اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ (۱۵۲)﴾
آثار ذكر
ـ نجات از خطر معصيت
در جريان ياد خدا كه اگر عبد به ياد مولا بود، مولا هم به ياد عبد هست؛ شواهدي را قرآن كريم مطرح ميكند كه در آن شواهد روشن ميكند كه اگر كسي به ياد خدا بود، خدا هم به ياد او است و معناي اينكه خدا به ياد كسي باشد آن است كه او را از خطر ميرهاند؛ يا خطر معصيت و يا خطرهاي ديگر كه كمتر از خطر معصيت نيستند.
مهمترين خطر البته خطر گناه است، در جريان يوسف(سلام الله عليه) در سورهٴ مباركهٴ يوسف آيهٴ 24 اين چنين فرمود: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأي بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾ يعني آن زن در برخورد با يوسف(سلام الله عليه) قصد كرد، ولي يوسف(سلام الله عليه) قصد و خيال نكرد؛ چون فعل خارج كه محقق نشد از هيچ طرف، قصد و خطور قلبي براي آن زن حاصل شد، ولي براي وجود مبارك يوسف(سلام الله عليه) حاصل نشد؛ براي اينكه فرمود: ﴿لَوْ لاَ أَن رَأي بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾؛ اگر برهان و شهود حق را نميديد، قصد ميكرد و چون برهان حق را ديد، قلبش خطور نكرد و قصد هم نكرد، پس وجود مبارك يوسف(سلام الله عليه) همانطوري كه در مقام فعل معصوم بود، در مقام خطور نيّت هم معصوم بود.
شاهد بحث آن است كه فرمود: چون برهان رب را ديد، از خطرِ قصدِ گناه نجات پيدا كرد.
ياد خدا در دل بالاترين مصداق ذكر
اين همان ياد قلب است در برابر ياد زبان، نام خدا بر لب و ياد خدا در دل از مصاديق ذكراند، منتها شهود قلبي از كاملترين مصاديق ذكر به شمار ميرود؛ همان مشاهدهٴ حضور حقّ، ياد حقّ است. پاداش آن ياد حقّ اين است كه سوء و فحشا از او زدوده شد. ياد حق باعث ميشود كه خدا به ياد انسان خواهد بود. خدا اگر به ياد انسان شد، معصيت به سراغ انسان نخواهد آمد، لذا خداي سبحان فرمود: ما سوء و فحشا و گناه را از او باز داشتيم [و] نگذاشتيم به سراغ او برود، معصيت كه دشمن انسان است به سراغ كسي كه متذكر حق باشد نميرود.
پرسش: ...
پاسخ: چرا ﴿لو لا﴾ امتناعيه است ديگر.
پرسش ...
پاسخ: همين، گاهي جواب قبل است [و] گاهي بعد؛ ﴿لَوْ لاَ أَن رَأي بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾[1]، يعني آن جوابي است مقدم، اين شرطي است مؤخّر: ﴿لَوْ لاَ أَن رَأي بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ همّ بها.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر، عطف جمله است بر جمله، اين جمله بر اين جمله عطف است: «لقد همت به ولولا أن رأي برهان ربه هَمَّ بها»
پرسش: ...
پاسخ: چرا، جملهٴ بعد مقيّد است؛ عطف مفرد بر مفرد نيست كه در قيد بحث باشد كه، عطف جمله بر جمله است.
پرسش: ...
پاسخ: يعني «لو لا ان رأي برهان ربه هَمَّ بها»؛ اگر نديده بود [به] قلبش خطور ميكرد، چون ديد خطور قلبي هم نداشت، پس همانطوري كه عملاً معصوم بود، قلباً هم معصوم بود. اين اثر ياد حقّ است.
ـ نجات از خطرات و بلايا
در سورهٴ مباركهٴ صافات اثر ديگري كه براي ياد حقّ ذكر ميكند اين است كه انسان را از خطر ميرهاند، آيهٴ 143 و 144 فرمود: ﴿فَلَو لاَ أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ ٭ لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾؛ اگر صاحب حوت (اين ذالنون(سلام الله عليه)) اگر يونس(سلام الله عليه) جزء مسبحين نبود، در بطن ماهي الي يوم القيامه ميماند. اين خطر را خدا از او دور داشت، براي اينكه او اهل تسبيح بود. چون ذكر خواه به صورت تسبيح و تحميد باشد، خواه به صورت تهليل و تكبير باشد شامل ميشود، فرمود: چون او اهل تسبيح بود از اين خطر نجات پيدا كرد، وقتي هم كه خداي سبحان ذكر يونس(سلام الله عليه) را نقل ميكند، ميبيينم در حدّ يك تسبيح است، ديگر مسئلت در ذكر او نيست، عرض نكرد «خدايا إمرا نجات بده!»، عرض كرد: ﴿لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[2]، اين ذكر او را از خطر نجات داد.
اگر عبدي به ياد مولا باشد، خداي سبحان هم يقيناً به ياد او است. چون ياد خدا صفت فعل خدا است، به صورت رحمت ظهور ميكند. گاهي ميفرمايد: ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا﴾[3] يعني به ياد اين رحمت حق باش، يا رحمت خدا نسبت به زكريا مصداق ياد خدا است. دربارهٴ يونس(سلا الله عليه) فرمود: اگر او اهل تسبيح نبود، در اين خطر ميماند. چون اهل تسبيح بود، گرفتار خطر نشد. اين دعا نيست كه تا مشمول آيهٴ ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾[4] باشد، اين ذكر است. يك وقت انسان دعا ميكند [و] خدا مستجاب ميكند، يك وقت دعا نيست، ياد حق است و خواندن است، نه خواستن، دعاي بالمعني العام هست، ولي مسئلت نيست، چيزي از خدا نميخواهند.
ذكر خدا، ادب عبوديت
ادب عبد آن است كه در برابر خدا ذاكر باشد، اينكه ميبينيد ما مرتّب از خداي سبحان چيزي ميطلبيم براي آن است كه لذّت ياد حق در ما ظهور نكرده است و اگر لذت ياد حقّ در جان ما ظهور كند، ما همين كه سرگرم مناجات با خدا شديم، آن نياز و حاجت ما از ياد ما ميرود، ولي از ياد خدا نميرود؛ چون ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾[5]؛ حاجات ما را ميداند و برآورده هم ميكند.
لذت ياد حق
در روايات دارد كه اگر انساني به ياد حقّ سرگرم بود و حاجتش يادش رفت، خدا حاجت او را برآورده ميكند[6] و آنها كه اهل مناجات با خدايند، همين كه وارد ذكر و ثنا شدند، لذّت مناجات آن قدر در جانشان شيرين است كه حاجتشان از يادشان ميرود.
در اين كتاب مصباح الشريعة از امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد كه حضرت ميفرمايد: من يك حاجتي داشتم، وقتي به خداي سبحان عرض كردم [و] اين حاجت را در ميان گذاشتم لذت مناجات حق يا شيريني لبيك حق، به قدري در من اثر كرد كه آن حاجتم يادم رفت[7]. اگر در سند مصباح الشريعة سخني باشد، در سند كتاب شريف كافي كه سخني نيست؛ مشابه آن معنا، در كتاب شريف اصول كافي هست كه الآن روايتش را ميخوانيم كه اگر كسي در اثر اُنس با خدا، لذت ياد حق باعث بشود كه حاجتش از يادش برود، خداي سبحان نياز او را برآورده ميكند، و اگر كسي تأدباً فقط به ياد حق بود، چيزي از خدا نخواست، خدا ميداند كه او به چه امر نيازمند است [و] نياز او برآورده ميكند؛ نمونهاش جريان يونس(سلام الله عليه) است.
ذكر تسبيح، عامل نجات يونس(عليهالسلام)
يونس كه ﴿فلتقمه الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ﴾[8]؛ او در خطر مرگ قرار گرفت، او محتاج به نجات بود، اما جز تسبيح چيزي نداشت، عرض كرد: ﴿لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[9] همين، به نقص خود اعتراف كرد وخدا را از نقص منزّه كرد: آن تسبيح براي آن است كه بگويد: عبد ناقص است [و] مولا منزه از نقص است: ﴿لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾؛ من ناقصم [و] تو منزه از نقصي، همين. دربارهٴ يونس(سلام الله عليه) هم فرمود به اينكه او عبد صالح ما است، اين ظلمي كه دارد يعني قصور وگرنه او معصوم است و منزه از نقص است. خداي سبحان ميفرمايد به اينكه نعمت ولايت ما نصيب يونس شد و اگر نعمت ولايت ما نصيب يونس نميشد او گرفتار عذاب بود: ﴿لَوْ لاَ أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِن رَبِّهِ﴾[10]، ﴿لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ﴾[11]، خداي سبحان او را مشمول نعمت خاص ميداند در بعضي از آيات، در همان آيهاي كه به پيغمبر ميفرمايد: ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾[12] در آنجا، براي اينكه مبادا كسي توهم كند، كه يونس(سلام الله عليه) كه صاحب حوت است خلافي انجام داد، فوراً فرمود: ﴿لَوْ لاَ أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِن رَبِّهِ﴾[13] يعني اگر او مشمول نعمت ولايت نبود، ممكن بود مورد خشم ما قرار بگيرد، ولي او از اولياي ما است خداي سبحان او را با مدح و منقبت ياد ميكند، بنابراين نقصي براي وجود مبارك يونس(سلام الله عليه) نيست به شهادت آن آيهاي كه فرمود: ﴿لَوْ لاَ أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِن رَبِّهِ﴾ ، آن وقت «مذموم» بود يعني چون مشمول نعمت ولايت ما است مذموم نيست.
پرسش: ...
پاسخ: براي اينكه نسبت به ذات اقدس الهي خود را قاصر و ناقص ميبينند.
پس اينكه فرمود: ﴿فَلَوْلاَ أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ ٭ لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[14] يعني چون اهل تسبيح بود از اين خطر رهايي يافت و تسبيح را هم در سورهٴ مباركهٴٴ أنبيا مشخص كرد كه تسبيح يونس چه بود.
ذكر يونسيّه
اين ذكر يونسي كه ميگويند: ذكر مجرّب است، همان است كه در آيهٴ 87 سورهٴ أنبيا آمده است، فرمود: ﴿وَذَاالنُّونِ﴾، يعني أذكر ذا النون را (صاحب نون) ، «نون» همان ماهي است. ﴿إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ﴾؛ گمان كرد كه ما بر او سخت نميگيريم. قَدَرَ يَقْدِرُ غير از قَدَرَ يقدُرُ است، نَقْدِر يعني نضيق؛ ﴿وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ﴾[15]، قُدِر از قَدِرَ است، قَدِر يعني تنگ گرفتن، سخت گيري كردن، ﴿نَقْدِرَ﴾ يعني بر او سخت نميگيريم؛ نه اينكه بر او قدرت نداريم ـ معاذ الله ـ آن بابش هم علي حده است و هرگز انسان كامل معصومي چون يونس(سلام الله عليه) يك چنين گماني ندارد كه خدا قادر نيست: ﴿فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ﴾[16]؛ گمان كرد كه ما بر او سخت نميگيريم، بر او فشار وارد نميكنيم، ﴿فَنَادَي فِى الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾، يك تسبيح است و يك اعتراف به نقص همين؛ من ناقصم و تو منزه از نقصي و تنزيه خدا را هم مقدَّم داشت بر اعترافش به قصور؛ مدح رب را برذّم عبد مقدّم داشت.
پرسش: ...
پاسخ: چون از قومش غضبناك بود، چون الآن بحث در سيرهٴ يونس(سلام الله عليه) نيست، بحث در اين است كه وقتي به كام ماهي افتاد [و] در آن ظلمات قرار گرفت، فقط ذكر گفت و با ذكر نجات پيدا كرد.
پرسش: ...
پاسخ: از قومش غضبناك بود، چون سخنان او و نصايح او در اين مدت دراز در مردم اثر نكرد؛ نه اينكه ـ معاذ الله ـ نسبت به ذات اقدس الهي اين چنين باشد؛ چون خداي سبحان از او به عظمت ياد ميكند [و] ميفرمايد: اگر نعمت ما شاملش نميشد، او مذموم بود.
محفوظ بودن عبد صالح از عذاب الهي
پرسش ...
پاسخ: براي اينكه ما الآن او را آزموديم كه چرا پست را ترك كردي؟ گرچه بر حضرتش لازم نبود، اما در درجه عاليه از فداكاري و ايثار لازم است انسان در حال خطر در بين مردم باشد، اگر خطر آسماني آمد كه خطر آسماني شناسايي ميكند؛ خطر آسماني نظير خطرهاي بشري كه نيست، خطر آسماني كه بيايد اگر طوفان است زلزله است وعوامل ديگر است كاملاً شناسائي ميكند، اگر يك نفر عبد صالح هم در بين هزاران نفر باشد، آن يك نفر را سالم نگه ميدارد [و] بقيه را محكوم ميكند؛ چون عذاب الهي اين چنين است. نظير طير ابابيل و نظير ساير عذابهايي كه آمده، آن عذابهايي كه خداوند ميفرمايد: ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[17]، اگر آن تندباد توفنده به يك مؤمن ميرسيد، براي او نظير يك نسيم ميشد [و] كاري با او نداشت، نسبت به ديگران كه ميرسيد آنها را هلاك ميكرد، عذاب الهي با شناسايي ميآيد، اين طور نيست كه نظير حوادث عادي باشد.
دربارهٴ بعضي از أنبيا دارد كه ما فقط يك خانوار را ديديم در اين شهر مسلماناند: ﴿فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾[18] يعني اين همه تبليغاتي كه اين پيغمبر كرده است، فقط يك خانوار در اين روستا يا اين شهرك يا اين شهر يا شهرستان مسلمان شدهاند: ﴿فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾.
پرسش ...
پاسخ: اگر دربارهٴ يونس(سلام الله عليه) ميفرمايد: ما نجاتش داديم؛ نجات او را محصول ياد يونس ميكند [و] ميگويد: او ما را تسبيح كرد، ما نجاتش داديم.
ولي در آيهٴ سورهٴ بقره ميفرمايد: اگر كسي دعا كند، ما دعايِ دعا كننده را اجابت ميكنيم. استجابت دعا غير از استجابت ذكر است، اين استجابت ذكر از باب ﴿فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ﴾ خواهد بود، يونس(سلا الله عليه) كه دعا نكرد [و] نگفت «مرا نجات بده» گفت: ﴿لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[19]، محتاج بود، ولي اگر محتاج فقط به ذكر بپردازد چيزي از خدايش نخواهد، خداي سبحان فاضلترين و بالاترين اجابتها را نسبت به او روا ميدارد اين خلاصهٴ ذكر در سورهٴ مباركهٴ أنبيا، آيهٴ 87 به اين صورت ياد شده است.
پرسش ...
پاسخ: اينها براي مقام متوسط است وگرنه بسياري از مناجاتها را ملاحظه ميفرماييد كه خواستن در او نيست، [بلكه] خواندن هست. نوع ادعيهٴ صحيفه و بسياري از فرازهاي بلندش خواندن هست نه خواستن.
عدم اختصاص ذكر يونسيه به حضرت يونس(عليهالسلام)
﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَي فِى الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾، آنگاه فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ﴾[20]، براي اينكه تثبيت كند اين مسئله كلي است [و] اختصاصي به أنبيا ندارد، منتها مرحلهٴ بالايش براي أنبيا است وگرنه مراحل وسطي و نازلهاش نصيب ديگران هم ميشود، در ذيل آيه اصل كلي را ارائه داد [و] فرمود: ﴿وَكَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ﴾[21] يعني اگر انسان غمگيني به ذكر يونسي سرگرم باشد، قبل از اينكه از ما چيزي بخواهد ما غمش را برطرف ميكنيم. آنها هم كه اهل راه هستند اين ذكر يونسي را مجرَّب ميدانند، ميگويند: ﴿لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[22]، حالا يا چهارصد بار است در روز يا كمتر، بيشتر، يا در حال سجده است يا غير سجده اگر در حال سجده باشد اثرش بيشتر است، هرچه بيشتر بهتر ولي اين اصل را قرآن كريم به ما ارائه داد و فرمود: اين مخصوص يونس نيست، مخصوص دريا هم نيست، مخصوص كام ماهي هم نيست، هر خطري باشد، ما او را از غم نجات ميدهيم: ﴿وَكَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ﴾ يعني اگر مؤمني با ذكر يونسي با خدا در ارتباط بود، از اندوه نجات پيدا ميكند.
ـ نتيجه بحث
خب اين ياد حق است، فرمود: ﴿فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ﴾؛ به ياد من باشيد من به ياد شما هستم، معلوم ميشود كه ياد حق گاهي انسان را از خطر گناه ميرهاند، گاهي از خطر مرگ (چه در دريا، چه در غير دريا) ميرهاند، گاهي هم انسان را از اندوه بالأخره نجات ميدهد. اين اثر ياد حقّ است كه اگر كسي به ياد حق بود، خداي سبحان هم به ياد او است، به دنبالش هم فرمود: ﴿وَاشْكُرُوا لِى وَلاَ تَكْفُرُونِ﴾.
ذكر در آينهٴ روايات
اما چند روايت به عنوان تبرك از كتاب شريف كافي در بارهٴ ذكر بخوانيم، تا روشن بشود كه ذكر خدا چه بركاتي دارد و گاهي ذكر جاي دعا مينشيند يعني قبل از اينكه انسان به دعا بپردازد، همان ياد حقّ و نام حقّ، كار دعا را انجام ميدهد.
كتاب شريف اصول كافي جلد دوم، مسائلي دربارهٴ قرآن دارد، مسائلي دربارهٴ دعا دارد، مسائلي هم در باب ذكر. باب ذكر بحثي است جدا، در كنار باب دعا و باب قرآن است، گرچه عنواني كه دادند همان عنوان «كتابالدعا» كافي است ولي اين باب ذكر را در همان «كتاب الدعاء» كافي ذكر كردهاند.
توصيه به ذكر خدا در همه مجالس
بابي كه الآن مطرح است، عنوانش اين است: «باب ما يجب من ذكر الله عزّوجلّ فى كل مجلسٍ»[23]؛ هر جا انسان مينشيند بايد به ياد خدا باشد، روايت اولي از امام ششم(سلام الله عليه) است كه فرمود: «ما من مجلس يجتمع فيه ابرارٌ و فجارٌ فيقومون علي غير ذكر الله عزوجل الاّ كان حسرةً عليهم يوم القيامة»[24]؛ هيح مجلسي نيست كه عدّهاي در آن مجلس بنشينند (چه نيك، چه بد) و ياد خدا نكنند، مگر اينكه آن مجلس اگر ياد خدا نكردند براي اينها حسرت و وبال ميشود [در] روز قيامت، كه چرا يك ساعت يا كمتر و بيشتر اينجا نشستند و به ياد خدا متذكر نبودند.
روايت دوم هم به همين مضمون است كه امام ششم ميفرمايد «ما اجْتمع فى مجلس قومٌ لم يذكروا الله عزّوجلّ ولم يذكرونا إلاّ كان ذلك المجلس حسرة عليهم يوم القيامة ثم قال: ابو جعفر(عليه السلام) «ان ذكرنا من ذكر الله وذكر عدونا من ذكر الشيطان»[25]؛ فرمود: اگر كسي بنشيند، نام خدا و نام علي و اولاد علي، اهل بيت عصمت و طهارت را (عليهم الصلاة وعليهم السلام) نبرد، آن مجلس بر او حسرت است، بعد فرمود: نام ما، نام خدا است؛ همان بياني كه امام هشتم(سلام الله عليه) فرمود كه «لا اله الا الله» حصن خدا است. شروطي دارد «انا من شروطها»[26]، ساير ائمه هم فرمودند قبل از امام هشتم فرمودند، اول وجود مبارك رسول خدا فرمود كه ولايت علي و اولاد علي(صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين) اين حصن خدا است، جداي از حصن توحيد نيست. فرمود: ياد دشمنان ما ياد شيطان است.
بياني از امام پنجم هست از امير المؤمنين(سلام الله عليهم) هم هست كه اگر كسي خواست حق مجلس را اداء كند، وقتي از آن مجلس برميخيزد، بگويد، ﴿سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ ٭ وَسَلاَمٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ ٭ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[27]، اين حق مجلس را اداء كردن است.[28]
آنگاه مسئله ذكر در كتب آسماني پيشين آمده كه آن را هم نقل ميكنند، كه حتماً اين روايات اين باب شريف را ملاحظه ميفرماييد. مناجاتي كه خداي سبحان با موساي كليم[عليهالسلام] دارد كه «مرا در پيش مردم بياد بياور، تا من تو را در بين ملائكه متذكر بشوم»[29] هست.
ـ حدّ و آثار ذكر خدا
آنگاه باب ديگر روايتي از امام ششم(سلام الله عليه) هست كه فرمود: «ما من شىء الاّ وله حدٌ ينتهى اليه»، مگر ذكر حق كه حدّي ندارد. حضرت فرمود به اينكه شواهدش اين است: خداي سبحان روزه را در ماه مبارك رمضان انجام داد، «فمن صامه فهو حده»، حج حدّي دارد كه اگر كسي حج را در آن مناسك و مراسم انجام داد حدّش مشخص است ياد خدا حدي ندارد: «فإن الله عزّوجلّ لم يرض منه بالقليل ولمْ يجعل له حداً ينتهى إليه»[30]، آنگاه خود امام ششم(سلام الله عليه) به اين آيه استناد كرد، فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً ٭ وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلاً﴾[31]، معلوم ميشود ياد خدا حدّ مشخصي ندارد.
شواهدي هم در اين حديث دوم هست كه مبسوط است.
آنگاه روايت بعدي را از رسول خدا(عليه آلاف التحية و الثناء) نقل كرد كه «من أكثر ذكر الله عزّوجلّ أحبّه الله و من ذكر الله كثيراً كتبت له براءتان براءة من النار و براءة من النفاق»[32]؛ اگر كسي زياد به ياد حق باشد از آتش و از نفاق نجات پيدا ميكند و يكي از مصاديق ذكر كثير تسبيح مبارك صديقهٴ طاهره(صلوات الله عليها) است كه بعد از نماز هست.
ـ عدم اصابت صاعقه به ذاكر
روايت بعدي بابي است به نام «ان الصاعقة لا تصيب ذاكراً»[33]؛ انساني كه در حال ذكر باشد صاعقه آسماني به سراغ او نخواهد آمد. اين چنين است كه در حال صاعقه «لا تصيب ذاكر الله عزّوجلّ»؛ صاعقه به ذاكرين حق در حال ذكر نميرسد.
ـ لذت ياد حقّ
باب بعدي «باب اشتغال به ذكر حق» است كه از امام ششم(سلام الله عليه) نقل شده است: «من شغل بذكرى عن مسألتى أعطيته أفضل ما أعطى من سألنى»[34]؛ اگر كسي مشغول ياد من شد و در اثر اشتغال به ياد من چيزي از من نخواست، به ذكر از دعا مشغول شد، من بهترين چيزي كه به سائلينم ميدهم به او خواهم داد.
در روايت دوم اين است كه امام ششم(سلام الله عليه) طبق اين نقل فرمود: «ان العبد ليكون له الحاجة الي الله عزّوجلّ»؛ انساني يك نيازي دارد «فيبدأ بالثناء علي الله والصلاة علي محمد وآل محمد حتي ينسي حاجته فيقضيها الله له من غير أن يسأله إيّاها»[35]؛ اين كدام بنده است و كدام ذاكر است؟ فرمود: انسان يك حاجتي دارد وقتي رو به قبله قرار ميگيرد مينشيند در كنار سجادهاش يا غير سجاده؛ چون ادب دعا اين است كه اوّل انسان ذكر كند، ثنا كند، حمد بكند، بعد درود بر علي و اولاد علي واهل بيت بفرستد، بعد چيزي بخواهد؛ اين ادب دعا است. فرمود: گاهي عبد (بندهٴ خدا) حاجتي دارد وارد دعا ميشود، آن قدر ياد حق براي او گوارا است كه اصلاً حاجتش يادش ميرود و نمونههايش همان است كه در مصباح الشريعة از خود امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد [و] فرمود: من حاجت يادم رفت؛ نه اينكه اينها اهل سهو و نسياناند، اينها تحت الشعاع ياد حقاند. از بس ذكر حقّ لذيذ است كه فرمود: من يادم رفت اصلاً ميخواستم از خدا چه بخواهم، فرمود: گاهي انسان اين چنين ميشود كه ياد حاجت رخت برميبندد. در همان بيانات امام ششم(سلام الله عليه) اين چنين هست كه حضرت فرمود:
اينكه خطاب ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾[36]، اينقدر شيرين است كه خستگي روزه را از انسان ميگيرد[37]؛ چون بعدش دارد: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ﴾[38]، حضرت فرمود: اين ندا آن قدر شيرين است كه هر كسي اين شيريني نداي حق در كامش ظهور كند، اصلاً خستگي روزه براي او مطرح نيست، اين چنين است. خب، اين نسبت به كدام ذكر است، فرمود: عبد اين چنيني است: «ان العبد ليكون له الحاجة الي الله عزّوجلّ فيبدأ بالثناء علي الله»[39]؛ اول حمد ذات اقدس إلهي، بعد درود بر اهل بيت عصمت و طهارت[عليهمالسلام]؛ چون دعا بدون درود بر اين خاندان مستجاب نيست، اگر هم چيزي نصيب انسان بشود، آن آزمون است. آن استجابت دعا نيست، آن رحمت نيست.
راز توصيه به صلوات در ابتداي مسألت از خداي سبحان
اين در بيانات حضرت امير در كلمات قصار نهج[البلاغه] است، فرمود: هر وقت حاجتي داريد بالأخره با صلوات بخواهيد[40]، اين چنين نباشد كه بدون صلوات دعا بكنيد. بياني سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) داشتيد كه سرّش اين است، وقتي انسان صلوات ميخواهد، از خداي سبحان رحمت بر اين خاندان طلب ميكند، وقتي به اين خاندان رحمت رسيد به همه شيعيانشان ميرسد. ما وقتي براي اين خاندان از خداي سبحان رحمت طلب ميكنيم رحمت به اينها ميرسد اولاً [و] به بركت اينها به همه دوستان و شيعيانشان ميرسد ثانياً. در حقيقت ما كه صلوات ميفرستيم، حاجت خود را هم خواستيم و حاجت خودمان را هم طلب ميكنيم. اين است كه در كلمات قصار حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه هست كه حاجتي داريد، دعايي ميخواهيد بكنيد، بدون صلوات نكنيد وگرنه مقضي نيست.
در صحيفه سجاديه اصلاً ادب دعا را حضرت به انسان ياد ميدهد، قبل از دعا صلوات، بعد از دعا صلوات[41]، لذا امام ششم(سلام الله عليه) ميفرمايد كه اين انسان وارد ثناي حق ميشود، آن قدر ياد حق براي او لذيذ و گوارا است كه حاجتش از يادش ميرود. خب، حالا خدا چه ميكند؟ خدا كه ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾[42]، «لا يشغله شأن عن شأن»[43]؛ چيزي او را از چيزي باز نميدارد، خب، ميداند اين شخص الآن سرگرم لذت بردن به مناجات است، حاجت او را برآورده ميكند. اين ﴿فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ﴾ است، فرمود: شما به ياد من باشيد، وسطها اگر چيزي از يادتان رفته خدا جبران ميكند: «حتي ينسي حاجته»[44]؛ انسان در حالت حاجت از خيلي از امور غفلت ميكند، خيلي از كارها يادش ميرود، خيلي از امور را فراموش ميكند، فقط به فكر حاجت است، اما لذت ياد حق چقدر شيرين است كه انسان، حاجتش هم از يادش ميرود: «حتي ينسي حاجته».
اين ضمن اينكه به صورت خبر هست، دارند به ما راه نشان ميدهند يعني اين گونه باشيد عبد اين چنين هست يعني اگر عبد هستيد اين گونه باشيد؛ نه اينكه حضرت دارد قصه و تاريخ گذشتگان را نقل ميكند يعني اين چنين باشيد، شما كه حاجت ميخواهيد بر آورده بشود خب، چرا از راه صحيح و بهتر وارد نشويد از راه صحيحتر وارد نشويد «فيقضيها الله [سبحانه وتعالي] له من غير أن يسأله إيّاها»[45].
ـ ياد خدا در سرّ
آنگاه بابي است به نام اينكه شما خدا را در نهان ياد بياوريد كه فرمود: «من ذكرنى سرّاً ذكرته علانيه»[46]، آنگاه روايتي كه در بحثهاي قبل از حضرت امير(سلام الله عليه) نقل شد، ايشان اينجا نقل ميكنند كه امير المؤمنين(سلام الله عليه) فرمود: «من ذكر الله عزّوجلّ في السر فقد ذكر الله كثيراً»؛ اگر كسي در قلبش (سرّ نه يعني در خلوت كه كسي نبود) حالا خواه در ملاء عام باشد و انسان به ياد حق باشد در قلب يا به تنهايي، هر دو سرّ است، فرمود: اگر كسي سرّاً به ياد حق بود، «فقد ذكر الله كثيراً»، آنگاه به اين آيهٴ استدلال كرد كه «إن المنافقين كانوا يذكرون الله علانيةً ولا يذكرونه فى السرّ، فقال الله عزّوجلّ: ﴿يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلاً﴾»[47]؛ اينها فقط در حضور مردم به ياد حق اند، در درون به ياد حق نيستند يا در حالت خلوت هم به ياد حق نيستند.
به ساير روايات اين باب كه فراوان است مراجعه بفرماييد؛ تحميد و تسبيح هم جزء روايات است.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ يوسف ، آيهٴ 24.
[2] ـ سورهٴ انبياء ، آيهٴ 87.
[3] ـ سورهٴ مريم ، آيهٴ 2.
[4] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 186.
[5] ـ سورهٴ مريم ، آيهٴ 64.
[6] ـ كافي، ج 2، ص 501؛ عن ابي عبدالله (عليهالسلام): «إنّ الله عزوجل يقول: من شغل بذكري عن مسألتي أعطيته أفضل ما أعطى من سألنى».
[7] ـ مصباح الشريعة، ص 134؛ قال الصادق(عليهالسلام): «لقد دعوت الله مرة فاستجاب لي و نسيت الحاجة لان استجابته بإقباله علي عبده عنده دعوته اعظم واجل ممّا يريد منه العبد و لو كانت الجنة و نعيمها الأيدى».
[8] ـ سورهٴ صافات ، آيهٴ 142.
[9] ـ سورهٴ انبياء ، آيهٴ 87.
[10] ـ سورهٴ قلم ، آيهٴ 49.
[11] ـ سورهٴ صافات ، آيهٴ 144.
[12] ـ سورهٴ قلم ، آيهٴ 48.
[13] ـ سورهٴ قلم ، آيهٴ 49.
[14] ـ سورهٴ صافات ، آيات 143 ـ 144.
[15] ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 7.
[16] ـ سورهٴ انبياء ، آيهٴ 87.
[17] ـ سورهٴ حاقه ، آيهٴ 7.
[18] ـ سورهٴ ذاريات ، آيهٴ 36.
[19] ـ سورهٴ انبياء ، آيهٴ 87.
[20] ـ سورهٴ انبياء ، آيهٴ 88.
[21] ـ سورهٴ انبياء ، آيهٴ 88.
[22] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 87.
[23] ـ كافي، ج2، ص496.
[24] ـ كافي، ج2، ص496.
[25] ـ كافي، ج2، ص496.
[26] ـ بحار، ج 3، ص 7؛ «... سمعت الله جل جلاله يقول: «لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي» قال فلما مرت الراحلة نادانا: «بشروطها وأنا من شروطها».
[27] ـ سورهٴ صافات ، آيات 180 ـ 182.
[28] ـ كافي، ج 2، ص 496؛ من لايحضر، ج 1، ص 325.
[29] ـ ر.ك: كافي،ج 2، ص 498؛ عن أبي عبدالله (عليهالسلام): «قال الله عزوجل: من ذكرني في ملإ من الناس ذكرته في ملإ من الملائكة».
[30] ـ كافي، ج2، ص498.
[31] ـ سورهٴ احزاب ، آيات 41 ـ 42.
[32] ـ كافي، ج2، ص 500.
[33] ـ كافي، ج 2، ص 500.
[34] ـ كافي، ج2، ص501.
[35] ـ كافي، ج2، ص501.
[36] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 183.
[37] ـ مجمع البيان، ج 1 ـ2، ص 490؛ فقه القرآن، ج 1، ص 72؛ روي عن الصادق(عليهالسلام) أنّه قال: «لذة ما في النداء أزال تعب العبادة والعناء».
[38] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 183.
[39] ـ كافي، ج2، ص501.
[40] ـ نهجالبلاغه، حكمت 361؛ و قال(عليهالسلام): «إذا كانت لك الي الله سبحانه حاجة فابدأ بمسألة الصلاة علي رسوله (صلّي الله عليه وآله وسلّم) ثم سل حاجتك فانّ الله أكرم من أن يسأل حاجتين فيقضى احداهما و يمنع الأخري».
[41] ـ ر.ك: صحيفه سجاديه، دعاي 20 (دعاي مكارم الاخلاق).
[42] ـ سورهٴ مريم ، آيهٴ 64.
[43] ـ مفاتيح الجنان، دعاي مشلول.
[44] ـ كافي، ج2، ص501.
[45] ـ كافي، ج2، ص501.
[46] ـ كافي، ج2، ص501.
[47] ـ (سورهٴ نساء، آيهٴ 142) كافي، ج 2، ص 501.