اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ (171) إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ (172) وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (173) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّي حينٍ (174) وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ (175) أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ (176) فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرينَ (177) وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّي حينٍ (178) وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ (179) سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ (180) وَ سَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلينَ (181) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ (182)﴾
در جريان فرشتهها و همچنين در جريان قُرب نوافل و فرائض برخي از مطالب که مانده بيان شود تا به مطالبي كه مربوط به اين آيات است برسيم. جريان فرشتهها را ذات اقدس الهي به چند قسم تقسيم كرد كه اينها مدبّرات امور الهي هستند؛ برخي از اينها مسئول امور وحي, برخي مسئول «احياء» و برخي مسئول «إماته» و مانند آن هستند. تصريح به عصمت اينها درباره بخشي از فرشتههاست؛ سوره مباركه «تحريم» آيه شش به اين صورت است: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ﴾؛ تصريح به عصمت درباره مسئولان جهنم است، البته همانطوري كه اطلاق ندارد, دليل بر حصر هم نيست و اين آيه فقط عصمت فرشتههايي كه مسئول جهنم هستند را ثابت ميكند، البته فرشتههايي كه به مراحل بالاتر راه دارند، ميشود از راه مفهوم اولويّت عصمت آنها را ثابت كرد؛ اما اينكه هر مَلَكي معصوم است از اين آيه برنميآيد، چه اينكه اگر دليلي هم بر عصمت يك فرشته ديگر دلالت كند، اين آيه معارض نيست؛ اين آيه فقط ناظر به عصمت فرشتههاي مسئول جهنم است.
پرسش:...
پاسخ: ما كه از خلقت همه آنها باخبر نيستيم كه همه آنها مجرّد تام هستند يا نيستند؛ برخي از آنها ممكن است نظير انسان باشند يا نظير جن باشند. فرشتههايي كه ذات اقدس الهي حضور آنها را, خصوصيت اينها را, اوصاف اينها را در قرآن بيان كرد يا ائمه(عليهم السلام) در روايت فرمودند روشن است، اما «ملائكة الأرض» از چه جنسي هستند، آيا مجرّدند و تجرّدشان برزخي است يا نظير انسان میباشند، بدن ظريف دارند و مانند آن, اينها كه اثبات نشده است.
در سوره مباركه «جن» براي بيان نزاهت قرآن از هرگونه تحريف، فرمود فرستادهها و فرشتههايي كه مسئول امور وحياني هستند و وحي الهي را تدوين ميكنند، اينها از مصدر وحي تا قلب مطهّر پيامبر از يك سو, از قلب مطهّر پيامبر تا لبان مطهّر آن حضرت از سوي ديگر, همه اين صدر و ساقه معصوم است که اين را مشخص فرمود, آنگاه عين كلمات الهي به سطح جامعه ميرسد که از آن به بعد مردم يا قبول ميكنند يا نميپذيرند؛ در بخش پاياني سوره مباركه «جن» آيه 25 به بعد اين است: ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاَّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصي كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً﴾؛[1] يعني وحي الهي كه از «لدي الله» صادر يا ظاهر ميشود تا ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ ٭ عَلي قَلْبِكَ﴾[2] اين با اسكورت فرشتهها ميآيد و نه از پشت سر, نه از جلو, نه از طرف راست, نه از طرف چپ جا براي دخالت غير فرشتههاي معصومِ پاسدار وحي نيست ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً﴾؛ گروهي از ملائكه اين وحي را همراهي ميكنند تا ذات اقدس الهي مطمئن شود كه اينها وحي را به جايگاه اصلي آن بدون يك حرف كم يا زياد رساندند تا به قلب مطهر حضرت برسد؛ وقتي به قلب مطهّر رسيد، فاصله بين قلب و لبان مطهّر او هم معصوم است، براي اينكه «بالصراحه» فرمود: ﴿وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي﴾؛[3] آنچه از لبان مطهر حضرت ميرسد، عين آن است كه ذات اقدس الهي فرمود، از آن به بعد مردم يا ميپذيرند يا نميپذيرند. پس در جريان وحي اين «مما لا ريب فيه» است كه وحي معصوم است, آورندگان وحي و گيرندههاي وحي معصوم هستند و مانند آن; اما حالا دليلي بيايد بگويد هر قطره باران كه ميآيد، هر قطره تگرگ يا برفي كه ميريزد فرشتهاي آن را همراهي ميكند ـ كه در بيانات نوراني امام سجاد در صحيفه[4] هست، گرچه حضرت همه اينها را به طهارت دعا ميكند، اما ـ دليلي داشته باشيم عقلي يا نقليِ غير قابل تخصيص كه اينها الاّ و لابد معصوم هستند، ما چنين دليلي نداريم؛ البته حاملان «عرش», مسئولان «وحي», مسئولان «احياء», مسئولان «إماته» اينها كه جزء مدبّرات امر هستند، طبق شواهد فراوان قرآني عصمت اينها ثابت شده است؛ اما «ملائكة الأرض» آيا جسم دارند يا ندارند يا جسم لطيف دارند يا ندارند، ما نه برهان عقلي داريم و نه برهان نقلي داريم. اگر دليلي دلالت كرد بر اينكه فلان فرشته در فلان امر اشتباه كرد، ما برهاني بر نفي آن نداريم؛ آنچه مربوط به مدبّرات امر است يا وحي است يا «احياء» است يا «إماته» است يا ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِراماً كاتِبينَ﴾[5] كه قرآن حافظ بودن اينها, مصون بودن اينها, صائم بودن اينها را امضا كرده است، اينها البته معصوم هستند.
غرض اين است همانطوري كه دليل عقلي داريم بر عصمت پيغمبر و امام ـ دليل عقلي داريم ـ و روايات هم همين دليل عقلي را تأمين ميكند، اما چه دليل عقلي داريم بر اينكه فرشتهاي كه ابر را تكان ميدهد و فرشتهاي كه قطره باران را ميآورد اين معصوم است؟ چه دليل تام و معتبر نقلي داريم كه اينها معصوم هستند؟ بله دليل بر خلاف نداريم؛ ولي دليل عقلي نداريم كه اينها معصوم میباشند، اگر يك وقت يك روايت گفت فلان فرشتهاي كه خواست فلان قطره باران را بياورد اشتباه كرده، ما چه چيزی بر نفي آن اقامه كنيم؟ مسئله امامت, ولايت, خلافت, رسالت اينها براي هدايت انسان است، اينها اگر يك ذرّه اشتباه كنند با ابديّت ما بازي شده است، اينها معصوم هستند بله.
پرسش: حضرت استاد! اينها از امورات محتوماند و ملائکه به اصطلاح بايد معصوم باشند.
پاسخ: چرا معصوم باشند؟ اگر مجرّد باشند بله, اما اثبات تجرّد محض اينها به چه دليل است؟ اينكه در بيانات نوراني امام سجاد در صحيفه سجاديه است كه هر قطره باراني را يك فرشته ميآورد، اين به چه جهت جسم و ذرّه لطيفی نيست؟ اگر موجودي مجرّد تامّ عقلي بود، بله معصوم است؛ دليلي هم بر عصمت اينها از نظر عقل آنطوري كه براي امام، پيغمبر، وليّ و وصي او اقامه شده است نداريم.
غرض اين است كه در جريان وحي همه ما مطمئن هستيم؛ يعني يقين داريم «ممّا لا ريب فيه» است و قرآني كه ما در خدمت آن هستيم عين چيزي است كه ذات اقدس الهي بدون كم و زياد فرمود. از مصدر وحي تا قلب مطهّر رسول خدا معصوم است, از قلب مطهّر تا لبان مطهّر معصوم است, لبان مطهّرش كه جز وحي نميگويد و به سطح جامعه معصومانه منتقل ميكند که از آن به بعد مردم يا قبول میکنند يا نكول و از آن طرفش هم خدا در سوره «حجر» فرمود من عهدهدار حفظ هستم ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾،[6] بعد هم در سوره «فصلت» فرمود: ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾؛[7] اين كتاب در امنيت و تعهّد خداست، نه در زمان او, نه قبل از رحلت پيامبر, نه بعد از رحلت پيامبر در حرم امن اين كتاب آسيبي وارد نميشود، چون براي هدايت جميع بشر است؛ گذشته از ظواهر نقلي فراوان, برهان عقلي هم داريم، براي اينكه مسئله وحي و نبوّت اين است كه بشر بدون راهنما رها نميشود که اين امر قطعي است و امر قطعي ديگر هم اين است كه آخرين راهنما وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه ديگر بعد از او «لَا نَبِيَّ بَعْدِي»[8] و كتاب او هم كه قرآن كريم است، اگر ـ معاذ الله ـ اين قرآن به سرنوشت تورات و انجيل مبتلا شود و از اين طرف هم كه تا ابد پيامبري نخواهد آمد، معنايش آن است كه بشر بايد بيسرپرست و بيراهنما باشد، براي اينكه مثلاً آخرين پيامبر كتاب آورد كه ـ معاذ الله ـ دستخوش تحريف شد و بعد هم كه پيامبري نميآيد; يعني مردم رها هستند. اين با هيچ برهاني سازگار نيست، بلكه با تمام ادلّه قطعي سازگار نيست؛ اين از قطعيترين و متقنترين دليل عقلي بر صيانت قرآن از تحريف است، بعد آن ظواهر هم اين را تأييد ميكند. اوّلين و آخرين برهان قطعي براي صيانت قرآن از تحريف، اين برهان عقلي است و بعد ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ﴾ تأييد ميكند, ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾[9] تأييد ميكند, اگر آن امور قطعي است كه ذات اقدس الهي فرمود ديگر پيامبري نخواهد آمد «كما هو الحق» و اگر قرآن آخرين كتاب است «كما هو الحق»، اگر ـ معاذ الله ـ اين هم به سرنوشت تورات و انجيل مبتلا شود؛ يعني بشر ديگر دين نميخواهد و چقدر از انقراض عالَم مانده هم كه مشخص نيست. بنابراين اين برهان قطعي و عقلي راهگشاست و آنها هم تأييد هستند.
اما در جريان قُرب نوافل و قُرب فرائض اگر انسان به جايي رسيد، برابر قرب نوافل و در اثر محبّتهاي الهي سيري كرد از مُحِب بودن به محبوب بودن, دوست خدا بود ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾؛[10] حلقه ارتباطي بين مُحِب و محبوب را وجود مبارك حبيب خدا ترسيم ميكند، اگر كسي مُحِب خداست بايد در مدار حبيب خدا بگردد تا محبوب خدا شود، اگر محبوب خدا شد از آن به بعد «كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ»[11] و مانند آن است، اما معنايش اين است كه اگر كسي به قُرب نوافل رسيده است جميع شئونش اين است يا ﴿يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي فِي الْأَسْواقِ﴾[12] و حالات عادي هم دارد؟ خود آنهايي كه به اين مقام رسيدند فرمودند براي ما گاهي اين حال پيش ميآيد. از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است كه «لي مَعَ اللَهِ حالاتٌ» كه «لا يَسَعُها مَلكٌ مُقرَّبٌ و لا نَبيٌّ مُرسَل»[13] اما اين حالتها كه ﴿يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي فِي الْأَسْواقِ﴾ با حالات ديگر كه اينچنين نيست، البته اصلِ عصمت با اينها هست.
مطلب ديگر اين است كه اگر كسي به قُرب فرائض يا قُرب نوافل رسيد، ميتوان درباره او نظر داد كه خداي سبحان «سمع» و «بصر» او ميشود يا او «يَدُ اللَّهِ» و «جَنْبُ اللَّهِ» و «عَيْنُ اللَّهِ»[14] ميشود، اما آيا اين كلماتي كه از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه سه طايفه و سه دسته است، هر سه دسته همگون و يكسان هستند يا فرق ميكنند؟ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قرآن را براي ما آورد, احاديث قدسيه را براي ما آورد, روايات احكامي هم براي ما آورد؛ همه اينها «مِن الله» هستند و هيچكدام از خود شخص پيامبر نيست. احكام دين را كه ـ معاذ الله ـ حضرت از خودش ندارد، اما احاديث قدسي با روايات فرق ميكند و هر دوي آنها با قرآن هم فرق ميكنند. قرآن را برابر اينكه خدا فرمود: ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي﴾ معلوم ميشود كه وحي الهي است، از اين طرف كه فرمود: ﴿لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾[15] معلوم ميشود وحي الهي است و از اين طرف كه فرمود: ﴿قالَ اللَّهُ﴾,[16] ﴿وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ﴾,[17] ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً﴾[18] معلوم ميشود «قول الله» است؛ از آن طرف هم در حديث قدسي ايشان دارد که خدا چنين فرمود, خدا به زبان شما دارد ميگويد. در حديث قدسي و در روايات ممكن است كه براساس قُرب نوافل و قُرب فرائض، خداي سبحان به زبان اينها در فصل سوم؛ يعني مقام فعل حرف بزند يا اينها در فصل سوم ـ مقام فعل ـ از طرف خدا سخن بگويند، اما درباره قرآن مشخص است كه لفظ و معناي آن كلاً از ذات اقدس الهي است.
ميماند مسئله نصرت انبيا؛ انبيا(عليهم السلام) يك حكم مشتركي دارند كه اين جزء نبوّت عام است و يك دشمن مشترك هم دارند كه براي توده تبهكاران مردمي است و يك پيروزي معنوي هم دارند. حكم مشترك اينها ـ اينهايي كه همه با حجّت بالغه آمدند ـ در هيچ عصر و مصري پيامبري محكومِ علمي هيچ مستشكلي نشد، چون حجّت بالغه براي اينهاست که اين مشترك است؛ در مسائل نظامي و جنگافروزي و اينها، گاهي رهبري انقلاب را اينها به عهده دارند و حكومت تشكيل ميدهند؛ نظير ﴿قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾,[19] نظير اينكه سليمان(سلام الله عليهما) به حكومت ميرسد و اينها, گاهي هم با معجزه اينها پيروز ميشوند, گاهي هم با جنگ چهرهبهچهره و تنبهتن؛ نظير غزوات وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پيروز ميشوند و گاهي هم در صحنههاي جنگ نظامي شربت شهادت مينوشند كه ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[20] يا ﴿وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[21] اينها هست; ولي در قيامت كه محكمه الهي است «عندالاحتجاج» اينها منصور هستند. بنابراين نصرت علمي و حجّت علمي براي اينهاست و مشترك است, در صحنه داوري قيامت اينها پيروزند مشترك است, در صحنه نبرد گاهي شهادت است و گاهي پيروزي كه هر دو جزء ﴿إِحْدَی الْحُسْنَيَيْنِ﴾[22] هستند اين هم مشترك است و گاهي معجزه است و گاهي كرامت است كه اين هم مشترك است، دشمن مشترك هم دارند كه در سوره مباركه «حج» به اين دشمن مشترك اشاره كرد؛ آيه 52 سوره مباركه «حج» اين است: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطانُ في أُمْنِيَّتِهِ﴾؛ هيچ پيامبري نيامده مگر اينكه يك عدّه سنگاندازها در تبليغات ديني او عليه دين او تهمت زدند, دروغ گفتند, تبليغ خلاف كردند, نشر اكاذيب كردند, تشويش اذهان كردند مانند اين موارد هست. هيچ پيامبري نيامده مگر عدّهاي از تبهكاران عليه دين او تبليغ كردند؛ بله، البته آنها از بين رفتند و دين آن پيامبر مانده است. اين ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطانُ في أُمْنِيَّتِهِ﴾؛ يعني در قلمرو و حوزه تمنّيات آن حضرات كه خواستند دين در جامعه فراگير شود، در آن حوزه عدّهاي سنگاندازي كردند، تبليغ سوء كردند، تشويش اذهان كردند، تكذيب كردند و مانند آن, البته محكوم شدند و سرانجام دين پيروز شده است.
در جريان نصرت مشترك چه در دنيا و چه در آخرت ميفرمايد سرانجام پيروزي براي همه انبيا و اولياي الهي است كه آيه 51 سوره مباركه «غافر»؛ يعنی همان سوره «مومن» اين است: ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ﴾، ﴿وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين﴾؛[23] يعني در هر پارگراف تاريخي پيروزي براي مردان با ايمان است ،ممكن است در صحنهاي موقتاً آسيب ببينند؛ ولي در جمعبندي تاريخي پيروزي از آن اهل توحيد است ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾؛ هم در دنيا هم در روز قيامت. بنابراين اگر شهادتي بود، اين شهادت جزء ﴿إِحْدَی الْحُسْنَيَيْنِ﴾ است؛ آنها چه فاتح شوند و چه كُشته شوند «احدي السيّئتين» است، اگر كشته شوند كه «اليالنار» است و اگر پيروز بشوند به حسب ظاهر هم كه ظلم مستمر است، براي آنها پيروزي يا كُشته شدن «احدي السيّئتين» است و براي مردان الهي پيروزي يا شهادت ﴿إِحْدَی الْحُسْنَيَيْنِ﴾ است. فرمود: ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا﴾ كه اين مفعول با واسطه است براي ﴿لَنَنْصُرُ﴾, «نَنْصُر في الحَياةِ الدُّنيا و نَنْصُر يَوم يَقُومُ الْأَشْهادُ»، پس آنچه فعلاً در بخشهاي نهايي سوره مباركه «صافات» مطرح است كه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا﴾؛ يعني قضا و قدر ما, مصوّبه ما اين است كه انبيا منصور باشند ﴿وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ﴾؛ حالا ﴿وَ مَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ﴾،[24] ﴿جُنُودَ رَبِّكَ﴾ اختصاصی به فرشتهها ندارد؛ مردان الهی که در ميدانهای مبارزه عليه کفر میجنگند، اينها هم جنود الهی هستند، بعد فرمود: ﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ حالا که حرف اثر نمیکند به جايي رسيدند که خودشان میگويند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْوَاعِظِينَ﴾.[25]
پرسش: استاد ببخشيد! نصرت در عالم آخرت به چه معناست؟
پاسخ: در محکمه الهي منصور هستند؛ در محکمه الهی که «يوم الاحتجاج» است آنها حجّت ميآورند, اينها حجّت ميآورند, در محكمه الهي قبل از اينكه مسئله ورود به جهنم مطرح شود احتجاجاتي است، چون «يوم الحجّة» است, «يومالاعتراض» است که خيليها اعتراض ميكنند ﴿لِمَ حَشَرْتَني أَعْمي وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً﴾،[26] استدلال ميكنند, احتجاج ميكنند كه خدايا بنا شد من همانطور كه در دنيا بودم، همانطور محشور كني! من در دنيا بينا بودم الآن مرا كور محشور كردي؟! جواب ميفرمايد تو كه در دنيا بينا بودي، الآن هم بينا هستي؛ جهنم را ميبيني, تبهكاران را ميبيني, در دنيا هم كور بودي مردان الهي را نميديدي, مسجد و حسينيه را نميديدي و الآن هم بهشت را نميبيني؛ هرطور بودي محشور شدي، ما كه جلوي چشمت را نبستيم, جلوي بصيرت تو را بستيم. مگر در دنيا مسجد را ميديدي؟ مؤمنين را ميديدي؟ دين را ميديدي؟ قرآن و عترت را ميديدي؟ آنها را كه نميديدي! مركز فساد را ميديدي، الآن هم همين طور است، الآن جهنم را خوب ميبيني ﴿أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ﴾.[27] جهنم را از دور ميبيني, از نزديك ميبيني, جهنميها را ميبيني، تو چشم داري؛ منتها چشم جهنّمي داري، بهشت را نميبيني. اين استدلال كساني است كه در قيامت كور محشور شدند و آن هم جواب الهي است. خلاصه قيامت روز احتجاج است, روز استدلال است و روز محاكمه است؛ در محكمه الهي فرمود انبيا پيروزند و آنها ميفرمايند ما گفتيم شما قبول نكرديد، شما هيچ بهانهاي نداريد و هر بهانهاي هم كه داشتيد ما براي شما تبيين كرديم؛ لذا در قيامت اينها منصور هستند.
فرمود: ﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ حالا كه به جايي رسيدند كه ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾[28] خودشان ميگويند: ﴿سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظينَ﴾،[29] زيرا احتمال تأثير هم شرط است؛ وقتي يقين داريد كه هيچ اثر ندارند، چون خود آنها «بالصراحه» ميگويند چه بگويي و چه نگويي; بلكه بدتر, نميگويند چه بگويي چه نگويي, ميگويند چه بگويي و چه جزء واعظين نباشي؛ نميگويند «سواء علينا أم وعظت أم لم تعظ» ميگويند: ﴿سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظينَ﴾ اينطور بيادبي دارند، پس﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ ديگر از اينها اعراض كن، بالأخره يك احتمال تأثيري بايد باشد و گاهي هم ﴿مَعْذِرَةً إِلي رَبِّكُمْ﴾[30] است، آن هم كه واقع شد. گاهي شخص متأثّر نخواهد شد; ولي افراد جامعه ميگويند شما ميخواستي يكی دو بار هم بگويي؛ در آنجا هم انبيا دو بار اضافه كردند که فرمود: ﴿مَعْذِرَةً إِلي رَبِّكُمْ﴾ و اين هم كه واقع شد؛ لذا فرمود همه اين كارهايي كه به نصاب رسيد ﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّي حينٍ ٭ وَ أَبْصِرْهُمْ﴾؛ اينها را بيدار كن، ﴿فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ﴾؛ اينها كه بيدار نميشوند، بعد طولي نميكشد كه اينها بالأخره آشنا و آگاه ميشوند.
﴿أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ﴾ اينها چه ميگويند؟ گاهي به حضرت نوح ميگفتند: ﴿يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ﴾؛[31] يا نوح خيلي احتجاج كردي, مرتب ميگويي عذاب, اگر راست ميگويي عذاب بيايد، اين هم عذاب! اينها نسبت به عذاب «مستعجِل» بودند، اما ﴿فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرينَ﴾, ﴿فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرينَ﴾؛ يعني بد سُقم ميكنند، اينها كه «مُنذر» بودند به انذار الهي و وجود مبارك حضرت هم براساس ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾ اينها را انذار كرده، عالمان دين هم براساس ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾[32] انذار كردند و آنها نپذيرفتند ﴿فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرينَ ٭ وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّي حينٍ﴾ اين را تكرار ميكند تا يك تسلّي باشد براي وجود مبارك پيغمبر از يك سو و تهديد باشد براي آنها از سوي ديگر, اين ﴿وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ﴾ را هم تكرار فرمود با تفاوتي كه در ﴿أَبْصِرْهُمْ﴾ هست و در جمله دوم «أبصر» نيست، بعد فرمود: ﴿سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾؛ اينها «الله» را با داشتن شريك, با داشتن فرزند, با «اتّخاذ ولد», با «اصطفاي بنات»[33] اينها وصف ميكردند ﴿سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾. براي اينكه روشن شود انبيا پيروز هستند و حرف اينها, دين اينها, مكتب و روش و منش اينها پيروز است فرمود: ﴿وَ سَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلينَ﴾ كه با سلامت رسالت را به پايان بردند ﴿وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾، اين «حمد» گاهي در اول سوره است؛ نظير حدود پنج يا شش سوَر قرآني كه قبلاً گذشت؛ يكي سوره مباركه «فاتحة الكتاب»[34] بود، چند سوره بود كه اوّلشان «حمد» بود كه مُصدّر به «حمد» است[35] و چند سوره هستند كه مختوم به حمد میباشند؛ نظير «صافات» و مانند آن كه در آخر آنها «حمد» است[36] و بعضي از سوَر هستند كه وسط آنها «حمد» است؛ نظير آيه ده سوره مباركه «يونس» که فرمود: ﴿دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾؛ اين «حمد» گاهي در اول سوره, گاهي در وسط سوره و گاهي هم در آخر سوره است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1]. سوره جن، آيات26 ـ 28.
[2]. سوره شعراء، آيات193 و 194.
[3]. سوره نجم، آيات3 و 4.
[4]. صحيفه سجاديه، دعای سوم؛ «وَ الَّذِي بِصَوْتِ زَجْرِهِ يسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ وَ إِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِيفَةُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ وَ مُشَيعِي الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ وَ الْهَابِطِينَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ».
[5]. سوره انفطار, آيات10 و 11.
[6]. سوره حجر، آيه9.
[7]. سوره صافات، آيات41 و 42.
[8]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج8، ص26.
[9]. سوره فصلت، آيه42.
[10]. سوره آل عمران, آيه31.
[11]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج2، ص352.
[12]. سوره فرقان، آيه7.
[13]. ر.ک: بحارالانوار، ج18, ص360؛ «لِي مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ لَا يَسَعُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ».
[14]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص145.
[15]. سوره قيامت، آيه16.
[16]. سوره آل عمران، آيه55.
[17]. سوره احزاب، آيه4.
[18]. سوره نساء، آيه122.
[19]. سوره بقره, آيه251.
[20]. سوره آل عمران، آيه21.
[21]. سوره آل عمران، آيه181.
[22]. سوره توبه، آيه52.
[23]. سوره اعراف، آيه128.
[24]. سوره مدثر، آيه31.
[25]. سوره شعراء، آيه136.
[26]. سوره طه, آيه125.
[27]. سوره طور, آيه15.
[28]. سوره بقره, آيه6.
[29]. سوره شعراء, آيه136.
[30]. سوره اعراف، آيه164.
[31]. سوره هود, آيه32.
[32]. سوره توبه، آيه122.
[33]. سوره صافات، آيه153؛ ﴿أَصْطَفَی الْبَنَاتِ عَلَی الْبَنِينَ﴾.
[34]. سوره فاتحةالكتاب، آيه2.
[35]. سوره انعام، سوره کهف، سوره سبإ، سوره فاطر.
[36]. سوره اسراء، سوره نمل، سوره زمر.