07 02 2023 1063433 شناسه:

مباحث فقه ـ وقف ـ جلسه 30 (1401/11/18)

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

يکي از خصوصيات وقف اين بود که واقف خود را در «موقوفعليه» داخل نکند و دخالت ندهد؛ اين هم حدوثاً محذور دارد هم بقائاً محذور دارد. اگر در حدوث باشد يعني بگويد طبقه اول برای ما، بعد نسل دوم بعد نسل سوم استفاده کنند يعنی تا خودم زندهام از درآمد اين موقوفه استفاده کنم بعد بطن دوم بعد بطن سوم، اين طبقه اولش نبايد اين کار را ميکرد و کرد، اين در حقيقت مفسده برای طبقه اول است.

يک وقت واقف خود را در طبقه دوم قرار ميدهد ميگويد اول فلان گروه, يا فلان فرزندانم، از فلان تاريخ تا فلان تاريخ که در وسط است خودم استفاده کنم، در مقطع سوم مثلاً ورثه بعدي و همچنين است در طبقه سوم؛ خواه خود را در بطن اول قرار بدهد, خواه در بطن دوم, خواه در بطن سوم، در همه اين بطون، اين وقف منقطع است يا «منقطع الأول» است يا «منقطع الوسط» است يا «منقطع الآخر». اين «مما لا ريب فيه» است; منتها آيا اين باعث بطلان کل وقف است يا نه؟ بين «منقطع الأول» يا «منقطع الوسط» يا «منقطع الآخر» ممکن است فرق بگذارند.

اگر خود را در اول قرار بدهد، بعد بطن بعدي را در وسط و بطن ديگر را در طبقه سوم، با اصل اينکه فرمودند واقف حق ندارد در «موقوفعليه» دخالت بکند مخالف است اما اگر خود را در بخش آخر قرار بدهد اين با تأبيد وقف مخالف است گذشته از اينکه با اصل دخالتِ واقف مخالف است، براي اينکه خود را نسل سوم قرار داد يعني ديگر ابدي نيست؛ يا اگر در وسط قرار بدهد، اين وسطها باعث تخلل ميشود، آيا چنين وقفي که در مدتي وقف باشد بعد مدتي وقف نباشد بعد مدتي وقف باشد چنين چيزي مشروع است يا نيست؟ اين هم محذوري ديگر دارد.

غرض اين است که واقف حق ندارد داخل در «موقوفعليه» بشود و اين «مما لا ريب فيه» است. اگر خود را داخل بکند يا در بطن اول است يا بطن دوم يا بطن سوم، هر کدام از اينها باشد محذور خاص خودشان را دارد. اگر خودش را در بطن اول قرار بدهد فقط يک محذور دارد، اگر در بطن سوم قرار بدهد، اين «منقطع الآخر» ميشود و با ابديت وقف هماهنگ نيست، از اين جهت باطل است. اين کار را اگر درباره گروه خاصي هم بکند آن وقف باطل است چون با تأبيد سازگار نيست.

رواياتي که آمده بود که واقف حق ندارد خود را در «موقوفعليه» دخالت بدهد اين داشت که اين «يرجع ميراثاً»[1]. اين «يرجع ميراثاً» يعني اين کاری که شما کرديد اين وقف نيست وقتي هم که شما مُرديد ورثه شما ارث ميبرند. اين «يرجع ميراثاً» يعني شما   يا اصل وقف را رعايت نکرديد يا در اينکه خود را در آن بخش سوم قرار داديد وقف را محدود کرديد.

اين دو روايت با اصل بحث که واقف حق ندارد در «موقوفعليه» دخالت بکند اين فرق ميکند. آنجا اين است که حق ندارد دخالت بکند؛ خود را در هيچ يک از اين بطون قرار نداد گفت تا من زندهام با اين گروه که حالا يا محصلاند يا سيدند يا فلاناند من هم همراه اين گروه استفاده کنم «کأحد» از همينها باشم، خود را بطني از بطون ثلاثه اول و دوم و سوم قرار نداد. در بحث گذشت يک وقت است که اين برای مسجد است يا برای بيمارستان است يا برای مدرسه است خودش هم در مسجد يا بيمارستان يا مدرسه بهره ميبرد اين رأساً از بحث بيرون است؛ يک وقت است که در عناوين عامه است مثل عنوان علما، عنوان محصلين، عنوان مدرسين و خودش هم يکي از اينهاست هيچ مخالفتي ندارد و اين هم رأساً از بحث بيرون است يعني مثلاً براي مدرّسين است و اين هم يکي از مدرّسين است؛ اما اگر خصيصهاي باشد براي خودش، اين داخل در بحث است، پس اين مسئله سوم است با مسئله اول يا مسئله دوم که در بحث ديروز گذشت کاملاً بيارتباط است. اين فقط داخل در مسئله سوم است که خود را به عنوان يک «موقوفعليه» خاص قرار بدهد؛ چه در بطن اول قرار بدهد چه در بطن دوم قرار بدهد چه در بطن سوم قرار بدهد، هر کدام محذور خاص خودش را دارد. بعضي بطلان همراهش هست ولي به اصل وقف آسيب نميرساند مثلاً بگويد اين برای بنده و ساير مدرسين که خود را به عنوان يک مدرس شاخص و خاص قرار بدهد نسبت به خودش باطل است نسبت به مدرسين ديگر صحيح است اما اين را در بطني قرار نداد که در بطن اول باشد يا بطن دوم باشد يا بطن سوم باشد. اينکه در روايت دارد: «يرجع ميراثاً» يعني اين اصلاً باطل است؛ شما چه کار کرده بوديد؟ مدتي به اين دادي بعد هم وقتي هم که مُردي به ورثه ميرسد، چون در حقيقت وقف نکردي. بنابراين اينکه در بعضي از روايات آمده و قبلاً هم اشاره شد و ميخوانيم که اين «يرجع ميراثاً» اين ارشاد به بطلان وقف است.

مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالي عليه) در جلد نوزدهم صفحه 177 و 178 اين روايت را دارد: مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) نقل میکند «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ وَ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبَانٍ وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ جَمِيعاً عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع‏ عَنِ الرَّجُلِ يَتَصَدَّقُ بِبَعْضِ مَالِهِ فِي حَيَاتِهِ فِي كُلِّ وَجْهٍ مِنْ وُجُوهِ الْخَيْرِ» اين «يتصدق» يعني «يوقف» وقف ميکند چون اصطلاحي شده بود که وقتي ميگفتند وقف کرد ميگفتند صدقه است. يک بيان نوراني حضرت امير در آن وقفنامهشان دارند که «هذه صدقة»، از حضرت صديقه کبري(سلام الله عليها) هم نقل کردند که در وقفنامهشان نوشته بودند «هذه صدقة»[2] گاهي تصريح به وقف ميکنند گاهي ميفرمايند «صدقة» و معلوم ميشود که وقف است.

«يَتَصَدَّقُ بِبَعْضِ مَالِهِ فِي حَيَاتِهِ فِي كُلِّ وَجْهٍ مِنْ وُجُوهِ الْخَيْرِ» گفت در امور خير صرف بشود حالا يا تعليم باشد يا براي کمک به بيمارستان باشد يا کمک به فقير باشد يا راهسازي باشد بالاخره راه خير باشد، اين حکمش چيست؟ بعد خود واقف گفت: «إِنِ احْتَجْتُ إِلَی شَيْ‏ءٍ مِنَ الْمَالِ فَأَنَا أَحَقُّ بِهِ» گفتم در راه خير باشد ولی اگر خودم يک وقت محتاج شدم احق باشم. «تَرَی ذَلِكَ لَهُ وَ قَدْ جَعَلَهُ لِلَّهِ» اين هبه نيست اين صدقه است و قصد قربت کرده آيا اين کار صحيح است يا صحيح نيست؟ گفت اين در راه خير صرف بشود، اگر خود من هم محتاج شدم جزء مصاديق اين باشم. «وَ قَدْ جَعَلَهُ لِلَّهِ يَكُونُ لَهُ فِي حَيَاتِهِ فَإِذَا هَلَكَ الرَّجُلُ يَرْجِعُ مِيرَاثاً أَوْ يَمْضِي صَدَقَةً» حالا اين صدقه درست است اين وقف درست است يا وقف درست نيست تا زمان خودش در کارهاي خير صرف ميکند وقتي هم که مُرد چون مِلک او بود به ورثه ميرسد؟ اين وقف صحيح است يا صحيح نيست؟ «فَإِذَا هَلَكَ الرَّجُلُ يَرْجِعُ مِيرَاثاً أَوْ يَمْضِي صَدَقَةً قَالَ يَرْجِعُ مِيرَاثاً عَلَی أَهْلِهِ»[3] براي اينکه خودش را داخل کرده است. خودش را نبايد به اسم داخل بکند. اگر براي هر مريضي باشد بدون اينکه هيچ دخالتي براي خودش باشد، اين بله ممکن است داخل باشد اما وقتي بگويد که من هم يکي از آنها باشم, اين تصريح به دخالت است، وقتي تصريح به دخالت شد وقف نيست.

پرسش ...

پاسخ: بله، ديگران هم همين طور هستند از اين جهت مشکلي نيست. ديگران اگر مريض نشدند که مشمول نيستند يا اگر محصل نبودند که مشمول نيستند ولي براي ديگران تصريح بکند عيب ندارد اما براي خودش تصريح کرده که اگر من مريض شدم سهمي داشته باشم يعني بالصراحه خودش را دخيل کرده است اين صحيح نيست.

پرسش: ...

پاسخ: بله، بنابراين اين ديگر وقف نيست و مِلک اوست و وقتي هم مُرد به ورثهاش برميگردد.

در تأييد همين مطلب، روايت بعدي که مرحوم شيخ طوسي «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» نقل کرد که وجود مبارک امام صادق از پدر بزرگوارش امام باقر(سلام الله عليهما) نقل کرد اين است که «أَنَّ رَجُلًا تَصَدَّقَ بِدَارٍ لَهُ وَ هُوَ سَاكِنٌ فِيهَا» خانهاي را وقف کرده ولي هنوز در آن نشسته است حضرت فرمود: «فَقَالَ الْحِينَ اخْرُجْ مِنْهَا»[4] همين الآن خارج بشود چون از مِلک او بيرون شد و مال ديگري است، پس معلوم ميشود که حق ندارد خودش را داخل بکند.

يک وقت است که حکم عام است و اين به عنوان اينکه من يکي از مصاديق آن هستم «کأحد من الناس» هستم مطرح است، اين محذوري ندارد اما به عنوان خاص خودش را داخل بکند اين محذور دارد.

اين روايت دوم بود که فرمود: «الْحِينَ اخْرُجْ مِنْهَا».

در باب چهارم, صفحه 179 روايت دوم اين باب که مرحوم کليني «عَن عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ»   نقل کرد اين روايت صحيحه است «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» جميل ميگويد که به امام صادق(سلام الله عليه) عرض کردم: « الرَّجُلُ يَتَصَدَّقُ عَلَی بَعْضِ وُلْدِهِ بِصَدَقَةٍ وَ هُمْ صِغَارٌ» در وقف، قبض شرط است اينها هم صغير هستند «أَ لَهُ أَنْ يَرْجِعَ فِيهَا» آيا ميتواند برگردد و مال خودش قرار بدهد، فرمود نه، براي اينکه تمام شرايط وقف حاصل شد صيغه که خوانده شده و قبض هم که شده است زيرا قبض وليّ همان قبض مولّي عليه است لذا نميتواند برگردد: «قَالَ لَا الصَّدَقَةُ لِلَّهِ تَعَالَي».

 اين صغري است و آن قاعده کليه هم که فرمودند «ما کان لله فلا رجعة فيه» يک قاعده فقهي است و اين قاعده فقهي از همين جمله نوراني در آمده است؛ نظير اصالة الصحة يا نظير استصحاب که «إبق علي ما کان» و امثال ذلک. فرمود اين نميتواند چرا؟ براي اينکه «الصَّدَقَةُ لِلَّهِ تَعَالَي» يعني «هذه صدقة»، اين صغراست؛ «الصَّدَقَةُ لِلَّهِ تَعَالَي»، اين کبراست؛ دو تاست قياس مرکب است «و ما کان لله فلا رجعة فيه». اين «و ما کان لله فلا رجعة فيه» به عنوان قاعده فقهي رسمي درآمده است.

پرسش: واقف اگر ... صيغه وقف را خوانده بشود در روايت دارد اشاره می کند که خودِ اين قبضی که حاصل می شود کار را تمام می کند خب اين مال در دست خود واقف بوده چگونه قبض مجدد انجام شود الآن که ما پذيرفتيم که عنوان فرق می­کند چرا در اتحاد واقف و موقوف اين مطلب بيان نشود

پاسخ: آنجا تصريح شده که بايد بيرون باشد به خودش نميرسد.

پرسش: ...  افراد باشد اشکال ندارد اما اگر اسم شخص باشد اشکال دارد

پاسخ: در آنجا تصريح کرده که همين الآن برو بيرون؛ اينکه عرض کرد من خانهام را وقف کردم فرمود همين الآن برو بيرون. اين معلوم ميشود که خود شخص «بأنه شخصٌ» نبايد بهرهبرداري کند منتها در مسئله قبض گذشت که قبض شرط صحت است نه شرط لزوم، اين يک؛ و قبضي که به دست ولي است يا به دست وکيل است نبايد آن طور قبضی باشد که به دست غاصب است. غاصب که مال مردم را گرفته، به عنوان اينکه مال خودم هست ميگيرد اما اين شخص که وکيل است يا وليّ است يا وصي است مال اين «موقوفعليه» را که گرفته به عنوان امين گرفته نه به عنوان مالک؛ در مسئله قبض گذشت که اين طور بايد باشد.

اين مسئله براي خود فقها و شاگردان اصحاب روشن بود که «الصدقة لله»، يک؛ «و ما کان لله فلا رجعة فيه» اين دو. اينجا فرمود: «الصَّدَقَةُ لِلَّهِ تَعَالَي» اين بيان صغراست يعني شما که ميدانيد که «ما کان لله فلا رجعة فيه» اينجا هم «الصَّدَقَةُ لِلَّهِ تَعَالَي» است.

مرحوم شيخ طوسي هم مشابه اين روايت را نقل کرده است.

حالا روايت سوم اين باب که مرحوم کليني نقل فرمود از «مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ» اين است که «قَالَ: تَصَدَّقَ أَبِي عَلَيَّ بِدَارٍ» پدرم خانهاي را وقف کرده، صدقه داده البته و اصطلاح صدقه آن روز يعني وقف براي من کرد. حالا يا خصوص وقف است يا به اطلاقش وقف را شامل ميشود بالاخره امر رايجی بود و طرفين در ذهنشان همين بود که به من هبه نداد، به من صدقه داد «تَصَدَّقَ أَبِي عَلَيَّ بِدَارٍ» من هم «فَقَبَضْتُهَا ثُمَّ وُلِدَ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ أَوْلَادٌ» بعد فرزندهاي ديگر به دنيا آمدند «فَأَرَادَ أَنْ يَأْخُذَهَا مِنِّي» خواست که از من بگيرد و به اينها بدهد «وَ يَتَصَدَّقَ بِهَا عَلَيْهِمْ». اين هبه نبود، حالا در هبه ذي رحم هم گفتند که لازم است و حق پس گرفتن ندارد. اين شخص سؤال کرد که آيا ميتواند شرعاً بگيرد يا نه؟

«ثُمَّ وُلِدَ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ أَوْلَادٌ فَأَرَادَ أَنْ يَأْخُذَهَا مِنِّي وَ يَتَصَدَّقَ بِهَا عَلَيْهِمْ» اين منظورش اين است که از من بگيرد و صدقه آنها قرار بدهد. از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) سؤال کردم که آيا اين کار ميشود؟ «فَسَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ ذَلِكَ وَ أَخْبَرْتُهُ بِالْقِصَّةِ» اصل قصه را گفتم که قبلاً صدقه کرد براي من و تحويل من داد و من هم تحويل گرفتم، بعد که فرزندهاي ديگري آمدند قصد دارد از من بگيرد و به آنها بدهد، حضرت فرمود: «لَا تُعْطِهَا إِيَّاهُ» اين برای تو نيست که به اينها بدهي؛ فرمود نه، حق نداري. يک وقت است که برای خودش است, بله برای خودش است پسر ميتواند به پدر بدهد و بالعکس; ولي حضرت در اينجا نهي کرده و فرمود حق نداري اين کار را بکني، چون نه برای توست نه برای او، اين «لله» است اگر «لله» است و مال خداست و شما بايد فقط بهره ببري، حق نداري به او بدهي «لَا تُعْطِهَا إِيَّاهُ». به عرض امام رساندم که اين ممکن است مخاصمه بکند و به محکمه قضا ببرد «قُلْتُ فَإِنَّهُ يُخَاصِمُنِي» فرمود: «فَخَاصِمْهُ» تو هم به محکمه برو و شهادت بده و سوگند ياد کن و اما دعوا نکن «وَ لَا تَرْفَعْ صَوْتَكَ عَلَی صَوْتِهِ»؛[5] آن حق پدر و مادر محفوظ باشد ولي شرعاً حق توست.

در اين جاهايي که دارد «يرجع ميراثاً» اشاره است به بطلان صدقه. بله، فرعي ديگر هست و آن اين است که گاهي از ائمه سؤال ميکنند که اين را ما وقف کرديم براي فلان بيمارستان، حالا کل آن منطقه فرو رفت و آن بيمارستان از بين رفت، ما چه کار بکنيم؟ در اينجا گاهي اين مضمون را دارند که «يرجع ميراثاً»، گاهي هم ميفرمايند شما به نزديکترين بيمارستان بدهيد براي اينکه قابل برگشت نيست. آن جاها که اين مضمون را دارند که «يرجع ميراثاً» برای آن جايي است که به سوء اختيار کسي منقطع نشود. جايي بود به عنوان بيمارستان، بعد آن منطقه فرو رفته و بيمارستاني نيست اين وقف منقطع الآخر است اما نه به آثار عادي، بلکه به آثار طبيعي و «بقضاء الله و قدره» اين جاها ممکن است بفرمايد «يرجع ميراثاً» اما آنها که احتياط ميکنند ميگويند به اقرب اين بيمارستان يا اقرب امور ميرسد. اگر خود ورثه خواستند اين کار را «قربة الي الله» انجام بدهند مطلبي ديگر است وگرنه اين «منقطع الآخر» است.

بنابراين منطقع الآخر بودن گاهي در اثر بطلان وقف است که اصل وقف باطل است لذا حضرت فرمود: «يرجع ميراثاً» _«يرجع ميراثاً» يعني مال شما بود از مال شما بيرون نرفت چون وقف باطل بود_ يک وقت است که طبق علل و عوامل قهري است وقف صحيح بود تا کنون صحيح بود، الآن چون به هيچ وجه موردي ندارد «يرجع ميراثاً».  

مطلب ديگري از همين نمونه: گفت که اين مال اين خانواده است به شرط اينکه عادل باشند يا به شرط اينکه محصل باشند در علوم ديني کار بکنند، اينها نسل اول و دومشان در اين راه بودند بعد نسل سومشان کلاً برگشتند، در راه تحصيل نيستند يا عادل نيستند، اين هم منقطع الآخر است و «يرجع ميراثاً». اگر خودشان خواستند در راه ديگري صرف بکنند ميتوانند ولي قاعده اين است. اين «يرجع ميراثاً» برای آن جايي است که يا وقف صحيح نبود يا «موقوفعليه» رأساً رخت بربست. اگر وقف خانوادهاي کردند به اين شرط که عادل باشند اما کلاً رخت بربستند يا محصل باشند کلاً رخت بربستند اين «يرجع ميراثاً».

پرسش: زمين اين بيمارستان به ورثه برمی­گردد يا ... درختها سوخته است

پاسخ: اگر سوخته که سوخته و اگر ساختمان باقي است يا درخت باقي است هر سال آبياري ميکردند، اين «يرجع ميراثاً». حالا آنها احتياط ميکنند به صلاح­ديد خودشان به ديگري بدهند اين مطلب ديگري است ولی وقتي خودش صلاحيت نداشته باشد ديگر اولويتي ندارد. پس اينکه در بعضي از موارد دارد «يرجع ميراثاً» آن وقفهايي است که منقطع الآخر است بدون سوء قصد و سوء نيت است. وقف منقطع الآخر طبيعي «يرجع ميراثاً»، چرا؟ براي اينکه اين حبس شد نه فکّ شد. اين مِلک اين پدر قبلاً مطلق بود ميتوانست بفروشد الآن محبوس است «تحبيس الأصل و تسبيل الثمرة»[6] ملک از ملک واقف بيرون نرفت منتها محبوس است، الآن فکّ رهن شد و فکّ حبس شد ميتواند آزاد کند مال ورثه ميشود.

يک وقت است که مسجد ميسازد يا بنده آزاد ميکند از سنخ تحرير رقبه يا فکّ ملک است;‌ اصلاً پدر مالک نيست چه چيزي   «يرجع ميراثاً»؟ اين فکّ ملک است. يک وقت است که اين را وقف کرده براي عدهاي که محصل باشند يا عادل باشند يا مادامي که فقير هستند باشد، حالا وضعشان خوب شد و تاجر شدند، ملک آن واقف باقي است وقف تحبيس الاصل است يعني ملک محفوظ است محبوس است در حبس مالک است همين، طِلق نيست که بتواند بفروشد. شرط مبيع اين است که طلق باشد و مالک بر اين مبيع سلطه ندارد، چون «لا بيع الا في مُلک» بايد ملک داشته باشد حالا يا چون مالک است يا چون وصي است يا چون وليّ است يا چون وکيل است بايد مُلک داشته باشد لازم نيست مِلک داشته باشد «لا بيع الا في مُلک»، «لا عتق الا في مُلک» اين بايد سلطه داشته باشد حالا به يکی از انحاء. در جريان وقف واقعاً اين مالک است منتها ملک طلق نيست، تحبيس الاصل است، چون طلق نيست اگر اين وقف منقطع الآخر بود «يرجع ميراثاً» يعني آزاد ميشود و به ورثه ميرسد.

پرسش: ... اين فرزندان ولی ما می­دانيم که بيست سال سی سال پنجاه سال ...

پاسخ: اين ديگر وقف نيست.

پرسش ...

پاسخ: وقف باطل است، وقف شرطش ابديت است.

پرسش: از اول بداند که منقطع الآخر است باطل است

پاسخ: اين را ما ميدانيم که منقطع الآخر است اين حرفي در آن نيست. يک وقت است که ما نميدانيم اين نسل قطع ميشود يا نه، آن عيب ندارد، چون طبق ظاهر اين است که نسل دوام دارد؛ يک وقت است وقف کرده براي اين شخص معين، اين منقطع الآخر است و اصلاً وقف نيست.

پرسش: برای فرزندان صغارش که وقف می­کند آن چطور

پاسخ: همين گروه باشد وقف باطل است. اين ميگويد فرزندان، اين فرزندان هستند بعد هم اين فرزند هم فرزنددار ميشود اين کنايه از اين است که «نسلاً بعد نسل» باشد اما اگر بر خصوص اين فرزندان نسل اول باشد اين چون منقطع الآخر است باطل است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. وسائل الشيعة، ج‏19، ص177 و 178.

[2] . ر.ک: وسائل الشيعة، ج‏19، ص173و174.

[3]. وسائل الشيعة، ج‏19، ص177 و 178.

[4]. وسائل الشيعة، ج‏19، ص178.

[5]. وسائل الشيعة، ج‏19، ص179.

[6]. ر.ک: عوالي اللئالي، ج‏2، ص260.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق