اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدي وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلَي مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (185)﴾
وجوب روزهٴ ماه مبارك رمضان
اصل وجوب روزه را خداي سبحان با علل و عوامل فراواني تثبيت ميكند تا مكلّفين به انجام اين فريضه الهي موفق بشوند; گاهي ميفرمايد: اين روزه تنها بر شما واجب نشده است بر انبيا يا امم گذشته هم واجب بود; گاهي ميگويد: اين روزه زاد تقواست و تقوا هم «زاد المسافرين الي الله» است; گاهي ميفرمايد: همه جهات سهولت در روزه گرفتن رعايت شده است, زيرا اگر كسي بيمار يا مسافر بود, قضا به جا بياورد و اگر كسي توان روزه گرفتن را نداشت, كفاره بپردازد; گاهي هم مسئله يسر و نفي عسر را بازگو ميكند و مانند آن; گاهي هم براي تشويق انسانها به امتثال اين تكليف الهي ميفرمايد: اين چند روزي بيش نيست خيلي طولاني نيست و آن چند روز هم ماهي است كه قرآن در آن نازل شده است. اين ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ براي عظمت ظرف روزه است. گاهي ميفرمايد: اين بيش از چند روز نيست ﴿أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ﴾, گاهي هم عظمت آن ظرف را بازگو ميكند كه اين در ماهي است كه قرآن در آن ماه نازل شده است. قرآني كه هدايت انسانها را به عهده دارد و شواهد هدايت و فرقان در او تعبيه شده است و اين ذكر ظرف نزول قرآن در خلال آيات صوم, نشانه آن است كه مكلّفين به اشتياق ادراك معارف قرآن از روزهٴ اين ماه بهرهمند شوند: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ﴾ يعني آن ايام معدودهاي كه روزه واجب است, ماه مبارك رمضان است, ماهي كه در او قرآن نازل شده است: ﴿الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدي وَالْفُرْقَانِ﴾.
نزول قرآن در ماه رمضان
ـ نقد نظريهٴ نزول اول قرآن يا بعض قرآن در ماه رمضان
قبل از تقسيم مسئله روزه كه بعضي از فقرههاي همين آيه و همچنين آيه 187 دربر دارد مسئله نزول قرآن در ماه مبارك رمضان مطرح شد كه قرآن در ماه مبارك نازل شده است يعني چه؟ اگر منظور آن است كه همه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شده است, اين نه با آيات ديگر سازگار است [و] نه با تاريخ مسلّم اسلامي سازگار است. اگر منظور آن است كه بعضي از آيات قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد, اين گفتن نداشت خب ابعاض ديگر در آن يازده ماه ديگر نازل شد. بعضي از قرآن در اين يك ماه نازل شد بعضي هم در آن يازده ماه ديگر نازل شد. اگر منظور آن است كه آغاز نزول قرآن ماه مبارك رمضان است ـ يعني اولين آيهاي كه نازل شده است در ماه مبارك رمضان بود ـ اين با تاريخ مسلّم اماميه سازگار نيست كه مبعث در 27 رجب است و آغاز نزول قرآن همراه با بعثت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است. مسئله بعثت را تاريخ به عهده دارد, تاريخ اماميه به عهده دارد كه 27 رجب بعثت است و بعثت هم بدون وحي و نزول قرآن نخواهد بود و آيات ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ﴾[1] و مانند آن هم در آغاز بعثت نازل شده است.
ـ شواهد بر نزول تدريجي قرآن مفصّل و عدم نزول دفعي آن
مسئله تدريجي بودن آيات قرآن را هم تاريخ مسلم به عهده دارد و هم خود قرآن كريم; خود قرآن كريم به خوبي دلالت ميكند بر اينكه همه آيات و سور يكجا نازل نشد.
يكي آن دليل عقلي است در محور نقل كه ميگويد آياتي كه ناسخ و منسوخ دارد مثلاً يكجا نازل نميشود, يكي هم; شواهد لفظي خود آيات شواهد لفظي آيات اين است كه بعضي از آيات دلالت ميكند كه اين سورهها تدريجاً نازل شده است كه مقداري از آن شواهد لفظي قرآني خوانده شد, مقداري هم به خواست خداي سبحان امروز مطرح است. پس نميشود گفت كه همه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شده است.
اما در تتميم آن شواهد نقلي كه از آيات قرآن ميتوان استفاده كرد كه همه قرآن يكجا نازل نشد ـ يكي از آن شواهد ـ آيه 101 سورهٴ مباركه «نحل» است فرمود: ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾[2]; فرمود اگر ما آياتي را جا به جا كرديم به جاي حكم قبلي حكم بعدي نازل كرديم, دستور قبلي را با دستور بعدي ترميم كرديم, منافقين و كفار ميگويند تو افترا بستي براي اينكه يا حرف اولت درست بود يا حرف دومت. ديگر نميدانند هم حرف اول درست است در جاي خود و هم حرف دوم درست است در جاي خود. فرمود: ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ﴾ در پرانتز ﴿وَاللَّهُ أَعْلَمُ﴾; خدا ميداند كه چه وقت تبديل و تغيير بايد راه پيدا كند ﴿قَالُوا﴾ بدانديشان اسلامي گفتند: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ﴾ تو ـ معاذ الله ـ افترا ميبندي, رسول نيستي, زيرا اگر رسول بودي يا آن حرف اولت درست بود يا اين حرف. ديگر گاهي آنچنان سخن ميگويي و گاهي تبديل ميكني به سخن ديگر ما را سرگرم ميكني اين معلوم ميشود افترا است; نه رسالت. ﴿قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ خب, اين نشانه آن است كه همه قرآن يك جا نازل نشد.
در سورهٴ مباركه حضرت محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ـ سورهٴ 47 ـ در آنجا اينچنين آمده است, آيه 20 از اين سوره مباركهٴ: ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَي لَهُمْ﴾[3]; فرمود: اينها كه به حسب ظاهر ايمان آوردند ميگويند چرا سوره جديدي نازل نشده است كه حكم تازهاي را در بر داشته باشد, وقتي يك سوره محكم و متقني نازل شد و جريان جنگ و قتال در آن سوره طرح شده است, آنهايي كه قلبشان مريض است مثل انسان غشوه زده به تو نگاه ميكنند; همين كه سخن از مرگ و مردن به ميان آمد طوري تو را نگاه ميكنند كه مثل حالت احتضار. خب, اگر همه قرآن يكجا نازل شده بود, ديگر نميگفتند چرا سورهاي نازل نميشود و ديگر خدا نميفرمود وقتي ما سوره محكمي نازل ميكرديم كه جريان جنگ و قتال در آن سوره مطرح است ﴿يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ﴾[4]. اگر همه قرآن يك جا نازل شده بود, نه توقع آنها به جا بود و نه ترتيب اثر. معلوم ميشود كه سراسر قرآن كريم يكجا نازل نشد.
پس بنابراين اين آيه مباركه كه ميگويد «قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد» يا آيه سوره قدر ميگويد «قرآن در شب قدر نازل شد» يا آيه دخان ميگويد «در ليله مباركه نازل شد» چگونه با ساير آياتي كه نشانه آن است كه قرآن يكجا نازل نشد جمع بكنيم.
سؤال: ... جواب: بله كه تدريجاً احكام الهي نازل شده است براي اينكه خيلي از محرمات است كه بعدها آمده است
سؤال: ... جواب: اينكه فرمود ماه مبارك رمضان ظرف نزول قرآن است يعني چه؟ يا بايد گفت همه يا بعض يا جزء اول هر سه اشكال دارد
سؤال: ... جواب: بله حالا ببينيم اصل اشكال جا بيفتد تا جوابي كه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) دادند آن را نقل بكنيم بعد شبهاتي كه بر فرمايشات ايشان مطرح است آن را هم طرح كنيم.
سؤال: ... جواب: اصلاً خود قرآن ميگويد كه همه يكجا نازل نشد; خود آيات قرآن دارد كه ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ﴾[5] معلوم ميشود كه قرآن را خدا يكجا نازل نكرد.
سؤال: ... جواب: نه براي خود پيغمبر هم نازل نكرد براي اينكه اگر بر پيغمبر نازل شده بود كه بايد تبليغ ميكرد معلوم ميشود كه يك مرحلهاي است كه اصلاً آن مرحله مرحله رسالت نيست, مرحلهاي است كه لازمهاش رسالت نيست, بايد به آنجا رفت, بايد به آنجا رفت جايي پيغمبر قرآن را دريافت ميكند كه آنجا جاي رسالت نيست جاي ولايت است.
در هر حال اينكه خود قرآن ميفرمايد به اينكه ﴿لَا أَجِدُ فِي مَاأُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً﴾[6] بعدها محرمات ديگر ميآيند يا اينكه ميفرمايد: ﴿وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ﴾ يا اينكه خود رسول خدا منتظر است تا دستور جديد بيايد, دستور تازه كه آمده است حكم روشن ميشود و مانند آن; همه نشانه آن است كه قرآن تدريجاً نازل شده است.
پس اگر بگوييم اين آياتي كه دارد: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ يا ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ﴾[7] يا ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[8] يعني يكجا نازل شد, اين گذشته از اينكه با تاريخ مسلم سازگار نيست با خود قرآن هم سازگار نيست پس نميشود گفت به اينكه قرآن دفعتاً در ماه مبارك رمضان نازل شد. ميماند دو جواب ديگر يكي اينكه اگر چه تدريجاً نازل شد اما منظور بعض قرآن است, خب اين هم ناتمام است. خب, اگر بعض قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد, آن ابعاض ديگر در يازده ماه ديگر نازل شد خب, اينكه گفتن نداشت و اگر بگوييم نه اول قرآن ـ جزء اولش ـ در ماه مبارك رمضان نازل شد لذا فرمود آغاز نزول قرآن در ماه مبارك رمضان است, اين هم كه با تاريخ اماميه سازگار نيست.
توهم تباين بين آيات نزول قرآن
خب, اين اصل اشكال: اصل اشكال پس اين شد كه قرآن كتابي است كه تدريجاً نازل شده در ماه مبارك رمضان, نه همهاش نازل شده و نه اولش; البته بعضي از آيات در ماه مبارك رمضان نازل شد و بعضي از آيات هم در غير ماه مبارك. پس آنچه كه مصحح است در ماه مبارك رمضان نيامده و آنچه كه در ماه مبارك رمضان آمده مصحح اختصاص نيست. اين عصاره اشكال. آنچه كه باعث ميشود انسان بگويد قرآن در ماه مبارك رمضان است دو توجيه دارد كه هر دو باطل است. آنچه كه در خصوص ماه مبارك رمضان نازل شده است آن مصحح نيست. آن دو توجيه اين است كه اگر همه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل ميشد يا قسمت اول قرآن يعني آغاز قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شده بود اين دو توجيه كافي بود كه خدا بفرمايد كه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد ولي هيچكدام از اين دو نيست و اگر چنانچه منظور آن باشد كه بعض قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شده است; چه اينكه اينچنين بود, اين مصحح اين تعبير نيست چون ابعاض ديگر در يازده ماه ديگر نازل شده است. اين اصل اشكال.
