أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
کلمه طيبهاي که در هفته قبل مطرح شد اين بود که وجود مبارک حضرت امير فرمود: «مَا شَکَکْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ»[1]، از آن لحظهاي که حق را به ما نشان دادند ما هرگز شک نکرديم. يکي از آقايان مرقوم فرمودند که اگر به ديگران هم نشان بدهند ديگران هم شک نميکنند. اين چنين نيست خيلي از موارد است که ما چيزي را ياد گرفتيم و براي ما روشن شد ولي عمل نکرديم. اين کار هر کسي نيست که معصوم بماند. ممکن است يک مدتي زحمت بکشد عدالت را حفظ بکند اما عصمت يک چيزي ديگر است. علم اينها، يک؛ عصمت اينها، دو؛ کسبي نيست. بيان ذلک اين است که اينها از نظر علمي قدرت دارند معجزه بياورند. معجزه از هر دو رشته علمي خارج است؛ علم يا علم قريبه با قاف است که در حوزهها و دانشگاهها و مراکز فرهنگي مطرح است، انسان درس ميخواند کتاب ميخواند، چيزي ياد ميگيرد. اينها جزء علوم قريبه با قاف است. يا علم محرّم و ممنوع است که علم غريبه با غين است مثل سحر و شعبده و جادو؛ آن هم علم است موضوع دارد محمول دارد درس خواندن دارد عالم شدن دارد منتها حرام است. غرض اين است که سحر و شعبده و جادو علم است؛ علم مبادي دارد مسائل دارد فروع دارد اصول دارد اينها علم هستند. علم ياد گرفتني است.
اما معجزه از سنخ علوم نيست که انسان بخواهد جايي درس بخواند معجزه بياورد. يا جايي درس بخواند معصوم بشود. اين دو رشته اصيل آسماني است که در زمين معادل ندارد؛ يعني مثلاً انسان صد سال درس بخواند معصوم بشود معجزه بياوريد. معجزه جزء علوم نيست که موضوع داشته باشد محمول داشته باشد، به قدرت اراده نفس وابسته است از سنخ علم نيست تا ما بگوييم ديگران هم انجام میدهند همانطور که مسيح انجام میداد. ببينيد سحر اينطور است شعبده اينطور است جادو اينطور است اينها روي علم است. علم حالا يا حلال يا حرام، موضوع دارد محمول دارد مسائل دارد مبادي دارد درس خواندن دارد ميشود دنبالش رفت و ياد گرفت؛ حرام و حلالش يک مطلب ديگري است. علوم حوزوي و دانشگاهي هم همينطور است موضوع دارد محمول دارد نسبت دارد مسائل دارد مبادي دارد ميشود درس بخوانند؛ اما معجزه از سنخ علوم نيست که کسي درس بخواند معجزه بياورد. اين معجزه به مظهريت اراده ذات اقدس الهی وابسته است.
خليفه به چه کسي ميگويند؟ خليفه به کسي ميگويند که کار خودش را انجام بدهد يا کار مستخلفعنه را انجام بدهد. اينکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[2] خليفه به چه کسي ميگويند؟ خليفه به کسي ميگويند که عالم خوبي باشد امامت بکند مشکل مردم را حل بکند؟ او که خليفه نيست. خليفه کسی است که کار مستخلفعنه را انجام بدهد نه کار خودش را. کسي درس بخواند عالم بشود مجتهد بشود فقيه بشود حکيم بشود کار خودش را انجام داده، کار او را انجام نداده. کار او مديريت نظام است هستي را ميخواهد اداره کند؛ از ارض تا سماء از عرش تا فرش را او اداره کند. آسمان حرف او را گوش ميدهد زمين گوش ميدهد؛ امروز آنجا ببار، اينجا نبار. کسي که فرمانرواي کل است، نامش خدا است؛ فرمود من ميخواهم خليفه قرار بدهم، خليفه يعنی اين نه يعنی امام، نه يعني آدم عالم، نه يعني محقق. خليفه کسی است که کار مستخلفعنه را انجام بدهد نه کار خودش را. کسي درس بخواند کامل بشود کار خودش را انجام میدهد. تهذيب نفس دارد رياضت ميکند اربعينها ميگيرد اعتکافها شرکت ميکند کار خودش را انجام میدهد ميخواهد کامل بشود، کار او را انجام نمیدهد.
اينکه خيليها میگويند ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾، انسان خليفة الله است، انسان کجايش خليفة الله است؟ او فرمود من ميخواهم خليفه قرار بدهم نشانهاش اين است که ﴿يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْض﴾[3]. شما الآن تمام علما و محققان را جمع بکنيد يک مشت آهن به دستشان بدهيد بگوييد که اين را نرم بکنيد. اين ميشود معجزه ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾[4] يک وقت است که مسئله صنعت و اينها است تعبير قرآن اين است که ما اين علم را يادش داديم: ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ﴾،[5] ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ﴾ يک وقتي مسئله اين است که آهن را دستش را نرم ميکنيم اينجا ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ﴾ نگفته است، فرمود: ﴿وَ أَلَنَّا﴾، ﴿وَ أَلَنَّا﴾ يعني ﴿وَ أَلَنَّا﴾، ما آن را در دستش نرم کرديم. کسي آهن را در دستش بگيرد و نرم بکند اينکه علم نيست. اوچگونه ميتواند درس بخواند که آهن را نرم بکند؟
غرض اين است که معصوم دو چيز الهي دارد علم دارد که «علي وجه الأرض» پيدا نميشود که کسي بخواهد درس بخواند معجزه بياورد؟ اين نيست. چون او خليفهی الله است خليفهی الله کار الهي را بايد بکند. کار الهي که در حوزه و دانشگاه و اينها نيست. معجزه از سنخ علوم نيست نه علوم قريبه با قاف نه علوم غريبه با غين که آدم سالها درس بخواند معجزه بياورد، اين نيست. و همچنين عصمت که معصوم باشد و اصلاً اشتباه نکند، محال باشد اشتباه بکند، چه کسي چنين قدرتي دارد؟ صدها سال نماز شب بخواند روزه بگيرد مسلط بشود بر تمام خواستهها که اصلاً اشتباه نکند، اين علي است که «مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِ مُذْ أُرِيتُهُ»[6] مبادا کسي خيال بکند که اگر به ديگران هم نشان بدهند ديگران هم شک نميکنند؛ اگر ديگران يعنی انبياء و اولياء بله درست است انبياء و اولياء هم خليفه الهي هستند اما خليفه الله آن است که کار الله را انجام بدهد نه اينکه امامت جامعه را انجام بدهد، معلم بشود، مؤلف بشود، او که کار خودش را انجام میدهد. بر زمين حکومت کند بر آسمان حکومت کند به ابر بگويد ببار اين کار الهي است اين خليفه الله است.
غرض اين است که المعجزه بابش جدا است، علم غيب، العصمة بابش جدا است. بله ممکن است انسان ساليان متمادي زحمت بکشد فرد عادل خوبی بشود خيلي مواظب کارهاي خودش باشد اين ممکن است؛ اما حضرت فرمود من در عمرم اشتباه نکردم کسي هم قدرت ندارد ما را به اشتباه بيندازد «لاَ ضَلَلْتُ وَ لاَ ضُلَّ بِي»[7] ما نه بيراهه رفتيم نه کسي قدرت دارد ما را به بيراهه بکشاند. اين چند جمله که نه بيراهه رفتيم نه کسي ما را بيرون برد. نه خودمان جهل داشتيم نه تجاهل کرديم. کسي نميتواند در ما اثر بگذارد. ما خليفه او ميشويم. بايد حجت او باشد هر چه از اين زبان مطهر درآمده براي ما حجت است. بهشت و جهنم ما را اين لبان مطهر تأمين ميکند. چه کسي قدرت دارد که بگويد «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»[8] چه کسي قدرت دارد چنين حرفي بزند؟ شما صدها ابن سينا داشته باشيد نمیتوانند. حضرت فرمود مشرق برويد مغرب برويد حرف اين است که من ميگويم.
غرض اين است که اينکه در جلسه قبل از حضرت نقل شد که فرمود: «مَا شَکَکْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ»، بعضي از آقايان مرقوم فرمودند که اگر اين فيض به ديگري برسد ديگري هم شک نمیکند بله، اگر ديگري را معصوم بکند مثل انبياء و اولياء، اينها همين هستند. اما اگر ديگري را بخواهد عالم بکند فيضي خاص به او بدهد نخير، اينچنين نيست. اين «فيض روح القدس از باز مدد فرمايد * ديگران هم بکنند آنچه مسيحا میکرد»[9] نخير! اگر منظورتان امام و پيغمبر است بله درست است. از امام و پيغمبر پايين آمدي فيض روح القدس هر چه به ديگران کمک بکند ديگران ميشوند عادل خوب و معادل هم دارند.
غرض اين است که اين دو چيز لا شريک له است يعني معجزه لا شريک له، کسي همتاي پيغمبر بشود با درس خواندن، معجزه بياورد نمیتواند، معجزه از سنخ علوم نيست. اين به قدرت اراده وابسته است نه به علم. موضوع ندارد محمول ندارد شما چکار کرديد که اين آهن نرم شد؟ اين آهن در دست او مثل موم نرم ميشود. اين درس خواندنی نيست اما آن قسمتهاي مديريت و اينها البته علم هست و آدم ميتواند کاري بکند؛ اما اين کار خودش است نه کار خدايي. کار خدايي اين است که داود ميگويد. داود کاري کرد که وقتي نماز جماعت ميکرد سلسله جبال به او اقتدا ميکنند ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ﴾[10] سلسله کوهها برويد برويد عجله کنيد داود نماز ميخواند. اين ميشود معجزه. او ميشود خليفه الهي. دستور رسمي ميدهد ای سلسله جبال الآن وقت نماز داود است ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ﴾ برويد به همراه او همناله بشويد. او ميشود خليفة الله؛ اما يک کسي آدم خوبي بشود مرجع خوبي بشود حکيم بشود فقيه بشود، بله، يک انسان عالمي است محقق است عالم عادلی است ولي «ديگران هم بکنند آنچه مسيحا میکرد». غرض اين است که حساب اين دو رکن بايد جدا باشد المعجزه العصمة؛ اينها جزء صفات خاصه است که ذات اقدس الهی به خليفه خود عطا ميکند نه به علما و دانشمندان و مانند آن.
پرسش: معجزه خلاف علم نيست
پاسخ: نه، خلاف علم نيست مطابق با حق است منتها علم الهي است. ما دو نوع علم داريم: يک وقت علم زيد و عمرو و بکر و خالد است يک وقت علم الهي است. علم الهي به ازليت و ابديت وصل است.
در اينجا بعد از اينکه درجمله نوراني 184 فرمود «مَا شَکَکْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ»، فرمود: «مَا کَذَبْتُ وَ لاَ کُذِّبْتُ وَ لاَ ضَلَلْتُ وَ لاَ ضُلَّ بِي»، ما محدودهمان معصوم است نه خودمان دروغ ميگوييم نه دروغ در حريم ما راه دارد اينجا منطقه ممنوعه است. مثلاً کسي خبر دروغ بدهد ما قبول بکنيم ما را فريب بدهد اينطور نيست. نه دروغ گفتيم نه دروغ در ما اثر ميگذارد. نه بيراهه ميرويم نه کسي ميتواند ما را از راه به در ببرد اينجا منطقه ممنوعه است. اين جمله نوراني 185 است که فرمود: «مَا کَذَبْتُ وَ لاَ کُذِّبْتُ وَ لاَ ضَلَلْتُ وَ لاَ ضُلَّ بِي».
در جمله نوراني 186 فرمود: «لِلظَّالِمِ الْبَادِي غَداً بِکَفِّهِ عَضَّهٌ»، کسي که ستم ميکند؛ حالا جريان غزه و اينها ديگر جاهليت است نه جهل. چهطور خدا اينها را بگيرد معلوم نيست! اين نالهها چگونه اثر بکند و به حق علي و اولاد علي صهيونيست را ريشهکن بکند، آن روشن نيست که چهطور ميخواهد اينها را بگيرد و نسلشان را ريشهشان را قطع بکند! فرمود اولين باري که ظالم ظلم ميکند ذات اقدس الهی بساطش را کف دستش ميگذارد. ظلم با اين نظام هماهنگ نيست. شما اگر خداي ناکرده يک غذايي ناسالم خورديد برميگردانيد. اين دستگاه را ذات اقدس الهي دستگاه صد درصد سالم قرار داد. چرا آروغ ميزنيم غذا را برميگردانيم؟ اصلاً اين غذا با اين دستگاه سازگار نيست. اين يک تجربهاي است نموداري است براي ما؛ ما يک جهان کوچک هستيم «جهاني است بنشسته در گوشهاي»[11] عالم را ميخواهيد بشناسيد خودتان را بشناسيد. اين دستگاه با اين غذا سازگار نيست. يا در درون فشار ميآورد ما را وادار ميکند به سراغ دکتر برويم، يا از پايين دفع ميشود يا از بالا. بالاخره اين با اين بدن سازگار نيست. ذات اقدس الهی اين بدن را با يک الگوي خاص آفريد. عالم با ظلم سازگار نيست، شما ميخواهيد چکار بکنيد؟ ميخواهيد کجا مخفیاش بکنيد؟ هر جا بخواهيد مخفیاش بکنيد خودش را نشان ميدهد.
فرمود به اينکه ظالم رسوا است. اولين بار رسوا است. کجا ميخواهد کار را مخفي بکند؟ غرض اين است که ظلم نه تنها کار بدی است با نظام عالم سازگار نيست، بله بد است و جهنم دارد. يک وقت است ميگويند انسان ناپرهيزي ميکند و اين کار بدی است؛ البته کار بدي است گاهي کارهاي حرام هم هست غذايي که براي او ضرر دارد را بخورد. اينها سرجايش محفوظ است اما اين با دستگاه سازگار نيست اين ديگر در اختيار آدم نيست. اين بدن يک دستگاه خاصي است اين با غذای سالم سازگار است. غذاي ناسالم را اين برميگردند اين يا قي ميکند از بالا دفع میشود يا از پايين دفع ميشود. نظام هستي ظلم برنميدارد. همه بزرگان آمدند تاريخشان ثبت است مزارشان مانده اما اين همه ستمکاراني که آمدند اثري از اينها نيست. اين عالم اين جهان کار الهي است فرمود ما جهان را به بهترين وجه خلق کرديم ﴿فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾[12] درباره انسان است درباره جهان است.
ما دستگاهمان طوري است که باطل برنميدارد منتها در محدوده خاصي. معصوم در يک حوزه وسيعتري است که حرف باطل در ما اثر نميکند خلاف فوراً براي ما کشف ميشود، ما نه بيراهه رفتيم نه کسي ميتواند ما را به بيراهه ببرد. نه گمراه شديم نه ميتوانيم گمراه بکنيم «وَ لاَ ضَلَلْتُ وَ لاَ ضُلَّ بِي»، چه کسي ميتواند اين حرف را بزند؟ هيچ کس نميتواند. چه کسي ميتواند اطمينان داشته باشد گاهي چند نفر ممکن است توصيه بکنند خبر دروغ به آدم بدهند آدم وضعش عوض بشود، اما فرمود ما اينطوری نيستيم که کسي بخواهد با خبر دروغ توصيه بکند مثلاً مسير ما را عوض بکند اينچنين نيست. پس «لِلظَّالِمِ الْبَادِي غَداً بِکَفِّهِ عَضَّهٌ»، اين برای ظلم است. بعد فرمود که «مَا کَذَبْتُ وَ لاَ کُذِّبْتُ وَ لاَ ضَلَلْتُ وَ لاَ ضُلَّ بِي»، ما نه خودمان دروغ گفتيم نه کسي ميتواند با دروغ ما را منحرف بکند. نه خودمان بيراهه رفتيم نه کسي ميتواند ما را گمراه کند.
مستحضريد اين زيارتنامه براي ما يک درس است. گاهي انسان ممکن است حرم مشرف نشود و موفق نشود اما اين زيارت جامعه و اينها را مطالعه کردن درس يعني درس است. در اين زيارت جامعه ما چه ميگوييم؟ زيارت تنها اين نيست که خدايا پدر و مادر ما را بيامرز يا خدايا زندگي ما مسکن ما بچههاي ما را حفظ کن اينها حاجتهايي است که عرضه ميکنيم و إنشاءالله انجام ميدهند. اينها حاجتهاي جزئي است اما حاجت اصلي ما در اين زيارت جامعه چه بايد باشد؟ آن زيارت اصلي که حضور معصوم مشرف ميشويم ميگوييم. همه آن حاجتها را هم بايد بخواهيم اثر هم دارد همه اينها اثر دارد؛ اما به معصوم عرض ميکنيم که شما فرموديد که ما مکتب خاص داريم که فرشتگان و اينها در مکتب ما هستند و اين مکتب است که علمهاي تازه دارد حرفهايي دارد که در جاهاي ديگر نيست؛ «لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ»[13] فرمود ما علمهايي فراواني داريم شاگردان زيادي هم هست که ياد ميگيرند. اما يک سلسله علومي داريم که شاگردان اصلی ما که انبيا هستند ياد میگيرند. اين را ما در زيارت جامعه حرم مطهر حضرت رضا(سلام الله عليه) ميخوانيم، اگر يک ملک مقربي باشد آنها هم شاگردان ما هستند. نبي مرسلي باشد شاگردان ما هستند. آن علمي که ما داريم فقط اين آقايان ميتوانند شرکت کنند. علوم ديگر مثل فقه و اصول و اينها را ديگران هم ميتوانند شرکت کنند.
ما در زيارت امام رضا چه ميخواهيم؟ به حضرت در آخرهاي زيارت جامعه عرض ميکنيم که توفيقي بده که از آن علمي که «لا يحتمل»[14] استفاده کنيم. اين چيست؟ اين کجاست؟ انسان چه مقامي دارد؟ شما که فرموديد ما شاگردان خاص داريم آن شاگردان يا نبي هستند يا ملک، اين چيست؟ اين را گفتيد بخوانيد. اگر اثر نميکرد که نميگفتند بخوانيد. زيارت صرف اينکه انسان برود قرائت کند نظير قرائت يک سوره که نيست. طلب است خواستن است. به حضرت عرض ميکنيم شما که چنين علمي داريد، شاگردان خصوصي هم که داريد، اجازه بدهيد ما هم اينجا بنشينيم«لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ» به ما هم بدهيد. حالا ما به آن مقام نميرسيد آنها هزار تا دارند ما يک ذرهاش را داشته باشيم. يک ذره هم داشته باشيم براي ما کافي است. چون بالاخره ما يک ذره را داشته باشيم در خيلي از کارها جلوي آدم را ميگيرد. حالا لازم نيست که انسان حرم مشرف بشود چون حرم و غير حرم براي آنها يکي است. اين زيارت جامعه را در خانه در سحر يا غير سحر ميخواند. اينکه حضرت فرمود ما اين هستيم ما اين هستيم ما اين هستيم نميخواهند فقط از خودشان تعريف بکنند. مثل اينکه يک کسي اعلاميهاي در يک تابلويي بنويسد که اينجا مثلاً درس فقه است آنجا درس اصول است يعني بياييد. اينها که ميگويند ما اين هستيم ما اين هستيم يعني ميخواهند خودشان را به ما معرفي بکنند؟! يا ميخواهند بگويند ما اين هستيم بياييد. اينجا اين علم است اينجا اين علم است اينجا اين علم «لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ»، بعد هم ميگوييم «و اجعلني ممن تحتمل علمک» در همين زيارت است. خدايا توفيقي بده که ما اين علم را تحمل بکنيم. يک ذرهاش به ما برسد تا آخر عمر آدم راحت است ديگر بيراهه نميرود. ممکن است حوادث زياد پيش بيايد تحولات زياد پيش بيايد ولي بالاخره او بيراهه نميرود. خيليها ممکن است کسي را منحرف بکنند اغوا بکنند اما او بيراهه نميرود. اين خيلي حرف است.
حالا در مورد حضرت امير اعمال او را ميسنجند يا خودش ميشود ميزان اعمال؟ اعمال ما را در ترازو ميسنجند. در خصوص زيارت مخصوص حضرت امير چه ميگوييم؟ «السَّلَامُ عَلَي مِيزَانِ الْأَعْمَال»[15] تو ترازو هستي. ما با اينها روبرو هستيم. ترازو را که نميسنجند، اعمال را ميگذارند در ترازو ميسنجند. ترازو را ميسنجند؟! ترازو که سنجيدني نيست. ترازو خودش ترازو است «السَّلَامُ عَلَي مِيزَانِ الْأَعْمَال» کارهاي ما را با شما ميسنجند.
پس معلوم ميشود معجزه يک راه دارد، عصمت يک راه دارد، اينها نظير علوم قريبه با قاف و علوم غريبه با غين و اينها نيست اينها از اين سنخ نيستند، اصلاً از اين سنخ نيستند. ياد گرفتني نيست. تمام اين علومي که بشر دارد چه علوم دانشگاهي چه حوزوي اينها بالاخره ياد گرفتني است، تا انسان علمش را در يک ترازويي بگذارد ، محقق بشود. به هيچ وجه ممکن نيست کسي درس بخواند معجزه بياورد. به هيچ وجه ممکن نيست کسي درس بخواند و معصوم بشود. العصمة يک علمي است هبه الهي است که ميشود خليفه او. المعجزه يک علم الهي است که ميشود خليفه او. اينکه فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾، انسان خليفة الله است، کجا انسان خليفة الله بود؟ خليفة الله ﴿يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْض﴾، بعد ميفرمايد: ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ﴾، سلسله کوهها به نماز جماعت داود برويد. اين خليفه است. حالا درباره داود اسم برده است، پيامبر ما که به مراتب بالاتر از داود است.
پرسش: راه سلمان شده بسته نيست
پاسخ: بله سلما شدن کار خوبي است اما هيچ کدام از اينها مسئله عصمت را هيچ کدام از اينها مسئله معجزه را ندارد، اين دو منطقه منطقه ممنوعه است، اما سلمان شدن اباذر شدن، کار خوبي است، انسان ميتواند بشود، اين راهها إلي يوم القيامه باز است؛ اما آن راهها بسته است و اصلاً ممکن نيست کسي بخواهد جانشين خدا بشود. اين جز به دستور ذات اقدس الهی شدني نيست؛ لذا فرمود: «مَا شَکَکْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ» و مانند آن، اينها يک راههاي ديگري دارند و ما هم ميتوانيم در محدوده اينها که داخل در معجزه نباشد داخل در مسئله عصمت نباشد در اين محدوده شاگردان اينها باشيم و ياد بگيريم لذا آنچه در زيارت ائمه(عليهم السلام) در زيارت مشهد و موارد ديگر عرض ميکنيم: خدايا ما آمديم زيارت کرديم پدر و مادر ما را بيامرز، شهدا را بيامرز ذوي الحقوق ما را بيامرز معلمين ما را بيامرز، اينها سرجايش محفوظ است اما ميگوييم: آن علومي که شما داريد که به انبياء میدهيد به اولياء ميدهيد يک ذرهاش را هم به ما بدهيد.
اميدوار هستيم که شما بزرگان حوزه از اين علوم اهل بيت استفاده کنيد و اين نظام را به دست صاحب اصلياش بسپاريد يقيناً اسرائيل و امثال اسرائيل ساقط شدني است.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . نهج البلاغه، کلمه184.
[2]. سوره بقره، آيه30.
[3]. سوره ص؛ آيه26.
[4]. سوره سبأ، آيه10.
[5] . سوره انبياء، آيه80.
[6] . نهج البلاغة، خطبه4.
[7] . نهج البلاغه، کلمه184.
[8]. الكافي، ج1، ص399.
[9]. حاقظ، غزل شماره143.
[10]. سوره سبأ، آيه10.
[11]. ناصر خسرو.
[12]. سوره مؤمنون, آيه14.
[13]. الامالي(للصدوق)، ص4؛ بحار الأنوار، ج25، ص95.
[14]. ر.ک: المزار الکبير(للمشهدی)، ص529. «مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ، مُطِيعٌ لَكُمْ، عَارِفٌ بِحَقِّكُمْ، مُقِرٌّ بِفَضْلِكُمْ، مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُمْ»
[15]. بحار الأنور، ج97، ص330.
مرکز نشر اسراء ، ناشر اختصاصی آثار آیت الله جوادی آملی، در سال 1372 شمسی آغاز به کار نمود؛ تولید آثار مکتوب با کیفیت مطلوب و استاندارد، عرضه سریع، به موقع، با قیمت مناسب و پیشتیانی محصولات ، بستر سازی دسترسی آسان، سریع و کم هزینه مخاطبان داخل و خارج کشور به محصولات، حضور در نمایشگاه های بین المللی داخلی و خارجی از وظایف و ماموریت این مرکز می باشد.