03 12 2025 7309519 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1404/09/12)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

يکي از کلمات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در بخش پاياني نهج البلاغه اين است که فرمود: «لِلظَّالِمِ الْبَادِي غَداً بِکَفِّهِ عَضَّهٌ»، «الرَّحِيلُ وَشِيکٌ»، «مَنْ أَبْدَي صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ». بيانات نوراني حضرت امير يا به عنوان خطبه است که مستقل است، يا به عنوان نامه است که آن هم مستقل است، گاهي هم به عنوان يک کلماتي است که در يک مقطع خاصي بيان فرمودند و يا به تفسير قرآن برمي‌گردد يا به تفسير بيانات نوراني پيغمبر. اين تک‌نگارها و کلمات کوتاه حضرت ناظر به همان‌ها است؛ حالا گاهي از خطبه‌اي جدا مي‌شود به عنوان کلمه قصار، گاهي مستقل ذکر مي‌شود.

در اينجا ذات اقدس الهی آيات خود را هم به زبان تکوين به ما مي‌فهماند هم به زبان تشريع؛ هم به وسيله کلمات و آيات و مانند آن براهين را اقامه مي‌کند، هم خود حق را به ما نشان مي‌دهد؛ از دو راه به عنوان مانعة الخلو که ممکن است با هم جمع شوند. فرمود: ﴿سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ[1] ما آيات الهي را چه در نظام تکوين چه در نظام درون شما بيان مي‌کنيم به شما نشان مي‌دهيم، گاهي هم به وسيله آيات و کلمات نشان مي‌دهيم. آيات الهي را ذات اقدس الهی به عنوان مانعة الخلو که ممکن است با هم جمع شوند به ما نشان مي‌دهد؛ فرمود آيات خود را يا در نظام هستي به اينها نشان مي‌دهيم يا در درون خود اينها.

گاهي مسئله قيامت را با برهان اقامه مي‌کند مي‌فرمايد اين طور نيست که هر کسي هر کاري بکند رها بشود، حسابي هست يک کتابي هست. گاهي هم مي‌فرمايد که نشانه قيامت همين خواب و بيداري است؛ هر شب که شما مي‌خوابيد در حقيقت يک مرگ موقتي است. خواب غير از مرگ موقت چيزي ديگر نيست. به مقداري که روح بدن را رها مي‌کند مرگ است. فرمود شما هر شب مي‌ميريد، مرگ دائمي از همين قسم است منتها شديدتر است ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا[2] آنهايي که مي‌ميرند روحشان را کلاً از بدنشان جدا مي‌کنند، آنهايي که نمي‌ميرند هر شب موقتاً بخشي از تعلق روحشان را از بدنشان کم مي‌کنند. ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي، او متوفِي است، به آدم وفات مي‌دهد ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا، آن وقتي که مُرد روح را کاملاً از بدن جدا مي‌کند اين مي‌شود مرگ ﴿وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ﴾ آنهايي که نمرده‌اند حيني که خوابيدند «يتوفي» ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا آنها که نمردند خدا در خواب جانشان را مي‌گيرد. مرگ هم همان خواب است. فرمود اينها  از بين نرفتند اينها خوابيده‌اند.

بنابراين ما مرگ را هر شب با علم شهودي مي‌يابيم براهين حصولي هم که سرجايش محفوظ است. هم در جريان توحيد دو تا راه دارد يکي راه شهود است يکي راه حصول، يکي راه برهان است يکي راه وجدان. هم در جريان معاد که ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا، پس مرگ يک چيز، امر غيبي نيست هر شب ما مي‌ميريم؛ منتها آن يک مرگ موقت است اين روح بدن را رها مي‌کند اگر مرگ دائمي باشد که اصلاً برنمي‌گردد و اگر غير دائمي باشد که برمي‌گردد. برگشتش هم بيداري است. خوابيدن يعني جدايي روح از بدن به مقدار لازم، بيداري برگشت روح به بدن است. انسان در حال خواب روحش در اين بدن نيست.

ذات اقدس الهی مسئله حيات و ممات، مرگ و زندگي، دنيا و آخرت را از چند نظر براي ما مشخص کرده است، بعد مي‌فرمايد که جرياني که شما در دنيا تجربه مي‌کنيد همين جريان در قيامت است منتها شديدتر است. شما در دنيا گاهي که افسوس مي‌خوريد پشيمان مي‌شويد که چرا اين کار را کرديد دستتان را گاز مي‌گيريد. اين «سبابه مرد متندّمم» در فارسي و عربي مَثل شده است. ما در ادبيات، چه در فارسي چه در عربي مي‌گوييم سبابه مرد متندّمم، من مثل سبابه يک آدم پشيمان هستم هر چه شد مرا گاز مي‌گيرند. اين شخص اديب و اين شاعر مي‌گويد کسي که پشيمان شد چه کار مي‌کند؟ اين انگشتش را گاز مي‌گيرد. انسان متندّم يعني پشيمان اين انگشت را گاز مي‌گيرد؛ اين چه برای عرب چه برای عجم، هست، براي مردم يک عادتي است، انگشت را مي‌برد دهن و متأثر مي‌شود که چرا مثلاً اين کار را کرده است. اين شاعر مي‌گويد که من سبابه مرد متندّمم هر چه شد مرا گاز مي‌گيرند. حالا از بس مَثل شد و روشن شد که به صورت شعر هم درآمده است. افرادي که پشيمان‌ هستند انگشتشان را گاز مي‌گيرند دستشان را گاز مي‌گيرند. ريشه قرآني‌اش همين است که در اين آيه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿يومَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا﴾[3]، هر دو دستش را گاز مي‌گيرد مي‌گويد اي کاش من به دنبال پيغمبر و اهل پيغمبر مي‌رفتم! اين ﴿يومَ يَعَضُّ﴾، يعض در قرآن کريم اصل شده است براي همه موارد که ﴿يومَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا﴾ همان بيان نوراني قرآن به صورت کلمه 186 نهج البلاغه درآمده است حضرت فرمود: «لِلظَّالِمِ الْبَادِي غَداً بِکَفِّهِ عَضَّهٌ»، يک وقت است يک کسي انتقام مي‌گيرد جواب يک ستمي را مي‌دهد حرف ديگری است اما يک کسي ظلم مي‌کند ظلم ابتدايي، اين ظالم ابتدايي فردا اين کفّش را گاز مي‌گيرد که چرا من اين کار را کردم؟ اين «لِلظَّالِمِ الْبَادِي غَداً» فردا «بِکَفِّهِ عَضَّهٌ»، يعني اين آيه‌اي که در قرآن دارد: ﴿يومَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا﴾، مصداق بارزش افراد ظالم‌ هستند. آنکه به مکتب ظلم مي‌کند آنکه به اهل بيت ظلم مي‌کند آنکه به مبادي الهي ظلم مي‌کند و مانند آن، ظلم به جامعه مي‌کند، از شدت پشيماني دستش را گاز مي‌گيرد.

گاهي هم پشيماني افسوس است نه پشيمان غمبار. درباره شهدا، وجود مبارک حضرت در يکي از خطبه‌ها دارد که وقتي اين شهداء به لقاء الله رسيدند و ما باخبر شديم اين انگشت‌هايمان را مي‌گزيم اين عض يد عض پشيماني است يا تعجب است که عجب دوستاني را ما از دست داديم. غير از اين ننگ و رسوايي و مانند آن است. آن مطلب در يک خطبه ديگر است که اگر بزرگاني و دوستاني از ما شربت شهادت نوشيدند ما در تشييع اينها انگشت را به زبان و دهان مي‌گذاريم تعجب مي‌کنيم. اين تعجب کردن است نه افسوس خوردن، يا افسوس از اين جهت است که ما بزرگاني را دست داديم.

غرض اين است که اين بيان نوراني حضرت از آن آيه گرفته شده است که ذات اقدس الهی در قيامت مي‌فرمايد اينها يک عده هستند که دست‌هايشان را گاز مي‌گيرند. بعد فرمود: «الرَّحِيلُ وَشِيکٌ»، انسان که رحلت مي‌کند اين طور نيست که سالمند بشود و همان­طوري که به نوبت آمدند به نوبت بروند اين چنين نيست؛ گاهي زود مي‌روند گاهي دير مي‌روند، اين طور نيست آنهايي که زودتر آمدند براي هميشه آنها هم زودتر بروند و آنها که ديرتر آمدند هميشه آنها ديرتر بروند، نخير، بعضي‌ها هستند که خداي ناکرده در جواني زودتر رحلت مي‌کنند. وشيک يعني سريع است. رحيل رحلت کردن. انسان از جايي به جايي ديگر مي‌رود نه از بين برود. انسان خواب است بيدار مي‌شود. در برزخ يک مقدار بيداري است در قيامت بيداري محض است که اصلاً در غالب موارد الا ما خرج بالدليل کلمه يوم، يومئذ در قرآن مربوط به قيامت است. الا در موارد استثنايي روز مربوط به همين روزهاي دنيا باشد وگرنه کلمه يوم و يومئذ هر چه در قرآن کريم آمده درباره قيامت است، مثل روز است.

فرمود اين رحلت است از جايي به جايي ديگر مي‌رويد. هيچ فرقي نمي‌کند که انسان زنده باشد يا نه. مي‌بيند در محضر ذات اقدس الهی است. فرمود اين نزديک است. «الرَّحِيلُ وَشِيکٌ». بعد فرمود: «مَنْ أَبْدَي صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ»، اين هم مطلب روشنی است. يک وقت است يک کسي با افراد ديگري مبارزه مي‌کند حالا معلوم نيست حق با او است يا نه، گاهي ممکن است پيروز بشود گاهي ممکن است شکست بخورد؛ اما در برابر دين در برابر حق هر کسي چهره نشان بدهد به هلاکت گرفتار مي‌شود «مَنْ أَبْدَي صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ»، الا و لابد برنامه‌اي ندارد مگر اينکه به هلاکت مي‌رسد «مَنْ أَبْدَي صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ».

بعد مي‌فرمايد به اينکه دو تا راه براي به مقصد رسيدن دارد؛ يکي صبر کردن و يکي هم دعا کردن که ممکن است با هم جمع شوند. اين‌ طور نيست که اگر صبر بکند به مقصد نرسد، بيراهه رفته است، نخير، راه همين است. دو تا راه دارد چون براي هر چيزي يک زمان و زميني دارد مقدّري دارد اموري دارد که بايد تدبير بکند. گاهي انسان مصلحت خودش را نمي‌داند که مصلحت انسان چيست؟ گاهي مصلحت انسان در صبر کردن و بردبار بودن است که اين حادثه الآن به او نرسد مثلاً دو روز ديگر به آن برسد. اينجا هم حضرت سفارش فرمودند که صبر يکي از راه‌هايي است که انسان قطعاً به مقصد مي‌رسد و اگر به مقصد نمي‌رسيد دستور نمي‌دادند به اينکه صبر بکنيد «مَنْ لَمْ ينْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَکَهُ الْجَزَعُ»، اگر کسي در مکتب صبر به مقصد نرسيد جزع مشکل او را حل نمي‌کند. يک وقت است که انسان از فرصت مي‌گذرد آن حرف ديگری است. اين متي متي متي‌ها که گفته مي‌شود اين در حقيقت استفهام است نه استنکار، معنايش اين نيست که خدايا دير شد چرا ندادي؟ اين در حقيقت سؤال است استفهام است چه موقع بايد اين مشکل حل بشود؟ « متي تَرَانَا وَ نَرَاكَ»[4] درباره ظهور حضرت اين‌طور مي‌گوييم تا چه موقع شما ما را ببينيد ما شما را نبينيم؟ اين تقريباً انتظار است نه اينکه خداي ناکرده گله باشد يا مثلاً اشکالي باشد « متي تَرَانَا وَ نَرَاكَ» تا چه موقع شما ما را ببينيد ما شما را نبينيم؟ اين در حقيقت درخواست ملاقات است در خواست حضور است؛ لذا ما به حضرت عرض مي‌کنيم؛ در اين زيارتي که براي حضرت است به تمام شئونات آن حضرت سلام عرض مي‌کنيم مي‌گوييم سلام بر آن وقتي که نماز مي‌خواني، سلام بر آن وقتي که پا مي‌شوي «اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ»؛‏ آن وقتي که تو داري قرآن تفسير مي‌کني آن وقتي که داري نهج البلاغه تفسير مي‌کني آن وقتي که داري کلمات پيغمبر را تفسير مي‌کني، معلوم مي‌شود ارتباط برقرار است «اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ»، «اَلسَّلامُ عَلَيکَ فِی آنآءِ لَيلِکَ وَ أَطرافِ نَهارِکَ» دائماً در عبادت ذات اقدس الهی است.

آن وقت ما چنين چيزي را توقع داريم نه اينکه گله بکنيم نه اينکه خداي ناکرده اعتراض بکنيم. مي‌گوييم «متي تَرَانَا وَ نَرَاكَ» به وجود مبارک حضرت عرض مي‌کنيم تا چه موقع شما ما را ببينيد ما شما را نبينيم؟ اين گونه از دعاها(اذکار) درخواست ملاقات يا درخواست ديگر حالا يا در خواب يا در بيداري است؛ براي مؤمن خواب هم يکي از علائم عنايت‌هاي الهي است. خيلي از بزرگان انبياء و اولياء در عالم رؤيا چيزهايي نصيبشان شد. تنها خواب براي حضرت يوسف و مانند او که نبود، انبياي ديگر هم همين‌طور بودند. خواب نعمتي است از نعمت‌هاي الهي، نه اينکه خواب غفلت باشد که انسان از همه چيز خواب باشد. خواب مدرسه است يعني انسان مي‌خوابد تا چيزهايي را که در بيداري نمي‌ديد در آن عالم ببيند. فرصت مناسبي است. اينکه گفتند مثلاً آدم سبک‌تر بخوابد رو به قبله بخوابد با فلان دعا بخوابد اين مکتب است، مثل اينکه دارد به کلاس درس مي‌رود. خيلي از حقائق است که در عالم رؤيا براي انسان روشن مي‌شود اينجا هم فرمود به اينکه اگر کسي در برابر حق چهره نشان بدهد به هلاکت گرفتار مي‌شود و اگر کسي صبر و بردباري به داد او نرسد جزع مشکل او را حل نمي‌کند؛ هم صبر لازم است هم گاهي ناله و گريه لازم است. گريه خوب است نعمت خوبي است «وَ سِلَاحُهُ‏ الْبُكَاء»[5] انساني که اهل ناله و گريه است داراي قلب رؤوف و رقيقي است اين نعمت خوبي است، اسلحه ما همين است. ما در جنگ با شيطان سلاحي غير از گريه نداريم. او از هر نظر مسلّح است و ما هيچ سلاحي در دست نداريم. سلاح ما در جنگ با شيطان در جنگ با نفس اماره در جنگ با دشمنان داخلي و جهل، در جنگ با جهالت همان گريه است «وَ سِلَاحُهُ‏ الْبُكَاء»، اين بکاء يعني تضرع به درگاه ذات اقدس الهی.

اين ناله به درگاه ذات اقدس الهی انسان را مسلّح مي‌کند، هم بر دشمن دروني پيروز مي‌شود که:

گر شود دشمن دروني نيست ٭٭٭ باکي از دشمن بروني نيست[6]

هم بر دشمن بيروني. غرض اين است که اين اشک ريختن سلاح مؤمن «وَ سِلَاحُهُ‏ الْبُكَاء»، در ارتباط با ذات اقدس الهی خيلي مشکل آدم را حل مي‌کند، اما در برابر بيگانه انسان عزيز است به هيچ وجه تسليم نخواهد شد به هيچ وجه خواسته‌هاي آنها را انجام نمي‌دهد چون سلطه برای اسلام و مسلمين است.

نمي‌دانم شما اين دعاي نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه يا دعاي نوراني امام باقر و ائمه ديگر در روز عرفه را ديديد، عرض مي‌کنند خدايا از من ضعيف‌تر در عالم احدي نيست. از من نازل‌تر در جهان احدي نيست. در بخش پاياني دعاي روز عرفه صحيفه سجاديه همين است چون انسان هر چه پايين‌تر بشود جلال و شکوه خدا را بالاتر مي‌بيند. از من ضعيف‌تر در عالم احدي نيست، چون وقتي خودش را هيچ چيزي حساب نکند همه چيز نصيب او خواهد شد. اين عزت در سايه آن ذلت است. گرچه فرمود ﴿لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ[7] اما فرمود حواستان جمع باشد اين گفتم ﴿لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ، اما ﴿الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً؛[8] همه آيات اين‌طور است. براساس اينکه «القُرآن يُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً» آن آيات مفسر جمع‌بندي مي‌کنند ﴿الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً، عزت بالاصاله را مي‌خواهيد؟ پيش ذات اقدس الهی است، غير از آنجا خبري نيست. «من أين لي کذا من أين لي کذا» «يَا رَبِّ وَلَا يُوجَدُ إِلّا مِنْ عِنْدِكَ»[9] در  اين دعاها اين است که هر کمال و جمالي باشد بايد از ناحيه شما باشد. توحيد معنايش همين است.

غرض اين است که از دو تا راه به نحو مانعة الخلو کهم مکن است با هم جمع بشوند،خدا با ما سخن مي‌گويد؛ هم راه برهان هم راه وجدان و شهود. راه برهان اين است که ﴿سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّآيات فراواني است. راه شهود اين است که هر شب ما را مي‌خواباني و بيدار مي‌کني. هر شب ما را به محضر خودش مي‌برد و بازمي‌گرداند. خواب همين است. جدايي از بدن و جدايي از دنيا انسان از دنيا جدا مي‌شود، آسمان و زمين براي او فرق نمي‌کند، خواب يعني اين. بسياري از بزرگان معارفشان را در عالم رؤيا ديدند. اينها مي‌خوابند که بيدار بشوند، اين مزاحم را بردارند. منتها ما فکر مي‌کنيم که اين خواب تعطيل است، نخير، خواب تعطيل نيست. يک فرصت مناسبي است که هم انسان به جا بخوابد و بجا خوب خواب ببيند.

وجود مبارک پيغمبر دو تا راه داشت که جمع مي‌شد؛ راه اصلي‌اش که همان سخنراني و اينها بود که خدا فرمود وقتي وارد مسجد شدي رفقا آمدند مؤمنين آمدند مي‌خواهي سخنراني بکني ﴿وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ[10] اول به همه سلام بکن. اينکه مي‌بينيد خطيب که وارد شده سلام مي‌کند به حضار، از همين آيه گرفته شده است. فرمود ای پيغمبر، وقتي که وارد مسجد شدي مؤمنين آمدند مي‌خواهي سخنراني بکني قبل از سخنراني بگو «السلام عليکم»: ﴿وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ. اين ادب محفل پيغمبر است حضرت به شاگردانش سلام مي‌کرد. اين محفل علمي است محفل علمي منشأ برکت است منشأ عنايت الهي است. اگر گوينده پيغمبر هم باشد وظيفه او سلام کردن است ﴿وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ. اين دستور اسلامي بود که پيغمبر هم همين‌ کار را مي‌کرد، آنها هم جواب مي‌داند که «و عليکم السلام». بعد از اينکه سخنراني را تمام مي‌کرد مي‌فرمود: «هَل مِنْ مُبَشِّرَات»؟ ديشب در عالم رؤيا چه ديديد؟[11] مثل اينکه هر روز امتحان مي‌کنند که شما اين صفحه را خوانديد مباحثه مي‌کنيد، از شاگردان چهار تا سؤال مي‌کنند. حضرت سؤال مي‌کرد که «هَل مِنْ مُبَشِّرَات»؟ ديشب در عالم رؤيا چه ديديد؟ اين رسم بود. اگر آن بزرگوار به جايي رسيد که گفت: «أَصْبَحْتُ مُؤْمِناً حَقّا» تا «كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَي عَرْشِ رَبِّي» من اينها را ديدم، حضرت فرمود: خوشا به حال تو، به اين وضع باش[12] در بين شاگردان ايشان شاگرد نمونه‌اي بود «كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَي عَرْشِ رَبِّي» آن را به اين وضع ديدم، اما اين جواب سؤال حضرت است. حضرت از شاگردان سؤال مي‌کرد «هَل مِنْ مُبَشِّرَات»؟ اين سؤال روزانه حضرت بود ديشب در عالم رؤيا چه ديديد؟ اين دو گونه تربيت است؛ يکي تربيت آيات ظاهري و تفسير نحو و صرف و مانند آن است، يک تفسير شهودي است تفسير باطني است که شما با متکلم ديشب سخن گفتيد چه شنيديد؟ به شما چه گفتند؟ انسان مي‌خوابد که بيدار بشود، نمي‌خوابد که بخوابد. خواب مدرسه است. اينکه ما مي‌خوابيم و براي ما مدرسه نيست براي اينکه بلد نيستيم خواب يعني چه.

يک وقتي در محضر پيغمبر يک کسي _ جشأ _ آروغ زد. آن ادب محض در حضور جمعيت به او گفت که «اكْفُفْ جُشَاكَ»[13] آدم اين قدر مي‌خورد که در مجلس آروغ بزند؟ اين پيغمبر است با اينکه ادب او ممتاز بود. فرمود آدم اين قدر غذا مي‌خورد که در مجلس آروغ بزند؟ «اكْفُفْ جُشَاكَ»، جشأ يعني آروغ. او  با حفظ آن ادب شاگردانش را اين‌طوري تربيت مي‌کرد.

يک وقت است که فقط درس ظاهري بود تدريس مي‌کرد ﴿وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ[14] اينها درس‌هاي ظاهری بود که حضرت در مسجد مي‌گفت. يک وقتي مي‌فرمود که «هَل مِنْ مُبَشِّرَات»؟ ديشب چه ديديد؟ اين سؤال و جوابي که حضرت مي‌کند يک وقت است که مي‌گويد اين آيه چيست آن آيه چيست، اين سؤال و جواب عادي است، اما مي‌گويد ديشب چه ديدي؟ آن يکي گفت: «كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَي عَرْشِ رَبِّي»، اين‌طور تربيت مي‌کردند.

پس دو تا راه دارد هرگز نگفتند اينها برای معصومين است. آنکه برای معصومين است که اصلاً احدي به آنجا دسترسي ندارد. در آن جلسه قبل به عرضتان رسيد معصوم چيزي دارد که راه فکري ندارد. درباره معصوم اين دو چيز اصلاً راه فکري ندارد نه معجزات معصوم و نه علم غيب معصوم. در آن جلسه قبل هم به عرضتان رسيد که علوم ما چه علوم قريبه با قاف باشد که در حوزه و دانشگاه است چه علوم غريبه با غين باشد که در حوزه و دانشگاه نيست در جاهاي ديگر است، حالا محرّم بودنش را کار نداريم سحر و شعبده و جادو و مانند آن، آنها علم است موضوع دارد محمول دارد مبادي دارد مسائل دارد درس خواندن دارد_  حالا حرام است مطلب ديگری است _ يک کسي مي‌خواهد درس بخواند ساحر بشود مي‌تواند، علم است موضوع دارد محمول دارد نسبت دارد مسائل دارد؛ اما معجزه از سنخ علوم نيست کسي درس بخواند معجزه بياورد. اين پيوند غني و قوي روح است با روح‌آفرين؛ نظير اينکه گفتند «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء»[15] از همان قبيل است. الآن در حوزه‌ها دو تا راه دارد براي درس‌خواندن وجود دارد؛ يک راه علمي دارد همين درس و بحثي است که انسان درس مي‌خواند عالم مي‌شود يک وقتي است که نه، راه علمي ندارد مثلاً در مسئله تجارت مسئله توليد يک کسي توليد مي‌کند کسب مي‌کند ابتکاري دارد درآمدي دارد کشاورزي دارد دامداري دارد مالدار مي‌شود. يک کسي تاجرزاده است اين تاجرزاده ثروتي گيرش مي‌آيد مي‌شود به او گفت که آقا، جنابعالي چه کار کردي که سرمايه‌دار شدي؟ اين طور نيست. اين پيوند مي‌خواهد. ديگري که رفته درس خوانده توليدي دارد کشاورزي دارد دامداري دارد به او مي‌گويند آقا، چه کار کردي که وضع مالي تو خوب شد؟ او مي‌گويد من اين کار را کردم اين راه بود اين وضع بود اين کارگر بود اين راه‌ها را رفتم تاجر شدم. اين راه علمي دارد مي‌شود راه اقتصاد؛ اما يک کسي تاجرزاده است؛ پدرش مرد ثروتش سنگيني گير او آمد. اين شخص به او گفت جنابعالي چکار کردي که سرمايه‌دار شدي که ما هم انجام بدهيم؟ اين پيوند مي‌خواهد اينکه درسي نيست. علم دو طور است: يک وقتي درس و بحث حوزه و دانشگاه است که علم الدراسه است يک وقتي «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء»، اين محصول نماز شبش است اين راه فکري ندارد. چه طور شد که وجود مبارک حضرت به او توجه کرد او عالم رباني شد؟ چه طور شد ندارد. غرض اين است که جزء علوم نيست. علوم نيست يعني علوم نيست!

معجزه جزء علوم نيست که انسان درس بخواند معجزه بياورد. اين پيوند مي‌خواهد مثل وراثت. وراثت که کسبي نيست که بگوييم جناب‌عالي چه کار کردي که از اين آقا ارث بردي ما هم آن کار را انجام بدهيم. اين پيوند مي‌خواهد. اگر هستي او از اينجا هست با پيوند بهره مي‌برد. غرض اين است که علم الدراسه علم است و موضوع و محمول و نسبت و اينها را دارد اما علم الوراثه که اين‌طور نيست. معجزات جزء علوم نيست اسرار غيبي جزء علوم نيست که اينها مي‌توانند درس بخوانند معجزه بياورند و علم غيب جزء علوم نيست که مثلاً درس بخوانند به اسرار غيب برسند. از اين قبيل نيست.

شما ببينيد قرآن کريم _ اين کتاب بوسيدني _ وقتي حرف مي‌زند حکيمانه حرف مي‌زند. يک وقتي مي‌خواهد در جريان داود(سلام الله عليه) حرف بزند؛ خداي سبحان زره‌بافي را به داود ياد داد، اين علم است، آدم مي‌تواند درس بخواند زره‌باف بشود؛ اينجا فرمود: ﴿وَ عَلَّمْنَا، علّمنا يعني علّمنا! ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ[16]، اما آهن در دستش نرم مي‌شود اينجا علّمنا ندارد فرمود: ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ،[17] به داود بگوييم جنابعالي چه کار کرديد که آهن در دست شما نرم شد که ما هم اين کار را بکنيم، از اين قبيل نيست. معجزات و علوم غيب جزء علومي نيست که موضوع و محمول و نسبت داشته باشد، اين پيوند مي‌خواهد. ربطه به ذات اقدس الهی مي‌خواهد اين اراده الهي مي‌خواهد. اين حکمت تعبير لطيف قرآن کريم است که درباره زره‌بافي تعبير به علم مي‌کند ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ، اما درباره نرم شدن آهن در کف دست وجود مبارک داود فرمود: ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ، ما نرم کرديم. چه طوري نرم کرديم موضوعش چيست محمولش چيست از اين قبيل نيست. علم غيب، معجزه، عصمت اينها جزء علوم نيست که انسان درس بخواند معجزه بياورد يا درس بخواند معصوم بشود از اين قبيل نيست. اين پيوند مي‌خواهد.

پرسش: انبياء ... علم داشته يا نداشته

پاسخ: بله، اينها علم داشتند اما خود معجزه علمي نيست که انسان درس بخواند معجزه بياورد. تا شاگردان اينها هم تلاش و کوشش بکنند با درس و بحث صاحب معجزه بشوند يا صاحب علم غيب بشوند، اين پيوند مي‌خواهد نظير علم الوارثه است. علم الوراثه جزء علوم نيست.

پرسش: علم ذاتا قابل تعلّم است

پاسخ: علم بله اما منشأ علم دو قسم است؛ يک وقت است علم درس و بحث است مثل علم الدراسه، مثل علم توليد علم کشاورزي، علم اقتصاد، اين علم است و درس و بحثي است و قابل است که ياد بگيرد. يک وقتي علم الوراثه است اين شخص پسر يک تاجري است اين تاجر مُرد و ثروت به او رسيد. اين گونه از مال‌داشتن جزء علوم نيست که انسان به آن آقا بگويد جنابعالي چه کار کردي مال به شما رسيد ما هم همان کار را انجام بدهيم؟ اين جزء علوم نيست اين پيوند است اگر هويت يک کسي به جايي مرتبط باشد بله اين نصيبش مي‌شود. اين درس و بحثي نيست اين شخص چه بداند چه نداند اين کودک چه بداند چه نداند وقتي پدر مُرد مال به او مي‌رسد اين راه درسي نيست، معجزات راه درسي نيست علوم غيب درسي نيست که انسان درس بخواند _ معاذالله _ شبيه امام صادق بشود از آن قبيل نيست، اين با پيوند برقرار است نظير همين ارث و کسب. يک کسي درس خوانده علم اقتصاد خوانده عالم اقتصاد شده توليدي دارد اين علم الدراسه است. يک وقت پسر يک تاجري است نمي‌شود گفت که جنابعالي چکار کرديد مالک شديد ما هم همان کار را بکنيم؟ اين است که تعبير قرآن اين است که ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ، آنجا علم است، اما وقتي به نرم کردن آهن رسيد مي‌فرمايد: ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ، ما آهن را نرم کرديم نه اينکه «علمناه الانة الحديد» به او ياد داديم که چگونه آهن را نرم بکند. اين علم نيست.

بنابراين انسان دو راه دارد؛ يکي آن راه سحر است که وجود مبارک پيغمبر سؤال مي‌فرمود: «هَل مِنْ مُبَشِّرَات»؟ ديشب در سحر چه ديديد؟ اينها را حضرت تربيت مي‌کرد شاگرد تربيت کرد. فرمود اين کار را بکنيد حالا معجزه نصيبشان نمي‌شود علم غيب نصيبشان نمي‌شود اما خيلي از اسرار عالم _ اينها که جزء علوم غيب نيست جزء معجزات نيست _ براي آدم کشف مي‌شود. خواب خوب ديدن مانند آنچه وجود مبارک يوسف(سلام الله عليه) ديد اين‌گونه از چيزها مقدور آدم است که آدم خواب خوب ببيند و تعبير بشود به کذا و کذا. حضرت به شاگردانش می­فرمود: «هَل مِنْ مُبَشِّرَات»؟ ديشب در عالم رؤيا چه ديديد؟ پس دو تا راه دارد. اينها را که کسي نگفت مخصوص ائمه است. اينها را وجود مبارک پيغمبر از همه شاگردان خودش سؤال می­کرد چرا ما از اين راه محروم باشيم؟ چرا؟ کسي نيامده جلوي ما را بگيرد که اين راه­ها برای شما نيست. اميدواريم إن‌شاءالله نصيب همه ما بشود.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. سوره نوح، آيه17.

[2] . سوره زمر، آيه42.

[3] . سوره فرقان، آيه27.

[4] . المزار الکبير(للمشهدی)، ص582.

[5]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص850.

[6]. هفت اورنگ (جامي), سلسلةالذهب, دفتر اوّل، بخش35.

[7]. سوره منافقون، آيه8.

[8]. سوره نساء، آيه39؛ سوره يونس، آيه65.

[9]. مصباح المهتجد، ج2، ص582.

[10]. سوره انعام، آيه54.

[11] . ر.ک: الكافي، ج8، ص90.

[12]. ر.ک: الكافي، ج‏2، ص54.

[13]  . صحيفة الامام الرضا(عليه السلام)، ص69؛ بِإِسْنَادِهِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(عليه السلام) قَالَ قَالَ أَبُو جُحَيْفَةَ أَتَيْتُ النَّبِيَّ (صلي الله عليه و آله و سلم) وَ أَنَا أَتَجَشَّأُ فَقَالَ لِي «يَا أَبَا جُحَيْفَةَ اكْفُفْ جُشَاكَ فَإِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ شِبَعاً فِي الدُّنْيَا أَطْوَلُهُمْ جُوعاً يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَالَ فَمَا مَلَأَ أَبُو جُحَيْفَةَ بَطْنَهُ مِنْ طَعَامٍ حَتَّي لَحِقَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».

[14]. سوره بقره، آيه129.

[15]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏1، ص32.

[16] . سوره انبياء، آيه80.

[17]. سوره سبأ، آيه10.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق