اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَقَالُوا لَن يَدْخُلَ الجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَي تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ (۱۱۱) بَلَي مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (۱۱۲) وَقَالَتِ اليَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَي عَلَي شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَي لَيْسَتِ اليَهُودُ عَلَي شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الكِتَابَ كَذلِكَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (۱۱۳)﴾
انحصارگرايي اهل كتاب و احتكار بهشت
مطاعني كه اهل كتاب براي مسلمين روا ميداشتند يكي پس از ديگري ذكر شد، يك قسمش ناظر به همان ﴿راعنا﴾ و ﴿انظرنا﴾[1] بود كه اين را طعناً في الدين ميگفتند، يك قسمش همان شبههٴ نسخ بود كه ميگفتند: حق آن است كه قابل نسخ نباشد و چون احكام اسلام نسخ ميشود؛ پس حق نيست. اين شبهه را القا ميكردند و يك قسم هم همين تمنّي باطل است كه ميگويند: بهشت مخصوص يهوديهاست يا مسيحيهاست؛ يعني هم يهوديها معتقدند كه بهشت فقط مال آنهاست، بهشتي فقط آنها هستند، هم مسيحيها معتقدند كه بهشت مخصوص آنهاست و تنها كسي كه بهشت ميرود آنها هستند. قرآن كريم اين تمني باطل آنها را نقل ميكند بعد ميفرمايد: برهان اقامه كنيد و اگر شما به همان تورات و انجيلتان عمل ميكرديد اين حرف را نميگفتيد. مشركين همهٴ شما را باطل ميدانند، شما يكديگر را باطل ميدانيد. مشركين جاهلند چون به وحي الهي آشنا نيستند، شما كه اهل كتابيد به وحي آشناييد، آن وحي را عمل كنيد و طبق آن وحي سخن بگوييد، حرفهاي گوناگوني كه از اهل كتاب نقل ميكند يكي در همين سورهٴ مباركهٴ بقره است كه فرمود: ﴿و قالوا لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاريٰ﴾؛ يعني يهوديها ميگفتند: ﴿لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً﴾؛ هر كس يهودي نبود وارد بهشت نميشود، چه مسيحي، چه مسلمان.
مسيحيها ميگفتند به اينكه «لن يدخل الجنة إلاّ من كان نصاري»؛ هركه مسيحي نيست وارد بهشت نميشود، چه يهود، چه غير يهود. اينكه فرمود: ﴿و قالوا لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاري﴾ نه يعني اين دو گروه اهل نجاتند بقيه اهل عذابند، هر كدام حرفشان اين است.
آنچه كه در همين سورهٴ مباركهٴ بقره آيهٴ ١٣٥ آمده هم به همين مضمون است آيه اين است كه ﴿و قالوا كونوا هوداً أو نصاري تهتدوا﴾[2] آنها گفتند: اگر خواستيد هدايت بشويد يا يهودي باشيد يا مسيحي. يعني يهوديها گفتند: اگر خواستيد هدايت بشويد يهوديت را انتخاب كنيد. مسيحيها گفتند: اگر خواستيد هدايت شويد مسيحيّت انتخاب كنيد، نه اينكه هر كدام را انتخاب كرديد حق است؛ چون هر كدام ديگري را باطل ميداند: ﴿و قالوا كونوا هوداً أو نصاريٰ تهتدوا﴾[3]؛ يعني يهوديها گفتند: «كونوا هوداً تهتدوا»، مسيحيها گفتند: «كونوا نصاريٰ تهتدوا». قرآن اين سخنان اينها را در موارد گوناگون نقل ميكند.
سؤال ...
جواب: نه اهل الكتاب چون قبلاً ﴿ودّ كثير من أهل الكتاب﴾[4] بود به اهل كتاب برميگشت.
ـ داعيهٴ بيبرهان يهوديها و مسيحيها
قرآن كريم اين حرفها را نقل ميكند، بعد خود قرآن هم به مسيحيها و يهوديها ميفرمايد: ﴿لستم علي شيءٍ﴾[5]. يهود به چه دليل گفته ميشود كه منظور آن است كه يهوديها فقط اهل بهشتند يا مسيحيها فقط اهل بهشتند به دليل همين آيهاي كه امروز تلاوت شد ـ آيهٴ ١١٣ سورهٴ بقره ـ آن است كه ﴿و قالت اليهود ليست النصاري علي شيء و قالت النصاريٰ ليست اليهود علي شيء﴾ پس هر كدام ديگري را باطل ميداند؛ پس اينكه گفتند: ﴿لن يدخل الجنّة إلاّ من كان هوداً أو نصاريٰ﴾ نه يعني حرف اهل كتاب اين است كه فقط اين دو گروه اهل نجاتند به دليل اينكه خود اهل كتاب هم عند التفرقه يهوديها مسيحيها را اهل جهنم ميدانند و مسيحيها يهوديها را هم اهل جهنم ميدانند: ﴿و قالت اليهود ليست النصاريٰ علي شيء و قالت النصاريٰ ليست اليهود علي شيء﴾؛ پس اينكه گفته شد. ﴿لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاريٰ﴾ نه يعني بهشت مال احد الفريقين است، اين حرف كلّ واحد من الفريقين است كه فقط اهل تورات بهشت ميروند حرف يهوديها، حرف مسيحيها اين است كه فقط اهل انجيل بهشت ميروند.
ـ بهشت فروشي اهل كتاب
قرآن كريم اين حرفهايي كه به تعبير بعضي از ظرفا احتكار بهشت است از همينها نقل ميكند، يهوديها بهشت را براي خود احتكار كردند، مسيحيها بهشت را براي خود احتكار كردند و احياناً اين بهشت فروشي هم كه در كنيسهها رسم بود به همين جهت بود يعني ميگفتند با آن ثمني كه دريافت ميكردند ورقهاي كه ميدادند اينها ورقهٴ آزادي از جهنم بود، ورقهٴ عبور در بهشت بود، اين كار را هم ميكردند عقيدهشان اين بود كه بهشت فقط مخصوص طايفهٴ يهود است، چه اينكه مسيحيها معتقد بودند بهشت مخصوص طايفهٴ مسيحيت است و كليددار بهشت هم آن احبار و رهبانشان بودند لذا آنها اين ورقهها را امضا ميكردند و آن ثمنها را دريافت ميكردند.
قرآن كريم و پاسخ انحصارطلبي اهل كتاب
قرآن كريم هم به هر دو گروه خطاب ميكند كه شما اهل نجات نيستيد ـ در سورهٴ مائده آيهٴ ٦٩ ـ فرمود: ﴿قل يا أهل الكتاب لستم علي شيء حتّيٰ تقيموا التوراة و الإنجيل﴾[6] پس يهوديها نسبت به مسيحيها گفتند: ﴿و قالت اليهود ليست النصاري علي شيء﴾ مسيحيها هم نسبت به يهوديها گفتند كه ﴿و قالت النصاريٰ ليست اليهود علي شيء﴾ قرآن هم به هر دو گروه خطاب ميكند كه ﴿يا أهل الكتاب لستم علي شيء﴾؛ شما محور و پايهاي نداريد. اين شده سه ادّعا پس ﴿و قالت اليهود ليست النصاريٰ علي شيء و قالت النصاريٰ ليست اليهود علي شيء﴾ و آنچه كه در سورهٴ مائده آمده ادّعاي اسلام است كه ﴿يا أهل الكتاب لستم علي شيء﴾ ؛ پس نه اسلام آنها را قبول دارد، نه آنها اسلام را قبول دارند، نه آنها يكديگر را قبول دارند. هر سه گروه سه دعوا دارند.
ـ موضع منصفانه اسلام در برابر اهل كتاب
اما اسلام حرفي منصفانه ميزند ميگويد به اينكه آنچه كه مشركين دارند كه همه را باطل ميدانند سرّش آن است كه اينها اصل وحي را قبول ندارند، سندي در دست ندارند، اما شما كه اهل كتابيد، تورات و انجيل را قبول داريد، همان تورات و انجيل را عمل كنيد شما مطلقاً ميگوييد: مسلمين رأساً باطلند؛ چون قرآن را ـ معاذالله ـ باطل ميدانيد. يهوديها اصلاً ميگويد: مسيحيت باطل است. ما نميگوييم مسيحيت باطل است، ما نميگوييم يهوديت باطل است، ما نميگوييم تورات و انجيل باطل است، ما ميگوييم: آن تورات و انجيل را عمل كنيد قرآن برخلاف حرف آنها به طور اطلاق نفرمود ﴿يا أهل الكتاب لستم عليٰ شيء﴾[7] آنها به طور اطلاق ميگويند: ﴿قالت النصاريٰ ليست اليهود علي شيء﴾ ﴿قالت اليهود ليست النصاريٰ علي شيء﴾ امّا قرآن در سورهٴ مائده ميفرمايد: ﴿يا أهل الكتاب لستم علي شيءٍ حتيٰ تقيموا التوراة والإنجيل﴾[8]؛ يعني يهوديت منهاي تورات باطل است، مسيحيت منهاي انجيل باطل است، اما يهوديت ميگويد: مسيحيت به علاوهٴ انجيل باطل است. مسيحيت آن خوي تعصّبشان اين است ميگويند: يهوديت به علاوهٴ تورات باطل است. اسلام ميگويد: يهوديت منهاي تورات باطل است، مسيحيت منهاي انجيل باطل است. اين حرفها خيلي با هم فرق دارد. لذا قرآن كريم گاهي ميفرمايد به اينكه ﴿فأتوا بالتوراة فاتلوا ها إن كنتم صادقين﴾[9]؛ شما آن كتاب آسماني را بياوريد طبق همان عمل كنيد. در اين آيهٴ سورهٴ مائده ميفرمايد: ﴿لستم علي شيءٍ حتي تقيموا التوراة والإنجيل﴾؛ شما ماداميكه به تورات و انجيل عمل نكنيد ﴿علي شي﴾ نيستيد؛ يعني پايه نداريد. امّا نصارا گفت: ﴿قالت النصاريٰ ليست اليهود علي شيء﴾ چه به تورات عمل كند، چه نكند. مسيحيت ميگويد: ﴿ليست اليهود علي شيء﴾ چه به تورات عمل كند، چه به تورات عمل نكند. اين طرز حرف زدن اسلام با طرز حرف زدن يهوديت و مسيحيت است كه چقدر فرق ميكند، اين يك مطلب.
سؤال ...
جواب:
عدم تحريف خطوط كلي توحيد و معاد در تورات
آن خطوط كلي تورات را اينها تحريف نكردند، آنچه كه مربوط به رسالت و امثال ذلك بود تحريف كردند و آنچه هم كه مربوط به بعضي احكام بود تحريف كردند؛ لذا قرآن كريم ميفرمايد: آن تورات اصيلي كه در مخزنها نگه داشتيد آن را بياوريد كه دست خورده نيست: ﴿قل فأتوا بالتوراة فاتلوا ها إن كنتم صادقين﴾[10]، معلوم ميشود آنها هنوز مانده. آنچه كه به مردم ميگفتند غير از آن است كه در آن مخزنهاي اصلي نگه ميداشتند، البته بعضي از احكامشان هم تحريف شده است، امّا آن خطوط كلي كه خداي سبحان واحد است لاٰ شريك له و ممكن نيست مسيح ابن الله باشد او محفوظ است، اصل بهشت و جهنم محفوظ است، اصل دعوت به عدل محفوظ است، بعضي از خطوط جزئي است كه فرق كرده وگرنه در آن موارد مهم قرآن نميفرمود ﴿فأتوا بالتوراة فاتلوها إن كنتم صادقين﴾[11].
پس اين طرز حرف زدن اسلام و آن هم طرز حرف زدن يهوديت و مسيحيت.
ـ عدم كارگشايي آرزو و أمنيه
امّا برهان عقلي كه اقامه ميكند وقتي كه اين حرفها را در موارد گوناگون نقل كرد، اوّلاً ميفرمايد به اينكه ـ در سورهٴ نساء آيهٴ ١٢٣ به بعد ـ فرمود: ﴿ليس بأمانيّكم﴾[12]؛ كار با امنيّه و آرزو حل نميشود، بهشت و جهنم هم نظير اين انبارها نيست كه كسي احتكار كند و نظير مواد غذايي و امثال ذلك كه جزء امور طبيعي نيست. يك كسي او را بفروشد، بهشت فروشي كند. فرمود: ﴿ليس بأمانيّكم و لاٰ أمانيّ أهل الكتاب﴾[13]؛ نه با امنيّه و آرزو شما مسلمانها كار حل است، نه با أماني اهل كتاب، بلكه بهشت و جهنم رفتن يك معياري دارد.
معيار جهنمي شدن و بهشتي بودن
براي جهنم رفتن صرف معصيت كافي است، خواه معصيت كار مسلمان باشد موحّد باشد، خواه نباشد: ﴿من يعمل سوءً يجز به و لايجد له من دون الله ولياً و لاٰ نصيراً﴾[14]؛ در طرف معصيت قبح فعلي و سوء فعلي كافي است، لازم نيست كه فاعل هم گرفتار قبح فاعلي و سوء فاعلي باشد، معصيت از هر كه صادر شد او را به جهنم ميبرد، خواه معصيت كننده مسلمان باشد، خواه غير مسلمان، خواه معتقد باشد، خواه غير معتقد. ولي در طرف بهشت رفتن صرف كار خوب كافي نيست، صرف حسن فعلي كافي نيست، گذشته از حسن فعلي، حسن فاعلي هم لازم است. لذا در مسئلهٴ عذاب در نوع موارد فقط سوء فعلي را محور قرار ميدهد. در طرف ثواب و بهشت گذشته از حسن فعلي، حسن فاعلي را هم اخذ ميكند. فرمود: ﴿من يعمل سوءً يجز به﴾ به اطلاق، خواه عاملش موحّد باشد، خواه غيرموحد ولي دربارهٴ فضيلت فرمود: ﴿و من يعمل من الصالحات من ذكرٍ أو أنثي و هو مؤمن فأولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون نقيراً﴾[15] در طرف بهشت رفتن گذشته از حسن فعلي، حسن فاعلي هم لازم است، كار خوب از انسان معتقد، انسان را بهشت ميبرد و گرنه كار خوب از يك انسان غير معتقد انسان را به بهشت نميبرد، گرچه اين كار خير بياثر نيست و بهرههاي دنيايي دارد يا تخفيف عذاب دارد و مانند آن، ولي ممكن نيست كسي كه موحد نيست به بهشت برود. اين را در سورهٴ مباركهٴ نساء بيان كرد بعد فرمود به اينكه معيار سعادت اين است: ﴿و من أحسن ديناً ممن أسلم وجهه لله و هو محسن و اتّبع ملّة إبراهيم حنيفا و اتخذ الله إبراهيم خليلاً﴾[16] كه اين معيار است، يعني اعتقاد به ما جاء به النبي و عمل به دستور وحي، اين معيار است؛ لذا آنهايي كه گفتند: ﴿كونوا هوداً أو نصاريٰ تهتدوا﴾[17] حرف آنها را قرآن نقل ميكند و ردّ ميكند ميفرمايد به اينكه ـ در آيهٴ ١٣٥ سورهٴ بقره ـ اين است كه ﴿و قالوا كونوا هوداً أو نصاري﴾؛ يعني يهوديها گفتند: «كونوا هوداً تهتدوا»، مسيحيها گفتند: «كونوا نصاريٰ تهتدوا». امّا خداي سبحان به پيامبر ميفرمايد: ﴿قل بل ملّة إبراهيم حنيفاً و ما كان من المشركين ٭ قولوا آمنا بالله و ما أنزل إلينا و ما أنزل إلي إبراهيم و إسماعيل و اسحٰق و يعقوب و الاسباط و ما أوتي موسيٰ و عيسيٰ و ما أوتي النبيّون من ربّهم لا نفرّق بين أحد منهم و نحن له مسلمون﴾[18]، اين را بگوييد تا هدايت بشويد؛ پس قرآن راه هدايت را نشان داد، تمنّي باطل آنها را هم رد كرد. آيهاي كه محل بحث است و آن ﴿قالوا لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاري﴾ اين سومين قسمت از قسمتهاي داعيهٴ بي جاي اهل كتاب است.
داعيه سهگانه اهل كتاب و پاسخ قرآن كريم
ـ الف . عدم تأثير القاب و عناوين
قسمت اوّل در همين سورهٴ مباركهٴ بقره آيهٴ ٦٢ بود كه خداي سبحان جواب اينها را داد كه فرمود: عناوين و القاب اثري ندارد، صرف داعيه هم انسان را بهشت نميبرد: ﴿إنّ الذين ٰامنوا و الذين هادوا و النصاري و الصابئين﴾[19] هيچكدام از اينها نميتوانند داعيهٴ اختصاص بكنند، اين عناوين دخيل نيست، اين عنوان انسان را بهشت نميبرد: ﴿إنّ الذين ٰامنوا و الذين هادوا و النصاريٰ و الصابئين ...﴾ هيچكدام از اين عناوين چهارگانه مهم نيست، عمده اين است كه كسي داراي اين اصول ثلاث باشد: ﴿... من ٰامن بالله ...﴾؛ موحد باشد ﴿... و اليوم الآخر ....﴾؛ به قيامت معتقد باشد و ﴿... عمل صالحاً﴾[20]؛ يعني به وحي و نبوت و حجّت عصر معتقد باشد و به آن عمل كند و قرآن عملي را صالح ميداند كه مطابق با حجت عصر باشد، بما جاء به النبي باشد؛ يعني آن وحي ناسخ باشد، اگر مطابق با وحي نبود يا برابر با وحي منسوخ بود آن عمل را صالح نميداند.
سؤال ...
جواب: بله ديگر قرآن عمل صالح را چه ميداند؟ آن عملي كه فرمود: ﴿و لايدينون دين الحق﴾[21] عمل باطل را عمل صالح نميداند، هرچه كه صالح باشد يا عقل بگويد صالح است شرع امضا كند يا شرع تأسيساً صالح بداند مثل صوم و صلاة. عدل واجب است و ظلم قبيح است. عدل خوب است، ظلم قبيح است اين را عقل ميگويد شرع امضا ميكند اين عمل صالح است. عبادات و اطاعاتي كه نماز و روزه و امثال ذلك است عبادتهاي تأسيسي است اين را هم شرع صالح ميداند وگرنه الاٰن كسي نماز بخواند اليٰ بيت المقدس اين را صالح نميداند، كسي روزه بگيرد در غير ماه مبارك رمضان اين را صالح نميداند. عملي صالح است كه برابر با وحي باشد، اگر چنانچه عبادي است بايد برابر با وحي ناسخ باشد اگر عبادي نيست جزء مستقلات عقلي است. خب آن را هم شارع تأسيساً اگر نباشد امضاءً صالح ميداند.
سؤال ...
جواب: خب بله ديگر امضا كرده، نه اين معلوم ميشود ﴿نؤمن ببعض و نكفر ببعضٍ﴾[22] است، اين معلوم ميشود آن اصل را قبول نكرده بعضي از چيزهايي كه «تهويٰ أنفسهم» آن را قبول كرده، الآن در قرآن مسئلهٴ قصاص را مطرح ميكند و ميفرمايد: ما اين را در انبياي پيشين گفتيم، ما در تورات اين مطلب را گفتيم كه ﴿النفس بالنفس﴾[23] در قرآن هم هست چون ﴿مصدّقاً لما بين يديه﴾[24] امّا يك كسي اصل را قبول نميكند فرع را ميگيرد، اين شجره را قبول ندارد ميخواهد به ثمر برسد اين اثر ندارد.
سؤال ...
جواب: نه تخفيف در عذاب هست، خيلي فرق ميكند. از اين آيه اگر چنانكه آن شخص فهميد ﴿و جهدوا بها و استيقنتها أنفسهم﴾[25]. اين هم اهل عذاب است، آن هم اهل عذاب، منتها دركاتٌ بعضها تحت بعض، امّا اگر نه واقعاً مستضعف فكري است براي او روشن نشد كه اسلام آمده است، وحي حجّت بالفعل قرآن كريم است. اين اميد نجات است؛ چون مستضعف فكري جزء ﴿مرجون لأمر الله﴾[26] است. ﴿إمّا يعذّبهم و إمّا يتوب عليهم﴾[27] اين البته با ابتدا فرق دارد.
ـ ب . پاسخ ادعاي يهوديان بر عدم عذاب بيش از چند روز ايشان
اين يك مورد بود كه قرآن بيان كرد كه تا كنون بحثش گذشت مورد ديگر هم كه بحثش در همين سورهٴ مباركهٴ بقره گذشت ـ آيهٴ ٨٠ به بعد بود ـ كه حرف يهوديها را اهل كتاب نقل كرد: ﴿و قالوا لن تمسّنا النار إلاّ إيّاماً معدودة﴾[28]؛ ما چند روز بيشتر عذاب نخواهيم شد. خدا ميفرمايد: ﴿قل أتّخذتم عند الله عهداً فلن يخلف الله عهده﴾[29]؛ آيا ما در كتاب آسماني اين مطلب را نوشتيم كه فقط شما را چند روز عذاب ميكنيم؟ ﴿أم تقولون علي الله ما لاٰ تعلمون﴾[30] يا افترا ميبنديد. اگر ما در كتاب آسماني يك مطلبي را نگفتيم شما به خدا نسبت داديد ميشود افترا، ﴿بليٰ﴾ پس آن حرف باطل است ﴿بليٰ﴾ اين حرف حق است: ﴿من كسبت سيئةً و أحاطت به خطيئته فأولئك أصحاب النار هم فيها خالدون﴾[31] هر كه باشد، معصيت آدم را جهنم ميبرد ولي براي بهشت رفتن تنها كار خوب كافي نيست: ﴿و الذين آمنوا و عملوا الصالحات أولئك أصحاب الجنة هم فيها خالدون﴾[32] اين را شما در سراسر قرآن ملاحظه ميفرماييد، وقتي سخن از جهنم رفتن است خود معصيت را ذكر ميكند، معصيتكار هر كه ميخواهد باشد. وقتي سخن از بهشت رفتن است صرف كار خوب را ملاك قرار نميدهد ميگويد: هر كه كار خوب كرد و معتقد بود به خدا و قيامت، به بهشت ميرود اين مورد دوم.
ـ ج . داعيهٴ انحصاري كردن بهشت براي خويش و جهنم براي ديگران و پاسخ قرآن
مورد سوم همين آيهٴ محل بحث است كه فرمود: ﴿و قالوا لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاري﴾ آنگاه جواب ميدهد: ﴿تلك أمانيّهم﴾ اين آرزوهاي شماست، از اينكه بهشت را منحصر كرديد. جهنم رفتن را منحصر ديگران كرديد، بهشت رفتن را منحصر به خود كرديد و لوازم را هم مال خودتان دانستيد، اين أماني شماست: ﴿قل هاتوا برهانكم﴾؛ حرف را نه بي دليل بپذيريد. نه بي دليل بگوييد، تصديق و تكذيبتان بايد موجّه و مستدل باشد.
داعيهٴ بيبرهان اهل كتاب
﴿قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقين﴾؛ اگر شما در اين دعوا صادقيد دليل اقامه كنيد، دليل نداريد نشانهاش آن است كه نه برهان عقلي داريد، نه برهان نقلي. برهان نقلي كه برخلاف است همان تورات را شما، لااقل بخوانيد ببينيد توراتتان چه ميگويد، در آيهٴ بعد ميفرمايد: شما با اينكه تورات ميخوانيد چرا اين حرف را ميزنيد؟ مشركين چون اهل كتاب نيستند بالاخره يك حرف باطلي دارند، امّا شما كه اهل كتابيد چرا اين حرف را ميزنيد؟ در توارتتان كه بر خلاف اين نوشته است.
سؤال ...
جواب: خب عيساي مسيح كه از بني اسرائيل است كه، چرا ميگويند: ﴿ليست النصاري عليٰ شيء﴾. اين نيست، آن همان احتكار بهشت است كه مال هر گروه خاص هست در آن سورهٴ مباركهٴ مؤمن فرمود: ﴿كلّ حزبٍ بما لديهم فرحون﴾[33] از آيه ٥١ به بعد سورهٴ مؤمن اين است كه ﴿يا أيّها الرّسل كلوا من الطيّبات و اعملوا صالحا إني بما تعملون عليم ٭ وإنّ هذه أمتكم أمة واحدة﴾[34]؛ به انبيا ميفرمايد: حلقات سلسلهٴ انبيا يك واحدند، حلقات سلسله أمم هم يك واحدند، هر نبياي يك مأموريت دارد بايد بعداً مأموريت را به پيامبر بعدي بسپارد امّا ﴿و إنّ هذه أمتكم أمة واحدة و أنا ربّكم فاتّقون ٭ فتقطّعوا أمرهم بينهم زُبراً كلّ حزب بما لديهم فرحون﴾[35].
بازگشت به بحث: موضع منصفانه اسلام در برابر اهل كتاب
آنگاه قرآن كريم ميفرمايد: اينچنين نيست كه اينها ميگويند. شما ملاحظه فرموديد قرآن چقدر عالمانه حرف زد آنها همينطور مطلق گفتند: ﴿ليست النصاريٰ علي شيء﴾ ﴿ليست اليهود علي شيء﴾ يهود، مسيحيها گفتند: ﴿ليست اليهود علي شيء﴾ يهود به علاوه تورات، يهود منهاي تورات ليس علي شيء. يهوديت ميگويد: مسيحيت به علاوه انجيل، مسيحيت منهاي انجيل ليس علي شيء. امّا قرآن ميگويد: يهوديت منهاي تورات ليس علي شيء، مسيحيت منهاي انجيل ليس علي شيء. شما همان تورات و انجيل را بخوانيد ببينيم چه ميگويد؟ حالا در جزئيات ممكن است اختلاف باشد ولي در خطوط كلي كه ديگر خداي سبحان اجازه نميدهد كسي بگويد: عيسيٰ ابن الله كه. همين معارف كلي كه در قرآن براي خداي سبحان و اسماي حسناي خداي سبحان ذكر شده است در تورات و انجيل هم هست منتها قرآن مهيمن است. دقيقتر دارد، كاملتر دارد و لطيفتر والاّ خطوط كلي توحيد كه يكي است،﴿مصدقاً لما بين يديه من الكتاب﴾[36].
سؤال ...
جواب: از كجاي قرآن ميفهميم كه يهود و نصارا يكديگر را به طور مطلق نفي ميكنند؟
سؤال ...
جواب: آخر ﴿قالت اليهود ليست النصاري عليٰ شيء﴾.
اين مطلق است ديگر، چه با انجيل چه بي انجيل، امّا حرف قرآن نسبت به آنها مقيد است در آيه سورهٴ مائده اين بود كه ﴿يا أهل الكتاب لستم علي شيء حتّي تقيموا التوراة و الانجيل﴾[37] قرآن مقيد ذكر ميكند ميگويد: يهوديت منهاي تورات باطل است، مسيحيت منهاي انجيل باطل است. شما همان تورات و انجيل را عمل كنيد. تورات و انجيل نسبت به معارف كلي خطوط خوب دارد نسبت به پيامبر خاتم كه بشارت دارد؛ پس يهوديت اگر به تورات عمل كند ميشود مسلمان، مسيحيت اگر به انجيل عمل كند ميشود مسلمان. لذا گاهي ميفرمايد كه ﴿فأتوا بالتوراة فاتلوها إن كنتم صادقين﴾[38]؛ شما اگر واقعاً يهودي هستيد يا واقعاً مسيحي هستيد چرا ذخيره كرديد آن تورات و انجيل را در خانههايتان. چرا فهمش را به دست كليسا داديد؟ قرآن فهمش را براي همه باز كرد، به همه گفت تدبّر كنيد، بخوانيد ديگر نگفت وقف مسجد است كه، وقف مرجع است كه، منتها هر كه آمد راهش باز است، از شهر و روستا هر كه آمد ياد گرفت، ياد گرفت اينچنين نيست كه يك گروه خاص بايد بروند قرآن ياد بگيرند كه، نه ياد گرفتن قرآن براي سراسر عالم است حالا يك عده نميآيند ياد بگيرند يك عده ميآيند ياد بگيرند تقصير خود آنهاست يا توفيق خود آنهاست برخلاف آنهايي كه احتكار كردند فهم تورات و انجيل را در كنيسه و كليسا و بِيَع.
احتمال ديگر در تفسير آيهٴ 68 سورهٴ مائده
قرآن فرمود به اينكه ﴿لستم علي شيءٍ حتي تقيموا التوراة و الإنجيل﴾[39] حالا به اين آيه كه رسيديم البته يك احتمال ديگر هست يعني شما تا تورات و انجيل را اقامه نكرديد ارزش نداريد يا نه شما پايگاه فكري نداريد تا بتوانيد تورات را عمل كنيد آخر شما با كدام تفكر ميتوانيد تورات را عمل كنيد؟ شما يك بار سنگيني را ميخواهيد برداريد اين بار سنگين يك پايه محكم ميخواهد شما كه بر پايه محكم نايستادهايد كه بتوانيد اين بار محكم را برداريد كه اين معناي ديگر آيه است، ولي قرآن نفرمود يهوديت چه با تورات چه بي تورات باطل است، آنها هم كه مطلق گفتند.
در آيه محل بحث ميفرمايد به اينكه ﴿قالوا لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاري تلك أمانيّهم قل هاتوا برهانكم إن كنتم صادقين﴾ برهان يا بايد عقلي باشد يا نقلي، نه دليل عقلي داريد بر انحصار بهشت، نه نقلي يعني در تورات و انجيل كه كتاب آسماني است نه يك چنين مطلبي است، نقلي يعني نقل قطعي و معتبر، وحي آسماني، وحي آسماني نقل معتبر است اينكه احياناً يك تند روي در كتاب المنار آمد كه آنها از انبيا براهين طلب نميكردند، مسلمين موظفند طلب بكنند[40] به آن تندي نيست. كسي از پيغمبر دليل طلب نميكند بعد از اينكه نبوتش ثابت شده است، قبل از نبوت البته بايد برهان اقامه كند يا عقلي تام يا معجزه ولي بعد از ثبوت نبوت حرف معصوم(سلام الله عليه) حد وسط برهان قرار ميگيرد؛ چون معصوم هم صدق خبري دارد، هم صدق مخبري و قولش مفيد قطع است. علي ايّ حال در اين كريمه فرمود: ﴿هاتوا برهانكم إن كنتم صادقين﴾ پس اين سخن تام نيست ﴿بلي﴾ اين سخن حق است.
ـ حسن فاعل و فعلي معيار بهشتي شدن
﴿من أسلم وجهه لله﴾؛ اگر كسي چهرهٴ جانش را متوجه خدا كند، به سوي خدا رو كند يعني موحّد باشد، تنها موحد و معتقد بودن كافي نيست ﴿و هو محسن﴾؛ كار خوب هم بكند. در بعضي از موارد عمل را اوّل ذكر ميكند حسن فاعلي را بعد ذكر ميكند مثل اينكه ﴿من عمل صالحاً من ذكر أو أنثي و هو مؤمن﴾[41] حسن فاعلي را بعد ذكر ميكند. در اينجا اوّل حسن فاعلي را ذكر فرمود بعد حسن فعلي را، فرمود: اگر كسي چهرهٴ جانش را متوجه خدا بكند بگويد: ﴿وجّهت وجهي للذي فطر السمٰوات والأرض﴾[42]، ﴿وهو محسن﴾؛ كار خوب هم بكند نه تنها بگويد: ﴿وجّهت وجهي للذي فطر السماوات و الأرض﴾ بلكه بگويد: ﴿إنّ صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين﴾[43] كه صدرش ناظر به حسن فاعلي و اعتقاد است، ذيلش ناظر به حسن فعلي و عمل صالح است. اگر كسي معتقد بود و عمل صالح داشت اين اهل بهشت است: ﴿بلي من أسلم و جهه لله و هو محسن فله أجره عند ربه ولا خوف عليهم و لا هم يحزنون﴾، اين اساس كار است. آنگاه ميفرمايد به اينكه وقتي برهان عقلي اين است و انبيا هم همين مطلب را آوردند ديگر جا ندارد كه يهود مسيحي را باطل بداند، مسيحي يهود را باطل بداند، كلاهما مسلمين را باطل بدانند ﴿و قالت اليهود ليست النصاريٰ علي شيء﴾ بالقول المطلق گفتند، ﴿و قالت النصاريٰ ليست اليهود عليٰ شيء﴾ بالقول المطلق گفتند، اين چه حرفي است كه اينها ميزنند؟ ﴿و هم يتلون الكتاب﴾ آخر با اينكه شما تورات ميخوانيد با اينكه انجيل ميخوانيد چرا چنين حرفي ميزنيد؟ تورات كه اينجور نگفت، انجيل هم كه اينجور نگفت، انجيل تورات را تصديق ميكند ﴿مصدقاً لما بين يديه﴾[44] است.
ـ راز تشبيه مشركان به اهل كتاب
شما با اينكه تورات كتاب آسماني را تلاوت ميكنيد اين حرف را ميزنيد بعد فرمود: ﴿كذلك قال الذين لا يعلمون مثل قولهم﴾؛ مشركين هم همين حرف را زدند امّا مشركين ﴿لايعلمون﴾اند شما كه ﴿يتلون الكتاب﴾ هستيد چرا اين حرف را ميزنيد؟ يعني شما كه ميدانيد چرا اين حرف را ميزنيد؟ آنها به وحي متكي نيستند روي گزاف سخن ميگويند، امّا شما كه در خدمت وحي هستيد چرا اين حرف را ميزنيد؟ ﴿كذلك قال الذين لا يعلمون مثل قولهم﴾ در حقيقت بيانش اين است كه شما هم مثل ﴿لا يعلمون﴾ايد؛ لذا گاهي ميفرمايد: ﴿تشابهت قلوبهم﴾[45]، ﴿فالله يحكم بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون﴾ بالاخره عالم، اينچنين عالمي نيست كه به جايي نرسد يكي از برجستهترين دليل بر قيامت از نظر قرآن كريم كه برهان بر معاد است همين ظهورِ حق است. آرايي هست، مكتبهاي گوناگوني هست، أقوالي هست، فتاوايي است بالاخره اين عالم كه عالم هرج و مرج نيست، يك روزي در پيش دارد كه معلوم بشود كدام حق است كدام باطل. خداي سبحان ميفرمايد: اينچنين نيست كه در بين اين جنگهاي ٧٢ ملت يا ٧ هزار ملّت اين مكتبهاي گوناگون، بالاخره روزي در پيش نداشته باشيم كه روشن بشود، روزي فرا ميرسد كه ﴿والله يحكم بينهم... فيما كانوا فيه يختلفون﴾؛ يك روزي كه حق ظهور ميكند و ميفهمند كه حق چيست و باطل كدام است آن روز در پيش است.
«والحمدلله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 104.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 135.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 135.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 109.
[5] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 68.
[6] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 68.
[7] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 68.
[8] ـ همان.
[9] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 93.
[10] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 93.
[11] ـ همان.
[12] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 123.
[13] ـ همان.
[14] ـ همان.
[15] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 124.
[16] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 125.
[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 135.
[18] ـ سورهٴ بقره، آيات 135 ـ 136.
[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 62.
[20] ـ همان.
[21] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 29.
[22] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 150.
[23] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 45.
[24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 97.
[25] ـ سورهٴ نمل ، آيهٴ 14.
[26] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 106.
[27] ـ همان.
[28] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 80.
[29] ـ همان.
[30] ـ همان.
[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 81.
[32] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 82.
[33] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 53.
[34] ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 51 ـ 52.
[35] ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 52 ـ 53.
[36] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.
[37] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 68.
[38] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 93.
[39] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 68.
[40] ـ المنار، ج 1، ص 424 ـ 425.
[41] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 97.
[42] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 79.
[43] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 162.
[44] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.
[45] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.