اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَتَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَبِالوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِي القُرْبَي وَاليَتَامَي وَالمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (۸۳)﴾
گزيده و خلاصهٴ تفسير
در خلال شمارش نعمتهايي كه خداي سبحان بر بنياسرائيل ارزاني داشت و در مقابل آن نعم اينها كفران كردند و خداي سبحان مكرّر در مكرّر عفو كرد و بعد سرانجام عدّهاي را به كيفرشان محكوم كرد، نعمتهاي گوناگوني را ميشمارد. گاهي نعمت سلطنت مشروع را ميشمارد مثل اينكه به داود و سليمان(سلام الله عليهما) از بين بنياسرائيل سلطنت و ملك عظيم داد، به اينها نبوّت داد از بين بنياسرائيل انبياي فراواني مبعوث كرد. گاهي هم مسائل اخلاقي را مطرح ميكند و ميفرمايد به اينكه ما اين نعمتهاي تربيتي را به شما آموختيم همانطوري كه امكانات مادّي فراواني در اختيار شما قرار داديم و بايد شكر ميكرديد، امكانات معنوي فراواني هم در اختيار شما قرار داديم كه بايد شكر ميكرديد، مسئلهٴ تربيت، تعليم اينها جزو امكانات معنوي است، فرمود: شما به ياد اين صحنه باشيد كه ما از شما پيمان گرفتيم كه اين نعم را رعايت كنيد.
آن نعم عبارت از توحيد است و احسان به والدين است و احسان به ذي القربىٰ است و احسان به يتاميٰ و مساكين هست و برخورد خوب با مردم. در خلال اين نعم كه نعم معنوي است، اوّل مسئله توحيد را ذكر فرمود در اثر اهميتي كه هست، بعد فرمود: ﴿وبالوالدين إحساناً﴾ اين عناوين ياد شده هر كدام بالاستقلال موضوعِ حكم است، اينچنين نيست كه بايد مثلاً والدين مسكين باشند تا از احسان برخوردار باشند نه عنوان والد حكمي دارد، عنوان يتيم حكمي دارد، عنوان مسكين حكم ديگر دارد، يتيم را كه فرمود: رعايت كنيد نه يعني يتيمي كه مسكين است عنوان يتيم عنوان مستقل است و همچنين رعايت احسان ذي القربيٰ مخصوص آن موردي نيست كه ذي القربىٰ و أقرباي انسان مستمند و مسكين باشند خود رحم بودن يك عنوان مستقل است، اين عناوين ياد شده هر كدام مستقلاند و جداي از هم حكم دارند، و همانطوري كه دربارهٴ توحيد ملاحظه فرموديد كه آيات سه قسم است در بعضي از آيات از شرك نهي ميكند، در بعضي از آيات به توحيد امر ميكند در بعضي از آيات بين امر به توحيد و نهي از شرك جمع ميكند، دربارهٴ احسان به والدين هم همينطور است، گاهي نهي از عقوق ميكند و ميفرمايد ﴿فلاتقل لهما أُف﴾[1] گاهي امر به احسان ميكند كه ﴿وبالوالدين إحساناً﴾ گاهي جمع ميكند در يك آيه بين امر به احسان و نهي از عقوق و مانند آن.
دربارهٴ ايتام هم اينچنين است گاهي ميفرمايد به اينكه يتيم را قهر نكنيد و نرانيد ﴿فأمّا اليتيم فلا تقهر﴾[2] يا در مال يتيم تصرف نكنيد فرمود: ﴿الّذين يأكلون أموال اليتامىٰ ظلماً إنّما يأكلون في بطونهم ناراً﴾[3]، گاهي هم أمر به احسان ميكند. مثل همين آيه و آيات ديگر، كه گاهي ما را نهي ميكنند از تعدّي به حق يتيم، گاهي ما را امر ميكنند به اصلاح يتيم، گاهي هم جمع بين امر به اصلاح و نهي از قهر است. هر كدام از اين عناوين موضوع مستقل است براي حكم خواه عنوان ديگر بر آن منطبق باشد خواه نباشد.
تفاوت توصيههاي الهي دربارهٴ والدين و همسران و فرزندان
ولي در بين أعضاء خانواده، خداي سبحان همه را مطرح كرد مگر نسبت به فرزندان يعني أركان خانواده پدر است و مادر، فرزندان هستند، همسر هست و ارحام هستند و بعد همسايهها هستند كه ديگر از خانواده جدايند ولي محيط زيست را تشكيل ميدهند. اصراري كه خداي سبحان دارد در بين همهٴ اين امور ياد شده، انسان را به پدر و مادر بيشتر سفارش ميكند نسبت به زن و نسبت به فرزندان اينقدر سفارش نميكند نميگويد: به فرزندانتان احسان كنيد، نميگويد: به همسرتان احسان كنيد، يك دستور كلي ميدهند كه فرمود: ﴿وعاشروهنّ بالمعروف﴾[4] ﴿وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾[5] و امثال ذلك از حقوق متقابل زن و شوهر مطرح ميكند، امّا اينكه فرمود: ﴿وعاشروهنّ بالمعروف﴾[6] اين غير از آن است كه مستقيماً بگويد كه به زنها احسان كنيد يا مستقيماً بگويد به أولادتان احسان كنيد، زيرا خداي سبحان آن مقدار لازمي كه براي حمايت و عنايت فرزند باشد به پدر و مادر داد، عنايتي كه خداي سبحان به انسان درباره فرزندانش داد كم نيست ولي پشت سر هم با آيات بازدارنده اين عنايت و حمايت را مهار ميكند تعديل ميكند پشت سر هم تذكر ميدهد كه بدانيد كه بعضي از زنها دشمن شمايند، بدانيد بعضي از فرزندان دشمن شمايند، بدانيد فرزندان فتنه و آزمايشند، بدانيد براي فرزندان نبايد دينتان را هدر بدهيد و مانند آن، تعبيري كه به فرزندانتان احسان كنيد نيامده است، اما نسبت به پدر و مادر مكرّر در مكرّر نصيحت كرده است در حالي كه اعضاي خانواده را تنها پدر و مادر تشكيل نميدهند، خداي سبحان آن مقدارِ لازمي كه بايد با آن مقدار لازم اصول خانوادگي تشكيل بشود نسبت به همسر به انسان داد، نسبت به فرزندان به انسان داد كه انسان تمام تلاش و كوشش اين است كه براي فرزندان خود ذخيره كند و خطري كه متوجه انسان ميشود اين براي است كه دينش را زن و براي فرزند ميبازد و اين خطر را قرآن پيشبيني كرده است و مرتب گوشزد ميكند گاهي ميفرمايد: زن و فرزند فتنه و امتحاناند، گاهي از اين بالاتر ميفرمايد: زن و فرزند دشمنند، امّا دربارهٴ پدر و مادر نفرمود كه پدر و مادر دشمنند.
براي اينكه انسان همين كه مستقل شد و خانواده تشكيل داد ارتباط عاطفياش از پدر و مادر كم ميشود به فكر پدر و مادر نيست براي اينكه پدر و مادر آن فروغ را از دست ميدهند دوران كهنسالي و نگهداري آنها زحمت دارد و خود انسان الآن احساس استقلال ميكند، اين دو جهت باعث ميشود كه انسان در دوران كهولت و در دوران سالمندي كه خانواده تشكيل داد خيلي مقدم پدر و مادر را گرامي ندارد. نه پدر و مادر در دوران كهنسالي جاذبه دارند، نه انسان احساس نياز ميكند امّا انسان نسبت به اولاد خود اين جاذبه را احساس ميكند هم به قدرت آنها ميبالد و فخر ميكند و هم به اميد اينكه اينها در دوران آينده به فكر او باشند بهتر اينها را مينوازد، لذا انسان مرتب و مكرّر به فكر فرزندان هست لذا قرآن كريم هم پشت سر هم اين خطر را هشدار ميدهد كه مواظب باشيد براي فرزندانتان، دينتان هدر نرود وگرنه تشكيل خانواده و اصول خانواده، تنها به پدر و مادر و ارحام نيست بالاخره به فرزندان هم هست، ولي شما در همه اين آياتي كه بعضي از نمونههايش در بحث ديروز قرائت شد ملاحظه فرموديد، احسان به پدر و مادر را ذكر ميكند احسان به ارحام و أقربين را ذكر ميكند، امّا نميفرمايد كه خدا شما را امر ميكند كه به فرزندانتان احسان كنيد دربارهٴ مسائل مالي و ارث ميفرمايد كه ﴿يوصيكم الله في أولادكم للذّكر مثل حظّ للأُنثيين﴾[7] وامثال ذلك كه در نحوهٴ ارث دارد شما را سفارش ميكند كه مقررات ارث را كم و زياد نكنيد كسي را بيشتر ندهيد كسي را محروم نكنيد، ﴿لا تدرون أيّهم أقرب لكم نفعاً﴾[8] شما نميدانيد كداميك از اينها به حال شما سودمندترند، هرگز دختر را از ارث محروم نكنيد هرگز كسي را بيشتر از سهميهاش ندهيد، پسر حقش معلوم است دخترها حقشان معلوم است شما نميدانيد مصلحت چيست ﴿لا تدرون أيّهم أقرب لكم نفعاً﴾[9] و مانند آن.
سؤال ...
جواب: و آن ﴿يوصيكم﴾ غير از أمر به احسان است و امّا در اين كريمه، امر به احسان كرده است، ولي دربارهٴ فرزند اينچنين نيست، براي اينكه آن مقدار لازم را خداي سبحان به انسان داد كه به فرزندانش علاقمند باشد.
منشأ لزوم احسان به والدين
مطلب ديگر آن است كه انسان احترامي كه به پدر و مادر ميگذارد بر محور تربيت باشد در همان سورهٴ اسرا كه در بحث قبل قرائت شد، مهمترين راز احترام به پدر و مادر را هم بيان كرد. آيهٴ ٢٤ سورهٴ اسرا اين بود كه ﴿واخفض لهما جناح الذّل من الرحمة و قل ربّ ارحمهما كما ربيّاني صغيراً﴾[10] سخن از تربيت است نه سخن از توليد، توليد ممكن است لقضاء الشهوه باشد. امّا تربيت ديگر اينچنين نيست، فرمود: تنها براي توليد پدر و مادر محترم نيستند، احترامي كه فرزند براي پدر و مادر قائل است نه براي اينكه اينها والدند، براي اين است كه اينها مربيّند، آنگاه تعليق حكم بر وصف هم مشعر به عليت است حدّ وسط هم همان تربيت خواهد بود و هر پدري كه تربيتش نسبت به فرزندش بيشتر باشد حق بيشتري دارد و هر پدري كه تربيتش نسبت به فرزند كمتر باشد حق كمتري دارد، محور آن احترام، تربيت است و نه توليد. البته، توليد يك اثر مشترك دارد، اگر كسي والد و والده شد يك حكم خاص دارد احترام او هم در همان محور لازم است ولي أساس احترام به والدين در محور تربيت است نه توليد كه فرمود: ﴿وقل رب ارحمهما كما ربّياني صغيراً﴾[11] نه «كما ولداني» آنها مرا متولّدم كردند، آنها والد شدند، بلكه چون مربّيند آنها را رحمت كن.
پس اساس كار اين است قهراً به پدر و مادر هم قرآن كريم خط نشان ميدهد كه اگر بخواهيد از اين دعاي فرزندان برخوردار باشيد در تربيت فرزند بكوشيد اين توليد كار حيوانات هم هست، كاري كنيد كه مربّي باشيد نه تنها والد، او يك كار تكويني است بكوشيد كه از راه تربيت فرزند صحيح بپرورانيد، ﴿و قل ربّ ارحمهما كما ربّياني صغيراً﴾[12]؛ آنها در دوران خردسالگي مرا تربيت كردند نه مرا نمو دادند، نه مرا شير دادند، يك سلسله مسايلي است فقهي، حق الرضاع است و امثال ذلك آنها را در آيات ديگر بيان كرد كه ﴿وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾[13] آن يك مسئله ديگر است، امّا اساس تشكيل خانواده روي تربيت است اين وصفي كه ميآورد ﴿كما ربّياني﴾[14] در حكم حد وسط است يعني چون مرا تربيت كردند چون مرا تربيت كردند تو اينها را رحم كن.
آنگاه بحثي كه ديروز به عرض رسيد كه مربّي حقيقي ما، رسول خدا و امير المؤمنين(سلام الله عليهما) هستند كه حضرت فرمود: «أنا و عليّ أبوا هذه الأُمّة»[15] براي اينكه محور احترام پدر و مادر تربيت است و اساس تربيت جوامع اسلامي و انساني به وجود اهل بيت(عليهم الصلاة وعليهم السلام) است.
سؤال ...
جواب: آن اساس تربيت است و آن در كنار اوست، اساس توليد نيست اساس تربيت است نگفت: «و قل رب ارحمهما كما ولداني.» و مانند آن ﴿كما ربّياني صغيراً﴾[16]
سؤال ...
جواب: آن مربّي يعني پرستار، آن مربي كه ميگويند اصطلاحاً يعني پرستار و گرنه آن كه در دوران كهنسال تربيت نميشود، تربيتي كه در اينجا مراد است يعني خوب بپروراند به آداب الهي آشنا كند.
سؤال ...
جواب: خب همان عرض شد اگر كسي تربيتش بيشتر بود حقش هم بيشتر است و اگر تربيتش كمتر بود حقش هم كمتر است. يك حق مشتركي است كه همه پدرها و مادرها دارند اين حق توليد است و اصل پدر بودن، يك حقوق خاصهاي ايست كه در محور تربيت است.
نمونهاي از تربيت صحيح
شما وصيتنامه مرحوم علامه را ملاحظه ميفرماييد در همان قواعد نوشته است به فخر المحققين و در تذكره از فرزندش ياد ميكند ميگويد او نور چشم من است. اين نور چشم من از من خواست من اين كتاب فقهي را بنويسم نه چون پسرش بود اين همه تجليل در مقدمه تذكره يا بعضي كتابهاي ديگر از فخر المحققين ميكند نه چون پسرش بود، براي اينكه فقيه بود و عظمت را شما ملاحظه بفرماييد كه چهجور مرحوم علاّمه ميگويد: كسي كه روح من است. جان من است، عزيز من است. محبوب من است پسرم محمد خب خيلي بچه داشت اينها روي اين تربيت در ديگران اثر نميكرد در اين اثر كرد. در همان وصيتنامهاش كه در آخر قواعد چاپ شد به فخر المحققين ميگويد كتابهايي كه من موفق نشدم تدوين كنم تو تدوين بكن، نماز شب را فراموش نكن، من را هم فراموش نكن كنار مزار من بيا اين طور چيزها[17]، خب البته فرزندي مثل فخر المحققين تربيت بشود پدر هر چه دارد براي او ميبالد منتهى اين تربيت صحيح است يك فخر مشروع هم هست انسان به يك هم چنين فرزندي فخر كند دارد به فقاهت فخر ميكند نه فخر مادي باشد اگر آنجور شد البته حق بيشتري هم دارد، نشد حق كمتري دارد كه محور طبق آيهٴ سورهٴ اسرا تربيت است، محور در مزايا و گرنه أصل حق همان طوري كه در آيهٴ ﴿و صاحبهما في الدنيا معروفاً﴾[18] ذكر شده است آن حق مشترك است بين هر پدر و مادري ولو مشرك هم باشند يك حق بين المللي است كه پدر و مادر نسبت به فرزندان دارند چه مسلمان چه غير مسلمان، پدر و مادر چه مسلمان باشند چه نباشند فرزند ناچار است كه در مسايل دنيايي با اينها خوش برخورد باشد ﴿و صاحبهما في الدنيا معروفاً﴾[19]
آمرزشخواهي براي والدين
امّا آيهٴ سورهٴ اسرا اين است كه خدايا ﴿قل ربّ ارحمهما﴾[20] مسئله دنيا نيست، طلب مغفرت ميكند براي اينها ﴿و قل ربّ ارحمهما كما ربّياني صغيراً﴾[21] هست، ملاحظه بفرمائيد دعاي نوح را ميگويد ﴿ربّ اغفر لي و لوالديّ﴾[22] دعاي ابراهيم خليل ﴿ربّنا اغفر لي و لوالديّ﴾[23] اين احترام به پدر و مادر در نيايشها، طلب مغفرت، دعا، نماز شب و مانند آن، اين سيرهٴ أنبيا بود، اما در مسايل دنيايي، لباس ميخواهد، غذا ميخواهد، مسكن ميخواهد اينها را تأمين ميكند، اينها مهم نيست، اساس آن احسان، احسانهاي معنوي است و اگر خداي ناكرده، پدر ناشايست بود، مسلمان نبود كه كسي حق ندارد براي او در نمازها طلب مغفرت كند.
سؤال ...
جواب: آن هم گفتهاند معنايش اين است كه خط مشي بهشت رفتن را مادر معين ميكند، تا مادر كجا رفته باشد. يكي از معاني لطيف اين حديث شريف اين است بهشت رفتن ببينيد زير پاي مادر است تا مادر كجا پا گذاشته باشد، يعني خط مشي مادر است كه انسان را به بهشت ميبرد. علي ايّ حال، احترام به آنها محفوظ است احترام به پدر و مادر هست، شكي در آن نيست طبق همان آيهٴ ﴿و إن جاهداك على أن تشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما في الدنيا معروفاً﴾[24] ملاحظه فرموديد كه پدر و مادر اگر هم مشرك باشند احترام به آنها لازم است در اسلام، امّا احترام دنيايي ﴿و صاحبهما في الدنيا معروفاً﴾[25] ولي آيهٴ سورهٴ اسرا ميفرمايد: ﴿و قل ربّ ارحمهما كما ربّياني صغيراً﴾[26] اين محورش، محور تربيت است نه توليد، تهيهٴ آب و نان محورش توليد است أمّا مغفرت خواهي، طلب ترفيع درجه و رحمت خاصه مسألت كردن، محورش محور تربيت است.
سؤال ...
جواب:
بيان حكمت حنين و عاطفه والدين نسبت به فرزند
آن وقت كه انسان اين خواسته را دارد و تربيت ميكند، به آن مقدار لازم، خداي سبحان به انسان عنايت و عاطفه داد كه به فرزندانشان ميپردازد ولي بيش از اين ديگر روي آن عنايت، دستور تشريعي نيامده است نگفت هي به بچهها احسان بكن، چون آن قدر عاطفه و حنين به پدر و مادر داد كه خود نميخوابد تا او را بخواباند براي او تلاش ميكند اما بيش از اين ديگر دستور نداد، نفرمود به بچهها احسان بكن تا پدر و مادر از اين سوء استفاده كنند ولي فرمود: ﴿انّ من أزواجكم و أموالكم عدوّاً لكم﴾[27] يا ﴿إنّما أموالكم و أولادكم فتنة﴾[28] ﴿لا تلهكم أموالكم و لا أولادكم عن ذكر الله﴾[29] پشت سر هم بگويد مواظب باشيد بچهها شما را جهنم نبرند، ديگر نميگويد به بچهها احسان كنيد چون آن مقداري كه بايد و لازم بود داد يعني پدر و مادر تلاش و كوشش ميكنند كه خودشان در رنج باشند كه بچهها را مرفّه كنند اين را خداي سبحان آفريد، اين مادر نميداند كه خدا حكيمانه كار كرد، خب ادارهٴ بچهاي كه سر تا پا نياز دارد به يك پرستار با حقوق ممكن هست؟ كدام عامل است كه بچه را به همه مشكلاتش تأمين ميكند؟
مگر حنين و عاطفه مادر، خداي سبحان اين را روي حكمت قرار داد، مادر خيال ميكند كه بچه عزيز است پيش او اين مزد كار است وقتي كه بچه لبخند ميزند مادر نشاط ميبرد و خيال ميكند اين هدف است نميداند اين مزد كارگري اوست مثل اينكه خداي سبحان يك مزدي به انسان داد و آن اين است كه وقتي غذا ميخورد يك كمي لذّت ميبرد. انسان اگر بخواهد بماند ناچار است غذا بخورد، تهيه غذا كه مثل حيوانات نيست كه بيابان چر باشند، تهيه غذا كار سختي است خب اين سختي را براي چه تحمل ميكند؟ يك چند لحظهاي در ذائقه او يك لذتي احساس بشود، خداي سبحان مزد كارگري او را همين قرار داد كه يك كمي لذا ببرد براي اينكه انسان غذا بخورد و بماند و زندگي كند، انسان خيال ميكند براي خوردن زنده است و خيال ميكند براي لذت بردن ميخورد خب تحصيل غذا كاري است بسيار سخت، مزد اين كار را خدا در ذائقه قرار داد. تربيت فرزند بسيار سخت است مزدش همان عاطفه است، پدر خيال ميكند به اينكه اين محبوب مستقل است، مادر خيال ميكند اين محبوب مستقل است در حالي كه همه و همهٴ اينها حكمت است. خب اگر نباشد عاطفه مادري خب هيچ كس حاضر نيست بچه را در آن شرايط حفظ كند ﴿و حمله و فصاله ثلاثون شهراً﴾[30] سي ماه در رنج و زحمت باشد اين است كه خداي سبحان اينها را به عنوان عواطف و محبتهاي مقدّمي ذكر كرد لذا ميفرمايد اگر امر داير شد بين خدا و فرزند، بين خدا و پدر، بين خدا و قبيله، بين خدا و عائله، خدا مقدم است چه در سورهٴ توبه چه در سورهٴ مجادله اين دو آيه است با يك مضمون تقريباً مشترك ميفرمايد: ﴿لاتجد قوماً يؤمنون بالله واليوم الاخر يؤادّون من حادّ الله﴾[31] فرمود: هرگز نمييابي كه مؤمن، آنكه مؤمن به خدا و پيغمبر است، كسي كه حدش در مقابل حدّ خداست، محادّه دارد با خدا، نمييابي كه مؤمن به خدا و قيامت به كسي كه حدّش در مقابل حدّ خداست علاقه داشته باشد، ولو پدر باشد پسر باشد عشيره باشد يا قبيله. در سورهٴ مباركهٴ مجادله آخرين آيه اين است كه ﴿لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾[32] فرمود: مؤمن وقتي امر داير بشود بين خدا و فرزند، خدا را مقدم ميدارد، بين خدا و پدر، خدا را مقدم ميدارد.
چه اينكه مشابه اين را در سورهٴ توبه هم بيان كرده است فرمود به اينكه ـ آيهٴ ٢٤ سورهٴ توبه ـ اين است ﴿قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾[33] كه اين را با تهديد هم ذكر ميكند ميفرمايد: اگر امر داير شد بين جهاد در راه خدا و پدر و مادر، بين جهاد در راه خدا و كسب، بين جهاد در راه خدا و تجارت، بين جهاد در راه خدا و مسكن، جهاد مقدم است، خدا مقدم است و اگر آنها را بر جهاد و خدا مقدم داشتيد صبر كنيد تا كيفر تلخ را بچشيد، در عين دستور احسان به پدر و مار و مانند آن فرمود به اينكه احترام به اينها محدود است به حدّي كه به اطاعت خداي سبحان آسيب نرساند.
بازگشت به بحث: تفاوت توصيههاي الهي دربارهٴ والدين و همسران و فرزندان
امّا احسان به پدر و مادر را به عنوان أصل قرار داد زيرا انسان وقتي زندگي تشكيل داد خود را مستقل ميبيند تمام تلاشش اين است زن و فرزند را دريابد به فكر والدين نيست آنها را مربوط به گذشتهٴ تاريخ ميداند فرزندان خود را مربوط به آيندهٴ خود مينگرد لذا خداي سبحان فرمود: به اينكه پدر و مادر را احسان كن و بدان كه أولاد فتنه است يعني امتحان است. گاهي از اين بالاتر ميفرمايد دشمناند، در سورهٴ مباركهٴ تغابن اين چنين آمده است ـ آيهٴ ١٤ و ١٥ سورهٴ تغابن اين است ـ ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا إن من أزواجكم وأولادكم عدوّاً لكم﴾[34] با اينكه فرمود: ﴿وعاشروهنّ بالمعروف﴾[35] هيچ كسي حق ندارد در منزل نسبت به همسرش بد رفتاري كند، بايد مؤدب باشد. اما دستور به احسان بدهد، اينچنين نيست كه بدون همسر نرود جايي كه عاق همسر ميشود، اينچنين نيست. امّا عقوق والدين جزو معاصي كبيره است اين قدر اسلام به والدين احترام كرده است ﴿عاشروهنّ بالمعروف﴾[36] يك حقوق متقابلي است فرمود: ﴿و لهنَّ مثلُ الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهنّ درجة﴾[37] امّا براي اينها حقي است همان حقّي كه براي مرد است، حقوق متقابلي براي زن و مرد هست، اما نگفتند عاق زن شدن حرام است، عاق فرزند شدن حرام است، گفتهاند: عاق والدين شدن حرام است، عقوق والدين جزو معاصي كبيره است، چون گرايش به زن و فرزند به اندازه نصاب هست و انسان طبيعت زده از اين نصاب هم ميگذرد لذا قرآن هشدار ميدهد كه اينها فتنه است ﴿يا أيّها الّذين ٰامنوا إنّ من أزواجكم و أولادكم عدوّاً لكم﴾[38] آنجا كه مسئله امتحان را مطرح ميكند به عنوان اصل كلي ياد ميكند اينجا كه به عنوان دشمني ياد ميكند با من تبعيضيه بيان ميكند نميفرمايد: همهٴ زنها دشمنند، همه فرزندان دشمنند، ميفرمايد: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[39] اما آيهٴ بعد ميفرمايد: ﴿إنّما أموالكم وأولادكم فتنة﴾[40] اين امر كلّي است، فرمود: اينها نشانهٴ فخر نيست اينها امتحان است، اما ديگر نميگويد پدر امتحان است و مادر امتحان است زيرا دورهاي كه انسان خانواده و زندگي تشكيل داد ديگر پدر و مادر براي آدم فخر نيست، انسان بايد پرستار پدر و مادر باشد، لذا نميفرمايد: پدر فتنه است مادر فتنه است ميگويد: پسر فتنه است دختر فتنه است يعني امتحان است ﴿إنّما أموالكم و أولادكم فتنه و الله عنده أجر عظيم﴾[41]، چنان كه در سورهٴ منافقون. مشابه اين بيان شده است آيهٴ ٩ سورهٴ منافقون اين است كه ﴿يا أيّها الذين ٰامنوا لاتلهكم أموالكم ولا أولادكم عن ذكر الله ومن يفعل ذلك فأُولئك هم الخاسرون﴾[42] فرمود: مؤمنين. مالتان و فرزندتان شما را از ياد خدا باز ندارد. به انسان دستور نرسيد كه به مالت علاقمند باش چون اين يك امر طبيعي است به اندازهٴ لازم خدا داد، به انسان دستور نرسيد كه به فرزندت علاقمند باش و دل ببند چون اين را به اندازهٴ نصاب لازم خداداد براي مرمّت دنيا، امّا گفت: فرزندت را تربيت بكن، اينكه به فرزندان ميگويد: ﴿و قل ربّ ارحمهما كما ربّياني صغيراً﴾[43] به پدر مادر هم ميگويد كه توقعّت هم در حد تربيتت باشد اگر بخواهي در آينده از رحمت خاص برخوردار باشي بكوش هم اكنون مربّي خوبي براي آنها باشي، چرا در سورهٴ مباركهٴ نور دستور دادند كه به فرزندانتان بگوئيد كه سه وقت شبانه روز را بدون اجازه شما در اتاق پدر و مادر نيايند، حرفي كه شما را پيش فرزندانتان كوچك بكند نزنيد، اين همه به پدر و مادر اصرار كردند كه سنگين برخورد كنيد، مؤدب برخورد كنيد، جدي برخورد كنيد درون و بيرونتان يكي باشد همانطوري كه در بيرون هستيد در درون هم همانجور باشيد، يعني در درون حلال و حرام را از هم تشخيص بدهيد چه اين كه در بيرون اصرار داريد كه حلال و حرام را از هم جدا كنيد، يك جور زندگي كنيد كه بچهها به شما اطمينان پيدا كنند، خب اين همه اصراري كه كردند براي آن است كه انسان اگر خواست از آينده خوبي برخوردار باشد بايد هم اكنون بچهها را رعايت كند لذا فرمود به اين كه اينها شما را از ياد خدا باز ندارد امّا ديگر نفرمودند انسان مواظب باش پدر و مادر تو را از ياد خدا باز ندارند، انسان به مقدار لازم به پدر و مادر نميرسد، لذا پشت سر هم دستور ميرسد كه به پدر احسان كن، به مادر احسان كن و مانند آن.
احسان به والدين، سنت أنبيا
وقتي مزاياي عيساي مسيح، يحياي شهيد(سلام الله عليهما) را قرآن نقل ميكند، ميگويد: اينها ميگويند خدا ما را طوري خلق كرد كه به پدر نيكي ميكنيم به مادر نيكي ميكنيم دربارهٴ يحيي، دربارهٴ خصوص عيسي(عليه السلام) آمده است كه خداي سبحان مرا طوري خلق نكرد كه نسبت به مادرم بد رفتار باشم، اينها جزو مزاياي اين شخصيتها به شمار ميرود ﴿و لم يجعلني جباّراً شقياً﴾[44] در سورهٴ مباركهٴ مريم اين است كه ـ آيهٴ ٣٢ ـ وقتي جريان عيسىٰ(عليه السلام) مطرح است ميگويد: ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً ٭ وَبَرّاً بِوَالِدَتِي﴾[45] مسئلهٴ احترام به مادر در كنار نماز و روزه مطرح است در كنار نماز و زكات مطرح است مثل همين آيه محل بحث سورهٴ بقره كه احترام به پدر و مادر در كنار نماز و زكات مطرح است. آيهٴ 32 سورهٴ مريم اين است كه ﴿وبرّاً بوالدتي ولم يجعلني جبّاراً شقياً﴾[46] اينها را در همان گهواره گفت، از برجسته ترين سخنان عيسا (سلام الله عليه) اين است كه من نسبت به مادرم برّم، نيك رفتارم ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً ٭ وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً ٭ وَبَرّاً بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً﴾[47] مشابه اين بيان را نسبت به پدر و مادرِ يحياي شهيد(سلام الله عليهما) آمده است، حرف يحياي شهيد اين است، خداي سبحان يحيي را معرفي ميكند ميفرمايد كه (آيهٴ 12 ـ ١٤) همين سورهٴ مريم ﴿وٰاتيناه الحكم صبيّاً ٭ وحناناً من لدّنا وزكوٰة وكان تقيّا ٭ و برّاً بوالديه ولم يكن جبِاراً عصيّاً﴾[48] او نسبت به پدر و مادر بارّ است، نيك رفتار است. اين از آن اوصاف برجسته انبيا است، خب پس اگر عيساي مسيح است احترام به مادر مطرح است، اگر يحياي شهيد است احترام به پدر و مادر مطرح است، اگر نوح(سلام الله عليه) است طلب مغفرت براي پدر و مادر ميكند، اگر ابراهيم(سلام الله عليه) است طلب مغفرت براي پدر و مادر ميكند، همهٴ اينها را قرآن كريم ياد ميكند، لذا اصرار اين است كه به پدر و مادر احسان كنيد براي اينكه شما اينها را مربوط به گذشتهٴ تاريخ ميدانيد در حالي كه اينها آينده شما را تأمين ميكنند، نسبت به فرزندانتان، هوشيارانه برخورد كنيد مربّي اينها باشيد نه جامع مال براي اينها، اينها را خدا تأمين ميكند اگر بداند چرا براي بدها زحمت ميكشيد، اگر خوبند كه خدا خوبها را رها نميگذارد، شما به مقدار حلال تلاش كنيد اين است كه پشت سر هم ميفرمايد: اينها دشمنند، اينها فتنهاند، اينها شما را از ياد خدا باز ندارند و مانند آن.
سؤال ...
جواب: نسبت به والدين؟ بله تهديد كرد اينكه بحثش ديروز گذشت فرمود اين كه «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق»[49] اما نفرمود كه پدر و مادر فتنه است. اينجا فرمود: اگر پدر و مادر مسلمان نبودند، مشرك بودند اصرار كردند دست از دين بردار، اطاعت نكن، امّا به طور جريان عادي بفرمايد پدر و مادر تو را از ياد خدا باز ندارند در شرايط عادي يا پدر و مادر فتنهاند يا پدر مادر عدوّ تواند اين چنين نيست.
بنابراين، اينكه فرمود: ﴿و بالوالدين إحساناً﴾ سرّش آن است كه انسان خود را مستقل مييابد و سعي ميكند ديگر به پدر و مادر نپردازد.
احسان به خويشاوندان، يتيمان و مساكين
امّا مطلب بعدي آن است كه در كنار احترام به پدر و مادر، احترام به ذي القربىٰ را مطرح فرمود: ﴿وبالوالدين إحساناً و ذي القربىٰ﴾ كسي كه أقرباي انسان است و قريب به انسان است، رحامت دارد. انسان بايد نسبت به آنها احسان كند، خواه آنها متمكن باشند خواه نباشند، خواه مسكين باشند خدا، نباشند. گاهي اين عناوين در كنار هم جمع ميشود البته حكمش شديدتر خواهد بود براي هر عنواني هم حكمش جداست چه اينكه اگر اتفاقاً يكي از أقربا نيازمند شد خب رسيدگي به او لازمتر است در سورهٴ بلد آيهٴ 15 اين است كه ﴿يتيماً ذا مقربة﴾[50] خب احترام به يتيم لازم است ولي اگر يتيم با انسان قرابتي هم داشت خب آن احسان و احترامش لازمتر لذا از او به عنوان عقبه ياد كرده است ﴿فلا اقتحم العقبة ٭ و ما أدراك ما العقبة ٭ فكّ رقبة ٭ أو اطعام في يوم ذي مَسْغَبَةٍ ٭ يتيماً ذا مقربة ٭ أو مسكيناً ذا متربة﴾[51] اگر چند عنوان كنار هم جمع شد تكليف شديدتر است و اگر فقط يك عنوان جمع شد همان احسان مربوط به آن عنوان لازم است.
سؤال ...
جواب: ذي القربىٰ يعني أرحام امّا عنوان فرزند را مورد سفارش قرار نداد براي اينكه به اندازه نصاب لازم انسان حنين و عاطفه دارد نسبت به فرزندان، احسان عام كه نسبت به همه امر شده است. آن تربيت است ﴿و اجنبني و بنيّ أن نعبد الأصنام﴾[52] آن تربيت است. اين دعا، دعاي خوبي است ﴿ربّ اجعلني مقيم الصلوة و من ذرّيتي﴾[53] ﴿واجنبني و بنيّ أن نعبد الأصنام﴾[54] اين تربيت است اين كار خوبي است يك هشداري است، خدايا توفيق بده من و فرزندانم از بتپرستي نجات پيدا كنيم. اين تربيت است اين جمع مال براي فرزند نيست.
فرمود: ﴿ذي القربىٰ﴾ يعني احسان به ذي القربى ﴿واليتامى والمساكين﴾.
سؤال ...
جواب: خب اصطلاحاً آنها را شايد جزو ارحام و اينها نگويند ولي هستند ديگر، اگر چنانچه دو عنوان از اين عناوين جمع شد احسان لازمتر است اگر يك عنوان جمع شد همان احسان خاص خود را دارد ﴿و ذي القربى واليتامى والمساكين﴾ در بعضي از اين موارد جنس را ذكر فرمود و در بعضي از اين موارد افراد را مثل يتامي و مساكين و از اهم شروع كرد به مهم رسيد اول والدين بعد ارحام بعد يتيم بعد مسكين، يتيم نه به خاطر آن است كه مسكين است بايد به او رسيد ولو متمكّن هم باشد مسكين نباشد اما چون بيسرپرست است ستم به او گدازندهتر از ديگر ستمهاست احسان به او موثرتر از ديگر احسانهاست زيرا كسي كه تكيهگاهي جز خدا ندارد در سراء و ضراء به خدا متوجه ميشود اگر رنجي ديد به خدا متوجه ميشود، اگر نشاطي ديد به خدا متوجه ميشود و دعاي او در هر دو حال مستجاب است، اين است كه خداي سبحان با اينكه فرمود: ﴿لا تأكلوا أموالكم بينكم بالباطل﴾[55] هرگز مال حرام نخوريد دربارهٴ خصوص اموال يتامي فرمود: كسي كه مال يتيم ميخورد در شكمش آتش ميخورد لذا بحث يتامي را مهمتر بود قبل از مسئلهٴ مسكين ياد كرده است و مساكين را بعد ياد كرده است.
معاشرت محسانه
آنگاه فرمود: ﴿وقولوا للناس حسناً﴾ اين ﴿قولوا للناس حسناً﴾ از آن بهترين اصول كلّي تربيت جامعه انساني است فرمود: با همه انسانها سخن نيك بگوييد، آنچه را كه خدا حُسن و حَسَن ميداند نه حرفي بزنيد كه خوشايند آنها باشد، چيزي كه حسن است، نيك است بگوييد بعضي از حرفها را خدا قبيح ميداند فرمود: شما هر كار نيك را نسبت با مردم بكنيد، با مردم حرف خوب بزنيد يكي از بهترين حرفهاي خوب همان امر به معروف و نهي از منكر است ﴿وقولا للناس حسنا﴾ نه يعني به ميل مردم حرف بزنيد. اينكه فرمود: ﴿المؤمنون والمؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر﴾[56] امر به معروف و نهي از منكر قول حَسَن است، اين قول حَسَن عبارت از چيزي آن نيست كه بگوئيد ديگران خوششان بيايد، چيزي كه مصلحت به حال ديگران است، خير ديگران در آن است بگوئيد، ولو به صورت أمر به معروف يا نهي از منكر باشد، منتها برخوردتتان برخورد سنگين و مؤدب باشد ﴿وقولوا للناس حسناً﴾
تولّي و إعراض بنياسرائيل
آنگاه دوباره آن عبادتي كه در صدر آيه بيان فرمود: آن را تشريح ميكند در صدر آيه فرمود: ﴿وإذ اخذنا ميثاق بنيإسرائيل لاتعبدون إلا الله﴾ همان را به عنوان بيان مصداق ذكر ميكند كه ﴿وأقيموا الصلاة واتوا الزكوة ثمّ تولّيتم إلا قليلاً منكم وأنتم معرضون﴾ مسئله نماز را همچنان حفظ كردند، مسئله زكات را همچنان دستور دادند بعد فرمودند شما بنياسرائيل در برابر اين نصايح أخلاقي جز گروه اندك متمرّد شديد، ﴿تولّيتم إلاّ قليلاً منكم وأنتم معرضون﴾ اين جملهٴ حاليه را هم به عنوان تأكيد ذكر كردند يعني شما در حال إعراض تولّي كرديد، در حالي تولّي، تولّي كرديد، در حال إعراض، إعراض كرديد. اين جمله مؤكّده براي آن است كه رفتيد كه برنگرديد ﴿ثمّ تولّيتم إلاّ قليلاً منكم وأنتم معرضون﴾ حالا اگر خداي سبحان درباره بنياسرائيل آن تصميم حاد را گرفته است معلوم ميشود كه دربارهٴ بسياري از اين مسائل خداي سبحان به اينها مكرّر در مكرّر هشدار داد اينها اطاعت نكردند.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 23.
[2] ـ سورهٴ ضحيٰ، آيهٴ 9.
[3] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 10.
[4] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 19.
[5] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 228.
[6] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 19.
[7] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 11.
[8] ـ همان.
[9] ـ همان.
[10] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 24.
[11] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 24.
[12] ـ همان.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 233.
[14] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 24.
[15] ـ بحار، ج 16، ص 95.
[16] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 24.
[17] ـ ايضاح الفوائد، ج 4، ص 752 ـ 756.
[18] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 15.
[19] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 15.
[20] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 24.
[21] ـ همان.
[22] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 28.
[23] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 41.
[24] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 15.
[25] ـ همان.
[26] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 24.
[27] ـ سورهٴ تغابن، آيهٴ 14.
[28] ـ سورهٴ تغابن، آيهٴ 15.
[29] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 9.
[30] ـ سورهٴ احقاف، آيهٴ 15.
[31] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 22.
[32] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 22.
[33] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 24.
[34] ـ سورهٴ تغابن، آيهٴ 14.
[35] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 19.
[36] ـ همان.
[37] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 228.
[38] ـ سورهٴ تغابن، آيهٴ 14.
[39] ـ سورهٴ تغابن، آيهٴ 14.
[40] ـ سورهٴ تغابن، آيهٴ 15.
[41] ـ همان.
[42] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 9.
[43] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 24.
[44] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 32.
[45] ـ سورهٴ مريم، آيات 31 ـ 32.
[46] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 32.
[47] ـ سورهٴ مريم، آيات 30 ـ 32.
[48] ـ سورهٴ مريم، آيات 12 ـ 14.
[49] ـ من لا يحضر، ج 4، ص 381.
[50] ـ سورهٴ بلد، آيهٴ 15.
[51] ـ سورهٴ بلد، آيات 11 ـ 16.
[52] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 35.
[53] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 40.
[54] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 35.
[55] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 188.
[56] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 71.