13 12 2025 7390296 شناسه:

مباحث فقه ـ قضا و شهادت ـ جلسه 239 (1404/09/22)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

روز سه‌شنبه يک اصلي به عنوان مقدمه اصولي ارائه شد بعد وارد بحث شديم و آن اصل اين است که احکام الهي إلي يوم القيامه به اذن الله باقي است و هيچ حکمي تغييرپذير يا _ معاذالله _ نسخ‌پذير و مانند آن نيست. إلي يوم القيامه حکم خدا، حلال خدا حلال است و حرامش حرام است. ذات اقدس الهی هم فرمود که ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ[1] حالا حقيقتش تا زمان ظهور حضرت چگونه است مطلبي ديگر است و اگر يک حکمي عوض شد معنايش اين نيست که حکم خدا تغيير کرد بلکه چون موضوع عوض شد حکم هم عوض شد. الآن هم اگر همان موضوع يافت بشود حکم همان حکم است. جريان عاقله اين‌طور بود نظام چادرنشيني اين‌طور بود که اگر يک وقتي الآن هم نظام قبيلگي نظير نظام قبيلگي صدر اسلام باشد باز حکم عاقله همين است. اين‌طور نيست که الآن حکم خدا _ معاذالله _ تغيير کرده باشه، چون موضوع عوض شد حکم هم عوض مي‌شود.

از آنجا آمديم به قضيه حقيقيه و قضيه خارجيه که اگر در قضيه خارجيه حکم عوض مي‌شود نه براي اينکه حکم خدا _ معاذالله _ عوض مي‌شود بلکه چون موضوع تغيير کرده است و اگر در جايي موضوع همان موضوع صدر اسلام باشد باز همان حکم محفوظ است. در حقيقت بازگشت قضيه حقيقيه به خارجيه به يک اصل کلي است که حکم الهي إلي يوم القيامه است، اما که مکلف هستيم بايد بدانيم که الآن وظيفه ما چيست؟ الآن با اينکه موضوع تغيير پيدا کرده همچنان بايد حکم را بگوييم «من يتقرب بالأب» ديه بايد بدهد يا هر کسي ديه خودش را خودش بايد بدهد؟ الآن که نظام، نظام قبيلگي نيست و به هم خورده باز هم حکم همان است يا نه؟ اين تکليف ما است.

پس تحصّل که احکام الهي إلي يوم القيامة محفوظ است، يک؛ وقتي موضوع تغيير کرد حکم هم تغيير مي‌کند، اين دو؛ اگر دوباره موضوع برگشت و همان موضوع صدر اسلام شد حکم هم همان حکم صدر اسلام است؛ منتها اين را فنّ شريف اصول بايد که تأمين بکند.

مطلب بعدي که وارد شديم به عنوان نمونه جريان رواياتی است که از وجود مبارک حضرت امير درباره مذمت زن وارد شد که اين روايت‌ها مشابهش از وجود ائمه ديگر(سلام الله عليهم) آن‌طور بدست نيامده است؛ اين­ها آيا به نحو قضيه حقيقيه است که حقيقت زن اين است يا اين مربوط به عايشه است که آن جريان را به بار آورده است. مي‌بينيم که همزمان حضرت هم از زن به اين صورت مذمت مي‌کنند هم از بصره مذمت مي‌کند؛ اين نشان مي‌دهد که اين قضيه قضيه خارجيه است و قضيه حقيقيه نيست اين‌طور نيست که اصل مرأه شر باشد اصل مرأه عقرب باشد چون در نهج البلاغه هم شر[2] دارد هم عقرب[3] دارد از يک طرفي مي‌گويد مرأه عقرب است مرأه شر است از طرف ديگر مي‌فرمايد که بصره اين‌چنين است! بصره هم مثل ساير شهرها است، هم در آن آدم‌هاي خوبي هست هم آدم‌هاي بد، هم حوادث خوب دارد هم حوادث بد. اين مطلب دوم.

پرسش: فقط قصه بصره نيست ...

پاسخ: غرض اين است که اينها همزمان از همان جا پيدا شده است؛ همان وقتي که از جريان زن شکايت شد، همان وقت مي‌بينيم دارد بصره را مي‌کوبد. وقتي انسان در کتاب شريف تمام نهج البلاغه استيفا بکند معلوم مي‌شود که همزمان هم از اين طرف مذمت است هم از آن طرف، وگرنه گوهر زن از آن جهت که زن هست چگونه مي‌تواند شر باشد؟ بعد حالا اگر يک مناسبتي شد شرح مي‌کنيم که زن آبروي مرد است. حواستان يعني حواستان جمع باشد. ما اين همه سلاطين بي‌عرضه داشتيم که وقتي اين خسروپرويز نامه پيغمبر که احدي روي زمين مثل او نيست _ در بين انبيا، اولوالعزم مقدم هستند در بين اولوالعزم حضرت مقدم است _ نامه او را پاره می­کند ، اين چون مرد است آبرومند است؟! شما کجا هستيد؟ اصلاً کجا هستيد؟! وقتي قرآن عظمت و جلال اين بلقيس را ذکر مي‌کند که نامه سليمان _ از بزرگان ما هست از انبياء هست اما اولوا العزم که نيست _  به وسيله کبوتر به او رسيد. نامه سليمان را يک کبوتري پيش يک خانمي مي‌برد، او با چه جلال و شکوهی اين نامه را تحويل مي‌گيرد و مي‌خواند با همه اطرافيانش در مي‌افتد که نه! آنها مي‌گويند ما «الدرّيم و بلدرّيم»(ادعا می­کنند) اما او می­گويد اين نامه سنگين است و يک آدم باشخصيتي اين را نوشته، من بايد تحقيق کنم ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً،[4] اصلاً شما کجا هستيد؟ ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً، سلاطين وقتي وارد مي‌شوند خونريزي مي‌کنند ما بايد تحقيق کنيم بررسي کنيم؟

خسروپرويز کجا است؟ خسروپروز شاگرد شاگرد شاگرد اين بانو هم نمي‌شود. فهم يک چيز خوبي است حواستان جمع باشد. اين آيات مي‌آيد به اين زن جلال و شکوه مي‌دهد. کدام زن است که اين‌طور است؟ الآن هم همين‌طور هستند. در بين سلسله انبيا وجود مبارک پيغمبر نمونه ندارد، اما اين سلطان ما نامه­اش را پاره می­کند. بي‌ادبي مي‌کند و اصلاً حاضر نيست بخواند ببيند چه خبر است يا چه خبر نيست. اين مي‌شود مرد، او که مي‌گويد نه، اين نامه نامه کريمانه است مستدل است، ارتشيانشان گفتند ما اين‌چنين هستيم، گفت: نه، ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً اگر جنگ بشود خونريزي مي‌شود فساد مي‌شود چرا ما جنگ بکنيم؟ ما بررسي مي‌کنيم مذاکره مي‌کنيم مصاحبه مي‌کنيم مي‌نشينيم. بعد با جلال و شکوه آمد ﴿وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ‏[5] اين کجا آن کجا؟ حواستان يعني حواستان جمع باشد. غرض اين است که حواستان جمع باشد اگر يک وقتي مي‌گويند زن زن زن، اين است.

در چهل سال قبل يعني چهل سال قبل اين کتاب نوشته شده است. در تعبيرات فارسي هم همين‌طور است عربي هم همين‌طور است ما يک زنان داريم يک مردان داريم يک مردم. سه تا مطلب داريم. وقتي گفتيم زنان، يعني زن، وقتي گفتيم مردان، يعني مرد، اما وقتي گفتيم مردم در انتخابات شرکت کردند، مردم رأي دادند يعني زن و مرد. وقتي گفتيم مردم، يعني مردم. فرهنگ روشن شد؟ قرآن وقتي مي‌خواهد مثال بزند نمي‌گويد که نمونه زن‌ها مريم است و آسيه. نفرمود «ضرب الله للاتي مريم» فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ،[6] نمونه مردم خوب مريم است. نمونه مردم خوب آسيه است. اصلاً کجا هستيد؟! چهل سال قبل اين کتاب نوشته شده است. زن در آيينه جمال و جلال برای چهل سال قبل است. ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ، نه للاتي. نمونه مردم خوب مريم است نمونه مردم خوب آسيه است نه نمونه زنان خوب. ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ، يعني ﴿لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ، اين کجا آن کجا؟ حداقل اين کتاب‌های چهل سال قبل را بايد خوانده باشيد.

غرض اين است که زن جلالي دارد شکوهي دارد فرمود زن ريحانه است زن اين‌چنين است زن اين‌چنين است. اگر قرآن است مي‌فرمايد که نمونه مردم خوب، مريم است. نمونه مردم خوب، وجود مبارک آسيه است.

اما در جريان روايت‌ها چون قبلاً هم به عرضتان رسيد ما دو يعني دو باب فقه داريم: يک باب قضا داريم؛ در قضا شهادت مطرح است، احکام شهادت مطرح است و شاهد، يک باب الشهاده داريم. هيچ يعني هيچ! هيچ ارتباطي بين آن کتاب الشهادة با کتاب قضا نيست. بله، در قضا مسئله شهادت هم مطرح است. وگرنه کتاب شهادت چيزي ديگر است. قابله کيست شهادتش چيست اين کودک زنده به دنيا آمده يا زنده به دنيا نيامده شهادت چند زن معتبر است؟ کتاب الشهادة کتاب فقهي جدا است. در بخش‌هاي قضا از کتاب فقهي کمک مي‌گيرند. در کتاب فقهي آمده است که شهادت زن در رؤيت هلال قبول نيست.

در اصول عام و خاص بحث شده خيلي احکام فراواني دارد. مطلق و مقيد بحث شده احکام فراواني دارد. عام و خاص دارد حقيقت و مجاز دارد. در اصول، قضيه حقيقيه و خارجيه هم بايد بحث بشود. نقص اساسي اصول ما اين است که اين فن را ندارد. چون اين فن را ندارد ما مشکلات جدي داريم اصول الا و لابد بايد کامل بشود اولاً و کمالش هم در اين است که آنچه را که ندارد تأمين بکند مستدل بکند ثانياً چون خود اصول که در صدر اسلام نبود صدر اسلام همين فقه بود، بعدش کم‌کم اصول اضافه شده است. قضيه حقيقيه چيست؟ قضيه خارجيه چيست؟ حقيقتشان چيست؟ فرقشان چيست؟ احکامشان چيست؟ اصول بايد اين را تدوين بکند سرمايه را داشته باشد تا فقيه با خواندن اين، يک؛ آشنا شدن به احکام و حکم اين، دو؛ در هنگام استنباط دستش باز باشد که اين قضيه، قضيه حقيقيه است يا قضيه خارجيه؟

الآن ما هستيم و چند تا روايت معتبر با وضعي که ما مي‌بينيم. آن روايات اين است که شهادت زن در رؤيت هلال مقبول نيست. يکي دو تا روايت هم نيست فراوان هم هست و مورد اعتماد هم هست. وسائل جلد بيست و هفتم صفحه 353، روايت ده، در اين باب 24 چند تا روايت است يکي‌اش اين است. وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) مي‌فرمايد که «لَا تَجُوزُ شَهَادَةُ النِّسَاءِ فِي رُؤْيَةِ الْهِلَالِ» اين کاري به قضا ندارد. اگر يک خانمي بگويد که من ماه را ديدم، شهادتش مسموع نيست. اين روايت دهم.

روايت هفدهم اين باب باز هم از امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است که «لَا تُقْبَلُ شَهَادَةُ النِّسَاءِ فِي رُؤْيَةِ الْهِلَالِ»[7] اين دو.

روايت هجدهم اين باب «عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: لَا تَجُوزُ» يعني لا تنفذ «شَهَادَةُ النِّسَاءِ فِي الْهِلَالِ»[8]. چند تا روايت است يکي دو تا روايت نيست.

حواستان جمع باشد ما دو تا استهلال داريم؛ يک استهلال يعني هلال دين و ماه ديدن که اينجا همين است که مي‌گويند شهادت زن مقبول نيست. يک استهلال آن ناله و آن گريه‌اي که اولين بار کودکی که از رحم آمده انجام می­دهد، آيا استهلال کرده زنده به دنيا آمده يا نيامده؟ استهلال آنجا مطرح است. شهادت زن مخصوصاً قابله براي استهلال که اين کودک مرده به دنيا نيامده و زنده به دنيا آمده براي اينکه يک گريه‌اي کرده، آنجا استهلال او مسموع است. غرض اين است که استهلال در فقه چند جا است يکي در مقام صداي کودکانه کودک است که آيا با گريه به دنيا آمده يا مرده به دنيا آمده است؟ يکي هم استهلالي است که الآن بحث کرديم استهلال يعني رؤيت هلال.

الآن اين روايات دارد که زن آن صلاحيت را ندارد که بگويد من ماه را ديدم. حالا شما فرض کنيد يک خانمي است يک آقايي يا برادر خواهر هستند اينها آمدند در حوزه يا در دانشگاه يکي جامعة الزهراء يکي هم آمده حوزه يا يکي آمده حوزه يکي رفته دانشگاه هر دو درس اخترشناسي و نجوم و اينها را خواندند دانشجو شدند مدرک گرفتند و استاد هم شدند. اين خانم در حوزه يا دانشگاه تدريس مي‌کند و در اخترشناسي هم بحث مي‌کند. اين نمي‌فهمد که ماه يعني چه؟ رؤيت هلال يعني چه؟ شهادت اين قبول نيست؟ اين يعني چه؟ اصلاً قابل فهم نيست. مي‌شود گفت: خانم شما که اخترشناسي تدريس مي‌کنيد آن لياقت را نداريد که بگوييد من ماه را ديدم! اصلاً قابل گفتن نيست. فهم يعني فهم.

پرسش: آن زمان هم استاد ...

پاسخ: بله، پس معلوم مي‌شود آن زمان هم فرق کرد الآن هم فرق مي‌کند. آن زمان هم فراوان نبودند ولي اگر زناني بودند پس معلوم مي‌شود طريقيت(قضيه خارجيه است) دارد نه حقيقيت، اما مسئله محرم و مامحرم فرقي نمي‌کند.

پرسش: اگر علم مطرح باشد در مردان هم ممکن است جهل ...

پاسخ: بله نه از آن جهت که مرد است، چون جاهل است. يک وقتي ما مي‌گوييم شهادت مرد مقبول نيست، اين درست نيست. يک وقتي مي‌گوييم شهادت اين مرد که شرق و غرب را نمي‌داند مسموع نيست، اين درست است. اين شخص مشکل دارد براي اينکه جاهل است، اما مرد بما أنه مرد، رجل بما أنه رجل ما بگوييم شهادت مرد قبول نيست، مرد بودن مانع است، اين را نمي‌توانيم بگوييم، اما مي‌توانيم بگوييم آن آقا که درس نخوانده است شهادت او مقبول نيست.

پرسش: ... يک روايت مي‌آمد که اين‌طور است؟

پاسخ: حالا چون غالباً اين‌طور بود به اين صورت درآمده است. ما که از گوشه‌هاي اطراف عالم خبر نداريم. چند تا روايت بيشتر به دست ما نرسيده است. شما کتاب المقنع مرحوم صدوق را ببينيد يک وصله است. الآن شده جواهر چهل جلد. المقنع چند صفحه است؟

پرسش:...

پاسخ: مگر استحصاء مي‌کردند يا امکانات داشتند و مثل الآن بود که امکانات داشته باشند زن‌ها را بررسي کنند؟ چون غالب اين بود که سواد در کار نبود؛ آن دوره‌اي که زن را زنده‌ به گور مي‌کردند حرمتي براي او قائل نبودند او را يک کالا مي‌دانستند. در جاهليت که زن يک کالا بود خريد و فروش مي‌کردند در قمار زن را مي‌باختند، در قمار زن مي‌بردند، اين بود.

پرسش: اينها تخصيص اکثر ...

پاسخ: نه حکم اين است. اين اصل کلي است. يک وقت است که مي‌گوييم الا فلان، مي‌گوييم تخصيص اکثر است. آن وقت هم همين‌طور بود آن وقت هم اگر يک زني بود نظير بلقيس، شهادتش مقبول بود. چون اکثرشان جاهل هستند اين‌طور است، قبلاً به صورت يک کالا محسوب مي‌شدند با آنها قمار مي‌کردند قمار مي‌باختند. زن اين‌طور بود. در آن عصر فرمود به اينکه زن اگر شهادت بدهد شهادتش مسموع نيست، حکم هم محکوم بر غالب است، اما الآن که نمي‌شود الآن اين خانم در دانشگاه تدريس مي‌کند نجوم و اخترشناسي تدريس مي‌کند يا در جامعة الزهرا نجوم و اخترشناسي تدريس مي‌کند بگوييم شهادت زن مقبول نيست؟ اين سخت است.

غرض اين است که گاهي براي آنها حکم روشن هست، گاهي احتياط مي‌کنند. بعضي از آقايان(فقها) احتياط مي‌کنند. آدم اگر مسئله برايش روشن نشد احتياط مي‌کند. الآن اين خانم نجوم و اخترشناسي را در جامعة الزهرا يا در دانشگاه تدريس مي‌کند بگوييم مقبول نيست.

پرسش: اکثريت هم با ...

پاسخ: بسيار خوب، نمي‌شود گفت که اين اقليت حکمي ندارد يا حکم اکثريت را داشته باشد؛ حالا اگر يک ميليارد نفر جاهل بود يک نفر عالم بود عالم بايد وظيفه خودش را انجام بدهد.

پرسش: ...

پاسخ: فقهاي بعدي آمدند روي رؤيت هلال کار کردند که آيا اين طريقيت دارد يا موضوعيت دارد. ثابت کردند الآن هم فتواي خيلي‌ها اين است که با اين وسائل نجومي با اين تلسکوب‌ها و اينها حل مي‌شود چون رؤيت در «صُمْ لِلرُّؤْيَةِ وَ أَفْطِرْ لِلرُّؤْيَةِ»،[9] طريقيت دارد يعني بايد بفهمي که ماه هست. الآن که با اين اسطرلاب و با اين ابزار صناعي تشخصي مي‌دهند آن روزها که اصلاً نبود سرّش اين است که اين رؤيت طريقيت دارد يعني شما بدانيد ماه طلوع کرده است. همين که بداني ماه طلوع کرده بايد روزه بگيري.

پرسش: ... زن جزء در موارد ضروری ...

پاسخ: حالا دارد عبور مي‌کند ماه را ديده، بگوييم شهادت تو نافذ نيست. خودش چکار ‌کند؟

پرسش: ... فرض کنيد شهادت در دادگاه هم ...

پاسخ: الآن گفتيم يعني گفتيم که بحث ما الآن در کتاب الشهاده است نه کتاب قضا. ما الآن در کتاب شهادت بحث مي‌کنيم. دو کتاب در فقه داريم: يکي کتاب القضاء است که در کتاب قضا شهادت است، شاهد کيست؟ يکي کتاب الشهادة است شهادت در استهلال چيست؟ استهلال يعني اين کودک چه موقع به دنيا آمده زنده به دنيا آمده يا نه؟ اين خانم باکره است يا باکره نيست؟ اين شهادت‌ها مربوط به زن‌ها است شهادت در کتاب فقهي شهادت است. دو تا کتاب ما داريم.

بنابراين اين جرأت مي‌خواهد. يا آدم مي‌گويد که شهادت او مقبول است اگر روشن شد برايش، يا نه، احتياط مي‌کند. صريحاً فتوا بدهد که شهادت زن مسموع نيست سخت است. اين چون اصول يعني اصول! در اصول مطلق و مقيد داريم، عام و خاص داريم، حقيقت و مجاز داريم، اما القضية الحقيقة و الخارجية اصلاً به گوش خيلي‌ها نخورده است. اين قضيه حقيقيه است. الان از اينها سؤال بکنيد که چند نفر شما قضيه حقيقيه و قضيه خارجيه را شنيده‌ايد؟ مي‌گويند ما چنين قضيه‌اي نشنيديم. اصول اين را ندارد. اصول بايد داشته باشد که قضيه حقيقيه کدام است قضيه خارجيه کدام است. تا معيارها مشخص بشود محورها مشخص بشود. غير از آن نزاع معروف فارابي و بوعلي است آن بحثي ديگر است. نمي‌گوييم آن کتاب‌هاي دقيق و عريق علمي منطق را بخوانند، نه، خطوط کلي قضيه حقيقيه و قضيه خارجيه بايد معلوم بشود تا ما اين شريعت که وارد شده است را حمل بکنيم بر قضيه حقيقيه، مثل عام و خاص، مطلق و مقيد که اين حقيقت دارد يا مجاز است اين حقيقت مراد است يا نه؟ در عام و خاص اين کارها شده است. اين قضيه حقيقيه و قضيه خارجيه امر عميق عريق علمي منطقي است. اين در منطق بايد شناسايي بشود اولاً از منطق بيايد اصول ثانياً، اصول تدريس بکند و اصول باور بشود همان‌طوري که عام و خاص و مطلق و مقيد را مي‌دانند بدانند رابعاً، بعد وارد بحث فقه بشوند و فتوا بدهند.

اگر براي کسي روشن شد که روشن است، اگر نه، احتياط مي‌کند، اما صريحاً بگويد به اينکه شهادت زن مقبول نيست سخت است؛ اين خانم دارد نجوم و اخترشناسي تدريس مي‌کند! اين دين بايد قابل عرضه باشد شما از يک طرفي مي‌خواهيد به دانشگاه يا به مردم بگوييد که دين علمي است بساطش علمي است از اين طرف مي‌گوييد اين کسي که متخصص اخترشناسي است شهادتش مقبول نيست! اين يعني چه؟

غرض اين است که يک وقتي آدم يک چيزي برايش روشن است يک وقتي نمي‌داند ساکت است، احتياط مي‌کند اين دو تا راه دارد اما صريحاً فتوا بدهد به اينکه شهادت اين خانمي که دارد نجوم و اخترشناسي را تدريس مي‌کند و اين درس‌ها را خوانده، اين مثلاً مقبول نيست اينکه صحيح نيست.

چون اين بحث نشده است مرحوم آخوند(رضوان الله تعالي عليه) صاحب کفايه ايشان تبصره مرحوم علامه را تکميل کردند چون تبصره مرحوم علامه بعضي از بخش‌هايش را ندارد. در کتاب سوم از نوشته‌هاي مرحوم آخوند خراساني در صفحه 231 فصل پنجم «في صفات الشاهد» در آنجا اين مسئله را مطرح مي‌کنند مي‌فرمايد که «و لو شهد من تحملها مع المانع بعد زواله قبلت و لا تقبل شهادة المتبرع في حقوق الآدميين بلا خلاف بين الأصحاب کما قيل، و لا شهادة النساء في الهلال». غرض اين است که چون اين بحث‌ها نشده ايشان هم فتواي شريفش اين است که شهادت نساء در هلال مقبول نيست، اما اين وضع را که نگاه مي‌کنيد مي‌بينيد اين قابل عرضه نيست. اول تا آخر اصول را شما ده بار کفايتين را تدريس بکنيد اين فن نيست. القضية الحقيقية القضية الخارجية فرقشان چيست؟ ده بار هم اصول کفايتين را تدريس بکنيد اينها داخلش نيست. بايد بيايد در اصول که قضيه حقيقيه داريم قضيه خارجيه داريم فهمش هم کار آساني نيست.

پرسش: ... حکم ثانوی ...

پاسخ: حکم ثانوي نيست. اين حکمي که شارع مقدس فرموده اين قضيه‌اي که فرموده اين به عهده فقيه است که اين را بررسي کند آيا به نحو قضيه خارجيه است يا به نحو قضيه حقيقيه؟ اگر به نحو قضيه خارجيه بود تا موضوعش هست حکم است. اگر به نحو قضيه حقيقيه بود إلي يوم القيامه است. اين بايد در خود منطق روشن بشود اولاً بعد موضوع‌شناسي بکند آن هم کار آساني نيست ثانياً يک اجتهاد عميق لازم است که آيا اين دخيل است يا دخيل نيست؟ آيا اين مغير موضوع است يا نيست؟ مغير حکم است يا نيست؟ اين بايد بشود. اگر براي يک آقايي ثابت شده است که اين قضيه قضيه خارجيه است آن وقت مي‌تواند بگويد وقتي نظام نظام قبيلگي نيست ما نمی­گوييم که پسرعموي شما که تصادف کرده شما ديه‌اش را بدهيد! عرض کردم يک وقتي که اين بزرگوار از دوستان ما در دستگاه قضايي بود مي‌گفت حاج آقا، اين قانون عاقله که شما نوشتيد اصلاً قابل اجرا نيست ما الآن سي سال است که حکم اجرا مي‌کنيم، يک بار نشد به اين حکم عاقله عمل بکنيم.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

  [1] . سوره فصلت، آيه42.

[2] . نهج البلاغه، کلمه238.

[3] . نهج البلاغه، کلمه61.

[4]. سوره نمل، آيه34.

[5]. سوره نمل، آيه44.

[6]. سوره تحريم، آيه11.

[7]. وسائل الشيعه، ج27، ص355.

[8]. وسائل الشيعه، ج27، ص356.

[9] . تهذيب الأحکام، ج4، ص159.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق