28 05 2025 6001500 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1404/03/07)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

يکي از کلمات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) اين است که «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا»؛ انسان به خودش جداً علاقمند است منتها حالا آشنا نيست که هويت او به چيست ولي به هر تقدير هر کسي به گوهر ذات خودش جداً علاقمند است، اولاً؛ و به اوصاف نفساني خودش جداً علاقمند است ثانياً؛ و به افعال خودش هم علاقمند است ثالثاً؛ از اين سه به عنوان حريم شخصي خود دفاع ميکند رابعاً؛ آنگاه خانه من و فرزند من و ديار من و حزب و گروه من، اينها هم جزء متعلقات فرعي است و چون به خودش علاقمند است، آنچه از اوصاف نفساني دارد به آن هم علاقمند است و آن اوصافي که ندارد به آنها علاقه ندارد، کارهايي که خود ميکند به آن کارها دلبسته است به کارهايي که ديگران ميکنند علاقهاي ندارد، قهراً به چيزي که ميداند دلبسته است، و چيزي را که نميداند مخالف آن است.

فرمود طبع مردم اين است «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا»؛ در حالي که ذات اقدس الهي به او دو سرمايه داد و يک دستور. سرمايه اول اگر مسائل علمي است بديهيات را در درون او ساختاري داد به عنوان فطريات _ اصل عدم تناقض و مانند آن _ و راه پي بردن از بديهي به نظري را هم به او آموخت و قدرتش را هم به او داد بعد فرمود علم کسب بکن، هنر کسب بکن و فلان. پس اصل سرمايه که بديهيات است را به او داد، انتقال و هجرت از بديهي به نظري را هم به او داد. بعد گفت «طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ»[1] در افعال هم بشرح ايضاً؛ علاقه به کار خير و کار خوب و احسان و عدل را به او داد، يک؛ توان اين کار را هم به او داد، دو؛ هجرت از اين معلوم به مجهول را به عنوان تحصيل عمل صالح به او عطا کرد، سه؛ بعد فرمود به اينکه تزکيه کنيد، عمل صالح فراهم بکنيد ﴿و لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ[2]. اين کار ذات اقدس الهی است؛ و اما توده مردم _ منهاي هدايت و تعليم و رهبري رهبران الهي _ به خودشان عقلامند هستند، يک؛ به اوصاف نفساني خودشان هم علاقمند هستند چيزي که خودشان دارند به آن دلبسته هستند، دو؛ کارهايي هم که خودشان انجام ميدهند به آن کارها علاقمند هستند اين سه.

بنابراين غير خود را نميپذيرد، يک؛ اوصافي که ديگران دارند و او ندارد نميپذيرد، دو؛ افعالي که ديگران دارند و او انجام نمی­دهد، نميپسندد، سه. اين مجموعه را وجود مبارک حضرت امير با اين جمله نوراني بيان کرد: «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا». «الناس اعداء ما لم يعملون»، «الناس اعداء ما لا يکتسبون» و کذا و کذا. اين يک جمله خبريهاي است که انشاي مقابل را به همراه دارد. يعني به حق دلبسته باش نه به خود، به وصف حقاني وابسته باش نه به وصف خود، به افعال حقاني وابسته باش نه به فعل خود. «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا» اين بيان جمله نوراني حضرت است.

بعد فرمود: «مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإ»، اگر کسي هجرت علمي نکند همان وضعي که در کودکي داشت همان را ادامه بدهد، سير علمي نکند، از معلوم به مجهول نرسد، علوم باطل را از حق تشخيص نميدهد، ضلالت را از هدايت تشخيص نميدهد، حق را از باطل تشخيص نميدهد. اگر کسي هجرت کند از آن معلومات بديهي اوليه که سرمايه است و راهش را هم ذات اقدس الهی به او نشان داد و با رهبري رهبران الهي تکميل کرد آن وقت ميفهمد که چه چيزی حق است و چه چيزی باطل است؟ چه چيزي زشت است و چه چيزی زيبا است؟ چه چيزی خوب است و چه چيزی بد است؟ چه کاری را بايد انجام بدهد چه کاری را نبايد انجام بدهد؟ سرمايه در او هست. اينکه گفتند هجرت کنيد هجرت کنيد، تنها هجرت مکاني نيست، عمده آن هجرت مکانت است. فرمود اگر کسي به استقبال آراء و افکار برود ميفهمد کدام حق است و کدام باطل؟ کدام خوب است و کدام زشت؟ و کدام راه را بايد رفت و کدام راه رفتني نيست؟ حالا که اين چنين شد، حق و باطل شناخته شد زشت و زيبا شناخته شد حسن و قبيح مشخص شد، بالاخره بايد جهاد کرد چه جهاد علمي فرهنگي و مانند آن، و چه جهاد نظامي. اگر اين امور مشخص شد، آنگاه  «مَنْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ قَوِيَ عَلى أَشِدَّاءِ الْبَاطِل‏». بالاخره خدا به انسان سرمايه داد هم سرمايه جذب داد بنام مودت، هم سرمايه دفع داد به نام غضب. فرمود غضب يک سرمايه خوبي است از بهترين نعمتها است، زيرا جهاد را همين غضب تأمين ميکند سازمان ميبخشد. غضب به منزله يک شمشير است. شمشير را شما براي باطل تيز بکنيد. باطلزدايي کنيد.

«مَنْ أَحَدَّ» يعني حدّت ببخشد تيز کند «سِنَانَ الْغَضَبِ»  شمشير غضب را «لِلَّهِ» آن وقت ميتواند هم جهاد دروني داشته باشد با اوصاف بد بجنگد با افعال بد بجنگد که در بخش اول گفته شد، هم جهاد بيروني داشته باشد با متجاوزان مرز و بوم و مذهب و عقايد بجنگد. بالاخره انسان بايد کارگاه تيزکردن اين سلاح را داشته باشد و اگر اين را تيز نکرد و کُند شد ديگري ميجنبد «مَنْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ» را «لِلَّهِ سُبْحَانَهُ قَوِيَ عَلى أَشِدَّاءِ الْبَاطِل‏» اگر کسي اين شمشير را تيز نکند کند روز حمله بيگانه بشود، او قدرت دفاع ندارد. فرمود بگوييد هر کس با حق مخالف است هر کس با دين مخالف است با او جهاد ميکنيم، خواه جهاد دروني باشد به عنوان تزکيه نفس، «جاهدوا انفسکم قبل از تجاهدوا اعدائکم»[3] قبل از اينکه انسان با دشمن بيرون بجنگد بايد با دشمن دروني مبارزه کند، چون «گر شود دشمن دروني نيست ـ باکي از دشمن بيروني نيست»[4] کسي با هوس و باطل بجنگد باکي از بيگانگان ندارد. «مَنْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ قَوِيَ عَلى أَشِدَّاءِ الْبَاطِل‏».

گاهي انسان در حوزه يا دانشگاه يا در رشتههاي ديگر به سر ميبرد ميگويد فلان رشته براي من سنگين است فلان کتاب براي من سنگين است فلان مطلب علمي براي من سنگين است فرمود درست است که شما احساس سنگيني ميکنيد، ولي هيبت آن مطلب شما را نگيرد، شما سرمايهدار هستيد «إِذَا هِبْتَ أَمْراً» اگر هيبت و شکوه و جلال و عظمت يک مطلبي شما را گرفت بيرون نيا، فوراً وارد آن کار شو، تو اين قدرت را داري اين سرمايه را داري، اين سرمايهات را بسنج، کيفيت انتقال از اين سرمايه به درآمد را بسنج، اگر گفتي فلان کتاب سنگين است، يک مقدار درس و بحث جدي کني حرف استاد را گوش بدهي ميفهمي فلان رشته در دانشگاه سنگين است اگر انسان بيشتر تلاش کند کاملاً موفق ميشود. اين به انسان همّت ميدهد البته قبلاً فرمود «مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ» کذا و کذا است. وقتي حساب کرده باشد «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»[5] باشد آن وقت ميداند که در کدام استخر ميتواند شنا کند در کدام استخر نميتواند شنا کند.

فرمود همت بلند داشته باش. همت بلند را نظر بلند را ذات اقدس الهی دوست دارد. در محضر پيغمبر کسي عرض کرد «اللهم اغفر لي و لوالدي»؛ خدايا مرا و پدر و مادرم را بيامرز! حضرت فرمود «تحجّرت واسعا»[6] قبلاً اينطور بود الآن هم همينطور است الآن هم فقه همين فتوا را ميدهد يک کسي ميرود تحجير ميکند. تحجير يعني با چند تا سنگ دور چند متر زمين، ديوار ميکشد، اين حجرها روي هم گذاشته ميشود يک محدودهاي را مال اين شخص ميکند اين را ميگويند «حق التحجير» در فقه ما در کتاب احياء موات است. حضرت فرمود چرا اين بيابان وسيع را تحجير کردي؟ عرض کرد چکار بکنم؟ فرمود «إن الله اغفر لي و لوالدي و من في الارض و للمؤمنين و المؤمنات» اصلاً بِريعنی نيکي نه يعني خوب، بار نه يعني آدم خوب. هر کار خوب را که بِر نميگويند، هر آدم خوب را هم که بار نميگويند، هر گروه خوب را که ابرار نميگويند؛ آنکه بِرّش مثل بَرّ است _ بَر يعني بيابان باز _ بار می­شود. تا انسان شرح صدر نداشته باشد بلندنظر نباشد خيرخواه همه نباشد کار او نه بِرّ است نه خود او جزء بار و نه گروه او جزء ابرار است ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ [7] کذا و کذا. بّر آن است که برّي بيانديشد نگويد خدايا من و پدر و مادرم را بيامرز! آن سرجايش محفوظ است، فرمود «تحجّرت واسعا» چرا تحجير کردي؟ عرض کرد چه بگويم؟ فرمود «اللهم اغفر لي و لوالدي و من في الارض و للمؤمنين» تا جزء ابرار بشوي.

فرمود دين ابرار ميخواهد ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ من آمن، من آمن، اينطور، اگر کسي بلندنظر باشد نه جاي کسي را بگيرد نه با پيشرفت کسي مخالفت بکند، خودش هم عقب نميماند. فرمود «إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِيهِ» چرا؟ «فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّيهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ‏»، شما از او ميترسي از اين کار ميترسي، خيال ميکنيد که کار کار بزرگي است، درست است، اما ترس تو بيش از آن است. چون ترس تو بيش از آن کار است اين رشته را نميخواني اين کتاب را نميخواني ميگوييد اين درس سنگين است، بله اول سنگين است. فلان کتاب سنگين است، کتاب آساني نيست. آن کتاب سنگين است، حق با شما است اما ترس تو بيش از آن است. اگر ترس تو بيش از آن علم است البته به آن علم نميرسي حواس تو جمع باشد. اين برهان حضرت امير است. فرمود خيلي از چيزها است که انسان قدرتش را ندارد توقع هم نيست، اما حالا همين مقداري که من درس خواندم کافی است، همين مقدار کافی است! مگر انسان دهن باز ميکند ميگويد من فارغ التحصيل هستم؟! «تا سر رود به سر رو و و تا پا بپا بپو»[8] اين دهن باز ميشود ميگويد من فارغ التحصيل هستم! اين حرف انسان است؟!

فرمود چيزي که تو از او ميترسي ترس تو از آن بيشتر است. چرا ميگويي اين کار سنگين است؟ اين علم سنگين است؟ اين رشته سنگين است؟ _ چه براي حوزه چه براي دانشگاه _ فرمود: «إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِيهِ فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّيهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ‏»، اين ترس تو که از آن بيشتر است، چون ترس تو بيش از آن دشواري علم است همينطور ميماني، بعد از چهل سال و يا پنجاه سال هنوز مقلد هستي.

در فرمايش ديگر، فرمود: «آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ»، رياست يک چيزي خوبي است که آدم بتواند يک گروهي را اداره کند. هوس يک چيز بدي است. رياست يعني عرضه که انسان بتواند محدوده خود را به خوبي اداره کند. اين مذموم نيست آدم بتواند والي باشد مدير خوبي باشد مدبر خوبي باشد زير مجموعه خود را به خوبي علماً و عملاً اداره کند يک کمالي است، اما حالا چون مال من است من اين کار را ميکنم دوست دارم براي آن دفاع ميکنم اين رذيلت است.

فرمود اگر کسي بخواهد مدير خوب باشد، زير مجموعه خوبي داشته باشد، فقط بايد سعه صدر داشته باشد، براي هر چيزي دعوا نکند، هر چيزي را گير ندهد در هر جايي شکايت نکند، از هر نقطه ضعفي هم انتقام نگيرد. يک بيان نوراني امام (سلام الله عليه) دارد فرمود به اينکه زندگي، معيشت، عيش مردم، سعادت مردم، برنامه حياتي مردم، در يک قاروره و شيشهاي است که «ثُلثاهُ فِطنةً و ثُلثُهُ تَغافُل»[9] يعني انسان بايد برنامه زندگي را در يک شيشه خلاصه کند که من چکار ميخواهم بکنم؟ فرمود دو سوم اين شيشه فطانت و زيرکي و هوشمندي و هشياري و درايت و تدبير است، يک سومش تغافل است نه غفلت. حالا اشتباه کرد به ما نگفتند صرف نظر کردن. اين تغافل غير از غفلت است. انسان براي هر چيزي عصباني ميشود براي هر چيزي حزبي عمل کند براي هر چيزي موضع بگيرد که نميشود. فرمود يک سوم اين شيشه خود را به غفلت زدن است، نه غافل بودن، دو سومش زرنگي و عاقلي و درايت و ادب و انسانيت. اين زندگي انسان همين است که «ثُلثاهُ فِطنةً» يعني فطانت. دو سوم اين ظرف زيرکي و زرنگي و درايت و مديريت است، يک سومش هم تغافل است. حالا اشتباه کرده، با ما نبوده، اصلاح ميشود. يک مدير در وزارتخانه اگر اينچنين باشد آن وزارتش تأمين است که هفتاد هشتاد درصدش درايت و هوشمندي و زيرکي و زرنگي است سي درصدش 25 درصدش هم حالا اشتباه کرده عمدي نبوده قابل اصلاح است «ثُلثاهُ فِطنةً و ثُلثُهُ تَغافُل».

اينجا هم فرمود: «آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ»، زود عصباني نشدن زود انتقام نگرفتن زود کسي را بيرون نکردن اگر يک کسي يک غفلتي کرده است کمتر و بيشتر باشد زود اخراج نکردن اينها آلة الرياسة است جامعه را تدبير ميکند.

«ازْجُرِ الْمُسِي‏ءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِنِ‏»، حالا يک کسي بد کرد، دو طور ميتواني او را تنبيه بکني: يکي اينکه فوراً او را اخراج بکني، تنبيه بکني يا زندان بکني؛ يکي نه، آن کسی که خوب است به او پاداش بدهي براي او گراميداشت داشته باشي رونمايي بکني، يادداشت بدهي. دو طور ميشود اين شخصي که بيراهه ميرود تنبيه کرد: يکي اينکه فوراً اخراج؛ يکي اينکه نه، آن کسی که پيشرو است موفق است رشته خوبي دارد نمره خوبي دارد او را تشويق کن، وقتي او را تشريق کردي اين شخص هم کمکم به راه ميافتد. پس به دو نحو ميشود مسيء و بدرفتار را تربيت کرد: يکي فوراً اخراج؛ يکي نه، گراميداشت خوبان. فرمود اگر بخواهي آن کساني که نقطه ضعف دارند آنها را تنبيه کني، آنها که نقطه تقويت دارند را تشويق کن. «ازْجُرِ الْمُسِي‏ءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِنِ‏».

«احْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَيْرِكَ بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِكَ‏»، ميخواهيد تهذيب اخلاقي را به عهده بگيريد، يک کار خوبي است. ميخواهيد قلوب يک عدهاي را که ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ[10]، اين قلبهاي بيمار را درمان کنيد کار خوبي است، ولي اگر از قلب خودت را اصلاح کني بيماريزدايي کني او تو را ميبيند و از همين راه تشويق ميشود. خيلي از بزرگان هستند که با اخلاقشان جامعه را اصلاح کردند. فرمود دو طور انسان ميشود با بدي و بدان مبارزه بکند: يکي فوراً اخراج، فوراً تنبيه، فوراً قهر کردن؛ يکي اينکه بر طهارت خودت بيافزايي، بر بخشش خودت بيافزايي.

حصاد با حاء جيمي و صاد يعني درو کردن. يوم حصاد يوم حصاد، حصاد گندم رسيد، حصاد برنج رسيد يعني درو کردن. اين بدي را از قلب ديگران درو کن اصلاح کن، به درو کردن بدي از قلب خودت. وقتي خودت واقعاً اصلاح شده باشي رفتارت و گفتارت اين جاذبه دارد «احْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَيْرِكَ بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِكَ‏». بعد تعبيرات ديگري دارد که فرمود لج کردن و زود عصبي شدن اين راه رأي را ميبندد. رأي پاک و حلال و صحيح در دل پاک ميجوشد، آب زلال از چشمه پاک ميجوشد چشمه آلوده هرگز به ما آب پاک نميدهد.

حالا اين ايام با شهادت وجود مبارک امام جواد(صلوات الله و سلامه عليه)مصادف ميشود. مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) چند تا حديث از دو امام بزرگوار نقل کرد که گاهي خودشان ميفرمايند گاهي هم از ايشان سؤال ميکنند. سؤال ميکنند از امام (سلام الله عليه) شما از کجا ميفهميد که پدرتان رحلت کرده است؟ اين خيلي حرف حرف بلندي است. يک سؤال اين است. يک سؤال از امام ديگر(سلام الله عليه) هر دو را مرحوم کليني در کنار هم نقل کرده است. يکي از ائمه فرمود به اينکه خدا به ما الهام ميکند ما ميفهميم که امام قبلي رحلت کرده است الآن مسئوليت به عهده ما است. از امام ديگر سؤال کردند که شما اين فاصله دور از کجا ميفهميد؟ فرمود ما يک ذلتي در خودمان در پيشگاه خدا احساس ميکنيم ميفهميم به مقامي رسيديم و امام شديم[11].  اين قدر خضوع احساس ميکنيم پيش خدا؛ البته هميشه خضوع  هميشه اما اين ذلت و خضوع را تا حال احساس نميکرديم، الآن که اينطور در بارگاه خدا احساس خضوع  ميکنيم معلوم ميشود که مسئول شديم. خيلي حرف است.

يک وقت است از راه علم غيب است يا امام قبلي اطلاع ميدهد، يکي وقتي نه، يک حالتي در برابر ذات اقدس الهی در انسان پيدا ميشود؛ گاهي ديديد انسان مثلاً يک جايي ميخواهد برود شديداً ميترسد يا کنار دريا ميرود از اين آبي که ميبيند ميترسد گاهي شدت ترس يا شدت خضوع يا شدت احساس کوچکي، امر معنوي است انسان احساس ميکند در بارگاه ذات اقدس الهی خيلي کوچک است،  معلوم ميشود که اين انسان بزرگ شده است. اين دو مطلب، هم احساس کوچکي در برابر ذات اقدس الهی و هم اينکه اين يک نعمتي است و علامتي است که او خيلي بزرگ است _ يعني خدا _ اين شخص تا به اين مقام نرسد بزرگ نمی­شود. وقتي انسان قرب الهي را احساس بکند خودش را چه ميبيند؟ حالا سماوات و ارضين و امثال ذلک همه اينها بساطش جمع ميشود. آن روز به عرضتان رسيد به اينکه الآن آسمان و زمين و اينها خيلي براي ما سنگين است هيچ کس تا حال نيامده بگويد که مساحت اينها را حساب بکنيد. فرمود ما همه آنها را وقتي که زمانش شد لوله ميکنيم، حواستان جمع باشد ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ [12] سجل يعني اين، يعني طومار. فرمود ما کل اينها را لوله ميکنيم شما چه ميگوييد؟ مطوي مطوي مطوي يعني اين. الآن اين سه جمله در يک صفحه کوچک نوشته می­شود  وقتي باز است قابل خواندن است، وقتي لوله شد که خبري از اينها نيست. فرمود ما کل اين آسمانها و زمين را لوله ميکنيم ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ انسان اين معنا را با ترجمه قرآن و اينها ممکن است بخواند، اما اين حالت را بيابد يک کار عادی نيست. حضرت فرمود به اينکه ما آن قدر در خود احساس ذلت ميکنيم که قبلاً اين احساس را نداشتيم، ميفهميم که به جايي رسيديم.

تا انسان نفهمد خدا کيست به جايي نميرسد و فهم اين هم به مقداري که براي بشر ممکن است. اين دستورات براي اين است که صحنه صاف بشود تا انسان بتواند با باري تعالي چنين رابطهاي داشته باشد. اميدواريم به برکت نورانيت اهل بيت عموماً و امام جواد(صلوات و سلامه عليه و عليهم اجمعين) نظام ما خود شما، حوزه دانشگاه، جامعه اسلامي، ايران اسلامي و فرد فرد مسلمانها در سراسر عالم از لطف و فيض و فوز اهل بيت برخوردار باشند إنشاءالله.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. عوال اللئالی، ج4، ص70.

[2]. سوره نجم، آيه39.

[3]. ر.ک: بحارالانوار، ج65، ص370. «جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ‏ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُمْ»

[4]. جامی، هفت اورنگ، سلسلة الذهب، دفنر اول، بخش35.

[5] . وسائل الشيعه، ج16، ص99.

[6]. تفسير نور الثقلين، ج2، ص77و78.

[7]. سوره بقره، آيه177.

[8] . ديوان اشعار حکيم سبزواری، غزل شماره 152.

[9]. تحف العقول، ص359.

[10]. سوره بقره، آيه10.

[11]. ر.ک: الکافی، ج1، ص381.

[12] . سوره انبيآء، آيه104.

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق