أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
يکي از بيانات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) برابر آنچه در جلسات قبل مطرح شد همان نصايح حکيمانهاي بود که به کميل ميفرمود که دست کميل را گرفت و به بيرون شهر برد و اين جملهها را فرمود که «يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ! إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا»، که بحثش گذشت.
در آن بيانات نوراني که به کميل ميفرمايد، اول مردم را به سه قسم تقسيم ميکند که مردم يا عالم رباني هستند يا شاگردان آنها هستند يا همج رعاع. اين گروهي که گروه سوم هستند آنها را هم به چهار گروه تقسيم کرد. اصرار وجود مبارک حضرت امير مثل خود رسول خدا اين بود که هم علم را معرفي کنند که علم حقيقي چيست؟ و هم عالم تربيت کنند و يک حوزه علميه قوي و غني داشته باشند. اگر علم اساسي روشن شد که حقيقت علم چيست؟ و اگر علماي راستين داشتيم آن وقت دين کاملاً پيروز است جامعه در رفاه هستند جامعه در عقلانيت هستند ، نه جنگ جهاني اول و دوم است نه جريان غزه و امثال غزه است نه صهيونيست اينطور به خودش اجازه ميدهد که درّندگي و نسلکشي کند. اين دو تا کار را وجود مبارک حضرت امير در آن جلسه خاصي که با کميل داشتند انجام دادند.
فرمود: «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ» اين بحث اول و مقام اول است که «فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ». اين بخش را که ذکر کردند يک مقداري درباره فضيلت علم و برتري علم نسبت به مال سخن گفتند و مانند آن. بعد فرمود: «يَا كُمَيْلُ [كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ] هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ»؛ کسي که به دنبال مال منهاي علم و دين حرکت کرد، اين يک جنازه عمودي است، مرده متحرک است، بعد از مدتي مرده افقي ميشود. در بعضي ديگر از خطبههاي نوراني فرمود «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَي فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَي فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء»؛[1] بعضيها يک مرده عمودي هستند«فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ... وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء»؛ يعني در بين زندهها اين مرده متحرکي است، بعد هم ميافتد ميشود جنازه افقي. او جنازه متحرک است اين مطلب را در خطبههای ديگر فرمودند، اما اينجا براي اينکه نظم رياضي مسئله مشخص بشود اول تثليث است بعد تربيع؛ اول فرمود يا عالم رباني يا متعلم علي سبيل نجات، نشد همج رعاع. بعد، بعد از اينکه مسئله علم و مال را مقايسه کرد فرمود علم بالاتر از مال است، براي اينکه مالدار در حال حيات مرده است[2] و عالم باعمل بعد از مردن، زنده است او زنده مرده است و اين مرده زنده است، او قبل از اينکه بميرد مرده است و اين بعد از مردن هم زنده است، آن وقت افراد را به چهار قسمت تقسيم کرد «يَا كُمَيْلُ [كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ] هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ» به سينه مبارک اشاره کرد، فرمود اينجا علوم فراوان است. اصرار حضرت اين بود که حوزه علميه داشته باشد ولي نشد. اگر حوزه علميه بود، ما ديگر مسئله سقيفه نداشتيم. فرمود کساني نيستند که حرفهاي ما را گوش بدهند. اشاره کرد «وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ»، فرمود اينجا علوم فراواني است «لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَة»، اي کاش من شاگردان خوبي ميداشتم و اين علوم را به آنها ميگفتم.
بعد فرمود بله يک عدهاي هستند ميآيند حرفها را ميشنوند «بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ» يکي از آن چهار گروه. آن چهار گروه عبارت از اين است: «بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ» اين يک گروه هست که تفسير ميخواهد، يک؛ دو: «أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ» اما «لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ» يعني احيائه «يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ» اين دو گروه «أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ» نه آن گروه اول نه آن گروه دوم، هيچ کدام نميتوانند شاگرد من باشند. «أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ» اين گروه سوم. چهارم: «أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ»، که اين سومي و چهارمي هم «لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ» اين چهار گروه. نه آن دو گروه اول و نه اين دو گروه دوم، اينها هيچ کدام نميتوانند شاگرد من باشند «لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ» وقتی کساني که حاملان راستين علم هستند نباشند، علم هم ميميرد.
