أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
در جريان وصيت مستحضريد که ذات اقدس الهی همه عنايتها را دارد که انسان تا لقای او برسد با دست پر باشد، تا خودش هست که خودش است «عند الموت» هم خيلي عنايت دارد ولو دو روز يا سه روز قبل از رحلتش، يک هشياري يا آمادگي به او می دهد. اين روايات متعدد که بعضي خوانده شد و بعضي هم خوانده ميشود ميفرمايند عنايت الهي است که شخص وصيتش را بکند کارش را بکند توبهاش را بکند، به آنها مهلت ميدهد اين مهلت است[1]. يک وقت مهلت زماني است که اين مثلاً مرگش يک هفته بعد اتفاق ميافتد، اين مشکل را حل نميکند يک هفته بعد هم مثل يک هفته قبل است، يک وقت مهلت توجهي و سلامتي است که اصلاً سه روز يا دو روز قبل از رحلت او، آن بيمارياش را برطرف ميکند يا مثلاً آن حالتش را بهبود می بخشد آن دردش را کم ميکند که اين بتواند سليم العقل باشد که حرفهايش را بزند، اين بهترين مهلت است. چند ساعت يا چند روز قبل از موت، يک فرصتي به او ميدهد و حالش خوب ميشود که اين بتواند در کمال سلامت عقل، آن وصايايش را انجام بدهد. اين هم در اين روايات هست که اين مهلت الهي است.
مطلب بعدي اين است که تا خودش هست به او فرصت ميدهد که جبران بکند، بعد به وسيله نائبان او که وصيت است، بعد به وسيله مؤمنان که شما قبرستان را فراموش نکنيد چهل مؤمن را فراموش نکنيد ارحامتان را فراموش نکنيد. اين براي اين است که به هر وسيلهاي هست اين شستشو بشود و پاک بشود تا به لقاي الهي برسد اين عنايت الهي است، فرمود شما چهل مؤمن را مثلاً دعا کنيد چون بالاخره اين شخص هنوز نرفت به لقاي الهي و فعلاً در برزخ هست. بعضي زنده وارد برزخ ميشوند مثل شهدا و انبيا و اوليا، يعني باخبر است کاملاً ميفهمد که چه کسي آمده و چه کسي نيامده، در تشييع او چه خبر است و چه کارهايي شده است و چه کارهايي نشده، چون هم در ﴿لاَ تَقُولُوا﴾[2] هم در ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ﴾ اشاره دارد که اينها اموات نيستند ﴿بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون﴾[3] ﴿وَ يَسْتَبْشِرُونَ﴾[4] يعني زنده وارد ميشوند باخبر هستند، مثل آدمي که اين را گرداندند و ميخواهند جايي ببرند او کاملاً ميبيند که چه کسي تشييع آمده چه کسي تشييع نيامده چه کار کرده است. اينها خصوصيت شهداست که اولياي الهي هم به همين وضع هستند که ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا﴾[5] اين براي اين است که تمام اين مراحل تا به «عند الحساب» برسد اين تطهير بشود. اين رواياتي که وارد شده که «عند الموت» دو روزي سه روزي کمتر يا بيشتر شخص مريض حالش خوب ميشود تا وصيت بکند و عنايت الهي است که شامل حالش ميشود.
در وصيت هم فرمود اين عدل و عقل تا زمان لقاي الهي حاکم است فرمود هنگام وصيت هم همانطوري که زنده بودي حق نداشتي در اموال ديگران تصرف کني، حالا هم که داري وصيت ميکني حق نداري در اموال ورثه تصرف کني. در قرآن آنجا که سخن از وصيت است فرمود: ﴿غَيْرَ مُضَارٍّ﴾[6] مبادا بيش از آن اندازه وصيت بکني که به ورثه آسيب برساني، حالا دلت ميخواهد مسجد بسازي حسينيه بسازي، ميخواستي تا حالا بسازي، الآن ميخواهي با مال ورثه وصيت کني مسجد بسازي، اين درست نيست، اين حالا مال شما نيست. برای اينکه تا حال ميگفتيم که به مال ديگران طمع نکن! بعد به بچهها ميگفتيم «أَنْتَ وَ مَالُكَ لِأَبِيكَ»[7] الآن به پدر ميگوييم نه، تو فقط همين ثلث را داري، اينطور نيست که «أَنْتَ وَ مَالُكَ لِأَبِيكَ» باشد، که بخواهی وصيت بکني اين درست باشد! لذا در عين حال که فرمود ثلث است همانطوري که ما يک فريضه داريم يک نافله، در جريان ارث هم به منزله فريضه و نافله است يعني اول بهترين راهش خمس است بعد ربع است آن آخرين مرحله ثلث است از ثلث پايينتر نياييد.
در اين روايات هست که اگر بتواند آدم يک پنجم مالش را اهدا کند بهتر است از آن ضعيفتر يک چهارم است از آن کمتر ثلث است - اين کسر کمتر بشود مال بيشتر است - از ثلث بيشتر حق ندارد که وصيت کند[8]، لذا در اين روايات دارد که اول خمس، بعد ربع، براي اينکه بيشتر شما درباره ورثه کمک کنيد همانطوري که مثلاً اگر کسي تجارت ميکند، کم دادن، تطفيف که فرمود: ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ﴾[9] اين حرام است و عدل واجب است اما مستحب است که کسي تجارت بکند جنس ميفروشد يک مثقال دو مثقال بيشتر بدهد آن فريضهاش اين است که تطفيف نکند ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ﴾ اما مستحب اين است که بيشتر عطا کند.
پرسش: ... وقف کند بر ذوی القربی
پاسخ: بله البته. آن مضارّ وصيت نيست حق ثلث خودش است اما حالا بيش از ثلث را وصيت کند براي ذوي القربي مثلاً نصف را، باز هم مشکل دارد. اين روايات که بخشي از آنها خوانده شد و بخشي را هم ميخوانيم ناظر به اينهاست. «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» وسائل، جلد نوزدهم، صفحه264، باب پنج «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ الْإِضْرَارِ بِالْوَرَثَةِ فِي الْوَصِيَّةِ».
مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) اين روايت را با يک سند معتبر از وجود مبارک امام باقر(سلام الله عليه) نقل کرد که وجود مبارک حضرت امير فرمود: «مَا أُبَالِي أَضْرَرْتُ بِوُلْدِي أَوْ سَرَقْتُهُمْ ذَلِكَ الْمَالَ» اين ضرر رسانده به ورثه مثل سرقت است، براي اينکه او بيش از ثلث حق ندارد. وقتي بيش از ثلث حق ندارد، مال ورثه است و ميشود سرقت. فرقي ندارد که ضرر به ورثه برسانم يا آن مال را سرقت کنم، چون آن مال براي من نيست.
اين روايت مرحوم صدوق را شيخ طوسي(رضوان الله تعالي عليه) هم نقل کرده است. اين سکوني مشکلي دارد ولي با قبل و بعد و با روايات معتبر فراوان و صحيحه ای که هست ترميم ميشود.
روايت دوم اين باب که باز از وجود مبارک حضرت امير نقل شده اين است که «مَنْ أَوْصَى وَ لَمْ يَحِفْ» حيف نکند، حيف و ميل، «حافَ» يعني تجاوز کرده است[10] «وَ لَمْ يُضَارَّ- كَانَ كَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فِي حَيَاتِهِ»[11]. « وَ لَمْ يَحِفْ» «حافَ يحيفُ» حيف کرد يعني تجاوز کرد، اگر کسي وصيت بکند و تجاوز نکند يعني بيش از ثلث نشود نصف نشود مثلاً، مثل آن است که در زمان حيات خودش اين کار را کرده باشد.
اين روايت معتبر را هم مرحوم کليني و مرحوم شيخ طوسي هر دو هم نقل کردند.