پاسخ علامه طباطبايي(قدس سره)
جوابي كه از اين اشكال دادند چندتاست. اولين جواب جواب سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) است ايشان ميفرمايند: انزال غير از تنزيل است, حالا يا انزال مقابل تنزيل است كه بعضي برآن هستند كه انزال دفعي است و تنزيل تدريجي يا انزال اعم از تنزيل است[9], آنچه كه از مفردات راغب و مانند آن استفاده ميشود كه او هم از موارد استعمال آيات استفاده كرد كه تنزيل مخصوص تدريج است انزال اعم از دفعه و تدريج آن نزول دفعي و تدريجي هر دو را انزال ميگويد اما نزول تدريجي را تنزيل ميگويند, ديگر نزول دفعي را تنزيل نميگويد[10]. پس انزال با تنزيل اين فرق را دارند يا مقابل هماند يا عام و خاص مطلقاند و بيان ايشان در حل اشكال اين است كه اگر قرآن همين نشئه صوري و ظاهري بود كه مثلاً 114 سوره دارد و شش هزار و چندي آيه دارد و همه اين سور و آيات منفصل و جداي از هماند, اين البته جاي اشكال بود ولي اگر همين قرآني كه انسانها در خدمت اين قرآن كريم اند گذشته از اين وجود مفصل, يك وجود تام بسيطي هم داشته باشد كه آن را هم كتاب بگويند, آن را هم قرآن بنامند ممكن است انزال دفعي متوجه آن مقام باشد و تنزيل تدريجي مال اين مقام كثرت و سور گوناگون و آيات فراوان. اگر قرآن داراي دو مرتبه است و هر دو مرتبه را هم كتاب و قرآن ميگويند و يك مرتبهاش مصون از تدريج و تغيّر است, مرتبه ديگرش تدريجپذير است, ممكن است آياتي كه ميگويد قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد, در ليله مباركه نازل شد, در شب قدر نازل شد, اينگونه از آيات را حمل بكنند بر وجود كامل و مجرد و بسيط قرآني و آن آيات و همچنين تاريخ مسلمي كه دلالت ميكند به اينكه سورههاي قرآن و آيات قرآن تدريجاً نازل شده است, حمل بكنيم بر اين وجود تفصيلي كه در عالم طبيعت و كثرت است كه قرآن به صورت يك كتاب مدوّني ظهور ميكند.
ـ دو حيثيت و رتبه وجودي داشتن قرآن
اثبات اين مطلب كه قرآن داراي دو مرتبه است و هر مرتبهاي را هم كتاب و قرآن ميگويند و يك مرتبهاش مجرد و منزه از كثرت است و مرتبه ديگرش كثير است و مفصل, به بركت چند آيه از آيات قرآن كريم است. وقتي با استفاده از آيات خود قرآن ثابت شد كه قرآن كريم داراي دو مرتبه است و هر دو مرتبه را هم قرآن و كتاب ميگويند منتهي يك مرتبه بسيط است منزه است از تدريج يك مرتبه كثير است همراه با تدريج, ميتوان گفت كه اين آياتي كه ميگويد قرآن دفعتاً نازل شده است ناظر به آن مقام مجرد و بسيط قرآني است كه مرتبه بالاي او است و آن آياتي كه ميگويد قرآن تدريجاً نازل شده است و تاريخ مسلم هم او را تأييد ميكند, ناظر به اين مرتبه تدريجي و تفصيلياش باشد. اين در حد امكان, براي اينكه اين جمع از تبرعي بيرون بيايد جمع تبرعي نباشد شاهد قرآني اين جمع را تأييد كند آياتي از سورهٴ مباركه «طه» و از سورهٴ مباركه «قيامت» ذكر ميشود كه اينها شاهد جمع هستند. بنابراين اول بايد اثبات كرد كه قرآن داراي دو مرتبه است, بعد هم اين آياتي كه ميگويد قرآن دفعتاً نازل شد در آن مرتبه مجرد حمل كرد و آن آياتي كه ميگويد قرآن تدريجاً نازل شد بر اين مرتبه مفصل حمل كرد, آنگاه آيات سوره طه و قيامه و امثال ذلك را شاهد جمع قرار داد كه جمع يك جمع تبرعي محض نباشد.
ـ شاهد اول
اما اينكه قرآن داراي دو مرتبه است از موارد گوناگوني از قرآن كريم استفاده ميشود. يكي همان سورهٴ مباركه «بروج» است آيه پاياني سوره «بروج» اين است كه ﴿بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ ٭ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ﴾[11]; يعني گرچه كفار تكذيب ميكنند اما اين كتاب آسماني قرآني است از مجد و عظمت برخوردار است و اين قرآن در يك لوحي است كه محفوظ از هر گونه تغيّر و تبدّل و دگرگوني است: ﴿بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ ٭ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ﴾.
ـ شاهد دوم
در سورهٴ مباركه «واقعه» هم آيه 77 به بعد اين چنين آمده است كه: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ٭ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ ٭ لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ٭ تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[12]; يعني آنچه كه الآن شما زيارت ميكنيد اين قرآن است كه از كرامت الهي برخوردار است و يك كتاب مستوري مخزن اوست كه اين قرآن در آن كتاب است; يعني اين كتاب در آن كتاب مكنون و مستور جا دارد; شما اگر خواستيد با اين قرآن ظاهري در مساس و ارتباط باشيد بايد پاك باشيد ـ بايد با طهارت باشيد ـ انساني كه طاهر نيست وضو ندارد حق ندارد هيچ كلمهاي از كلمات اين كتاب الهي را ببوسد ولو كلمه كلب; چون اين كلب گرچه به حمل اولي كلب است ولي به حمل شايع نور است. اگر خداي سبحان فرمود: ﴿كَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ﴾[13], اين گرچه به حمل اولي كلب است اما چون قرآن است و به حمل شايع نور است, هيچ انسان بيوضويي حق ندارد اين كلب را ببوسد و هيچ انسان غير مطهري حق ندارد اين كلمه نجس را هم ببوسد ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[14] چون اين كلمه گرچه به حمل اولي نجس است اما به حمل شايع نور است; چون قرآن است. اگر كسي خواست با ظاهر قرآن تماس بگيرد بايد پاك باشد و اگر كسي خواست با كتاب مكنون در ارتباط باشد, بايد از پديده گناه پاك باشد. اين ضمير ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾[15] يا به قرآن كريم برميگردد يا به كتاب مكنون; اگر به قرآن كريم برگشت طهارت ظاهري لازم است و اگر به كتاب مكنون رجوع كرد, طهارت باطني لازم است و اين طهارت باطني همان است كه در سوره احزاب آيه تطهير مشخص كرد, فرمود: ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ و اهل بيت عصمت و طهارت هم بر اساس آيه سوره احزاب مطهرند يعني آنها هستند كه از كتاب مكنون باخبرند. آنگاه فرمود: ﴿تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[16]. پس اين قرآن در آن كتاب مكنون مستور است و از طرف ربالعالمين تنزل كرد و به شما رسيد پس دو مرحله براي قرآن كريم هست.
ـ شاهد سوم
در سورهٴ مباركه «زخرف» هم كه بحثش ديروز خوانده شد اين بود: ﴿حم ٭ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ٭ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[17]; فرمود: ما اين كتاب را عربي كرديم يعني الفاظش، حروفش، كلماتش، عربيتش به دست خود ماست, اينچنين نيست كه ما معاني را بر قلب رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرستاده باشيم, آن وقت خود حضرت نقل به معنا كرده باشد اينچنين نيست; نظير احاديث قدسيه و مانند آن احياناً باشد اينطور نيست كه قرآن نقل به معنا شده باشد كه معاني را ما تعليم كرده باشيم و الفاظ را رسول خدا گفته باشد, اينچنين نيست. لفظاً و معناً گفته ماست و انشاي ماست, ما او را عربي قرار داديم تا شما با استفاده از قواعد ادبي و عربي درباره او تعقل كنيد ولي اين كتاب تنها يك كتاب عربي نيست ﴿وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[18]; همين قرآني كه شما در خدمت او هستيد به عنوان يك كتاب عربي ميبينيد كه خدا او را عربي كرد و عربيتش هم به وحي است, همين كتاب در حضور خدا در ام الكتاب يك سمتي دارد كه علي حكيم است. همين كتاب ـ همين قرآن ـ در آن ﴿أُمِّ الْكِتَابِ﴾ وجودي دارد كه لدي الله است و علي است و حكيم. آنجا ديگر نه سخن از عبري است و نه عربي. تا انسان به اعتلاي روحي نرسد به اين كتاب راه پيدا نميكند. پس بر اساس اين آيات آيات سوره زخرف قرآن كريم دو مرتبه دارد: يك مرتبهاش همين كتاب عربي مبين است كه انسانها در حضور او هستند; يك مرتبهاش همان ﴿أُمِّ الْكِتَابِ﴾ است كه لدي الله موجود است و اگر انسان كاملي مانند رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به آن مقام بار يافت ميگويند او از علم لدني استفاده كرد. قبلاً هم ملاحظه فرموديد كه علم لدني يك علمي در قبال علوم ديگر نظير فقه تفسير و فلسفه نيست كه موضوعي, محمولي, مبادياي, مسائلي و امثال ذلك داشته باشد. علوم و معارف را انسان يا در كتابها فرا ميگيرد يا از اساتيد ميشنود يا آنقدر بالا ميرود كه از سرچشمه ياد ميگيرد. «لدن» يعني نزد اگر بالا رفت از نزد الهي گرفت ديگر از لفظ و كتاب و مفهوم و علم و استدلال و قياس و امثال ذلك راه نداشت, اين علم را ميگويند لدني. آنجا البته اشتباهي نخواهد بود آنجا صرف نور است و مانند آن.
ـ شاهد چهارم
آيه اول سورهٴ «هود» كه ديروز قرائت شد كه مرحله احكام اول است, مرحله تفصيل بعد. بحث ديروز همين بود كه: ﴿الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ﴾[19]; معلوم ميشود مرحله احكام قرآن قبل از مرحله تفصيل اوست. قرآن در يك مرحله محكم و متقن است بدون تفصيل [و] در مرحله بعد مفصل ميشود سور از هم جدا ناسخ و منسوخ از هم جدا، عام و خاص، مطلق و مقيد از هم جدا، مكي و مدني از هم جدا، و مانند آن كه تفصيل تاري بر آن احكام است.
ـ شاهد پنجم
باز نمونه ديگر كه قرآن يك ريشهاي دارد و در آن ريشه ثابت است و فروعاتي دارد كه از نظر فروعات سور و آيات گوناگوني دارند, آيه سورهٴ مباركه «يونس» كه مسئله تأويل قرآن را مطرح ميكند. آيه 39 سوره «يونس» اين است كه ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ﴾[20]; اينها درباره قرآن گفتند به اينكه اين افتراست (اولاً) اين كتاب قابل افترا نيست قابل جعل نيست. در آيات قبل فرمود به اينكه ﴿وَمَا كَانَ هذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَي مِن دُونِ اللَّهِ﴾[21]; مثل اينكه شما بگوييد اين آسمان و زميني كه ساخته شد آسمان و زمين بدلي است. جواب ميگويند كه اصلاً آسمان و زمين قابل جعل نيست. كه كسي آسمان جعل كند اين ورق و كاغذ نيست كه كسي مثل او جعل كند كه خداي سبحان ميفرمايد قرآن مثل اين نظام آفرينش است كه كسي نميتواند نظام آفرينش را به عنوان بدلي جعل كند كه اصلاً قرآن قابل جعل نيست تا ديگري افترا ببندد: ﴿وَمَا كَانَ هذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَي مِن دُونِ اللَّهِ﴾[22] اصلاً قابل نيست كسي مثل قرآن بياورد, قدرت نيست; مثل اينكه بگويند اين آسمان كه شما ميگويد اين آسمان جعلي است. جوابش اين است كه ما بيش از يك آسمان نداريم اصلا آسمان قابل جعل نيست. اين آسمان مثل يك فلز يا مثل يك كاغذ نيست كه كسي مانند آن بديل او بتواند بياورد. بعد از اينكه مسئله را بيان كرد آنگاه ميفرمايد: ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ﴾[23]; اول اينكه اين قابل افترا نيست بر فرض هم اگر قابل افترا باشد خب, شما هم افترا ببنديد: ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾[24]; غير از خدا هر كه هست به كمك خودتان دعوت كنيد (هر كه هست, چه جن و چه انس) گاهي اين را باز ميكند ميفرمايد: ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾[25], گاهي ميفرمايد: ما جن و انس را به عنوان مثال ذكر ميكنيم, غير خدا هر كه هست, ملائكه را هم خواستيد به كمك بياوريد, از ملك هم ساخته نيست. هر كه غير خداست از او مدد بگيريد يك سوره مثل اين بياوريد. فرمود: ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ﴾; از هر كه خواستيد كمك بگيريد هر كه هست, خدا نباشد از غير خدا از هر كه خواستيد مدد بگيريد, ﴿إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾.
آنگاه ميفرمايد به اينكه سر تكذيب آن است كه اينها به اصل قرآن پي نبردند, اينها يك «سواد علي بياض» ديدند, خيال كرد يك كتاب عربي است: ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ﴾[26]; هنوز اصل قرآن به اينها نرسيد. تأويل يعني آن اصل كه فروع به آن اصل أول و رجوع پيدا ميكند تأويل يعني ارجاء, فرمود: اينها از اصل قرآن خبر ندارند يك كتاب عربي ميبينند يك جملههاي عربي ميبينند خيال ميكنند اين را پيغمبر ساخته يا ديگري بافته و مانند آن, ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ﴾[27].
ـ نتيجه بحث
پس قرآن يك اصلي دارد كه اينها از آن اصل بي خبرند. آن اصل چيست, آن تأويل كجاست؟ فرمود: در قيامت تأويل قرآن ظهور پيدا ميكند. در سورهٴ مباركه «اعراب» آيه 53 فرمود: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ﴾[28]; اينها منتظرند كه تأويل قرآن بيايد چون تأويل غير از تفسير است. تفسير چند قسم است يا تفسير به ظاهر است يا تفسير به باطن است و مانند آن. تفسير به باطن تأويل نيست, معناي باطن قرآن با تفسير قرآن است; نه تأويل. تأويل آن وجود خارجي است كه بازگشت اين معارف به آن حقايق خارجيه است; نظير آنچه را كه يوسف (سلام الله عليه) بعد از تعبير رؤيا گفت: ﴿يَا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُؤْيايَ مِن قَبْلُ﴾[29]; يعني آنچه من در عالم رويا ديدم كه ﴿إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ﴾[30]; تأويلش يعني بازگشت عيني و خارجياش همين است كه الآن شما در برابر اين تخت من خضوع كرديد. تأويل يعني ارجاع به عين خارجي [و] كاري با الفاظ و مفاهيم و امثال ذلك ندارد. فرمود به اينكه اينها منتظرند كه تأويل قرآن بيايد ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ﴾[31]; روز قيامت تأويل قرآن ميآيد يعني همه معارف قرآن وجود خارجي پيدا ميكند. ﴿يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَنَا مِن شُفَعَاءَ فَيَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ اين گونه از آيات نشان ميدهد كه قرآن كريم داراي دو مرحله و دو درجه است. آنگاه اگر آيات ديگر لازم بود كه آنها هم خوانده ميشود اگر آيات ديگر لازم نبود, ميرسيم به اينكه سيد الاستاد (رضوان الله تعالي عليه) آن آيات نزول در ماه مبارك رمضان و نزول در ليله مباركه و نزول در ليله قدر را بر آن مرحله مجرد حمل ميكنند, آن آيات تنزيل تدريجي را بر مرحله تفصيل.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ علق، آيهٴ 1.
[2] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 101.
[3] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 20.
[4] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 20.
[5] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 101.
[6] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 145.
[7] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 3.
[8] ـ سورهٴ قدر، آيهٴ 1.
[9] . الميزان, ج2, ص16.
[10] . مفردات, ص799, «ن ز ل».
[11] ـ سورهٴ بروج، آيات 21 ـ 22.
[12] ـ سورهٴ واقعه، آيات 77 ـ 79.
[13] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 18.
[14] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 28.
[15] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 79.
[16] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 80.
[17] ـ سورهٴ زخرف، آيات 1 ـ 4.
[18] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 4.
[19] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 1.
[20] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 39.
[21] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 37.
[22] . سورهٴ يونس, آيهٴ 37.
[23] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 38.
[24] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 38.
[25] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 88.
[26] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 39.
[27] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 39.
[28] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 53.
[29] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 100.
[30] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 4.
[31] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 53.