01 12 2025 7291784 شناسه:

مباحث فقه ـ قضا و شهادت ـ جلسه 232 (1404/09/10)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

در جريان شهادت و شاهد همان‌طوري که ملاحظه فرموديد دو مطلب اصيل در کار است يکي اينکه «الشهادة ما هي؟» يکي اينکه «الشاهد من هو؟». در مقام اول که «الشهادة ما هي؟» روايات متعددي بود که شاهد بايد عالمانه شهادت بدهد حالا آن‌طوري که در مرسله محقق است که حضرت فرمود «عَلَى‏ مِثْلِهَا فَاشْهَدْ أَوْ دَعْ‏»[1] يعني حضرت اشاره کردند به آفتاب که اگر مطلب مثل آفتاب براي شما روشن است شهادت بدهيد وگرنه ترک کنيد، مثل آن هم نباشد ولي بالاخره بايد حجت شرعي داشته باشد. در روايات ديگر هم فراوان است که حضرت فرمود «كَمَا تَعْرِفُ كَفَّكَ»[2] اگر مطلب مثل کف دستت روشن است شهادت بده؛ اين معنايش اين نيست که محور شهادت مثل کف دست بيّن و روشن باشد؛ لذا گفتند استصحاب کافي است؛ قبلاً گذشت که فعلاً در ظرف شهادت شاهد شاک است _ الان شاک است _ منتها قبلاً _ ديروز _ يقين داشت چون ديده بود الان دارد استصحاب مي‌کند، فرمود کافي است. غرض اين است که منظور از اينکه بايد مثل کف دستت باشد اين است که حجت شرعي داشته باشيد. حالا آن حجت شرعي يا علم است يا علمي است يا اماره است بالاخره شما که ديروز يقين داشتيد و امروز شک مي‌کنيد يا هفته قبل يقين داشتيد الآن شک مي‌کنيد شکتان هم ساري نيست شک استصحابي است، در بقاء فقط شک داريد نه در حکم، مي‌توانيد شهادت بدهيد.

پس معلوم مي‌شود اين اهميت مطلب را مي‌رساند وگرنه لازم نيست که شهادت در محکمه اين قدر بيّن الرشد و روشن و شفاف باشد چرا که اگر اينطور بود انسان نمي‌توانست به اعتماد استصحاب شهادت بدهد. اين بحث مقام اول بود که با گسترشي که داشت گذشت. عمده مقام ثاني است که «الشاهد من هو؟» ملاحظه فرموديد اين شرايط چندگانه که ذکر کردند که شاهد بايد بالغ باشد عاقل باشد عادل باشد مؤمن باشد متهم نباشد طهارت مولد داشته باشد همه اينها به استناد رواياتي است که در مسئله وارد شده است؛ منتها بعضي از روايات به عنوان جواب ابتدايي است بعضي از روايات خودش سؤال‌برانگيز است؛ خود روايتی که دارد او نبايد متهم باشد، چندين باب سؤال را باز کرده است. يک سلسله روايات مربوط به باب سبب است که شما که فرموديد نيابد متهم باشد شهادت زن و شوهر نسبت به هم چطور؟ اين يک باب. يک باب مربوط به نسب است که هيچ ارتباطي با سبب ندارد از ائمه سؤال مي‌کنند شما که فرموديد متهم نباشد شهادت اعضاي خانواده نسبت به هم چطور است؟ برادر با برادر پسر با پدر. مادر با دختر اينها چطور؟ اين يک باب ديگري است. باب سوم: شما که فرموديد نبايد متهم باشد شريک نسبت به شريک چطور است؟ اقسام شرکت هم مطرح است. يک وقتي اينها در مغازه کسب شريک‌ هستند يک وقت است که در ملک شريک هستند يک وقت است که اصلاً اين شرکت با آن شرکت ارتباطي با هم ندارند. روايات بعدي: شما فرموديد به اينکه متهم نباشد آن کسي که وصي است حق الوصايه طلب مي‌کند در ثلث چطور است؟ او که وکيل است چطور است؟ او که نائب است چطور است؟ او که ولي است چطور است؟ همه اينها سؤالاتي است که خود روايات اين سؤالات را توليد کرده است. چندين باب پشت سر هم هست که ائمه(عليهم السلام) به اين سؤالات پاسخ دادند و اين سؤالات از آن دستور اوليه پيدا شده است حضرت فرمود متهم نباشد؛ اما مسئله طهارت مولد يک باب جدايي است که هم کمتر محل ابتلاء بود و هم کمتر سؤال شده لذا کمتر جواب دادند؛ تقريباً يک باب است که حضرت فرمود شاهد بايد طهارت مولد داشته باشد.

پرسش: ...

پاسخ: بله اينکه حقيقت شرعي ندارد اين آقا را مي‌شناسند که هيچ ارتباطي با اين ندارد، ثبوت و سقوط اين مطلب برای اين آقا هيچ اثري ندارد او به عنوان عادلي است که ﴿وَ ﻻَ ﻳَﺄْﺏَ ﺍﻟﺸُّهَدَﺍء إِذَا مَا دُعُوا[3] دارد شهادت مي‌دهد اينجا مقبول است اما اگر يک شراکتي با او دارد، يک رباحتي با او دارد، وصي او است يا وکيل او است يا ولي او است يا نماينده او است يا کارگر شرکت او است اينجا روشن است که اين شخص متهم است؛ وگرنه دوست نسبت به دوست چه ارتباطي دارد؟ فرض در اين است که عادل است. عدالت شاهد مفروغ‌عنه است؛ منتها اين احتمال مزاحم است؛ وقتي که دو نفر دوست هستند صرف دوستي که باعث نمي‌شود انسان نگران باشد چون او عادل است اما نه، اين شخص شريک او است،  اين شخص اجير او است، اين کارگر او است، اينجا جاي تهمت است. پنج شش باب در اينجا آمده که چون اين شخص متهم است که به سود او دارد شهادت مي‌دهد شما هم که فرموديد شاهد نبايد متهم و ظنين باشد اينجا چکار بکنيم؟ فرمودند که عدالتش که محرز است حالا صرف اينکه شريک‌ هستند اگر شراکت در همين مالی است که محور دعوا است بله شهادتش مقبول نيست،اما اگر اينها در مغازه شريک هستند ولي در مسئله ارث خانه که هيچ ارتباطي باهم ندارند، آمده شهادت بدهد؛ شريک مغازه اين آقا درباره ارثي که با برادرانش دارد آمده شهادت بدهد، عدالتش که محرز است ارتباطي هم با او ندارد چه او نفع ببرد چه او نفع نبرد اين شريک تجاري سودي نمي‌برد.

پس صرف شرکت مزاحم نيست صرف اجاره مزاحم نيست و مانند آن. اين است که چندين باب مطرح شده؛ خود اين ابواب متعدده را اين احاديث ، ايجاد کرده است؛ حضرت فرمود ظنين نباشد متهم نباشد، اين سؤال‌برانگيز است که اگر اجير او است يا شريک او است يا وصي او است يا وکيل او است يا ولي اوست بالاخره متهم است، بعد فرمودند نخير، معيار محقق است، عدالت محرز است، اگر محور دعوا شرکت و مانند آن بود شهادت مقبول نيست، اما اگر محور دعوا چيزی غير از شراکت بود مقبول هست؛ لذا اين روايات را جدگانه بايد مطرح کرد. بخشي از اين روايات خوانده شد.

پرسش: ... معيار اتهام است اگر ...

پاسخ: نه، شريک که نيستند. زن يک حقي دارد مرد بايد بپردازد، او که در اين مال سهيم نيست. در سرمايه شوهر که زن سهيم نيست مثل شريک نيستند مثل دو تا برادر نيستند. مرد موظف است که هزينه زن را تأمين بکند زن هم موظف است که خانه‌داري بکند، همين. چون ممکن است تهمت باشد سؤال کردند وگرنه فرمودند نه، عيبي ندارد. صريحاً فرمودند که زن به نفع شوهر، شوهر به نفع زن می­تواند شهادت بدهد چون با اطلاع هستند؛ اگر شما بگوييد راه بسته است برای خيلي از قضايا است که شاهدي در کار نيست در مسائل جزئي خانوادگي غير از زن و شوهر کسي ديگر خبر ندارد شاهد از کجا بياورد؟ عدالت هم که محرز است حالا عدالت يا طريقيت دارد يا موضوعيت، به هر وسيله است که محرز است. اين امر اختلاف خانوادگي است شاهد از کجا بياورد؟؛ لذا فرمود ما گفتيم ظنين نباشد متهم نباشد اينها که متهم نيستند؛ او که شريک مال نيست. مرد موظف است که هزينه او را تأمين بکند زن هم موظف است خانه‌داري کند. اما در جريان طهارت مولد ببينيد سؤالات خيلي کم است چون محل کمتر ابتلاء است؛ شما ملاحظه بفرماييد که فقط يک باب است؛ وسائل جلد بيست و هفتم صفحه 374 باب 31 مربوط به همين است. باب 31 اين است «باب عدم قبول الشهادة ولد الزنا» اين خيلي محل ابتلاء نيست؛ لذا سؤالاتش هم کم است، اما آن بابي که مبادا متهم باشد مبادا ظنين باشد چندين سؤال را به راه انداخته است؛ هم مسئله شرکت را هم مسئله وصايت را هم مسئله ولايت را هم مسئله وکالت را به راه انداخت.

اينجا روايت اولي که مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) از وجود مبارک امام باقر(سلام الله عليه) نقل کرد «وَلَدِ الزِّنَا أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُ» تجوز يعني تنفذ اين جواز براي نفوذ است وضعي است نه جواز تکليفي. جاز يعني نفذ. «أ تجوز» يعني تنفذ. اين جواز وضعي است نه جواز تکليفي. « أَ تَجُوزُ شَهَادَتُهُ فَقَالَ لَا». يک کسي که طهارت مولد ندارد شهادتش مقبول نيست. «فَقُلْتُ إِنَّ الْحَكَمَ بْنَ عُتَيْبَةَ يَزْعُمُ أَنَّهَا تَجُوزُ» حکم بن عتيبه مي‌گويد جايز است و نافذ است. آن روزها چه رنجي ائمه(عليهم السلام) کشيدند تا دين را حفظ کردند. خدا اين ابن ادريس را غريق رحمت کند، خوب مسئله را حلّاجي کرد. اينکه گفت دين را خبر واحد از بين برد، خيلي حرف است. ابن ادريس هم يک فحل فقيهي است منتها کمتر فقيهي مثل او سياست‌مدار فقهي يعني فقهي است که زمينه‌شناس باشد بررسي کند که چه‌طور شد سقيفه‌اي که هيچ اصل نداشت آمد غدير را که غدير يک کنگره بود غدير که مجلس نبود. حضرت فرمود رفته‌ها برگردند نيامده‌ها بيايند يک کنگره جهاني بود غدير که مجلس و جشن و مانند آن نبود تا بگوييم از ياد کسي برود. يک مجلس وعظ يا مسجد نبود. غدير کنگره بود چگونه شد اين سقيفه که هيچ اصل نداشت اين کنگره را خاموش کرد؟ چه طور شد؟ سقيفه آيا اصلي داشت يا فرعي داشت يا ريشه‌اي داشت يا حديثي از پيغمبر هست؟ اين است که گفت دين را خبر واحد از بين برد؛ البته خودش به خبر واحد با امارات و اينها که معتبر باشد کاملاً عمل مي‌کند ولي حرف حرف سياسي بلندي است که دين را جز خبر واحد مگر چيز ديگري از بين برد؟ حالا اجمالش را اشاره مي‌کنيم _ خدا غريق رحمتش کند _ حتماً يعني حتماً عالم شدن و محقق شدن که حرام نيست؛ اين سرائر است اين را حتماً ببينيد بررسي کنيد چون اين راز دروني ما است.

ايشان گفت مي‌دانيد اين اموي چکار کردند؟ در درجه اول وقتي حضرت رحلت کرد آمدند نقل خبر را گزارش خبر را قدغن کردند. اين يعني چه؟ رواياتي است از پيغمبر به اصحاب رسيده چرا نقل نکنند؟ نقل روايت حديث‌سرايي و گويندگي حديث قدغن است، مردم هم نمي‌فهمند براي چه قدغن شد؟  اين را که چند بار خوانديد اميني و غير اميني _ حشرشان با خدا _ همه بازگو کردند که زمان زيادی  از زمان صدر اسلام گذشت که حديث قدغن بود، چرا؟ تا اينها جاسازي بکنند. اينهايي که حضرت را ديدند پيغمبر را ديدند در غدير بودند اين احاديث را شنيدند سينه به سينه ياد کردند اينها بميرند. مدت‌ها بود که نقل حديث قدغن بود. اين خطر اول. بعد چکار کردند؟ آمدند خبر واحد را باد کردند باد کردند باد کردند مثل بادکنک، اين را به اندازه يک آسمان و زمين کردند. خبر واحد خبر واحد است کار فقهي دارد اصول دين و اسماي حسناي الهي و توحيد الهي و ذات الهي و کتاب الهي و وحي و نبوت و همه اين امور را شما با خبر واحد ثابت مي‌کنيد؟! به چه دليل؟ همه اينها را در انبار خبر واحد گذاشتند، با خبر واحد اصول دين فروع دين توحيد وحي نبوت معاد برزخ همه چيز ثابت شد. اين دو تا کار شد. بعد کعب الأحبارها را از هر دو محور راه‌اندازي کردند _ همه روايات جعلي مربوط به اصول دين، هم روايات ديگر _ لذا آنها شدند هشتاد يعني هشتاد! هشتاد درصد ما شديم بيست درصد. حالا معلوم شد که اينها چکار کردند؟ چه‌طور غدير را خواباندند چه طور سقيفه را معرفي کردند؟ حالا معلوم شد که چرا ابن ادريس مي‌گويد دين را جز خبر واحد چه چيز ديگری از بين برد؟ حالا معلوم شد يا نشد؟

حتماً يعني حتماً ببينيد، اين خبر واحد را چه کسي اين قدر باد کرد؟ چه کسي جلوي خبر واحد را گرفت؟ اينها اصحاب بودند پيغمبر را ديدند اين اخبار نورانيت پيغمبر است، خبر به منزله قرآن کريم نور است از عصمت رسيده است. نقل خبر واحد قدغن است. ساليان متمادي کسي حق نداشت تا اينها بميرند. نسل بعد که پيغمبر را نديدند. چه کسي بايد جعل بکند؟ اين است که آنها شدند هشتاد درصد ما شديم بيست درصد. ما با داشتن علي شديم بيست درصد، آنها با دست خالي شدند هشتاد درصد. اين صفحه پنجاه تا 51 سرائر ابن ادريس را بررسي کنيد ببينيد اين فقيه نام‌آور مي‌گويد دين را غير از خبر واحد چيز ديگري از بين برد؟! يعني علي را غير از خبر واحد چه کسی خانه‌نشين کرد؟!. شما جلوي خبر واحد را گرفتيد خبر واحد را از پيغمبر مي‌خواهند نقل کنند از کسي ديگر که نمي‌خواهند نقل کنند، نقل حديث تا ساليان قدغن بود تا اين نسل اول بميرد. بعد وقتي که مردند، اينها آمدند، هر چه دلشان خواست جعل کردند. خدا بزرگان ما را غريق رحمت کند که بعدها مسئله رجال و مسئله تقسيم‌بندي کشف شد اين فن بعداً بوجود آمده است وگرنه روز اول که ما اصلاً رجال نداشتيم ما فقط همين حديث را داشتيم و روی اطميناني که به يکديگر داشتند نقل مي‌کردند. مسئله رجال و حديث موثق و ضعيف و مرسل و مقطوع و مرفوع و اينها نبود اينها بعد بوجود آمد چون ديديم که چاره‌اي نيست. فن رجال بعد بوجود آمده است فن رجال الا و لابد بايد همزمان با فن حديث منتشر مي‌شد نشر پيدا مي‌کرد و کتاب نوشته مي‌شد ولي کسي احتمال نمي‌داد که اين دسيسه‌کاري در کار باشد.

فتحصل نسل اول بايد بميرند کسي حق نقل حديث ندارد اين مال اين. نسل دوم چه بايد نقل بکند؟ آنچه را که ما مي‌گوييم را بايد نقل بکنند. انبار اين خبر واحد را پر کردند. خبر واحد چه کاري به اصول دين دارد؟ چه کاري به اسماء حسناي الهي دارد؟ چه کاري به معاد دارد؟ خبر واحد به زحمت ظني است و يک امر فرعي را ثابت مي‌کند. اينها اصول دين را گذاشتند در خبر واحد و خبر واحد را باد کردند. بعد کعب الأحبارها را راه‌اندازي کردند فراوان جعل حديث کردند چه در آن اصول و چه در اين فروع، چه در اين فروع چه در آن فروع، پر کردند، جامعه اسلامي را گرفتند شدند هشتاد درصد ما شديم بيست درصد.

پرسش: ...

پاسخ: احسنت اصلاً ريشه‌اش را کَندند چرا اين کار را کردند؟ براي اينکه خودشان مي‌خواهند خبرسازي کنند وگرنه ما با داشتن علي بيست درصد باشيم يعني چه؟! آن غدير کنگره بود اينکه مجلس سخنراني و مسجد و اينها نبود. هر کس از مسافرت حج برگشت بهترين گزارشی را که از مکه و منا و عرفات و آنجا دارد براي همشهري‌هايش نقل مي‌کند. وقتي کسي از سفر مکه برمي‌گردد چه کار مي‌کند؟ اولين کاري که مي‌کند حجاز اين‌طور بود مکه اين‌طور بود مدينه اين‌طور بود منا اين‌طور بود. همه اينها را قدغن کردند بعد دلشان هر چه خواست در انبار خبر واحد جعل کردند خبر واحد را باد کردند همه چيز به خبر واحد دادند کعب الأحبارها را راه‌اندازي کردند شدند هشتاد درصد.

اين است که ابن ادريس يقه چاک کرده مي‌گويد دين را خبر واحد از بين برد وگرنه خودش مثل ساير فقها است؛ در اين مستطرفات سرائر _ خيلي لطيف است _ وقتي ببيند خبري با امارات و شواهد همراه است به آن عمل مي‌کند. منظورم اين است که ظلم به اين خاندان عصمت و طهارت تنها برای فدک و امثال فدک و اينها نبود. فرمود «ما زِلْتُ مُذ قُبِضَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله مظلوما»[4] فرمود ما همواره مظلوم بوديم. اينها تنها براي فدک و امثال فدک و اينها نبود. حرف کمي نيست اين حرف را صاحب جواهر از فقهاي بزرگ ما نقل مي‌کند مي‌گويد اينجا امام صادق نشسته، عصر عصر غيبت است[5]. اين يقيه چاک کردن نمي‌خواهد؟ اين صاحب جواهر است مي‌گويد فرياد فقهاي ما اين است، اينجا امام صادق نشسته است  عصر عصر غيبت است امام حاضر است اما امامت غائب است. اين حرف‌ها بوسيدني است خدا غريق رحمتشان کند. اينکه مي‌بينيد بعضي از فقهاء به عنوان شاگرد مستقيم ائمه محسوب مي‌شوند روي آن دلاوري‌ها فهمندگي اينها است. مي‌گويد امام صادق اينجا نشسته عصر عصر غيبت است. شما امام مي‌خواهيد يا امامت مي‌خواهيد؟ اگر امام مي‌خواهيد بله حضرت حاضر است امامت مي‌خواهيد عصر عصر غيبت است.

غرض اين است که بعضي از ابواب است که چون حکمش روشن است و بيّن الغي است از يک طرف بيّن الرشد است از طرف ديگر سؤالات فراواني به همراه ندارد مثل مسئله طهارت مولد. اين باب 31 هم باب 31 است و ديگر پشت سر هم مرتب سؤال بکنند طهارت مولد و اينها نبود؛ اما آن باب قبلي که متهم نباشد چندين باب سؤال را به همراه داشت. همه اسئله اين ابواب را خود آن روايات بوجود آورده است. روايات فرموده که شاهد نبايد متهم باشد ظنين باشد، اين سؤال‌برانگيز است شريک اين‌طور است وصي اين‌طور است حق الوصايه اين‌طور است حق الکفاله اين‌طور است حق الولايه اين‌طور است حق النيابه اين‌طور است.

پرسش: ... حکم حاکم تابع شهادت است اگر شهادت ...

پاسخ: گاهي خود قاضي و شاهد هر دو متهم هستند هر دو مسئول هستند، يک وقتي اشاره شد باز هم ممکن است تکرار بشود. يک وقت است که قاضي هيچ خبر ندارد شاهد به شهادت دروغ آمده شهادت داده است. اگر کشف نشده که فقط يوم القيامه کشف مي‌شود. اگر در دنيا کشف شده است «عَلَي الْيَدِ مَا أَخَذَتْ حَتَّي تُؤَدِّيَ»[6] اما وجود مبارک حضرت فرمود به اينکه ما در عالم جايز نيستيم به اسرار غيبي عمل کنيم. چندين روايت بود از وجود مبارک پيغمبر «إِنَّمَا أَقْضِي‏ بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ»[7]  فرمود ما در اينجا که به عنوان امام هستيم معصوم هستيم پيغمبر هستيم به علم غيب که عمل نمي‌کنيم. يک وقت است دستور الهي است دستور خاص است که به علم غيب عمل بشود بله عمل مي‌کنيم، اما «إِنَّمَا أَقْضِي‏ بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ»، روايت معتبر است صحيح هم هست چندين بار هم خوانديم فرمود يک وقت است که يک کسي مي‌آيد شهادت دروغ مي‌دهد لفاظي مي‌کند  قرائني فراهم مي‌کند و بالاخره در محکمه من مال را مي‌برد «إِنَّمَا أَقْضِي‏ بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ»، من مي‌دانم اين آقاي شاهد قسم دروغ خورده و شهادت دروغ داده دارد مي‌برد اين «قِطْعَةً مِنَ النَّار»[8] اين آتش در دستش است دارد مي‌رود من کاري به او ندارم. اگر معصوم(سلام الله عليه) روي روال عادي محکمه را اداره کند اگر صلاح بداند جلويش را مي‌گيرد وگرنه قرار بر اين نيست که فعلاً اسرار کشف بشود، يوم القيامه را براي اين­کار گذاشتند. فرمود «إِنَّمَا أَقْضِي‏ بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ»، صريحاً فرمود من مي‌بينيم دارد آتش مي‌برد اما فعلاً به او کاري نداريم. اگر يک وقت است که کشف خلاف شده حالا اگر نسبت به شاهد بود او ضامن است. اگر نسبت به قاضي بود او ضامن است که بعضي از اين بحث‌ها گذشت. در ديروز يا پريروز هم اشاره شده.

فتحصل علم واقعي عند الله است و محکوم است. اگر علم ظاهري بود اگر قاضي بيراهه رفته او ضامن است اگر شاهد بيراهه رفته او ضامن است.

پرسش: ... بطلان شهادت ...

پاسخ: او بينه و بين الله است مثل مال سرقتی است «من أخذ(اتلف) مال الغير» او سارق مسلّح است تا کشف نشده که دستگاه قضا حکم نمي‌کند. همه يعني همه! همه اينها در کتاب‌هاي فقهي ما آمده که اگر حدود باشد يکطور، حقوق باشد يک‌طور. اگر حدود باشد يک کسي شهادت بيراه داده است دست يک کسي را قطع کردند، بعد نمي‌آيند دست اين شاهد را قطع بکنند. معادل آن، جزاي آن، کيفر آن را به او مي‌دهند. الحدود يعني الحدود! الحقوق يعني الحقوق! اگر قاضي يا شاهد در الحدود تخلف کردند يک طور است. در الحقوق تخلف کردند يک طور است. همه يعني همه! همه اين جزئيات در فقه ما است بخشي هم بيان شده بخشي هم بيان خواهد شد.

غرض اين است که چيزي را براي ما فروگزار نکردند؛ اگر شاهدي بيراهه رفته قاضي بيراهه رفته دست کسي را قطع کردند دست او را قطع نمي‌کنند، معادل آن، ديه آن هر چه هست را از او مي‌گيرند. الحدود يعني الحدود. الحقوق يعني الحقوق. اين شاهد اگر خلاف رفته در اين دو امر حکم دارد، قاضي اگر خلاف رفته در اين دو امر حکم دارد. همه اينها در کتاب‌هاي فقهي ما آمده است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. وسائل الشيعة ؛ ج‏27 ؛ ص342

[2]. وسائل الشيعة، ج27، ص322.

[3] . سوره طلاق، آيه2.

[4]. المناقب، ج2، ص115.

[5]. ر.ک: جواهر الکلام، ج40، ص28. «حال الغيبة ما يشمل زمان الصادق عليه‌السلام أيضا»

[6]. عوالي اللئالي، ج1، ص389.

[7]. الكافي، ج‏7، ص414.

[8]. الكافي، ج‏7، ص414.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق