أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
تاکنون روشن شد که مسئله شهادت در باب قضا يک سلسله احکامي دارد و در کتاب شهادت که اصلاً مستقلاً برای شهادت نوشته شده احکام فراواني دارد. هيچ ارتباطي به مسئله قضا ندارد. اين شهادت در مسئله استهلال است، شهادت درباره اين قابلهها هست شهادت در امور نساء است کتاب شهادت يعني کتاب شهادت! يک کتاب عميق فقهي جدا است. بعضي از بحثهاي کتاب شهادتِ قضا را از آنجا ميگيرند.
تاکنون ثابت شد که «الشهادة ما هي؟»، نه نظير «عَلَي مِثْلِهَا فَاشْهَدْ أَوْ دَعْ»[1] لازم است نه مثل آنچه که در روايات آمده «كَمَا تَعْرِفُ كَفَّكَ»[2] لازم است منظور از علم يعني حجت؛ کسي حجت دارد ميتواند شهادت بدهد ولو الآن که ظرف اداي شهادت است شاک است اما چون در ظرف تحمل يقين پيدا کرده است و اين يقين به عنوان موضوع اصلي استصحاب محفوظ است، ميتواند استصحاب بکند، حجت دستش است.
پس «الشهادة ما هي؟» اين است. و «الشاهد من هو؟» هم که روشن شد شش شرط دارد. در اين اين شرايط ششگانه نه ذکورت شرط است و نه انوثت مانع؛ اين را هم در کتاب شهادت مستقل که مربوط به شهادت گفتند و بحث کردند و هم در کتاب قضا. عمده آن است که فصل سوم که در مورد، مورد شهادت است چيست؟ اين مورد شهادت يک بحث عميق و عريق علمي است که متفاوت است.
در بحث «الشهادة ما هي؟» يا «الشاهد من هو؟» يک بحث يک دست است اما مورد شهادت گاهي حق الله است و لاغير. گاهي حکم انسان و آدمي است و لاغير، گرچه منشأش الهي است. گاهي هم ملفق از حق الله و حق الناس. اين سه باب سه دستگاه جداگانه، شرط دارد. گاهي در باب حق الله فقط و فقط شهادت مرد شرط است شهادت زن مقبول نيست گاهي چهار تا مرد بايد شهادت بدهند آنجا که سخن از اعدام و امثال اعدام است. در حق الله قسمت مهمش همان شهادت مردها است در حق الناس نظير دين و مانند آن همان است که در بخش پاياني سوره مبارکه «بقره» آمده است که ﴿وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ﴾[3] تلفيقي از مرد و زن است.
در بخشي از حقوق آدميان فقط زنها هستند نظير جريان قابلهها و نظير بکارتها آنجا که هيچ مردي حضور ندارد؛ نه حضور علمي دارد نه حضور عاطفي دارند؛ در آنجا فقط زنها حق دارند شرکت ميکنند. اين قسمتها فروع فراواني دارد، يک؛ باب 24 مبسوطترين باب اين قسمت است، دو؛ 51 روايت در باب 24 است، سه؛ که اين 51 روايت بخشي مربوط به حق الله است بخشي مربوط به حق الناس و بعضي هم تلفيق. در مسئله استهلال به معناي رؤيت ماه يک مطلب است استهلال اينکه اين کودک که به دنيا آمده گريه کرده يا گريه نکرده؟ حرف ديگری است. مبادا اشتباه بشود چون دو طايفه از نصوص در باب استهلال است؛ يک استهلالي است که مربوط به رؤيت هلال است يک استهلالي است مربوط به اينکه اين کودکي که به دنيا آمده گريه کرده يا گريه نکرده؟ اولين صداي کودک را ميگويند استهلال. رواياتش در همين باب 24 است. اين باب 24 پربرکتترين باب اين بخش از روايات مسئله شهادت است 51 روايت نوراني دارد.
عمده که در بحثهاي قبلي هم گذشت و بعضي از آقايان هم محل ابتلايشان است اين است که حتماً يعني حتماً اين اصول ناقص است، يک؛ بايد کامل بشود، دو؛ راه کمالش هم متعدد است، سه؛ يکي از آن راههايش اين است که ما قضاياي خارجيه را از قضاياي حقيقيه جدا بکنيم، چهار؛ اين يک کار عميق علمي کار نشدهاي است که کار هر کسي هم نيست. اين را بزرگان حوزه ما بايد بررسي کنند و اصول را تکميل کنند. همانطوري که مطلق و مقيد داريم عام و خاص داريم حقيقت و مجاز داريم محکم و متشابه داريم قضيه حقيقيه و خارجيه هم داريم. بعضي از آقايان که اين سطوح عاليه را تدريس دارند ميفرمودند به اينکه در جريان اين طلاق خلع يا طلاقي که شوهرش فرار کرده روايات داريم _ براي ما هم خيلي سخت است هم فهميدنش و قبول کردنش مخصوصاً در طلاق خلع و امثال خلع _ که اگر شوهري در مسائل سياسي يا مسائل مالي از شهر فرار کرده، نيست، اين خانم چه کار بکند؟ در فقه رايج است که چهار سال بايد صبر بکند، بعد از چهار سال فحص بکنند و صبر بکند. اگر پيدا کردند و شوهر آمد رفت براي طلاق، طلاق، وگرنه از آن به بعد هم يک مقدار صبر بکنند. اين معلوم است که قضيه حقيقيه نيست. قضيه حقيقيه معياري دارد مثلاً گفتند خمس سالي يک بار است. سال يک حساب و کتابي دارد نميشود کمتر کرد نميشود بيشتر کرد. زکات يک حسابي دارد هلول حول که شده باشد دارد. حساب يعني حساب رياضي دارد نه ميشود کم کرد نه ميشود زياد؛ اما معلوم نيست که اين شوهر کجا رفته چهار سال صبر بکند اين چهار سال که نظير خمس و زکات نيست نظير قضيه حقيقيه نيست يعني قضيه حقيقيه نيست. در حکومت اسلامي، الآن که نميشود گفت چهار سال صبر بکن. آن وقتي که بايد با اسب و استر ميرفتند اين طرف و آن طرف ميگشتند بله، يک مقداري زمان ميخواست، اما الآن که در همان اتاق نشسته کل جريان محدوده را ميتواند بررسي کند که چهار سال نميخواهد. اينگونه از قضايا قضاياي خارجيه است که حکومت اسلامي ميتواند کم بکند زياد بکند. اينها را ميگويند قضاياي خارجيه.
در مسئله خمس در بعضي از روايات دارد که وجود مبارک امام قبلي اين را تحليل کرده فرمود «شيعتنا من ذلک فی حل»[4] امام بعدي گفته نه، بايد بدهيد. چون حقّ مسلّم آنها بود در آن زمان آن امام فرمود به اينکه شما در حِل هستيد فعلاً وضع شيعهها از نظر اقتصادي و مانند آن کامل نيست خمس نپردازيد، بعد از او امام بعدي که آمده زندگي روبراه بود فرمود که نه، خمس را بايد ادا بکنيد. اينها قضاياي خارجيه است تغييرپذير است.
يک اصل ثابتي داريم که اينها جزء ام الکتاب است، يک امور متغيري داريم که به يد ولي مسلمين است يعني امام معصوم(سلام الله عليه) نه به دست هر کسي. اين متغير را با آن ثابت، آن ثابت را با اين متغير میسنجيم. اينجا که نظام فرشتهها نيست که همه يکدست باشند بگويند اينها هميشه اينطور هستند. اين نظام متغير يک اصل ثابتي دارد که ام الکتاب است يک احکام متغيري دارد که ولي مسلمين بايد اينها را اداره کند بفهمد، يک؛ مديريت داشته باشد، دو؛ مثل امام هفتم و هشتم.
بنابراين اينکه گفته شد چهار سال بايد صبر بکنيد در فقه ما و در بحثهاي فقهی هست و اينطور نيست که اين بزرگان ما هم _ معاذالله _ از خودشان گفته باشند؛ اين روايات را شما ملاحظه بفرماييد اين رواياتي که در مسئله طلاق خلع و امثال خلع است، در جلد 22 صفحه 156 به بعد اصل موضوع اين است که حالا شوهر در اثر گرفتاري مالي يا غير مالي فعلاً در دسترس نيست حالا فرار کرده يا محکوم به زندان بوده فرار کرده يا دين داشته فرار کرده يا علل و عواملي داشته به خارج از کشور رفته، فعلاً به او دسترسي ندارند اين را چکار بکنند؟ اين کتابهاي فقهي رايج ما مثل شرح لمعه و مانند آن برابر همين روايتي که الآن ميخواهيم بخوانيم همينطور فتوا دادند. بزرگان ما چيزي کم و زياد نکردند. وقتي مراجعه بفرماييد ميبينيد که فتوايي که در کتابهاي فقهي ما است برابر با همين روايتي است که اينجا آمده است.
در وسائل جلد 22 صفحه 156 به بعد «حکم طلاق زوجة المفقود» و عده او و تزوجي او در اين سه مسئله که اين کسي الآن چند سال است رفته يا مدتي است رفته، خبري از او نيست، حکم طلاقش چيست؟ حکم تزويج بعدياش چيست؟ حکم عدهاش چيست؟ «حكم طلاق زوجة المفقود، و عدتها، و تزويجها» اين روايت را از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) سؤال کردند «عَنِ الْمَفْقُودِ- كَيْفَ تَصْنَعُ امْرَأَتُهُ؟» زنش چکار بکند؟ «فَقَالَ مَا سَكَتَتْ عَنْهُ وَ صَبَرَتْ فَخَلِّ عَنْهَا» اگر توانست صبر بکند که اختيار خودش است و آن محل ابتلاي شما نيست، اما اگر نه، همسر ميخواهد، ميخواهد وضع زندگياش را اداره کند «مَا سَكَتَتْ عَنْهُ وَ صَبَرَتْ فَخَلِّ عَنْهَا- وَ إِنْ هِيَ رَفَعَتْ أَمْرَهَا إِلَى الْوَالِي» اگر آمده به حاکم شرع ميگويد که حکم من چيست؟ «أَجَّلَهَا أَرْبَعَ سِنِينَ» چهار سال به او مهلت بده. اين قضيه حقيقيه است يا خارجيه؟ معلوم است که خارجيه است. در آن زمان با اسب و استر سفر میکردند؛ خدا همشهريهاي ما را غريق رحمت کند بعضي از اين سالمندان صريحاً به من ميگفتند که يازده ماه، يازده ماه يعني يازده ماه طول کشيد تا ما از آمل به مکه برويم و برگرديم. با اسب و استر از شمال آمدند تا بندر عباس، از آنجا با کشتي رفتند جده، از آنجا با شتر و اينها به مکه و مدينه و مانند آن رفتند. يازده ماه طول کشيد تا بروند حجشان را انجام دهند. آن روز اين بود.
الآن ميفرمايد که چهار سال صبربکنيد. چرا چهار سال صبر بکند؟ چهار ماهه يا چهار روزه ميتواند اطلاعات پيدا بکند. چهار سال براي چه صبر بکند؟ آنموقع که اصلاً معلوم نبود که اين شخص کجا هست کسي را بخواهند در شهر پيدا کنند مدتي طول ميکشيد«وَ إِنْ هِيَ رَفَعَتْ أَمْرَهَا إِلَى الْوَالِيأَجَّلَهَا أَرْبَعَ سِنِينَ» چهار سال بايد صبر بکند «ثُمَّ يَكْتُبُ إِلَى الصُّقْعِ الَّذِي فُقِدَ فِيهِ» حالا او کجا رفته؟ به شرق رفته يا غرب رفته؟ والي اسلامي براي والي آن منطقه نامه مينويسد که آيا چنين شخصي پيدا شد يا نه؟ اينها معلوم است قضيه خارجيه است. اداره همين است. اداره يک کشور و اداره مملکت اين است. آن روز يکي خانهنشين بود يا زندان بود بله چارهاي نداشت اما وقتي که آمده به ميدان و نظام نظام اسلامي شد اين را بگويند چهار سال صبر بکن بعد نامه بنويس چه خبر است؟ همين هم در شرح لمعه آمده است، بزرگان ما در فقه _ معاذالله _ چيزي کم و زياد نکردند. عين اين روايات مضمونش در همين فتواهاي کتابهاي فقهي آمده است. «وَ إِنْ هِيَ رَفَعَتْ أَمْرَهَا إِلَى الْوَالِي أَجَّلَهَا أَرْبَعَ سِنِينَ- ثُمَّ يَكْتُبُ إِلَى الصُّقْعِ الَّذِي فُقِدَ فِيهِ- فَلْيُسْأَلْ عَنْهُ فَإِنْ خُبِّرَ عَنْهُ بِحَيَاةٍ» اگر خبر آوردند و گفتند اين شخص زنده است باز هم اين خانم بايد صبر بکند «صَبَرَتْ- وَ إِنْ لَمْ يُخْبَرْ عَنْهُ بِحَيَاةٍ» تا بعد از چهار سال خبري از او نيامده، اين زن بايد صبر بکند «حَتَّى تَمْضِيَ الْأَرْبَعُ- سِنِينَ» باز چهار سال صبر بکند. آن وقت اگر اين کار را کرد «دَعَا وَلِيَّ الزَّوْجِ الْمَفْقُودِ» اين شخصي که فرار کرده يا در دسترس نيست يک بالاخره ولي دارد، حاکم ولي او را ميخواهد بعد از هشت سال تا مسئله روشن کند. معلوم است که قضيه خارجيه است. آن روز که دستگاهی نبود راهي نبود چارهاي نبود.
ديني که شريعت سمحه سهله است که اينطور حکم نميدهد. ولي مسلمين آدم عاقلي است براي همه بايد تدبير کند. ما يک نماز خواندن داريم يک اقامه صلات داريم. در زيارت هيچ کدام از ائمه(علهيم السلام) نميگوييم «أشهد أنک قد أقمت الحج» چون قدرتي نداشتند حکومتي نداشتند که بعثه داشته باشند. فقط ميگوييم «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاة»[5] «قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاة» غير از اين بود، اينها يا زندان بودند يا خانهنشين، اما وقتي وجود مبارک حضرت امير آمد و نظام امامت و امت درست کرد _ نظام امامت و امت يعني حکومت اسلامي _ بگير و ببند درست کرد زندان درست کرد زندانيها را هم روزهاي جمعه در ميآوردند و در نماز جمعه شرکت ميکردند براي همه اينها احکام و حکم درست کرد به قثم بن عباس _ اين نامه در نهج البلاغه است _ فرمود «أقم للناس الحج»[6] تو موظفي که بعثه درست کني. مردم را اداره کني. مردمي که به مکه ميآيند همينطور نيست که هر کسي خودش بيايد ساکش را بردارد و برود. اين در نهج البلاغه است يعني است! به قثم بن عباس گفت تو که آنجا رفتي والي شدي تو بايد اين قدر بفهمي که حاجيان را اداره کنی «أقم للناس الحج» آن وقت ميشود «أقمت الصلاة و آتيت الزکاة و أقمت الحج». کاري که آنها انجام میدادند فقط نماز و روزه بود، ولايت که اجرايي نبود حکومت اجرايي نبود. اينجا هم اجرايي نيست؛ اصلاً اين حرف قابل گفتن نيست که خانم هشت سال صبر بکند بعد هم چند سال صبر بکند.
پرسش: ...
پاسخ: بله، راهحل دارد.
پرسش: قضيه حقيقيه ...
پاسخ: نه، قضيه حقيقيه نظير مسئله خمس و زکات است که بالاخره نميشود عوض کرد. فرمودند خمس سالي دارد زکات سالي دارد. نميشود گفت سال را دو سال در بين حساب بکنيد يا چهار سال در بين حساب بکنيد، هر چهار سال يک بار حساب بکنيد يا هر سه سال يک بار حساب بکنيد اينطور نيست. هر سال بايد حساب بکند. زکات اينطور است. اين زکات يکسال دارد آن خمس را بايد بدهد. اينها قضاياي حقيقيه است اينها را نميشود عوض کرد.
اما اينجا که گفتند والي به او چهار سال مهلت بدهد، معلوم است که به مديريت جامعه برميگردد. «حَتَّى تَمْضِيَ الْأَرْبَعُ- سِنِينَ دَعَا وَلِيَّ الزَّوْجِ الْمَفْقُودِ- فَقِيلَ لَهُ» بعد از چهار سال، ولي اين مفقود را ميخواهند بعد ميگويند: «هَلْ لِلْمَفْقُودِ مَالٌ- فَإِنْ كَانَ لِلْمَفْقُودِ مَالٌ أَنْفَقَ عَلَيْهَا» باز هم طلاق نيست از مال اين مفقود ميگيرند به همسرش ميدهند تا اينکه خبری از او پيدا بشود(برسد). تا اينکه خبر پيدا بشود! آن روز خبر پيدا بشود سخت بود، آيا امروز هم همانطور است؟ آن روز تا بفهمند که اين آقا کجا است مدتي طول ميکشيد، امروز دو سه روزه حل ميشود.
پرسش: ...
پاسخ: نه، اينکه به زمان و زمين برنميگردد. الآن هم که هواپيما سوار ميشوند مشکلاتشان بدتر از آن وقتي است که با اسب و استر ميروند. غارت ميکردند بارها را ميگردند. آن وقت مستقل بودند هر وقت خواستند سوار ميشدند هر وقت خواستند پياده ميشدند. الآن مشکلات اگر بيش از آن نباشد کمتر از آن نيست.
«فَإِنْ كَانَ لِلْمَفْقُودِ مَالٌ أَنْفَقَ عَلَيْهَا- حَتَّى يُعْلَمَ حَيَاتُهُ مِنْ مَوْتِهِ» اگر مال دارد اين قدر ميدهند تا اين خانم تأمين بشود تا اينکه مال تمام بشود. «وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ قِيلَ لِلْوَلِيِّ» اگر او خودش مال ندارد به ولياش ميگويند که تو خرج اين خانم را بده. او يک انسان است، اصلاً شما عواطف را رعايت نميکني. او همسر ميخواهد. اصلاً خبري نيست. او همسر ميخواهد حکم عاطفي دارد خداي ناکرده ممکن است آلوده بشود. اينها اصلاً مطرح نيست.
پرسش: عده هم بايد ... بشود.
پاسخ: عده معلوم است وقتي بخواهد عده بگيرد خارجيه است.
پرسش: ...
پاسخ: نه، آن عده شرعي است. ذات اقدس الهی حکم را ثابت کرد. اين را خود ذات اقدس الهی ميداند که اين رحم بايد پاک بشود چه موقع نبايد پاک بشود. اين کاري است که خود ذات اقدس الهی فرموده و عقل هم ميگويد حکم بايد به دست او باشد که اين رحم چند ماه بايد طاهر بشود که بيگانه راه پيدا نکند.
«أَنْفِقْ عَلَيْهَا فَإِنْ فَعَلَ- فَلَا سَبِيلَ لَهَا إِلَى أَنْ تَتَزَوَّجَ مَا أَنْفَقَ عَلَيْهَا- وَ إِنْ أَبَى أَنْ يُنْفِقَ عَلَيْهَا- أَجْبَرَهُ الْوَالِي عَلَى أَنْ يُطَلِّقَ تَطْلِيقَةً- فِي اسْتِقْبَالِ الْعِدَّةِ- وَ هِيَ طَاهِرٌ فَيَصِيرُ طَلَاقُ الْوَلِيِّ طَلَاقَ الزَّوْجِ- فَإِنْ جَاءَ زَوْجُهَا قَبْلَ أَنْ تَنْقَضِيَ عِدَّتُهَا مِنْ يَوْمَ طَلَّقَهَا الْوَلِيُّ- فَبَدَا لَهُ أَنْ يُرَاجِعَهَا فَهِيَ امْرَأَتُهُ- وَ هِيَ عِنْدَهُ عَلَى تَطْلِيقَتَيْنِ- وَ إِنِ انْقَضَتِ الْعِدَّةُ قَبْلَ أَنْ يَجِيءَ- وَ يُرَاجِعَ فَقَدْ حَلَّتْ لِلْأَزْوَاجِ- وَ لَا سَبِيلَ لِلْأَوَّلِ عَلَيْهَا».
روايات ديگري هم هست که همين مضمون را بازگو ميکنند.
روايت دوم هم همين مضمون است. «وَ يُشْهِدُ شَاهِدَيْنِ عَدْلَيْنِ»[7]. روايت سوم و چهارم هم تقريباً همين مضمون است.
اينها نشان ميدهد که چهار سال صبر بکند بعد از صبر نامه بنويسد اينها قضاياي خارجيه است؛ يعني مربوط به اداره جامعه است، اداره جامعه که نميتواند حکم ازلي باشد. يک شوهر زندگياش را رها کرده، زن بايد چهار سال صبر بکند يا کمتر يا بيشتر اين «قضية في واقعة» است اين را والي مسلمين بايد حل کند. اين نميتواند حکم جهاني باشد مثل خمس باشد مثل زکات باشد مثل عده باشد.
غرض اين است که پيدا است اينها حکم قضاياي خارجيه است. اين حاکم وقتي بخواهد اداره کند چهطور بايد اداره کند؟ افراد فرق ميکند سنين فرق ميکند عادات فرق ميکند آداب فرق ميکند. اين خطوط کلي را معصومين(سلام الله عليهم) ذکر ميکنند و خصوصيات جزئي را آنها استنباط ميکنند. اصلاً اجتهاد را آوردن براي همين است. استنباط ميکنند که در اين محدوده حکم تا چه اندازه است. حالا اگر نگفتند چهار سال، کمتر از چهار سال است براي چه کسي است تا چه محدوده است، مال دوردست است يا مال دوردست نيست؟ و مانند آن. در هر عصر و مصري هم فرق ميکند. آن وقت با اسب و استر ميرفتند يک زمان بيشتري میخواست. الآن که با تلفن مسئله حل است مسير کمتري است. الآن که نميگويند چهار سال صبر بکن. الآن زودتر حل ميشود. وقتي بشود زودتر حل بشود چرا چهار سال صبر بکند. غرض اين است که در هر عصر و مصري فرق ميکند.
اما در جريان مسئله عاقله آنجا عرض کنم که حکم اين است اصل آنطور که ابن ادريس ميگويد اصلاً عاقله از عقل نيست از عقال است. چون نظام نظام چادرنشيني بود نظام نظام قبيلگي بود اگر يک اشتباهي پيدا ميشد اينها فوراً عقال ميکردند منع ميکردند. عقال يعني منع. نه عاقله از عقل باشد. اين عاقله از عقال است. فوراً مال ميپرداختند که مشکل جنگ پيش نيايد. اگر اين سنت در چادرنشينها بود و همين را شارع مقدس امضا کرده است معلوم ميشود اين قضيه حقيقه نيست قضيه خارجيه است.
اما در جريان عاقله معنايش صرف اتهام نيست معناي عاقله اين است که جنايت يا عمدي است خود شخص بايد بدهد يا شبه عمد است که بايد خودش بدهد. يک وقت است که يک سنگي آمده اصلاً اين شخص اطلاع نداشت هيچ تقصيري هم ندارد اين خطاي محض است. در خطاي محض عاقله بايد بدهند. اين قاضي بگويد من تفهيم اتهام کردم تفهيم اتهام به چه کسي کردي؟ اين شخص اصلاً بدهکار نيست. آن شخص که بدهکار است بايد از او گرفت. حالا که ميبيني نميدهند معلوم ميشود که دادني نيست. معلوم ميشود که اين حکم اجرايي نيست. معلوم ميشود که برای نظام قبيلگي است معلوم ميشود که برای نظام چادرنشيني است.
اصلاً در حکم سوم که خطاي محض است قاضي حق ندارد به اين راننده يا صاحب ماشين مراجعه کند، او بدهکار نيست. بايد برادرش يا پسرعمويش را احضار کند و از او بگيرد. اگر ميبينيد نميشود معلوم ميشود نميشود. ما تفهيم اتهام کرديم يعني چه؟ چه کسي را تفهيم اتهام ميکنيد. متهم در اينجا کيست؟ بدهکار پسرعمو است. بدهکار برادر است. اگر برادر است که نزديکتر است اگر نشد، پسرعمو است. معيارش هم ارث نيست چون دخترعمو و «من يتقرب بالأب» گاهي پسر است گاهي دختر. دخترها ارث ميبرند ولي عاقله نيستند که ديه بپردازند. اين فقط برای پسرها است. اين قاضي تنها وظيفهاش اين است که از پسرعمو بگيرد. وقتي ميبيند اصلاً در يک نظامي قابل طرح نيست، معلوم ميشود که اين يک قضيه حقيقيه نيست قضيه خارجيه است. اصلاً قابل طرح نيست؛ لذا عرض کردم در آن چهل سال اين دست ما بوده است اين را هم در قم تدريس کرديم هم در دانشگاه تدريس کرديم. هم لايحهاش را نوشتيم بعد آمد در شوراي عالي قضايي، اعضاي محترم همه تصويب کردند. بعد رفت مجلس تصويب کرد. بعد به دولت داديم، دارد خاک ميخورد، قابل اجرا نيست.
اصلاً در ديه خطاي محض تنها کسي که مسئول است عاقله است اين شخص مسئول نيست. شما چه کسي را تفهيم اتهام کردي؟ معلوم ميشود که اين حکم برای آن وقت است. اگر معلوم ميشود حکم براي آن وقت است همه هم مسلمان هستند، خمس و زکات هم ميدهند اما آسمان و زمين را نگاه ميکنند ميگويند پسرعموي من در جاده تصادف کرده من ديهاش را بدهم؟ اصلاً قابل عمل نيست قابل درک نيست. معلوم ميشود که اين حکم حکم قبيلگي بود حکم حکم قضيه حقيقيه نبود قضيه خارجيه بود.
البته اينها حرفهاي ابتدايي است، تا وارد اصول بشود طول ميکشد. تا بزرگان ما در اصول تصويب بکنند طول ميکشد شايد پنج شش سال يا هفت هشت سال طول بکشد. کلاً ممکن است رد بشود اما اين طرح اوليه حرف است که اين مشکل را بايد چهطور حل کنيم؟ اين يک طرحي است.
پرسش: معلوم است که ...
پاسخ: نه، منظور اين است که عاقله نيست. حکم شرعياش اين است که خود شخص بدهد. ادله اوليه اين است که اگر کسي عالماً عامداً آسيب رسانده هم حکم وضعي دارد که ضمان باشد هم حکم تکليفي دارد که معصيت است و بايد تنبيه بشود؛ اما اگر نه، يک سنگي آمده و مانند آن، حکم وضعي دارد اما حکم تکليفي ندارد؛ معصيتي نکرده او را تنبيه نميکنند. بالاخره سنگي آمده و جلوي ماشين را گرفته است مثل اينکه آدم دارد ميرود پايش افتاده يا دستش زده اين ظرف را شکسته، خودش ضامن است؛ او ضامن است يعني مال از کيسه او رفته است. همين معنا است. قبلاً در جاهليت اگر يک حادثهاي براي يکي از اين چادرنشينها بود فوراً بستگان پدرياش جبران ميکردند همان را شارع امضاء کرده است. الآن شما بگوييد که پسرعموي شما تصادف کرده شما بيا بده يعني چه؟ اين نه قانون يد است نه قانون «من اتلف مال الغير» است هيچ چيزي نيست، معلوم ميشود که برای آن دوره بود. اگر معلوم شد که برای آن دوره است در نظامهاي بعدي جاري نميشود.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. وسائل الشيعة، ج27، ص342؛ عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج3، ص528.
[2]. وسائل الشيعه، ج27، ص322.
[3] . سوره بقره، آيه282.
[4] . وسائل الشيعه، ج9، ص584.
[5] . کامل الزيارات، ص317.
[6] . نهج البلاعه، نامه67.
[7] . وسائل الشيعه، ج22، ص157.
مرکز نشر اسراء ، ناشر اختصاصی آثار آیت الله جوادی آملی، در سال 1372 شمسی آغاز به کار نمود؛ تولید آثار مکتوب با کیفیت مطلوب و استاندارد، عرضه سریع، به موقع، با قیمت مناسب و پیشتیانی محصولات ، بستر سازی دسترسی آسان، سریع و کم هزینه مخاطبان داخل و خارج کشور به محصولات، حضور در نمایشگاه های بین المللی داخلی و خارجی از وظایف و ماموریت این مرکز می باشد.