22 01 1986 2171762 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 151(1364/11/02)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرّحمن الرّحيم

﴿وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَي لَنْ نَصْبِرَ عَلَي طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَي بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَ لْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ ذلِكَ بِأَ نَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الحَقِّ ذلِكَ بِمَا عَصَوا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ (۶۱)﴾

عاقبت اصرار بر گناه و استمرار آن

در شمارش نِعَمي كه خداي سبحان بر بني‌اسراييل نازل كرد به اين قسمت رسيديم كه اينها در برابر آن همه نعم كفران كردند و خداي سبحان فرمود: سكّه ذلّت به نام اينها زده شد و خيمه ذلّت هم بر بالاي سر اينها زده شد لذا در اين گونه از موارد تعبير به «علي» مي شود كه *«ضربت عليهم الذلة والمسكنة»* عزّت با «لام» ياد مي​شود كه *«ولله العِزّةٌ و لرسوله وللمؤمنين»*(1) ولي ذلّت با «علي» ذكر مي​شود چرا كه ذلّت مسلّط بر انسان است درباره عزّت مي​فرمايد *«ولله العزّة و لرسوله وللمؤمنين»*(2) ولي درباره ذلّت مي​فرمايد *«ضربت عليهم الذّلة والمسكنة»* و دليلش را هم ذكر مي​كند كه اينها كفر به آيات الهي ورزيدند و انبيا را كشتند. آنگاه يك دليلي براي اين دليل ذكر مي​كند كه چرا اينها تن به كفر و قتل انبيا دادند براي اين​كه اينها معصيت كردند و اين را هم باز تبيين مي​كند كه، صرف معصيت، انسان را به كفر و قتل انبيا نمي​كشاند، آن اعتدا و تجرّي در معصيت است كه سرانجام انسان را به كفر و قتل انبيا مي​كشاند لذا در پايان آيه فرمود׃ *«ذلك بما عصوا وكانوا يعتدون»* نه تنها معصيت، انسان را به اينجاي تلخ مي​كشاند بلكه اعتداي در گناه، تعدّي كردن و تجاهر در معصيت، هتك حرمت، انسان را به اين عاقبت سوء مبتلا مي​كند در بحثهاي بعد ملاحظه مي​فرماييد كه اينها صريحاً به پيغمبرشان مي​گفتند׃ *«سمعنا و عصينا»*(3) بجاي اينكه بگويند׃ *«سمعنا و أطعنا»*(4) مي​گفتند *«سمعنا و عصينا»*(5) يعني ما شنيديم ولي معصيت مي​كنيم اين *«سمعنا و عصينا»*(6) گفتن اعتداست يك وقت كسي گناهش را توجيه مي​كند كه، ما *«نسينا»*(7) يادمان رفته است يا غافل بوديم يك وقت كسي روي تجرّي و تجاهر در گناه به پيغمبرش مي​گويد׃ *«سمعنا و عصينا»*(8) ما شنيديم ولي حرفت را نمي​پذيريم، اين تجرّي در گناه سرانجام به آن كفر و قتل مي​رسد.

 

محور عزّت و مركز ذلّت

امّا چرا ذلّت بر تبهكار است و عزّت مال انسان مطيع كه العزّة للمؤمن والذّلّة علي الكافر والعاصي براي اين كه خداي سبحان مركز عزّت را به ما معرفي كرد و مركز ذلّت را هم به ما آموخت، قهراً هر كه به مركز عزّت نزديك مي‌شود عزيز خواهد بود و هر كه به مركز ذلّت نزديك شود ذليل خواهد شد مركز عزّت را در بحث قبل ملاحظه فرموديد كه خداي سبحان منحصراً به خود اختصاص داد يعني اگر فرمود׃ *«ولله العزّة و لرسوله وللمؤمنين»*(9) در موارد فراواني فرمود׃ *«العزة لله جميعاً»*(10) يعني اگر ديگران عزيزند در عرض عزّت خداي سبحان عزيز نيستند، بلكه در طول عزّت خدايند، خداست كه اينها را عزيز كرده است نه اين​كه اينها در برابر خدا و در عرض خدا عزيز باشند كه بحثش قبلاً گذشت، امّا درباره ذلّت فرمود مركز ذلّت، شيطان است هر كس به شيطان نزديك شد ذليل مي​شود و شيطنت اصولاً ذلّت است، قهراً نتيجه​اش اين خواهد شد كه گناه گرچه ظاهرش لذيذ و گواراست ولي باطنش ذلّت است، اطاعت گرچه ظاهرش رنج​آور است امّا درونش عزّت است، در بعضي از روايات ملاحظه فرموديد، ائمه(عليهم‌لسلام) فرمودند׃ اگر كسي بخواهد بدون مال و بدون عشيره و بدون قبيله عزيز شود «فليخرج من ذلّ معصية الله إلي عزّ طاعتة»(11) مگرنه آن است كه انسان مي​خواهد عزيز بشود، مگرنه آن است كه انسان مي​خواهد محترم باشد، آيا عشيره و مال و قبيله و اولاد و امثال ذلك باعث عزّت انسان است يا طاعت خدا باعث عزّت انسان است؟ فرمود اگر كسي بخواهد بدون هيچ سببي از اسباب عالم طبيعت عزيز شود «فليخرج من ذلّ معصية الله إلي عزّ طاعته» قرآن كريم هم ريشهٴ ذلّت را به ما آموخت اولاً، بعد هرچه به اين ريشه نزديك مي‌شود ذليل خواهد بود ثانياً، و آنها كه با گناه عزيز شدند عزّتشان كاذب است و ذلّتشان صادق است ثالثاً، و روز قيامت كه روز ظهور صدق و عدل است روز ظهور صدق و حق است آنها كه ظاهراً عزيز بودند و باطناً ذليل كه عزّتشان دروغين و ذلّتشان راستين بود در آن روز ذلّت راستينشان ظهور مي​كند هم خود مي​فهمند كه ذليل بودند و هم ديگران مي​فهمند. اين امور را يكي پس از ديگري ملاحظه مي​فرمائيد كه از كجا شروع مي​كند.

 

ـ تكبّر بيش از ساير معاصي، موجب ذلت مي‌شود

در سورهٔ مباركهٴ اعراف به شيطان مي​فرمايد به اينكه *«فاخرج إْنّك من الصاغربن»*(12) آيه 13 سوره اعراف اين است كه *«قال فاهبط منها فما يكون لك أن تتكبّر فيها فاخرج إنّك من الصاغرين»*(13) فرمود׃ تو از اينجا پايين برو، اينجا جاي تكبّر نيست، معلوم مي​شود تكبّر انسان را پايين مي​آورد، تكبر ذلّت است فرمود׃ تو چون صاغري، نبايد در اين مقام رفيع راه داشته باشي پس شيطان را به عنوان *«إنّك من الصاغرين»*(14) به ما معرفي كرد درباره همين بني‌اسراييل كه بايد جزيه بپردازند فرمود׃ به اين كه اين‌ها جزيه را با ذلّت بپردازند جزيه كه ماليات نيست، فرمود׃ *«يعطوا الجزية عن يدٍ وهم صاغرون»*(15) در سورهٴ توبه وقتي كيفيّت جزيه پردازي بني‌اسراييل را طرح مي​كند، يعني اهل كتاب را بيان مي​كند مي​فرمايد به اين​كه *«حتّي يعطوا الجزية عن يدٍ و هم صاغرون»*(16) آيه 29 سورهٴ توبه اينچنين است *«قاتلوا الّذين لايؤمنون بالله ولا باليوم الآخر ولايحرّمون ما حرّم الله و رسوله ولايدينون دين الحق من الذين أُوتوا الكتاب»*(17) آنقدر با اينها نبرد كنيد كه يا بالآخره مسلمان شوند يا جزيه بپردازند، جزيه مثل ماليات نيست كه با احترام از آنها بگيريد. جزيه يك تحقير و تذليلي است كه بايد ذليلانه بپردازند *«حتّىٰ يعطوا الجزية عن يدٍ و هم صاغرون»*(18) اينها كه به فكر عزّت دروغين هستند در حقيقت ذليلند چرا؟ چون به شيطان نزديكند و هر كه به شيطان نزديك بود صغير و ذليل خواهد شد شيطان را خدا به عنوان صغير و ذليل به ما معرّفي كرد فرمود׃ *«إنّك من الصاغرين»*(19) بعد اصل كلّي ديگري را هم به ما آموخت كه *«سيصيب الذين أجرموا صغارٌ عندالله وعذاب شديد»*(20) فرمود׃ هر كه مجرم است ذليل است، هر كه مجرم است صغير است اگر به شيطان فرمود ׃ تو صاغري بعد فرمود به اين كه׃ هر كسي حرف تو را گوش داد صغير است و ذليل است يعني تو مبدا ذلّتي اين​كه فرمود׃ اهل كتاب هم بايد در حالي كه صاغرند جزيه بپردازند براي آن است كه مجرمند و هر مجرمي صاغر است پس اينها صاغرند، براي اين​كه به مركز ذلّت نزديكند هر كه به مركز ذلّت نزديك باشد صاغر است پس اينها صاغرند از دو قياس استثنايي نتيجه مي​گيريم به اينكه اينها حقير و ذليلند و امّا اينكه فرمود׃ *«سيصيب الّذين أجرموا صَغارٌ عندالله وعذاب شديد»*(21) در سورهٔ انعام آيهٔ 124 اين چنين است فرمود به اين كه: *«وإذا جاءتهم آية قالوا لن نؤمنَ حتّي نُؤتىَ مثل ما أوتي رسلُ اللّه»* اينها مستكبرانه در برابر وحي برخورد مي​كنند مي​گويند׃ اگر پيغمبري حق هست خب وحي  بر ما نازل بشود ديگر نمي​دانند كه *«الله أعلم حيث يجعل رسالته»*(22) خدا مي​داند كه چه شخصي شايسته پيغمبري است مگر هر كسي مي‌تواند وحي بگيرد، اين جور متكبّرانه برخورد كردن، كيفرش آن است كه فرمود׃ *«سيصيب الذين أجرموا صَغارٌ عندالله»*(23) هر مجرمي ذليل است، و بني‌اسراييل مجرمند، هر مجرمي ذليل است پس اينها ذليلند و بايد  جزيه را با صغارت و حقارت بپردازند ماليات يك وظيفه ديني است نظير زكوات كه بايد در كمال احترام به دولت اسلامي تقديم كنند، اين كاري به جزيه ندارد، جزيه با ذلّت آميخته است، *«صَغارٌ عندالله و عذاب شديد بما كانوا يمكرون»*(24).

 

ـ عزّت كاذب و ذلت صادق

بعد مي​فرمايد به اين​كه اينها راه ذلّت را طي مي​كنند و خيال مي​كنند عزيزند شما وقتي اينها را نصيحت مي​كنيد *«أخذته العزة بالإثم»*(25) مي​خواهند با معصيت عزيز شوند مثل كسي كه بخواهد با مواد مخدّر نشاط خود را تأمين كند، آن يك نشاط كاذب است اگر نشاط كاذب شد غم صادق است و يك روزي نشاط كاذب رخت بر مي​بندد و آن اندوه صادق ظهور مي​كند، ممكن نيست دو طرف نقيض هر دو كاذب باشند، ممكن نيست كسي بخواهد از راه گناه، عزيز بشود، اين عزّتش كاذب باشد ذلّتش هم كاذب باشد، اين شدني نيست دو طرف مقابل كه هر دو دروغ نيست اگر يك طرف دروغ شد ديگري راست است اين​كه فرمود׃ *«أخذته العزة بالإثم»*(26) يعني مي​خواهد با معصيت عزيز بشود خب اين عزّت، عزّت كاذب است اگر عزّتش عزّت كاذب است ذلّتش، ذلّت صادق است و روزي كه صدق ظهور كند به نام قيامت يا ظهور وليّ عصر ارواحنا فداه و امثال ذلك، آن صدق ظهور مي​كند لذا مي​فرمايد׃ اينها عذاب هون دارند، عذاب مهين دارند، يا روزي كه حكومت اسلامي ظهور كرد نظير ظهور حضرت وليّ عصر ارواحنا فداه اينها صغير هستند چون ممكن نيست هم عزّت دروغ باشد هم ذلّت، خوب اگر عزّتشان دروغين است ذلّتشان راست است. لذا مي​فرمايد׃ به اين​كه اينها را شما وقتي كه نصيحت مي​كنيد مي​خواهند از راه گناه عزيز بشوند در همين سورهٴ مباركهٴ بقره آيهٴ 206 مي​فرمايد *«وإذا قيل له اتّق الله أخذته العزة بالإثم»*(27) وقتي شما نهي از منكر يا امر به معروف مي​كنيد كه مي​گوييد از خدا بترسيد و با تقوا باشيد مي​خواهد روي اثم و گناه عزيز باشد، سرفراز باشد آنگاه *«فحسبه جهنّم ولَبئس المهاد»*(28) اين معنا را كه تحليل فرمود كه عزّت از آن خداست و انسان را بالا مي​برد به همين مناسبت با لام ياد مي​كند كه *«ولله العزّة و لرسوله وللمؤمنين»*(29) و چون ذلّت از آن شيطان است و شيطان بر انسان مسلّط است كه انسان را پايين ببرد مثل خود كه ساقط شده است ديگران را هم سقوط بدهد تعبير به «علىٰ» شده است كه *«ضربت عليهم الذّلة والمسكنة»* و ديگران كه عزّت كاذبه را مركز عزّت دانسته​اند خداي سبحان آنها را هم به ذلّت كشاند، عدّه​اي گفته​اند׃ كه فرعون عزيز است و در روز مبارزه به عزّت فرعون سوگند ياد كردند، گفتند؛ به عزّت فرعون *«إنا لنحن الغالبون»*(30) او را عزيز دانستند و مركز عزّت دانستند، و خود را به آن عزيز دروغين مرتبط كردند خداي سبحان فرمود׃ همهٴ اينها صاغر هستند، همهٴ اينها را ما به دريا انداختيم، *«فأخدناه و جنوده فنبذناهم في اليمّ»*(31) اين عزّتي را هم كه فرعون داشت به دستور شعرا از زبان آل‌فرعون و بستگان او نقل مي​كند كه به مبارزه عليه موساي كليم سلام الله عليه آمدند، عزّت كاذب بود كه آنها گفتند׃ آيهٔ 44 سورهٔ شعراء اين است كه *«وقالوا بعزّة فرعون إنّا لنحن الغالبون»*(32) بعد خدا مي​فرمايد׃ اين عزّت، عزّت كاذب است وقتي عزّتشان كاذب شد ذلّتشان صادق است و خدا كه بخواهد آن صادق را ارائه دهد به وسيله وليّش، وليّي از اولياي الهي ذلّت صادقه اينها را آشكار مي​كند تا معلوم ​شود اينها به حق ذليلند.

 امّا اين​كه سرّ ذلّت را قران كريم، در درجهٴ اوّل كفر و قتل انبياء مي​داند بعد در درجهٴ دوم، معصيت و اعتدا مي​شمارد، براي آن است كه هرچه گناه بيشتر باشد ذلّت رسمي​تر است آن خيمهٴ ذلّت محيط​تر و فراگيرتر است آن سكّه ذلّت پايدارتر است فرمود׃ سرّ اين​ كه سكّه ذلّت و مسكنت بر اينها زده شده است اين است كه *«بأنّهم كانوا يكفرون بآيات الله و يقتلون النّبيّين بغير الحقّ»*.

 

سنت منحوس پيامبركشي و مقصود از آن

اين​كه در تفسير عياشي اين روايت است كه سيّدنا الاستاد(رضوان الله عليه) هم اين را نقل كرده​اند كه از امام صادق(سلام الله عليه) رسيد كه حضرت فرمود׃ اينها با شمشير نكشتند منتها اَسرار را فاش كردند و باعث قتل شدند(33)، بالآخره آن هم حق است يعني بني‌اسراييل باعث قتل انبيا شدند، حالا يا مباشرتاً يا تسبيباً عدّه​اي توطئه كردند عدّه​اي دست به شمشير شدند فرق نمي​كند و خداي سبحان هم مي​فرمايد به اين كه׃ شما انبيا را كشتيد در بسياري از موارد فرمود به اين كه׃ كه شما انبيا را كشتيد، گاهي با فعل ماضي گاهي با فعل مضارع در همين سورهٴ مباركهٴ بقره ملاحظه مي​فرماييد كه به بني‌اسراييل و اهل كتاب چه نسبت مي​دهد آيهٔ 87 همين سورهٴ بقره اين است كه׃ *«أفكلّما جاءكم رسولٌ بما لاتهوىٰ أنفسكم استكبرتم ففريقاً كذّبتم وفريقاً تقتلون»*(34) فرمود׃ هر وقت انبيا حرفي زدند كه مطابق ميل شما نبود عدّه​اي را تكذيب كرديد و عدّه​اي را كشتيد، بالآخره زكريا را همين‌ها كشتند، يحيىٰ را همين‌ها كشتند، ساير انبيا را همين​ها كشتند، بالآخره بعضي دست به شمشير بودند بعضي دست به قلم، فرق نمي​كند و گرنه ديگري نيامد كه يحياي زاهد را شهيد كند. اينها دربارهٴ هارون(سلام الله) هم رفتند او را بكشند منتها هارون مأموريت نداشت كه تن به كشتن دهد وگرنه از كشته شدن هراسي نداشت، در بدو جريان موسىٰ گفت׃ من چون از اينها كسي را كشته​ام مي​ترسم *«أخاف أن يقتلون»*(35) برادرم هارون را بفرست كه او از اين مسائل چيزي ندارد و اگر هارون هم اهل اين كار بود كه بگويد من از قتل مي​ترسم كه، موساي كليم اين پيشنهاد را نمي​داد منتها در همان جريان مواعده موسىٰ(سلام الله عليه) و دسيسهٴ سامري، اينها رفتند هارون را هم بكشند وقتي موساي كليم برگشت و به هارون اعتراض كرد كه چرا جلوي گوساله پرستي را نگرفتي فرمود׃ من گفتم، نهي از منكر كردم، اعتراض كردم، امّا *«كادوا يقتلونني»*(36) نزديك بود مرا هم بكشند و من دستور نداشتم كه در اينجا شهيد بشوم غرض اين است كه اينها تا اينجا هم حاضر بودند، هارونِ پيغمبر كه معاذالله خلاف نمي​گويد، اغراق نمي​گويد، فرمود׃ تا اينجا نزديك شدند كه خواستند مرا هم بكشند، من حرفم را زدم نه اين​كه ساكت نشستم در برابرشان ايستادم، گفتم׃ گوساله​پرستي امري است باطل و كفر، امّا *«كادوا يقتلونني»*(37) ملاحظه مي​فرماييد׃ حرف هارون(سلام الله عليه) در همان سورهٴ مباركهٴ اعراف بود، آيهٴ 150 سورهٴ اعراف اين است كه *«ولمّا رجع موسىٰ إلي قومه غضبانَ أسفاً قال بئسما خلفتموني من بعدي أعجلتم أمر ربّكم»*(38) من گفتم׃ چهل روزه بر مي​گردم برگشتم، ما كه برخلاف مواعده بيشتر نمانديم، خلافي نگفتيم، *«وألقي الألواحَ و أخذ برأس أخيه يجرّه إليه قال ابن أُمّ إنّ القوم استضعفوني»*(39) مرا مستضعف كردند. ضعيف شمردند *«وكادوا يقتلونني»*(40) و نزديك بود مرا بكشند. من اگر خليفه شما نبودم و موظّف نبودم كه اين سنگر را حفظ كنم خب شهادت را استقبال مي​كردم، امّا بنا بود كه من اينها را حفظ كنم تا شما بيائي *«ولاتجعلني مع القوم الظالمين»*(41) بنابراين، قومي بودند اينچنين؛ با اين كه همه معجزات را ديدند، اينها با تاريخ كه معجزه را ثابت نكردند اين‌ها با مشاهده، معجزه را ثابت كردند اينها روزانه معجزه مي​ديدند، مع ذلك هارون پيغمبر فرمود به اين​كه׃ اين كفر است نزديك بود او را هم بكشند يك همچون گروهي هستند نمي​شود گفت به اين كه اينها فقط كتمان كردند اسرار را فاش كردند و دست به شمشير بردند و مانند آن در همين سورهٴ مباركهٴ بقره باز آيهٴ 91 اين چنين آمده است كه *«وإذا قيل لهم آمنوا بما أنزل الله قالوا نؤمن بما أُنزل علينا و يكفرون بما وراءه وهو الحقّ مصدّقاً لما معهم قل فلم تقتلون أنبياء الله»*(42) نمي​گويد׃ چرا كشتيد؟ فرمود׃ سيره​تان اين است، چرا مي​كشيد؟! الآن رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) كه ظهور كرد آنها انبيا را نمي​كشتند (اگر دست‌شان مي​رسيد مي​كشتند) اين همان *«تشابهت قلوبهم»*(43) است كه قبلاً ذكر شد پيغمبر مي​فرمايد *«فلم تقتلون»*(44) خدا به پيامبر مي​فرمايد׃ از اينها سؤال كن چرا انبيا را مي​كشيد؟ يعني الآن هم دستتان برسد مي​كشيد، اين چنين نيست كه حالا اسراييل هم اگر موساي كليم هم بيايد او اعتنا كنند الآن هم اين حرف صادق است كه *«فلم تقتلون أنبياء الله»*(45) وگرنه در صدر اسلام اينها انبيايي را نكشته بودند. امّا اين خوي پيغمبر كشي در اينها راسخ شده بود׃ *«قل فلم تقتلون أنبياء الله من قبل إن كنتم مؤمنين»*(46).

بعد در همين سورهٴ مباركهٴ بقره آيهٴ 93 آن كفر علني اينها را بيان مي​كند مي​فرمايد به اين​كه *«وإذ أخذنا ميثاقكم ورفعنا فوقكم الطور خذوا ما أتيناكم بقوّة»*(47) ما گفتيم׃ با قدرت اين دين را بگيريد هم با قدرت فكري هم با قدرت بدني *«واسمعوا»*(48) گوش شنوا داشته باشيد *«قالوا سمعنا و عصينا»*(49) گفتند׃ ما شنيديم امّا خب قبول نداريم كسي كه حرفش اين است *«سمعنا و عصينا»*(50) به جاي اين​كه بگويد *«سمعنا وأطعنا»*(51) خب اين هم فرضيه كفر را فراهم مي​كند و هم زمينه قتل انبيا را فراهم مي​كند اين اعتدا و هتك حرمت پيغمبر اين نتيجه سوء را هم در بر دارد لذا قرآن كريم در يك بخش مي​فرمايد اينها كفر ورزيدند و انبيا را كشتند، در بخش ديگر مي​فرمايد به اين​كه: اينها كفر ورزيدند و انبيا را هم كشتند و آمرين به معروف و ناهين از منكر را هم كشتند، علما را هم كشتند، مبلغين‌شان را هم كشتند. آنجا در سورهٔ آل‌عمران آيهٔ 21 اينچنين بيان مي​كند *«إنّ الذين يكفرون بآيات الله ويقتلون النّبيّين بغير حقّ ويقتلون الذين يأمرون بالقسط من الناس»*(52) اينها علمايشان را هم كشتند غير از انبيا، كسي كه امر به معروف و نهي از منكر مي​كرد اينها را هم مي​كشتند، گرچه در اين كريمه سخن از بني‌اسراييل نيست امّا تابع به دنبال جريان همانهاست.

 

ـ معصيت كار گام به گام به خطر مهم كفر نزديك مي‌شود

آنگاه معلوم مي​شود كه چرا خداي سبحان اوّل به كفر و قتل انبيا استدلال مي​كند بعد به معصيت و اعتدا ختم مي​كند يعني مدّعا اين است كه ذلّت و مسكنت و رجوع به غضب براي اينها تسجيل شده است، دليل اين مدّعا اين است كه اينها كافر بودند و انبيا را كشتند دليل اين دليل اين است كه اينها معصيت كار بودند آن دليل نهايي آن است كه اينها اهل اعتدا بودند. خب، اگر كسي معصيت بكند مي​شود گفت چون اين شخص معتقد نيست معصيت مي​كند كه معصيت را به كفر استدلال مي​كنيم. امّا اگر كسي كفر ورزيد مي​شود گفت اين شخص كافر است براي اين كه معصيت مي​كند؛ چرا كافر است چون معصيت مي​كند نمي​شود كفر را به عصيان مدلّل كرد. مي​شود عصيان را به كفر مستدل كرد يعني مي​توان گفت فلان شخص معصيت مي​كند براي اين​كه عقيده ندارد، امّا نمي​شود گفت فلان شخص عقيده ندارد براي اين كه معصيت مي​كند ولي مي​توان گفت׃ فلان شخص عقيده ندارد براي اين​كه معصيت كرد اين معصيت كردن انسان را كم كم كافر مي‌كند بيان ذلك اين است كه دربارهٴ كفر و قتل به فعل مضارع ياد كرد فرمود׃ اينها كافر مي​شوند كانوا يكفرون، يقتلون و امثال ذلك. دربارهٴ معصيت به فعل ماضي ياد كرده است فرمود׃ چون معصيت كردند سرانجام به كفر درآمدند، اين همان است كه گفتند شما به سراغ مكروهات نرويد. براي اين كه مكروهات قرق معاصي صغيره است، وارد معاصي صغيره نشويد چون قرقگاه معاصي كبيره است، وارد معاصي كبيره نشويد كه قرقگاه اكبر معاصي است كه شرك و كفر است، در سورهٔ روم آيهٔ 10 مي​فرمايد به اين​كه *«ثمّ كان عاقبة الذين أساءوا السّوأى أن كذّبوا بآيات الله وكانوا بها يستهزءوُن»*(53) مشهور اين است كه اين آيهٴ مباركه را همينطور تفسير مي​كنند. گرچه سيدنا الاُستاد تعبير ديگري دارد امّا معروف اين است كه مي​گويند چرا پايان معصيت كار بد است معروف اين است كه كسي كه معصيت مي​كند كم كم به كفر منتهي مي​شود *«ثمّ كان عاقبة الذين أساءوا السّواىٰ أن كذّبوا»*(54) كه اين *«أن كذبوا»*(55) را اسم «كان» مي​دانند يعني عاقبت كار معصيت كار تكذيب است، خب تكذيب كفر است عاقبت كسي كه كار بد مي​كند، سيئه انجام مي​دهد كفر است *«ثمّ كان عاقبة الّذين أساءوا السواىٰ أن كذّبوا»*(56) كه اين *«أن كذّبوا»*(57) مي​شود تكذيب، اين تكذيب اسم «كان» خواهد بود. آنگاه عبارت اينچنين مي​شود كه «كان تكذيب الله عاقبة الذين أساءوا السّواىٰ» تكذيب خدا كه كفر است پايان كار تبهكاران است خب اين رو معروف و اينچنين است و اعتدا هم مساعد است براي اين كه معاصي كبيره كم كم انسان را به اكبر معاصي كه كفر است معاذ الله منتهي مي​كند چون اينها معصيت كرده بودند كم كم به كفر مبتلا شدند كدام معصيت؟ آن معصيتي كه با اعتدا و هتك حرمت همراه بود *«ذلك بما عصوا وكانوا يعتدون»* نه تنها معصيت خفيه​اي و نهاني بلكه معصيت علني، نه علن يعني درجامعه، علن در برابر رهبر جامعه يعني به رهبرشان مي​گفتند׃ ما شنيديم ولي گوش نمي​دهيم نه تنها در حضور مردم معصيت مي​كردند بلكه علناً به پيامبرشان مي​گفتند *«سمعنا و عصينا»*(58) اين عصيان با اعتدا زمينه كفر را فراهم مي​كند يا خود كفر است نه زمينه كفر را فراهم مي​كند خود كفر است كسي كه به پيغمبرش بگويد *«سمعنا و عصينا​»*(59) اين باعث آن كفرهاي ديگر مي​شود اين باعث قتل انبيا مي​شود قهراً اين كار كه عزّت دروغين است ذلّت راستين است و اين ذلّت مثل سكّه​اي است دامنگير آدم و مثل يك خيمه‌اي است فراگير و از اين جهت عذاب قيامت را خدا به عنوان غرام ياد مي​كند يعني آدم را رها نمي​كند مثل طلبكار، مثل غريمي كه انسان را رها نمي​كند، از اين جهت خداي سبحان اين مطلب را به كفر و عصيان و اعتداء استدلال كرد فرمود به اين​كه *«ذلك بأنّهم كانوا يكفرون بآيات الله ويقتلون النّبيّين بغير الحق ذلك بما عصوا وكانوا يعتدون»* چون معصيت مي‌كردند و چون اعتدا مي​كردند كم كم به اينجا منتهي شدند، قسمتهاي ديگر را هم كه ملاحظه مي​فرماييد، كه اينها صريحاً ادّعا داشتند كه ما انبيا را كشته​ايم و عيساي مسيح را هم كشتيم منتها قرآن تكذيب مي​كند همين بني‌اسراييل بودند در سورهٔ مباركه نساء آيهٔ 155 و 156 به بعد اين است كه *«فبما نقضهم ميثاقهم وكفرهم بآيات الله و قتلهم الأنبياء بغير حق و قولهم قلوبنا غلف»*(60) حرفشان اين بود كه اصلاً حرف پيغمبر در ما اثر نمي​كند *«بل طبع الله عليها بكفرهم فلايؤمنون إلاّ قليلاً ٭ وبكفرهم وقولهم علي مريم بهتاناً عظيماً ٭ و قولهم إنّا قتلنا المسيح عيسي ابن مريم رسول الله»*(61) گفتند ما او را كشتيم. بنابراين، اينها باكي ندارند از كشتن منتها حالا موفق نشدند به قتل عيسي، پس نمي​شود گفت به اين كه اينها كشتاري ‌نداشتند فقط اسرار را فاش مي​كردند يا با قلم عليه انبيا توطئه مي​كردند، نه، هم با قلم و هم با شمشير، دربارهٴ عيساي مسيح هم حرفشان همين بود، در سورهٔ مباركهٴ مائده باز سخن از كشتار انبيا به وسيله بني‌اسراييل است آيهٔ 70، سورهٔ مائده اين است كه *«كلّما جاءهم رسول بما لاتهوىٰ أنفسهم فريقاً كذّبوا وفريقاً يقتلون»*(62) چون انبيا در بين اينها فراوان بود اينها هم انبيا فراواني را به شهادت رساندند و كشتن يك پيغمبر كافي است كه انسان را ذليل كند، اين​كه ديديد׃ زينب كبرا(سلام‌الله‌عليها) فرمود׃ شما ديگر براي هميشه ذليل شديد براي اين​كه كسي را كشتيد كه قتل او، قتل عادي نيست، ذلّت را يقيناً به دنبال دارد و ملاحظه فرموديد الي اليوم هم ذليلند و هر جا سخن از ذلّت بني‌اسراييل مطرح  است دليلش هم كه قتل انبيا است در كنارش ذكر مي​شود. چون آيه بعد يك مطلب مستقل و جدايي دارد در آن ملاحظه مي​فرماييد كه *«إنّ الذين آمنوا والّذين هادوا والنصاري والصّابئين من آمن بالله واليوم الآخر وعمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم ولا خوف عليهم ولاهم يحزنون»*(63) احياناً شبهه​اي در اين آيه مطرح است كه مي‌فرمايد چه مؤمنين چه يهوديها چه مسيحيان چه صائبان اينها همه اهل بهشتند آن اشكال اين است كه تنها كسي اهل نجات است كه مسلمان باشد آن هم در بين مسلمين فرقه ناجيه دارد آن وقت با اين اطلاقي كه در اين آيه است چگونه قابل توجيه خواهد بود.

 

«والحمد لله رب العالمين»

 

پاورقي‌ها:

﴿1﴾ سورهٔ منافقون، آيهٔ 8.

﴿2﴾ سورهٔ منافقون، آيهٔ 8.

﴿3﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 93.

﴿4﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 285.

﴿5﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 93.

﴿6﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 93.

﴿7﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 286.

﴿8﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 93.

﴿9﴾ سورهٔ منافقون، آيهٔ 8.

﴿10﴾ سورهٔ  نساء، آيهٔ 139؛ سورهٔ يونس، آيهٔ 65.

(11) غرر الحكم، ص 184، حديث 3501.

﴿12﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 13.

﴿13﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 13.

﴿14﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 13.

﴿15﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 29.

﴿16﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 29.

﴿17﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 29.

﴿18﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 29.

﴿19﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 13.

﴿20﴾ سورهٔ انعام، آيهٔ 124.

﴿21﴾ سورهٔ انعام، آيهٔ 124.

﴿22﴾ سورهٔ انعام، آيهٔ 124.

﴿23﴾ سورهٔ انعام، آيهٔ 124.

﴿24﴾ سورهٔ انعام، آيهٔ 124.

﴿25﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 206.

﴿26﴾ سورهٔ بقره، ايه 206.

﴿27﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 206.

﴿28﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 206.

﴿29﴾ سورهٔ منافقون، آيهٔ 8.

﴿30﴾ سورهٔ شعراء، آيهٔ 44.

﴿31﴾ سورهٔ قصص، آيهٔ 40؛ سورهٔ ذاريات، آيهٔ 40.

﴿32﴾ سورهٔ شعراء، آيهٔ 44.

(33) تفسير العياشي، ج 1، ص 45.

﴿34﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 87.

﴿35﴾ سورهٔ شعراء، آيهٔ 14؛ سورهٔ قصص، آيهٔ 33.

﴿36﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 150.

﴿37﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 150.

﴿38﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 150.

﴿39﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 150.

﴿40﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 150.

﴿41﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 150.

﴿42﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 91.

﴿43﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 18.

﴿44﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 91.

﴿45﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 91.

﴿46﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 91.

﴿47﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 93.

﴿48﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 93.

﴿49﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 93.

﴿50﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 93.

﴿51﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 285.

﴿52﴾ سورهٔ آل‌عمران، آيهٔ 21.

﴿53﴾ سورهٔ روم، آيهٔ 10.

﴿54﴾ سورهٔ روم، آيهٔ 10.

﴿55﴾ سورهٔ روم، آيهٔ 10.

﴿56﴾ سورهٔ روم، آيهٔ 10.

﴿57﴾ سورهٔ روم، آيهٔ 10.

﴿58﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 93.

﴿59﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 93.

﴿60﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 155.

﴿61﴾ سورهٔ نساء، آيات 155 ـ 157.

﴿62﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 70.

(63) سورهٴ بقره، آيهٴ 62.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق