20 10 1986 3232801 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 259(1365/07/28)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ (۱۵۲)

تلازم يادها

بعد از بيان نعمي كه مربوط به وحي و رسالت و تغيير قبله بود، فرمود: به ياد من باشيد تا من به ياد شما باشم. ذكر خداي سبحان بر انسان واجب است؛ ولي خداي متعالي بعد از اينكه بنده او اين واجب را امتثال كرد پاداش ديگري مرحمت مي‌كند و آن اين است كه فرمود: من به ياد شمايم.

 

يادآوري نعمتهاي الهي

گاهي مسئله ذكر را بعد از دريافت يك نعمت مطرح مي‌كند، فرمود به ياد آن نعمت باشيد كه خداي سبحان اين نعمت را بر شما ارزاني داشت؛ گاهي براي رسيدن به نعمت انسان را متذكر مي‌كند، مي‌فرمايد: اگر بخواهيد به يك نعمت برسيد به ياد خدا باشيد.

 

دنياطلبي مانع ياد خدا

گاهي مي‌فرمايد كه مانع از ياد حق طلبِ دنياست؛ گاهي مي‌فرمايد كه پيغمبر من(عليه آلاف التحية و الثناء) مأمور است از كساني كه از ياد خدا غفلت كردند روبرگرداند [كه] اين روبرگرداندن پيغمبر يعني روبرگرداندن «رحمةٌ للعالمين»، آن‌گاه هيچ رحمتي نصيب انسان نخواهد شد. پس خداي سبحان موارد لزوم ذكر حق را بازگو مي‌كند، موانع ياد حق را هم بازگو مي‌كند كه چه چيزي مانع ياد حق است، پيامدهاي تلخ فراموشي حق را هم بازگو مي‌كند، آثار  پربركت ياد حق را هم بازگو مي‌كند، مردان الهي كه به ياد حق‌اند آنها را هم به انسانها معرفي مي‌كند كه مردان الهي در همه شئون به ياد حق‌اند، اين اموري است كه از اين آيات كريمه بايد استفاده كرد. اما اينكه فرمود مانع ياد حق دنياست، آن را در سوره مباركه «نجم» و همچنين «طٰهٰ» بيان كرد. در سوره «نجم» آيه 29 اين‌چنين فرمود: ﴿فاعرض عن من تولي عن ذكرنا و لم يرد الا الحياة الدنيا﴾ به وجود مبارك رسول خودش دستور اعراض مي‌دهد؛ فرمود تو از اينها رو برگردان؛ نه يعني اينها را دعوت نكن چون تا آخرين بار پيغمبر مأمور به دعوت است اما آن توجه خاصِّ حضرت كه مسير رحمت است از آنها باز گرفته مي‌شود [و] ديگر پيغمبر متوجه آنها نخواهد بود. اگر پيغمبر [كه] مظهر رحمت الهي است از شخصي رو برگرداند، ديگر آن شخص از رحمت حق بهره نمي‌برد. فرمود: سرّ اينكه آنها از ياد ما غافل‌اند آن است كه جز دنيا چيزي نمي‌خواهند. از اين مقابله استفاده مي‌شود كه دنيا‌طلبي با ياد حق جمع نمي‌شود و از اينجا استفاده مي‌شود كه دنيا جز غفلت از حق چيز ديگر نيست و هر چه كه انسان را از ياد خدا باز مي‌دارد دنياست. فرمود: ﴿فأعرض عن من تولي عن ذكرنا و لم يرد الا الحياة الدنيا﴾ معلوم مي‌شود دنيا‌خواهي با ياد حق جمع نمي‌شود.

ـ دنياي مذموم

و در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه منظور از اين دنيا آسمان، زمين، دريا و صحرا نيست [چون] اينها آيات الهي‌اند و خداي سبحان از اين آيات به عظمت و نيكي ياد مي‌كند، دنيا همان شئونِ اعتباريِ تكاثرِ در مال و اولاد و امثال ذلك است، همين تفاخر است، همين لهو و لعب است و همين تكاثر كه فرمود: ﴿و اعلموا انما الحياة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر في الاموال و الاولاد[1]. همين من و ما دنياست و اين با ياد حق جمع نخواهد شد.

 

ـ محروميت دنياطلب از نگاه تشريفي خداي سبحان

اينكه خداي سبحان به پيغمبر مي‌فرمايد: اعراض كن، براي اينكه خودش اعراض مي‌كند. خداي سبحان از كسي كه دنيا‌طلب است رو برمي‌گرداند (نگاه نمي‌كند) يعني نگاه تشريفي ندارد، آن نگاه همراه با رحمت [را] ندارد، وگرنه خداي سبحان ﴿بكل شيء بصير[2] است. فرض ندارد كه موجودي را خدا نگاه نكند اما مي‌فرمايد ما به اينها نگاه نمي‌كنيم، مي‌فرمايد: ﴿و لا يكلمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيامه[3]؛ خدا در قيامت يك عده را نگاه نمي‌كند [و] با آنها حرف نمي‌زند، با اينكه خدا ﴿بكل شيء بصير[4] است [و] ممكن نيست به چيزي نگاه نكند و ننگرد، اينكه فرمود: خدا نگاه نمي‌كند يعني نگاه لطف و رحمت ندارد.

 

ـ محروميت دنياطلب از نيل به رحمت خاصّه

به رسولش هم مي‌فرمايد تو به اينها نگاه نكن يعني نگاه لطف و رحمت نداشته باش. خب اگر درباره پيغمبر فرمود: ﴿و ما أرسلناك الا رحمةً للعالمين[5] پس در جهان رحمتي جز اين خاندان عصمت و طهارت نخواهد بود ـ چون وجود مبارك پيغمبر هر خصيصه‌اي كه دارد جانشينان بحقّ او يعني اهل‌بيت عصمت و طهارت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) همان را دارند، يك نورند فرقشان فقط در رسالت و نبوت است ـ خب اگر اين خاندان رحمت جهاني‌اند و خداي سبحان به رحمت جهاني دستور مي‌دهد كه شما نسبت به دنيا‌طلب نگاه نكن، پس انسان دنيا‌طلب راهي براي نيل به رحمت خاصه ندارد، از كجا رحمت بگيرد؟ او هرگز از رحمت خاصه برخوردار نيست. اگر كسي اهل دنيا بود ديگر ممكن نيست از رحمت برخوردار باشد عمداً خود را محروم كرده است، زيرا كسي كه «رحمةٌ للعالمين» است از او رو برمي‌گرداند. خب در غير اين خاندان رحمتي هست يا نيست؟ اگر در غير اين خاندان رحمت باشد كه پس اين خاندان رحمت جهاني نيستند. اگر رحمت جهان‌شمول براي اين خاندان است و لاغير (كما هو الحق) و اين خاندان از عده‌اي رو برگرداندند خب يقيناً آن شخص يا اشخاص از رحمت بهره‌اي ندارند [كه] اين جز به سوء اختيار خود انسان نخواهد بود.

 

ـ دعوت به اسلام، وظيفه هميشگي پيامبر

فرمود ما به پيغمبر دستور داديم كه از اينها رو برگردان، با اينكه حضرت اينها را دعوت مي‌كند، تا آخرين بار اينها را به عنوان اتمام حجت دعوت مي‌كند؛ [اما] دعوت‌كردن، امر به ‌معروف‌كردن، نهي‌ از منكركردن غير از آن اعراض قلبي است. فرمود قلباً از اينها رو برگردان نه اينكه اينها را دعوت نكن، حضرت تا آخرين لحظه دعوت مي‌كرد حتي در ميدان جنگ. دست‌به‌شمشيربردن در ميدان جنگ بعد از دعوت است، گفتند باز هم دعوت كنيد باز هم اتمام حجت كنيد. پس دعوت‌كردن، نامه‌نوشتن، هدايت‌كردن، سخن‌گفتن غير از اعراض قلبي است. فرمود: قلبت را از اينها برگردان ﴿فاعرض عن من تولي عن ذكرنا و لم يرد الا الحياة الدنيا ٭ ذلك مبلغهم من العلم[6]؛ اينها همين قدر علم دارند (علم نابالغ دارند). پس دنيا‌طلبي با ياد حق جمع نمي‌شود و تنها مانع ياد حق همان دنيا‌خواهي است.

 

كيفر غفلت از ياد خدا

بعد در سوره مباركهٴ «طٰهٰ» فرمود: ﴿و من أعرض عن ذكري فان له معيشةً ضنكاً و نحشره يوم القيامة أعمي[7] فرمود اگر كسي از ياد من اعراض كند در فشار زندگي است. فشار زندگي نه يعني فقير مي‌شود، او در فشار است [يعني] در عالم تمام همّش آن است آنچه كه ندارد فراهم كند و آنچه كه دارد حفظ كند. كسي را خداي سبحان مبتلا نكند به دنيا‌طلبي، او هرگز آسايش ندارد و آسودگي نصيب او نيست. نمي‌دانيد اينها كه گرفتار دنيايند در چه عذابي به سر مي‌برند، هيچ لحظه آرام ندارند. فرمود اينها در تمام مدت به اين دلهره گرفتارند كه مبادا آنچه دارند از دست اينها برود و مبادا آنچه مي‌خواهند به آن نرسند، بين اين دو فشار در زحمت‌اند، اين دو جدار اينها را فشار مي‌دهد. يعني آنچه كه ندارند مي‌كوشند كه تهيه كنند آنچه كه دارند مي‌خروشند كه حفظ كنند و همواره مي‌ترسند آنچه دارند از دستشان برود يا خائف‌اند آنچه ندارند به آن نرسند، تمام زندگي‌شان در اين دو جدار با فشار مي‌گذرد. فرمود: ﴿و من اعرض عن ذكري فانّ له معيشةً ضنكاً[8]؛ او در فشار و در تنگنا قرار دارد (نفرمود من اين را فقير مي‌كنم)، اين خاصيت تلخ غفلتِ از خداست.

پرسش ...

پاسخ: خداي سبحان خيلي از انبيا را با فقر آزمود.

پرسش ...

پاسخ: مؤمنين هم اين‌چنين‌اند.

 

ـ عدم منافات تمكّن مادي با ياد خدا

پرسش ...

پاسخ: گاهي ممكن است انسان در حد سليمان(سلام الله عليه) باشد و اهل ياد حق باشد. به ياد حق بودن منافات ندارد كه انسان متمكن باشد مثل سليمان؛ اما [بايد] دل نبندد، تعلق بد است. در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه تعلق بد است نه مال، تملك بد است نه مِلك. حتي در باب زكات هم كه احياناً گفته شد اين زكات اوساخ ناس است مگر انسان وسخ را براي تقرب الي الله مي‌دهد؟! اگر مال وسخ باشد كه انسان وسخ را براي خدا نمي‌دهد [و به وسيله آن] تقرب نمي‌يابد، آن تملك وسخ است آن تعلق به دنيا وسخ است.

پرسش ...

پاسخ: نه در زندگي در تنگناست خواه داشته باشد يا نداشته باشد.

پرسش ...

پاسخ: نه؛ اگر [اين‌طور] معنا بكنيم معنايش اين است كه هر كسي كه مُعرضِ از ياد حق است بايد فقير باشد.

پرسش ...

پاسخ: بسيار خوب؛ پس فشارِ در زندگي معنايش غير از فقر و غير از غناست، ممكن است كسي غني باشد و داراي معيشت ضنك، عمده اين است. اگر كسي از ياد حق اعراض كرد در فشار است؛ خواه با فشار فقر، خواه با فشار مال، آن‌گاه فرمود: ﴿و نحشره يوم القيامة أعمي[9].

 

ـ برخورداري متقي از شرح صدر

البته اين در قبال آن است كه فرمود: ﴿و من يتق الله يجعل له مخرجاً[10]؛ اگر كسي به ياد حق بود [و] اهل تقوا بود، هرگز نمي‌ماند [و] در فشار نيست (در هيچ حادثه نمي‌ماند). آنهايي كه تقواي علمي دارند بالأخره مسئله از يك راه براي آنها حل مي‌شود؛ [اما] آنهايي كه مي‌خواهند در علم خودشان را نشان بدهند هميشه در فشار شبهات قرار دارند، در مسائل مالي اين طور است، در مقامات دنيايي اين طور است، اصولاً انسان متقي نمي‌ماند. فرمود: ﴿و من يتق الله يجعل له مخرجاً ٭ و يرزقه من حيث لا يحتسب[11] اگر هم اين رزق مخصوص به رزق مادي باشد (كه نيست) اين جمله جدايي است؛ ولي در جملهٴ اُوليٰ فرمود انسان متقي در شرح صدر است، هرگز نمي‌ماند. ﴿و من يتق الله يجعل له مخرجاً﴾؛ او در كار نمي‌ماند [و] در فشار قرار نمي‌گيرد. اين همان شرح صدري است كه نصيب انسان باتقوا مي‌شود.

سرّ قليل بودن ذكر منافقان

گذشته از اينكه در قيامت هم انسان غافل از ياد حق كور مي‌شود كه آياتش قبلاً اشاره شد. اينكه در بحثهاي روز قبل ملاحظه فرموديد كه منافق كم به ياد خداست و در روايت از حضرت امير(سلام الله عليه) آمده است كه فرمود اينكه خدا فرمود: ﴿و لا يذكرون الله الاّ قليلاً[12] براي آن است كه ذكرشان روح ندارد، با لفظ ذاكرند ولي با قلب غافل‌اند، براي آن است كه در سوره مباركه «توبه» فرمود اصلاً منافق خدا را فراموش كرده است [و] هرگز به ياد خدا نيست. آيه 67 سوره «توبه» اين است كه ﴿المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض يأمرون بالمنكر و ينهون عن المعروف و يقبضون ايديهم﴾؛ وقتي بخواهند به جامعه اسلامي خدمت كنند دستشان را مي‌كشند، با ديگران هم‌دست نيستند [و] دستشان را مي‌كشند ﴿يقبضون ايديهم نسوا الله فنسيهم﴾؛ اينها خدا را فراموش كردند خدا هم اينها را فراموش كرد. خب اينها خدا را فراموش كردند يعني بالقول‌المطلق خدا را فراموش كردند، ديگر سازگار نيست كه در سوره «نساء» بفرمايد: ﴿و لا يذكرون الله الاّ قليلاً[13]، معلوم مي‌شود آن ذكرشان هم مثل نمازشان ريايي است (حقيقتاً ذكر نيست) يعني به حمل اوّلي ذكر است به حمل شايع غفلت. در غررالحكم و دررالكلم از حضرت امير(سلام الله عليه) در باب ذكر اين‌چنين آمده است، آن روايتي كه در جلد هفتم غررالحكم و دررالكلم صفحه 125 نقل مي‌كند اين است فرمود: «لا تذكر الله سبحانه ساهياً»[14] يعني در حال سهو به ياد خدا نباش يعني اين ذكري كه بر لب داري و در قلب نيست اين به حمل اوّلي ذكر است و به حمل شايع غفلت. مثل كسي كه تسبيح غصب در دست دارد [و] دارد ذكر مي‌گويد، اين كسي كه تسبيح غصب در دست دارد ذكر مي‌گويد اينكه ذكر نيست اينكه ياد خدا نيست، اين لساناً ذكر است و قلباً غفلت است. حضرت فرمود: در حال غفلت به ياد خدا نباش. آن غفلت قلبي با ياد قلبي منافي است ولي با ذكر زباني كه منافي نيست، فرمود اينكه زباني عده‌اي به ياد حق‌اند و قلبشان غافل است اين سهو در حال ذكر است. فرمود: در حال سهو به ياد خدا نباش يعني ذكري كه در زبان است و در قلب نيست اين ذكر را نگو. پس [دربارهٴ] منافق اگر در سوره «نساء» آمده است كه ﴿لا يذكرون الله الاّ قليلاً[15] يعني اينها در حال غفلت به ياد حق [و] به ذكر حق‌اند و اين ذكري كه با غفلت قلبي همراه است اندك است، چرا؟ چون دنياست و ﴿متاع الدنيا قليل[16]، جمع بين آيهٴ سورهٴ «نساء» و آيهٴ سورهٴ «توبه» همين خواهد بود.

 

بازگشت به بحث: يادآوري نعمتهاي الهي

اما دربارهٴ نعمي كه فرمود به ياد آن نعم باشيد و متذكر باشيد، اين است كه گاهي مي‌فرمايد نعمتهاي ظفرمندي و پيروزي كه نصيب شما شد به بركت عنايت الهي بود آن نعم را به ياد بياوريد [كه] در سورهٴ «انفال» و در سورهٴ «توبه» اين مسائل را مطرح فرمود. در آيهٴ 26 سورهٴ «انفال» اين‌چنين فرمود: ﴿و اذكروا اذ انتم قليل مستضعفون في الأرض تخافون ان يتخطفكم الناس فآواكم و ايّدكم بنصره و رزقكم من الطيبات لعلكم تشكرون﴾ فرمود به ياد آن دوراني باشيد كه شما گروه كمي بوديد مستضعف بوديد، فكر مي‌كرديد از هر راهي شما را اختطاف كنند؛ مثل كركس و شاهين كه يك مرغ و پرنده‌اي را خطفه مي‌كند [و] مي‌ربايد، شما مي‌ترسيديد اين قدرتمندان زورمدار شما را اختطاف كنند [و] بربايند (مثل گنجشكي در چنگال يك شاهين، اين حال را مي‌گويند اختطاف، فرمود: شما مي‌ترسيديد اين درندگان شما را اختطاف كنند)؛ ولي ما شما را مأوا داديم روزي داديم پيروزي داديم، به ياد اين نعم باشيد. ﴿و اذكروا اذ انتم قليل مستضعفون في الارض تخافون ان يتخطفكم الناس﴾ شما را آن ابرقدرتها تخطف كنند (اختطاف كنند) بربايند آن طوري كه كركسها گنجشكها را اختطاف مي‌كنند و مي‌ربايند ﴿فآواكم و ايدكم بنصره و رزقكم من الطيبات لعلكم تشكرون[17] اين يادآوري نعمت است كه مايهٴ شكر خواهد بود. گاهي هم مي‌فرمايد براي اينكه به نعمت پيروزي برسيد به ياد خدا باشيد؛ نظير آيهٴ 45 همين سورهٴ «انفال» مي‌فرمايد: ﴿يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئةً فاثبتوا و اذكروا الله كثيراً لعلكم تفلحون﴾ فرمود در ميدان جنگ وقتي با رقيب سرسخت روبه‌رو شديد ثابت‌قدم و پايدار باشيد و به ياد خدا باشيد تا به فلاح و رستگاري برسيد. معلوم مي‌شود ياد خدا در صحنه جنگ انسان را پيروز مي‌كند چه اينكه ياد خدا بعد از پيروزي باعث دوام آن پيروزي است، اين ياد خدا در ميدان جنگ انسان را به فلاح مي‌رساند هم در دنيا و هم در آخرت. اينها نعم مهم خداست كه خداي سبحان انسان را به اين تذكار دعوت مي‌كند.

 

دوام ياد حق در همهٴ حالات و شئون

گاهي هم مي‌فرمايد تنها ميدان جنگ يا بعد از پيروزي نعمت ياد خدا را مطرح نكنيد بلكه در همهٴ شئون ياد خدا را مطرح كنيد؛ مثل آنچه كه در سورهٴ «آل عمران» و سورهٴ «نساء» آمده است. در سوره «آل عمران» آيه 191 اولواالالباب را كه معنا مي‌كند مي‌فرمايد اولواالالباب يعني فرزانگان و خردمندان كساني‌اند: ﴿الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و علي جنوبهم﴾؛ اينها در حال ايستادن در حال نشستن در حال به‌پهلوآرميدن به ياد حق‌اند. در روايات فقهي اين تطبيق شده است بر كسي كه نمي‌تواند نماز را ايستاده بخواند گفتند نشسته بخوانيد [و] اگر نمي‌تواند نشسته بخواند در حالي كه به پهلو مي‌آرمد در بسترش بخواند[18]؛ ولي اين تطبيق است نه تفسير. يكي از مصاديق اين آيه همان حالات گوناگون نمازهاي نمازگزار است ولي در اين كريمه فرمود اينها هميشه به ياد حق‌اند؛ چه در حال ايستادن، چه در حال نشستن، چه در حال استراحت. وقتي هم مي‌خوابند به ياد حق مي‌خوابند، با دعا مي‌خوابند [و] با دعا سر از خواب برمي‌دارند. اين طور نيست كه خوابيدن و ازخواب‌برخاستن دعا و ذكر نداشته باشد، همه اينها با ذكر و دعا تأمين است. فرمود اولواالالباب اين‌چنين‌اند. و در سورهٴ «نساء» هم باز جريان نماز را كه مطرح كرد، فرمود در شئون گوناگون به ياد حق باشيد. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» وقتي جريان نماز خوف را نقل مي‌كند و مي‌فرمايد در حال جنگ اگر خواستيد نماز بخوانيد صلاتتان شكسته است، آن‌گاه مي‌فرمايد: ﴿فاذا قضيتم الصلاة فاذكروا الله قياماً و قعوداً و علي جنوبكم فاذا اطمأننتم فأقيموا الصلاة ان الصلاة كانت علي المؤمنين كتاباً موقوتاً[19] يعني اگر خواستيد در ميدان جنگ نماز خوف بخوانيد چه در حالت ايستاده چه در حالت نشسته چه در حال [به] پهلوقرارگرفتن به ياد حق باشيد كه ﴿فاذا قضيتم الصلاة﴾ يعني «اذا اردتم ان تفعلوا الصلاة»؛ يا نه، وقتي از نماز فارغ شديد از ياد حق فارغ نباشيد در همه شئون؛ در سنگريد، در حالي كه ايستاده‌ايد، در حالي كه نشسته‌ايد، در حالي كه در ميدان جنگ بر پهلو مي‌غلطيد يا به پهلو مي‌آرميد بايد به ياد حق باشيد. ﴿فاذا قضيتم الصلاة فاذكروا الله قياماً و قعوداً و علي جنوبكم فاذا اطمأننتم﴾ وقتي مسئله جنگ تمام شد، به پيروزي رسيديد (ان‌شاء‌الله) [و] از جبهه به در آمديد، آن‌گاه ديگر سخن از نماز خوف و سخن از نماز شكسته در حال خوف و امثال ذلك نيست: ﴿فأقيموا الصلاة ان الصلاة كانت علي المؤمنين كتاباً موقوتاً[20].

پرسش ...

پاسخ: مثل اينكه ﴿فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله[21] يعني «اذا اردت»، «فنمط عرفت قل فيه النمط». اگر گفتند كه ﴿فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله﴾ يعني «اذا اردت ان تقرأ القرآن»؛ نه يعني وقتي [قرائت] قرآن تو تمام شد آن وقت بگو «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم».

پرسش ...

پاسخ: در شعر شريف سيوطي نيست كه «فنمط عرفت قل فيه النمط» ؟ يعني «اذا اردت التعريف» خواستي نمط را تعريف كني الف و لام بياور بر سر آن؛ «فنمط عرفت قل فيه النمط» يعني «اذا اردت ان تعرفه قل النمط»، آن وقت در همان جا گفتند نظير ﴿فاذا قرأت القرآن﴾ است كه گاهي فعل ماضي مي‌گويند [ولي] منظور آن است كه اگر خواستي شروع بكني. اگر خواستي شروع بكني را از فعل ماضي مي‌فهمند مثل ﴿فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله﴾ يعني «اذا اردت ان تقرأ القرآن».

 

تأثير ياد حق در قلب

آن‌گاه خداي سبحان موارد مهمي را كه براي نعم هست يادآوري مي‌كند مي‌فرمايد در اين حالات به ياد خداي سبحان باشيد [و] هرگز خدا را فراموش نكنيد. منتها چون سوره مباركه «رعد» قبل از سوره مباركه «بقره» بحثش گذشت، مبحث ذكر در سوره مباركه «رعد» مبسوطاً ـ اگر نظر شريف آقايان باشد ـ بحث شد، چون آيه 28 سوره «رعد» اين بود: ﴿الذين امنوا و تطمئن قلوبهم بذكرالله ألا بذكر الله تطمئن القلوب﴾ آنجا بحث ذكر مبسوطاً گذشت. اين كلمه ﴿ألا﴾ با تقديم صله مفيد حصر است، اولاً هشدار مي‌دهد، مطلب كه مهم باشد هشدار مي‌دهد مي‌فرمايد: ﴿ألا﴾، آگاه باشيد كه تنها راه آرامش قلب ياد حق است: ﴿الا بذكرالله تطمئن القلوب﴾. نفرمود «تطمئن القلوب بذكر الله»، فرمود دل فقط به يك جا مي‌آرمد و آن ياد حق است، چون او به ما از خود ما نزديك‌تر است و دل را تسلّي مي‌دهد و دل هم فقط به دست اوست. اگر مقلب‌القلوب خداي سبحان است و اگر خداي سبحان به ما از خود ما نزديك‌تر است: ﴿و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه[22]، [پس] تنها عامل آرامش قلب ياد حق است [كه] فرمود: ﴿الا بذكر الله تطمئن القلوب﴾. اگر كسي بخواهد خوب زندگي كند راحت زندگي كند، بايد دائماً به ياد حق باشد و اين انسان را آرام مي‌كند؛ چيزي كه از دست انسان گرفته مي‌شود انسان نگران نيست چيزي هم كه به او مي‌دهند خوشحال نيست، در هر دو حال عاقل است.

 

«ذكر خدا» در بيانات امير مؤمنان(عليهالسلام)

حالا قبل از اينكه به ساير آيات برسيم چند حديث شريف از اين كتاب غررالحكم و دررالكلم كه كلمات حضرت امير(سلام الله عليه) را نقل كرده است تبرّكاً مي‌خوانيم؛ تا معلوم بشود كه ياد حق قلب را نوراني مي‌كند. در جلد هفتم كه فهرست آن شش جلد قبلي است ـ كه خود به نوبهٴ خود يك كتاب مستقل مي‌تواند به شمار بيايد ـ صفحه 123 تا صفحه 125 باب ذكر است. «الذكر نورٌ و رشد»، «الذكر لذة المحبيّن»، «الذكر يشرح الصدر»، «الذكر جلاء البصائر و نور السرائر»، «الذكر هداية العقول و تبصرة النفوس»، «العاقل من عقل لسانه الا عن ذكر الله»؛ عاقل كسي است كه عقال بكند. البته از رسول خدا(عليه آلاف التحية و الثناء) نقل شده است كه عقل را عقل مي‌گويند براي اينكه زانوي شهوت و غضب سركش را عِقال مي‌كند[23]، آن زانوبند را مي‌گويند عقال. اگر ساربان زانوي اين شتر سركش را عقال نكند آن مي‌رمد نمي‌آرمد، فرمود عقل را عقل گفتند براي اينكه زانوي شهوت و غضب را مي‌بندد. در اين بيان از حضرت امير(سلام الله عليه) رسيده است كه عاقل كسي است كه جلوي زبانش را بگيرد [و] جز به ياد حق به چيزي زبان را باز نكند. در بحث قبل ملاحظه فرموديد درسها بحثها گفتنها سخنرانيها (همه و همه) اگر براي خداي سبحان باشد ذكر حق است. «المؤمن دائم الذكر كثير الفكر علي النعماء شاكر و في البلاء صابر»، «الذكر يونس اللّب و ينير القلب و يستنزل الرحمة»، «الذكر نور العقل و حيات النفوس و جلاء الصدور»، «افيضوا في ذكرالله فانه احسن الذكر»، «استديموا الذكر فانه ينير القلب و هو افضل العبادة»، «افضل العبادة سهر العيون بذكر الله سبحانه»؛ بيداري چشم در شب به ياد حق. «اذا رأيت الله سبحانه يؤنسك بذكره فقد احبك»؛ اگر حالي در شما پيدا شد ديديد به ياد حق مأنوسيد خوشحال باشيد كه محبوب حقّيد [و] از اين فرصت بهره بگيريد. «ثمرة الذكر استنارة القلوب»؛ ثمره [به]يادحق‌بودن اين است كه قلب نوراني مي‌شود. «دوام الذكر ينير القلب و الفكر»، «ذكر الله نور الايمان»، «ذكر الله مطردة الشياطين»؛ بهترين عامل طرد شيطنت ياد حق است. «ذكر الله جلاء الصدور و طمأنينة القلوب»، «ذاكر الله سبحانه مجالسه»؛ كسي كه به ياد حق است جليس حق است. «ذاكر الله مؤانسه»؛ كسي كه به ياد حق است با حق انيس است. «ذكر الله قوت النفوس و مجالسة المحبوب»؛ اين غذاي روح است قوت روح به شمار مي‌آيد. «ذكر الله ينير البصائر و يونس الضمائر»، «ذكر الله رأس مال كل مؤمن و ربحه السلامة من الشيطان»؛ سرمايه هر مؤمني ياد حق است و سود اين سرمايه سلامت از شيطنت است. «ذكر الله سجية كل محسن»، «ذكر الله مسرة كل متقيٍ و لذة كل موقن»؛ هر انسان باتقوا با ياد حق مسرور است و هر انسان بايقين از ياد حق لذت مي‌برد. «ذكر الله دعامة الايمان»؛ ستون دين است «و عصمة من الشيطان». «عليك بذكر الله فانه نور القلب»، «في الذكر حياة القلوب». حضرت بعد از شهادت عده‌اي از صحابه و رحلت عدهٴ ديگر فرمود: «قد ذهب منكم الذاكرون و المتذكرون و بقي الناسون و المتناسون» ـ اين در نهج‌البلاغه هم هست ـ فرمود آنها كه به ياد خدا بودند رفتند اينها كه خدا را فراموش كردند ماندند. «من ذكر الله ذكره»؛ اگر كسي به ياد حق بود خدا به ياد اوست. «من ذكر الله استبصر»؛ بصير و بينا مي‌شود. «من اشتغل بذكر الناس قطعه الله سبحانه عن ذكره»؛ كسي كه به ياد اين و آن است از ياد حق غافل است. «من اشتغل بذكر الله طيب الله ذكره»؛ كسي كه به ياد خدا مشغول است خداي سبحان ياد او را طيب و پاك مي‌كند. «من عمّر قلبه بدوام الذكر حسنت افعاله في السّر و الجهر»، «من ذكر الله سبحانه احيي الله قلبه و نوّر عقله و لبّه»، «من كثر ذكره استنار لبّه»، «مداومة الذكر قوت الارواح و مفتاح الصلاح لا تذكر الله سبحانه ساهياً» يعني آنچه را كه تا حال گفته شد ذكري است با ذُكر و ياد قلب آميخته و اگر با ياد قلبي نباشد سهوي است به صورت ذكر.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 

[1]  ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.

[2]  ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 19.

[3]  ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 77.

[4]  ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 19.

[5]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.

[6]  ـ سورهٴ نجم، آيات 29ـ30.

[7]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.

[8]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.

[9]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 124.

[10]  ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 2.

[11]  ـ سورهٴ طلاق، آيات 2ـ3.

[12]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 142.

[13]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 142.

[14]  ـ غررالحكم ودررالكلم، ص 188.

[15]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 142.

[16]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 77.

[17] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 26.

[18]  ـ وسائل الشيعه، ج 5، ص 481.

[19]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 103.

[20] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 103.

[21]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 98.

[22]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 24.

[23]  ـ تحف العقول، ص 15؛ «إنّ العقل عقالٌ من الجهل والنفس».

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق