17 11 2025 7204991 شناسه:

مباحث فقه ـ قضا و شهادت ـ جلسه 228 (1404/08/26)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

همان‌طوري که ملاحظه فرموديد که «الشاهد من هو؟» يکي از اوصاف شش‌گانه شاهد عدالت است. فقهاء(رضوان الله عليهم) بعد از اينکه مسئله عدالت شاهد را مطرح کردند، گناهاني که باعث زوال عدالت است را هم في الجمله ذکر مي‌کنند. هر جا صحبت از لزوم عدالت است، گناهاني هم که باعث زوال عدالت است آنها را هم ذکر مي‌کنند. بحث مبسوطش در مکاسب محرمه است. آنجا انواع گناهان و مانند آن را ذکر مي‌کنند و ديگر نيازي به جاي ديگر نيست لذا در مورد امام جماعت امام جمعه شاهد و مانند آن که مطرح مي‌شود مي‌گويند «کما مرّ في المکاسب المحرمة»؛ ولي گاهي مثل مرحوم محقق در شرايع، گناهاني که باعث زوال عدالت است را هم ذکر مي‌کنند؛ بعضي از امور مثل خوانندگي، غنا و مانند آن، اينها را هم اينجا ذکر مي‌کنند؛ ولي به هر تقدير اگر يک وقتي فقه به جايي رسيد که بگويد اين حرام است آدم بايد اطاعت بکند يا بگويد نه، اين غناي محرّم نيست بايد اطاعت بکند؛ براي اينکه اينها کارشناسي مي‌کنند هم از نظر حکم کارشناسي مي‌کنند هم از نظر موضوع. اگر يک وقتي فقهاي يک عصري به حرمت يک چيزي فتوا دادند، بعد عصرهاي بعدي فقهاء به حليت آن فتوا دادند معلوم مي‌شود که يا موضوع عوض شد، يک؛ يا نه، اصل قضيه قضيه حقيقيه نبود، قضيه خارجيه است، چون قضيه خارجيه است دوره‌اي دارد تاريخي دارد زماني دارد.

يک جرياني را فقه پشت سر گذاشته و آن اين است که در عصرهاي اولي مردم از چاه استفاده مي‌کردند و اگر گاهي چيزي در چاه مي‌افتاد و آلوده مي‌شود نزح بئر مطرح بود. در روايات هم اين دستور رسيده است که مثلاً ده دلو بکشيد. اگر فلان حيوان افتاد بيست دلو بکشيد کمتر يا بيشتر.[1] آن روز يک بحث رسمي بود، چون محل ابتلاء بود. خيلي‌ها در کنار منزلشان چاه داشتند که از اين چاه بهره طهارت و مانند آن مي‌بردند. گاهي هم دست کسي خون بود و يا مثلاً يک موشي _ و مانند آن _ به درون چاه مي‌افتاد و آب چاه آلوده مي‌شد. آن وقت دستوري که از ائمه(سلام الله عليهم) مي‌رسيد اين بود که مثلاً ده دلو بکشيد پاک مي‌شود.

مطلب دوم آن است که اين ده دلو آب را کجا بريزند؟ يک چاهي نزديک اين چاه مي‌کَندند به عنوان بالوعه، که آب را که از اين چاه بيرون مي‌آوردند به اين چاه دوم _  بالوعه _ مي‌ريختند.

مطلب سوم اين است که سؤال کردند که فاصله بئر و بالوعه چقدر باشد؟ در تعيين فاصله بئر و بالوعه اختلاف نظر است همه اينها در کتاب طهارت است[2]. تقريباً هفده قول در اين مسئله که برای حفر بئر چقدر لازم است، فاصله بئر و بالوعه چقدر است؟ کيفيت برداشتن آب از چاه و ريختن در بالوعه چگونه است؟ هفده قول رودررو در اينجا است. تا رسيد عصر مرحوم علامه(رضوان الله تعالي عليه) ايشان شواهدي اقامه کرد که اينها مستحب است واجب نيست. خيلي يعني خيلي، يک تحول بزرگی روی داد، حکم از آسمان به زمين آمد. چقدر تلاش مي‌کردند چقدر احتياط مي‌کردند چقدر اختلاف نظر بود. اين را حتماً يعني حتماً اين کتاب طهارت حاج آقا رضا و ساير کتاب‌ها را مراجعه مي‌کنيد در بحث بئر و بالوعه مراجعه مي‌کنيد نزح ماء بئر و بالوعه مراجعه مي‌کنيد فاصله اين دو را مراجعه مي‌کنيد اختلاف اقوال را مراجعه مي‌کنيد بعد عصر مرحوم علامه شد فرمود اصل اين کار مستحب است واجب نيست. _ معاذالله _ فقه که عوض نشد؛ اين استنباط فقهاء است که عوض شده است. بنابراين حتماً براي اينکه ذهن شريف شما روشن بشود که فقه عوض نمي‌شود موضوع عوض مي‌شود مراجعه ­کنيد.

اصول با اينکه از شريف‌ترين علم­های ما است اما يک علم ناقصي است، چرا؟ براي اينکه ما مطلق و مقيد داريم که بايد داشته باشيم. محکم و متشابه داريم که بايد داشته باشيم. مجمل و مفصل داريم بايد داشته باشيم و ظاهر و اظهر و نص و اينها را بايد داشته باشيم، همه اينها را بايد داشته باشيم عام و خاص داريم مطلق و مقيد داريم و تا آخر، اما باب قضايا نداريم که اين روايتي که وارد شده است آيا قضيه خارجيه است يا قضيه حقيقيه؟ الآن شما قضيه خارجيه و قضيه حقيقيه را براي خيلي فضلا طرح بکنيد مي‌گويد من تازه دارم مي‌شنوم، مگر قضيه خارجيه و قضيه حقيقيه فرق دارند؟ اگر ثابت شد که اين حکم به نحو قضيه حقيقيه است مثل محرم و نامحرم بودن زن و مانند آن، «إلي يوم القيامة» است. اما اگر از اين قبيل شد که در مسئله شهادت چون زن‌ها در صحنه‌هاي اجتماعي حضور ندارند، دو تا زن بايد شهادت بدهند تا کار شهادت يک مرد را بکند، و الا اگر خانمی بود که خودش توليدي دارد و هزار نفر کارگر دارد و مانند آن چرا دو تا زن بايد شهادت بدهد؟ قبلاً چون اينها در صحنه نبودند، در بازار نبودند و از توليد و اينها خبر نداشتند دو تا زن بايد شهادت مي‌دادند الآن اين سؤال پيش مي‌آيد که خود اين خانم اطلاعاتش خيلي از آن بزرگوار قوي‌تر است يا مثل او است، چرا دو تا زن بايد شهادت بدهند؟ چون دست ما خالي است، آيا ما بحث کرديم که «القضية الحقيقية ما هي؟، القضية الخارجية ما هي؟» آيا چنين چيزي به اصول ما آمده تا با دست پر به سراغ روايات برويم بگوييم اين روايت قضيه حقيقيه است آن روايت قضيه خارجيه است؟

با اينکه صريح روايات مسئله بَدُو، مسئله قروي را جدا کرده بدو يعني باديه‌نشين يعني چادرنشين. چادرنشين الآن مثل شهرنشين است فرقي نمي‌کند آب دارد برق دارد تلفن دارد راديو دارد تلويزيون دارد. چادرنشين الآن با چادرنشين قبلي خيلي فرق دارد نمي‌شود حکم آنها را به اينها داد حکم اينها را به آنها داد. حالا آن روز گفتند چادرنشين اين‌طور است «إذا کان بدويا» بدو يعني بيابان. نه بدو يعني بدواً گفتند يعني ابتدا. آن بدء است ناقص است مهموز اللام است. بدء يعني ابتدا. بدو يعني بيابان. «جاء بکم من البدو» اين است بدئاً نه بدواً. اگر کسي بدَوي بود يعني بياباني بود _ اين روايت را يک روز خوانديم باز هم ممکن است به يک مناسبتي آن روايات را بخوانيم _ حضرت فرمود اين زن‌هايي که اثاث مي‌آورند براي فروش اگر بدوي باشند، يا قروي باشند قروي با قاف يعني اهل قريه باشند، روستاي آن روز روستا بود نه مثل الآن، الآن روستا مثل شهر است «إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ»[3] وقتي که شما مي‌گوييد خانم خودت را بپوش گوش نمي‌دهد شما تکليفي نداريد. اينها که مي‌آيند و به شهر اثاث مي‌آورند و مي‌فروشند مشغول کار خودشان هستند عيب ندارد شما تکليفي نداريد، نبايد عمداً نگاه با لذت بکنيد ولي اگر نگاهتان افتاد تکليفي نداريد.

مرحوم سيد(رضوان الله تعالي عليه) اين حديث را در عروه نقل مي‌کند که آن را هم حتماً مراجعه بفرماييد. سيدنا الاستاد مرحوم آقاي داماد مکرر مي‌فرمود «إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ»، تکليفي نداريم «إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ». ما آن روزها فقط همين «إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ» را از ايشان مي‌شنيديم و نمي‌دانستيم کجا است و روايت چيست. الآن که محل ابتلاء بود اين روايت را خوانديم حالا إن‌شاءالله يک روزي مي‌آوريم.

مرحوم سيد(رضوان الله تعالي عليه) اين را نقل مي‌کند، بعد مي‌گويد آيا ديگران را مي‌شود به اينها ملحق کرد يا نه، «فيه إشکال»[4]. خود سيد فتوا نمي‌دهد، مرحوم آقاي بروجردي(رضوان الله تعالي عليه) و فقهاي نامي(رضوان الله عليهم) آنها هم حاشيه‌اي ندارند. فقط مرحوم حضرت آيت الله خوئي(رضوان الله تعالي عليه) مي‌فرمايند که نه، اشکالي ندارد[5].  «إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ» دليل روشني است شما تکليفي نداريد. اگر اينها اثاثی براي فروش در شهر مي‌آورند دستشان پيدا است شما هم که مي‌گوييد اثر هم ندارد، اگر چشم شما افتاد شما تکليفي نداريد. خود مرحوم آقاي داماد(رضوان الله تعالي عليه) اين «إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ»، را زياد مکرر مي‌گفتند. فتواي حضرت آيت الله العظمي خوئي(رضوان الله عليه) اين است که نه، اشکالي ندارد اين هم مثل آن است.

غرض اين است که حالا يا اين يا آن، فرقي نمي‌کند اگر يک وقتي يک فتوايي در يک عصري بود بعد فتواي ديگري آمد اين معنايش اين نيست که معاذالله احکام متزلزل است. نه، موضوع عوض شد وضع عوض شد.

قضيه خارجيه چيست قضيه حقيقيه چيست؟ اين منطق در اصول نيامده است. اين اصول از جهت مطلق و مقيد تام است. عام و خاص تام است. محکم و متشابه تام است. حقيقت و مجاز تام است؛ اما از جهت انواع قضيه ناقص است ناقص يعني ناقص! اگر کسي بخواهد وارد روايات بشود، اين روايت که1440 سال قبل وارد شده است چه قضيه‌اي است؟

پرسش: به خاطر غلبه احساسات در زن ...

پاسخ: عيب ندارد ممکن است در مقام استنباط انسان‌ اين حرف‌ها را بزند

پرسش: ... قضيه حقيقيه است

پاسخ: بله، حالا اينها واقعاً قضيه حقيقيه است مثل محرم و نامحرم، يا نظير قضيه خارجيه است؟ اگر قضيه حقيقيه بود «إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ» نبود. «إذا نهوا» بايد گوش بدهند.

پرسش: ... آن قضيه حقيقيه است يا قضيه ...

پاسخ: حالا الآن آن را شرح مي‌دهيم اين زمينه است براي تصريح به آن. خدا سيدنا الاستاد امام را غريق رحمت کند، مکرر مرحوم آقاي نائيني(رضوان الله عليه) مي‌فرمود قضيه خارجيه مثل «قتل من في العسکر»؛ بارها مرحوم امام(رضوان الله عليه) به ايشان اشکال مي‌کرد که چند تا قضيه شخصيه قضيه خارجيه نمي‌شود، قضيه خارجيه قضيه کليه است[6]. شما صد تا قضيه شخصيه را جمع بکنيد يک قضيه خارجيه نمي‌شود. يک منطق غني و قوي مي‌خواهد. اين صد نفري که در جبهه کشته شدند يکي با تير يکي با نيزه يکي با شمشير يکي با مشت، صد تا قضيه است، چون صد تا علت دارد،  اما يک وقت است يک جا زلزله مي‌آيد صد نفر مي‌ميرند، اين قضيه خاجيه است، چون همه «بعلة واحدة» جان دادند، اين برهان‌پذير است، اما اينجا صد تا قضيه است شما بايد صد تا برهان بياوريد. آن آقا چرا کشته شد؟ چون تير خورد. اين يکي چرا کشته شد؟ چون شمشير خورد. سومي که رسيد شما نمي‌توانيد ساکت باشيد، براي سومي بايد دليل بياوريد. قضيه شخصيه را جمع بکنيد قضيه خارجيه نمي‌شود. اين در اثر نبود منطق قوی است. بارها سيدنا الاستاد امام به آقاي نائيني اشکال مي‌کرد که قضيه خارجيه چيز ديگري است چون در خارج است قضيه خارجيه بگوييم نيست. ببينيم علتش چيست؟ صد تا علت دارد براي صد تا معلول.

پرسش: در زلزله هم همين مشکل را داريم ...

پاسخ: نه زلزله يک موجود مشخص خارجي است. اين تکان خورد صد نفر مردند. اين تکان کشت. حالا يا او کنار ديوار بود يا اين کنار درخت بود اين تکان بود؛ اما جنگ صد تا قضيه خارجيه است يکي تير بود يکي نيزه بود يکي شمشير بود. بارها مي‌فرمود که صد تا قضيه شخصيه قضيه خارجيه نمي‌شود. مکرر در مکرر نقد به مرحوم آقاي نائيني داشتند. اگر روشن بشود که واقعاً اينها قضيه خارجيه است که فرمايش سيدنا الاستاد و مرحوم آقاي خوئي و اينها روشن مي‌شود. اگر روشن شد که نه، اينها قضيه حقيقيه است احتياط مرحوم سيد و اينها روشن مي‌شود.

غرض اين است که ما بايد يک جا يک حرف اساسي بزنيم يا نزنيم؟! ما بايد بگوييم که ما قضيه ذهنيه داريم قضيه طبيعيه داريم قضيه شخصيه داريم اينها در خارج است القضية الخارجية داريم القضية الحقيقية داريم بينهما فرقان.

مرحوم آقاي نائيني شخصيتي بود مي‌گفت اينها قضيه خارجيه است. اين اصول امام است مکرر در مکرر مي‌فرمود قضيه خارجيه قضيه کليه‌اي است برهان‌پذير است؛ اگر در خارج صد نفر بعلة واحدة جان بدهند مي‌شود قضيه خارجيه مثل زلزله، اما اگر صد نفر هستند با صد عامل کشته شدند اينکه قضيه خارجيه نيست اين مي‌شود قضيه شخصيه. در اصول امام در بحث‌هايي که به مرحوم آقاي نائيني اعتراض دارند که ايشان مي‌گويد اين قضيه خارجيه است، می­فرمايد نه، اين قضيه شخصيه است

به هر تقدير بزرگاني مثل سيد مي‌فرمايد «فيه اشکال». مرحوم آقاي بروجردي و بزرگان ديگر نظري نمي‌دهند و همين اشکال را امضاء مي‌کنند. حضرت آيت الله العظمي خوئي(رضوان الله تعالي عليه) فرمود نه، اشکالي ندارد، اينها هم «إِذَا نُهُوا لَا يَنْتَهُونَ»، وقتي که حرف در اينها اثر نمي‌کند اين است.

غرض اين است که گاهي قضيه قضيه خارجيه است گاهي مثل محرم و نامحرم قضيه حقيقيه است. اصل حجاب قضيه حقيقيه است اينها که مسئله خارجيه نيست چه گوش بدهند چه گوش ندهند محرم و نامحرم حکمي دارد. نگاه کردن حکمي دارد. آنها که قضيه حقيقيه است سرجايش محفوظ است ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ،[7] «إلي يوم القيامة» است. آنکه قضيه حقيقيه است قضيه حقيقيه است «إلي يوم القيامة».

پرسش: سوء استفاده می­شود ...

پاسخ: يک وقت است که مفاسد ديگر به آن ضميمه مي‌شود بايد ترک مفاسد شود حالا اگر مفاسد ديگر نبود چه؟

مطلب ديگر اين است که در اين روايات ما در باب شهادت دارد که اگر کسي ادعا کرد که اين مال براي من است وارد محکمه شد، اگر دو تا شاهد عادل شهادت دادند که مال او است، اگر يک شاهد عادل شهادت داد مال او است، اگر يک مرد نبود، دو تا زن شهادت دادند باز ثابت مي‌شود، اگر دو تا زن نبود يک زن بود يک زن با يمين او باز ثابت بشود. اگر نبود راه‌هاي ديگر است. در همه موارد دو تا زن کار يک مرد را مي‌کنند. اين براي چيست؟ در آيه دارد که دو تا زن بايد باشد که اگر يکي يادش رفته ديگري يادآوري کند[8] آيا اين قضيه حقيقيه است که هميشه زن‌ها اين‌طور هستند يا الآن اين خانم‌هايي که خودشان توليدي دارند و صد تا شاگرد يا صد تا کارگر دارند آن‌طور نيست؟ اين را بايد اصول روشن بکند که آيا اينها قضيه حقيقيه است يا قضيه خارجيه؟ در آيه دارد که دو تا زن بايد شهادت بدهند که اگر يکي يادش رفته ديگري يادش بياورد براي اينکه اينها کمتر در اجتماع هستند، حالا که خودشان اجتماعي هستند؛ اگر در اصول ما يک قضيه خارجيه داشتيم يک قضيه حقيقه داشتيم يا شهرت بود يا بحث بود آيا الآن هم همان‌طور فتوا مي‌داديم يا مي‌گفتيم نه؟ اگر قضيه قضيه حقيقيه باشد چرا روايت بين بدوي‌ها و غروي‌ها و مدني‌ها فرق مي‌گذارد؟ مي‌گويد اگر بدوي بودند اين‌طور، اگر قروي بودند اين‌طور، اگر چادرنشين بودند اين‌طور، روستانشين بودند اين‌طور، الآن چادرنشين و روستانشين با شهرنشين فرق نمي‌کند، چرا؟ چون تلويزيون و راديو و اطلاعات خبري داخل و خارج در اين چادرها هم هست.

معلوم مي‌شود که ما الخارجيه داريم الحقيقيه داريم احکام روي اينها آمده است. بر يک فقيه لازم است که اصول متقن داشته باشد، يک؛ متقن بودن اصول به جامعيت آن است، دو؛ جامعيتش اين است که همان‌طوري که قواعد عام و خاص دارد مطلق و مقيد دارد، حقيقت و مجاز را هم داشته باشد، باب قضايا هم داشته باشد که معلوم بشود اين قضيه قضيه حقيقيه است يا قضيه خارجيه؟ اگر قضيه خارجيه بود برای آن عصر و مصر است وگرنه اين‌طور نيست.

غرض اين است که اين را حتماً يعني حتماً به طهارت حاج آقا رضا مراجعه مي‌کنيد ملاحظه مي‌کنيد که اقوالي که بين بئر و بالوعه بود آيا هفده تا بود يا بيشتر بود يا کمتر، بعد از اينکه علامه(رضوان الله عليه) آمد فرمود هيچ يعني هيچ واجب نيست. نزح بئر واجب نيست. چنين تحولي ممکن است گاهي در فقه پيدا بشود. آن وقت مي‌شود گفت _ معاذالله _ مثلاً فقه اساسي ندارد؟ اين مربوط به فهم است. الآن هم اگر شما مي‌بينيد بعضي از چيزها را مثلاً آن درجه از خواندن را عيب نمي‌گيرند آن درجه از خواندن را عيب مي‌گيرند، اين در اثر تفاوت اجتهاد است تفاوت درک است، نه اينکه _ معاذالله _ دين حکم ثابتي ندارد.

پرسش: ... ارث و ديه و ... با اين بحث در معرض ...

پاسخ: همين را بايد اصول مشخص بکند، مثل محرم و نامحرم هيچ تغيير نمی­کند، برادر و خواهر هيچ فرق نمي‌کند چه کاسب باشد چه کاسب نباشد.

پرسش: خارجيه است يا حقيقيه

پاسخ: حقيقيه است اينجا برادر و خواهر مطرح است چه روستايي چه بدوي چه قروي چه شهري هر جايي که در عالم باشند همين‌طور است. اين پيدا است که قضيه حقيقيه است، اما آنجا که قضيه خارجيه باشد حکمش جدا است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] . ر.ک: وسائل الشيعه، ج1، 179 الی196.

[2] . ر.ک: مصباح الفقيه، ج1، ص234 الی240.

[3]. من لايحضره الفقيه، ج3، 470 ؛ وسائل الشيعة ، ج20، ص206؛ الكافي، ج5، ص524.

[4] . العروة الوثقی(المحشی)، ج5، ص493.

[5] . ر.ک: موسوعه الامام الخوئی، ج12، ص68.

  [6] . تنقيح الأصول (الخميني، السيد روح الله)، ج2، ص383 و 384.

[7]. سوره نور، آيه30.

[8]. ر.ک: سوره بقره، آيه282.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق