21 10 2025 7024578 شناسه:

مباحث فقه ـ قضا و شهادت ـ جلسه214 (1404/07/29)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

اشاره شد به اينکه در اصول همان‌طوري که باب مطلق و مقيد داريم باب عام و خاص داريم، بايد باب قضيه حقيقيه و خارجيه هم داشته باشيم تا روشن بشود که اين حکم برای سرزمين خاص است يا عام؛ البته تمام احکام الهي «من البدأ إلي الختم إلي يوم القيامة است» نه نسخ‌پذير است نه بطلان‌پذير؛ صريحاً در قرآن کريم که فرمود ﴿ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِه[1]  نه در عصر خودش نه در اعصار بعدي چيزي نمي‌آيد که احکام و حکم الهي را _ معاذالله _ نقض کند؛ منتها گاهي موضوع در متن قضيه مي‌آيد گاهي موضوع در متن قضيه نيست؛ اگر موضوع در متن قضيه باشد که اين مي‌شود قضيه حقيقيه إلي يوم القيامة است، اگر موضوع در متن قضيه نباشد يکي از عنوان‌هاي آن موضوع در متن قضيه باشد، تا آن عنوان هست اين حکم هست و اگر به آن موضوع اصلي برگردد اين قضيه خارجيه مي‌شود قضيه حقيقيه وقتي قضيه حقيقي شد إلي يوم القيامة هست. جريان ديه بر عاقله و مانند آن را، آدم خيال مي‌کند که از اين قبيل است ممکن هم هست که از اين قبيل نباشد ولي طليعه بحث است.

در جريان ديه بر عاقله بعضي از آقايان هم مرقوم فرمودند که ارثي که به عاقله مي‌دهند و ديه‌اي که بر عاقله هست براي حفظ وحدت خانوادگي و قبيلگي و وحدت جامعه است؛ محبت طرفين را ارتباط طرفين را حفظ مي‌کند. اين يک بيان بسيار خوبي است و لطيف هم هست. ما روي همين عقيده روي همين اميد وقتي وارد شوراي عالي قضايي شديم _ بيش از چهل سال قبل _ چون آنجا کارها تقسيم شده بود اين کارهاي اجرايي را بزرگان گرفتند و کار تدوين لوايح قضايي و کار فقهي به عهده ما بود. ما همان چهل سال قبل يک درس خارج قضا هم شروع کرديم، الآن هم در اين کتاب‌ها مي‌بينم که علامت‌هاي چهل سال قبل يا بيشتر هست. به هر حال اين لوايح را تنظيم کرديم خيلي هم روي اين لوايح کار شده است، چون قسمت مهم کاري که در آن لوايح قضايي هست مسئله قصاص و حدود و ديات است، مسائل ديگر در دستگاه قضايي خيلي مطرح نيست. بحث قصاص و حدود و ديات هم در حوزه‌ها کمتر مطرح بود. يک بحثي هم در خود قم شروع کرديم، يک بحثي هم براي دانشجوهاي زير مجموعه دستگاه قضا در تهران شروع کرديم که يک انسي هم با مسئله قضا داشته باشيم. آنجا کاملاً مسئله عاقله مطرح شد حدود عاقله مطرح شد احکام عاقله مطرح شد؛ لايحه مفصلي درباره اينکه کجا بر عاقله است کجا بر عاقله نيست نوشته شد، بعد آن لايحه آمد به شوراي عالي، در حضور شورا آنجا هم مطرح شد اين آقايان هم روي آن صحه گذاشتند، از دستگاه قضا رفت به مجلس، مجلس هم بررسي کرد تصويب کرد، مجلس مصوبه خودش را به دولت اعلام کرده هنوز يعني هنوز! هنوز يک موردش عمل نشده است و خاک مي‌خورد.

يکي از اين روحانيون محترم به من گفت حاج آقا، اينکه شما نوشتيد ما هر کاری کرديم اين را اجرا بکنيم اجرا نشد. برادر از اولين افراد عاقله است يعني «من يتقرب بالأب» است از برادر شروع مي‌شود تا پسرعموها؛ يکي کسي با موتور تصادف کرده به برادرش مي‌گوييم بيا اين تصادف خطأ محض است و بر عهده عاقله است شما پرداخت کن، مي‌گويد به من چه! برادر يعني برادر. معلوم مي‌شود يعني معلوم مي‌شود که اين قضيه قضيه خارجيه است و قابل اجرا نيست بايد که به آن جاي اصلي‌اش برگردد. اگر فطرت نمي‌پذيرد جامعه نمي‌پذيرد برادر نمي‌پذيرد مي‌گويند برادر تو با موتور تصادف کرده چون خطاي محض است ديه به عهده تو است مي‌گويد، به من چه! الآن بيش از چهل سال است که اينکه ما نوشتيم و لايحه شد و شورا تصويب کرد و مجلس فرستاديم و مجلس تصويب کرد خاک مي‌خورد. معلوم مي‌شود که اين قضيه قضيه حقيقيه نيست قضيه خارجيه است.

بله، هر وقت بدوي بدوي، قروي با قاف، قروي قروي مدني مدني، هر کدام از اينها در هر عصر و مصري محقق بشود حکم إلي يوم القيامه همان است. حکم شرعي عوض نشده موضوع عوض شده است. آن باديه نشين الآن شهرنشين شد، آن بدو الآن شهرنشين شد، هر چه شما الآن بخواهيد بگوييد آقا، برادرت تصادف کرده، او متشرع هم هست، نمازخوان است، روزه‌گير است اما می­گويد به من چه! شما تجربه بکنيد، اگر به يک کسي بگويند برادرت با موتور تصادف کرده خطاي محض است تو بيا ديه بده، آسمان و زمين را نگاه مي‌کند مي‌گويد به من چه! معلوم مي‌شود که فطرت اين را نمي‌پذيرد. اين برای آن عصر بود. عصري که عصر بدو باشد عصر قبيلگي باشد کاملاً مي‌پذيرد.

پرسش: ذائقه جامعه عوض ...

پاسخ: نه، ذائقه نيست فطرت است. براي اينکه يک جا و دو جا نيست، اين سال و آن سال نيست.

پرسش: ...

پاسخ: نه، دو تا حرف است الآن متدينين کاملاً مي‌پذيرند متدينين بيش از آنها هستند اکثر از آنها هستند آنها را تقبيح مي‌کنند زنان متدين بيشتر از آنها هم هستند معلوم مي‌شود که مي‌پذيرند بعضي مي‌خواهند نپذيرند، اما آنجا اصلاً احدي نپذيرفت.

پرسش: ... اگر رسانه­ها ...

پاسخ: البته اين تقصير هست اين تبليغ هست آنها هم تبليغات فراوان مي‌کنند نمي‌شود آنها را انکار کرد.

پرسش: ... صدا و سيما، عناصر مهمش ...

پاسخ: نه، دو تا حرف است.

پرسش: ... تقصير حجاب است؟

پاسخ: نه، تقصير حجاب نيست. ما هم همين حرف را مي‌زنيم ما هم مي‌گوييم تقصير حجاب نيست. اکثري مردم اکثري خانم‌ها اکثري زن‌هاي مسلمان قائل به حجاب‌ هستند. حجاب جزء قضاياي حقيقيه است. حجاب با عاقله و اينها خيلي فرق دارد.

پرسش: ...قوه­ی قضائيه ...

پاسخ: آنجا بله آن کار را هم مي‌کنند، ولي منظور اين است که حجاب مثل نماز و روزه است با جريان عاقله خيلي فرق مي‌کند.

پرسش: ... عاقله بياد ... فرهنگ­سازی ...

پاسخ: نه، فرهنگ‌سازي شده در همه رساله‌ها هست.

پرسش: سالی يک بار ...

پاسخ: اگر يک روزي واقعاً در يک جايي بپذيرند کاملاً بايد اجرا بشود. اگر واقعاً يک جا مي‌پذيرند معلوم مي‌شود که اين قضيه به موضوع اصلي‌اش برگشت، از قضيه خارجيه آمده قضيه حقيقيه شده و بايد کاملاً برگردد. اليوم، همين اليوم همين امروز برگردد، کاملاً بايد برگردد. حکم عوض شدني نيست. هر وقت موضوع عوض شد حکم الهي عوض مي‌شود. حکم تغييرپذير نيست اين «مما لا ريب فيه» است، حالا آن نزاع صغروي است؛ نزاع صغروي است يعني آيا واقعاً موضوع برگشت يا واقعاً موضوع برنگشت؟ اينکه مي‌گويند نزاغ صغروي است نزاع علمي نيست به همين برمي‌گردد. اليوم هم اگر کسي تن بدهد حکم الهي آن قضيه مي‌شود قضيه حقيقيه.

پرسش: از عاقله بگيرند چه مفسده­ای دارد

پاسخ: اينها نمي‌دهند.

پرسش: خيلی از موارد اگر به اختيار طرف بگذاری جريمه را هم نمی­دهد

پاسخ: نه، در جريمه هم بناي عقلا بر اين است هم بناي شرع بر اين است که جريمه را خود شخص بايد بپردازد _ حالا يا خودش مي‌پردازد يا ضامنش مي‌پردازد _ اگر واقعاً مردم بپذيرند که دين آماده است و مي‌شود حکم در قضيه حقيقيه، مثل نماز و روزه مي‌شود. الآن مسئله حجاب براي خانواده‌هاي متدين مثل نماز و روزه است. براي اکثري خانم‌ها و بزرگواران ايران _ اکثري قطعي _ برای اکثري قطعي اينگونه است که حجاب مثل نماز و روزه است. الحمدلله اکثري قطعي اين است.

به هر تقدير پاسخ سئوال اين بزرگواري که ديروز مرقوم فرمودند همين است که اگر موضوع عوض بشود حکم هم همين است، اما اينکه چون آنها ارث مي‌برند بايد ديه هم به عهده آنها باشد، اين در فقه آنجا هم روشن شد که تلازمي يک طرفه است نه دو طرفه؛ يعني هر کس بدهکارِ ديه است او از ارث سهم مي‌برد اما هر کس ارث مي‌برد او بايد ديه را بپردازد اين‌طور نيست. «من يتقرب بالأب» از برادر و خواهر شروع مي‌شود تا عمو و عمه، تا عموزاده و عمه‌زاده و مانند آن؛ «من يتقرب بالأب» هم برادر است هم خواهر؛ خواهر ارث مي‌برد ولي عاقله نيست، عمه ارث مي‌برد ولي عاقله نيست، عمه‌زاده اگر دختر باشد ارث مي‌برد ولي عاقله نيست. غرض اين است که اينکه اين بزرگوار مرقوم فرمودند مطلب حقی است اما تلازمي بين ارث و ديه نيست. هر کسي که ديه برعهده او هست ارث مي‌برد اما هر کسي ارث مي‌برد ديه بر او باشد اين‌چنين نيست. به هر تقدير اين جواب فرمايش آن بزرگوار.

اما آن اشکالي که مرحوم صاحب جواهر نسبت به مرحوم ابن ادريس صاحب سرائر داشتند؛ به عرضتان رسيد که  اين اشکال صاحب جواهر بر ابن ادريس وارد نيست. ابن ادريس مي‌گويد به اينکه ﴿وَ لاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ﴾[2]  اين هم مثل ﴿وَ مَنْ يَكْتُمْهَا[3] است. خيلي روشن نيست که اين﴿وَ لاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء﴾  برای مقام تحمل باشد چون الشهداء را موضوع گرفتند پس معلوم مي‌شود که شاهد بود؛ يعني کسي که شاهد است ابا نکند، نه اينکه برويد شهادت را تحمل کنيد. اشکال ايشان اگر مثلاً نص نبود شايد وارد بود. اشکال صاحب جواهر به ايشان اين است که اين  اجتهاد در مقابل نص است اين اشکال البته وارد است، اما بر ابن ادريس وارد نيست؛ اما اصل اشکال وارد است براي اينکه صريحاً امام فرمود ﴿وَ لاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء﴾  برای مقام تحمل است ﴿وَ مَنْ يَكْتُمْهَابرای مقام ادا است. بعد از حجت الهي ديگر حرفي نيست. اما اين اشکال بر ابن ادريس وارد نيست براي اينکه ابن ادريس خبر واحد را حجت نمي‌داند. بعضي‌ها خبر واحد را حجت مي‌دانند بعضي‌ها خبر واحد را حجت نمي‌دانند اين درست است، اما آن حرفي که از ابن ادريس نقل شد اين است که ايشان يک مطلب بسيار عميقي دارد او دلش پر از خون است. اين رازش چيست بايد بررسي بشود. چه‌طور شد که ابن ادريس _  ابن ادريس هم يک آدم فحلي است _ در برابر خيلي از فقهاء ايستاد؟ يک وقتي مي‌گويد خبر واحد حجت نيست بسيار خوب، احتياط شما اين است اما اين‌طور تعبير تند در سرائر براي چيست؟ اين رازش بايد مشخص بشود.

در سرائر جلد اول صفحه 51 دارد که «قال محمّد بن ادريس: فعلي الأدلة المتقدّمة أعمل» يعني آن ادله‌اي که من قبلاً گفتم به آن عمل مي‌کنم به خبر واحد عمل نمي‌کنم «و بها آخذ و أفتي و أدين اللّه تعالى، و لا ألتفت إلى سواد مسطور و قول بعيد عن الحقّ مهجور» حرفي که حق نيست مهجور هم هست من به آن حرف گوش نمي‌دهم «و لا اقلّد إلا الدليل الواضح» من تابع برهان هستم. «و البرهان اللائح، و لا أعرّج الى أخبار الآحاد» من به خبر واحد اعتنا نمي‌کنم. تا اينجا شما نظر شريفتان اين است که خبر واحد حجت نيست، بسيار خوب! اما حالا از اين به بعد: «فهل هدم الإسلام إلا هي» مگر اسلام را غير از خبر واحد چيز ديگري از بين برد؟! او دلش خون است او چه مي‌خواهد بگويد؟ کسي هم نيامده به او اعتراض بکند. مي‌گويد اسلام را خبر واحد منهدم کرد. دردش از کجاست؟ چون اختلاف وجود دارد و خبر واحد را بعضي حجت مي‌دانند بعضي حجت نمي‌دانند، اما حالا اسلام را خبر واحد منهدم کرد اين را از کجا مي‌گويد؟ گوشه‌اي از اين دل‌هاي پر از خون همين است که اينها گفتند و گفتند و گفتند و گفتند سقيفه را بالاتر از غدير نشاندند. سقيفه که هيچ است، هيچ! اما آن غدير با جلال و شکوه است، در صحراي حجاز، بعد از انجام عمل مناسک منا و آن همه جمعيت بين‌المللي، رفته‌ها برگردند پيامبر مي‌خواهد سخنراني کند، علي را معرفي کرد اين يک قضيه في واقعه نيست، اين قدر گفتند گفتند گفتند گفتند غدير رفت کنار و سقيفه بالا آمده است. الآن عدد مسلمان‌هاي سنی دنيا هشتاددرصد است و ما بيست درصد.

ظلم به علي يعني چه؟ الآن بر همه ما واجب کفايي است که اين کتاب شريف تمام نهج البلاغه را بخوانيم. آقايان ما بايد بدانيم باسواد شدن گناه نيست. اين چيزی هم که در دست و پاي خيلي ريخته است اين را سواد نمي‌گويند، بايد نهج البلاغه در کف ما باشد، از اين کمتر شد ما مقصر هستيم. علي را ببينيد خودش را چگونه معرفي کرده است.

چه‌طور شد که ايشان مي‌گويد اسلام را خبر واحد از بين برده است؟ اين معاويه يک مار عقرب خورده بود که افعي شد، چهل سال نشست نشست نشست کار کلامي کرد. يک روز يعني يک روز بايد اين محاوره زينب کبري(سلام الله عليها) با ابن زياد در همين مجلس معلوم بشود، تا يعني تا! تا معلوم بشود آن گفتگوي زينب با او سنگين‌تر از اين درس‌هاي خارج ما است، متوجه شديد؟ روضه‌خوان‌ها آن گفتگوي کلامي زينب کبري با ابن زياد را به صورت روضه و گريه خواندند. اينجا صحبت از گريه نيست صحبت از بني‌هاشم و اموي نيست. اصلاً ابن زياد نگفت که ديديد  ما بر شما غالب شديم، ديديد اموي غالب شد، اصلاً اينها نيست. گفت: «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ؟»  ديدي خدا چه کرد، اين يعني چه؟ همه ما اين روضه را خوانديم اين کلامي يعني کلامي است.

ما بايد بدانيم که باسواد شدن گناه نيست و اين چيزی که در دست و پاي خيلي ريخته است اين را هم سواد نمي‌گويند. آنجا روضه نيست آنجا صحبت از بني‌هاشم و بني‌اميه نيست. آنجا سخن از اين که ما پيروز شديم و شما شکست خورديد نيست. آنجا صحبت از تثبيت جبر است. چهل سال معاويه زحمت کشيد زحمت کشيد زحمت کشيد تا جبر را جا انداخت و تفويض را کنار زد. الآن شما مي‌بينيد خلفاي بني‌ العباس که وارثان همين اموي بودند همه معتزله _ معتزله آزادانديش است _ را قتل عام کردند، ما الآن سني معتزلي نداريم، همه سني‌ها اشعري‌ هستند و جبري. جبر جبر جبر جبر! چهل سال او در شام نشسته جبر را ترويج کرده که هر کار و اتفاقی می­افتد برای خدا است تا تمام سيئات خود را به عهده قضا و قدر بگذارد. کسي نمي‌دانست که معاويه در اين چهل سال يک حوزه علميه مستور داشت. گفت و گفت و گفت و گفت، هر کاري که مي‌شود برای خدا است؛ البته هر کاري در عالم مي‌شود برای خدا است، اما يک وقت است که يک کسي وسيله جُرم است خدا آن را عوض مي‌کند، يا خلاف مي‌کند خدا عقاب مي‌کند اما مستقيماً تمام سيئات، قتل هر قاتلي به عهده او باشد که نيست. «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ؟» فرمود نه، «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»[4] آنچه خدا انجام داد که خوب است، آنچه شما انجام داديد بد است.

بعد گفت آن جوان کيست؟ فرمود  علي بن حسين است، گفت که علي بن الحسين را که خدا در کربلا کشت! فقط جبر است. جبر جبر جبر جبر! تا خودشان را تطهير کنند. فرمود خدا نکشت. اينکه زينب کبري گفت «خدا نکشت» يعني چه؟ يعني جبر نيست، شماها او را کشتيد. تمام گفتمان زينب کبري(سلام الله عليها) با ابن زياد در مسئله جبر و بطلان جبر بود؛ حضرت فرمود البته هر کسي مي‌ميمرد خدا جانش را مي‌گيرد، اما شما کشتيد.

اصلاً صحبت روضه و گريه و ننه غريبم نبود، فقط صحبت از جبر بود جبر جبر جبر جبر، خواستند جبر را تثبيت بکنند زينب کبري هم ايستاد گفت نه، خدا نکشته شما کشتيد.

بنابراين چه‌طور شد که سقيفه را به جاي غدير و بالاتر از غدير نشاندند؟ که ابن ادريس اين حرف را مي‌زند. اينها آمدند سند دين را کاملاً زير و رو کردند، چکار کردند؟ اول آمدند ظرفيت خبر واحد را توسعه دادند. يک ظرفي که يک ليتر آب دارد تمام اين آب‌ها را داخلش ريختند. خبر واحد براي امور ظني و فروع دين است، خبر واحد که براي اصول دين نيست براي عقيده نيست، براي اصل دين که نيست. اصل دين يا خبر متواتر مي‌خواهد يا واحد محفوف به قرائن قطعيه مي‌خواهد. اصول دين که با ظن حل نمي‌شود. اولين کاري که دستگاه اموي کردند اصول با فروع را آوردند در خبر واحد جا دادند که خبر واحد چه مضمونش اصول دين باشد چه فروع دين باشد حجت است، گفتند گفتند گفتند گفتند اين را تثبيت کردند. کم کاري بود؟! هيچ فقيهي آمده هيچ متکلمي آمده که گفته باشد با خبر واحد عقيده ثابت مي‌شود، يا اصول ثابت مي‌شود؟ خبر واحد خودش به زحمت ظن مي‌آورد. بله، اگر قطع همراهش باشد، خود آن قطع حجت است. خبر واحد محفوف به قرائن قطعيه البته حجت است، اما اينها آمدند گفتند خبر واحد چه محتوايش اصول دين باشد چه فروع دين باشد حجت است، گفتند گفتند گفتند گفتند اين را تثبيت کردند. اين کار اولشان بود.

بعد، مخبر چه کسي بايد باشد؟ کعب الأحبارها هر کسي آمد مرتّب گفت و گفت و گفت و گفت، سند را آوردند به دست کعب الأحبارها دادند محتوا را خودشان جاسازي کردند با خبر واحدهاي اين چنيني سقيفه را بالاتر از غدير قرار داده‌اند، وگرنه مگر برای کسی، ممکن بود آن کار بين‌المللي که با دست شخص پيامبر انجام شد، کنار برود؛ صريحاً گفت اين علي جانشين من است. آن وقت کدام علي؟ اين کتاب شريف نهج البلاغه، حتماً بايد که در کنار سجاده‌هاي ما باشد. وجود مبارک حضرت امير در بعضي از موارد مثل ائمه ديگر صحبت مي‌کند، در بعضي از جاها جلال و شکوه خودشان را ذکر کردند که  «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»[5] اين ندا را غير از علي کسي ديگر نگفت. روي کره زمين از هيچ کسي نقل نکردند که بگويد «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی».

يکي از حرف‌هايي که در آن خود حضرت امير خودش را معرفي کرد اين است که فرمود _ اين در کتاب شريفه تمام نهج البلاغه در خطبه حضرت است _ «أنا آية النبوة، أنا آية الرسالة»[6] من معجزه پيغمبر هستم؛ او پيغمبر است چرا؟ براي اينکه مرا تربيت کرد. شما مگر از پيغمبر معجزه نمي‌خواهيد؟ قرآن را او آورد شما مي‌گوييد بله ما قبول کرديم، مرا او تربيت کرد. خيلي يعني خيلي! يعني من قرآن هستم. «أنا آية النبوة، أنا آية الرسالة» او پيغمبر است چرا؟ براي اينکه مرا تربيت کرد؛ يعني مثل من را در عالم کسي نمي‌تواند تربيت کند. اين حرف بوسيدني است و بالاي سر گذاشتني است. «أنا آية النبوة، أنا آية الرسالة» مثل قرآن هستم. اگر خود ذات اقدس اله فرمود ﴿ يس * وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ[7] قسم به قرآن تو پيامبر هستي؛ اين قسم به معجزه است قسم به بيگانه که نيست. حضرت هم فرمود او پيغمبر است چون معلم من است؛ مگر مرا غير از پيغمبر کسي مي‌تواند تربيت کند؟! سر تا پاي اين حرف بوسيدني است. براي اينکه او را خانه‌نشين بکنند آن کارها را کردند؛ اول آمدند متن را دستکاري کردند دستکاري کردند گفتند اصول دين با خبر واحد ثابت مي‌شود، عقايد مردم با خبر واحد ثابت مي‌شود، بعد کعب الأحبارها را راه انداختند. اين همه روايات جعلي براي همين است.

خدا علماي ما را غريق رحمت کند اين اصول را درست کردند خدا شيخ طوسي را غريق رحمت کند فهرست را درست کردند رجال نوشتند صحه و غير صحه نوشتند دروغ و غير دروغ نوشتند تا کم‌کم همين مقداري که از اسلام مانده است را نجات دادند، وگرنه هيچ فرض ندارد که کسي بتواند سقيفه را در برابر غدير بنشاند؛ اين نه اصلي دارد نه فرعي دارد. اين است که مرحوم ابن ادريس داشت يقه پاره مي‌کرد؛ مي‌گويد دين را غير از خبر واحد مگر چيز ديگري از بين برد؟! راست مي‌گويد، غير از خبرهاي جعلي دروغي، کسی، علي را خانه‌نشين نکرد، سقيفه را بالا نبرد، غدير را حذف نکرد. لذا غالب علماي بزرگ خون خوردند و اين حرف را قبول کردند. شما کسي را نمي‌بينيد که مثلاً بيايد در برابر اين حرف بگويد که اين چه حرفي است که شما زديد؛ منتها همه خون خوردند گفتند بله، اين چنين بود. در جلد اول صفحه 51 اين جمله را مي‌فرمايد که خبر واحد حجت نيست «و لا أعرّج الى أخبار الآحاد، فهل هدم الإسلام إلا هي» دو کار يعني دو خيانت رسمي انجام دادند: يکي اصول دين را آوردند در محتوا که خبر واحد مي‌تواند اصول دين را ثابت کند، دوم راه کعب الآحبارها را باز کردند. هم در سند دستکاري کردند هم در متن _ که مهم بود _  دستکاري کردند؛ غالب اين اخباري که اينها در معجزات دارند در عقايد دارند از همين خبر واحدي است که در دست اينها است؛ لذا ايشان مي‌گويد که مگر دين را _ يعني سقيفه را به جاي غدير نشاندن _ غير از اخبار واحد چيز ديگري نا بود کرد؟! فلان کس با پيامبر بود، فلان کس کيست؟ اين را که شما جعل کرديد. فلان کس اين چنين کرده فلان کس اين چنين گفته فلان کس آن چنان گفته، سقيفه را بالا آوردند و غدير را پايين آوردند. اين کار آنها است.

غرض اين است که اگر مرحوم ابن ادريسِ فحل و بزرگوار مي‌گويد که دين را غير از خبر واحد منهدم نکرد، او درد دلش زياد است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] . سوره فصلت، آيه42.

[2] . سوره طلاق، آيه2.

[3] . سوره بقره، آيه283.

[4]. اللهوف علي قتلي الطفوف، ج1، ص160؛ مثير الأحزان، ص90.

[5]. نهج البلاغه، خطبه189.

[6]. ر.ک: تمام النهج البلاغه، ص430: «الست آية نبوة محمد صلی االله عليه و آله و سلم، و دليل رسالته و علامة رضاه و سخطه».

[7] . سوره يس، آيه1و2.

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق