اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ (۱۰۰)﴾
سنّت پيمانشكني بنياسرائيل
در شمارش أوصافي كه بنياسرائيل به آن اوصاف مبتلا بودند و در برابر هر نعمتي كفران ميكردند، خداي سبحان نقض عهد بنياسرائيل را ميشمارد، ميفرمايد كه اينها هر موقع عهدي بستند، نقض كردند و آن را بدور انداختند. ﴿أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾؛ يعني گروهي كه از ديگران متفرّقند و جدا ميشوند، اينها نقض عهد ميكنند، بعد فرمود: اكثري اينها اين چنينند، نه تنها گروه خاصي، پس اكثري اينها به عهدشان وفا نميكنند.
پيمانها و پيمانشكنيها
عهد چند قسم است: يك وقت عهدي است كه خدا با انسان دارد، يك وقت عهدي است كه انسان با خدا ميبندد، يك وقت عهدي است كه انسانها با يكديگر برقرار ميكنند.
الف:
عهد الهي آن است كه خدا بر انسان به عنوان تكليف تحميل كرده است. همهٴ تكاليف الهي، عهود الهياند. اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿ألم أعهد إليكم يا بنيآدم ألاّ تعبدوا الشيطان﴾[1]، توحيد و آنچه به توحيد بر ميگردد، عهد الهي است و انسان كه بنده خدا شد، به خدا ايمان آورد، تعهّد سپرد و خدا از انسان تعهّد گرفت، قهراً همهٴ تكاليف الهي به عهود الهي بر ميگردد.
ب:
قسم دوم عهدي است كه انسان با خدا برقرار ميكند، عهد ميكند كه فلان كار را انجام بدهد.
ج:
قسم سوم عهدي است كه انسانها با يكديگر در مسائل اجتماعي برقرار ميكنند.
أوامر ارشادي كه تابع «مرشد اليه»اند
امّا آن قسم اوّل چون همهٴ عهود، تكاليف الهي عهد الهي است اگر خداي سبحان فرمود: عهد مرا وفا كنيد، اين نظير ﴿أطيعوا الله﴾[2] است يك امر جدايي نيست، يك امر ارشادي است اين ﴿أطيعوا لله﴾[3] يك وجوب تعبّدي جدا را به همراه ندارد، اين ارشاد است به آن اوامر ديگر، اگر آن امر واجب الاطاعه بود، اين امر ﴿أطيعوا﴾ واجب است، اگر آن امر مستحب بود اين امر ﴿أطيعوا﴾ مستحب است. ﴿أطيعوا الله﴾ يك امر وجوبي نيست، يك امر ارشادي است به آنچه كه اوامر الهي اقتضا ميكند، اگر كسي نماز نخواند، اينچنين نيست كه دوتا معصيت كرده باشد، يكي ﴿أقم الصلاة﴾[4] را ترك كرده باشد، يكي ﴿أطيعوا الله﴾[5] را، اگر كسي زكات نداد دوتا معصيت نكرد، يكي ﴿آتوا الزكاة﴾[6]، يكي ﴿أوفوا بعهدي﴾[7] يا «أوفوا بعهد الله» و امثال ذلك، يا ﴿أطيعوا الله﴾[8]، اين اوامري كه خداي سبحان به انسانها متوجه ميكند، نظير ﴿أطيعوا﴾؛ اينها اوامر ارشادي است، تابع مرشَد اِليه است، اگر آن امر واجب الإطاعه بود، اين اطاعت ميشود لازم و اگر مستحب بود، اين ميشود مستحب، يك تكليف جدايي نيست كه هر عهدي كه خدا با انسان بست وجوب اطاعت داشته باشد، اينچنين نيست. اگر آن شيء تكليف لزومي بود آن عهد واجب است. پس عهد خدا به همان تكليف الهي بر ميگردد و تكليف الهي به اقسام گوناگون منقسم است.
سؤال ...
جواب: همهٴ تكاليف به توحيد برميگردد، تمام تكاليف تكاليف به توحيد برميگردد. هر كسي اطاعت كرد خدا را اطاعت ميكند و هر كسي معصيت كرد اطاعت شيطان را دارد ميكند. ممكن نيست يك انسان عاصي مطيع خدا باشد. اينكه فرمود: ﴿ألَم أعهد إليكم يا بنيآدم ألاّ تعبدوا الشيطان﴾[9]؛ ناظر به اين است كه هر معصيتكاري اطاعت شيطان ميكند.
عهد انسان نسبت به خدا
امّا قسم دوم كه عهد انسان است نسبت به خدا، انسان تعهّد ميكند نه بناي قلبي ميگذارد بلكه لفظي را، صيغهاي را اِجرا ميكند و انشا ميكند ميگويد: عاهدتُ الله كه اين كار را انجام بدهم. اگر تعهّد سپرد به خدا عهد سپرد و با خدا عهد بست، اين واجب الإطاعه است، خواه تعلّقش واجب باشد، خواه متعلّقش مستحب. يك وقت انسان يك عمل واجبي را براي اينكه التزام پيدا كند، عهد ميبندد، يك وقت يك عمل مستحبي را براي اينكه از فضيلتش بهره ببرد عهد ميبندد. عهد ميبندد كه نافله را ترك نكند، عهد ميبندد كه نماز شب بخواند، نماز شب واجب نميشود، وفاي به عهد واجب ميشود، بر او واجب است كه وفا كند به عهدش و وفاي به عهد اين است كه نماز شب بخواند. نه اينكه اگر كسي نذر نماز شب كرد، نماز شب بشود واجب، بر او وفاي به نذر واجب است، يا بر او وفاي به عهد واجب است و وجوب وفاي به عهد و انجام وفاي به عهد آن است كه نماز شب بخواند. نه نماز شب بشود واجب، نماز شب را هم ميتواند به نيّت استحبابي بخواند، منتها او عهد كرده است كه نماز شب بخواند، وجوب ميآيد روي وفاي به عهد، آن استحباب متوجه به «صلاة الّليل» است. اگر كسي عهد كرد كه نافله بخواند، نافله واجب نميشود، وفاي به عهد واجب ميشود.
تفاوت «عهد خدا با انسان» با «عهد انسان با خداي سبحان»
پس فرق عهد الله با انسان و عهد الانسان با الله، اين است كه همهٴ تكاليف الهي عهد است، بعضي از عهود واجب است، بعضي از عهود مستحب، آن تكليفهاي واجب، همراهش وجوب است، آن تكاليف مستحب همراهش مستحب. امّا همهٴ عهدهاي انسان نسبت به الله واجب الإطاعه است، چه انسان يك عمل واجبي را تعهّد كند، چه انسان يك عمل مستحبّي را تعهّد كند. همين كه عهد بست با خدا وصيغهٴ عهد خواند، واجب الوفاست.
عهد انسانها با يكديگر
و امّا قسم سوم كه عهد الانسان است با يكديگر، تعهّدهايي كه ميبندند، اگر چنانچه آن متعلّق عهد مشروع باشد و خلاف شرع نباشد و طرفين به عنوان اين صيغه ايجاب و قبول را اجرا كنند، برايشان وفا واجب است. اگر كسي تعهّد كرد يك عملي را انجام بدهد اين چنين نيست كه تعهّد يك مسئلهٴ اخلاقي باشد، نظير وعده كه احياناً گفتهاند يك حكم اخلاقي است. تعهّد يك پيمان متقابل است كه وجوب وفا را به همراه دارد. واجب است بر انساني كه عهد بست، به عهدش وفا كند؛ نظير عقد، نظير بيع، همانطوري كه بيع و اجاره و ساير عقود واجب الوفاست، عهد در مسائل اجتماعي هم واجب الوفاست. اگر تعهّد كردند كه براي جامعه اين كار را انجام بدهند، مسئول يك كار با عدّهاي تعهّد كرد، بعد آنها هم متعهد شدند كه اين كار را انجام بدهند، اينچنين نيست كه اگر كسي تعهّد كرد بگويد: وعده است و وجوب وفا به همراه ندارد و مانند آن. عهد اگر به صورت يك عقد اجتماعي در آمد و ايجاب و قبول خوانده شد ولو فارسي واجب الوفاست، چون در صيغهٴ عهد، عربيّت شرط نيست.
سؤال ...
جواب: طرفيني است، يكي آمر است ديگري مأمور.
سؤال ...
جواب: ايمان، وقتي كه انسان ايمان آورد يعني قبول كردم من، يعني پذيرفتم.
ٰسؤال ...
جواب: آنها را نفرمود عهد بستيم، آنها را فرمود: با ما عهدي نبستند. آن را كه در بنيآدم دارد در آيهٴ ذرّيه است ميفرمايد: در آن جا كه تعهّد سپرديد، ﴿وإذا أخذ ربّك من بنيآدم من ظهورهم ذرّيتهم﴾[10]، فرمود: در آنجا كه تعهّد سپرديد، اينجا هم به عهدتان وفا كنيد.
بنابراين بحث در سه مقام بود، خواه عهد خدا با انسان يك مقام، مقام ثاني عهد انسان با خدا، مقام ثالث عهد انسان با انسان.
آيات قرآن و وفاي به عهد
آيات قرآن كريم چند قسمت است، بعضي از آيات لسانش، لسان وجوب نيست، در توصيف مؤمنين ميفرمايد: مؤمنين كسانياند كه به عهدشان وفا ميكنند، از اين آيه وجوب استفاده نميشود؛ مثل اينكه مؤمنين كسانياند در نمازشان خاشعند، در نماز خشوع جزء كمال است نه وجوب، اينطور نيست كه اگر كسي نماز خواند، بدون خشوع نمازش باطل باشد، دوباره بايد بخواند يا بعد از مرگ او قضا به جا بياورند. البته آن فيض خاصّ را نميبرد، آن فضيلتي كه براي نمازگزار است براي او نيست. اما جهنّم نميرود. اگر فرمود: مؤمنين كسانياند كه در نمازشان خاشعند. اين نه به آن معنا است كه شرط صحّت صلات خشوع است و مانند آن، در سورهٴ مباركهٴٴ مؤمنون كه اوصاف أهل ايمان را ذكر ميكند، بعضي از اوصاف واجب است و بعضي از اوصاف غير واجب، مثلاً ميفرمايد به اينكه ﴿قد أفلح المؤمنون ٭ الذين هم في صلاتهم خاشعون ٭ والذين هم عن اللّغو معرضون﴾[11]، اينها اوصاف كمالي مؤمن است. ﴿والذين هم للزّكاة فاعلون﴾[12]؛ اين ﴿والذين هم للزّكاة فاعلون﴾ ، ناظر به زكات مصطلح فقهي نيست. چون اين در سورهٴ مؤمنون است و سورهٴ مؤمنون در مكّه نازل شد و زكات فقهي در مدينه آمد، آن زكاتي كه جزء واجبات است و مصارف ثمانيهاش مشخص شد، اين در مدينه نازل شد، نه در مكه و اين سورهٴ مؤمنون مكّي است و آن هم تعبير قرآن اين نيست كه اينها زكات را ايتا ميكنند؛ نظير ﴿آتوا الزكاة﴾[13] يا ﴿آتَوْا الزكاة﴾[14]، ميفرمايد: زكات را انجام ميدهند، فاعل زكاتند، اين يا ناظر به تزكيه و تهذيب روح است، يا ناظر به زكاتهاي مستحبي است، كه فرمود: ﴿والّذين هم للزّكاة فاعلون﴾[15]، برخلاف آيات ديگر كه دستور دارد ﴿آتوا الزكاة﴾[16] كه آن ﴿آتوا﴾ امر است يعني زكات بدهيد، اينجا ميفرمايد: فاعل زكاتند، چون اين قسمت در مكه نازل شد و زكات فقهي در مكه نبود، يا ناظر به زكاتهاي مستحبي است، صدقات مستحبّي، يا ناظر به تزكيهٴ روح است.
آنگاه فرمود: ﴿والذين هم لأماناتهم وعهدهم راعون﴾[17]؛ مؤمنين كسانياند كه امانتها وعهدها را رعايت ميكنند. اين در خلال شمارش اوصاف مؤمنين است. از اين آيه استفاده نميشود كه وفاي به عهد واجب است، چه اينكه از اين آيه استفاده نميشود كه اداي امانت واجب است. اين احياناً اوصاف كمالي است. آيهاي كه ميگويد: اداي امانت واجب است، آيهاي كه ميگويد: وفاي به عهد واجب است، آيات ديگر است.
و احياناً مشابه اين مضمون در سورهٴ مباركهٴٴ معارج هم آمده است كه، ﴿والذين هم لأماناتهم وعهدهم راعون﴾[18]، پس از اين آيات نميشود وجوب وفاي به عهد را استفاده كرد، اينكه بعضي از فقهاي بزرگ ما در كتابهاي فقهيشان، يعني در آيات الأحكامشان، نظير مسالك به اين آيه استدلال فرمودند براي وفاي به عهد، اين تامّ نيست. از آيات ديگري كه در قرآن كريم ناظر به وفاي عهد است، ميتوان ضرورت وفاي به عهد و وجوب وفاي به عهد را استفاده كرد.
سؤال ...
جواب: اين لغو اگر غيبت و تهمت و امثال ذلك باشد حرام است و اگر بذله گويي باشد مكروه است و حرام نيست. از اين آيه استفاده نميشود كه اين كار واجب است.
سؤال ...
جواب: بسيار خب، پس اصل رجحان جامع بين وجوب و ندب استفاده ميشود نه وجوب.
سؤال ...
جواب: وجوب را هم ميگيرد، نه بر وجوب دلالت دارد.
سؤال ...
جواب: نه جامع بين وجوب و ندب كه دليل بر وجوب نيست، اصل رجحان استفاده ميشود.
سؤال ...
جواب: جامع بين وجوب و ندب، رجحان في الجمله است، با رجحان في الجمله كه وجوب اثبات نميشود.
سؤال ...
جواب: وجوب را هم ميگيرد، مستحب را هم شامل ميشود.
ـ آياتي كه دلالت بر وجوب وفاي به عهد ميكنند
امّا آياتي كه از آنها ضرورت وفاي به عهد استفاده ميشود، آنها چند قسمتند: يك قسمت، آياتي است كه ميفرمايد: به عهد خدا وفا كنيد، اينكه ميفرمايد: به عهد خدا وفا كنيد، قسم اوّل و دوم را شامل ميشود؛ ولي قسم سوم را شامل نميشود؛ مثلاً در سورهٴ مباركهٴٴ رعد آيهٴ 20 اينچنين است ﴿الذين يوفون بعهدالله ولاينقضون الميثاق﴾[19]، آنگاه در همين سورهٴ مباركهٴٴ رعد آيهٴ 25 ميفرمايد: ﴿والذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه ويقطعون ما أمرالله به أن يوصل و يفسدون في الأرض أُولئك لهم اللّعنة ولهم سوء الدّار﴾[20] كه اگر اين به كل واحد از اين امور برگردد، به جميع برگردد، نه به مجموع، يعني نقض عهد حرام است، لعنت ميآورد، اِفساد في الأرض لعنت ميآورد، قطع صلهٴ رحم لعنت ميآورد، نه اينكه اگر كسي به مجموع اين سيئات مبتلا شد؛ ﴿لهم اللعنة ولهم سوء الدّار﴾[21]، اگر اين ﴿لهم اللعنة ولهم سوء الدار﴾ كه در پايان آيه است، مالِ مجموع باشد نميشود استدلال كرد به اينكه وفاي به عهد واجب است، يعني اگر كسي هر سه كار را كرد، ملعون است. ﴿والّذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما أمر الله به أن يوصل و يفسدون في الأرض أُولئك اللّعنة و لهم سوء الدار﴾[22]؛ اگر اين لعنت مالِ مجموع باشد، يعني اگر كسي مبتلا به هر سه كار شد ملعون است از اين آيه نميشود استفاده كرد كه وفاي به عهد واجب است؛ ولي اگر مالِ جميع باشد، يعني سه قسمت است و هر كس مبتلاي به يكي از اين اقسام سهگانه شد ملعون است، يعني اگر كسي صلهٴ رحم نكرد ملعون است و اگر كسي فساد في الأرض كرد ملعون است و اگر كسي نقض عهد كرد ملعون است، چه اينكه ظاهر اينچنين است از اين آيه ميتوان وجوب وفاي به عهد را استفاده كرد، آن هم در عهد الله. عهد الله، خواه عهدي كه خدا بست، يا عهدي كه انسان با الله ميبندد، هر دو قسم را احياناً ميتوان استفاده كرد.
چه اينكه مشابه اين معنا قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ بقره گذشت، آيهٴ 27 همين سورهٴٴ بقره اين بود كه ﴿الذين ينقضون عهد الله مِن بعد ميثاقه ويقطعون ما أمر الله به أن يوصل و يفسدون في الأرض أولئك هم الخاسرون﴾[23].
در سورهٴ نحل اين معنا با عنوان «عهد الله» با يك تأكيدي بيان شده است، آيهٴ ٩١ سورهٴ نحل اين است كه ﴿و أوفوا بعهد الله إذا عاهدتم ولاتنقضوا الأيمان بعد توكيدها وقد جعلتم الله عليكم كفيلاً إنّ الله يعلم ما تفعلون﴾[24]؛ فرمود: به عهد خدا وفا كنيد، هم عهد واجب الوفاست، هم يمين، اينچنين نيست كه ﴿ولاتنقضوا الأيمان بعد توكيدها﴾[25] ناظر به عهد باشد، عهد مسئلهاي است و يمين مسئلهاي ديگر است.
آنگاه در همين سورهٴ مباركهٴ نحل جمع فرمود بين وفاي به عهد و تهديد به عذاب در روز قيامت، فرمود: عهد در روز قيامت مسئول است، اينكه فرمود: عهد در روز قيامت مسئول است، يعني ما از عهد سؤال ميكنيم كه چرا عمل نشدي، يا از متعهّد ميپرسيم كه چرا عمل نكردي؟ در سورهٴ مباركهٴ اسراء آيهٴ 36 اين است: ﴿ولاتقف ما ليس لك به علم إنّ السمع والبصر والفؤاد كلّ أولئك كان عنه مسئولاً﴾[26]؛ اين اصل مسئول بودن را متوجّه انسان ميكند، اما در سورهٴ نحل كه محل بحث است، ميفرمايد: ما از عهد سؤال ميكنيم كه چرا عمل نشدي؟ در چند قسمت سورهٴ نحل راجع به عهد سخن ميگويد، يكي آيهٴ ٩٥ است كه فرمود: ﴿ولاتشتروا بعهد الله ثمناً قليلاً﴾[27]، آن آيهٴ مهمّ سورهٴ نحل كه امر به وفاي به عهد ميكند، آيهٴ ٩١ بود كه قرائت شد و آيهٴ ديگري است كه ميفرمايد: ﴿إنّ العهد كان مسئولاً﴾[28]، اين ﴿إنّ العهد كان مسئولاً﴾[29]، يعني ما از شما سؤال ميكنيم كه چرا به عهد وفا نكرديد، يا از خود عهد سؤال ميكنيم كه چرا عمل نشدي؟ انسان مسئول است و كار مسئول عنه، نه عهد مسئول باشد، مسئول انسان است، اينكه فرمود: ﴿إنّ العهد كان مسئولاً﴾[30] ﴿وكان عهد الله مسئولاً﴾[31] نظير ﴿إذا الموؤُدة سئلت ٭ بأيّ ذنبٍ قتلت﴾[32]، يعني از او سؤال ميشود كه به چه گناه كشته شدي؟ اين براي تحكم است وگرنه از آن مؤودة سؤال نميشود، از آن وائد و قاتل سؤال ميشود. اين هم كه در اين كريمه فرمود: ﴿وكان عهد الله مسئولا﴾[33] يا ﴿إنّ العهد كان مسئولاً﴾[34]، اين براي اهمّيّت مسئله است كه از عهد سؤال ميشود كه چرا عمل نشدي؟ پس صدر آيه امر به وفاست كه فرمود: ﴿و أوفوا بعهد الله﴾[35] در ذيل آيه استدلال ميكند ﴿إنّ العهد كان مسئولاً﴾[36]؛ عهد مسئول است، يعني در قيامت از عهد سؤال ميشود كه چرا عمل نشدي؟ از اين آيه ميتوان وجوب وفايِ به عهد خدا را استفاده كرد، خواه عهدي كه خدا با انسان ببندد، خواه عهدي كه انسان با خدا ببندد.
آيهٴ دال وجوب وفا به مطلق عهد
و امّا آيهاي كه دلالت كند بر وجوب وفا به مطلق عهد، هر سه قسم را در بگيرد، همان آيهٴ اوّل سورهٴ مائده است كه فرمود: ﴿يا أيّها الذين آمنوا أُوفوا بالعقود﴾[37]؛ عقد مطلق عهد است، خواه عهدي كه انسان با خدا ببندد، خواه عهد خدا با انسان، خواه عهد انسانها با يكديگر، اين عقد مخصوص عقود رايج نيست، نظير بيع و نكاح و اجاره صلح. هر عهدي را عقد ميگويند، فرمود: به عقد وفا كنيد، به عهد وفا كنيد، در مسائل اجتماعي اگر عهد بستيد وفا كنيد، اگر طرف شما هم غير مسلمان باشد، بايد به عهدتان وفا كنيد؛ مثل اينكه بيع و اجاره واجب الوفاست، ولو طرف شما غير مسلمان باشد. اگر در يك محدودهاي بيع و اجاره جايز بود وجوب وفا دارد، خصيصهٴ اسلام و كفرِ طرف، نقشي ندارد همان طوري كه ﴿أُوفوا بالعقود﴾[38] وجوب وفا را نسبت به عقد يعني بيع و امثال ذلك ميگيرد ولو بايع يا مشتري كافر باشد؛ زيرا اينها جزء برنامههاي بين المللي اسلام است، نه برنامه مخصوص مسلمانان؛ مثل نماز و روزه، وجوب وفاي به عهد هم اينچنين است، اگر طرف انسان غير مسلمان بود، باز وجوب وفا دارد، اگر طرف انسان مسلمان نباشد وجوب وفا دارد؛ مثل اينكه طرف انسان مسلمان باشد. اين وجوب وفاي به عهد نظير وجوب وفاي به عقد جزء احكام عامّه اسلامي است؛
مورد استثناء از وجوب وفاي به عهد
منتها يك صورت را قرآن كريم استثنا كرده است، فرمود: اگر تعهّد بستيد ميترسيد طرف خيانت كند، مخصوصاً در مسائل كلّي اسلامي، ميترسيد كه طرف خيانت كند، اينجا جاي وفاي به عهد نيست اين همان مسئله تعهدات جنگي است كه پيغمبر اسلام(عليه آلاف التحية والثناء) با مشركين حجاز داشت. آن را در سورهٴ مباركهٴ توبه بيان فرمود، فرمود به اينكه با مشركين كه در نبرد هستيد، اين گروه از أهل شرك مستثنايند، ﴿إلاّ الّذين عاهدتم من المشركين﴾[39]؛ اگر با مشركيني معاهده بستيد، تعهّد سپرديد كه چند مدت جنگ نكنيد، اين تعهّد واجب الوفاست. آنگاه ميفرمايد به اينكه اگر با مشركيني تعهّد بستيد كه نقض عهد نميكنند، وجوب وفا دارد. آيهٴ چهارم سورهٴ توبه ﴿إلاّ الّذين عاهدتم من المشركين ثمّ لم ينقصوكم شيئاً ولم يظاهروا عليكم أحداً فأتمّوا إليهم عهدهم إلي مدّتهم إنّ الله يحب المتّقين﴾[40]. آنگاه در همين سورهٴ مباركهٴٴ توبه ميفرمايد به اينكه من به شما هشدار ميدهم، مشرك اهل وفاي به عهد نيست. آيهٴ 7 اين سورهٴ اين است كه ﴿كيف يكون للمشركين عهدٌ عند الله و عند رسوله إلاّ الّذين عاهدتم عند مسجد الحرام فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم﴾[41]؛ مادامي كه آنها به عهدشان احترام ميگذارند، وفاي به عهد واجب است و اگر آنها نقض كردند، وفاي به عهد واجب نيست، اين يك مسئله. مسئلهٴ ديگر اينكه اگر ميترسيد آنها خيانت كنند به نظام اسلامي، شما به عهدتان وفا نكنيد؛ ولي با اعلام قبلي، اين دو مسئله. لذا فرمود: ﴿فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم إنّ الله يحبّ المتّقين﴾[42]؛ اين يك تقواي سياسي است، شما با مشركين در مسئله جنگ تعهّد سپرديد كه فلان وقت، جنگ نكنيد، يا آتشبس پذيرفتيد، به عهدتان وفا كنيد. اين يك تقواي سياسي است، اين تقوا را فراموش نكنيد. به عهدتان وفا كنيد، مادامي كه آنها مستقيمند شما استقامت را حفظ كنيد، آنگاه فرمود: ﴿وإمّا تخافنّ من قومٍ خيانةً فأنبذ إليهم علي سواء﴾[43] (كه بخشي از اينها در سورهٴ انفال است)؛ اگر ميترسيد اينها به عهدشان وفا نكنند و به شما خيانت كنند، شما با اعلام قبلي پيمانتان را نقض كنيد، آيهٴ ٥٦ ـ 58 سورهٴ انفال اين است كه ﴿الَّذِينَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَيَتَّقُونَ ٭ فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ٭ وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللّهَ لاَيُحِبُّ الْخَائِنِينَ﴾[44]؛ فرمود: اگر با مشركين عهد بستيد در مسائل جنگ ولي ميترسيد كه آنها خيانت كنند، يك خوف عقلي است. با اعلام قبلي عهدتان را بشكنيد، يك ملّت سلطهپذير نباشيد، هوشيار باشيد، اگر ديديد آنها زمينهٴ نقص عهد را دارند فراهم ميكنند با اعلام قبلي شما پيمان را نقض كنيد. بدون اِعلام قبلي نقض نكنيد چون اين خيانت است خيانت ولو نسبت به مشركين حرام است؛ چون همانطوري كه كذب حرام است ولو طرف غير مسلمان باشد، ظلم حرام است و لو طرف غير مسلمان باشد، خيانت حرام است ولو طرف غير مسلمان باشد. فرمود: وقتي تعهد سپرديد خيانت نكنيد، امّا هوشيار باشيد كه فريب نخوريد به رسولش فرمود: ﴿إمّا تخافنّ من قومٍ خيانةً فانبذ إليهم علي سواء﴾[45]؛ عهدشان را پيش ايشان پرت كن، «نبذ» يعني بدور انداختن. آن عهدي محترم است كه طرف خيانت نكند، و اين انسانِ مسلمان است كه خيانت نميكند و انسان غير مسلمان داعي ندارد كه امين باشد.
اعتقاد به قيامت، ضامن اجراي فضائل
اگر شما اعتقاد به قيامت را از مردم برداريد، فضائل ضامن اِجرا ندارد. چرا اينها آدم خوبي باشند؟ اگر سخن از قيامت نيست، سخن از مسئوليت روز قيامت نيست، معنا ندارد كسي آدم خوب باشد و از لذّت بگذرد، از منافع بگذرد، اگر كسي ميگويد: تمام زندگي در دنياست و ميگويد: انسان با مرگ مثل درختي است كه ميپوسد و نابود ميشود و ديگر هيچ، او معنا ندارد انسان خوبي باشد و اگر خوب است روي اضطرارِ قانوني خوب است. اين انسان مسلمان است كه خوبي براي او ضامن اِجرا دارد، چه منافع او در خطر باشد چه نباشد. ميگويد: منم و قيامت و اين حساب. لذا خداي سبحان ميفرمايد به اينكه شما به عهدتان اعتنا داريد، آنها تابع قدرتند، اگر قدرت پيدا كردند كه عهد را نقض ميكنند، اگر قدرت پيدا نكردند به عهد عمل ميكنند؛ ولي شما هوشيار باشيد كه فريب نخوريد. اگر ديديد آنها مقدّمات خيانت را دارند فراهم ميكنند با اعلام قبلي عهد اينها را به سوي اينها پرت كنيد، چون شما بدون اعلام قبلي اگر نقض عهد كرديد يا نبذ عهد كرديد، اين هم خيانت است. ﴿و إمّا تخافنّ من قوم خيانة فانبذ إليهم علي سواء﴾[46] بين شما و آنها اين حكم يكسان است اين جزء احكام مشتركهٴ اسلامي است، مخصوص مسلمين نيست.
سؤال ...
جواب: خوف عقلي، اگر انسان ببيند كه دارد فريب ميخورد، اين خوف عقلي همان خوفي كه گفتند: انسان اگر احساس خوف كرد، نبايد سفر كند و گرنه سفر، سفر معصيت است؛ مانند آن، نه خوف و همي. فرمود: ﴿و إمّا تخافنّ﴾؛ آن هم خطاب به رسول خداست(عليه آلاف التحية والثناء) ﴿من قوم خيانة فانبذ إليهم علي سواء إنّ الله لا يحبّ الخائنين﴾[47].
بنابراين اينكه فرمود: ﴿و أُوفوا بالعهد إنّ العهد كان مسئولاً﴾[48] از اين لسان ميشود وجوب استفاده كرد، يا اينكه فرمود: ﴿و أُوفوا بالعقود﴾[49]، از آن ميشود استفاده كرد، يا ﴿إنّ العهد كان مسئولاً﴾[50] ميشود استفاده كرد، به عنوان وجوب، امّا آن آياتي كه در سياق توصيف اهل ايمان است، از آنها نميشود وجوب وفاي به عهد را استفاده كرد و وفاي به عهد واجب است ولو نسبت به مشركين.
امّا در مسائل جنگي خداي سبحان ميفرمايد به اينكه مردم دربارهٴ جنگ دو دستهاند. در سورهٴ مباركهٴ احزاب تعهدهايي كه افراد مسلمان ميسپارند و گاهي عمل ميكنند، گاهي عمل نميكنند، مطرح شده است. فرمود به اينكه مسلمانها دو قسمند.
سؤال ...
جواب: خود اين لغو كه مادّه است دو قسم است مثل ﴿الّذين هم في صلاتهم خاشعون﴾[51] خشوع كه وجوب ندارد.
سؤال ...
جواب: اگر مادّه واجب نباشد به صورت جملهٴ خبريه القا بشود جامع استفاده ميشود نه حكم وجوبي خاصّ.
سؤال ...
جواب: قاعده محفوف به قرينهٴ داخلي است؛ مثل اينكه خداي سبحان فرمود: بهشت مال كساني است كه انفاق ميكنند، احسان دارند، سخاوتمندند، امثال ذلك.
سؤال ...
جواب: اين وعده است، نه اگر وجوبِ بهشت از اين آيه استفاده ميشود كه فرمود: ﴿أُوفوا بعهدي أُوف بعهدكم﴾[52] اين وجوب شرطي است نه شرعي.
سؤال ...
جواب: [أوف] خودش جملهٴ خبريه است قرينه، اگر خداي سبحان بفرمايد: اگر كسي سخاوتمند بود من به او بهشت ميدهم، اين وجوب سخا استفاده نميشود كه اگر كسي سخي نبود جهنّم برود.
سؤال ...
جواب: جملهٴ خبريه مثل اينكه، بهشت مال كساني است كه اهل سخاوت باشند؛ اين معنايش اين نيست كه اگر كسي سخي نبود جهنّم ميرود.
پيمان ياري دين خدا در سورهٴ مباركه احزاب
در مسئلهٴ عهد سورهٴ مباركهٴ احزاب پيمان دو گروه را مطرح كرد، فرمود: عدّهاي هستند تعهد سپردند در هنگام جنگ دين را ياري كنند، اين عده وقتي كه جنگ و خطر فرا رسيد برگشتند فرار كردند. عدّهاي هستند كه به عهدشان وفا ميكنند اين ﴿من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلاً﴾[53] كه از آيات معروف بعد از انقلاب شد، در قبالش يك آيهٴ ديگري است كه فرمود: ﴿ولقد كانوا عاهدوا الله من قبل لا يولّون الأدبار و كان عهد الله مسئولاً﴾[54].
مسلمين صدر اسلام دو قسمت بودند: عدّهاي تعهد كردند كه دين را ياري كنند، وقتي جنگ فرا رسيد رفتند خانهها نشستند. عدّهاي تعهّد كردند كه دين را ياري كنند، وقتي جنگ فرا رسيد آمدند در جبههها. هر دو گروه جريانش در سورهٴ احزاب آمده، آنها كه به ميدان آمدند به عهدشان وفا كردند ميفرمايد: ﴿من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلاً﴾[55]؛ اينها نحبشان را يعني دينشان را اَدا كردند. «نحب» آن نذر لازم است، فرمود: اينها دينشان را ادا كردند. آنها كه رفتند جبهه دينشان را اَدا كردند، آنها كه در پشت جبهه كمك ميكنند منتظرند، نه آنهايي كه رفتند پشيمانند، نه اينها كه در تداركات جبهه كمك ميكنند، پشيمانند. ﴿و ما بدّلوا تبديلاً﴾، امّا گروهي ديگر كه به منزل رفتهاند، اينها كسانياند كه ﴿عاهدوا الله من قبل لا يولّون الأدبار﴾[56]؛ اينها با خدا تعهد كردند كه رو بر نگردانند امّا رفتند در خانهها منزوي شدند ﴿وكان عهد الله مسئولاً﴾[57]، هر دو را، هر دو قسمت را در همين سورهٴ مباركهٴ احزاب بيان كرده است، منتها آن آيه مكرّر مطرح است و اين آيه كمتر مطرح است. فرمود: ﴿ولقد كانوا عاهدوا الله من قبل لايولّون الأدبار وكان عهدالله مسئولاً﴾[58]؛ اينكه فرمود: عهد خدا مسئول است، يعني ما در قيامت از خود عهد سؤال ميكنيم چرا عمل نشدي؟ اين شدّت وجوب را ميرساند؛ مثل اينكه فرمود: ﴿إذا المْوؤُدة سئلت﴾[59]؛ ما در قيامت از آن دختر بچهٴ به گِل رفته، سؤال ميكنيم: چرا زنده بگور شدي؟ اين در حقيقت بازگشتش به آن است كه ما از آن وائد سؤال ميكنيم، نه از موئود، اينجا هم كه فرمود: ﴿وكان عهد الله مسئولاً﴾، يعني از آن متخلّف سؤال ميكنيم كه چرا به عهدتان وفا نكرديد؟ بعد فرمود: ﴿قل لن ينفعكم الفرار إن فررتم من الموت أو القتل و إذاً لا تمتّعون إلاّ قليلاً﴾[60]؛ گذشته از اينكه تخلّف عهد حرام است و گذشته از اينكه در قيامت مسئوليد، در دنيا هم از اين انزوا طرفي نبستيد؛ براي اينكه اين فِرار به سود شما نبود، نه فرار از قتل، نه فرار از موت هيچكدام منجي شما نيست. ﴿قل لن ينفعكم الفرار إن فررتم من الموت أو القتل إذاً لا تمتّعون إلاّ قليلاً﴾[61]
«والحمدلله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 60.
[2] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 59.
[3] ـ همان.
[4] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 14.
[5] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 59.
[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 43.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 40.
[8] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 59.
[9] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 60.
[10] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 172.
[11] ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 1 ـ 3.
[12] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 4.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 43.
[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 277.
[15] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 4.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 43.
[17] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 8.
[18] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 32.
[19] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 20.
[20] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 25.
[21] ـ همان.
[22] ـ همان.
[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 27.
[24] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 91.
[25] ـ همان.
[26] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 36.
[27] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 95.
[28] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 34.
[29] ـ همان.
[30] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 34.
[31] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 15.
[32] ـ سورهٴ تكوير، آيات 8 ـ 9.
[33] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 15.
[34] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 34.
[35] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 91.
[36] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 34.
[37] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 1.
[38] ـ همان.
[39] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 4.
[40] ـ همان.
[41] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 7.
[42] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 7.
[43] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 58.
[44] ـ سورهٴ انفال، آيات 56 ـ 58.
[45] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 58.
[46] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 58.
[47] ـ همان.
[48] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 34.
[49] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 1.
[50] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 34.
[51] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 2.
[52] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 40.
[53] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 23.
[54] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 15.
[55] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 23.
[56] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 15.
[57] ـ همان.
[58] ـ همان..
[59] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 8.
[60] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 16.
[61] ـ همان.