02 06 2013 1963528 شناسه:

تفسیر سوره سبأ جلسه 4 (1392/03/12)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ (12) يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَّحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُكْراً وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ (13) فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَي مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ (14) لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمالٍ كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ (15) فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْ‏ءٍ مِن سِدْرٍ قَلِيلٍ (16) ذلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ (17)﴾

برخورداری مؤمنين از فيض و کفار از کيفر الهی

بعد از بيان خطوط كلي مسئله توحيد و معاد, نمونه‌هاي اجرايي اين قسمت‌ها را هم ذكر فرمود, در خطوط كلي فرمود اگر كسي مؤمن باشد و عمل صالح انجام بدهد از فيض خدا برخوردار است اگر كسي كفر ورزد و گرفتار عمل طالح بشود گرفتار كيفر الهي خواهد شد اين به صورت اصل كلي.

ويژگیهای دوران نبوت داوود و سليمان(عليهما السلام)

بعد جريان داوود(سلام الله عليه) سليمان(سلام الله عليه) و قوم سبأ را ذكر فرمود, در زمان داوود(سلام الله عليه) كه مسئله جنگ يك برنامه رسمي بود آنچه درباره حضرت داوود ذكر فرمود ساختن سلاح‌هاي دفاعي بود چون زمان دفاع بود كه فرمود: ﴿أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ﴾,[1] ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ[2] و مانند آن. بعد از دوران پدر نوبت به پسر رسيد دوران سازندگي بود يعني دوران جنگ تمام شده بود و وجود مبارك سليمان وارث تاج و تختي شده بود و مشغول تدبير نظام بود مسئله ساخت و ساز شروع شد براي اينكه كلّ آن كشور ومحدوده به خوبي ساخته بشود هم از مسائل تكويني كمك گرفته شد كه باد در اختيار آن حضرت بود به صورت تسخير الهي قرار گرفت و هم جن در اختيار آن حضرت قرار گرفتند كه نه تنها مزاحم كسي نباشند بلكه در خدمت سازندگي كشور سليمان باشند.

علت تسليم شدن ملکه سباٴ در برابر سليمان(عليه السّلام)

در زمان داوود(سلام الله عليه) مسئله جنگ و حمله مطرح بود اما با اين تسخير الهي كه فرمود ما باد را براي سليمان مسخّر كرديم ﴿فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّيحَ[3] كسي قدرت مقاومت نداشت لذا ملكه سبا همين كه جلال و شكوه سليمان(سلام الله عليه) را شنيد كاملاً تمكين كرد گفت: ﴿أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[4] با اينكه او ﴿وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ[5] بود ﴿أُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ[6] بود بالأخره مي‌توانست به حسب ظاهر مقداري مقاومت كند اما در كمترين فرصت با بهترين بهره‌برداري آمده تسليم شد كسي در قبال سليمان(سلام الله عليه) قدرت مقاومت نداشت براي اينكه او كاملاً مسلّط بر فضا بود و مي‌توانست هر كسي را كه عليه او قيام كرده را سركوب كند اگر در جريان حضرت داوود نبرد بود براي اينكه چنين تسخيري نصيب حضرت داوود نشده بود لذا وجود مبارك سليمان(سلام الله عليه) مشغول سازندگي بود و آن منطقه را به خوبي ساخت ساختنش هم به اين بود كه آسايش مردم را تأمين بكند.

بيان ساده زيستی انبيا در خطبهٴ اميرالمؤمنين(عليه السّلام)

آن خطبه‌اي كه از وجود مبارك حضرت امير چند بار در همين محفل خوانده شد ملاحظه فرموديد وجود مبارك حضرت امير سنّت انبيا را كه ذكر مي‌كند طرز زندگي انبيا را ذكر مي‌كند فرمود اين‌طور نبود كه وجود مبارك داوود كه ﴿قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ[7] آن قدرت را داشت از زندگي مادّي مثلاً طرْفي بسته باشد با زنبيل‌بافي ارتزاق مي‌كردند[8] فرمود اينها با آن زندگي ساده‌اي كه داشتند مربّي مردم شدند.

تاٴمين حقوق أجنه به خاطر منهی بودن مزدوری و بيگاری در اسلام

پرسش:... پاسخ: نه, به آنها هم حقوق مي‌داد تأمين مي‌كرد بيگاري نبود رايگان نبود آنها هم مثل انس بودند آنها را هم تأمين مي‌كرد نيازهاي آنها را هم تأمين مي‌كرد اين‌طور نبود كه رايگان كار كنند مستحضريد بيگاري نه تنها بد است مزدوري هم در اسلام بد است اينكه مي‌گويند نظام اسلامي به همه كار مي‌دهد نه يعني همه را به كار يك كارخانه دعوت مي‌كند اينها را كارگر مي‌كند كارگري يعني مزدوري در اسلام مَنهي است منتها بزرگان فقهي ما اين نهي را بر تنزيه حمل كردند مگر آدم را با مزدوري اداره مي‌كنند با كاري كه براي خودش كار بكند حالا يا تعاوني است يا بخش خصوصي است چه رسد به بيگاري, اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دست كارگر را مي‌بوسيد[9] نه يعني دست مزدور را كسي كه خودش باغي دارد كار مي‌كند كسي دامدار است كار مي‌كند چند روايت است كه نهي شده در اسلام مزدوري نيست كه كسي خودش را اجير ديگري بكند بعد جريان حضرت موسي و شعيب(سلام الله عليهما) را دليل تجويز گرفتند و گفتند به شهادت اينكه ﴿أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ﴾ معلوم مي‌شود كه مزدوري در اسلام حرام نيست[10] لذا حمل بر كراهت كردند صاحب وسائل اين روايات را كه نقل كرده بر كراهت حمل كرده[11] جمعاً بين النصوص, بنابراين اگر كسي ديگري را به بيگاري بگيرد در مرحله سوم است و اگر كسي به مردم كار بدهد مزدوري در مرحله دوم است اگر كسي كار و اشتغال ايجاد كند حالا يا تعاوني است يا بخش خصوصي است آن در مرحله اول است يعني اسلام در درجه اول به توليد كار دستور داده است نه مزدوري به هر تقدير آنجا وجود مبارك سليمان آنها را هم تأمين مي‌كرد عائله او بودند حقوقشان را مي‌داد.

اعجاز الهی در تسخير آب و باد و کوه برای انبيا

پرسش:... پاسخ: وجود مبارك سليمان از طرف ذات اقدس الهي اين قدرت به او داده شد يكي طوفان آب را خدا مسخّر مي‌كند براي نوح(سلام الله عليه) كه ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْريها وَمُرْسَاهَا[12] يك وقت باد را مسخّر مي‌كند كه ﴿فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّيحَ﴾ اينها ديگر اعجاز الهي است يك وقت است كوه را مسخّر مي‌كند.

پرسش:...پاسخ: نه, طيّ‌الأرض نيست.

فرمود: ﴿وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ﴾ سوار باد مي‌شد اين باد, حضرت را با همراهانش صبح تا ظهر به اندازه مسافت يك ماهه مي‌برد عصر هم همچنين كه در بحث ديروز اشاره شد كه مرحوم شيخ طوسي از بعضي‌ها نقل كرد كه ايشان صبح از شام به طرف بيت‌المقدس حركت مي‌كردند بعد به بخشي از سرزمين‌هاي اصفهان مي‌رسيدند حالا كدام اصفهان است چون چندين اصفهان روي كُره زمين است به اصفهان مي‌رسيدند بعد از قيلوله به طرف كابل مسافرت مي‌كردند.  

 

استفاده سليمان(عليه السّلام) از معدنهای مس روان شده در ساختمان

چشمه گفتنِ معدن كه ما الآن هم آب‌هايي كه از چشمه مي‌جوشد مي‌گوييم براي چشمه است هم مي‌گوييم آب معدني است اين هم اطلاق معدن درست است هم اطلاق عين كه ﴿أَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ﴾ يعني معدن مس را ما براي او روان كرديم كه او بتواند اين كارها را انجام بدهد آنها اول محراب مي‌ساختند بعد تمثيل خب اينكه مي‌گويند: «ثبّت العرش ثمّ انقُش» همين است عَرش يعني سقف, اگر كسي بخواهد نقاشي كند يا صورت‌گري كند اول سقف را مي‌سازد بعد روي سقف نقشه مي‌كشد مي‌گويند «ثبّت العرش» نه ارض, عرش يعني سقف «ثبّت العرش ثمّ انقش» اينجا هم تثبيت محراب بود يعني جاهاي برجسته و بلند بود بعد روي آن محاريب نقوش حيوانات يا غير حيوانات را ترسيم مي‌كردند روايتي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) از وجود مبارك ابي‌جعفر(عليهما السلام) نقل كرد اين بود كه تصوير رجال و نساء نبود[13] اما صاحب همين تفسير كنزالدقائق كه اين روايت را نقل مي‌كند خودش اول تماثيل را به تماثيل انبيا و ملائكه تفسير مي‌كند[14] يعني عكس زن و مرد عادي نبود حالا عكس انبيا بود عكس فرشته‌ها بود اينها بالأخره ذي‌روح‌اند اگر در شرايع قبل اين كار انجام مي‌گرفت در شريعت ما حالا يا تحريم شده يا تنزيه شده بالأخره نهي‌اي درباره ترسيم و تجسيم ذوات‌الأرواح آمده. فرمود ما اينها را به آنها آموختيم اينها اين كار را مي‌كردند هم محكم‌كاري مي‌كردند هم زيبايي آن محاريب را براي محكم‌كاري آن تماثيل را براي زيبايي اينها انجام مي‌دادند و خود وجود مبارك سليمان هم در ساده‌ترين وضع زندگي مي‌كرد آن خطبه 160 را ملاحظه بفرماييد قصه حضرت موسي و عيسي را گفت و نيز قصه حضرت داوود را هم گفت كه آن حضرت با زنبيل‌بافي و با همين كارِ دستي ارتزاق مي‌كرد. اينها جزء شئونات كشورداري آن حضرت بود و آنها را هم فرمود ما اينها را مسخّر كرديم تحت اختيار حضرت سليمان قرار داديم لذا فرمود: ﴿وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾ نه بيگاري.

عذاب أليم، کيفر أجنه متمرّد از دستور سليمان(عليه السّلام)

﴿وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ﴾ ما اينها را مسخّر كرديم در اختيار حضرت سليمان قرار داديم اگر اينها تمرّد مي‌كردند جنّي اگر تمرّد مي‌كرد ما او را با عذاب اليم كيفر مي‌داديم ﴿يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ﴾ هر چه وجود مبارك سليمان مي‌خواست آنها ترسيم مي‌كردند اگر قصر بود قصر و اگر تمثال بود تمثال, قسمت مهم براي تأمين نيازهاي مردم بود ﴿وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ﴾ كه در بحث ديروز مشخص شد اين اختصاصي به حضرت داوود ندارد بلكه آل‌داوود چون داوود(سلام الله عليه) رئيس اين گروه بود لذا خود سليمان و فرزندان سليمان به حساب آل‌داوود ناميده مي‌شوند ﴿اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُكْراً﴾.

امر الهی به شکرگزاری در برابر نعمتها و معنای قليل بودن آن

شكر به آ‌ن معنا كه انسان بتواند كمال شكر را و حقّ شكر را ادا كند اين ممكن نيست طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) فرمود هر نعمتي كه شما داديد ما بايد شكر بكنيم اگر توفيق پيدا كرديم نماز شكر به جا آورديم سجده شكر به جا آورديم خودش نعمت است براي همين نعمت هم يك شكر ديگر لازم است[15] لذا از دست و زبان چه كسي برآيد تا بتواند شكر كند[16] شكر حقيقي ممكن نيست آن شكري كه لازم است آن را كمي از بندگان انجام مي‌دهند و هاهنا امورٌ ثلاثه: اول اينكه شكر واقعي مقدور كسي نيست چون با قول يا فعل بخواهد شكر كند خود آن قولي كه مي‌گويد «الحمد لله» يا فعلي كه انجام مي‌دهد به نام نماز شكر يا سجده شكر خودش نعمت است در قبال اين نعمت هم بايد شكر بكند لذا شكر خدا مقدور نيست قسم دوم آن است كه در بين اين شكرها بخشي واجب است بخشي واجب نيست آن مقداري كه مقدور نيست واجب نيست آن مقداري كه واجب است كم‌ هستند كساني كه به اين واجب قيام ‌كنند قسم سوم افرادي است كه در بعضي از موارد شكر مي‌كنند در بعضي از موارد شاكر نيستند اينكه فرمود: ﴿وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾ اين بخش مياني را مي‌گويند كم‌اند كساني كه آن مقدار واجب را انجام بدهند و خودشان را نبينند.

اسلامی حرف زدن و قارونی انديشيدن دال بر ناسپاسی انسان

بسياري از ماها مشكل همين حرف قاروني را داريم مي‌گوييم ما خودمان سي سال, چهل سال زحمت كشيديم به جايي رسيديم كه بارها به عرضتان رسيد بسياري از ماها اسلامي حرف مي‌زنيم و قاروني فكر مي‌كنيم او كه گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي[17] بيش از اينكه نگفته بود گفته بود من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم ما هم خيال مي‌كنيم ما خودمان زحمت كشيديم چهارتا كلمه ياد گرفتيم يا آن آقا زحمت كشيد مقداري مال فراهم كرد در حالي كه ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ[18] گرداننده ديگري است مدير ديگري است ما ابزار كاريم خيلي‌ها مي‌آيند حوزه و بين راه برمي‌گردند خيلي‌ها مي‌روند براي تجارت بين راه برمي‌گردند اين‌چنين نيست كه اگر كسي توفيق تداوم پيدا كرد مربوط به خودش باشد ﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ لذا فرمود: ﴿وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾.

علّت مقهور شدن أجنه و آزاد شدن آنان با مرگ سليمان(عليه السّلام)

در جريان مرگ سليمان(سلام الله عليه) فرمود اين جن‌ها؛ حالا چگونه ذات اقدس الهي اين جن‌ها را تسخير كرده بود براي اينكه در هر عصري اينها آسيبي مي‌رساندند يا از غيب باخبر مي‌شدند و به ديگران مي‌گفتند چه اينكه در زمان پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود ما جلوي اينها را گرفتيم ﴿فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَصَداً[19] الآن اگر كسي بخواهد بالا برود و مقداري از وحي باخبر بشود اين شهاب‌سنگ‌ها به حيات او خاتمه مي‌دهند خب مستحضريد آن وحي الهي بالأخره بايد از آسمان عبور كند در سورهٴ مباركهٴ «سجده» دارد وقتي وحي از آسمان تنزّل مي‌كند گويا آسمان مي‌خواهد تَرَك بردارد و تفطّر پيدا كند و شكاف پيدا كند از بس اين وحي سنگين است و از بس اين وحي تحمل‌ناپذير است در سورهٴ «شوري» فرمود: ﴿كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ٭ لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ٭ تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلاَئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ أَلاَ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ[20] وحي كه مي‌خواهد عبور بكند گويا آسمان مي‌خواهد بتركد خب اين كدام آسمان است اين آسماني است كه ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ[21] درِ آسمان به روي كفار باز نمي‌شود نه اين كُرات مادي و جِرمي كه الآن به صورت ترمينال درست كردند و سفينه با سرنشين يا بي‌سرنشين مي‌فرستند آن آسماني كه ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ آن آسماني كه ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا[22] آن از شدّت جريان نزول وحي مي‌خواست متفطّر بشود و ريز ريز بشود. مراحلي است كه بالأخره جن‌ها سهمي از تجرّد دارند اگر مي‌خواستند به آن بخش نزديك بشوند آن وقت اين شهاب‌سنگ‌ها كه براي آسمان ظاهري است و تحت تدبير آن آسمان باطني است آنها به حيات اين جن‌ها خاتمه مي‌دادند بالأخره اينها در هر عصري زحمتي ايجاد مي‌كردند در زمان سليمان(سلام الله عليه) مأمور شدند كه از آن شيطنت آنها كاسته بشود تحت قهر عادلانه وجود مبارك سليمان قرار بگيرند لذا فرمود اگر كسي از اين كار صرف‌نظر مي‌كرد ما او را به عذاب سعير گرفتار مي‌كرديم اين درباره كارگرهاي انساني نبود درباره كارگرهاي جن بود فرمود آنها بالأخره تحت قهر حضرت سليمان بودند تا اذيت و آزاري به جامعه نرسانند لذا در عذاب مهين بودند براي خودشان, بعد از رحلت سليمان(سلام الله عليه) آنها از اين عذاب مهين نجات پيدا كردند منتها بعد از جريان اينكه موريانه‌اي آن عصا را خورد و عصا افتاد و وجود مبارك سليمان سقوط كرد به حسب ظاهر از حالت ايستادن و جن‌ها فهميدند سليمان رحلت كرده است كه در بحث ديروز گذشت.

قوم سبأ و برخورداری آنان از نعمتهای الهی

بعد از جريان شكر آل‌داوود مي‌رسيم به جريان كفر ورزيدن قوم سَبأ, سَبأ اسم يك سرزمين است اما سبإٍ كه در قرآن دو جا ذكر شده يكي در ماجراي بلقيس[23] و يكي هم اينجا كه هر دو مربوط به جريان سليمان(سلام الله عليه) است اسم يك قبيله است مثل قبيله بني‌تميم, قبيله كذا آن نام آن بزرگ قبيله و بزرگ خاندان بود او را مي‌گفتند سبأ لذا تنوين‌بردار است بر خلاف آن سبأ كه اسم مكان است و به فتح خوانده مي‌شود ﴿لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ﴾ معلوم مي‌شود قبيله‌اند پس سبأ مكان و شهر و كشور نيست قبيله است فرمود مسكن اين قبيله, جايي بود كه ذات اقدس الهي همه نعمت‌ها را در آنجا اسباغ كرده به وفور آفريده ﴿لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ﴾ اين علامت الهي بود آن علامت الهي اين بود كه وقتي وارد اين قبيله مي‌شدي كه در اينجا زندگي مي‌كردند اين منطقه‌اي كه اين قبيله به سر مي‌بردند دو طرفش باغي بود پربركت ﴿آيَةٌ﴾ اين آيت الهي بود كه خداي سبحان اين منطقه را از هر نظر متنعّم كرد ﴿جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمالٍ﴾ يكي طرف راست و يكي طرف چپ، مي‌دانيد راست و چپ براي خود زمين و امثال ذلك نيست به لحاظ خود انسان است مي‌گويند اين چهار جهت اعتباري است دو جهت است كه طبيعي است اعتباري نيست يعني يمين و يسار و امام و خلف اعتباري است هيچ درختي دست راست و چپ ندارد هيچ خانه‌اي دست راست و چپ ندارد هيچ زميني دست راست و چپ ندارد اين چپ و راست و جلو و دنبال به لحاظ خود آدم است انسان وقتي جايي كه ايستاده است يميني دارد و يساري, اَمامي دارد و خلفي, وقتي كه برگشت كاملاً اين جهات چهارگانه برمي‌گردد اما فوق و تحت برنمي‌گردد اگر كسي هم بالانس بزند سرش را بگذارد زمين پايش را بگذارد هوا اين‌طور نيست كه فوق و تحت عوض بشود بالا و پايين عوض بشود مي‌گويند پايش به طرف بالاست سرش به طرف پايين است آن جهات چهارگانه را مي‌گويند اعتباري است اما اين دو جهت را مي‌گويند طبيعي. فرمود دست راست آن هم باغ پربركتي است دست چپ آن هم باغ پربركتي است و خداي سبحان هم به اينها حالا به وسيله انبيا يا هر كه بود.

تبيين طيّب بودن رزق قوم سبأ و لزوم شکرگزاری از آنان

فرمود اينها بركات الهي است رزق ربّ شماست (يك) و اينها را به‌جا مصرف كنيد و صرف نعمت در جاي خودش اين شكر است شكرِ عملي است و عرض ارادت به پيشگاه ذات اقدس الهي و اطاعت از دستورهاي او هم شكر عملي و قولي است (دو) ﴿وَاشْكُرُوا لَهُ﴾.

﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ﴾ طيّب بودن گاهي به لحاظ معنويت است نظير ﴿كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ[24] كه اين ناظر به آن طهارت و طِيب معنوي است اما اينكه فرمود: ﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ﴾ يعني فضاي سالم, هواي سالم, محيط سالم نه حيوانات گزنده و درنده‌اي در آن هست نه حشرات موذي هست نه سرماي زياد هست نه گرماي زياد هست براي پرورش گياهان و گل‌ها و ميوه‌ها آماده است اين طيّب بودن ظاهري است بر خلاف آنكه ﴿كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ﴾ آن چيز ديگر است. ﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ﴾ و پروردگار شما هم كه غفور است اگر استغفار كنيد مي‌بخشد اگر عبادت كنيد پاداش مي‌دهد پس نعمت را خدا داد كه فرمود: ﴿كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ﴾ اين آيت هم آيت الهي است كه اين را از هر گزندي حفظ كرده از شما خواسته كه اين نعمت را بجا مصرف كنيد بيهوده نرويد و اگر هم لغزش داريد از پروردگار غفورتان طلب مغفرت كنيد ﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ﴾ اينها نِعم الهي است كه خداي سبحان به اينها داده.

سيل عَرِم ثمره عدم شکرگزاری از نعمتهای الهی

در برابر آل‌داوود كه ﴿قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾ آل‌داوود و آل‌سليمان(سلام الله عليهما) شاكر بودند كفران نعمت نكردند و دودمانشان محفوظ ماند الآن اينجا ﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ﴾ ولي ﴿فَأَعْرَضُوا﴾ اينها اعراض كردند اينها خيال كردند مال خودشان است (يك) نعمت را بيجا مصرف كردند (دو) ما هم به جاي اينكه اين نعمت‌ها را ادامه بدهيم ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ﴾.

بررسی معنای لغوی و اصطلاحی لفظ عَرِم

عَرِم يعني دمان, برخي‌ها نظير راغب اين احتمال را هم دادند كه آن موش نَر را مي‌گويند عَرِم[25] سدّي كه قبلاً ساخته شده بود همان مَلكه يا ديگري ساخته اين كوه‌ها آبشارهاي بلندي داشت (يك) دهنه اين آبشارها را او محكم بست (دو) شده يك سدّ پرآبي (سه) برخي‌ از مفسّران نقل كردند كه موش‌هايي مأمور شدند اين سد را سوراخ كنند اين سد بشكند آب بريزد و آن شهر را ببرد.[26] خب اثباتِ اين, كار آساني نيست اما سيل عَرِم يعني سيل دمان, عَرامه يعني آن دمان بودن، آن شرارت، آن از بين‌برنده و مانند آن, چنين چيزي را مي‌گويند عَرامه, عَرِم يعني چنين موجودي, اين اضافه موصوف به صفت است حالا منشأ اين سوراخ كردن سد باشد يا چيز ديگر حرف ديگر است.

ويرانی باغهای قوم سبأ نتيجه سيل عَرِم

اما اينكه فرمود ما سيل داديم نه يعني سد را شكانديم و آب, شهر را گرفته بالأخره سيل مي‌آيد در اثر باران فراوان از قلّه‌هاي كوه اين خاك‌ها را به همراه دارد اين آبِ انبوه آميخته با خاك تواني دارد كه شهر را ببرد فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ﴾ آن‌گاه كلّ اين منطقه را به صورت ويراني در آورد چپ و راست اين شهر, باغ بود ﴿بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ﴾ كه هر ميوه‌اي مي‌خواستند داشت اما الآن به جاي اين دو باغ, دو باغ فرسوده‌اي است كه ويران است چيزي از اين باغ برنمي‌آيد مگر درخت‌هاي پرتيغ اينكه مي‌گويند فلان كار دشوارتر از خرط القتاد است قتاد يك درخت پرتيغ جنگلي است كه ميوهٴ آن فقط تيغ است در جنگل‌ها چنين درختي هست درخت توت و امثال توت بالاي شاخه را مي‌شود گرفت و همه برگ‌هاي آن را به آساني كَند اين آسان است خَرط كردن يعني بالاي خوشه را گرفتن تا پايين ادامه دادن و برگ‌ها را به وسيله همين دست كَندن اين مي‌شود خرط, اينكه مي‌گويند خرط قتاد يعني اگر خوشه پرتيغ درخت قتاد را كسي بگيرد از بالا بخواهد تا پايين بياورد همه اين تيغ‌ها را بخواهد بِكَند ديگر دستي نمي‌ماند مي‌گويند فلان كار دشوارتر از خرط القتاد است بعضي از درخت‌ها بارشان همين تيغ است بعضي درخت‌ها ميوه‌هايي دارند كه هرگز نمي‌رسند ميوه‌هاي جنگلي اين‌طور است كه همان حيوانات جنگلي بايد مصرف كنند بعضي هم گذشته از اينكه نمي‌رسند, تلخ و كَز و شورند اينها را فرمود برايشان مانده كه يا كَز بود يا شور بود يا تلخ بود يا پرتيغ بود چيزي براي آنها نمانده مگر همين!

جايگزينی باغهای پرتيغ، پاداش ناسپاسی قوم سبأ

﴿فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ﴾ اُكُل يعني خوراكي نه اَكل، اينكه درباره بهشت دارد ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ[27] يعني «ما يؤكل» خوراكي درخت‌هاي بهشت دائمي است نه خوردنش دائمي است خوردن را فرمود: ﴿لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيّاً﴾ حالا يا جنّت برزخي است يا جنّت كبرا ولي به هر تقدير ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾ يعني خوراكي درخت‌هاي بهشت، دائمي است نه چهار فصل است بلكه دوازده ماه است سيصد و شصت و پنج روز است و مانند آن, هر وقت انسان ميوه بخواهد از همين درخت مي‌تواند بچيند يك بيان نوراني از امام رضا(سلام الله عليه) است كه به حضرت عرض كردند كه درباره اين شجره حضرت آدم برخي گفتند گندم است برخي گفتند انگور است فرمود همه اين روايات درست است براي اينكه درخت بهشت نظير درخت دنيا نيست كه اگر اين درخت, درخت انگور بود سيب ندهد يا درخت سيب بود انگور ندهد[28] هر چه بهشتي بطلبد او مي‌دهد نه هر چه او دارد در اختيار بهشتي قرار مي‌دهد.

پرسش: بهشت نبوده.

پاسخ: بالأخره جنّت برزخي بود بهشت عَدْن نبود بهشت برزخي هم حكمش همين است اگر كسي وارد بهشت برزخي بشود در بهشت برزخي هم همين‌طور است هر چه بخواهد مي‌گيرد نه اينكه نظير درخت دنيا باشد درخت زمين باشد كه فقط زمان خاص ميوه بدهند (يك) ميوه مخصوص بدهند (دو) فرمود همه آن روايات درست است به هر تقدير نظير عالَم طبيعت نبود. ﴿ذَوَاتَيْ أُكُلٍ﴾ اُكُل يعني «ما يؤكل» ﴿خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْ‏ءٍ مِن سِدْرٍ قَلِيلٍ﴾ خودِ اين ﴿شَيْ‏ءٍ﴾ با قلّت، اينها نشان مي‌دهد اين ميوه و اين مايه كه منشأ بركت است اين خيلي كم بود اما آن تيغ فراوان بود ميوه كَز فراوان بود ميوه تلخ فراوان بود ميوه شور هم فراوان بود.  

تبيين فرق بين جزا و مجازات

اينها را ما چه كار كرديم ﴿ذلِكَ جَزَيْنَاهُم﴾ گفتند بين جزا و مجازات فرق است اين فرق اگر به نحو عموم و خصوص مطلق باشد قابل قبول است اما به نحو تباين باشد اين‌طور نيست برخي‌ها گفتند جزا براي پاداش خير است و مجازات براي كيفر است و پاداش تلخ[29] اين درست نيست براي اينكه در همين مورد هم فرمود: ﴿وَذلِكَ جَزَيْنَاهُم﴾ و اما اگر گفته بشود جزا اعم از نعمت و نقمت است اعم از پاداش و كيفر است مجازات, مخصوص كيفر است آن شايد قابل قبول باشد ﴿ذلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا﴾ خود جزا در جريان كيفر هم به كار رفت فرمود: ﴿جَزَاءً وِفَاقاً[30] آن آيه ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ درباره كيفر است درباره بهشتي‌ها كه نيست چون درباره بهشتي‌ها هميشه فرمود بيش از آن مقداري كه انجام دادند ما به آنها پاداش مي‌دهيم هرگز خداوند مطابق عمل صالح پاداش نمي‌دهد يا ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا[31] است يا ﴿عَشْرُ أَمْثَالِهَا[32] است يا نظير دانه‌اي كه ﴿أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ﴾ است و در هر سنبله صد حبّه است و مانند آن, [33] بالأخره جزاء وفاق فقط درباره كيفر است آن هم تحديد نسبت به نفي زائد است نه نفي اقل يعني ما بيشتر از كار آنها, آنها را كيفر نمي‌دهيم حالا شايد بعضي‌ها را هم ببخشيم ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ[34] كمتر كيفر بدهيم.

بيان محال بودن سلب ابتدايي نعمت از صاحبان آن

﴿ذلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا﴾ كفران نعمت كردند ﴿وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ﴾ ما فقط كيفري كه مي‌دهيم به افرادي كه كفر مي‌ورزند مي‌دهيم افرادي كه مؤمن باشند هرگز ما نعمت را از آنها نمي‌گيريم هيچ ممكن نيست خداي سبحان ابتدائاً نعمتي را از كسي بگيرد ابتدائاً نعمت مي‌دهد ولي ابتدائاً هرگز نعمتي را نمي‌گيرد اين آيه حصر كرده فرمود: ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ[35] فرمود ما نعمت را مي‌دهيم چه لايق چه غير لايق اما ممكن نيست از كسي نعمت را بگيريم مگر بعد از كفران او, هر كس بخواهد نعمتش محفوظ باشد بايد درون خودش را حفظ بكند اصلاح بيرون اثري ندارد فرمود: ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾ اگر ـ معاذ الله ـ از نظر درون عوض شدند ما مي‌گيريم خب اگر بخواهند خداي سبحان به اينها فيض برساند بايد درونشان را حفظ كنند هرگز خدا نعمتي را كه داده نمي‌گيرد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 11.

[2] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 80.

[3] . سورهٴ ص, آيهٴ 36.

[4] . سورهٴ نمل, آيهٴ 44.

[5] . سورهٴ نمل, آيهٴ 23.

[6] . سورهٴ نمل, آيهٴ 23.

[7] . سورهٴ بقره, آيهٴ 251.

[8] . نهج‌البلاغه, خطبه 160.

[9] . اسدالغابة, ج2, ص185.

[10] . الكافي, ج5, ص90.

[11] . ر.ك: وسائل الشيعه, ج17, ص238.

[12] . سورهٴ هود, آيهٴ 41.

[13] . الكافي, ج6, ص476 و 477; تفسير كنزالدقائق, ج10, ص475.

[14] . تفسير كنزالدقائق, ج10, ص474.

[15] . بحارالأنوار, ج91, ص146.

[16] . ر.ك: گلستان سعدي, مقدمه؛ «از دست و زبان كه برآيد٭٭٭ كز عهده شكرش به درآيد».

[17] . سورهٴ قصص, آيهٴ 78.

[18] . سورهٴ نحل, آيهٴ 53.

[19] . سورهٴ جن, آيهٴ 9.

[20] . سورهٴ شوري, آيات 3 ـ 5.

[21] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 40.

[22] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 12.

[23] . سورهٴ نمل, آيهٴ 22.

[24] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 24.

[25] . ر.ك: المفردات (راغب اصفهاني), ص562.

[26] . التفسير الكبير, ج25, ص201.

[27] . سورهٴ رعد, آيهٴ 35.

[28] . ر.ك: عيون اخبارالرضا, ج1, ص306.

[29] . ر.ك: التفسير الكبير, ج25, ص201.

[30] . سورهٴ نبأ, آيهٴ 26.

[31] . سورهٴ نمل, آيهٴ 89; سورهٴ قصص, آيهٴ 84.

[32] . سورهٴ انعام, آيهٴ 160.

[33] . سورهٴ بقره, آيهٴ 261.

[34] . سورهٴ شوري, آيهٴ 30.

[35] . سورهٴ انفال, آيهٴ 53.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق