أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
يکي از فروع وابسته به مسائل قبلي اين است که اگر طرفين دعوا يعني مدعي و مدعيعليه هر دو زنده باشند که مدعي بينه و مدعيعليه يمين ارائه میکند و اگر يکي مرده باشد مخصوصاً مدعيعليه گفتند صرف شهادت شاهد کافي نيست، ضميمه يمين لازم است، بعد نوبت به ورثه رسيد که ورثه بايد شاهد اقامه کنند و سوگند ياد کنند؛ اگر مدعيعليه ورثه متعدد داشت، در کنار بينه، يکي از ورثه سوگند ياد کرد کافي است و اگر مدعي ورثه داشت چون مال مدعي به همه ورثه ميرسد در حقيقت همه ورثه مدعي هستند؛ اين مدعي که متوفا است چند تا وارث داشت در حقيقت همهشان مدعي هستند؛ لذا اقامه بينه از يک طرف، و سوگند تمام ورثه از طرف ديگر لازم است؛ اگر پنج تا وارث دارد همه بايد سوگند ارائه کنند چون همهشان در اين سهام سهيم هستند و هر کدام از اينها سوگند ياد نکرد سهمي ندارد، اما در مسئله مدعيعليه چون فقط بدهکار هستند اگر يکي از ورثه مدعيعليه سوگند ياد کند مسئله حل است. اين تفاوت را هم محقق(رضوان الله عليه) ذکر کرد هم ساير فقهاء. بنابراين بين دو تا مسئله از لحاظ وحدت و کثرت يمين فرق ميکند.
مطلب ديگر در بحث تقسيم است؛ مدعيعليه که بدهکار است و بايد چيزي بپردازد، ورثه مدعي که کثير هستند و سهمي دارند، اگر آن مال از سنخ ارث بود همه اينها «علي کتاب الله» ارث ميبرند و اگر از سنخ ثلث بود برابر ثلث ارث ميبرند نه برابر ارث. گاهي ممکن است ارث از باب ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن﴾[1] برادر و خواهر فرق بکند و اما آن ثلثي که براي ورثه بايد قائل شد گفت به بچههاي من هر کدام اين مقدار بدهيد، اينجا ديگر ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن﴾ نيست. مسئله وصيت «علي ما اوصي» موصي هست. مسئله ارث «علي ما قاله الله في کتابه» است.
پس دو تا فرق جدي بين دو طرف مسئله است: اگر مدعي رحلت کرد ورثه او ماندند، يک فرق اساسياش اين است که گذشته از بينه، تمام ورثه بايد سوگند ياد کنند و اگر مدعيعليه وفات کرد ورثه او بدهکار هستند در کنار بينه، يکي از ورثه که سوگند ياد کند کافي است. اين يک فرق اساسي بين طرفين است. فرق دوم در طرف خود مدعي مالکيت است؛ کسي که مدعي است و طلبي دارد و مالي بايد به او برسد، اگر اين مال جزء ارث است «علي کتاب الله» بين ورثه توزيع ميشود و اگر جزء ثلث است «علي ما اوصي» ميرسد. بنابراين اين دو تا فرق جدي بين دو طرف مسئله است.
مطلب بعدي آن است که سؤال شده بين عقل و شرع چه فرقی است که عقل حکم نميکند ولي علم و معرفت دارد؟
البته در قضاياي علمي عقل حکم ميکند؛ اينطور نيست که حکم نکند منتها عقل سراج است در محدوده نور در محدوده معرفت در محدوده شناخت حکم ميکند. شرع صراط است و عقل سراج. فرق جوهري بين اين دو خيلي است. شرع يعني صاحب شريعت چه در تکوين چه در تشريع عالم را خلق ميکند آسمان را با احکام خاص ميآفريند زمين را با احکام مخصوص ميآفريند سلسله جبال را اوتاد قرار ميدهد براي زن يک حکمي دارد براي مرد يک حکمي دارد، اينها صراط مستقيم الهي هستند؛ همانطوري که عبادتهاي آن مشخص هستند که نماز چهطور روزه چهطور حج چهطور زکات چهطور خمس چهجور است. تنها مبدأ صراط، خداي سبحان است؛ يعني او بايد نقشه بکشد اصل آسمان را او ميآفريند اصل زمين را او ميآفريند اصل انسان را او ميآفريند، قوانين حاکم بر اين نظام را هم او ميآفريند، اينها صراط هستند اينها راه هستند، که اگر کسي بخواهد مستقيماً به طرف بهشت برود بايد عبادت بکند، عبادتش در نماز اينطور است در روزه اينطور است در زکات اينطور است و امثال ذلک؛ اما عقل هيچ سهمي در ساختار عالم ندارد؛ نه آسمان را ساخت نه آسماني را، نه زمين را ساخت نه زميني را، به هيچ وجه حق ندارد که مثلاً بگويد الا و لابد نماز صبح بايد دو رکعت باشد نماز مغرب بايد سه رکعت باشد، فقط يک چراغ خوبي است چراغ هيچ سهمي ندارد که کجا راه است و کجا راه نيست. هر جا راه است ميبيند هر جا چاه است ميبيند. ميگويد اينجا چاه است اينجا راه است. تنها کاري که از سراج برميآيد ديدن است و فهميدن، همين! اما چراغ حکم بکند اي کاش اينجا را راه درست ميکردند آنجا را راه درست ميکردند، اين از چراغ برنميآيد. سراج از آن جهت که سراج است کارش فقط معرفت است و حکم در محدوده معرفت. ذات اقدس الهی سهمي براي پسر قرار داد سهمي براي دختر قرار داد، عقل به هيچ وجه قدرت حکم ندارد که اي کاش اينها مساوي بودند اي کاش دختر بيشتر بود، فقط عقل يک چراغ خوبي است ميگويد اينجا هم ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن﴾ است آنجا دو تا برادر هستند مساوي هم هستند آنجا مثلاً در طبقه سوم و چهارم هستند يا در طبقه دوم هستند.
غرض اين است که اينکه گفته ميشود عقل حکم ندارد، يعني در محدوده صراط حکمی ندارد، تنها حکمي که عقل دارد در محدوده سراج است. چراغ حق حرف ندارد. چراغ فقط در ديدن، حق حرف دارد، کجا راه است کجا چاه است آنجا برويد چاه نيست و آنجا نرويد براي اينکه آنجا چاه است همين! کجا بد است کجا خوب است؟ کجا تند است کجا کند است؟ اين راهها را چراغ کاملاً ميفهمد، اما بتواند دخالت بکند بگويد اي کاش آنجا اينطور بود، نماز صبح اينطور بود اي کاش نماز آنطور بود، اين حق چراغ نيست. عقل اين اسرار الهي را نميفهمد مگر جايي که جزء متشابهات باشد، روشن نباشد که از شريعت چه رسيده است، ولي آنجا که جزء محکمات باشد که شارع اينطور فرمود صراط مستقيم است.
فتحصل که عقل محدوده کار او در علم است، چه اينکه کار چراغ فقط در شناخت است، اما شرع کل نظام را ميآفريند، يک؛ احکام صادر ميکند که آنجا اينطور باشد نماز اينطور باشد روزه اينطور باشد؛ مال را ميآفريند، کيفيت رسيدن به مال را ميآفريند حلال و حرام را ميگويد بعد ميگويد: ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن﴾.
پرسش: اينکه در روايات آمده ...
پاسخ: بله، براي اينکه عقل ميفهمد که ذات اقدس الهی اينطور است، پيغمبر مقامش اين است امام مقامش اين است. اين شخص دارد اينها را ميفهمد اما شخص ديگري فقط ميآيد حرم براي اينکه ضريح را ببوسد.
پرسش: پيغمبری ... ياد شده اين چه پيغمبری است ...
پاسخ: چون ميفهمد، فهميدن اسرار عالم مگر کار کوچکی است؟! رموز عالم را فهميدن مگر کار کوچکی است؟! اما سراسر عالم را چه کسی آفريد؟ خدا. رموز عالم را چه کسی آفريد؟ خدا. مبدأ را چه کسی آفريد؟ خدا. منتها را چه کسی آفريد؟ خدا. فاصله مبدأ و منتهي را چه کسی آفريد؟ خدا. احکام را چه کسی جعل کرد؟ خدا. او دقيق است میفهمد آنجا که خدا اينچنين فرمود معنايش اين است، اين خيلي عالي است، مثل چراغ است؛ مگر چراغها همهشان يکي هستند؟ يک چراغ است که فقط زير پاي خود آدم را روشن ميکند. يک چراغ است که نظير نور آفتاب است که يک جهاني را روشن ميکند؛ لذا وجود مبارک پيغمبر مثل آفتاب است که کل عالم را روشن کرده است اما پيغمبر که شارع نيست؛ فرمود به اينکه ﴿لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ﴾[2] ولو پيغمبر باشی زبانت را بدون اجازه ما حرکت نده. اينطور نيست که پيغمبر – معاذالله – از خودش بگويد که اينطور عبادت کنيد آنطور نماز بخوانيد آنطور زکات بدهيد اين چنين نيست؛ مبادا زبانت را بدون اجازه ما حرکت بدهي؛ منتها او آفتاب است.
پرسش: اصل وجود خدا را که عقل ثابت میکند
پاسخ: ميفهمد، نه ثابت ميکند، مهندس ثابت ميکند. چه کسي ستون را ثابت کرد؟ مهندس. چه کسي مسير را ساخت؟ مهندس. از عقل فقط فهم - فهم يعني فهم - برمیآيد. آفتاب چکار ميکند؟ آفتاب ديوار درست نميکند، آفتاب ميگويد اينجا ديوار است آنجا چاه است آنجا راه است. عقل ولو عقل پيغمبر باشد ﴿لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾، زبانت را بدون اجازه ما حرکت نده. آفريدگار آفريدگار است، خالق خالق است، چه کسي خلق کرد؟ اين خلق کجا ميرود؟ چهطور بايد برود؟ کجا بايد برود؟ همه اينها به عنايت الهي است، اما پيغمبر ميفهمد که او چه گفته؟ مثل آفتاب است آفتاب خيلي روشن ميکند يک چراغدستي هم يک گوشهاي را روشن ميکند. ما مثل آن چراغدستي هستيم که يک گوشهاي زير پاي خودمان را ميفهميم. اهل بيت مثل آن شمس و قمر هستند که دارند کل عالم را روشن ميکنند. فرق سراج و صراط اين است که صراط الا و لابد به اذن خدا است و لاغير. صراطآفرين مبدأآفرين سالکآفرين مسلکآفرين فقط ذات اقدس الهی است خالق او است. در بعضي از روايات و ادعيه کلمه مهندس بر ذات اقدس اله اطلاق شده است[3]. اين کلمه مهندس عربي نيست. کلمه مهندس اسم فاعل است و از هندسه يا هندسه گرفته شده است، هندسه معرّب «اندزه» است «اندزه» مخفف اندازه است. کلمه مهندس از فارسي رفته به عربي. عربي نيست ولي در بعضي از ادعيه و کلمات نوراني اهل بيت کلمه مهندس بر ذات اقدس الهی اطلاق شده است.
عقل بررسي ميکند که خدا چه فرموده است؟ پيغمبر چه فرموده است؟ ائمه چه گفتهاند؟ عقل اين چراغ دستش است و ميگردد اين صراطها را پيدا ميکند و اگر خودش بخواهد يک چيزي را تأسيس کند اين را برابر شرع و همان خطوط کلي تأسيس ميکند. يک قانوني وضع نميکند که مطابق با قانون الهي نباشد چون اگر مطابق با قانون الهي نباشد – معاذالله - بازده خوبي نخواهد داشت. اين فرق جوهري عقل و شرع است که يکي چراغ است و يکي صراط.
در زيارت جامعه کبيره اين حرفها آمده است؛ در آنجا ميگوييم: «السَّلَامُ عَلَي مِيزَانِ الْأَعْمَال»؛[4] ترازو است، ترازو که حرفي براي گفتن ندارد. ترازو مهندس نيست، ترازو ميگويد آن را خدا بزرگتر از اين آفريد؛ اگر دو تا کالا را کنار هم بگذاريم که تفاوت دارند ترازو ميگويد که آن بزرگتر از اين است؛ يعني خدا آن را بزرگتر از اين آفريد. در زيارت جامعه و امثال اينها نسبت به وجود مبارک حضرت امير بحث ميزان اعمال آمده است که ما عرض ميکنيم: «السَّلَامُ عَلَي مِيزَانِ الْأَعْمَال». حالا بگو چراغ بگو ترازو. ترازو چکاره است؟ هيچ کاري در عالم ندارد، فقط ميگويد اين سبک است آن سنگين است، آن برابر اين است. ترازو حرفي براي گفتن ندارد. ترازو که چيزي را سنگين نميکند. چيزي را سبک نميکند. اين آفريدگار است که حَجَر را بر آن مَدَر ترجيح ميدهد؛ حجر را طوري آفريده، مدر را طوري آفريده، آب را طوري آفريده است. ترازو حرفي براي گفتن ندارد فقط حکايت ميکند. سراج حرفي براي گفتن ندارد فقط حکايت ميکند؛ ميگويد اينجا راه است آنجا چاه است، آنجا وسيع است، آنجا وسيع نيست اينجا خوب است آنجا خوب نيست.
پرسش: ... صراط مستقيم اميرالمؤمنين است؟
پاسخ: بله درست است مصداقش او است ميزان اعمال هم همين است. در حقيقت ميزان اعمال را ذات اقدس الهی مشخص کرده است اينها را به عنوان صراط مشخص کردند؛ يعني خداي سبحان فرمود شما ميخواهيد بفهميد که راه کجاست؟ از ايشان ياد بگير. نه اينکه او راهساز است. او مهندس نيست، او راه بهشت را نساخت، راه بهشت نماز و روزه است، خودش هم نماز و روزه را انجام ميدهد اما نماز ظهر چهار رکعت است نماز عصر چهار رکعت است نماز مغرب چهار رکعت است اينها راه است. اينها را که اهل بيت نياوردند. اهل بيت ميگويند خدا اينطور فرمود. ما اگر خواستيم صراط مستقيم را بفهميم و برويم، چه کسي بايد راهنمايي بکند؟ اينها. اينها از کجا ميگويند؟ از طرف ذات اقدس الهی ميگويند.
بنابراين صراط که مربوط به تکوين است و همچنين صراط تشريع که بازگشت تشريع به تکوين است اينها الا و لابد از طرف ذات اقدس الهي است، يک؛ عقل چکار ميکند؟ عقل سراج است و ميفهمد. اولين کاري که عقل ميکند ميگويد به اينکه کساني را خدا ميفرستد که راهنمايي بکند. از اين راهنما سؤال بکن. خطوط کلي را از اين راهنما بگير جزئيات را خودت با همين عقل کشف بکن؛ لذا خطوط کلي دين را اساس دين را مستقلات دين را انسان به وسيله اهل بيت ميگيرد آن وقت در جزئياتش که اگر اين آقا اين کار را کرد کاسب ميشود اگر آن آقا آن کار را کرد کاسب ميشود، اينها را عقل به وسيله اين چراغ ميفهمد. ذرهاي حکم در نظام تکوين ندارد که چه بايد باشد و چه نبايد باشد، اما کاملاً يک چراغ خوبي است ميگويد اينجا بايد اين کار را بکند، چه کسي گفت؟ شريعت گفت. آنجا نبايد اين کار را بکند، چه کسي گفت؟ شريعت گفت. از عقل بپرسيد چرا اين کار را بايد بکني؟ ميگويد خدا فرمود. نه من ميگويم! من ميگويم ميشود صراط، خدا گفت ميشود سراج. خدا گفت پيغمبر گفت که اين کار را بکنيد آن کار را نکنيد؛ يعني من ميبينم که خدا گفت، من ميبينم در قرآن است و امثال ذلک. اين يک فرق جوهري عقل که سراج است و شرع که صراط است و بالاترين چراغها را هم اينها آفريدند. خودش ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[5] است و انبيا و اوليا هم اشعه او هستند.
پرسش: ... تلازم بين حکم شرع و حکم عقل وجود ندارد ... کلما به العقل حکم به الشرع ...
پاسخ: آنکه منصوص نيست. ما يک «کلَّما» داريم که حرف است، يک «کلُّ ما» داريم که اسم است و مرفوع است که مبتدا باشد و آن «ما» هم مضافاليه است. «کلُّ ما حکم به العقل حکم به الشرع» اينطور نيست «کلُّ ما حکم به الشرع حکم به العقل» اينطور هست «إن أدرک». خيلي از چيزها است که عقل ميگويد من نميفهمم. اين جمله نه منصوص است نه آيه است نه روايت است نه حديث قدسي است هيچ چيزي نيست، وقتي هيچ چيزي نيست يعني نبايد درباره هيچ فکر کرد و فتوا داد. اگر کليات و مبادي اصليه باشد البته عقلي که خدا را ميشناسد پيغمبر را ميشناسد دين را ميشناسد او تابع محض است ميگويد او گفته من قبول دارم. «کلُّ ما حکم به الشرع» هر چه را که شارع فرمود ميگويم چشم، اما هر چه را من گفتم شارع امضا ميکند نه، اين از کجاست؟!
بنابراين اگر بديهي باشد متواتر باشد از راه حجت شرعي ثابت باشد وجه آن درست است. پس «کلَّما» نيست آن حرف است، حرف نه مبتدا است نه خبر. «کلُّ ما» اين مبتدا است و راهش هم درست است. اين دو تا قاعده است و حسابش هم جدا است.
پرسش: حسن عقل و قبح ظلم ...
پاسخ: ميفهمد، عقل فتوا نميدهد نميگويد من عدل را حَسن کردهام، ميگويد من عدل را حَسن ميبينم من زيبا ميبينم.
خدا راه دارد؛ راه خدا يک وقت است قرآن است يک وقت است حديث قدسي است يک وقتي علي و اولاد علي هستند. ما از کجا بفهميم که اين راه را بايد برويم؟ فرمود ببين که علي چکار ميکند؟ نه اينکه وجود مبارک حضرت – معاذالله - شريعت آورده است. ببين او چهطور نماز ميخواند؟ چهطور روزه ميگيرد؟ چهطور مکه ميرود؟ چهطور عمره دارد؟ صراط يعني صراط. اين صراط است ما صراط را از کجا بفهميم؟
پرسش: فرقش با چراغ چيست؟
پاسخ: چراغ اين است که راه را ميفهميم، اما اين راه را چه کسي بايد بسازد به ما نشان بدهد کجا راه است؟ خود خدا که راه نميسازد، به وسيله امام و پيغمبر راه ميسازد. ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾؛[6] خدا خودش مهندسي ميکند که نماز ظهر چهار رکعت است يا علي و اولاد علي ميگويند؟ اينها نمايندگان مهندس هستند که از طرف ذات اقدس الهی دارند فتوا ميدهند. بعد از آن جهت که عقل است عقلشان هم ميفهمد به اينکه بايد برابر همين صراط عمل بکنند ما اگر خودمان پيغمبر باشيم صراط به ما وحي ميشود، اگر پيغمبر نباشيم بايد تابع باشيم ببينيم به پيغمبر چهطور وحي شده؟ به امام چهطور دستور داده شده که اينها بيانگر صراط الهي هستند. بعد ما و ايشان و ايشان با ما باهم دو تايي اين راه را ميبينيم و طي ميکنيم. ديدن غير از بيان کردن است که کجا صراط است. مهندسي کردن غير از راهنمايي کردن است. مهندس ميگويد که اينجا راه است اينجا چاه است اينجا حلال است اينجا حرام است اينجا غيبت است اينجا فلان است. ذات اقدس الهی به وسيله وحي اينها را به ما ميفهماند. وحي هم اول به وسيله انبياء است بعد هم به وسيله ائمه(عليهم السلام) است.
فتحصل اينکه سراج را هم ما داريم هم آنها. اين عقل نور است گاهي انسان نور قوي دارد بيشتر ميفهمد، نور ضعيف دارد کمتر ميفهمد. عقل که درجاتي دارد مثل چراغي است که درجاتي دارد مثل اين کواکبي است که درجاتي دارند آفتاب نورش بيشتر است ماه کمتر است و ستاره کمتر است اينها نورهايي هستند که کمتر هستند، اينها اشعهشان کمتر است؛ در همين آيه مبارکه سوره مبارکه «نور» آنجا دارد که مردان الهي کساني هستند که هيچ واهمهاي هيچ لهو و لعبي اينها را سرگرم نميکند ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾[7] اينها فقط ميبينند که ذات اقدس الهی دارد چکار ميکند؛ منتها معصومين از طرف ذات اقدس الهی مهندسي ميکنند و در آن جهت عبد محض هستند و از آن جهت که مکلف هستند مثل ساير مکلفين، ميبينند که چهطوري بايد عمل بکنند. فرمود: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»[8] ببينيد من چهطور نماز ميخوانم شما هم همينطور نماز بخوانيد؛ لذا اينها ميشوند ميزان اعمال؛ در راهنمايي کردن ميزان اعمال هستند، در زيارتنامهها هم ميگوييم: «السَّلَامُ عَلَي مِيزَانِ الْأَعْمَال». اينها در نشان دادن ميزان اعمال هستند. نسبت به ذات اقدس الهی مأموران الهي هستند که اين ميزان را اين صراط را به مردم بفهمانند.
پرسش: در بعضی از روايات هم امام(پيامبر) را حجت قرارداده هم عقل را ...
پاسخ: بله درست است. امام در دو امر حجت است: يکي اينکه از طرف ذات اقدس الهی ميگيرد؛ ما الآن ميگوييم مثلاً نماز ظهر چهار رکعت است، چه کسي اين را گفته؟ ما هم ميبينيم و امام هم ميبيند، چه کسي اين را گفته؟ خدا. خدا به وسيله چه کسي گفته؟ به وسيله معصوم. او از آن جهت که از طرف ذات اقدس الهی ميگيرد و ميآيد، نماينده الله است خليفة الله است در مهندس بودن، نه در چراغ بودن. از آن جهت که امام ما است در چراغ بودن، که آن را به ما نشان ميدهد که کجا راه است کجا چاه است کجا واجب است کجا محرّم است. آن وقت او از آن جهت که بنده است و مکلف است بايد عمل بکند ما هم از آن جهت که بنده هستيم مکلف هستيم. منتها او در اين امور امام ما است ما به او اقتدا ميکنيم و مأموم او هستيم.
پرسش: ... حکم ارشادی را هم میفرماييد
پاسخ: ...... حکم ارشادي هم همينطور است. کليات را شارع مقدس بيان ميکند ملاکها را مشخص ميکند آنجا به اصطلاح منطقة الفراغ است؛ در منطقة الفراغ عقل ميفهمد که اينجا حکم حکم مولوي نيست حکم ارشادي است، يک؛ آن منطقه منطقه مولوي است، دو؛ آنجا که مولوي است فلان جا واجب است و فلان جا مستحب است - مستحب حکم مولوي است نه حکم ارشادي - اينجا هم حکم ارشادي يعني حکم عقل است. يعني اول عقل را فهمانده که اين خطوط کلي براي حفظ جامعه لازم است و دستورات بعدي هم که آمده ارشاد به همين حکم عقل است. حکم عقل در محدوده چراغ بودن است نه در محدوده صراط بودن. هر چه راه است تکليف است قانون است «من الله» است جزء دين است. يک وقت است که امور مباحات است در اين مباحات هم اينطور ميشود هم آنطور ميشود. اين را به وسيله عقل ميگويد که تمام اين جاها منطقة الفراغ است. اين جامعه را اينطور اداره کنيد، اين جامعه را اينجطور اداره کنيد يک برنامه توسعه اوليه است که اين منطقه منطقه وسيع است، يک؛ در تمام اين محدوده از اينجا بخواهيد جامعه را اداره کنيد، دو؛ هر دو با تحديد الهي حل است. منطقة الفراغ از کجا تا کجاست؟ اين را شارع بايد بگويد. شما چهطور مجاز هستيد قانونگزاري کنيد؟ اين را شارع ميگويد. لذا عقل نه از منقطة الفراغ تجاوز ميکند، نه از آن کيفيتهايي که بايد در منطقة الفراغ انجام بدهيم بيراهه ميرود. در هر دو محدوده تابع مهندس اصلي است.
پرسش: نه در قرآن است و نه در حديث و روايت، اين کل دليل نمیتواند باشد به خاطر اينکه موارد ...
پاسخ: کل دليل است. يا کلياتش در قرآن است يا جزء مباحات است. خود مباحات اگر باشد منطقة الفراغ است و وسيع است و اين را شارع گفته است ما جايي نداريم که از محدوده شرع بيرون باشد. يا ميگويد «إِنَّ النَّاسَ فِي سَعَةٍ»[9] فرمود چيزي که بر شما ثابت نشد روشن است تا حتي «يتبين». اين «إِنَّ النَّاسَ فِي سَعَةٍ مَا لَمْ يَعْلَمُوا» منطقة الفراغ است. حکمي نيامده براي شما يا آمده و شما دسترسي پيدا نکرديد، شارع مقدس اجازه داده که شما آنچه را که ميفهميد عمل بکنيد اما اماره نيست اصل است؛ لذا حکم شرعي نيست. فرمود يک چيزي نميداني پاک است يا نجس است، فعلاً بگو پاک است. اين را هم شارع گفته، اين «إِنَّ النَّاسَ فِي سَعَةٍ مَا لَمْ يَعْلَمُوا» را که ميگوييم در منطقة الفراغ دست انسان باز است آن را هم يعني هم! آن را هم شرع گفته است وگرنه ما که خودمان منطقة الفراغ نداريم. فرمود وقتي احکام به شما نرسيده آزاد هستيد. حالا اگر اشتباه کرديد خدا ميبخشد. اين را هم صاحب شريعت گفته «إِنَّ النَّاسَ فِي سَعَةٍ مَا لَمْ يَعْلَمُوا». اين را عقل گفته يا شرع گفته؟ اين را شرع گفته است. عقل فهميد که شارع مقدسي که براي تأمين آزادي اين همه عنايت کرده براي تأمين کمالات و سعادت عنايت کرده، فرموده جايي که نميداند «رُفِعَ ... مَا لايَعْلَمُونَ»[10] اين «رُفِعَ ... مَا لايَعْلَمُونَ» صراط است که عقل چه کسی را فهميده است، نه خودِ عقل اين را ساخته، اين راه را عقل نساخته، «إِنَّ النَّاسَ فِي سَعَةٍ مَا لَمْ يَعْلَمُوا» حالا يا کشف ميکند يا نقل هست، بالاخره از صاحب شريعت بايد در بيايد که «إِنَّ النَّاسَ فِي سَعَةٍ مَا لَمْ يَعْلَمُوا». حالا اين را که عقل فهميد، ميشود سراج، آن را که مفهوم است ميشود صراط.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره نساء، آيه11.
[2]. سوره قيامت, آيات16 و 17.
[3]. ر.ک: الکافی، ج1، ص158
[4]. بحار الأنوار، ج97، ص330.
[5]. سوره نور، آيه35.
[6]. سوره انفال, آيه17.
[7] . سوره نور ، آيه37.
[8]. نهج الحق و كشف الصدق، ص423.
.[9] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج1، ص424.
[10] . التوحيد(للصدوق)، ص353.