18 06 1986 2945196 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 239(1365/06/29)

دانلود فایل صوتی

    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ لِلّهِ المَشْرِقُ وَالمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (۱٤۲)

تغيير قبله

اين بخش از آيات ناظر به مسئلهٴ قبله و تحويل قبله از بيت المقدس به كعبهٴ معظم است. براي اينكه مسئلهٴ قبله و عظمت كعبه روشن بشود قبلاً خداي سبحان جريان كعبه را در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» از آيهٴ 124 شروع كرد. فرمود: ﴿وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّي وَعَهِدْنَا إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُود[1] بعد در آيات بعد جريان عظمت كعبه، بناي كعبه، معماران كعبه و اهداف كعبه و خصوصيّات كعبه، همه و همه را ذكر فرمود تا جريان قبله شدن كعبه را به دنبال آن ذكر بكند. اين تقريباً يك مقدمه‌اي است براي مسئلهٴ قبله، عظمت كعبه را ذكر مي‌كند‌، معماران كعبه أنبيا بودند يعني ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) را ذكر مي‌كند و جاي كعبه هم به دستور خداي سبحان بود در بعضي از آيات اشاره مي‌كنند، معماران و مهندسان اين كعبه دو پيغمبر معصوم بودند و مأمورِ به تطهير كعبه از هرگونه بت‌پرستي و امثال ذلك بودند، اينها را ذكر مي‌كند تا زمينه‌اي باشد براي اينكه خداي سبحان كعبه را به عنوان قبلهٴ مسلمين قرار بدهند بعد از آن جريان به پيغمبر فرمود به اينكه ما به شما دستور خواهيم داد كه شما از بيت المقدس به طرف كعبه متوجّه بشويد.

 

راز سفاهت معترضان به تغيير قبله

 و عدّه‌اي اعتراض مي‌كنند، اعتراض اينها سفيهانه است؛ زيرا ما تو را به كعبه و خانه‌اي متوجه كرديم كه معماران كعبه مظهر رُشدند، ابراهيم كه معمار اين كعبه است از رشد برخوردار است كه ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ[2] و هر كس از سنّت ابراهيم(سلام الله عليه) إعراض كند سفيه است كه آن را در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» در بحثهاي قبل فرمود: ﴿وَمَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ[3]؛ فرمود: ابراهيم سنّتش محور رشد است: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ﴾ و هر كس از سنّت ابراهيم و سيرت ابراهيم إعراض كند سفيه است: ﴿وَمَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾، آن‌گاه مقدمةً مي‌فرمايد به اينكه كاري كه ما در پيش داريم بدان كه با اعتراض سفيهانهٴ سفها روبه‌روست، عدّه‌اي اعتراض مي‌كنند كه چرا از بيت‌المقدس به كعبه متوجّه شديد، به اين اعتراض سفيهانه اعتنا نكن بدان كه حكم خدا دربارهٴ قبلهٴ از بيت‌المقدس به كعبه منتقل مي‌شود و عدّه‌اي هم اعتراض مي‌كنند و اين اعتراض سفيهانه است به اين اعتراض سفيهانه اعتنا نكن: ﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا﴾ اين زمينه است.

 پس زمينهٴ اوّل دربارهٴ اثبات است، زمينهٴ دوّم دربارهٴ سلب است: زمينهٴ اوّل آن است كه عظمت كعبه را روشن كرد چندين آيه دربارهٴ اهمّيت كعبه بود و خصوصيّت كعبه، زمينه‌ٴ ثاني دربارهٴ سلب است كه هشدار مي‌دهد كه عدّه‌اي دربارهٴ تحويل قبله اعتراض مي‌كنند و اين اعتراض سفيهانه است و تو اعتنا نكن: ﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ

 

ـ معيار رشد و مصداق رشيد در قرآن

قرآن كريم يك اصل كلّي دارد و يك مصداق؛ اصل كلّي آن است كه رُشد را معرّفي كرد در سورهٴ «حجرات» فرمود: اگر كسي ايمان محبوب او باشد و ايمان در جان او به عنوان زيور جلوه كند و از معصيت منزجر باشد، اين رشيد است. اينها خطوط كلي است كه در سورهٴ «حجرات» بيان كرد، فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ[4]، پس راشد كسي است كه به ايمان دل ببندد و ايمان زينت او باشد نه تكليف و از معصيت منزجر باشد نه اينكه چون گفتند: گناه نكن نكند بدش بيايد از گناه، از معصيت و كفر و فسق منزجر باشد: ﴿وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾، اينها خطوط كلي است.

 نمونهٴ كامل رشد را هم به عنوان بيان مصداق ذكر كرد، فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ[5] اين مي‌شود رشد.

 

ـ معيار سفاهت و مصداق سفيهان در قرآن

إعراض از اين هم قهراً مي‌شود سفه فرمود: ﴿وَمَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ[6]يعني «سفهت نفسه» يعني «سفه نفساً»؛ چون سفاهت مربوط به بدن نيست، مربوط به روح است. ممكن است از نظر بدن از يك مظاهري برخوردار باشد ولي روحش سفيه است همينها كه خداي سبحان دربارهٴ آنها تصريح به سفه كرد، اينها را تسفيه كرد فرمود:﴿أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ[7] فرمود به اينكه ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ[8] يا ﴿إِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُم[9]؛ هيكلهاي گيرا دارند، چشمگير دارند، لباشان، وضعشان طوري است كه چشم‌گير است به حسب ظاهر قيافهٴ اينها چشم‌گير است: ﴿إِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُم﴾، اين قيافه‌ها و اين طرز برخورد به حسب ظاهر متمدّنانه است امّا اينها سفيه‌اند؛ چون هر كس از راه ابراهيم رَشيد(سلام الله عليه) اعراض كرد مي‌شود: سفيه.

 پس اصول كلي را بيان كرد، نمونه رشد را هم مشخص كرد، دربارهٴ خصوص منافقين هم تصريح به سفه كرد در بحثهاي گذشته در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 13 اين است ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ﴾ ؛ اينها كارشان جز سفه چيز ديگر نيست، غير از اينها هم سفيه هستند امّا اينها سفه كامل دارند.

 پس منافقين جزء سفها هستند براي اينكه از راه توحيدي ابراهيم(سلام الله عليه) اعراض كردند پس سفها را قرآن كريم به طور بيان مصداق ذكر كرده است كه منافقين جزء سفها هستند.

 در اين كريمه هم مشركين حجاز و يهوديها هم مشمول اين سفاهت‌اند، اينها كه اعتراض كردند، فرمود: اينها سفيه‌‌اند.

 

راز تغيير قبله

 اينها نمي‌دانند كه حكم آن است كه خداي سبحان دستور مي‌دهد، مگر قبله بودن بيت‌المقدس ذاتي است كه عدول از او به سمت ديگر محال باشد يا عقلاً ممكن نباشد يا عقلاً قبيح باشد؟! خداي سبحان كه جهت ندارد. مكان خاص هم ندارد، چون يك حقيقت نامحدود است در هر جهت حضور دارد [و] در هيچ جهت نيست. در همهٴ مكان شهود دارد و در هيچ مكان هم نيست. تا به چه نحو به ما دستور بدهد كه چگونه او را عبادت كنيم، گاهي به ما دستور مي‌دهد كه به طرف بيت‌المقدس عبادت كنيم، گاهي دستور مي‌دهد به طرف كعبه عبادت كنيم، هر چه دستور داد بايد عبادت كرد.

 آن‌كه در برابر دستور خداي سبحان اعتراض مي‌كند، نمي‌داند [و] او سفيه است: ﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا﴾ قبله‌اي كه مسلمين داشتند در مكّه بيت‌المقدس بود.

 

ـ جهت نماز پيامبر در مكّه و مدينه قبل از تغيير قبله

 در روايات اين‌چنين آمده است كه رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) حتّيٰ الامكان طوري نماز مي‌خواند كه هم به سمت كعبه رو كرده باشد و هم به سمت بيت المقدس[10]؛ چون به هر سمت كه در مسجد الحرام انسان به طرف كعبه نماز بخواند درست است، ولي ايشان طرزي قرار مي‌گرفت كه كعبه بين ايشان و بين بيت المقدس قرار مي‌گرفت كه هم به كعبه روي مي‌كرد و هم به بيت‌المقدس، مگر در جايي كه ممكن نباشد. چند سال در مكّه قبلهٴ رسمي مسلمين بيت‌المقدس بود، ولي رسول خدا احترام كعبه را همچنان حفظ مي‌كرد [و] طوري نماز مي‌خواند كه هم به طرف كعبه باشد هم به طرف بيت‌المقدس. بعد وقتي كه مدينه مهاجرت كردند چند ماه در مدينه هم باز به طرف بيت المقدس نماز مي‌خواندند يا 13 ماه يا 17 ماه يا كمتر و بيشتر چون در اين مدّت هم اختلاف هست. آن‌گاه در حال صلات دستور رسيد كه شما از بيت‌المقدس بايد برگرديد به طرف كعبه، آنجا ديگر ممكن نبود هم به طرف بيت‌المقدس باشد هم به طرف كعبه، به طرف كعبه شد.

 

سخن سفيهانهٴ كافران و مشركان دربارهٴ تغيير قبله

 ﴿سُّفَهَاء﴾ يعني منافقيني كه فرصت طلب بودند، مشركين هم كه فرصت طلب بودند و يهوديهايي هم كه بهانه‌گير بودند و أهل جدال بودند اينها گفتند كه چرا از آن قبلهٴ اولي دست برداشتند؟ اگر قبلهٴ اوّل استقبال به او حقّ نبود. چرا در طيّ اين چند سال به طرف بيت المقدس نماز مي‌خواندند؟ و اگر استقبال به بيت المقدس حقّ بود چرا از حقّ رو برگرداند؟ چرا اين نمازگزاران از حقّ به غير حقّ روبرگرداندند؟

پاسخ خداوند به اعتراض سفيهان

جواب آمد كه « ذلك كان حقّاً و هذا حقٌّ»[11]؛ هم آن حق بود، هم اين حق است. آن در وقت خودش حقّ است اين در وقت خودش حقّ است، هيچ‌كدام رجحان ذاتي ندارند كه عدول از آنها ممكن نباشد اين «ذلك كان حقّاً و هذا حقٌّ»[12] است، از يك حقّ در يك مقطع به حقّ در مقطع ديگر عدول كرده است.

 

ـ راز تعبير سفيهان، از مسلمانان به ضمير جمع غايب

تعبير سفهاء كه شامل مشركين و منافقين و يهوديها مي‌شود، آنها تعبير كردند از مسلمين به عنوان ضمير جمع غايب ياد آوردند از آنها با عنوان ذكر نكردند، نگفتند «مسلمانها» نگفتند «پيغمبر و پيروانش» چرا اعراض كردند؟ چون اگر قبول مي‌كردند كه رسول خدا نبي است، ديگر اعتراض در كار نبي نمي‌كردند. نگفتند «چرا مسلمين؟» نگفتند «چرا پيغمبر و امّتش؟» گفتند: چرا اينها؟ ﴿مَا وَلَّاهُمْ﴾ نگفتند «ما ولَّيٰ النبي والمسلمين؟» گفتند: چرا اينها؟ عنوان ندادند براي اينكه اگر عنوان مي‌دادند به آن عنوان معتقد نبودند، خب اگر واقعاً به نبوّت پيغمبر معتقد بودند؛ نبي تابع وحي است وحي اگر آمده است كه شما از بيت المقدس به طرف كعبه منحرف بشويد، بايد اطاعت كرد.

 لذا بدون عنوان ياد كردند. گفتند: چرا اينها از آن قبله‌اي كه داشتند عدول كردند: ﴿مَا وَلَّاهُمْ﴾ به ﴿مَا﴾ هم ياد كردند «من» و امثال ذلك هم نياوردند تا ثابت كنند به اينكه آن عامل توليّت يعني عاملي كه اينها را از بيت‌المقدس به كعبه متولّي كرده است يك عامل ناشناسي است، هوس است نه حقّ. ديگر نمي‌دانستند كه خداي سبحان دستور داد كه ﴿فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ[13] براي اينكه از آن حقّ به عنوان يك مبهم ياد كرده باشند، گفتند: ﴿مَا﴾ هم وحي و سخن حقّ را نپذيرفتند و هم از پيغمبر و مسلمين با عنوان ياد نكردند، بلكه گفتند: چه چيزي اينها را منحرف كرد از بيت‌المقدس به كعبه؟ ﴿مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا﴾ كه اين حرف مشترك بين همهٴ سفهاست.

 

بازگشت به بحث پاسخ خداوند به اعتراض سفيهان

 جوابش اين است كه ﴿قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ﴾ يك بحث در جهات است، يك بحث در آن مبدأي است كه دستور مي‌دهد انسان به كدام جهت متوجه باشد.

 

ـ تمام جهات از آنِ خداي سبحان

فرمود: ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِب﴾ يعني تمام جهت مال خداست. اگر مشرق و مغرب نباشد شمال و جنوب هم نيست. براساس كروّيت أرض همهٴ نقاط زمين به نوبهٴ خود مشرق و مغرب است، اگر گفته شد ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِب﴾ يعني «لله الجهات كلّها» چون هيچ گوشه‌اي از گوشه‌هاي زمين نيست كه آنجا جهت مشرق يا مغرب نباشد. اگر گفته شد مشرق و مغرب مال خداست يعني همهٴ جهات مال خداست؛ پس همهٴ جهات در اينكه ملك حقّند يكسانند، پس هيچ مزيّتي بين جهتي و جهت ديگر نيست، اين يك. پس اگر يك وقتي مي‌گفتند به سمت بيت المقدس نماز بخوانيد بعد مي‌گويند به سمت كعبه نماز بخوانيد، اين‌چنين نيست كه ذاتاً بيت المقدس أشرف باشد و عدول از بيت المقدس به كعبه مستحيل باشد يا ممنوع باشد عقلاً و مانند آن.

 

ـ خداي سبحان مبدأ فاعلي جهت قبله

 و همهٴ اينها مال خداست، چون همهٴ اينها مال خداست مبدأ فاعلي قبله قرار دادن هم خداست، فرمود: ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطِ مُسْتَقِيم

پس بين اين جهات امتياز ذاتي نيست. زمام اين جهات هم به دست خداي سبحان است. خداي سبحان هر ملّتي را به هر جهتي كه مصلحت بداند هدايت مي‌كند.

 

تفاوت خطوط جزئي دين در شرايع گوناگون

همان‌طور كه اصل نماز واصل روزه كيفيّتش، و ركعاتش و امثال ذلك به دستور خداست جهت نماز هم به دستور خداست. چگونه اصل نماز را خداي سبحان براي اُمم و اقوام با ركعات گوناگون و با شرايط مختلف مقرّر مي‌كند، جهتش هم همچنين است. اين‌طور نيست كه اين نمازي كه براي مسلمين است عين همين وضع به عدد ركعات واجب و مستحب در اقوام و ملل قبلي باشد، اينها كه جزء اصول دين نيست كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ[14]، اينها جزء منهاج و شريعت است كه ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً[15]، اصل روزه همين‌طور است، اصل نماز همين‌طور است، زكات در ساير أمم بود اما نه به اين كيفيّت، خمس و ساير مسائل مالي در امم قبلي بود اما نه به اين كيفيّت، اينها جزء منهاج و شريعت است نه جزء اصول دين. اصول دين (اصل توحيد، اصل معاد، اصل وحي و رسالت. ضرورت عصمت أنبيا و رسالت أنبيا) اينها جزء خطوط كلّي است كه در همهٴ اديان يكي است. اينها همانهايي است كه ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾؛ هر پيامبري كه آمد حرف پيامبر قبلي را تصديق كرد بر آن صحه گذاشت. امّا خطوط جزيي امتثال دستورات حقِّ جزء اصول دين نيست كه ثابت بمانند، جزء شريعت و منهاج است كه تغيير پذير است و مصلحت وقت كه ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ اين ديگر سخن از نسخ است، نه سخن از تصديق. هيچ پيامبري نيامد كه همهٴ خصوصيّات دين پيغمبر قبلي را حفظ كرده باشد وگرنه او صاحب كتاب نيست، او حافظ شريعت قبلي است؛ مثلاً يحيي(سلام الله عليه) كتابي نياورد بلكه همان كتاب عيسي(سلام الله عليه) را حفظ كرد: ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ[16] گرچه بعضي معتقدند: يحيي(سلام الله عليه) داراي كتاب جداگانه‌اي بود، امّا مثلاً لوط(سلام الله عليه) كه به ابراهيم(سلام الله عليه) ايمان آورد شريعت جدايي نياورد، حافظ شريعت ابراهيم(سلام الله عليه) بود. أنبيايي كه بعد از موساي كليم و قبل از عيساي مسيح(سلام الله عليهم أجمعين) آمدند كه ﴿يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ[17] اين أنبيا حافظ شريعت موساي كليم بودند. اگر يك پيغمبري كتابي داشته باشد (كتاب به لسان قرآن آن مجموعهٴ قوانين است نه مواعظ و نصايح علي حده) اگر پيغمبري كتابي دارد اين كتاب اصول كلّي كتاب پيشين را تصديق مي‌كند، ولي براي خود يك شرعة و منهاج و دستور جزيي جدايي دارد.

 پس مسئلهٴ نسخ بر مي‌گردد به شريعت و منهاج مسئلهٴ تصديق بر مي‌گردد به خطوط كلّي دين؛ لذا در عين حالي كه عيساي مسيح حرف موساي كليم(سلام الله عليه) را تصديق كرد: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ[18] يك شرعة و منهاج خاص داشت رسول خدا(عليه آلاف التحيه والثناء) كه ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ﴾ بود امّا مهيمن بود به يك شرعة و منهاج جدايي داشت.

 

ـ تغيير قبله جزء فروع و منهاج شريعت

 خاصّيت كتاب جديد كه مجموعهٴ قوانين تازه است آن است كه يك سلسله احكام جزيي را به عنوان شرعة و منهاج به همراه دارند. فرمود: اين‌گونه از امور مثل أصل نماز، اصل روزه، اصل خمس خصوصيّاتش عوض مي‌شوند، جهت نماز هم كه قبله است خصوصيّاتش عوض مي‌شود اين جزء اصول دين نيست كه تغييرپذير نباشد: ﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ[19] اين حرف در همهٴ اديان هست، امّا به كدام سمت نماز بخوانيد جزء شرعة و منهاج است لذا فرمود كه ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ آنچه كه قبلاً دستور داد به طرف بيت‌المقدس، صراط مستقيم پيشينيان اين بود و الآن صراط مستقيم شما به طرف كعبه است. اينها خصوصيتهاي جزئي است كه اين خصوصيتهاي جزئي شما را به آن بزرگراه مي‌رساند.

 در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 115 اصل كلّي را اين‌چنين ذكر كرد كه فرمود: ﴿وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ خداي سبحان كه در يك سمت خاصّي قرار ندارد. اگر در يك سمت خاص باشد كه از سمتهاي ديگر غايب است، آن مي‌شود: «آفل» آن‌كه در يك جهت معيّن است در جهات ديگر غايب است و آفل، و آفل محبوب نيست و رب نيست. آن‌كه در هيچ جهت نيست و در همهٴ جهات حضور دارد آن ربّ است، فرمود: ﴿وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ﴾ چون اين‌چنين است: ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾؛ به هر سمت رو كنيد به وجه حقّ رو كرده‌ايد يعني به فيض حقّ رو كرده‌ايد، به آيات الهي رو كرده‌ايد و مانند آن.

پرسش ...

پاسخ: انگيزه هم همان است كه فرمود: ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي ...﴾ اگر مال خداست و خدا حكيم است و براساس مصلحت كار مي‌كند؛ مثل اينكه از يك طبيب حاذق بپرسد كه چرا اين نسخه‌ها را عوض كردي؟ طبيب مي‌گويد كه همهٴ داروها زير نظر من هست من هر بيماري را در هر شرايطي با يك داروي خاص درمان مي‌كنم ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِب﴾ اگر سؤال اين است كه مثلاً بيت المقدس خصوصيت ذاتي دارد؟ نه اين‌چنين نيست. اگر سؤال اين است كه چي اينها را وادار كرد؟ خدايي كه مالك همه است و هادي همه است، همه مِلك و مُلك اوست او هم همه را هدايت مي‌كند ﴿إِلَي صِرَاطِ مُسْتَقِيمٍ

پرسش ...

پاسخ: چون ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطِ مُسْتَقِيم﴾ مثل اينكه انسان به طبيب حاذق مي‌گويد اگر تو طبيب هستي دستور بده ما همان داروي قبلي را مصرف كنيم. طبيب مي‌گويد: اين دارو براي آن مقطع بود الآن بايد يك داروي ديگري مصرف كرد.

 

ـ راز تغيير قبله در روايت

در احتجاج مرحوم طبرسي هست به صورت روايت نقل كرده‌اند كه وقتي احتجاج كردند، رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) به همين مسايل جواب داد. گفتند: اگر قبلي حقّ بود چرا از حقّ برگشتي؟ اگر قبلي حقّ نبود چرا چندين سال به سمت غير حقّ عبادت كردي؟ مي‌فرمود: « ذلك كان حقّاً و هذا حقٌ»[20] بعد تطبيق مي‌كنند؛ نظير طبيب حاذق كه بيماريهاي گوناگون و داروهاي گوناگون و شرايط گوناگون را كلاً مي‌داند[21]؛ لذا فرمود: ﴿وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ[22]

 

ـ قبله در نمازهاي واجب و مستحب

اگر دستور خاص برسد نظير نمازهاي واجب بايد به يك سمت خاص نماز خواند، اگر دستور خاص نرسد نظير مسئلهٴ دعاها و نيايشها يا نمازهاي مستحبّي در حال حركت، ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ[23]، انسان مي‌تواند نافله را در حال حركت به هر سمتي كه هست بخواند. مستدبر و مستقبل در نوافل در حال حركت يكسان است يعني اگر كسي موقع ظهر دارند أذان را مي‌گويند او از منزل تا مسجد حركت كند، مي‌تواند اين هشت ركعت نافلهٴ ظهر را در راه بخواند. به هر وضعي كه هست.

 

توسعهٴ قبله در نوافل

 قبله در حال حركت شرط نيست. منتها اين نه به آن معنا است كه در نماز مستحبّي در حال حركت قبله شرط نيست بلكه قبله توسعه دارد. طهارت شرط است، قبله هم شرط است منتها قبلهٴ نماز مستحبّي از باب ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ است، نه اينكه قبله شرط نيست. يك وقت انسان مي‌گويد: قبله معتبر نيست؛ يك وقت مي‌گويد: معتبر هست منتها قبله در نمازهاي مستحبي، آن‌هم در حال حركت وسيع است، نه اينكه انسان نماز مستحبّي را اگر در منزلش يا مسجد بخواند قبله ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ باشد. اين‌چنين نيست، اگر متوقفاً، جالساً جايي نشسته است يا ايستاده است بايد به طرف كعبه نماز بخواند، ولي در حال حركت مي‌خواهد از منزل تا مسجد برود نافلهٴ ظهر را بخواند اين هشت ركعت را مي‌تواند در حال حركت بخواند به هر سمتي كه شد. قبله در آن حال وسيع است به همين كريمهٴ ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ[24] استدلال مي‌كنند:[25]

قبلهٴ انسان و متحيّر

يا نظير قبله براي كسي كه متحيّر هست،[26] متحيّر هست گفتند: چهار سمت بخواند يا اگر مقدورش نيست به أحدي الجهات بخواند هم قبله است چون ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِب﴾ اگر يك متحيّري مشخص نيست كه قبله كدام جهت است و مقدورش نيست كه از نظر ضيق وقت كه چهار نماز به چهار جهت بخواند، يك نماز هم بخواند كافي است. در همهٴ اين موارد گفته‌اند از باب ﴿وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾، اين فاي تفريع نشان مي‌دهد به اينكه جهت خاص در كار نيست.

 اگر دستور برسد نظير نمازهاي واجب نعم المطلوب يا اگر دستور نرسد مي‌تواند به همين حال اكتفا كرد. البتّه ممكن است به سمت كعبه أوليٰ باشد، امّا تعيّن ندارد؛ لذا فرمود: ﴿وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ

منتها فرمود: اين ﴿إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ دليل است، ﴿إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ﴾؛ چون موجودي است نامحدود ﴿وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ[27]؛ پس بنابراين در همهٴ جهات حضور دارد، منتها «عليم» است مي‌داند كه براي چه گروه در چه مقطع كدام جهت را قبله قرار بدهد. او واسع است همه جا حضور دارد: ﴿وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ[28] منتها مي‌داند كه براي اقوام و ملل در كدام مقطع كدام سمت را قبله قرار بدهد كه اين در آيهٴ 115 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود.

 

ـ ايجاد زمينه براي تغيير قبله

 پس آنچه كه فعلاً در آيهٴ 142 مطرح است اين است كه اگر آنها اعتراض كردند به آنها بگو: اين قوابل هيچ‌كدام مزيّت ذاتي ندارند، فاعل ذات اقدس الهي است كه روي حكمت هدايت مي‌كند و براي هر قومي قبلهٴ خاص قرار داده است؛ پس اعتراض، اعتراض سفيهانه است. به پيغمبر هم مي‌فرمايد به اينكه يك همچنين اعتراضي مي‌كنند؛ بدانكه اگر ما مسئلهٴ قبله را برگردانديم با يك ‌چنين اعتراضي روبروي مي‌شوي، ولي اعتنا به اين اعتراض نكن و اين‌چنين جواب بده. اين را به عنوان توطئه و مقدمه ذكر مي‌كند تا مسئلهٴ قبله را برگردانند. هم مي‌فرمايد به اينكه عظمت كعبه آن است كه معمارانش دو پيغمبر بزرگ بودند، كعبه را به عظمت مي‌ستايد. اين يك زمينه‌سازي، زمينه‌سازي بعدي آن است كه فرمود: اگر ما مسئلهٴ قبله را برگردانيم با يك اعتراض سفيهانه روبرو مي‌شوي اين‌چنين جواب بده به آنها بگو: ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ بعد مي‌فرمايد به اينكه حالا كه اين زمينه‌ها ساخته شد، حالا وقتي مي‌خواستي نماز بخواني به طرف كعبه نماز بخوان.

 

بازگشت به بحث پاسخ خداوند به اعتراض سفيهان

﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ﴾ يعني در جواب اين اعتراض سفيهانه بگو: ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ﴾ يعني «لله الجهات كلّه»

 

فراگير بودن ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِب﴾ از حيث جهت

 اين ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ﴾ بمنزلهٴ «لله الجهات كلها» است به دليل اينكه در همان آيهٴ 115 كه بحثش گذشت فرمود: ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ[29] خب، اگر ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ﴾ است، مشرق و مغرب دو جهت از چند جهت هست، ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ ديگر چرا؟ اگرمشرق و مغرب در مقابل بالا و پايين هست، أمام و خلف هست. در مقابلِ جنوب و شمال است. آن وقت مدعا عام [و] دليل خاص است، مدعا عام است كه ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾، دليلش اين است كه ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ﴾ اين دو جهت مال خداست. خب بقيّه چي؟ اينكه فرمود: ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ معلوم مي‌شود ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِب﴾ يعني «لله الجهات كلّها»؛ براي اينكه مشرق ومغرب وقتي كه بررسي بشود مي‌شود جهات [و] ما نقطه‌اي نداريم كه نه مشرق و نه مغرب باشد. براساس كرويّت أرض و حركت وضعي و انتقالي پس همهٴ نقاط يا مشرق‌اند يا مغرب؛ لذا اين دليل با مدعا سازگار است مدعا آن است كه به هر سمت رو كرديد به خدا رو كرديد، چرا؟ دليلش چيست؟ دليلش اين ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ﴾ يعني «لله جهات كلّها» پس مشرق ومغرب در قبالش، شمال و جنوب نيست يا در قبال فوق و تحت نيست، اگر شش جهت هست يا هشت جهت هست همه به همين شرق و غرب بر مي‌گردد و اگر آفتاب طلوع و غروب نكند شمال و جنوب هم مشخص نمي‌شود.

 پس بنابراين اينكه فرمود: ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ[30] نشانهٴ خوبي است كه آن ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ﴾ به اين معنا است: «لله الجهات كلها» كه تا هم دليل عام باشد هم مدعا، مدعا كه عام شد براي اثبات مدعاي عام يك دليل عام لازم است. مدعا آن است كه ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ چرا؟ دليلش چيست؟ دليلش اين است كه «لله الجهات كلّها» خب، چرا نفرمود «لله الجهات كلّها»؟ براي اينكه جهات را شرق و غرب مي‌سازد. آفتاب اگر طلوع نكند و غروب نكند. جهات ديگر مشخص نمي‌شود؛ پس ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ﴾ فراگير است و همهٴ جهات را زير پوشش دارد منتها آن جهاتي ديگر با شرق و غرب، و طلوع و غروب آفتاب تبيين مي‌شود.

 

ـ نتيجه بحث

 پس اين اعتراض، اعتراض سفيهانه خواهد بود و در حقيقت نسخ قبله از حقّ است به حقّ، نه از باطل به باطل، نه از حقّ به باطل، نه از باطل به حقّ. در بين اين صور‌اربع فقط يك صورت حق است كه «ذلك كان حقا و هذا حق»[31] ﴿قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ﴾ قبلاً كه شما به سمت بيت المقدس نماز مي‌خوانديد حقّ بود، الآن كه به سمت كعبه نماز مي‌خوانيد اين‌هم حقّ است پس «ذلك كان حقا وهذا حق» است.

 

راز نكره آمدن صراط مستقيم

﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ اين ﴿صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ در حقيقت به همان شرعة و منهاج بر مي‌گردد. يعني ﴿صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ شما در مسائل جزئي آن سمت بود و ﴿صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ مسلمين در مسائل جزئي سمت كعبه است: ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ پس هيچ جا براي اعتراض آنها نيست قهراً آنها كه گفتند به اينكه ﴿ما وَلاَ هُمْ﴾ جواب داد به اينكه الله ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ شما سؤال كرديد «ما» جواب داديم الله ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ انگيزه ديگر نبود، عامل ديگر نبود چيزي ما را وادار نكرد مگر هدايت الهي و از اين تعبير كه چه چيزي با ابهام تعبير كرديد اين چه چيز نيست اين هدايت الهي است و از اينكه نام نبرديد نگفتيد مسلمين و پيغمبر چرا از قبلهٴ قبلي برگشتند؟ اين‌هم نارواست براي اينكه طبق وحي الهي ما اين ‌كار را كرديم وحي نازل شده است ما هم طبق وحي از قبلهٴ قبلي به قبلهٴ بعدي رو آورديم. ﴿قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾.

 

نكته: گسترده‌تر بودن آيهٴ 115 از آيهٴ محل بحث

اين آيهٴ 115 از آيهٴ 142 كه محل بحث است يك مقداري گوياتر است. البته بحثهاي مربوط به آيهٴ 115 قبلاً گذشت و آن اين است كه ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[32]، اين اختصاصي به نماز ندارد؛ انسان را هشدار مي‌دهد كه جايي نيست كه شما به خدا رونكرده باشيد. منتها گفتند به اينكه در حال عادي انسان به سمت قبله بنشيند بهتر هست. آن هم طبق يك روايتي كه خيلي وضعش روشن نيست كه «خير المجالس ما استقبل به القبله»[33]؛ اين خيلي وضعش روشن نيست. امّا آنچه كه نقل كرده‌اند آن است كه رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) سعي مي‌كردند كه نوعاً روبه قبله بنشينند يعني رو به كعبه بنشينند. آن يك خصيصه‌اي هم دارد امّا اين‌چنين نيست كه حالا در حال عادي انسان اگر رو به كعبه نبود رو به قبله نيست، نه رو به قبله هست؛ چون ﴿فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ[34] لذا گاهي مي‌گويند به اينكه انسان به سمت كعبه دعا كند، گاهي مي‌گويند: بعضي از جمله‌ها [در زيارات] را از كعبه روبرگردان [و] رو به ضريح مطهّر بكن، اين جمله‌ها را بگو. اين نه به خاطر آن است كه از عظمت دعا كم شده يا جهات فرق دارد، نه همان ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ است گاهي دستور مي‌دهند كه رو به قبله بايستيد، گاهي دستور مي‌دهند پشت به قبله بايستيد و امثال ذلك. آن آيهٴ 115 از اين آيه أوسع است.

پرسش ...

پاسخ: نه«و الكعبة قبلتي»[35] قبله يعني روبرو ﴿وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً[36] يعني مقابل هم باشيد، ﴿وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً[37]يعني خانه‌ها را طوري بسازيد كه روبروي هم باشد، متقابل هم باشيد. حالا انسان چون در نماز به سمت كعبه متوجه مي‌شود به اين سمت روي مي‌آورد مي‌شود قبله يعني بايد مقابل ما باشد.

«والحمد لله رب العالمين»

 

 

[1]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 125.

[2]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 51.

[3]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 130.

[4]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 7.

[5]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 51.

[6]  ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 51.

[7]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 13.

[8]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 85.

[9]  ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 4.

[10]  ـ بحار، ج 4، ص 105، تفسير الامام، ص 492؛ «... أن رسول الله(صليٰ الله عليه و آله و سلّم) لما كان بمكة أمر الله تعالي أن يتوجه نحو البيت‌المقدس في صلاته و يجعل الكعبة بينه و بينها اذا أمكن و إذا لم يتمكن استقبل البيت‌المقدس كيف كان ...».

[11]  ـ بحار، ج 4، ص 106؛ الاحتجاج، ج 1، ص 41.

[12]  ـ بحار، ج 4، ص 106؛ الاحتجاج، ج 1، ص 41.

[13]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 150.

[14]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 19.

[15]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.

[16]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 12.

[17]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 44.

[18]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.

[19]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.

[20]  ـ بحار، ج 4، ص 106؛ احتجاج، ج 1، ص 41.

[21]  ـ همان، ص 42؛ «قال رسول الله(صليٰ الله عليه و آله و سلّم): يا عباد الله! أنتم كالمرضي و الله ربّ العالمين كالطبيب فصلاح المرضي فيما يعلَمُهُ الطبيب و يُدَبِّرُهُ به لا فيما يشتهيه المريض و يقترحُهُ ...».

[22]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 115.

[23]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 115.

[24]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 115.

[25]  ـ ر. ك: وسائل الشيعة، ج4، ص328؛ «باب جواز صلاة النافلة علي الراحلة و في المحمل...».

[26]  ـ من لا يحضر، ج 1، ص 226 ؛ «و نزلت هذه الآيه في قبلة المتحيَّر﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه﴾

[27]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.

[28]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.

[29]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 115.

[30]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 115.

[31]  ـاحتجاج، ج 1، ص 41.

[32]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 115.

[33]  ـ وسائل الشيعة، ج 12، ص 109.

[34]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 115.

[35]  ـ التهذيب، ج 3، ص 286.

[36]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 87.

[37]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 87.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق