اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ العِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ (۱٤۵) الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (۱٤۶) الحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ (۱٤۷)﴾
جهالت عملي لجوجانِ از اهل كتاب
ـ آگاهي اهل كتاب از حقانيت تغيير قبله
جريان قبله كه از بيت المقدس به كعبه برگشت، براي اهل كتاب مسلّم بود. كه اين حق است، يا براي آنكه در كتب آسماني پيشين مسئله تحويل قبله آمده است يا اينكه چون وجود مبارك پيغمبر را به عنوان رسول الله ميشناختند ميدانستند كه تمام كارهاي آن حضرت بر اساس وحي است؛ علي اي حال حق بودن اين كار براي آنها مسلّم بود، ولي با اينكه حق بودن مسلّم بود، اين حق را كتمان كردند.
ـ نمونه هايي از انكار عمليِ علم يقيني
خداي سبحان ميفرمايد: بعضي از علوم است كه اثر عملي به دنبالش نيست؛ براي آنكه حب دنيا نميگذارد آن علم اثر كند، خواه در مسائل اعتقادي اصلي به نام توحيد و خواه در مسئلهٴ وحي و رسالت؛ در جريان اعتقاد توحيدي داستان فرعون را ذكر ميكند كه آلفرعون با اينكه حقانيت موساي كليم [عليه السلام] و وحي الهي براي آنها مسلّم بود مع ذلك حق را انكار كردند:﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[1]، يعني با اينكه از نظر علم يقين داشتند حق با موساي كليم [عليه السلام] است، ولي انكار كردند؛ اين دربارهٴ اصل توحيد و ربوبيّت حق، دربارهٴ وحي و رسالت هم جريان علماي اهل كتاب را ذكر ميكند، ميفرمايد: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾[2]؛ همان طوري كه فرزندانشان را ميشناختند (با يك شناخت حسّي ميشناختند) وجود مبارك پيغمبر را هم اين چنين ميشناختند يعني همه خصوصيات و اوصاف حضرت در كتاب آسماني براي اينها تبيين شده بود. حضرت را آن چنان ميشناختند كه فرزندشان را ميشناختند يعني شناختِ قوي كه در حدّ شناخت حسّي شد، ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَه﴾، يعني يعرفون وجود مبارك پيغمبر را ﴿كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾؛ همان طوري كه فرزندانشان را ميشناختند يعني شناخت قريب به حس. آنگاه فرمود: ﴿وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾؛ با اينكه ميدانند، حق را كتمان ميكنند. در بحثهاي قبل فرمودند به اينكه ما حق را طوري در تورات تنظيم كرديم كه هر منصفي اگر تورات و انجيل را بخواند، اسلام ميآورد. در آيهٴ121 همين سورهٴ مباركهٴ بقره كه بحثش گذشت اين است كه ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾، يعني كساني كه ما به آنها تورات و انجيل داديم، اگر تورات و انجيل را آن طوري كه بايد بخوانند، تلاوت كنند يعني دور از تعصب تلاوت كنند و تأمّل كنند، يقيناً به اسلام ايمان ميآورند: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ﴾[3]، كه اين حال است يعني اگر تلاوت كنند به حق، يقيناً ايمان ميآورند؛ چون مسئله پيچيده و مبهم در تورات نيست، چه اينكه مسئله مبهم و پيچيده در قرآن نيست.
آشكار و قابل فهم بودن كتب آسماني
همان طوري كه خداي سبحان قرآن را به نور توصيف كرد [و] فرمود: اين نور است كه نازل شد[4] تورات را هم به نور توصيف كرد [و] فرمود: ما به موساي كليم تورات داديم كه ﴿فِيهِ هُديً وَنُورٌ﴾[5]، پس اين كتاب نور است. اگر در اين كتاب، تيرگي، تاريكي، ابهام، لغز [و] مطلب غير قابل فهم باشد كه نور نيست. البته مطالب عميق دارد كه باطن اين مطالب ظاهر است، ولي مطلب كتابهاي آسماني همهاش براي همه قابل فهم است. البته آنچه را كه مردم ميفهمند، قرآن منحصر در آن نيست؛ اين حق است، باطني دارد، مطالب عميقتري دارد و مانند آن، امّا مطلبي در قرآن باشد كه تاريك باشد اين [گونه] نيست. ممكن است يك آيهٴ وضعش روشن نباشد، امّا اين آيه كه مثلاً متشابه است وقتي در كنار محكم قرار گرفت، محكمات كه امّ الكتاباند، هرگونه احتمالي را زايد ميكنند، قهراً مطلب قرآني ميشود نور، گرچه يك آيه ممكن است متشابه باشد، ولي هيچ مطلبي در قرآن تاريك و مبهم نيست؛ وگرنه نور نميبود. همين تعريف نور را كه خداي سبحان براي قرآن كريم ذكر كرد، براي تورات هم ذكر كرد [و] فرمود: تورات نور است. خب، اگر كسي اين كتاب كه نور است آن را بي تعصب مطالعه كند، يقيناً به مقصد ميرسد، لذا فرمود: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾[6]؛ آنها كه تورات را بيتعصب مطالعه كنند يقيناً ايمان ميآورند.
تعصب دنيا زدگي عامل كتمان حق
امّا اگر كسي با تعصب و دنيا زدگي مطالعه كرد، البته ايمان نميآورد، لذا ذات اقدس الهي فرمود: اينها با اينكه حق برايشان روشن شد و همانند حسّ رسول خدا را ميشناسند، مع ذلك حق را كتمان ميكنند،﴿وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾،
منشأ هر حقّي، خداست
آنگاه فرمود: ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ﴾؛ هر جا حق است از خداست،﴿..فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾، چون خدا حقّ محض است و از خدا هم جز حق چيزي نشأت نميگيرد و هر جاي عالم سخن حقي است، اين از خداست. اينكه الآن شما ميبينيد در دنيا بعضي از مكتبهاي الحادي سخنان خوب دارند، اين سخنان خوب را از أنبيا گرفتهاند. يعني أنبيا آمدند [و] سفرهٴ حق و عدل را در زمين پهن كردند، حق و عدل را به انسانها آموختند آن گاه ديگران آمدند [و] بعضيها كه به سودشان بود گرفتند و بعضي را ترك كردند، اين چنين نيست كه كسي بينديشد و بگويد « اين مطلب حق را مكتبهاي الحادي هم دارند» اينچنين نيست كه مكتبهاي الحادي در برابر مكتب انبيا باشد كه؛ مكتبهاي الحادي بعداً پيدا شده وگرنه آنچه كه سابقهٴ كهن دارد و قبل از همه سفرهٴ آنها پهن بود أنبيا بودند.مرحوم كليني (رضوان الله عليه) اين حديث شريف را نقل ميكند كه «الحجّةُ قبل الخَلْق»[7]، و اولين انساني هم كه خداي سبحان روي زمين آفريد، پيغمبر بود، به نام آدم (سلام الله عليه). اگر قبل از آدم (سلام الله عليه) انسانهايي بودند، نسل شان رأسا منقرض شد و آدم (سلام الله عليه). از طين و تراب و سلاله و سلسال و امثال ذلك حالا يا تدريجاً يا دفعتاً، در كوتاه مدت يا دراز مدت، بالأخره بدون پدر و مادر خلق شد، و اولين انساني كه روي زمين آمد و نسلهاي كنوني به او ميرسند، آدم (سلام الله عليه) است كه حجة الله است،
أنبياء آمدند اين حق و قسط و عدل را آوردند [و] ياد ديگران دادند، ديگران بخشي از اينها را گرفتند و بخشي را قبول نكردند، لذا فرمود: ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ﴾؛ اگر چيزي حق است، از خداست؛ نه اينكه ديگران كه الحادي فكر ميكنند، آنها هم حق ميآورند، أنبيا هم حق ميآورند، اين طور نيست، بلكه آنها حقي را از كنار سفرهٴ انبيا گرفتند و به نام خود ثبت كردند: ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾، اين مضمون در سورهٴ آلعمران، آيهٴ60 هم آمده است كه فرمود: ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلاَ تكن مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾، و در اين آيهٴ سورهٴ بقره كه محل بحث است، فرمود: ﴿..فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾، تفاوت در ﴿تَكُونَنَّ﴾ و﴿تكن﴾ است. آن گاه باز به مسئله قبله عنايت ميكنند [و] ميفرمايند: ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ٭ وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَبِّكَ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾[8]،
نگاهي بر تعليقات سودمند علامه شعراني بر كتاب وافي
قبل از اينكه به آيات بعدي كه دربارهٴ قبله و تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه هست، آن رواياتي كه بناشد خوانده بشود و نظر شيخنا الاستاد مرحوم علاّمه شعراني هم طرح بشود، اين را ملاحظه بفرماييد كه در بحثهاي بعدي هم نافع است و ايشان گذشته از اينكه خب، در اين قسمتهاي علوم نقلي صاحب نظر بودند، در قسمتهاي علوم عقلي هم خريت فن و صاحب فنون بودند و متخصّص در اين رشتههاي رياضي و امثال اينها بودند در اين كتاب شريف وافي كه تعليقات خوبي دارند، در بحث قبله وقتي روايات را نقل ميكنند و سخنان مرحوم فيض را طرح ميكنند چندتا تعليقه دارند اين تعليقاتشان از صفحهٴ 83، جلد دوم وافي شروع ميشود:
الف ـ قبله و وجه استقبال پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به كعبه پيش از هجرت
روايت أولايي كه مرحوم فيض در باب بدع القبله نقل ميكنند اين است كه قبلاً هم خوانده شد. از امام ششم (سلام الله عليه) سؤال كردند كه آيا رسول خدا در مكه وقتي نماز ميخواندند، آيا كعبه را پشت سرشان قرار ميدادند يا نه؟ حضرت فرمود: «امّا إذا كان بمكة فلا وإمّا اذا هاجر الي المدينة فنعم، حتي حُوّلَ الي الكعبه»[9]، فرمود به اينكه مادامي كه حضرت در مكه بودند. سعي ميكردند طوري نماز بخوانند كه كعبه بين ايشان و بين بيت المقدس باشد يعني در قسمت جنوبي مكه نماز بخوانند كه هم رو به كعبه باشد، هم رو به بيت المقدس. آنگاه مرحوم شعراني (رضوان الله عليه) ميفرمايد كه بعضيها گفتند. رسول خدا به بيت المقدس اصلاً متوجه نميشد، وقتي كه به مدينه مهاجرت كردند، در مدينه در طي شانزده ماه يا هفده ماه (كمتر يا بيشتر) به بيت المقدس متوجه شدند [و] بعداً از بيت المقدس به كعبه متوجه شدند، پس قبلاً به بيت المقدس متوجه نميشدند. اين يك سخن كه اين سخن را ايشان نفي ميكنند [و] ميفرمايند به اينكه روايات فراواني هست (اقوالي هست) كه حضرت در مكه كه بودند به بيت المقدس نماز ميخواندند. قول ديگر اينكه قبلهٴ مسلمين هم كعبه بود [و] هم بيت المقدس يعني اين روايتي كه احياناً دوتا نقض مطرح است كه اول قبله كعبه بود، بعد بيت المقدس [و] بعد كعبه شد؛ اين قول ناظر به آن است كه قبله اول كعبه بود. بعد نقض شد بيت المقدس شد، بعد دوبارهٴ به كعبه برگشت. دربارهٴ خصوص اين قول كه قبله هم متوجه كعبه باشد، هم متوجه بيت المقدس باشد و اين كار، كار رسمي مسلمين باشد، نه مخصوص پيغمبر يا كار براي همه باشد در اينجا تعليقه دارند [و] ميفرمايند به اينكه قبلهٴ رسمي بيت المقدس بود. و اگر هم حضرت به سمت كعبه رو ميآورد اين تشريفاً و تأدّباً بود وگرنه بسياري از نمازهاي حضرت در مكه به طرف كعبه نبود؛ براي اينكه وقتي به طايف مهاجرت كردند و سفر كردند. چون طائف در قسمت شرقي است هرگز ممكن نيست كسي كه به طايف سفر كرده است، هم به طرف بيت المقدس رو كند، هم به طرف كعبه و آن چند سالي هم كه در شعب ابي طالب محصور بودند، ممكن نبود كه هم به كعبه رو كنند، هم به بيت المقدس. مسلمانها كه از مكه به حبشه مهاجرت كردند ممكن نبود كه هم به كعبه رو كنند، هم به بيت المقدس. تنها در مكه اگر در قسمت جنوبي مكه نماز ميخواندند (نه شرقي و نه غربي و نه شمال) اگر در خصوص قسمت جنوبي مكه نماز ميخواندند، ممكن بود كه هم به كعبه رو كنند [و] هم به بيت المقدس و اگر قبله كعبه بود و بيت المقدس و توجه به هر دو لازم بود يا بايد بگوييم كه حضرت كه به طائف سفر كردند يا چند سالي كه در شعب ابي طالب بودند و همچنين مسلمين كه به حبشه مهاجرت كردند يا ـ معاذ الله ـ ترك صلات كردند يا بايد بپذيريم كه قبلهٴ اينها كعبه نبود؛ چون بيت المقدس يقيناً قبله بود و اگر كعبه هم مثل بيت المقدس استقبال آنها لازم بود در اين مسافرتها و در اين قسمتهاي شرقي و شمالي هرگز ممكن نبود. اين را هم به عنوان يك تعليقه ذكر ميكند
ـ ب: ناروايي تساهل در دين
بعد سخناني كه مرحوم مقدس اردبيلي در كتاب شريف زُبده دارند و سايرين هم به همين سخن عنايت كردند كه مسئلهٴ رياضي وحَيوي يك مسئله دقيق است و دين اسلام دين سهل و سمحه است، چگونه به اين نكات دقيق رياضي عقلي ارجاع ميشود؟ پس بايد به جهت مثلاً اكتفا كرد با سهولت كار را برگزار كرد در خلال فرمايشاتشان اين مطلب را ذكر ميكنند كه فرق است خلاصه بين اينكه دين سهل وسمحه باشد و بين اينكه ما در دين سهلانگاري روا بداريم. دين، ديني است كه براي همه قابل فهم است و براي همه قابل عمل. الآن اگر كسي قبلهنما تهيه كند در مسافرتها به روستا و شهر به قبلهنماي فني مراجعه كند و با اطمينان نماز بخواند، اينكه سخت نيست. اين شايد حداكثر براي كسي كه اهل علم است و اهل اطلاع است يك چند ساعت و يا چند دقيقه حتّي وقت بخواهد كه قبلهنما را خوب بفهمد و اين را تهيه كند و هرجا ميرود به همراهش ببرد،
تذكّر: اكتفاي مهمان به قول ميزبان در شناخت جهت قبله، از مصاديق سهل انگاري در دين
امّا وقتي هر جا ميرود از صاحب منزل سؤال ميكند كه قبله كجاست؟ اين سهلانگاري در دين است؛ براي اينكه آن روستا نه امام در او نماز خواند كه قبلهٴ محراب امام حجّت باشد، نه اين صاحب منزل متخصص و كارشناس است. اينكه ميبينيد اكثري در اكثر موارد به حرف صاحب خانه اكتفا ميكنند؛ براي اينكه در دين سهلانگارند وگرنه تهيه كردن قبلهنما وآشنا شدن به اين اصول فني كار سهل است. انسان هر جا سفر ميكند اين قبله نما را به همراه خود دارد. يا احياناً آشنا شدن با ستارهٴ جدي خيلي سخت نيست. اين علائمي كه بالأخره بهتر از قولِ صاحب خانه است كه او نه كارشناس فني است و نه معصومي در خانه او نماز خوانده و نه صاحب نظري آمده [و] قبلهٴ خانهٴ او را مشخص كرده، او همچنين ميگويد: قبله به اين سمت است، اينكه ميبينيد به قول صاحبخانه هر كه شد عمل ميشود؛ اين نه براي آن است كه دين دين سهل است، بلكه [ چون] ما سهلانگاريم. ديني كه سهل و روان است يعني براي همه قابل فهم و عمل است. خب، اگر ديگران به اهل علم مراجعه كنند و اهل علمهم به اين اصول فني در ظرف يك نيم روز ياد بگيرند و عمل كنند؛ نه سهل انگاري در دين است، نه عسر و حرج. (نه ما سهلانگاري كرديم و نه اين كار كار حرجي است.) آشنا شدن به قبلهنما حد اكثر يك روز يا يك نصف روز براي خيليها طول ميكشد، آشنا كردن ديگران هم به اين خيلي آسان است. انسان در مسافرتها وضع قبله شهرها و روستاها را كاملاً تعيين ميكند؛ هم خودش رو به قبله نماز خوانده، هم ديگران را روشن كرده است، اگر دين سهل است يعني فراگيري قواعدش و عمل به اين قواعد آسان است اما نه معنايش آن است كه سهلانگاري كنيم.
جاري شدن «اصالة الصحّه» نسبت به كارهاي گذشته
پرسش ...
پاسخ: ملاحظه بفرماييد، در فقه ميگويند:حمل بر صحت كارهاي گذشته را تأمين ميكند، نه مصحح كارهاي فعلي است. الآن من حرف صاحب جواهر را نقل ميكنم؛ اين حرفي است كه همهٴ فقها ميگويند اصل صحت براي تصحيح كار شروع نشده نيست، براي تصحيح كار گذشته است؛ من اگر نميدانم اين شخص نماز خواند يا نخواند و اگر نماز خواند نمازش صحيح است يا نه؟ در اين فرع دوم اگر كسي نماز خواند [و] من نميدانم صحيح خواند يا نه؟ ميگويم «ضَع أمر أخيك علي أحسنه»[10]. اما خودم الآن ميخواهم نماز بخوانم اينجا كه جاي اصالةالصحة نيست؛ من الآن بايد قبله را احراز كنم [و] مستقبل قبله باشم؛ اين امر حدسي است، نه حسي كه شاهد شهادت بدهد؛ شاهد شهادتش بايد به حس برگردد. اين كارشناس ميخواهد. اگر اين صاحب خانه كارشناس باشد، از باب رجوع به اهل خبره كه موثق باشد، قولش يؤخذ به [قبول است]، اما چون حدسي است و نه حسّي از باب شهادت بيرون است فتحصل كه حمل بر صحت براي كار ديگران است بعد از وقوع، اين مصحح كار من نيست بخواهم شروع كنم و شهادت در محسوسات است، نه در حدسيّات؛ اين شخص كارشناس نيست [و] يك آدمي است معمولي. ميگويد: قبله اين سمت است لذا فقهاء گفتهاند اگر اطمينان پيدا نكردي، مشكل است بتواني نماز بخواني.
پرسش ...
پاسخ: بسيار خوب و تحصيل قبله لازم است، اگر علم پيدا كردن ممكن است،تحصيل علم واجب است، نشد مظنّه (ألاقوى فالأقوى). الآن اگر كسي ميتواند اطمينان پيدا كند با علم عرفي پيدا كند با آشنا شدن به اين مسائل فني، اين همين طور ميتواند قبلهنما را از ساكش بردارد و در منزلش بگذارد با دست خالي به روستا برود به حرف روستايي تكيه كند؟ اين را كه نگفتهاند.
ضرورت گسترش علوم جديد و رياضي
پرسش ...
پاسخ: نه، همان اطمينان عقلايي كافي است.
پرسش ...
پاسخ: بله، اين اطمينان عقلايي است، كار علمي است. اطمينان [از] سخن كارشناس معتبر است، نه غير كارشناس، لذا ايشان ميفرمايند به اينكه آنچه كه گفته شد، أمر، أمر دقيق رياضي است و امور دقيق معيار نيست، حالا اگر كسي خواست در مسائل دريايي تعيين مرز دريا يا [تعيين] مرز هوا حقوق يكديگر را تصفيه كند و حق خودش را بگيرند و حق كسي هم در ذمه او نباشد، صرف اينكه اين مسئله چون مسئله رياضي است [و] دين، دين سمحهٴ سهله است يعني ما نبايد به رياضيات و كامپيوتر و علوم دقيق آشنا بشويم؟ حالا اگر شخصيّت حقوقيِ كشورهاي اسلامي خواستند مرزهايشان را جدا كنند (مرزهاي هوايي را جدا كنند) بگوييم: چون اين كار، كارِ دقيق است و اسلام يك دين سهله است، لازم نيست انسان رياضيات بخواند، اين خلط بين تساهل و سهل بودن است. دين، دين سهل است، افراد. مستعد و با هوش هم فراواناند آنها آمادهاند [و] آنها را بايد وادار كرد در رشتهها صاحب نظر باشند. الآن مشكل دولت ايران با آن پولهاي بلوكه شده ميلياردي در الجزاير با يك كارشناس فني بايد حل بشود، اينكه با كاغذ و قلم كه حل نميشود. در اين گونه از مسائل بگوييم كه چون اينها دقيق است [و] اسلام هم سهل است. كار به اينها ندارد. يا اسلام دقيق است و آسان. قرآن كريم را خداي سبحان ميفرمايد: اين كتاب آسان است. يعني فرمود: ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾[11].
پرسش ...
پاسخ: راديو و امثال اينها مخبرند؛ سخن در اخبار نيست، سخن در آن شناخت است. آنهايي هم كه خبر ميدهند براساس معيار خبر ميدهند و علامتهاي شرعي هم كه بيش از سه چهار تا نيست. خوب اين مسافرتهاي دريايي براي همه هست، اين مسافرتهاي فضايي براي همه هست؛ الآن خيلي از مسئولين عقيدتي سياسي در دريا سفر ميكنند براي راهنمايي اين برادراني كه در دريا حركت ميكنند. خب، آنجا نماز جماعت هم ميخوانند در كشتي (يا در حال حركت يا در حال توقف)، جز آن است كه از آن ناخدا ( ازآن غير مسلمان) بايد سؤال بكند كه قبله كجاست؟ در دريا چه تشخيص ميدهند؟ از يك روستايي سؤال كنند؟ آنجا قبلاً قبرستاني بود؟ پرسش ...
پاسخ: شما عنايت كنيد، اين برادراني كه مسؤولين عقيدتي و سياسي هستند [و] همراه اين برادران مسؤولين كشتي حركت ميكنند در اقيانوسها [و] راهنماييشان ميكنند، نماز جماعتشان را به قول چه كسي ميخوانند؟ بالأخره نميشود گفت چون آن آقا مسلمان نيست، نميشود. آنجا هم كه ستاره نميشود تشخيص داد. آن هم جدي و امثال جدي را گفتهاند، براي اين اقليمهاي مشخص است، بيش از چند علامت در فقه نيامده و بقيه را بايد با اصول رياضي حل كرد. مگر اسلام جهان شمول نيست؟ مگر ما صدها كشور نداريم؟ دهها اقليم متفاوت نداريم؟ اينها علاماتش، نه در روايات آمده و نه در كتب فقهي. و هر روز هم شما ميبينيد دارند به اسلام گرايش پيدا ميكنند و ميخواهند به سمت كعبه نماز بخوانند پس يك راه فنّي هست راه فني هست براي تشخيص قبله [و] آن راه، راه دقيقي هم هست. چند نفر انسان صاحب نظر اين راه را ياد ميگيرند. (براي آنها خيلي سخت نيست) ديگران هم به اينها مراجعه ميكنند.
نمونههايي از ضرورت دقت فني و علمي در حوزه دين
الف. حوزه استنباط احكام فقهي
مثل اينكه استنباط مسائل فقهي خيلي سخت است، امّا خب، يك عدّه فقيه نامي تربيت ميشوند [و] ديگران به فقها مراجعه ميكنند. آن هم موضوع است. گرچه حكم نيست، امّا بالأخره تشخيص موضوع كار آساني نيست.
ايشان ميفرمايند: اينكه گفته شد؛ كار، كار دقيق است اين سخن ناتمام است. قبلهها فرق ميكنند؛ بعضي از قبلهها مسلّم است نظير قبلهٴ مسجد النبي (عليه آلاف التحية والثناء) كه آن به اعجاز ثابت شد و مسجدي كه امام معصوم (سلام الله عليه) در او نماز خوانده باشد و تغيير بنا وغير امثال ذلك در او راه پيدا نكرده باشد، آن حجت است.
ايشان ميفرمايند به اينكه محراب مسجد رسول خدا (عليه وعلي آله آلاف التحية والثناء) تا كنون محفوظ است و اين هم معجزهٴ باقيهٴ حضرت است.
ب. حوزه مسائل مالي و تعيين مرزهاي آب و هوايي
بعد راجع به اين مسئله ميپردازند كه اگر كسي بگويد « دين دين سهل است و كار با مسائل دقّي ندارد»، ميفرمايد: در مسائل ديون چه ميگويد؟ حالا اگر خواستيد زمينهاي وسيع را يا قسمتهاي آبي را، يا هوايي را تقسيم بكنيد [و] دين كسي هم به عهدهٴ شما نباشد، جز آن است كه يا بايد خودتان ياد بگيريد يا به كارشناس فني متخصص مراجعه كنيد؟ ميشود گفت: در مسائل مالي دقت لازم است، ولي در عبادات دقت لازم نيست يا ميشود گفت: اينها محل ابتلا نيست؟ اينها محل ابتلا نيست؟ با اينكه الآن با وسعت كشورهاي اسلامي هر روز تزاحم مرزي هست، هر روز تزاحم مرز دريايي هست، هر روز تزاحم مرز هوايي هست. ديروز عرض كردم: سيدنا الاستاد امام (دامظله) آن روز ميگفت: قاعدهٴ يد كه ميگويد: «من اسْتولى علي شىء مِنْه فهو له»[12]، يد كه امارهٴ ملكيت است براي شخصيت حقيقي فقط نيست، شخصيت حقوقي را هم ميگيرد. دولت ميتواند بگويد كه آسمان ايران تا چندين فرسخ براي من است خب، مرز بندي آسمانها به عهدهٴ كيست؟ بگوييم چون دين، دين سهله وسمحه است. كار به مسائل دقيق ندارد.
وزين بودن و سهولت قرآن كريم
دين، دين سهل است مسئلهاي است و تساهل در دين مسئلهٴ ديگر است؛ مثل اينكه اصل قرآن هم همين طور است؛ خداي سبحان فرمود به اينكه ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ﴾[13]يعني من قرآن را يك كتاب آسان قرار دادم، سخت نيست؛ سبك نيست [بلكه] آسان است. كتابي است سنگين، ولي آسان. فرمود: ﴿إِنَّا سَنُلْقِى عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾[14]؛ اين قول ثقيل است، وزين است، دقيق است، امّا تحمّلش آسان است. عمل به او آسان است؛ چون مطابق فطرت است. نفرمود: قول خفيف و تهي مغز است ـ معاذ الله ـ فرمود: ﴿إِنَّا سَنُلْقِى عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾، اي وزيناً؛ اين كتاب خيلي سنگين است، بعد فرمود: همين كتاب سنگين عمل كردنش سخت نيست: ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾، فرمود: ميسّر است، ميسور است، آسان است، يسر است، عسر نيست؛ آنكه ميفهمد. ميفهمد و آنكه نميفهمد به اهلش مراجعه كند. ما اگر نه دنبال اين رشته برويم [و] نه به صاحبان اين رشته مراجعه كنيم و بگوييم كه دين سهل است، داريم تساهل ميكنيم و خيال ميكنيم دين، دينِ سهل است، لذا ميفرمايد به اينكه در مسائل مالي هرگز اينها سهلانگاري نميكنند؟ در ديون سهل انگاري نميكنند و مانند آن، حالا به قبله و امثال قبله كه رسيدند ميخواهند سهلانگاري كنند.
«والحمد لله رب العالمين»
[1]ـ سورهٴ نمل ، آيهٴ 14.
[2]ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 146.
[3]ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 121.
[4] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 174؛ ﴿ ... و أنزلنا اليكم نوراً مبيناً﴾
[5]ـ سورهٴ نور ، آيهٴ 46.
[6]ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 121.
[7]ـ كافي، ج1، ص177.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيات 148 ـ 149.
[9] ـ كافي، ج 3، ص 286.
[10] ـ كافي، ج 2، ص 362.
[11]ـ سورهٴ قمر ، آيهٴ 17.
[12]ـ التهذيب الاحكام، ج 9، ص302.
[13]ـ سورهٴ قمر ، آيهٴ 17.
[14]ـ سورهٴ مزمل ، آيهٴ 5.