27 04 2025 5874713 شناسه:

مباحث فقه ـ قضا و شهادت ـ جلسه 183 (1404/02/07)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

مرحوم محقق(رضوان الله تعالي عليه) در ذيل مقصد(مسئله) ثالث چند تا مسئله نقل ميکنند. مسئله سوم اين است که اگر کسي مدعي وقفيت بود و گفت اين مال وقف ما و اولاد ما است و بينه مصطلح يعني دو تا شاهد عادل نداشت يک شاهد بود به ضميمه يمين، حکمش چيست؟

بعد از اينکه مسئله شاهد واحد و يمين را ذکر کردند – حکم اين مسئله که اگر کسي يک ادعايي داشته باشد، بينه يعني دو تا شاهد عادل نداشته باشد، يک شاهد با يمين باشد را ذکر کردند - حالا اگر در مورد يک مالی،  ادعاي وقفيت داشتند، يک؛ گفتند اين مال وقف ما است و ما موقوفعليه هستيم، دو؛ بعد از ما اولاد ما موقوفعليه هستند، سه؛ و دستشان از بينه مصطلح خالي است يک شاهد دارند با سوگند؛ اگر بينه مصطلح بود يعني دو تا شاهد عادل بود اين وقف براي آنچه که اينها ادعا ميکنند و شهود شهادت ميدهند ثابت ميشود؛ در درجه اول برای نسل اول، در درجه دوم برای نسل دوم. اما اين شاهد(بينه) چون جامع شرايط نيست سوگند لازم است، سوگند هم بايد سوگند مدعي باشد، و مدعي هم دو طبقه هستند يک عده فعلاً موجود هستند يک عده بعداً موجود ميشوند تکليف چيست؟ اگر با بينه مصطلح يعني دو تا شاهد عادل اين ادعا ثابت ميشد هيچ محذوري نداشت مادامي که نسل اول زنده هستند موقوفعليهم هستند، وقتي اينها رخت بربستند نسل دوم رسيدند آنها هم موقوفعليهم هستند و هيچ محذوري ندارند؛ اما چون يمين موقوفعليه لازم است و اينها ميگويند به اينکه در درجه اول ما موقوف‌عليه هستيم، بعد ورثه ما، ورثه که موجود نيستند، اگر يمين موقوفعليه لازم است و اگر موقوفعليه فعلاً موجود نيست تکليف چيست؟ آيا تنظيم برنامه براي نسل اول کافي است که نسل دوم موقوفعليه شناخته بشوند و وقف را در اختيار اينها قرار بدهند، يا نه، هر کدام از آن نسل بعدي که ميآيند بايد سوگند ياد کنند؟

در اين خصوص هم بين محقق و صاحبمسالک اختلاف نظر هست، هم بين اين بزرگوارها و صاحب جواهر اختلاف نظر هست، هم بين اين بزرگواران، صاحبجواهر و متأخرين؛ سرّش آن است که اينکه ميگويند اين مال نسلاً بعد نسل وقف اين خانواده است، آيا به نحو ترتيب است يا به نحو تشريک؟ فرق اين دو تا مسئله اين است که اگر اينها «علي وزان واحد» باشند «علي سبيل تشريک» است يعني اينها در يک صف موقوفعليه هستند؛ منتها حالا يکي هست يکي نيست هر وقت آمد در همين صف است. همه اينها وقفيت را از واقف دريافت ميکنند، واقفي است و موقوفي است و اينها موقوفعليه هستند منتها بعضي زنده هستند بعضي نه، مثل وقف بر فقرا؛ وقف بر فقرا هم شامل فقراي موجود حين الواقف را ميشود هم شامل فقراي آينده. اينها «علي وزان واحد» هستند هر مصداقي که محقق و موجود بشود مشمول اين اصل است؛ اما اگر تشريک نباشد ترتيب باشد بگويد اين مال وقف طبقه اول است اينها که منقرض شدند برای طبقه ثاني است اين حکم ديگري دارد، زيرا در صورت تشريک موقوفعليه مال را از واقف دريافت ميکند اما در صورت ترتيب موقوفعليه _ نسل دوم _ مال را از نسل اول دريافت ميکند؛ اگر تشريک باشد حکم نسل اول و حکم نسل دوم يکي است. نسل اول بايد سوگند ياد کند نسل دوم هم بايد سوگند ياد کند، چرا؟ چون همه «علي وزان واحد» وقف را از واقف دريافت ميکنند، اين يک؛ و اين وقف با بينه ثابت نشد، دو؛ اين وقف با شاهد و يمين ثابت شده، سه؛ يمين آن قدرت را ندارد که ضميمه شاهد بشود کار شاهد را بکند، چهار؛ چون اين چنين است تک تک موقوفعليهم بايد سوگند ياد کنند بنا بر اينکه اين نسل، بعد از نسل قبل، از واقف دريافت کند بايد سوگند ياد کنند.

عمده اين است که اينکه ميگويند نسل بعد آيا وقف را از واقف تلقي ميکند يا از نسل قبل، اينها بايد خوب دقت کنند که وقف وقف است ارث ارث است؛ در ارث نسل بعد مال را از نسل قبل تلقي ميکند، ولي در وقف نسل فعلي و بعدي و بعد و بعد همه از واقف تلقي ميکنند يک واقف است و يک وقف است و يک تمليک، منتها ترتيب در مصرف است؛ مگر طبقه اول مالک هستند که از آنها به ورثهشان برسد؟ فرق جوهري ارث با وقف ترتيبي يعني ترتيبي، وقف ترتيبي يعني اول نسل اول بعد از انقراض نسل اول نسل دوم، وقف تشريکي يعني اين مال برای اين خانواده است فرقي ندارد نوه و نتيجه و هر کسي که مربوط به آن شخصيت بزرگ است فرض کنيد گفتند هر کسي مربوط به خانواده شيخ انصاري است از فرزندان و نوه شيخ انصاري است به احترام شيخ انصاري اين زمين وقف اينها است. همه اينها از واقف تلقي ميکنند.

عمده آن فرق جوهري است: اگر گفتند که نسلاً بعد نسل، معنايش اين نيست که اين وقف نظير طبقهبندي ارث است. يک فرق جوهري بين ارث و بين وقف نسلاً بعد نسل است؛ آن فرق جوهري اين است که در ارث مادامي که طبق اول مالک هستند، مالک هستند وقتي مردند همچنان مالک هستند، اين مرده مالک است؛ منتها اين را که چه کسي مالک ميشود بجاي او مينشيند ارث مشخص کرده است، فعلاً قبل از توزيع بين ورثه مال ميت است، از مال او تجهيز او را ميگيرند اولاً، از مال او دين او را ادا ميکنند، ثانياً؛ از مال او ثلث او را جدا ميکنند، ثالثاً؛ از مال او به ورثه ميدهند، رابعاً. قبلاً هم به عرضتان رسيد در معاملات عوض بجاي معوض مينشيند _ بيع اينطور است اجاره اينطور است _ در ارث مالک به جاي مالک مينشيند نه ملک بجاي ملک، در بيع مبيع بجاي ثمن قرار دارد مال جابجا ميشود ولي در ارث مال که جابجا نميشود مالک بجاي مالک مينشيند؛ قبل از اينکه بين ورثه توزيع بشود، اين مرده همچنان مالک است شارع مقدس مرده را مالک ميداند تا به طبقه برسد چون ملک که بدون مالک نميشود، در مسئله ارث مالک بجاي مالک مينشيند نه مال بجاي مال. مال بجاي.

غرض اين است که بين محقق، صاحبمسالک، صاحبجواهر و بعضي از متأخرين اختلاف نظر هست. اصل مسئله اين است که هرگز نسل بعد ملک را از نسل قبل تلقي نميکند اين ارث نيست؛ طبقه اول تا زنده است مصرف است وقتي مُرد تمام شد، نه اينکه مالک است از او به ورثه ميرسد ولي در ارث طبقه اول تا زنده است مالک است وقتي مُرد هم مالک است، تا تقسيم بشود؛ تقسيم هم به اين است که اول تجهيز ميت مثل کفن و اينها، دوم دين، سوم ثلث، چهارم به ورثه ميرسد. ورثه جاي او مينشينند.

غرض اين است که در ارث طبقه بعدي از طبقه قبلي ميگيرد ولي در وقف همه از واقف ميگيرند. واقف آمده اينطور وقف کرده که اين ملک چند سال در اختيار شما باشد بعد در اختيار آن آقا بعد در اختيار فلان. اصل وقف تحبيس اصل است يعني قابل خريد و فروش نيست منتها محدودهاش اين است که تا شما زندهايد در اختيار شما باشد، بعد از شما هم به ورثه برسد، نه اينکه بعد از شما شما به ورثه ميدهيد يا از شما به ورثه ميرسد، بعد از شما اين وقفنامه است که ميگويد ورثه بجاي  شما مينشيند نه وصيتنامه  موقوفعليه و نه سفارش موقوفعليه و نه شناسنامه موقوفعليه، اينها نيست؛ خود آن وقف و خود آن دستور اولي ميگويد به اينکه اين مال وقف است يعني بسته است، از وقفيت خارج نميشود فک ملک نيست. ملک است، يک؛ بسته است، دو؛ منافعش را اين گروه بايد بهرهبرداري کنند، سه؛ اين گروه که رفتند ديگران بايد بهرهبرداري کنند، چهار. اين فرق جوهري بين ارث و بين وقف است.

بنابراين اينکه برخي از متأخرين مثل مرحوم آقا سيدمحمدکاظم و ديگران ميفرمايند فرقي بين ترتيب و تشريک نيست شايد ناظر به همين بيان باشد.

پرسش: ... ما تابع ادله هستيم ...

پاسخ: برابر همين ادله ميگوييم که ارث با وقف فرق جوهري دارد. در ارث مالک بجاي مالک مينشيند و ادله قرآني شخص متوفي را مالک ميداند اينکه دين مقدم است ثلث مقدم است براي اينکه همه را از مال او ميگيرند بعد در طبقه چهارم به ورثه منتقل ميشود يا ورثه بجاي مالک مينشيند ولي وقف اينطور نيست؛ وقف برابر همان ادلهاي که خود وقف را امضا کرده است اين است؛ لذا الآن مشکل آقايان در اصل مسئله نيست براي اينکه اگر در اصل مسئله بود در آن جايي که بينه قائم شده است نه يمين، _ صحبت از يمين نيست _ آنجا آقايان چه ميگويند؟ عدهاي هستند که ادعاي وقفيت اين زمين را دارند دو تا شاهد عادل هم آمده شهادت دادند که بله اين وقف است، برابر چه؟ برابر آن وقفنامه. وقفنامه چه ميگويد؟ ميگويد نسل اول استفاده کنند بعد نسلاً بعد نسل به نسل دوم برسد. کسي قسم نميخورد هيچ فرقي بين نسل اول و نسل دوم نيست. همه برابر وقفنامه عمل ميشود اين برای مقام اول.

مقام ثاني بحث که فعلاً اينجا است و محل اشکال است اين است که ما کمبود شهادت داريم. اگر شاهد ما دو تا شاهد عادل بودند يا ﴿فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ[1] اين چنين بودند، حکم همين بود، اما ما در شهادت کمبود داريم شاهد يک نفر است بعد بايد موقوف عليه سوگند ياد کند چون موقوفعليه متعدد هستند سوگند ميشود متعدد، چون موقوفعليه دو تا نسل هستند سوگند ميشود برای دو تا نسل، برخي بر آن هستند که نه، اين دو تا نسل يکسره «علي وزان واحد» مشمول اين وقفنامه هستند و از واقف تلقي ميکنند بعضي ميگويند نه اينچنين نيست نسل دوم از نسل قبل تلقي ميکند. آن بزرگواراني که ميگويند از واقف تلقي ميکنند، منظورشان اين نيست که اينها واقعاً وقف را از واقف ميگيرند؛ اگر از واقف ميگرفتند صحت اين وقف دارای اشکال بود، چون قبض شرط است. نسل اول که فاصله شدند، نسل دوم که از واقف قبض نميکنند. صحت وقف به چيست؟ در وقف قبول شرط است قبض موقوفعليه شرط است؛ چطور ممکن است که اينها از واقف تلقي بکنند؟! هيچ کدام از اينها نبودند تا از واقف تلقي کنند. يعني چه اينها از واقف تلقي ميکنند؟

پرسش: واقف به صورت قضيه حقيقيه وقف کرده است

پاسخ: باريکلا تازه داريد يک گوشهاش را ميفهميد. اگر به نحو قضيه حقيقيه است پس از او تلقي نکرده است، قضيه شخصيه نيست حقيقيه است وقتی شخصيه نيست پس از او نگرفته است؛ اگر قضيه حقيقيه است، بر اين خاندان وقف کرده، تمام شد و رفت، دو تا شاهد عادل هم آمدند شهادت دادند. براي اينها(نسل بعد) که وقف نکرده. در قضيه شخصيه قبض شخص يعني قبض شخص، قبض شخص لازم است، در قضيه حقيقيه قبض عنوان لازم است. دو تا شاهد عادل اگر آمدند شهادت دادند که اين وقف است تمام شد و رفت؛ اگر گروهي ميگويند که از واقف تلقي می‌کند قبول، يک؛ قبض، دو؛ وجود ندارد، اين نسل دوم است که نه قبول کردند و نه قبض کردند.

پرسش: افراد طبقه اول ... کافی است

پاسخ: پس معلوم ميشود که اينها از واقف تلقي نکردند اينها از نسل قبل تلقي کردند. روشن شد؟ اگر از واقف تلقي بکنند بايد از دست او بگيرند، يک يعني يک! که بشود قبض، چون در وقف قبض شرط است؛ قبول بکنند، قبول شرط است؛ اينها زنده نبودند که از واقف بگيرند اينها وارث طبقه قبلي هستند پس معلوم ميشود که قبول طبقه قبل، يک؛ قبض طبقه قبل کافي است، دو. پس معلوم ميشود از واقف تلقي ميکنند، يک تمثيلي بيش نيست وگرنه به هيچ کدام از آثارش عمل نميکنند؛ اگر نسل بعد از واقف تلقي بکند بايد قبول بکند، يک؛ قبض بکند، دو؛ يمين داشته باشد، سه. شما فقط در يمين مشکل داديد گفتيد نسل بعد بايد سوگند ياد کند؟ قبول را چکار ميکنيد؟ قبض را چکار ميکنيد؟

بنابراين اينها هرگز از واقف تلقي نميکنند وقف يک اصل کلي است. اصل کلي اين است که ميگويد اين زمين وقف اين خاندان است هر کسي فرزند اين خاندان بود موقوفعليه است منتها نسلاً بعد نسل بايد دخالت کنند؛ اول نسل اولي ميشود مصرف، بعد نسل دوم ميشود مصرف، نه اينکه من دو تا وقف کردم اول وقف کردم براي نسل اول، دوم وقف کردم براي نسل دوم، تا نسل دوم از واقف تلقي بکند. اگر نسل دوم از واقف تلقي بکند در وقف قبول شرط است اولاً قبض شرط است ثانياً هيچ کدام از اينها در نسل دوم نيست. پس از واقف تلقي ميکند يعني چه؟ از واقف تلقي ميکنند تمثيلي بيش نيست. واقف يک حرفي زد موقوفعليه که اينها نيستند موقوفعليه آن عنوان است. تا نسل اول زنده هستند بر نسل اول منطبق است، نسل دوم زنده هستند بر آنها منطبق است، وقتي منقرض شدند به فقرا ميرسد. آنجا که به فقرا رسيد چه ميگوييد؟ بايد سوگند ياد کنند؟ فقرا هر کدام بيايند يک قسم بخورند تا چيزي به آنها برسد؟ شما وقتي يک چيزي ميگوييد بايد به همه لوازمش ملتزم بشويد. حالا اگر اينها منقرض شدند بعد فتواي همه شما اين است که بايد به فقرا و مصالح عامه برسد، آنجا هم بايد قسم بخورند؟ نسل اول که قسم خورد وقف به نصاب رسيد. اگر بينه آوردند که اصلاً سوگند لازم نيست. يمين اين افراد متمم شهادت شاهد است کار يک شاهد را به منزله بينه ميکند، يک؛ بينه آخرين حرف را ميزند، دو؛ بعد از تمام شدن ديگر هيچ کس نبايد قسم بخورد، اين سه. در آنجا که بينه است مگر نسل بعد اين نسل قسم ميخورند؟ اگر نسل منقرض شد به فقرا رسيد، مگر از فقرا قسم ميخواهند؟ سرّش اين است که وقف بايد به نصاب برسد؛ قبض و قبول لازم است و و در همان محدوده وقتي وقف شد قبول شد قبض شد «الي يوم القيامة» اثر خاص خودش را دارد.

پرسش: ... تشريک هم باشد ...

پاسخ: فرقش در مسئله ترتيب با تشريک اين است که تا پدر و اينها هستند چيزي به بچهها نميرسد، اما اگر تشريک باشد پدر و پسر باهم شريک هستند. در توزيع سهام فرق ميکنند؛ مثلاً اگر دو پسر بود اين مال را دو قسمت تقسيم ميکردند، اگر يکي از اينها بچهدار شدند سه قسمت ميکنند، آن يکي هم بچهدار شد چهار قسمت ميکنند. تشريک اين است که «علي وزان واحد» شريک هستند؛ ترتيب نسلاً بعد نسل است يعني اول پدران سهم ميبرند، اينها که منقرض شدند نوبت به بچهها و نوهها ميرسد. فرق ترتيب و تشريک در تعدد سهام است. اگر گفتيم شريک هستند پدر و پسر باهم شريک هستند، پدر و نوه باهم شريک هستند چون گفت که هر کسي فرزند اين شخص است چه مع الفصل چه بلافصل از اين مال سهم ميبرد، اما اگر گفتيم ترتيب، نسلاً بعد نسل است يعني اول اينها مصرف هستند اينها که منقرض شدند نوبت به نوهها ميرسد. اگر تشريک باشد به عدد پدران و فرزندان تقسيم ميشود اگر دو تا پدر هستند و دو تا فرزند هم دارند چهار قسمت ميشود. اگر دو تا پدر هستند ولي يک فرزند دارند سه قسمت ميشود. اگر گفتيم ترتيب، بين پدرها تقسيم ميشود؛ اينها دو نفر هستند به دو قسمت تقسيم ميشود و ديگر به نوهها و امثال ذلک نميرسد.

پرسش: قائل به تشريک بشويم اين بحث چگونه محقق می‌شود، آنها که نيامدند ...

پاسخ: وجود است مثل اينکه بگوييم «نسلا بعد نسل»؛ وقفهاي «نسلاً بعد نسل» همينطور است اين ظرفيت را دارد نميشود اين را فروخت و از بين برد. اين نسل اول موقوفعليه هستند وقتي نسل بعد به دنيا آمدند آنها ميشوند موقوفعليه. معناي وقف نسل بعد نسل همين است يعني اين ظرفيت را دارد اين قابليت را دارد که نسل بعد آمد مالک بشود.

پرسش:  حضور بعد شرط نيست

پاسخ: نه، شرط نيست، شرط مالکيت خودشان است؛ آن وقتي که خودشان بخواهند مالک بشوند شرط است که زنده باشند. الآن در وقف بطن بعد بطن همين است وقتي ميگويند اين زمين نسلاً بعد نسل وقف اين خانواده است يعني چه؟ يعني آنها که الآن زنده هستند مالک بالفعل هستند و آنها که بعد ميآيند مالک بالقوه هستند هر وقت آمدند مالک ميشوند. اين کار رايج مسلمين است.

پرسش: مشکل قسم را می‌خواهيم حل کنيم

پاسخ: قسم لازم نيست چون قسم نسل اول متمم شهادت است اگر در نسل اول يک کسي يک شاهد اقامه کرد و بنا شد که سوگند ياد کند حالا دو نفر بودند يا سه نفر بودند هر کدام از اينها سوگند ياد کردند وقتي سوگند ياد کردند وقف تمام شد به نصاب خودش رسيد.

پرسش: آنها قسم ياد نکردند

پاسخ: اشکالی ندارد، چرا؟ براي اينکه وقف تمام شده است آنها قسم نخوردند، يک؛ قبض نکردند، دو؛ قبول نکردند، سه؛ پس چرا به آنها ميدهيد؟

پرسش: اول بحث است

پاسخ: نه، اگر دو تا شاهد عادل بودند ديگر اول کلام نبود.

پرسش: آنجا که مشکلی نداريم

پاسخ: هيچ مشکل نداريد؟ الآن هم نبايد مشکل داشته باشيد، چون يمين را بجاي شاهد دوم گذاشتند، تمام شد و رفت. اگر دو تا شاهد عادل شهادت به اين دادند که ما شاهد وقف هستيم، ولو طبقات بعدي بيايند تمام شد، چرا؟ چون بينه بود شاهد بود تمام شد قبض بود قبول بود، اما وقتي شارع آمده يمين را بجاي بينه گذاشته، يعني تمام شد دنبال چه ميگرديد؟ اگر يمين را بجاي شاهد دوم قرار داد يعني بينه است.

پرسش: نسبت به اينها تمام شد

پاسخ: نه، گفت وقف تمام شد. نگفت نسبت به اينها تمام شد. اگر گفته که يمين بجاي شاهد است يعني محکمه کارش تمام شد، چون محکمه کارش تمام شد الي يوم القيامه کارش تمام شد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. سوره بقره، آيه282.

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق