: يك حقيقت جامعي است، حالا تفصيلاً ما ندانيم اجمالاً ميدانيم؛ يك حقيقت جامعي است كه همه علوم و معارف را داراست و كتابهاي از روي آن نسخه گرفته ميشود؛ آن نسخه اصل است كه امالكتاب است. لوح محو و اثبات و كتاب محو و اثبات و امثال ذلك از او مدد ميگيرد. در سورهٴ «رعد» فرمود: ﴿يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الكِتَابِ﴾[44]؛ يعني يك كتاب است به نام محو و اثبات از اين بالاتر كتاب ديگري است به نام امالكتاب.
لطافت بيان سيد نور الدين عراقي(ره)
بنابراين طبق تحليلي كه مرحوم آقا سيد نورالدين(رضوان الله عليه) ذكر كردند؛ گرچه بعضي از فرمايشات ايشان با فرمايشات آقايان گذشته هماهنگ است اما يك مطلب دقيقتر را ايشان ذكر كردند كه جمع بين انزال و تنزيل دفعي و تدريجي به آن است كه آنكه عربي است و الفاظ و حروف دارد در طي 23 سال تدريجا نازل شد، آنكه بر قلب نازل ميشود يك حقيقت بسيط است در ماه مبارك رمضان در ليلهٴ قدر نازل شد به وسيله جبرئيل و آنكه ام الكتاب است فوق اينهاست كه جبرئيل در آنجا راه ندارد.
پرسش ...
پاسخ: نه، اين تفصيل در فرمايش مرحوم علامه نبود كه يك مرتبهاش بر قلب ميآيد، يك مرتبهاش بر روح.
پرسش ...
پاسخ: نه، لفظي را كه گفتن نداشت چون مفروغ عنه بود. مرحله قلب و مرحله روح را از هم جدا نكردند.
خلاصه اقوال مشهور در نزول قرآن
آيه 105 و 106 سورهٴ «اسراء» اين بود كه ﴿وَبِالحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَنَذِيراً ٭ وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَلَي مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلاً﴾ اين هم از آياتي است كه دلالت ميكند بر اينكه قرآن كريم وجود تنزيلي و تدريجي دارد كه مربوط به عالم عربيّت است و امثال ذلك. ملاحظه فرموديد كه در علوم القرآني كه شيعهها نوشتند؛ چه علوم القرآني كه اهل سنت نوشتند اينها معمولاً دو سه قول رسمي است كه دو قول خيلي رايج است و خيلي هم قائل دارد. سيوطي در اتقان سه قول نقل ميكند ميگويد كه أشهر و أصح همان قول اول است كه قرآن نازل شده است يعني آمده به بيتالعزة كه پيمان آسمان باشد خلاصه و قول سوم آن است كه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد؛ يعني اول قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد، بعد در اين كتابها مثال ذكر ميكنند ميگويند اگر يك كسي بخواهد مسافرت دو ماهه داشته باشد مكه مشرف بشود، ميگويد فردا من ميروم مكه. خب، مكه رفتن دو ماه طول ميكشد ايشان تاريخ را با فردا ذكر ميكند؛ يعني يك امر تدريجي تاريخش به آن آغاز شروع است. قرآن هم كه در طي ساليان متمادي نازل شده است شروعش چون در ماه مبارك رمضان بود به گمان آنها كه امام رازي هم يكي از آن كساني است كه اين احتمال را تا حدودي تقويت ميكند گفتند اولش چون در ماه مبارك رمضان بود از اين جهت گفتند در ماه مبارك رمضان نازل شد و اما به نظر اماميه كه اول قرآن در مبعث نازل شده است و آن آيات را نميشود از قرآن كريم جدا كرد؛ اين سخن سخن ناصواب خواهد بود و در بين اين اقوال هشتگانه اگر چنانچه آن دوتا شبهه يا كه در فرمايشات سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) بود آن برطرف بشود عميقترين و پختهترين قول فرمايش ايشان است حالا درباره حل اين دو شبهه مطالعه بفرماييد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . تفسيرالقرآن و العقل، ج 1، ص 109.
[2] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 3.
[3] . سورهٴ شعراء، آيات 192 ـ 194.
[4] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 11.
[5] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 17.
[6] . الميزان، ج 18، ص 74؛ مجمع البيان، ج 9 ـ 10، ص 57.
[7] . سورهٴ قصص، آيهٴ 30.
[8] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 12.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 37.
[10] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 61.
[11] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 11.
[12] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 42.
[13] ـ بحارالانوار، ج 18، ص 382.
[14] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 10.
[15] . سورهٴ بقره، آيهٴ 285.
[16] . تفسير القمي، ج 1، ص 95.
[17] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 8.
[18] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 8.
[19] ـ سورهٴ ذاريات، آيهٴ 58.
[20] ـ سورهٴ نجم، آيات 8 ـ 9.
[21] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 10.
[22] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 11.
[23] ـ كافي، ج 1، ص 98.
[24] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 380.
[25] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 109.
[26] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 27.
[27] ـ سورهٴ شعراء، آيات 193 ـ 194.
[28] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 44.
[29] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 380.
[30] ـ بحارالانوار، ج 75، ص 278.
[31] ـ سورهٴ زخرف، آيات 1 ـ 3.
[32] ـ سورهٴ زخرف، آيات 3 ـ 4.
[33] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 4.
[34] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 103.
[35] ـ بحارالانوار، ج 2، ص 226.
[36] ـ خصال، ج 1، ص 66.
[37] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 628.
[38] ـ عوالياللآلي، ج 4، ص 107.
[39] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 3.
[40] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 4.
[41] . ر .ك: وسائل الشيعة، ج 25، ص 10؛ «... و جميع ما احل الله في الكتاب هو الظاهر و الباطن من ذلك ائمة الهدي».
[42] . بحار الانوار، ج 23، ص 210؛ عن ابيعبدالله(عليه السلام) و قد سأله سائل عن قول الله عزّ و جل﴿وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾ «قال: هو امير المؤمنين».
[43] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 6.
[44] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 39.