انبياء(عليهم السلام) در درجه اول نوآوريشان اين است که يک علم تازهاي آوردند؛ آنکه بشر داشت و الآن هم دارد همين علوم حصولي است درس و بحث و تجربه و امثال ذلک است که انسان از راه حواس يک سلسله اموري را تجربه ميکند و عالم ميشود؛ آن علمي که انبياء آوردند علم شهودي است. اصرار اينکه «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»،[3] اگر میخواهي خداشناس باشي خودت را بشناس. پيغمبرشناس باشي خودت را بشناس. معادشناس باشي خودت را بشناس. در گوهره انسان يک حقيقتي است که اين حقيقت نه آسماني است و نه زميني؛ اين بدن بله يا زمين دارد يا زمان دارد يا تاريخ دارد جغرافيا دارد، اما روح اين چنين نيست. آنچه را که وجود مبارک پيغمبر آورد که فرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ»[4] قسمت مهم و اصلياش همان چيزی بود که از شاگردان ميپرسيد؛ در اين درس و بحثهاي عادي، استاد از شاگرد سؤال ميکند که درس ديروز چه شد؟ اما استادي بنام پيغمبر از اصحاب خود نميپرسيد درس ديروز و پريروز چه شد؟ ميفرمود ديشب چه ديديد؟ بارحه چه ديديد؟ انسان در حال عادي خواب است، وقتي آنجا رفت بيدار است. رؤياي صادقه نصيب هر کس نميشود، انساني که به اندازه کافي غذا خورد و با آروغ دارد ميخوابد که خواب نميبيند. حضرت نميفرمود درس ديروز و پريروز چه شد؟ ميفرمود ديشب چه ديديد؟ «ما البارحه»؟ ديشب چه ديديد؟ اين حرفهاي تازه انبياء است. اين ميتواند اويس قرن تربيت کند اين ميتواند اباذر تربيت کند اين ميتواند سلمان تربيت کند. نميفرمود که ديروز چه خوانديد و پريروز چه خوانديد؟ ميفرمود ديشب چه ديديد؟
انبياء چند چيز آوردند گفتند علم فقط علم حصولي نيست اساس علم، علم حضوري است، و علم حضوري از معرفت نفس شروع ميشود، انسان که خودش را با مفهوم نميشناسد، خودش را که مييابد با علم حضوري مييابد. آنگونه که خودش را مييابد حقيقت است وجود خارجي است نه اينکه صورت ذهنيه باشد. يک وقت انسان يک معناي خارجي را ميداند مثلاً مسجد را تصور ميکند خيابان و بيابان را تصور ميکند، مفاهيم اينها يا صور اينها به ذهن ميآيد. اين ميشود علم ذهني و وجود ذهني. يک وقت است که خودش را مييابد. اينکه خودش را مييابد يعني عين خودش را مشاهده ميکند.
گفتند از معرفت نفس شروع بکن. فرمودند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ» کمکم کمکم «فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ». آيه نوراني که ﴿لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[5] خدا سيدنا الاستاد را غريق رحمت کند! مرحوم علامه نظر شريفشان اين است که اين آيه به منزله عکس نقيض اين حديث است. حديث معروف اين است که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»، هر کس خودش را درست بشناسد خدا را ميشناسد اين حديث است. آيه اين است که ﴿لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾، وقتي اين آيه را خوب باز ميکنيد يعني اگر کسي خدا را نشناخت خودش را نميشناسد ﴿لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ﴾، خدا اين انتقام را گرفته کسي که به فکر خداشناسي نيست خدا او را به اين عذاب گرفتار ميکند او را از ياد خودش فراموشی ميدهد که به فکر همه چيز هست مگر به فکر خودش. به فکر خانه و اتومبيل و رفت و آمد هست اما من کي هستم؟ چه ميشوم؟ برزخ چيست؟ چه بايد ببرم؟ ﴿لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ﴾، اين مقدمه أولي ﴿فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾، اين دو؛ يعني اگر کسي خدا را نشناخت کيفري که ميبيند عذابي که ميبيند اين است که خودش را فراموش ميکند. فرمود اين جمله به منزله عکس نقيض آن حديث معروف است «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»، «من لم يعرف ربّه لا يعرف نفسه» فرمود اگر کسي خدا را نشناخت کيفري که دامنگيرش ميشود عذابي که ميبيند اين است که به فکر همه چيز هست اما به فکر خودش نيست.
اين بيانات نوراني حضرت امير که يک تثليث است و يک تربيع؛ يک تثليث است ميفرمايد مردم سه قسم هستند عالم رباني متعلّم علي سبيل النجاة، همج رعاع. عالم رباني خودش است که در خطبه ديگری فرمود از ربّاني امت خودتان بشنويد[6]، من ربّاني شما هستم من شديد الربط بالرب هستم چه اينکه شما را هم رباني ميکنم. آن خطبه صغري را بيان کرد که من رباني هستم. و همه اين چهارده معصوم اين چنين هستند. فرمود «عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ». شاگردان اينها هم که «مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ» هستند، اين دو. اما قسم سوم که «هَمَجٌ رَعَاعٌ» هستند اين ضلع سوم در بخش دوم به چهار قسمت تقسيم شده است. فرمود يا به فکر خوردن و خوابيدن هستند همينها که درس ميخوانند يا به فکر حقوق و کم و زياد حقوق هستند يا به فکر اينکه من برتر هستم هستند، يا عالم هست ولي عاقل نيست، هر چه هم گفتند باورش ميشود و فوراً تطبيق ميکند. اين اقسام چهارگانه را حضرت در ذيل آن همج رعاع ذکر کرده است و فرمود که به هيچ کدام از اينها اعتمادي نيست.
پس يک تثليث است که «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ» يک «وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ» دو «وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ»، سه. يک تربيع است که فرمود به اينکه «إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً» علوم فراواني اينجا هست ولي من شاگرد خوبي ندارم. آن وقت فرمود چرا! عدهاي ميآيند ولي يکي از اين چهار قسم بيشتر نيستند و آن اين است که «لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ» يک عده هستند که «لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا» يک عده هستند که ميآيند درس و بحث ميکنند ميفهمند اما اين علم ابزار دين است اين را ابزار دنيا قرار ميدهند. ميخواهد بالاتر بنشيند فلان لقب گيرش بيايد فلان مال گيرش بيايد از اين بازيها.
فرمود «يَا كُمَيْلُ [كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ] هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ» اما «وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ» شما روزانه ببينيد ميگوييد مرحوم شيخ اينطوري فرموده مرحوم خواجه طوسي اينطور فرموده، مرحوم علامه اينطور فرموده، اينها حيات است زنده هستند. شما در طول عمر روزانه ميگوييد مرحوم حاج شيخ اينطور گفت؛ ما آن روزي که وارد قم شديم اين دو تا جمله زبانزد غالب اين طلبهها و روحانيون بود حاج شيخ اينطور فرمود مرحوم يثربي اينطور بود. مرحوم آقاي يثربي جزء اساتيد بنام آن روز بود. همين الآن هم که ميگوييم مرحوم شيخ انصاري اينطور فرمود مرحوم آخوند اينطور فرمود؛ آنطور که رايج بين طلبههاي قم بود آن روزها حاج شيخ اينطور فرمود آقاي يثربي اينطور فرمود اين بود. از همان صدر اول تاکنون همينطور بود. الآن هم که ميگوييم در اين کتب اربعه مرحوم کليني اينطور فرمود صدوق اينطور فرمود شيخ طوسي اينطور فرمود و همچنين؛ لذا فرمود که «هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ» اما «وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ» بعد فرمود: «هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً» علوم فراواني اينجا هست و من شاگرد خوبي پيدا نميکنم.
«بَلَى» يک عدهاي پيدا شدهاند در خطبهها و امثال ذلک ميآيند و شرکت میکنند ولي اينها کساني هستند که از اين چهار قسم بيرون نيستند «بَلَي» يک: «[أُصِيبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ» اين گروه اول. «أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ» اما «لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ» اين گروه دوم. فرمود: «أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ» نه گروه اول به درد ما ميخورند نه گروه دوم. گروه سوم: «أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ» گروه چهارم: «أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَيْسَا» اين دو گروه «مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ». بعد فرمود: «كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ» آنکه ما ميخواهيم نيست. اينها دو تا ابتکار کردند يکي اينکه آمدند گفتند که علم چيست؟ اين علمي که عالم را زنده نگه بدارد اين مفهوم حصولي نيست؛ اين مفهوم حصولي نتيجهاش يکي از امور چهارگانه است و در اين جاها چيزي نيست که مثلاً وجود مبارک حضرت يعني رسول خدا از اصحاب سؤال کرده باشد که مثلاً آن خطبهاي که پريروز من گفتم آن خطبه را خوب حفظ کرديد يا نه؟ غالباً آنچهکه نقل شد اين است که «ما البارحه»؟ ديشب چه ديديد؟ اينها را تازه اينها آوردند.
قبلاً هم به عرضتان رسيد ما يک چيزي نداريم که بناي عقلاء باشد. خود ما الآن در درس و بحث مرتّب اين حرفها را گفتيم و ميگوييم که مثلاً اين اصل امضاي بناي عقلاء است ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[7] را ميگوييم امضاي بناي عقلاء است، غالب اين حرفها، اصلاً حرفهاي رايج ما همين است که ميگوييم اموري هستند عقلايي و آنچه را که شريعت آورده تأسيس نيست و امضاي بناي عقلاء است؛ ولي يک قدري قبلتر که ميرويم ميبينيم اينها اينطور نيست. عقلايي در کار نبودند تا قوانيني داشته باشند و شارع بيايد آن را امضاء کند. انبياي اوليه به خدا عرض ميکردند که ما اينها را با چه قوانيني اداره کنيم؟ ما با چه دستوري اينها را اداره کنيم؟ معاملاتشان را چگونه؟ عباداتشان را چگونه؟ اخلاقياتشان چگونه؟ انبياي اولي اين را گفتند و گفتند و گفتند، وحي ولايي آمد و آمد و آمد، مردم ياد گرفتند عمل کردند عمل کردند عمل کردند، حالا ما خيال ميکنيم اينها را خود مردم داشتند.
بنايي عقلايي در کار باشد که شارع مقدس در اسلام بناي آنها را امضاء کرده باشد نيست. اين بنايي بود که انبياء آوردند بخش اساسي را اينها عمل کردند بخشي را هم مثلاً عمل نکردند. اينطور نيست که حالا در ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ قرارداد عقلاء را شارع مقدس امضاء کرده باشد. اين عقلاء هر چه دارند از انبياي قبلي دارند؛ به دليل اينکه انبياي قبلي به خدا عرض کردند ما چهطور مردم را اداره بکنيم؟ قبلاً هم به عرضتان رسيد در عصر آدم(سلام الله عليه) بعد از اينکه قابيل هابيل را کشت اصلاً ماند! جنازه برادر روی دستش ماند، اين قدر نميفهميد که اين جنازه را بايد دفن کند؛ لذا قرآن فرمود ما ديديم او سرگردان است، بشر اوّلي که نميفهمد جنازه را چکار بکند، او که قواعد ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ را نميآورد. فرمود: ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُواري سَوْأَةَ أَخيهِ﴾[8] تا به برادرش نشان بدهد که اين جنازه را اينطور ميشود دفن کرد. با اينکه پيغمبرزاده بود! بشر اوّلي که هيچ جا را نديده، او که ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ را نميفهمد، او که احکام و قوانين نميفهمد تا ما بگوييم اينها را بشر فهميد و شارع مقدس که آمد اين را امضاء کرد. خير، اينها را ذات اقدس الهی به وسيله انبياء به بشر ياد داد اين انسانها گفتند و گفتند و گفتند و همه به بعديها رساندند حالا ما خيال ميکنيم که تأسيسات بناي عقلاء است و شارع مقدس آمده اينها را امضاء بکند.
به هر تقدير آنکه رسميت دارد همين علوم حصولي است و قوانين زندگي است و همراه با فقه و اينها است، اما آن علمي که انسان را عالم رباني بکند، يک؛ يا شاگرد عالم رباني بکند، دو؛ همان است که انسان از راه معرفت نفس نصيبش ميشود با علم شهودي نصيبش ميشود با علم حضوري نصيبش ميشود با رؤياهاي صادقه نصيبش ميشود لذا شما سيره خود پيغمبر را نگاه کنيد من که يادم نيست که حضرت بفرمايد آن خطبهاي که آن روز براي شما خوانديم آن را حفظ کرديد يا نه؟ معنايش چيست؟ غالباً سؤالات که ميکردند ميفرمودند به اينکه «ما البارحه»؟ ديشب چه ديديد؟ اين «ديشب چه ديديد» براي آن است که انسان که پرخوري نکند يک مقدار غذا را شب کمتر بخورد و رو به قبله بخوابد و با دعا بخوابد - حرف های فراوان بیجايی که انسان در روز می زند شب او را اسير می کند- هر حرفی را نزند هر حرفی را نشود آن وقت شب هم راحت ميخوابد هم بعضي چيزها را در عالم رؤيا خوب ميبيند. غرض اين است که آن تثليث که «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ»، با اين تربيع يک نظم رياضي پيدا ميکند. در درجه اول «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ»، قسم اول و دوم و سوم. در تربيع، اين قسم سوم به اقسام چهارگانه تقسيم ميشود. اين اقسام چهارگانه قسمت مهمّش راجع به کساني است که دنبال علم ميروند حالا در اينجا يا در جاي ديگر، يا حوزه يا دانشگاه، بالاخره علم فرا ميگيرد که نام و شهرتي پيدا کند، نان و نامي پيدا کند، من برترم، من اعلم هستم، من کذا و کذا، همين بازيها، فرمود اين مشکلات را دارد، فرمود اينها نميتوانند شاگرد ما باشند.
اما علي بن ابيطالب براي هميشه زنده است. خدا مرحوم کليني را غريق رحمت کند! وجود مبارک حضرت امير به إذن الله اين حرف را ميزند. فرمود در تمام عالم مردي مثل من نيست: «مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي»[9] اين را به اذن الله ميگويد. وجود مبارک پيغمبر که فرمود: ﴿وَ أَنْفُسَنَا﴾[10] فرمود «مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي»، خدا در جهان بزرگتر از من خلق نکرده است - اين را مرحوم کليني نقل کرده است حالا إنشاءالله يک روزي آن روايت را ميخوانيم - اين علي است! آن هم تواضعش، براي اينکه هر چه را ذات اقدس الهی به بشر بايد بدهد به علي داد: «مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي»؛ از من بزرگتر نيست. آسمان و زمين را نگاه کنيد، اينها بساطش يک روزي برچيده ميشود؛ الآن شما اين کاغذ را ميبينيد اين کاغذ چند کلمه رويش نوشته است. وقتي اين کاغذ را شما لوله کرديد ديگر اين کاغذ چيز جاگيری نيست و خيلي مهم نيست، اين را ميگويند: ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ﴾ فرمود ما اين آسمان و زمين را لوله ميکنيم؛ فرمود ما اين بساط عظيمي را که ميبينيد اين را لوله ميکنيم ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُب﴾[11]، اين يعني سجل. يعني همينطور(لوله شده)؛ اما علي را کسي که لوله نميکند. فرمود: «مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي»، علي الآن هم زنده است. اين نهجش الآن هم زنده است. هيچ اثري از وجود مبارک آن حضرت به برکت خود اهل بيت(عليهم السلام) از بين نرفته است. شما ببينيد اصرار ائمه(عليهم السلام) اين است که علي بن ابيطالب اينطور گفته، علي بن ابيطالب اينطور گفته! که نام را حفظ بکنند.
فرمود به اينکه اگر ميخواهي بماني، راه اين نيست. البته علم چيز خوبي است. علم اساسي آن است که علم شهودي باشد نه علم مفهومي. حالا اگر علم مفهومي شد راه باز است. اينکه فرمودند مال با بخشش از بين ميرود و علم با بخشش اضافه پيدا ميکند آن را هم در قرآن کريم مشخص فرمود اگر مال براي خود انسان رفت و آمد بشود و به اين و آن بدهد، جزء تکاثر است و اگر «في سبيل الله» مال صرف بشود آن عالمانه است و چون عالمانه است کوثر است؛ لذا اگر فرمود مال از بين ميرود يا «هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَال»، با آن تبيين فرمود اما اگر مال عالمانه صرف بشود، ميشود «في سبيل الله» و کوثر و دوام دارد. يکي ده برابر، يکي صد برابر يا بيشتر، و اگر براي هواي نفس باشد يا امر عادي باشد با نفقه از بين ميرود. پس اين جملهاي که قبلاً خود حضرت فرمود نفقه مال را از بين ميبرد اما انسان اگر علم را به کسي بدهد افزوده ميشود همين است. يک وقت است انسان مال را صدقه ميدهد، اين صدقه که داد يکي ده برابر پاداش ميگيرد، يک؛ چند برابر هم ذات اقدس الهی پاداش ميدهد، دو؛ اين هم کار عالمانه است. اگر درس و بحثي داشت براي کسي درس گفت همان علم براي او ملکه ميشود حالا يا ده برابر اضافه ميشود يا ده تا مسئله را خدا يادش ميدهد اگر علم خود را به ديگري داد خدا چند برابر به او علم ميدهد. مال خود را به ديگري داد چند برابر به او مال ميدهد. آن را هم قرآن کريم مشخص فرمود در جريان مال فرمود آن هم مثل علم است.
در سوره مبارکه «بقره» فرمود که ﴿مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ﴾[12] همانطوري که انسان علم را اگر به کسي داد علمش زياد ميشود اگر قرض الحسنه داد - که قرض الحسنه البته مستحضريد بالاتر از صدقه است - روايت نوراني از پيغمبر اين بود که من اگر اين مال را دو بار قرض بدهم بهتر از آن است که صدقه بدهم[13]. اين حديث هم که معروف است که در تابلوي ورودي بهشت اين است که صدقه يکي ده تا، قرض الحسنه يکي هجده تا[14]، براي اينکه آبروي مردم محفوظ است. اين شخص وقتي قرض بگيرد و کار بکند و پول را برگرداند سربلند است، اما وقتي صدقه بخور باشد دستش دراز است. يقيناً ثواب قرض الحسنه بيش از ثواب صدقه است. در فقه هم ملاحظه فرموديد که قرض الحسنه يکي هجده تا، صدقه يکي ده تا است. آن روايت را هم وجود مبارک پيغمبر فرمود من مالم را قرض بدهم بهتر است تا صدقه بدهم. اينجا هم دارد که ﴿مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ﴾، کار عالمانه است آن وقت اين از بين نميرود. اين ميشود کوثر نه تکاثر. در آيه ديگر سوره مبارکه «بقره» آيه 262: ﴿الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون﴾ که برکات فراواني دارد.
غرض اين است که همين مال را انسان اگر عالمانه صرف بکند ميشود کوثر و اگر نه، براي امر عادي خودش صرف بکند ميشود تکاثر؛ لذا اينکه حضرت امير فرمود مال با دادن کم ميشود ولي علم با دادن کم نميشود، ناظر به اين فرق نوراني است.
اميدواريم ذات اقدس الهی به برکت وجود مبارک ولي عصر به همه حوزويان مخصوصاً به شما علما و بزرگان و آيات که ذخيره عصر کنوني هستيد، خير و سعادت عطا کند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. نهج البلاغة، خطبه87.
[2]. حضرت استاد در ادامه توضيح خواهند داد که منظور هر مالداری نيست.
[3]. مصباح الشريعة، ص13؛ متشابه القرآن و مختلفه(لابن شهر آشوب)، ج1، ص44؛ عوالي اللئالي, ج4, ص102.
[4]. الكافي، ج1، ص30.
[5] . سوره حشر، آيه19.
[6] . نهج البلاغه، خطبه108.
[7]. سوره مائده، آيه1.
. سوره مائده، آيه31.[8]
[9]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج3، 98.
[10]. سوره آلعمران، آيه61.
[11]. سوره انبياء, آيه104.
[12] . سوره بقره، آيه245؛ سوره حديد، آيه11.
[13] . وسائل الشيعه، ج18، ص334.
[14] . الکافی، ج4، ص33.