باب ششم «بَابُ اسْتِحْبَابِ حُسْنِ الْوَصِيَّةِ عِنْدَ الْمَوْتِ» است. «حُسن الوصية» را مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) با اين سند يعني «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ» اين ابان همين است که وقتي وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) ميديد ـ اين را نجاشي نقل ميکند ـ که وقتي ابان بن تغلب ميخواست بيايد حضور امام، حضرت به مسئول آن خدمتگزاري منزل خودش ميفرمود که «أَلْقِ الْوَسَادَةَ لأَبَان»[12] آن بالشت را براي آقا بگذار! اين چه مقامي است؟!
دارد که «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ لَمْ يُحْسِنْ عِنْدَ الْمَوْتِ وَصِيَّتَهُ- كَانَ نَقْصاً فِي مُرُوءَتِهِ» مروئت مردانگي است[13] «وَ عَقْلِهِ قَالَ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص- أَوْصَى إِلَى عَلِيٍّ ع وَ أَوْصَى عَلِيٌّ إِلَى الْحَسَنِ- وَ أَوْصَى الْحَسَنُ إِلَى الْحُسَيْنِ- وَ أَوْصَى الْحُسَيْنُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ- وَ أَوْصَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع»[14] معلوم ميشود که انتخاب وصي صحيح «حُسن الوصي» است پس «حُسن الوصي» تارةً در مقدار است تارةً در انتخاب وصي است. يکي از علماي تهران ميگفت که پنجاه سال قبل تا الآن مرا در بسياري از امور وصيت کردند يک مورد درست به آن عمل نشد، روي منبر گله ميکردند! بالاخره انسان «حُسن الوصية» که داشته باشد «حُسن الوصية» تارةً به مقدار است تارةً در تعيين مصرف صحيح است تارةً در انتخاب وصي است، وصي خوب را آدم انتخاب بکند «حسن الوصية» است.
اهل بيت(عليهم السلام) اين دين را واقعاً احيا کردند، مثل اينکه مرحوم سيد مرتضي وقف را احيا کرده است، الآن ميروند به دنبال اينکه موقوفات را زنده کنند که کار خوبي است اما موقوفه را زنده کردن يعني موقوفه را عمل کردن غير از اين است که وقف را احيا کردن. سيد مرتضي وقف را احيا کرد يعني براي تشکيل حوزه علميه، اول در بغداد بعد کمکم به وسيله شيخ طوسي در نجف - ايشان وضع مالياش خوب بود - سيد مرتضي و سيد رضي اينها نوه داعي کبير بودند که داعي کبير ساليان متمادي در طبرستان حکومت کرد و اينها نوه دختري داعي کبير بودند، قبر اين داعي کبير(رضوان الله عليه) در آمل است.
ايشان که وضع مالياش تاحدودي خوب بود، آمده وقف را زنده کرد، مقداري از زمين را وقف کرد براي طلاب علوم حوزه علميه که آن روز کتاب بخرند، ليقه تهيه کنند، مرکّب تهيه کنند، قلم تهيه کنند اما دائما غذا تهيه کنند و آش درست کنند و اينها، اين احياي وقف نيست، اين کار سيد مرتضي بود يعني از برکات او مردم فهميدند که چه چيزي را وقف کنند و چگونه وقف بکنند و براي چه چيزي وقف بکنند، بالاخره اين بايد بماند، چون آن بودجههايي که در اختيار دولت است حسابش ديگر است اما اينکه در اختيار حوزهها و مراکز علمي است همين اوقاف است و همين نذورات و وجوهات، لذا اين کار را کردند ديگران هم بخواهند وقف بکنند شايسته است که در امور علمي و ديني وقف بکنند.
روايت دوم اين باب ششم: مرحوم صدوق به اسنادش نقل می کند «عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ(عليهم الصلاة و عليهم السلام) فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ لِعَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ: يَا عَلِيُّ أُوصِيكَ بِوَصِيَّةٍ فَاحْفَظْهَا- فَلَا تَزَالُ بِخَيْرٍ مَا حَفِظْتَ وَصِيَّتِي إِلَى أَنْ قَالَ- يَا عَلِيُّ مَنْ لَمْ يُحْسِنْ وَصِيَّتَهُ عِنْدَ مَوْتِهِ- كَانَ نَقْصاً فِي مُرُوءَتِهِ- وَ لَمْ يَمْلِكِ الشَّفَاعَةَ»[15] در اينجا چيزي نيامد که وجود مبارک پيغمبر به حضرت امير(سلام الله عليهما) فرمود چه کار بکن اما اين روايت به عنوان «حُسن الوصية» است هيچ مطلبي هم در آن نيست، معلوم ميشود يکي از بهترين راه های وصيت، انتخاب وصي صحيح است، اين «حسن الوصية» است روايت در صدد بيان «حسن الوصية» است اما هيچ مطلبي در اين زمينه نيامده است که حالا وصيت بکند مسجد بسازد مدرسه بسازد، دارد که به علي بن ابي طالب وصيت کرد.
روايت سوم اين باب که مرحوم کليني از وجود مبارک امام صادق(عليه السلام) نقل می کند اين است که حضرت فرمود: «إِنْ أُجِّلْتَ فِي عُمُرِكَ» «أجّلت» با همزه يعني اگر أجل با همزه، يعني مدت طولاني شد دو روز سه روز شد «يَوْمَيْنِ فَاجْعَلْ أَحَدَهُمَا لِأَدَبِكَ لِتَسْتَعِينَ بِهِ عَلَى يَوْمِ مَوْتِكَ قِيلَ لَهُ وَ مَا تِلْكَ الِاسْتِعَانَةُ قَالَ تُحْسِنُ تَدْبِيرَ مَا تُخَلِّفُ وَ تُحْكِمُهُ»[16] فرمود اگر دو روز عمر طولاني داري، يک روز را براي ادب خود صرف کن، حالا روز ديگر را براي تأمين معاش و اينها، خودت را ادب کن مؤدب بشوي، مؤدب بشوي، به چه چيزی ادب شوي؟ تا بداني با دست خالي نمیشود سفر کرد، آنجا همه احتياجات هست، يک، و هيچ چيزي هم آنجا نيست، دو. آدم وقتي به جايي ميرود که همه احتياجات، احتياج به مسکن و ملبس و اينها هست و هيچ چيزي هم نيست، خريد و فروش نيست، آنجا روز جمع است نه اجتماع ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ﴾نه «لمجتمعون» همه هستند اما هر کسي براي خودش است ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[17] مردم جمعاند نه اينکه اجتماع باشد لذا کسي که مؤمن است فضاي روشني دارد راه خودش را ميبيند، کنار او کافري هست ضالّي است که تاريک تاريک است نميتواند اصلاً قدم بزند، چنين عالمي است، لذا فرمود اگر دو روز مهلت داري يک روز را براي ادب خودت صرف بکن که چه کار بکني؟ «لِتَسْتَعِينَ بِهِ عَلَى يَوْمِ مَوْتِكَ» سائل به حضرت عرض کرد چگونه به خودم کمک بکنم؟ فرمود تدبيري بکن که بعد از مرگت، با مال تو با زندگي تو با محصول کارت چه کار بکنند.
حالا روز چهارشنبه است و روز پربرکت ماه رجب است بعضي از اين بيانات نوراني اهل بيت(عليهم السلام) هم ذکر بشود. غالب روايات و احکام را فقه کاملاً ميتواند به عهده بگيرد و حل کند چه اينکه دارد حل ميکند و ساليان متمادي احکام فقهي را عمل کردهاند، اگر يک وقت جايي مثلاً حکم تند و تيزي هست، حکم عفو و مهرباني هم در کنارش هست، حتي در قصاص که فرمود: ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾[18] فرمود حالا يک وقت چنين حادثهاي پيش آمد شما گذشت کنيد براي اينکه او تربيت بشود کار بکند. يک وقت است که کسي قاتل و آدمکش رسمي است او حکمش اعدام است، آنجا جاي گذشت نيست اما يک وقت مثلاً کسي حالا عصباني شد و اين کار را کرد، فرمود: ﴿وَ أَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَي﴾.
پس اين طور نيست که يک فقه خشکي باشد و جا براي حقوق و امثال اينها نباشد، اينها مال اين احکامي است که مشخص کردند براي مردم، اينها احکام فقهي است اما يک سلسله اخباري است که به صورت ادعيه درآمده است اينها را فقه واقعاً توان آن را ندارد که اينها را حل کند، چه اينکه فلسفه و کلام هم نميتواند آنها را حل کند، اين دعاي نوراني ماه رجب را ملاحظه بفرماييد! در کدام علم از علوم حوزه علميه در سراسر جهان اينها حل ميشود؟ يک دعاست که «يَا مَنْ يَمْلِكُ حَوَائِجَ السَّائِلِين»[19] که هر روز بايد بخوانند؛ يکي هم «خَابَ الْوَافِدُونَ»[20] است يکي هم برای هر روز نيست: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِين»[21] يکي هم هر روز ماه مبارک رجب است که اين از توقيع مبارک است، اين توقيع مبارک که به دست محمد بن عثمان بن سعيد(رضوان الله تعالي عليه) آمده در آن آمده که در هر روز ماه پربرکت رجب اين را بخوانيد. حالا ما اين چند جمله اول را ميخوانيم تا برسيم به آن جملههاي حساس.
«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَعَانِي جَمِيعِ مَا يَدْعُوكَ بِهِ وُلَاةُ أَمْرِكَ الْمَأْمُونُونَ عَلَى سِرِّكَ الْمُسْتَبْشِرُونَ بِأَمْرِكَ الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِكَ الْمُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِكَ أَسْأَلُكَ بِمَا نَطَقَ فِيهِمْ مِنْ مَشِيَّتِكَ فَجَعَلْتَهُمْ مَعَادِنَ لِكَلِمَاتِكَ» کلمات الهي يک ظاهر دارد و يک باطن دارد، اين بزرگواران معدن کلمات الهياند يعني معدن قرآناند معدن حديث قدسياند معدن رواياتاند «وَ أَرْكَاناً لِتَوْحِيدِكَ وَ آيَاتِكَ وَ مَقَامَاتِكَ الَّتِي لَا تَعْطِيلَ لَهَا فِي كُلِّ مَكَانٍ» هيچ وقت هم اينها تعطيلي ندارند، اينها معلوم ميشود که خواب و بيداري شان يکسان است مرتّب بيدار هستند، حيات و مماتشان يکسان است «يَعْرِفُكَ بِهَا مَنْ عَرَفَكَ» هرکس تو را ميشناسد به وسيله اينها ميشناسد «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ» هيچ فرقي بين تو و اينها نيست مگر اينکه تو خالقي اينها مخلوقاند، تو معبودي اينها عابدند! اين يعني چه؟ «فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِيَدِكَ بَدْؤُهَا مِنْكَ وَ عَوْدُهَا إِلَيْكَ أَعْضَادٌ» اينها بازوي ديناند، چون کاري که انسان انجام ميدهد يک وقت است که اين کار تا حدودی ساده است، با بين کف دست تا آرنج انجام ميشود اين قسمت فاصله بين مچ و آرنج را ميگويند ساعد، کارهايي که با يکديگر به وسيله اين مقدار از دست انجام ميدهند به آن ميگويند مساعدت. از آرنج تا دوش را ميگويند عضد يعني بازو، کارهايي که با ديگران با بازو انجام ميدهد ميگويند معاضدت يعني کمک هم باشند.
فرمود اينها اعضاد هستند، اذواد هستند _ ذود يعني منع[22]_ مانع پيشرفت ديگراناند در کفر و امثال ذلک. «وَ أَشْهَادٌ وَ مُنَاةٌ وَ أَذْوَادٌ وَ حَفَظَةٌ وَ رُوَّادٌ فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ»؛ اينها همان مردان الهياند که در آسمان و زمين چراغ روشن کردند تا روشن شده که تو خدايي و واحدي. اين يعني چه؟ ما خيال ميکنيم حرم مطهر امام مشرّف ميشويم عرض ارادتي ميکنيم ميگوييم: «كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَة»[23] مثلاً اوج مقام اينهاست؟ نيست! اينها را در کدام علم بايد حل کرد؟
«حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ فَبِذَلِكَ أَسْأَلُكَ وَ بِمَوَاقِعِ الْعِزِّ مِنْ رَحْمَتِكَ وَ بِمَقَامَاتِكَ وَ عَلَامَاتِكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَزِيدَنِي إِيمَاناً وَ تَثْبِيتاً يَا بَاطِناً فِي ظُهُورِهِ وَ ظَاهِراً فِي بُطُونِهِ وَ مَكْنُونِهِ يَا مُفَرِّقاً بَيْنَ النُّورِ وَ الدَّيْجُورِ يَا مَوْصُوفاً بِغَيْرِ كُنْهٍ وَ مَعْرُوفاً بِغَيْرِ شِبْهٍ حَادَّ كُلِّ مَحْدُودٍ وَ شَاهِدَ كُلِّ مَشْهُودٍ وَ مُوجِدَ كُلِّ مَوْجُودٍ» خدا غريق رحمت کند مرحوم آقاي ميرزا محمود شهابي را! اين آقايان شهابيها از خراسان بودند، ايشان شاگرد مرحوم آقا بزرگ حکيم خراساني بود که قبر اينها در آن ضلع جنوبي شرقي کوهسنگي است آنجا يک امامزاده دارد، اينها نزديک آن امامزاده در دامنه اين کوهسنگي مدفوناند. عدهای مخالف فلسفه بودند يک عده موافق بودند. خدا غريق رحمت کند مرحوم آقاي الهي قمشهاي را! ايشان فقه را در همان خراسان پيش مرحوم حاج آقا حسين طباطبايي قمي که قبل از مرحوم آقاي بروجردي ايشان مرجع تقليد بودند ميخواندند و فلسفه و اينها را پيش آقا بزرگ حکيم خراساني. يک آقاي ديگري بود که فلسفه اشراق را تدريس ميکرد، يک عده بزرگاني هم بودند که با اين نظر مخالف بودند.
مرحوم آقاي شهابی دارد که من در مسجد گوهرشاد در يک روز ماه مبارک رمضان قدم ميزدم و ديدم آقايي بر منبر گفت اگر شما يک روايت پيدا کرديد که در آن سخن از وجود باشد و امثال ذلک، من از همه حرفهايم صرف نظر ميکنم! اين را در «النظرة الدقيقة في القاعدة البسيطة» نوشته مرحوم آقاي حاج محمود شهابي خراساني، آدم وزيني هم بود خدا رحمتش کند! گفت من همينطور تعجب ميکردم که حالا بر فرض يک لفظ باشد يا نباشد، شما چرا؟ بعد ديديم که يک دستفروشي نسخههاي خطي داشت و ميفروخت، من جلو رفتم و گفتم چيست؟ گفت اين کتابهاي خطي است من يکي از اين کتابهاي خطي را خريدم و همينطور باز کردم ديدم که همين «مُوجِدَ كُلِّ مَوْجُودٍ» اين تعبير آمده است بعد به ايشان نشان دادم که آقا! اين را ائمه ميگويند هر چه که موجود است خدا او را آفريد «مُوجِدَ كُلِّ مَوْجُودٍ» است، بعد آن آقا بعداً در آنجا منبر نرفتند![24]
بعد ميفرمايد که «وَ مُوجِدَ كُلِّ مَوْجُودٍ وَ مُحْصِيَ كُلِّ مَعْدُودٍ وَ فَاقِدَ كُلِّ مَفْقُودٍ» همه اينها بحثهاي عقلي ميخواهد. «لَيْسَ دُونَكَ مِنْ مَعْبُودٍ أَهْلَ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْجُودِ يَا مَنْ لَا يُكَيَّفُ بِكَيْفٍ وَ لَا يؤين بِأَيْنٍ يَا مُحْتَجِباً عَنْ كُلِّ عَيْنٍ يَا ديموم يَا قَيُّومُ وَ عَالِمُ كُلِّ مَعْلُومٍ صَلِّ عَلَی عِبَادِكَ الْمُنْتَجَبِينَ وَ بَشَّرَكَ الْمُحْتَجِبِينَ»[25] تا آخر.
منظورم اين است که اينها را کجا بايد حل کرد؟ اين جمله که هيچ فرقي بين تو و آنها نيست مگر اينکه اينها بنده تو هستند اين را کجا بايد حل کرد؟ اين توقيع مبارک است ائمه(عليهم السلام) ميدانند که اينطور حرف زدن بالاخره بيخطر نيست. آن حيثيتي که مربوط به خودشان است آن هم براي مردم شفاف بشود که ما چه کسي هستيم، حواس شما جمع باشد، آن حيثيتي که به عنايت الهي وابسته است آن را هم گفتند، اگر جمع نميکردند مسئله غلو بود اما جمع کردند کاملاً، فرمودند ما را بخواهيد بگوييد به حسب اينکه خودِ خود ما چه داريم، ما اين هستيم ما بردهايم بندهايم و فلان هستيم، عنايت الهي که در ما ظهور کرده ما را «خليفة الله» کرده آن هستيم.
خدا غريق رحمت کند مرحوم آقاي آملي را! مرحوم آقا شيخ محمد آملي پدر آقاي شيخ محمدتقي آملي، حاشيهشان در شرح شمسيه هست، قبر مطهرشان در يکي از ايوانهاي ابن بابويه است، آملي بزرگ که هم دوره با مرحوم آقا شيخ فضل الله بودند آقا شيخ فضل الله شهيد شد ايشان را تبعيد کردند، خود مرحوم آقا شيخ محمدتقلي آملي هم قبر مطهرشان در باغ رضوان است که باغ رضوان هم واقعاً بايد احيا بشود نه به صورت پارک در بيايد، آنجا مزار عمومي و بزرگان است. پسر بزرگ ايشان که يک سال هم آمدند آمل ما شرح لمعه ميخوانديم _ اين حرف مال 72 يا 73 سال قبل است_ ايشان که آمدند مدير خوبي بودند مربي خوبي بودند، غير از اين درس شرح لمعه و قوانيني که ما ميخوانديم مسئله قرآن و حديث را باب کردند، امالي مرحوم صدوق را براي ما درس گفتند، ما فهميديم که درس تنها شرح لمعه نيست، امالي مرحوم صدوق را براي ما درس گفتند، بخشي از سور قرآن را کاملاً مطرح کردند، ايشان آمدند گفتند که اين شرح لمعه و قوانين و اينها سرجايش محفوظ است اما قرآن و روايات هم بايد باشد.
اين از برکات نوراني ايشان است که 72 سال قبل اين را بيان کردند فرمودند ائمه(عليهم السلام) حسابشان جداست، مقاماتشان سر جايش محفوظ است اما هيچ راهي براي غلو نيست، براي که اينها خودشان را در دعاي عرفه مشخص کردند. اين جمله نوراني را ايشان در 72 سال قبل بيان کردند آن جمله نوراني اين است: در دعاي نوراني عرفه آنجا وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليه) وضع خودشان را روشن ميکنند که ما را ميگوييد، ما را ميخواهيد معرفي کنيد، ما خودمان اين هستيم، ما در برابر آينهاي قرار گرفتيم حالا يک وقت کسي آينهاي است که گنبد مطهر سيد الشهداء را نشان ميدهد يا حضرت امير را نشان ميدهد، اين جاي ديگر را نشان ميدهد خودش که ندارد، فرمود حواستان جمع باشد هر مقامي که براي ما ذکر کردند ما آيه حق هستيم.
يک بيان نوراني حضرت امير دارد که مرحوم کليني نقل کرده که «مَا لِلَّهِ عزوجل آيَةٌ هی أَكْبَرُ مِنِّي»[26] اين را کليني نقل کرد که حضرت امير فرمود: «مَا لِلَّهِ عزوجل آيَةٌ هی أَكْبَرُ مِنِّي». حالا اگر آينه بزرگي را شما داشته باشيد که حرم مطهر امام رضا، اين گنبد طلا و تشکيلات همه را نشان بدهد، بله نشان ميدهد؛ اما در آينه که چيزي نيست.
اين جمله در وسطهاي دعاي عرفه صحيفه سجاديه است فرمود: «وَ سَأَلْتُكَ مَسْأَلَةَ الْحَقِيرِ الذَّلِيلِ الْبَائِسِ الْفَقِيرِ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِيرِ، وَ مَعَ ذَلِكَ خِيفَةً وَ تَضَرُّعاً وَ تَعَوُّذاً وَ تَلَوُّذاً، لَا مُسْتَطِيلًا» تا به اينجا ميرسد عرض ميکند خدايا! «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا»[27] خدايا! از من پستتر در عالم احدي نيست! اين دعاي عرفه است يعني خود من به عنوان يک انسان، چيزي ندارم، حالا اگر در برابر آفتابي قرار گرفتم و آن آفتاب را دارم نشان ميدهم _ آية الله است، اگر آية الله است «مَا لِلَّهِ عزوجل آيَةٌ هی أَكْبَرُ مِنِّي»_ دارم تو را نشان ميدهم؛ خود من «أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا» هستم. اين ميتواند جمع باشد هيچ جا براي غلو نيست.
اگر کسي بگويد – معاذالله - اينها مستقلاً اين امور را دارند، بله اين غلو است و باطل است؛ اما اگر بگويد اينها آيت هستند خدا را نشان ميدهند، غلو نيست؛ بله خدا را نشان ميدهند؛ ديگري تيره است آينه نيست که جايي را نشان بدهد اما اينها شفافاند آينهاند. حشر همه مؤمنان و علاقه مندان به قرآن و عترت با اهل بيت(عليهم السلام)!
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . ر.ک: وسائل الشيعه، ج19، ص262.
[2]. سوره بقره, آيه154.
[3]. سوره آل عمران, آيه169.
[4]. سوره آل عمران, آيه170.
[5]. سوره آل عمران, آيه169.
[6]. سوره نساء، آيه12.
[7]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج5، ص135.
[8]. ر.ک: وسائل الشيعه، ج19، ص269.
[9]. سوره مطفّفين، آيه1.
[10]. ر.ک: لسان العرب، ج9، ص60.
[11]. وسائل الشيعه، ج19، ص264.
[12]. ر.ک: رجال النجاشي، ص11.
[13]. العين، ج8، ص299.
[14]. وسائل الشيعه، ج19، ص265.
[15]. وسائل الشيعه، ج19، ص265و266.
[16]. وسائل الشيعه، ج19، ص266.
[17]. سوره واقعه، آيات49 و50.
[18]. سوره مائده، آيه45.
[19]. مصباح المتهجد، ج1، ص229.
[20]. الصحيفة السجادية، دعاي46.
[21]. مصباح المتهجد، ج2،ص802.
[22]. العين، ج8، ص55 ؛ المحيط، ج9، ص336.
[23]. مصباح المتهجد، ج2، ص721.
[24] . النظرة الدقيقة في القاعدة البسيطة الحقيقة، ص38و39.
[25]. مصباح المتهجد، ج2، ص803و804.
[26]. الكافي، ج1، ص207.
[27]. الصحيفة السجادية، دعاي47.