اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَقَالُوا لَن يَدْخُلَ الجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَي تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ (۱۱۱) بَلَي مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (۱۱۲) وَقَالَتِ اليَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَي عَلَي شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَي لَيْسَتِ اليَهُودُ عَلَي شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الكِتَابَ كَذلِكَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (۱۱۳) وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَي في خَرَابِهَا أُولئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوهَا إِلاّ خَائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ(114)﴾
انحصارطلبي ديني اهل كتاب
در جريان انحصار طلبي ديني يهوديان و مسيحيان قرآن كريم دو بخش را جداي از هم كرد، يك بخش آن است كه حق با ماست و بهشت مال ماست، يك بخش آن است كه ديگري باطل است. يك وقت فقط نفي و انكار است، يك وقت نفي و اثبات. آنجا كه نفي و اثبات است فقط يهوديها و مسيحيها را در كنار هم ذكر ميكند، سخن از مشركين نيست. آنجا كه فقط سخن از نفي محض است اهل كتاب را اعمّ از يهود و مسيحي با مشركين يك جا ذكر ميكند.
بيانَ ذلك اين است كه يك وقت اينها ميگويند: ما اهل بهشتيم، غير از ما كسي اهل بهشت نيست. يك وقت ميگويند: اينها باطلند. آنجا كه سخن از اثبات است و نفيِ ما عداه، آنجا يهوديها و مسيحيها فقط مطرحاند، آنها هستند كه به بهشت معتقدند، به قيامت معتقدند. ميگويند: بهشت فقط مال ماست. يهود ميگويد: بهشت فقط مال ماست، مسيحي هم ميگويد: بهشت مال ماست؛ اين ادّعاي حصر بهشت براي خود و نفي استحقاق بهشت از ديگران. در اينجا سخن از مشركين نيست چون مشرك به قيامت و بهشت و جهنّم معتقد نيست، امّا آنجا كه سخن از نفي محض است، هم يهود، هم مسيحي، هم مشركين هر سه مطرحاند؛ لذا اين دو آيه را جداي از هم ذكر فرمود و بين اين دو آيه آن آيهٴ ﴿بلي من اسلم وجهه لله﴾ را ذكر كرد. در بخش ديگر كه سخن از نفي محض است فرمود: ﴿و قالت اليهود ليست النصاري علي شيء﴾، اينجا لسان، لسان اثبات نيست كه ما اهل بهشتيم، فقط لسان نفي حقّيت غير است: ﴿و قالت اليهود ليست النصاري علي شيء﴾ يعني مسيحيها باطلند. ﴿و قالت النصاري ليست اليهود علي شيء﴾ نصاري ميگويند: يهوديها باطلند؛ اين فقط نفي غير است لذا ميفرمايد: ﴿و هم يتلون الكتاب كذلك قال الذين لا يعلمون مثل قولهم﴾؛ مشركين هم همين حرف را ميزنند، منتها مشرك ميگويد: «ليست اليهود علي شيء و ليست النصاريٰ علي شيء و ليس المسلمون علي شيء»؛ چون نفي است، نفي را مشرك به هر سه نسبت ميدهد و امّا آن قسمت چون نفي غير است و اثبات خود، لذا فقط اهل كتاب مطرح شدند و مشركين در آنجا سهمي ندارند به همين مناسبت اين دو مطلب را از هم جدا فرمود و وسطش آيهٴ ﴿بلي من اسلم وجهه لله﴾ را كه سخن از استحقاق بهشتيان است ذكر فرمود.
اعتقاد اهل كتاب بر باطل بودن اسلام
در اين كريمه كه فرمود: ﴿قالوا لن يدخل الجنة الاّ من كان هوداً او نصاريٰ﴾ و بعد فرمود: يهود ميگويند مسيحيها باطلند، مسيحيها ميگويند يهوديها باطلند. اين گرچه حصر حقّانيت در خودشان نيست، فقط نفي بطلان طرف است و چون نفي بطلان طرف است اگر يهود گفت نصاريٰ بر شيءاي نيست از آن استفاده نميشود كه ميگويند مسلمانها هم باطلند يا نصاري كه ميگويند: ﴿ليست اليهودُ علي شيء﴾ استفاده نميشود كه مسلمين هم «علي شيء» نيستند ولي به دو دليل اينها دربارهٴ مسلمانها هم همين حكم را دارند: يكي همان آيهٴ قبل است كه ميگويند: ﴿لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً﴾؛ اگر يهوديها بهشت را مخصوص خود ميدانند يعني غير يهودي هر كه هست بر باطل است، خواه مسلمان، خواه مسيحي و اگر نصاري بهشت را مخصوص خود ميداند يعني غير نصاري هر كه هست باطل است، خواه يهودي، خواه مسلمان. گذشته از اين در آيهٴ 120 همين سورهٴ مباركهٴ بقره آمده است كه ﴿ولَن ترضي عنك اليهود و لا النصاري حتي تتّبع ملّتهم﴾[1]؛ يهوديها شما را بر باطل ميدانند، مسيحيها شما را بر باطل ميدانند، اگر تابع ملّت يهود شديد يهوديها با شما موافقند، اگر تابع ملّت مسيحيها شديد نصاري با شما موافقند؛ معلوم ميشود نصاري نه تنها حرفش اين است كه ﴿ليست اليهود علي شيء﴾ بلكه حرفش اين است «ليست اليهود علي شيء و ليس المسلمون علي شيء» يهوديها هم حرفشان اين است كه نصاري و مسلمانها باطلند، نصاري هم حرفشان اين است كه يهوديها و مسلمين باطلاند.
ـ موضع منصفانه اسلام در برابر اهل كتاب
مسلمانها حرفشان اين است كه يهود منهاي تورات باطل است، مسيحي منهاي انجيل باطل است. اين سخن حق است كه اسلام دارد آن سخن باطلي است كه آنها داشتند.
اعتقاد و عمل صالح، معيار بهشتي بودن
و امّا در اينكه بين اين دو بخش فرمود: ﴿بلي من اسلم وجهه لله وهو محسن فله أجره عند ربّه ولا خوف عليهم ولا هم يحزنون﴾؛ يعني معيار بهشتي بودن آن است كه انسان موحد و معتقد باشد و داراي عمل صالح. از نظر ادبي اوّل ضمير را مفرد آورد بعد ضميرِ جمع، فرمود: ﴿بلي من اسلم وجهه لله﴾ كه ضمير را مفرد آورد، ضميري كه به ﴿من﴾ برميگردد چه اينكه فعل را هم مفرد آورد ﴿و هو محسن﴾ كه باز ضمير را مفرد آورد ﴿فله اجره عند ربه﴾ كه اين ضمائر را هم مفرد آورد، بعد فرمود: ﴿ولا خوف عليهم ولا هم يحزنون﴾ كه ضمير را جمع آورد؛ اين نظراً به لفظ ﴿من﴾ مفرد ذكر شد و نظراً به معناي ﴿مَنْ﴾ جمع ذكر شد و اصولاً در اوّل، سخن از شخص است، نه سخن از جمع. سخن از جنس و نوع است يعني هر كسي كه معتقد بود و داراي عمل صالح اهل بهشت است بعد ميفرمايند: اين مسلميني كه به حق معتقدند، ديگر خوف و حزني ندارند. خوف و حزن از آن غير مسلمين است، آنهائي كه بايد بترسند و محزون باشند گروههاي فراوانياند كه بعضي از گروهها را در آيهٴ بعد ذكر ميكند.
راز تشبيه مشركان به اهل كتاب
و در آيهٴ بعد هم كه فرمود: يهوديها در حد مشركيناند براي آن است كه كسي كه بي برهان سخن بگويد مثل آن است كه كتاب آسماني ندارد؛ چون كتاب آسماني براي اين آمده است كه فكر را فكر مبرهن كند، اگر كسي بي دليل سخن گفت. كمكم مانند مشركيني خواهد شد كه با كتاب آسماني مأنوس نبودند. لذا فرمود به اينكه حرفي كه يهوديها و مسيحيها ميزنند مشابه حرفي است كه مشركين ميگويند با اينكه يهوديها و مسيحيها داراي كتاباند و كتاب به آنها برهان آموخت مع ذلك ﴿كذلك قال الذين لا يعلمون مثل قولهم﴾؛ حرف يهوديها و مسيحيها مثل مشركين است، حرف مشركين هم مثل يهوديها و مسيحيهاست.
ستمكارترين مردمان
بعد فرمودند به اينكه ﴿و من أظلم ممن منع مساجد الله ان يذكر فيها اسمه و سعي في خرابها اولئك ما كان لهم ان يدخلوها إلاّ خائفين﴾ آياتي كه شأن نزول دارد يك مقدار معناي آيه را روشن ميكند وگرنه اختصاصي به شأن نزول نخواهد داد، فرمود: چه كسي از اين گروه ظالمترند كه مراكز عبادي را نميگذارند به ياد حق معمور بشود و در خرابي آن معابد و مراكز عبادي كوشش ميكنند. اينها حق ورود در مراكز عبادي را ندارند يعني مسلمين بايد اينها را منع كنند و اگر وارد شدند اينها را بيرون كنند، قهراً اينها اگر چنانچه وارد مراكز عبادي بشوند با ترس وارد ميشوند، براي اينكه يا دفعاً نميگذارند يا رفعاً اينها را طرد ميكنند: ﴿لهم في الدنيا خزي و لهم في الآخرة عذاب عظيم﴾
قرآن گرچه نوع معاصي را ستم ميداند ولي هيچ ظلمي را همانند شرك نميداند. لذا در نوع مواردي كه فرمود: ﴿و من اظلم﴾ اين ناظر به «مفتريان علي الله» است آنها كه به خدا افترا ميبندند و عليه توحيد و شرك دست به افترا ميزنند آنها ظالمترين مردماند: ﴿و من اظلم ممن افتريٰ علي الله الكذبً﴾[2] يا﴿ممن كذّب بآيات الله﴾[3]؛ آنهائي كه آيات الهي را تكذيب ميكنند ظالمترين مردمند؛ چون مهمترين ظلم شرك است: ﴿ان الشرك لظلم عظيم﴾[4]؛ زيرا منشأ همهٴ معاصي همان شرك است چه اينكه منشأ همهٴ طاعات توحيد است، هر عمل خيري كه از انسان نشأت ميگيرد اين ثمرهٴ شجرهٴ توحيد است كه شجرهٴ طوبيٰ است و هر معصيتي كه از انسان صادر ميشود در اثرشجرهٴ خبيثهٴ شرك است كه ﴿انّها شجرة تخرج في أصل الجحيم﴾[5]، هيچ معصيتي نيست مگر اينكه به شرك برميگردد و هيچ طاعتي نيست مگر اينكه به توحيد برميگردد4 زيرا آن كسي كه معصيت ميكند به ميل خود عمل ميكند، اگر كسي به ميل خود عمل كرد مشمول همان است كه ﴿أفرأيت من اتخذ الٰهه هواه﴾[6]، بازگشتش به شرك است چه اينكه هر كسي كه اطاعت ميكند هواي خودرا سركوب ميكند و به دستورِ وحي عمل ميكند پس همهٴ اطاعات به توحيد برميگردد و همهٴ معاصي به شرك برميگردد و اگر ظلم به نفس بد است، ظلم به غير بد است منشأ اين دوتا ظلم، ظلم به خداست يعني شرك و اگر احسانِ به نفس خوب است و احسان به غير خوب است منشأ هر دو توحيد است؛ لذا در نوع موارد كه سخن از بيان كردن ظالمترين انسانهاست ميفرمايد: ظالمترين انسانها كسي است كه به آيات الهي افترا ببندد و آيات الهي را تكذيب كند.
بدترين ستم و برترين جهاد
در خصوص اين آيه فرمود: ﴿ و من اظلم ممّن منع مساجد الله ان يذكر فيها اسمه﴾؛ اگر كسي مراكز ديني را ويران كند وسعي كند كه آباد نشوند يا بعد ازآبادي اينها را ويران كنند، اين هم در حقيقت با توحيد ميجنگد و با شرك هماهنگي دارد، از اين جهت اين هم جزء ظالمترين مردم است. يك وقت كسي خانهٴ ديگري را خراب ميكند، يك وقت كسي مسجد را خراب ميكند همانطوري كه ظلم به ديگري بد است ولي به ظلم به خدا بدتر است، خراب كردن خانهٴ ديگران بد است و خراب كردن خانهٴ خدا بدتر؛ زيرا اگر ظلم بخواهد برداشته بشود بايد خانهٴ خدا معمور باشد. و اگر خانهٴ خدا و مراكز عبادي معمور بود زمين آباد ميشود، لذا قرآن كريم گاهي ميفرمايد به اينكه اگر چنانچه مبارزين نباشند اگر چنانچه مجاهدين در راه حق نباشند، ستم و فساد زمين را در برميگيرد، بعد در بخش ديگر قرآن ميفرمايد: اگر دفاع نباشد، اگر جنگ نباشد مراكز عبادي آسيب ميبيند. اين دو آيه مزاحم هم نيستند، معارض هم نيستند منتها يكي به اصل پرداخت، ديگري به فرع، در طول هماند. اگر فرمود: ﴿ لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض﴾[7]؛ زمين فاسد ميشود. بعد دربخش ديگر فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامعٌ و بيع و صلوات ومساجد يذكر فيها اسم الله﴾[8]، اين در قبال هم نيست اين دو مطلب، يك جا ميفرمايد: اگر دفاع نباشد زمين فاسد ميشود. يك جا ميفرمايد: اگر دفاع نباشد مراكز ديني از بين ميرود؛ يعني آنجا كه فرمود: اگر دفاع نباشد زمين فاسد ميشود بيان ثمرهٴ تلخ عدم دفاع را ذكر كرد و آنجا كه فرمود: اگر دفاع نباشد مراكز ديني ويران ميشود ثمرهٴ تلخترش را ذكر كرد؛ چون اوّل بيگانه مراكز ديني را ويران ميكند بعد سرزمينهاي ديگر را .
سؤال ...
جواب: نه، اصل و فرع است، فرمود: اگر چنانچه دفاع نباشد مسجد ويران ميشود، در جاي ديگر فرمود: اگر دفاع نباشد زمينهٴ زندگي مردم تباه ميشود. آنجا كه فرمود: اگر دفاع نباشد مسجد فاسد ميشود، اصل است. آنجا كه فرمود: اگر دفاع نباشد زمينهٴ زندگي مردم فاسد ميشود، فرع است. مثل اين است كه بگويند: شما اگر قيام نكنيد در تاريكي ميافتيد، بعد بگويند: اگر قيام نكنيد كارخانه برق را منفجر ميكنند. اين يكي اصل است يكي فرع؛ چون بيگانه اوّل ميآيد مراكز نور را خاموش ميكند بعد در تاريكي حمله ميكند. اگر يك وقتي به ما گفتند: قيام كنيد و اگر قيام نگرديد در تاريكي و تباهي ميافتيد نه يعني دشمن شما را در تاريكي آسيب ميرساند، بلكه به اين منظور است كه دشمن فضا را تاريك ميكند بعد در تاريكي حمله ميكند، لذا وقتي به ما گفتند: اگر قيام نكنيد دشمن كارخانه برق را منفجر ميكند، يعني اوّل از آنجا شروع ميكند. در قرآن اين بخش هست كه فايدهٴ دفاع اين است كه اگر شما دفاع نكنيد مراكز ديني ويران ميشود، اين اختصاصي به مسلمين ندارد نبايد گفت الآن يك ميليارد مسلمانِ روي زمين مكلّفاند، بلكه 3 ميليارد موحد روي زمين مكلّفاند در برابر اين استكبار بايستند؛ براي اينكه استكبار تنها كاري به مسجد ندارد مراكز ديني هم همينطور است فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله﴾[9]؛ آنجا كه بالاخره بازار جانفروشي است آنجا را ميخواهند ويران كنند.
ـ مراكز ديني، بازار خريد و فروش جانها
مراكز ديني را گاهي بِيَِع تعبير ميكنند، بيع يعني بيعت، جاي بيعت است يعني آنجائي كه انسان جانش را ميفروشد آن بازار را ميخواهند ببندند، گاهي خدا تعبير به إشتري ميكند، گاهي هم تعبير به بيع ميكند و بيعت، گاهي ميفرمايد: من خريدارم، گاهي ميفرمايد: شما بفروشيد. خب انسان بخواهد جان را بفروشد، جان را كه توي بازار و ميدان نميفروشد كه، جان را در مسجد ميفروشد، در مسجد ميفهمد كه بايد دين خدا را حفظ كرد جان را به خدا داد و دينش را حفظ كرد، محل خريد و فروشِ جانها مسجد است اينجاست كه آدم ميسازد؛ لذا مراكز ديني را بيع ياد كرده است وگرنه انسان جانش را كه مثل سبزي نيست در ميدان تره بار بفروشد كه، يا مثل پارچه نيست كه در بازار خريد و فروش كند كه، جان را در مسجد خريد و فروش ميكنند، جان مسجديها را هم خدا ميخرد، نه جان غير مسجديها را، فرمود: اگر شما قيام نكنيد بازار جان فروشي را اينها ميبندند، آنجا كه بايد جان بفروشيد آن بازار را ميبندند. خب اگر بازار را بستند كه خريد و فروش كه راكد ميشود.
سؤال ...
جواب: نه مسجد هم نمونهاي است در بين مسلمين چه اينكه براي يهوديها و مسيحيها بيع تعبير كردهاند، سرّ اينكه بيع تعبير كرده اند اين است كه جاي فروش جان است وگرنه همهٴ خريد و فروشها در مسجد ممنوع است، فقط خريد و فروش جان جايز است، گفتهاند: خريد و فروش نكنيد، كسي كالا كَم كرده إنشاد ظالة نكند و اگر كسي براي پيدا شدن كالاهاي گم شده مسجد را انتخاب كرد، انتخاب بدي كرده، فرمود: حرف دنيا را در مسجد نزنيد، خريد و فروش در مسجد نكنيد[10]، امّا مسجد فقط بازار جان فروشي است، جاي بيع است. يك چيز را در مسجد ميخرند و يك چيز را هم در مسجد ميفروشند و آن خداست كه ميخرد و آن مؤمن است كه ميفروشد آن جان است كه ميفروشد و و آن بهشت است كه ميگيرد. فرمود: اگر شما دفاع نكنيد مركز خريد و فروش جانها را اينها ميبندند، بيِعَ را ميبندند آن وقت با چه كسي ميخواهيد بيعت كنيد؟
سؤال ...
جواب: سرّش اين است كه آنها تورات را عمل نكردند، آنها يهودي نيستند، آنها مسيحي نيستند يهودي اگر هم بخواهد به تورات خود عمل بكند ميشود مسلمان واقعي و اگر منهاي اسلام باز هم بخواهد عمل كند از اين ذلّت نجات پيدا ميكند. منظور آن است كه خداي سبحان از مراكز ديني به عنوان بِيَع ياد كرده و فرمود: اگر دفاع نباشد اينها بازار خريد و فروش جانها را ميبندند؛ چون وقتي اين بازار بسته شد زمين فاسد ميشود؛ پس اينچنين نيست كه اين دوتا آيه معارض هم باشند يك جا فرمود: ﴿لولا دفع الله الناس بعضهم بعض لفسدت الأرض﴾[11] يك جا فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس ... لهدمت صوامع و بيع﴾[12] اين نظير همان مثال برقي است كه به عرض رسيد.
پرداخت جزيه و زندگي در پناه حكومت اسلامي
آنها اجباري ندارند. اگر واقعاً آنها جزيه پذيرفتند، خونشان، مالشان در پناه نظام اسلامي محترم است. معبد الهي هم ميشود، كاري به آنها ندارند. وقتي جزيه بدهند زير پوشش حكومت اسلامي باشند، كسي كاري به آنها ندارد، منتها در قيامت در جهنماند.
سؤال ...
جواب: نه، خداي سبحان همين انتساب آنها را در دنيا محسوب كرد، اينها را مثل مشركين كافر حربي ندانست، به مشركين فرمود به اينكه با برهان، يا برهان اگر روشن شديد روشن شديد چون ﴿قد تبين الرشد من الغي﴾[13] اگر برهان روشن نشد در شما اثر نكرد: ﴿قد تبيّن الرشد من الغيّ﴾[14] بخواهيد بر شركتان ادامه بدهيد، كار جز شمشير چيز ديگر نيست، ديگر از آنها جزيه قبول نميكنند؛ بنابراين فرق مشركين و أهل كتاب اين است كه اهل كتاب ميتواند جزيه بدهند زير پوشش نظام اسلامي همان دينشان را حفظ بكنند، منتها آثار و شعائر يهوديت را در كشور اسلامي به پا نكنند، شرائط جزيه عمل بكنند ديوارشان از ديوار مسلمين بالاتر نباشد و مانند آن، ولي مشركين اينچنين نيست. براي اينكه در بسياري از امور بالاخره، اهل عبادتند خدا را قبول دارند، نبوت عامه را قبول دارند، بعضي أنبيا را قبول دارند، بهشت و جهنم را قبول دارند و مانند آن.
سؤال ...
حكومت مهدوي(عليه السلام) و بقاي يهوديّت و مسيحيّت
جواب: بله، براي اينكه نشان ميدهد، آيه ظاهرش اين است كه اينها در زمان حضرت هم هستند، چون در سورهٴ مباركهٴ مائده در دو بخش از اين سوره دارد كه اينها تا روز قيامت هستند و با هم اختلاف دارند: ﴿والقينا بينهم العداوة والبغضاء الي يوم القيامة﴾[15]، يكي هم ﴿فأغرينا بينهم العداوة والبغضاء الي يوم القيامة﴾[16] يك جا القاست، يك جا إغراست؛ نسبت به يك گروه القاي عداوت است، نسبت به گروه ديگر اغراي عداوت؛ معلوم ميشود اينها در زمان حضرت هستند منتها جزيه ميدهند، حكومت حكومت اسلامي است. اينها اگر ﴿يوم القيامه﴾ بر ظهور حضرت وليعصر(سلام الله عليه و أرواحنا الفداه) تطبيق بشود كه بعضي احتمال دادهاند. آن وقت معلوم ميشود در زمان ظهور حضرت ديگر يهوديتي نيست، اما ظاهر آيه اين است كه تا روز قيامت اينها هستند.
سؤال ...
جواب: بله ديگر حكومت حكومت اسلامي ميشود و عصر الآن، الآن نظام، نظام اسلامي است مع ذلك بعضي از بخشهايش اسلامي است و صريحاً آن كسي كه در گروه ما بود در مجلس خبرگانِ تدوين قانون اساسي به صراحت اعلام كرد كه اگر شما بخواهيد مسئله جزيه را مطرح كنيد، يهوديها قيام ميكنند، از مسلمين در كشورهاي ديگر هم جزيه ميگيرند؛ لذا جزيه در قانون اساسي اصلاً نيامده، هيچ صحبتي از جزيه نيست با اينكه جزء مقررات قطعي قرآن كريم است. اين در قانون اساسي نيامده است، چه برسد به قانون مجلس شوراي اسلامي، چه برسد به آئيننامهها و بخشنامهها. اين ميرود ـ انشاء الله الرحمن ـ به سبك اسلامي شدن صد در صد برسد، بعد از قطع و قمع استكبار جهاني به لطف الهي و نبايد نااميد بود چه اينكه 98% شد، بقيه هم به لطف الهي قابل حل است.
ولي منظور آن است كه خداي سبحان هشدار داد فرمود: اگر شما دفاع نكنيد مركز ديني شما ويران ميشود و اگر مركز دينيتان ويران شد، فساد جامعه آسان است و فساد جامعه در اثر ويراني مراكز ديني است. اگر مراكز ديني معمور باشد كه جامعه آباد خواهد بود.
سؤال ...
جواب: نه، با مسلمين فرق نميكند از اين جهت، مالياتهايي كه به حكم اوّلي يا ثانوي مسلمين بايد بدهند با يهوديها در اين كشور فعلاً يكساناند ديگر، از اين جهت هيچ فرقي بين آنها نيست.
سؤال: شما يد به اعتبار خريد و فروش بهشت، بيع گفته شده است؟
جواب: نه، اينكه قرآن، چنين كاري را باطل ميداند
سؤال ...
جواب: در دنيا معمورند و امنيت دارند، مگر يك مستضعف فكري باشد و گرنه خدا با معجزات بيّنه پيامبرش را فرستاد آنها قبول ندارند ديگر
سؤال ...
جواب: يعني توحيد هست و نفي شرك و عدم اتخاذ بعضنا لبعضنا أربابا بياييد در همين حد باشيم، اينها حاضر نبودند، مسئله ابن الله بود: ﴿قالت اليهود عزير ابن الله﴾[17] بود ﴿قالت النصاري المسيح ابن الله﴾[18] بود، امثال ذلك بود.
سؤال: استاد مالياتي كه الان يهود و نصاري ميدهند كار جزيه را نميكند؟
جواب: نه، مثل مالياتي است كه مسلمين ميدهند ديگر.
سؤال: زكات از آنها گرفته نميشود؟
جواب: نه، اينها [مسلمانها] كه زكات هم ميدهند، ماليات هم ميدهند. آنها زكات نميدهند، آنها اگر مسلمان بشوند«الاسلام يجب ما قبله»[19]. ديگر بدهكار نيستند وجوهات شرعي بپردازند.
بازگشت به بحث: بدترين ستم و برترين جهاد
بنابراين اگر چنانچه خداي سبحان دربارهٴ ويراني مسجد فرمود: ﴿ومن اظلم ممّن منع مساجد الله﴾؛ سرّش اين است كه مركز توحيد و مركز اصلاح جامعه مسجد است، در ساير موارد فرمود: ﴿افتراء علي الله﴾[20] تكذيب آيات الهي بدترين ظلم است و ظالمترين افراد كسي است كه بخدا افترا ببندد، در اينجا هم فرمود: ظالمترين گروه كسانياند كه مراكز ديني را ويران كنند. در سورهٴ مباركهٴ حج آيهٴ 40 عظمت دفاع براي حفظ مراكز ديني را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿الذين أخرجوا من ديارهم بغير حق الاّ ان يقولوا ربنا الله ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع وصلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيراً﴾[21]؛ فرمود: آنهائي كه منزوياند، راهب منشاند صومعه نشينند، آنها هم به اين سنگر نشينها دعا كنند. اگر اين سنگر نشينها نبود، صومعهٴ راهب منزوي هم نبود، بساط عالم را كفر ميگرفت؛ چون صومعه مال آن راهبان منزوي است. فرمود: آنها كه اهل جنگ و جبهه نيستند باز بالاخره به رزمندهها دعا كنند، اگر نباشد اين جنگ و دفاع، اگر نباشد جبهه، استكبار هم آنطور كه مسجد نميگذارد، صومعه و دير نميگذارد، نه عابد ميگذارد، نه راهب، فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيراً﴾ [22]بعد فرمود: ﴿ولينصرنّ الله من ينصره ان الله لقوي عزيز﴾[23] و آن آيهاي كه در سورهٴ ديگر است كه فرمود: ﴿لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض﴾[24] ، اين بيان فرع است و اين آيهٴ سورهٴ حج بيان اصل. اينها كه دفاع ميكنند براي حفظ مراكز ديني دفاعشان مقدسترين دفاعهاست بر خلاف كسي كه دفاع ميكند براي اينكه معدن نفتش بماند يا خاكش بماند يا خانهاش بماند، همانطوري كه آن ظلمها درجه دارد، اين دفاعها و جهادها هم درجاتي دارد، يك وقت كسي براي آب و خاك دفاع ميكند، يك وقت براي صيانت مراكز دين دفاع ميكند؛ چون اگر مراكز دين بود در پناهش همهٴ آب و خاك محفوظ است و اگر مراكز دين محفوظ نبود: ﴿لفسدت الارض﴾، آنگاه فرمود: ظالمترين مردم كسانياند كه نگذارند مسجد خدا، خانهٴ خدا اسم صاحبخانه در آن برده شود.
تعمير و تخريب ظاهري و باطني مسجد
﴿و من أظلم ممن منع مساجد الله ان يذكر فيه اسمه و سعي في خرابها﴾ در ويراني مراكز ديني كوشيدند، اينها ظالمترين مردمند. ويران كردن تنها اين نيست كه به حسب ظاهر بنائي را با كلنگ ويران كنند، اگر نگذارند آثار ديني و كلمات حقّه در مراكز عبادي احيا بشود اين ويران كردن است. همانطوري كه مرمت مسجد دو قسم است: يك مرمت صوري، يك مرمت باطني و معنوي. ويراني مسجد هم دو قسم است: اين ﴿انّما يعمر مساجد الله من آمن بالله واليوم الآخر﴾[25] اين هم تعمير ظاهر را ميگيرد، هم تعمير باطن را. تعمير ظاهر به ساختن مسجد روي اصولي كه دين دستور داد، تعمير باطن هم درس و بحث و عبادت و امثال ذلك كه إحياي ياد خدا است. ويران كردن مسجد هم دو قسم است: يك وقت انسان با كلنگ ويران ميكند، يك وقتي نميگذارد حق در مسجد گفته شود؛ نظير آنچه كه در زمان رضاخاني بود كه مراكز عبادي تبديل شده بود به انبار آن اوائل قدرت رضا خاني نوع مسجدها مخصوصاً مساجد شمال تبديل شده بود به انبار شالي و كنف؛ مسجد را ويران نكردند امّا نگذاشتند به عنوان يك مركز ديني مورد بهرهبرداري قرار بگيرد.
كيفر دنيوي و اخروي منع و تخريب مسجد
لذا فرمود: ﴿و من اظلم ممّن منع مساجد الله ان يذكر فيها اسمه و سعي في خرابها﴾ فرمود: شما قيام كنيد نگذاريد اينها بيايند، اينها حق ندارند به مراكز عبادي سربزنند تا ميخواهند بيايند شما جلوي آنها را بايد بگيريد، اگر هم يك وقتي غافلاً آمدند اينها را بيرون كنيد: ﴿ما كان لهم ان يدخلوها الاّ خائفين﴾ حالا اين با قطع نظر از آن شأن نزولي است كه مرحوم أمين الاسلام و ديگران نقل كردهاند. با رعايت آن شأن نزول هم باز بايد برگرديم معني بشود، فرمود: ﴿ما كان لهم ان يدخلوها إلاّ خائفين لهم في الدنيا خزي﴾؛ اينها در دنيا رسوا خواهند شد، چون هركه عليه مراكز دين قيام كرد بالاخره رسوا شد: ﴿لهم في الدنيا خزئ﴾؛ اين لام، لام اختصاص است وگرنه عليهم ميفرمود، لام در برابر علي نيست، مثل اينكه بگويند: «له» و «عليه». اين لام لهم اختصاص است يعني خزي و رسوائي مال اينهاست: ﴿لهم في الدنيا خزي و لهم في الآخرة عذاب عظيم﴾؛ پس اينها هم دنيا باختهاند، هم از آخرت محروم.
مركز احياي نام و ياد خدا
دربارهٴ مسجد و مركز ديني قرآن كريم مسجد را به عنوان جاي ياد حق ميداند و اگر يك چيزي به نام مسجد ساخته شد ولي به نام حق ساخته نشد آن را «مسجد ضرار» ميشمارد.
در همان سورهٴ مباركهٴ توبه به هر دو قسم اشاره كرد، فرمود: آيهٴ 107 و 108 سورهٴ مباركهٴ توبه اين است ﴿والذين اتخذوا مسجداً ضراراً ...﴾؛ به منظور آسيب رساندن به وحدت اسلامي مركز ديني را بهانه قرار دادند ﴿...و كفراً و تفريقاً بين المؤمنين و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفنّ إن أردنا الاّ الحسني ...﴾[26]؛ سوگند ياد بكنند كه ما جز خير هدف ديگر نداريم ﴿... والله يشهد انهم لكاذبون﴾[27] آنگاه فرمود: ﴿لا تقم فيه ابداً...﴾ اين مسجدي است كه براي ياد خدا نيست: ﴿... لمسجدٌ اُسس علي التقوي من اوّل يوم أحقّ أنْ تقوم فيه ...﴾؛ مسجدي كه به حق مال خدا باشد و براي احياي ياد حق باشد آن شايسته است كه شما در آن اقامه كنيد، از نماز به قيام ياد شده است براي اين كه مهمترين ركن نماز همان قيام است و گاهي در برابر صيام قرار بگيرد نشانهٴ همين نماز است كه در ماه مبارك رمضان ميگوئيم كه خدايا قيام مرا جزء قيام قائمين قرار بده! صيام مرا جزء صيام صائمين قرار بده! آنجا منظور از قيام همان صلات است: ﴿أحق ان تقوم فيه ...﴾؛ يعني ان تصلي فيه ﴿... فيه رجالٌ يحبون ان يتطهّروا والله يحب المطهرين﴾[28]؛ اينها محبّان و محبوبان الهياند، اينها محبّاند و بعد ميخواهند محبوب بشوند، ميخواهند خودشان را تطهير كنند و اگر كسي مطهَّر شد، محبوب خداي سبحان است. پس اگر مسجدي مؤسَّس بر تقوا بود، جاي محبان الهي و محبوبان الهي است و اگر نبود نه.
و امّا اين روايت را هم كه قبلاً اشاره شد بخوانيم و تتمهٴ بحث مسجد به آينده موكول ميشود به خواست خدا. اصل مسجد سازي در اسلام كه چگونه ما مسجد بسازيم و امثال ذلك اين در نوع جوامع روايي در بحث صلات به عنوان مكان مصلي مطرح است، تشويق به مسجد ساختن و مركز عبادي را معمور نگه داشتن و مانند آن. امّا مسجد را مزيّن كردن يا مشرف بر خانههاي مردم ساختن اين ممنوع است، اما تحريماً يا تنزيهاً و كراهتاً مرحوم ابنبويه قمي(رضوان الله عليه) در كتاب شريف من لا يحضر جلد اوّل از اين مجلدات چهار جلدي صفحهٴ 235 به بعد اين رواياتها را نقل ميكند، ميفرمايد به اينكه از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند كه ما ميتوانيم در مساجد مُظَلَّله، مسجدي كه سقف دارد نماز بخوانيم؟ عن المساجد المظلّله يكره القيام فيها؟ نماز در مساجد سقفدار مكروه است يا نه «قال نعم ولكن لا تَضُرُّكم الصلاة فيها»[29] فعلاً نماز در مسجدهاي مسقف براي شما آسيب ندارد، آنگاه فرمود: و قال ابو جعفر(سلام الله عليه) «اوّلُ ما يبدأ به قائمنا (ارواحنا فداه) سقوف المساجد فيكسّرها و يأمر بها فيجعل عريشاً كعريش موسي»[30] اينها فعلاً جامعههاي اسلامي رو بروست با اين وضع مسجد سازي أما حضرت كه ظهور كرد بسيار از اين تشريفات را جمع ميكند و همانند آن سقف نباتي و گياهي كه رسول خدا(ص) در مسجد مدينه داشت يا آن تخت كونهاي كه موسايِ كليم(سلام الله عليه) داشت به آن صورت تجملات و تشريفات و تشكيلات و امثال ذلك را برميدارد خلاصه، منارهها را و امثال ذلك، خود حضرت امير(سلام الله عليه) وقتي كه يك جا وارد شد دستور حبل داد، ولي فعلاً بنابراين است كه انسان يك چنين مسجدي داشته باشد.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 120.
[2] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 7.
[3] ـ سورهٴ أنعام، آيهٴ 157.
[4] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 13.
[5] ـ سورهٴ صافّات، آيهٴ 64.
[6] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 23.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 251.
[8] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 40.
[9] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 40.
[10] ـ ر . ك: وسائل الشيعة، ج 5، ص 193، ابواب احكام المساجد.
[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 251.
[12] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 40.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.
[14] ـ همان.
[15] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 64.
[16] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 14.
[17] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 30.
[18] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 40.
[19] ـ مستدرك، ج 7، ص 448؛ عوالي اللآلي، ج ، ص 54.
[20] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 40.
[21] ـ سورهٴ حج، آيهٴ40.
[22] ـ همان.
[23] ـ همان.
[24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 251.
[25] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 18.
[26] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 107.
[27] ـ همان.
[28] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 108.
[29] ـ من لا يحضر، ج 1، ص 235.
[30] ـ من لا يحضر، ج 1، ص 236.