أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ (159) إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (160) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ (161) خَالِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنْظَرُونَ (162)﴾
رسالت ابلاغ و تعليم بينات و هدي
هيچ نعمتي بدون مسئوليت نيست؛ نعمت علم گذشته از آنكه مسئوليت عمل در كنار او هست، رسالت ابلاغ و تعليم هم در كنارش هست. بيّنات و هدايتهايي كه خداي سبحان در كتاب آسماني نازل كرد، گذشته از آنكه فراگيري آنها لازم است و عمل به آنها لازم است، نشر و ابلاغ آنها هم لازم است.
كتمان كنندهٴ بينات و هدي، مشمول لعنت لاعنان
و اگر كسي بيّنات الهي را كتمان كند، به يكي از راههاي بيان شده ـ اصلاً نگويد يا به ميل خود تأويل و تفسير كند ـ مشمولِ لعن خداست و مشمول لعن لعنت كنندگان است. هر كه از خداي سبحان لعنتِ بر ظالمين، كاذبين [و] امثال ذلك ميطلبد، شامل آنها هم خواهد شد: زيرا اينها هم به نوبهٴ خود ستم كردند و هم كفر اعتقادي يا كفر عملي دامنگير آنها شد.
اقسام مردم در مواجه با كتمان حق
آنگاه خداي سبحان فرمود: در برابر اين تكليف مردم دو دستهاند:
ـ الف: كتمان كنندهٴ تائب و رحمت ويژه
يا از اين كتمان توبه ميكنند و آنچه را كه فاسد كردند اصلاح ميكنند و آنچه را كه مكتوم كردند بيان ميكنند، يا همچنان بر كفر و كتمان خويش ادامه ميدهند. گروه اول كسانياند كه توبه كردند و بين خود و خدا را اصلاح كردند و آنچه را كه مكتوم كردند مشهور كردند و بيان كردند ﴿إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا﴾، درباره اين گروه خداي سبحان وعده جميل داد، فرمود: ﴿فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ كه انعطاف رحمت خاصه را با اين تعبير صيغه متكلم وحده بيان كرد [و] فرمود: من بر آنها منعطف ميشوم يعني رحمت خاصهام متوجه آنها ميشود و من تواب رحيمام.
ـ ب: كتمان كنندهٴ ملعون و معذّب
اما گروه دوم كسانياند كه بر كفر و كتمان خويش همچنان ادامه ميدهند و اين گروه با ساير كفار يك حكم مشترك دارند، لذا در آيهٴ بعدي آنها كه كافراً ميميرند و بر كفر اصرار داشتند به عنوان يك اصل مطرح است، خواه كساني كه گرفتار كتمان شده باشند يا در معاصي ديگر فرو رفته باشند. اين آيهٴ بعدي يك اصل جامع است كه مقام را هم شامل ميشود، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾؛ شمولش نسبت به مقام قطعي است به قرينهٴ تقابلي كه هست؛ مثل اينكه خداي سبحان اينچنين فرمود: مردم در برابر اين تكليف دو دستهاند: يك عده توبه ميكنند و اصلاح ميكنند و بيان ميكنند، عدهٴ ديگر بر كفرشان اصرار ميورزند؛ پس اين گروه دوم مصداق بارز اين آيهٴ كريمه است. گرچه اين آيه سخن از كتمان و سخن از اصرار بركتمان و امثال ذلك ندارد، امّا كاتمين حق را يقيناً شامل ميشود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ﴾: آنهايي كه كفر ورزيدند و با كفر مردند و به توبه موفق نشدند، ﴿أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾ يعني هيچ راهي براي رحمت آنها نيست. سراسر جهان براي آنها جهنم است، همه از طرف خداي سبحان براي او طلب عذاب ميكنند، حتي كافران.
لعن كافران به يكديگر
اينكه فرمود: ﴿أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾ كسي را استثنا نكرده، حتي كافران هم بر اين گونه افراد لعنت ميفرستند كه نمونههايش را در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه فرمود: وقتي روز قيامت فرا رسيد ﴿يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضاً﴾[1] اين يك، آيه آيه ديگر همان بود كه فرمود: ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[2].
خلود در لعنت
عمده مطلبي كه هست اين است كه فرمود: ﴿خَالِدِينَ فِيهَا﴾ در اين آيات تلاوت شده سخن از آتش نيست تا انسان بگويد ضمير ﴿فِيهَا﴾ به نار برميگردد. آنچه در اين آيات مطرح شده است لعنت است و آنچه هم كه به كلمه ﴿فِيهَا﴾ در ﴿خَالِدِينَ فِيهَا﴾ نزديك هم همان لعنت است؛ پس اين گروه در لعنت مخلداند.
ـ لعنت، صفت فعل خداي سبحان
اين تأييد ميكند كه لعنت، صفت فعل است و اين لعنت كه صفت فعل است، از فعل خارجي انتزاع ميشود و آتش مصداق لعنت خدا است و سخن از لعنت لفظي نيست؛ چون دائماً در آنجا كسي نيست كه بگويد: «اللهم العن كذا، اللهم العن كذا» اينها فرمود: دائماً در لعنت مخلداند. معلوم ميشود آتش مصداقِ لعن است، مثل اينكه بهشت مصداق رحمت است. بهشت دارِ رحمت است كه ﴿لا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾[3] جهنم دارِ لعنت است: «دار ليس فيها رحمة»[4]؛ لعنت خداي سبحان صفت فعل اوست و از فعل انتزاع ميشود.
ـ هميشگي بودن لعن لاعنان و استمرار عذاب
اينكه فرمود: ﴿خَالِدِينَ فِيهَا﴾ يعني اينها در لعنت مخلداند، دائماً ملعوناند. اگر ملعون بودن آنها دائمي است، پس لعن لاعنان هم دائمي است؛ پس دائماً مجاري قهر خدا بر او غضب روا ميدارند، اينگونه افراد در همان قهر دائماً ميسوزند كه قهر خدا و دوري از رحمت، همان لعن الهي است: ﴿خَالِدِينَ فِيهَا﴾ يعني در لعنت مخلداند.
نكته: ملعون هم اكنون در آتش است
نمونههاي اين در بحثهاي قبل هم گذشت كه اگر ظاهر يك آيه دلالت ميكند بر اينكه گناه آتش است و دليل عقلي يا نقلي بر خلافِ اين ظاهر نيست، بلكه ادلّه عقليه اين ظاهر را تأييد ميكند، اين ظواهر حجت است. فرمود: سران كفر مردم را به آتش دعوت ميكنند: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَيٰ النَّارِ﴾[5]؛ رهبران شرك و كفر مردم را به آتش دعوت ميكنند. ظاهرش اين است كه هر عملي كه رهبرانِ كفر دعوت ميكنند، آن عمل آتش است. اگر به عقيده بد دعوت ميكنند نظير الحاد، اين الحاد آتش است. اگر به غصب و ظلم دعوت ميكنند، اين غصب و ظلم آتش است. اگر مردمي نابينا بودند و آتش را نديدند، دليل نيست كه آن آتش وجود ندارد يا موجب نميشود كه انسان اگر نابينا بود يا عضو لامسهاش مخدّر بود(تخدير شده بود) و حرارت نار را لمس نكرد، بگويد نار نيست. اگر انسان بصير نبود يا لامسهاش تخدير شده بود كه حرارت آتش را احساس نكرد، نبايد بگويد ﴿يَدْعُونَ إِلَيٰ النَّارِ﴾[6] يعني «يدعون الي المعصية التي توجب الدخول في النار يوم القيامة» يك همچنين تعبير طولانياي لازم نيست. خود گناه آتش است [و] آنها كه چشم دارند ميبينند و خود گناه و غصب شعله است، وقتي پرده كنار رفت انسان ميبيند كه در همان مدت ارتكاب گناه در آتش بود و شاهدش هم همان جريان معراج رسول خدا(عليه آلاف التحيّة و الثناء) است. خب، جهنم از اين به بعد در قوس صعود از نظر ما متأخر است يعني تبهكاران بعداً وارد قيامت ميشوند و از آنجا به جهنم ميروند، اما عين حقيقت جهنّم را كه خداي سبحان در ليلهٴ معراج به رسولش نشان داد، عدهاي هم كه داشتند ميسوختند؛ پس درون كار انسان آتش است [و] اگر كسي اهل درون بيني باشد، ميبيند عدهاي در آتشاند، عدهاي الآن در لعنتاند، در لعنت غوطهورند كه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَيٰ النَّارِ﴾[7]؛ نه «يدعون الي المعصية» كه معصيت موجب نار است در قيامت. اين كريمه هم ميفرمايد به اينكه آنها كه كافراً مردند، در لعنت مخلداند.
معلوم ميشود كه آتش مصداق لعنت است.
پرسش ...
پاسخ: حساب ميكنند تا او روشن بشود وگرنه براي خداي سبحان كه از همان اوّل روشن است. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود: ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَيٰ ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ﴾[8] يعني الآن دارند آتش ميخورند؛ پس ﴿خَالِدِينَ فِيهَا﴾ يعني در لعنت مخلداند. آن گاه هم معلوم ميشود كه لعنت صفت فعل است و از آتش انتزاع ميشود و هم معلوم ميشود اينكه خداي سبحان لعن ميكند يعني چه ميكند يعني در آتش مياندازد و لاعنان كه از خداي سبحان طلب لعن ميكنند، آنها هم طلب چنين عذابي ميكنند و اگر خداي سبحان به اينها اجازه دعا داد، يقيناً دعاي اينها مستجاب است. ممكن است دعاي عدهاي درباره خودشان مستجاب نباشد، درباره ديگران مستجاب باشد. نفرين هم اينچنين است؛ چون نفرين هم مثل دعاي خيرِ هر دو دعا است.
سوختن ايمان و اعتقاد در آتش گناه
پرسش ...
پاسخ: اثر هم دارد، مثلاً يك وقت است كه هيزم است لباس را ميسوزاند، يك وقتي حسد است ايمان را ميسوزاند، ميبينيد انسان حسود ـ معاذ الله ـ در طي 10 سال يا 20 سال همهٴ ايمانش را از دست داد: «ان الحسد يأكل الايمان كما تأكل النار الحطب»[9].
پرسش ...
پاسخ: اثر است، اين هم اثر است. آن نور فطرت را خاموش ميكند، آن استعداد را خاموش ميكند، انسان را به جايي ميرساند كه ميگويد: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[10] اينكه ميبينيد يك عدهاي در آخر عمر تيره درون ميشوند، براي آن است كه آن نور فطرت را با گناه خاموش كردند؛ آن لطافت طبع را به وسيله گناه سوزاندند، يك پيكر بيروح شد، ايمانشان، اعتقادشان فطرتشان [و] صفاي ضميرشان سوخت، اينچنين نيست كه اثر نداشته باشد.
ويژگي عذاب مخلدان
ـ سبك نشدن عذاب مخلّدان
در اين كريمه هم فرمود: ﴿خَالِدِينَ فِيهَا﴾ جاي تخفيف براي اينها نيست، فرمود: ﴿لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ﴾ عذاب از اينها به عنوان تخفيف سلب نميشود كه مثلاً گاهي كم بشود، گاهي زياد باشد، گاهي اصلاً نباشد اينطور نيست.
درباره عدهاي ديگر فرمود: ﴿كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾[11] يعني هر وقت آتش جهنم بخواهد براي يك عدهاي افسرده بشود، ما فوراً مشتعلش ميكنيم خب چگونه مشتعل ميكنند؟ ﴿كُلَّمَا خَبَتْ﴾؛ هر وقت بخواهد خابي يا افسرده و خاموش بشود، ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾. در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه هست كه سرپرست جهنم (فرشتهٴ معصوم(سلام الله عليه) كه سرپرست جهنم است) او هر وقت عصباني شد، شعله افزوده ميشود.[12] اين در نهجالبلاغه هست كه ملاحظه ميفرماييد همانطوري كه در دنيا بعضي از افراد تبهكار همين كه ميخواستند كم كم به طرف دين گرايش پيدا كنند و توبه كنند، باز رفقاي سوء آمدند و اينها را جذب كردند. همانطوري كه در دنيا تا آتش گناه اين شخص ميرفت افسرده بشود، رفقاي بد و قرناي سوء ميآمدند اين آتش را شعلهور ميكردند، همين معنا در قيامت برايش ظهور ميكند؛ تا اين آتش ميرود خاموش شود (افسرده بشود) خدا افروخته ميكند.
دربارهٴ يك عدهاي فرمود: ﴿لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ﴾ اصلاً سبك نميشود ﴿وَلاَ هُمْ يُنْظَرُونَ﴾؛ اين انظار از مهلت دادن است، الآن كلمهٴ تخفيف عذاب و كلمهٴ انظارِ خداي سبحان و عدم انظار در آيات ديگر مطرح است، ببينم از شواهد آيات ديگر دربارهٴ عدم تخفيف و عدم انظار چه استفاده ميشود. خداي سبحان فرمود: ما اصلاً تخفيف نميدهيم، براي اينكه او در دنيا يك سره كفر ميورزيد [و] كفرش هم تخفيف نداشت. ما بعد از بيّنات او را مبتلا كرديم، ما براي مردم بيان كرديم؛ بيّنات و هدايت ما براي او آمده؛ او از كساني است كه ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾[13] هست، لذا جاي تخفيف نيست.
ـ مهلت ندادن به مخلدان جهت اعتذار
گاهي انسان تبهكار را مهلت ميدهند كه او عذر خواهي كند و از نظر رواني يك مقداري سبك بشود. اين اعتذار و عذرخواهي يك مقداري انسان تبهكار را سبك ميكند. در قيامت به انسان تبهكار اجازه اعتذار هم داده نميشود: ﴿وَلاَ يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ﴾[14] يعني اذن عذر خواهي هم داده نميشود كه او از اين جهت هم خود را سبك كند؛ نه تخفيف عذاب بيروني، نه تخفيف عذاب رواني و دروني؛ نه آن آتش جهنم خفيف و سبك ميشود، نه اين شعلههاي درون كه انسان را ميسوزاند كم ميشود. هيچ نحوه تخفيفي نيست؛ نه از درون نه از بيرون.
عدم تخفيف عذاب و عدم انظار و امهال دوزخيان در قرآن
ـ آيهٴ اول
آياتي كه اين مسئله را مطرح ميكند يكي همان آيهٴ 86 سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود كه بحثش قبلاً گذشت. آن هم درباره اهل كتاب و بنياسرائيل خود سر بود كه فرمود: ﴿أُوْلئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنْصَرُونَ﴾[15] يعني اينها از هيچ نصرتي برخوردار نيستند؛ چون همه انسانها عليه او از خداي سبحان لعن طلب كردهاند؛ نه خدا ناصر اينهاست نه ديگران.
پرسش ...
پاسخ: حالا احتمال نظر هم ميدهيم، ببينيم از نظر است يا انظار. آياتي كه ميخواهيم بخوانيم براي همين جهت است.
آيهٴ دوّم
در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران»، آيهٴ 77 فرمود به اينكه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾؛ درباره اين گروه فرمود: خداي سبحان با آنها سخن نميگويد و به اينها نظر نميكند يعني كلام رحمت و نظر تشريفي ندارد وگرنه كلامِ غضب آلود هست و نگاه خشم آلود هست، آنها هم ميگويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[16]، خداي سبحان هم دستور ميدهد ﴿قَالَ اخْسَئُوا﴾[17] و مانند آن هم آن مكالمههاي قهرآميز هست، اما مكالمه لطف آور نيست. آن نگاه خشم آلود هست [و] آن نگاه مهرآلود نيست.
انسب بودن تفسير ﴿لاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ﴾ به نفي انظار و امهال
اين ﴿وَلاَ هُمْ يُنْظَرُونَ﴾ كه در اين آيات هست، آيا مجهول نَظَرَ ـ يَنْظُرُ است يا اُنْظَرَ ـ يُنْظِرُ؟ اينها كه فرمود: ﴿وَلاَ هُمْ يُنْظَرُونَ﴾ در آيهٴ محل بحث يعني منظور نيستند يا مُنْظَر نيستند؟ ما به اينها نظر نميكنيم يا به اينها انظار و امهال نميدهيم؟ اگر نفي نَظَر باشد اين راجع به آن است كه اينها از لطف ما برخوردار نيستند، اما وقتي كلمه ﴿لاَ يُخَفَّفُ﴾ قبلش ذكر شد، مسئله خلود در لعنت ذكر شد، اين با انظار انسب است يعني ما به اين مهلت هم نميدهيم كه بينديشد، چگونه راه خلاص پيدا كند؟ به چه كسي متوسل بشود؟ يك وقتي هست يك گرفتاري را مهلت ميدهند چند لحظهاي بينديشد تا راه خلاص را بيابد. يك وقت به گرفتار اصلاً مهلت انديشه چند لحظه نميدهند كه او راه خلاص را بفهمد. اين هم يك عذابي است فوق آن عذاب. در اصل صحنه قيامت خداي سبحان به يك عده نظر تشريفي ندارد كه ميفرمايد: ﴿لاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ﴾[18]، اما در آيه محل بحث فرمود: اينها در لعنتاند و اين عذاب هم از اينها تخفيف نميشود و اينها هم مُنْظَر نيستند؛ نه منظور نيستند. آيات ديگري كه فرمود: ﴿وَلاَ هُمْ يُنْظَرُونَ﴾ يعني «لا يُمْهَلُون»؛ به اينها مهلت داده نميشود تا فكر بكنند كه راه نجات چيست؛ نظير ﴿إِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَيٰ مَيْسَرَةٍ﴾[19]
ـ وجه ناميدن «امهال» با «انظار»
امهال را انظار ميگويند براي اينكه آن طرف كه مهلت گرفت نظر كند تا چگونه خلاص بشود. به اين مناسبت امهال را ميگويند «انظار» يعني فرصت تأمل دادن؛ نه يك مدتي انسان وسط رها كند و آن طرف نينديشد. آن را نميگويند «انظار». اگر مهلت دادن را ميگويند انظار، براي آن است كه آن شخص در اين فرصت نظر كند يعني نظريه بدهد؛ نه نظر يعني با چشم «تحديق الباصرة نحو المرئي» نه، بلكه بينديشد كه چگونه از اين مشكل برهد. از اين جهت امهال را انظار ميگويند؛ مثل اينكه به انسان مديون انسان نظره و مهلت ميدهد تا او بينديشد تا چگونه از اين دين برهد: ﴿إِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلىٰ مَيْسَرَةٍ﴾[20]. در اين آيات هم فرمود: ما به اينها مهلت نظر نميدهيم كه فكر كنند چگونه برهند؛ چون راهي براي رهايي نيست.
ـ آتش درون و بيرون سلب كنندهٴ فرصت و قدرت تفكّر
پرسش ...
پاسخ: يعني به اينها فرصت اينكه بينديشند چگونه برهند نميدهيم؛ نه، انسان سراسيمه فرصت فكر ندارد آن دستگاه فكرش هم دارد ميسوزد. يك آتشي است از بيرون كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[21]، يك آتشي است از درون كه ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَيٰ الأَفْئِدَةِ﴾[22]. خب، اين ديگر فكر نميكند، اين فقط ميسوزد. آن دستگاه انديشهاش دارد ميسوزد ديگر به او فرصت فكر نميدهند.
پرسش ...
پاسخ: آنجا فكرش دارد ميسوزد، پس بنابراين جاي انظار نيست. نه، آن قلبي كه بايد بينديشد دارد ميسوزد؛ مثل انسان غمگين. انسان غمگين فرصت فكر دارد؟ نه. چون دستگاه انديشه او الآن گرفتار آن حزن است. يك وقت است انسان دستش درد ميكند، او ميتواند فكر بكند كه چگونه من درد دست را درمان بكنم. يك وقتي غم سراسر او را گرفته يا انسان مرعوب، انسان محزون؛ اين حزن و غم دستگاه فكر او را مهار كرده او قدرت فكر ندارد. ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾[23] كه ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَيٰ الأَفْئِدَةِ ﴾[24] آن دستگاه فكر را دارد ميسوزاند گذشته از اينكه در كنارش جسم هم ميسوزد.
آيهٴ سوم
در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اينچنين آمده است كه ﴿ أُولئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَالمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ٭ خَالِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ يُنْظَرُونَ﴾[25]؛ اينها در لعنت مخلدند يعني آتش مصداق لعنت است، اينها در لعنت مخلدند بدون تخفيف و بدون انظار. اينها از خداي سبحان تخفيف ميخواهند به مسئول جهنم ميگويند كه از خداي سبحان بخواه يا خودشان ميگويند كه ﴿يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذَابِ﴾[26]، يك روز به ما مهلت بدهيد يعني تخفيف بدهيد. خداي سبحان فرمود: جا براي تخفيف نيست. در اين گونه از موارد هم سخن از عدم تخفيف و عدم انظار است يعني مهلت داده نميشوند.
ـ آيهٴ چهارم
نمونهٴ ديگر مربوط به دنياست، آيهٴ هشتم، سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين است كه ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكاً لَقُضِيَ الأمْرُ ثُمَّ لاَ يُنْظَرُونَ﴾[27]؛ فرمود: اينها بهانه ميگيرند كه چرا فرشته بر پيغمبر نازل نميشود؟ ميفرمايد: اگر فرشته نازل بشود، به اينها مهلت داده نخواهد شد [بلكه] او براي عذاب ميآيد، اين مربوط به دنياست ﴿وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكاً لَقُضِيَ﴾ عذاب آمده و به حيات اينها خاتمه داد. آن وقت ديگر جا براي انظار و امهال نيست، ﴿ثُمَّ لاَ يُنْظَرُونَ﴾ يعني وقتي كه عذاب آمد ديگر به اينها مهلت نظر و فكر داده نميشود.
ـ آيهٴ پنجم
در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» انظار را به همين معناي امهال استعمال فرمود، آيهٴ 195 سورهٴ «اعراف» اين است كه خداي سبحان به رسولش دستور ميدهد كه در برابر اين بت پرستان احتجاج كنيد بگوييد: ﴿أَلَهُمْ﴾؛ آيا براي بتها ﴿أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ﴾؛ شما نقشههايتان و كيدهايتان را جمع بكنيد من را انظار نكنيد يعني مهلت ندهيد، ﴿فَلاَ تُنظِرُونِ﴾ يعني «لا تنظروني»؛ مرا مهلت ندهيد. آن آياتي هم كه سخن از «ينظرون» است، سخن از امهال است، نفي مهلت است.
آيهٴ شش
در سورهٴ مباركهٴ «نحل» هم آيهٴ 85 مسئلهٴ نفي تخفيف و نفي إنظار است، فرمود: ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لاَ يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَلاَ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ ٭ وَإِذَا رَأَيٰ الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلاَ هُمْ يُنْظَرُونَ﴾[28] يعني مهلت هم داده نميشود.
بازگشت به بحث: ملعون هم اكنون در آتش است
اينگونه افراد هم معلون دنيايند، هم معلون آخرت؛ نظير آنچه كه در سورهٴ «احزاب»، آيهٴ 57 آمده است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِيناً﴾ خب، آنها كه رسول خدا(عليه آلاف التحيّة و الثناء) را آزار كردند، خداي سبحان آنها را در دنيا و آخرت لعنت ميكند. لعنت هم كه معلوم شد صفت فعل است؛ پس عدهاي هم اكنون در لعنت هستند، هم اكنون در آتشاند اينچنين نيست كه اگر آتش را ما نديديم، دليل بر نبودن آن باشد. خب عدهاي اهل ديدنند و ميبينند، فرمود: عدهاي در دنيا و آخرت ملعوناند؛ نظير همين آيات محل بحث. آيات محل بحث فرمود: ﴿يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ﴾ بعد فرمود: وقتي هم كه مردند باز ﴿عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ﴾؛ پس اينگونه افراد هم در دنيا ملعوناند، هم در آخرت و لعنت هم صفت فعل است يعني عذاب و آتش؛ پس عدهاي در آتش هستند، هم اكنون در آتشاند و اگر كسي اهل معراج بود ميبيند كه چه كساني در آتشاند. وجود مبارك رسول خدا[صلّي الله عليه و آله و سلّم] ديد عدهاي در آتشاند و دارند آتش ميخورند؛ پس امهالي هم كه مسئلت كردند يا تخفيفي هم كه مسئلت كردند، مستجاب نخواهد شد؛ چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «مرسلات»، آيهٴ 36 فرمود: ما از نظر رواني هم به اينها مهلت نميدهيم كه عذرخواهي كنند و سبك بشوند: ﴿هذَا يَوْمُ لاَ يَنطِقُونَ ٭ وَلاَ يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ﴾[29]؛ پس اينها هيچ عامل مخفّفي ندارند؛ نه از نظر رواني، نه از نظر غير رواني.
كتمان حق در روايات اهلبيت(عليهم السلام)
در تفسير شريف نورالثقلين ملاحظه فرموديد چند تا روايت است[30] ـ يك مقدار از مجمعالبيان يك مقداري هم از غير مجمع البيان ـ و نوع اين رواياتي كه در تفسير نور الثقلين است سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) يك مقداري به آنها اشاره كردهاند[31] مرحوم فيض در صافي هم نوع اين روايات را آوردهاند كه از طريق اهل سنت هم رسيده است كه «كاتم العلم ملعون» است و از امير المؤمنين(سلام الله عليه) سؤال ميكنند كه چه گروهي بدتر از ديگراناند بعد از غاصبين حكومت و خلافت و طغيانگران؟ فرمود: «العلماء اذا فَسَدُوا»[32]؛ براي اينكه حق را كتمان ميكنند و مانند آن؛ چه اينكه بهتر از علما كسي ديگر نيست؛ براي اينكه حق را اظهار ميكنند و بيان ميكنند. در نهجالبلاغه خطبه شانزدهم در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) اين است كه «والله ما كتمت وشمةً»؛ قسم به خدا من يك وشمه (يك كلمهاي) را كتمان نكردم؛ چون كسي كه به منزله جان رسول خدا است و خداي سبحان هم رسولش (عليه آلاف التحيّة والثّناء) را به عدم ضنّت ستود كه او ضنين نيست ﴿وَمَا هُوَ عَلَيٰ الْغَيْبِ بِضَنِينٍ﴾[33]؛ او ضنت نميورزد كه اسرار الهي را نگويد، احكام الهي را نگويد، معارف حق را نگويد. كسي هم كه به منزلهٴ نفس رسول اكرم[صلّي الله عليه و آله و سلّم] است او هم ﴿وَمَا هُوَ عَلَيٰ الْغَيْبِ بِضَنِينٍ﴾، فرمود: «و الله ما كتمت وشمةً»؛ ما گفتيم همه حرفها را، گاهي به صورت خطبه، گاهي به صورت خطابه، گاهي به صورت مناجات، گاهي به صورت روايت، گاهي به صورت نامه، گاهي به صورت سخن گفتيم. حالا هر كسي بخواهد بفهمد: «ما كتمت وشمة».
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 25.
[2] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.
[3] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 23.
[4] ـ نهجالبلاغه، نامهٴ 27.
[5] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 41.
[6] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 41.
[7] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 41.
[8] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 10.
[9] ـ كافي، ج 2، ص 306.
[10] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 136.
[11] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 97.
[12] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 183؛ «أنَّ مالكاً إذا غضب علي النار حطم بعضُها بعضاً لغضبه و إذا زجرها تَوثَبت بين ابوابها جزعاً مِنْ زجرته».
[13] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.
[14] ـ سورهٴ مرسلات، آيهٴ 36.
[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 86.
[16] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 12.
[17] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 108.
[18] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 77.
[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 280.
[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 280.
[21] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 56.
[22] ـ سورهٴ همزه، آيات 6 ـ 7.
[23] ـ سورهٴ همزه، آيهٴ 6.
[24] ـ سورهٴ همزه، آيهٴ 7.
[25] ـ سورهٴ آلعمران، آيات 87 ـ 88.
[26] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 49.
[27] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 8.
[28] ـ سورهٴ نحل، آيات 84 ـ 85.
[29] ـ سورهٴ مرسلات، آيات 35 ـ 36.
[30] ـ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 148 ـ 149.
[31] ـ تفسير الميزان، ج 1، ص 391 ـ 392.
[32] ـ تفسير الإمام العسكري، ص302 ؛ احتجاج، ج2، ص459.
[33] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 24.