16 10 2024 4874948 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1403/07/25)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

از کلملات نورانی حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج البلاغه به اين کلمه طيبه 147 رسيديم که وجود مبارک امام(سلام الله عليه) يک وقتی دست کميل را مي­گيرند به سمت يک صحرای وسيعی به بيرون از شهر می برند و اين بيانات نورانی را با او درميان می­گذارند، فرمود:  «يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ! إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ‏» اين دلها ظروف الهي است بهترين مظروف براي اين دل، علوم الهي است. من هم علم را معنا ميکنم هم قلب را معنا ميکنم هم بعد خواهم گفت که بهترين علوم کدام است و بهترين قلب کدام است.

فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ» ظرف هستند «فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا» بهترين ظرف آن است که وسيعتر باشد. هم ظرف را و هم مظروف را معنا کردند. فرمود اين بهترين ظرف است براي اينکه هر ظرفي يک ظرفيتي دارد،. مقداري از آن ظرفيت که پر شد جا براي ديگري نيست. خاصيت ظرف محدوديت است يعني يک مقدار که پر شد ديگر جا براي ديگري نيست؛ مظروف هم همينطور است، هر مظروفي که وارد شد به مقدار خود جا را تنگ ميکند حالا گاهي مزاحم ديگران است که نميگذارد ديگري بيايد گاهي مزاحم ديگري نيست ولي جا را تنگ کرده است.

وجود مبارک حضرت امير در خارج شهر به کميل(رضوان الله عليه) ميفرمايد که هم اين مظروف با مظروفهاي عالم فرق ميکند هم اين ظرف با ظرفهاي عالم فرق ميکند «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا» بهترين ظرف و بهترين دل آن دلي است که ظرفيتش بيشتر باشد؛ يعني ظرفيت دل به دست خود دل است، اين نظير ظرف سفالين يا آهنين و اينها نيست. فرمود بهترين دل آن است که ظرفيتش به دست خودش باشد. اين قدم اول.

قدم دوم اين است که ما مظروف را و ظرف را بشناسيم تا بعد به تأمين آن مظروف و توسعه ظرف بپردازيم. درباره مظروفش که علم است و درباره خود ظرف اين مطلب را فرمودند، فرمودند: کميل! در عالم اگر چيزي ظرف باشد و چيزي مظروف، اين مظروف وقتي وارد ظرف شد به اندازه خود جا را تنگ ميکند. اگر يک ظرفي ظرفيت ده ليتر شير داشته باشد دو ليتر شير وقتي وارد اين ظرف شد اين شير به اندازه خودش ظرفيت را اشغال ميکند، يک؛ آن ظرف هم به اندازه دو ليتر ظرفيت خودش را از دست ميدهد، اين دو، ديگر اين ظرف ظرف ده ليتر شير نيست، ظرف ده ليتر شير بود اما دو ليتر آن اشغال شد. تمام ظروف عالم همينطور است مکان همينطور است زمان همينطور است. آسمان برويم ظرف همين است زمين برويم ظرف همين است. ظرف يک ظرفيتي دارد وقتي مظروف وارد شد اين مظروف به اندازه خودش ظرفيت را اشغال ميکند و ديگر جا براي ديگري نيست.

در کلمه نوراني 205 فرمود: «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِه‏»، فرمود کميل! يک قانون کلي است براي همه ظرفها و آن اين است که اگر يک مظروفي در ظرفي وارد شد به اندازه خود جا را تنگ ميکند جا را گرفته است، اما علم يک مظروفي است که وقتي در ظرف قلب وارد شد قلب را وسيع ميکند جا براي علوم ديگر هست؛ با آمدن مظروف هم ظرف وسيعتر ميشود، هم به اين مظروف وسعت بيشتري ميدهد؛ مثالي که در جلسه قبل به عرضتان رسيد اين بود که اگر يک طلبه در حوزه يا دانشجوي دانشگاه استعداد دارد که ده مطلب ياد بگيرد، وقتي وارد کلاس درس شد پنج مطلب ياد گرفت اينطور نيست که الآن فقط بتواند ده مطلب ياد بگيرد، الآن پانزده يا بيست مطلب ياد ميگيرد. اين پنج مطلبي که وارد قلب او شد هم جا را براي علوم ديگر و مسائل ديگر باز کرد، هم دل براي پذيرش علوم ديگر باز شد؛ يعني کسي که ميتوانست در روز اول ده تا مطلب ياد بگيرد وقتي وارد کلاس درس شد پنج مطلب ياد گرفت الآن ديگر ميتواند پانزده مطلب ياد بگيرد؛ هم سلسله علوم روابطشان توسعه پيدا کرد که مظروف هستند، هم ظرف ظرفيتش بيشتر شد. اين طلبه يا اين دانشجو قلبش الآن براي بيست مسئله و بيست مطلب آماده است، چرا؟ چون آن پنج مطلب که وارد شد دل را توسعه داد.

در اين کلمه نوراني 205 فرمود «كُلُّ وِعَاءٍ» تمام ظرفهاي عالم اينطور است که «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ» هر ظرفي با آمدن مظروف ظرفيتش کمتر ميشود مگر ظرف علم که با آمدن علم، توسعه پيدا ميکند «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ» نه اينکه ظرف علم کم نميآورد، بلکه زياد ميشود. اين استثنا در اين نيست که وقتي علم وارد شد ظرف ظرفيتش کم نميشود، استثنا در اين است که اين علم که يک مظروف است نه تنها کم نميکند، بلکه اضافه ميکند «فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِه‏»؛ يک وقت است ميگوييم اين ظرف ظرفيت دارد درست است که شما پنج ليتر آب ريختيد اما باز هم ميتوانيد بريزيد، ولی يک وقت است که ميگوييم اين ظرف که ظرفيت پنج ليتر آب را دارد وقتي پنج ليتر آب ريختيد از اين به بعد ظرفيت ده ليتر يا بيست ليتر آب را دارد. خاصيت علم اين است. علم وقتي وارد قلب شد، اين شخص استعدادش بيشتر ميشود. طلبه روز اول با طلبه روز دوم، دانشجوي روز اول با دانشجوي روز دوم يقيناً فرق ميکند.

پس بنابراين علم حقيقتش اين است قلب حقيقتش اين است که نه تنگ ميشود نه جاي کسي را ميگيرد. اگر در حوزه - خداي ناکرده - کساني تربيت شدند که جاي ديگري را گرفتند يا از رشد ديگري رنج ميبرند، در دانشگاه خداي ناکرده کسي پيدا شد که جاي ديگري را گرفت يا از رشد ديگري رنج بُرد، اين معلوم ميشود حقيقت علم را استفاده نکرده است. علم آن است که به آدم ظرفيت بدهد؛ اين همان است که از او به شرح صدر ياد ميشود؛ اين همان است که از او به طهارت ياد ميشود.

ميبينيد همه ما معتقديم که مسجد برکاتي دارد ثوابي دارد همه آنها سرجايش محفوظ است؛ يک رکعت نماز در مسجد چند برابر ثواب دارد اينها سرجايش محفوظ است؛ اما هدف اصلي مسجد چيست؟ وقتي وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) مهاجرت کردند هنوز وارد مدينه نشدند به قبا رسيدند، مستحضريد آنجا يک مسجد مختصري ساختند، درباره مسجد قبا آمد ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنتَقُومَ فِيهِ؛ خيلي شايسته است که شما در مسجد قبا نماز بخوانيد، چون ثواب آنجا بيشتر است يا نه چون ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا[1]، اينها ميخواهند پيرو اهل بيت باشند. اهل بيت مگر مطهر نيستند؟ اگر ﴿إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً[2] است، مگر مطهر نيستند؟ اينها ميخواهند شاگرد علي و اولاد علي باشند؛ البته ثوابش محفوظ است و ذات اقدس الهی چندين برابر ثواب عطا ميکند اينها سرجايش محفوظ است، اما اين آقا که آمد در مسجد قبا نماز بخواند براي چه چيزی نماز ميخواند؟ براي اينکه شاگرد مطهر بشود. خدا فرمود اهل بيت مطهر هستند، اينجا فرمود مسجد قباديها اينها ميخواهند پاک بشوند، آن ثوابش سرجايش محفوظ است. خيلي روحيه فرق ميکند؛ يک وقت است کسي ميرود مسجد براي اينکه ثواب ببرد کار خوبي است، اما ميگويد من ميخواهم شاگرد علي و اولاد علي بشوم اينها مگر مطهر نيستند؟ من ميخواهم طاهر بشوم حالا آنها در اوج هستند ما در ميانه راه. ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا، اين کلام بوسيدني نيست؟! ميخواهند پاک بشوند. از اين شفافتر چه ميخواهيم ما؟! اگر  ﴿إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً، اينها ميخواهند شيعه باشند يعني پيرو باشند. آن ثواب را خيليها ميفهمند خيليها هم به دنبالش هستند و به خيليها هم خدا عطا ميکند﴿ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ[3] اما اين طهارت که کسي نه بيراهه برود نه راه کسي را ببندد جاي کسي را تنگ نکند وسعت نظر داشته باشد ديدش وسيع باشد برای همه نيست.

اگر جامعه اسلامي با اين دين زندگي بکند، ديگر ما مسئله غزه و صهيونيست و اينها نخواهيم داشت. فرمود اين دين، ديني است که جاي کسي را تنگ نميکند. اين ديد ديد علم است حقيقت علم همين است، حقيقت قلب همين است، فرمود اگر قلب را ميخواهيد معنايش همين است اگر علم را ميخواهيد معنايش همين است اگر ...  پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) را ميخواهيد در مسجد قبا معنايش همين است؛ ثواب سرجايش محفوظ است درباره ثواب و زيادي ثواب و لطف الهي و کرامت الهي که بحثي نيست، اما اين آقايي که آمد در مسجد قبا نماز ميخواند براي چيست؟ بهشت را که خداي سبحان عطا ميکند. فرمود شما ميخواهيد پاک باشيد‍! فرقش اين است که اگر پاک بوديد، بهشت منتظر شماست، اگر آدم معمولي بوديد شما منتظر بهشت هستيد، بهشت إنشاءالله ميرويد، اما بهشت منتظر شماست. جاي بهشت که کم نيست.

فرمود شما در کارهاي خير مسابقه بدهيد «استبق» که باب افتعال است اينجا به معني مسابقه است؛ هم ﴿فَاسْتَبِقُوا[4] هم ﴿سَابِقُوا، هر دو معناي جمعي را دارد يعني دو گروه باهم. بهشت  مسافتش چقدر است؟ فرمود﴿سَابِقُوا، يک؛ ﴿فَاسْتَبِقُوا، دو؛ «إلي جنة»، ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض﴾[5]، بهشت به اندازه آسمان و زمين است. اين عرض يا در قبال طول است اگر عرض در قبال طول بود و عرض به اندازه آسمان و زمين بود، پس طولش بيشتر است، يا نه، عرض به معني مطلق مساحت است در قبال طول نيست بالاخره بهشتي که به آدم ميدهند مساحتش آسمان و زمين است. فرمود درباره اينها مسابقه بدهيد. اين يک شرح صدري ميخواهد. ذات اقدس الهی که به انبيا شرح صدر داد از راه همين علم است در جريان وعاء بودن در همين نهج البلاغه است که قلب وجود مبارک پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) اين «وَاعياً لِوَحيِک» خدايا! اين ظرف وحي توست دلهاي ما ظرف علومي است که از اين وحي به ما رسيده است. حضرت آنچه را که از وحي گرفته به امتش بيان ميکند.

پس «العلم ما هو؟»، يک وقت است ما بحثهاي مدرسهاي داريم ميگوييم صورتي که از خارج به ذهن بيايد اين ميشود علم. يک وقتي نهج البلاغه ميخوانيم ميگويد «العلم» آني است که آمده ظرفيت بدهد. اين ديگر بحثهاي اصطلاحي نيست که «الصورة الحاصلة من الشيء في الذهن هو العلم» اين به درد همان حجره ميخورد،. اما «العلم ما هو»؟ «العلم حقيقة إذا دخلت في القلب اتسع القلب» اين علم است. پس اگر گفتيم علم «هو الصورة الحاصلة من الشيء» اين همان بحثهاي روز است اما اين ديگر نهج البلاغه نيست، اما اگر گفتيم علم حقيقتي است که به آدم توسعه ميدهد هرگز اين انسان عالم جاي کسي را تنگ نميکند. تنگنظر نيست. من باشم و ديگري نباشد نيست. گروه من باشند و گروه ديگري نباشند نيست. «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِه‏».

پرسش: ... تمام مجردات است يا فقط علم است؟

پاسخ: علم مجرد است کمالات ديگر هم مجرد هستند منتها کمالات عملي داريم کمالات علمي داريم ريشه همه  اينها علم است. اگر کسي بخواهد يک صفتي پيدا بشود عادل بشود کريم بشود عفوّ بشود باحيا بشود آزاد بشود اهل غيرت بشود همه اينها به وسيله علم است. او بايد معنا را بداند، يک؛ تمرين بکند، دو؛ صاحب اين بشود سه. تمام اينها اولش علم است بعد مطالب ديگر.

در خطبه 72 آنجا آمده است که وجود مبارک حضرت «وَاعياً لِوَحيِک»؛ يعني همه ما راه آن حضرت را طي بکنيم، قلب مطهرش ظرف وحي است ما هم قلبمان ظرف فرمايشاتي است که ايشان از وحي گرفته و آورده است. اگر در مسائل علمي است ما شاگرد اينها هستيم اگر مسئله طهارت و پاکي است در مسجد قبا، ما شاگرد اينها هستيم. فرمود: ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا، اينها علاقمند هستند تکليف نيست کلفَت نيست که «شما پاک باش». در بعضي از چيزها دارد که اين نجس ميکند، اين نجس، نجاست کلب و امثال ذلک که نيست اين قذارت است؛ طمع قذارت است فلان نگاه به نامحرم اينها قذارت است. در اين آيه نوراني که ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا، اين معنايش اين نيست که اينها بهشت ميخواهند، اين سرجايش محفوظ است، او اصلاً پاک بودن را دوست دارد، نه چون کلفَت است و تکليف است، ميگويد مولاي ما ائمه ما مواليان ما اينها پاک هستند من ميخواهم پاک باشم. اگر ﴿إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ ميگويد اين خاندان اين چهارده نفر پاک هستند من هم شيعه اينها هستم.

خيلي فرق است يک کسي ميخواهد در مسجد نماز بخواند که يک رکعت چند رکعت ثواب دارد، آنها سرجايش محفوظ است و درست هم هست. يک وقت است که «لطف الهي بکند کار خويش»[6] اما« نکته سربسته چه دانی؟ خموش»[7]! آنها را که خدا عطا ميکند ولي من ميخواهم پاک باشم؛ يعني چون جهنم ميبرند من اين کار را  نکنم نيست، من اين کار را دوست ندارم کار بدي است.

پس بنابراين حوزه يک بهشت ميشود، از اين بهشت اگر کسي وارد دستگاه بشود دستگاه را بهشتي ميکند، اما اگر خداي ناکرده مشکلاتي داشته باشد حوادثي ديگر پيش ميآيد. وجود مبارک حضرت امير دارد که اين ظرف بودن اختصاصي به افراد مشخص ندارد انبياء هم دلهايشان ظرف است منتها مظروف آنها وحي است مظروف ما رهآورد وحياي است که انبياء به شاگردانشان بيان ميکنند. خود حضرت هم در خطبه 189 دارد که «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ لَا يَعِي حَدِيثَنَا إِلَّا صُدُورٌ أَمِينَةٌ وَ أَحْلَامٌ رَزِينَة»؛ حرفهاي سنگيني است يک دلهايي ميخواهد که امانتدار باشد اين حرفها را ياد بگيرد، وعاء باشد ظرف باشد نگهداري بکند و اگر عمل اين علم را همراهي کرد اين علم ميماند وگرنه فراموش ميشود. «وَ لَا يَعِي» گوش نميدهد واعي نميشود وعاء حديث ما نميشود «إِلَّا صُدُورٌ أَمِينَةٌ».

در خطبه 198 آنجا آمده است که «وَ عِلْماً لِمَنْ وَعَى وَ حَدِيثاً لِمَنْ رَوَى وَ حُكْماً لِمَنْ قَضَى‏»، اين دستورات الهي که به وسيله پيغمبر به ما رسيده است اگر کسي گوش بدهد براي او ميشود علم، معلوم ميشود که بايد وعاء باشد، تا در ظرف دل قرار نگيرد، گوش دادن نيست، درس و بحث نيست، چه براي حوزه چه براي دانشگاه. بايد وارد ظرف دل بشود و نشانهاش اين است که دو تا کار بکند: هم اين علم که آمده است سعه را ميآورد هم قلبي که علم را پذيرفته است وسيع ميشود. اين دو علامت بايد باشد تا اينکه نشانه حقيقت علم باشد.

در خطبه 239 هم ميفرمايد به اينکه اهل بيت اينطوري هستند: «عَقَلُوا الدِّينَ عَقْلَ وِعَايَةٍ وَ رِعَايَةٍ لَا عَقْلَ سَمَاعٍ وَ رِوَايَةٍ»‏، يک وقت است که کسي در حوزه يا دانشگاه درس ميخواند از استاد ميشنود بعد روايت ميکند يا براي او روايت کردند او گوش ميدهد، اين يک راه است. يک راه ديگري که حضرت در اين خطبه 239 ميفرمايد و اهل بيت اينطور هستند اين است که: «عَقَلُوا الدِّينَ» اينها عاقلانه با دين برخورد کردند اينها عقال کردند «عَقَلُوا الدِّينَ عَقْلَ وِعَايَةٍ» ظرف چگونه مظروف را خوب نگه ميدارد؟ اينها هم علم را خوب نگه داشتند «وَ رِعَايَةٍ» و در اثر خوب نگهداري رعايت ميکنند «لَا عَقْلَ سَمَاعٍ وَ رِوَايَةٍ» از استاد شنيدند يا استاد برايشان نقل کرده يا خودشان نقل ميکنند اين کار اهل بيت نيست. کار اهل بيت عقل روايت است و وعاء روايت؛ يعني آنچه را که شنيدند خوب ميفهمند و نگه ميدارند. آن وقت هم آن علم باعث وسعت است هم اين دل باعث وسعت است. وسعتش هم معلوم نيست که چه اندازه است براي اينکه نفرمود مجموع بهشتي که ما به مؤمنان ميدهيم ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض﴾ است، فرمود مسابقه بدهيد ﴿إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ است. يک چنين عالمي را ما در پيش داريم؛ اگر چنين عالمي را ما در پيش داريم، حيف است که در اينجا جاي کسي را تنگ بکنيم يا به جاي تنگ اکتفا بکنيم.

اين کلمات نوراني حضرت که از جمله(کلمه) 147 شروع شد فرمود: «يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ! إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ‏» بعد چه گفتند: «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ» عالم رباني مخصوص اهل بيت نيست اينها واقعاً قابل نيست « لا يـُقـاسُ بـِآلِ مـُحَمَّدٍ (ص) مِنْ هذِهِ الاُْمَّةِ اَحَدٌ »[8]. همه اهل بيت اينطور هستند حالا منتها وجود مبارک حضرت امير قد بلند کرد و ايستاد اين حرف را زد. آخر ميشود احدي اينطور حرف بزند: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»[9] احدي هم نتواند اعتراض بکند؟! در حضور دوست و دشمن بگويد که همه چيز عالم را من بلدم! احدي اين حرفها را نزد، چه کسي اين جرأت را دارد بگويد؟ بگويد هر چه ميخواهيد از سماوت و ارض از من بپرسيد «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»، «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي». با آن همه دشمنان فراواني که داشتند! همهشان همينطور هستند در بحثهاي ديروز عرض شد که مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله عليه) فرمودند که اين چهارده نفر به منزله يک نفرهستند[10]. فرمودند کسي اشکال نکند به اينکه آن مطلب را امام اول گفت شما اين مطلب را از امام يازدهم گفتيد! اين چهارده نفر يک نفر هستند به منزله يک انسان هستند چون نور واحد هستند همهشان اينطور هستند منتها حالا حضرت امير ايستاد و گفت: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» احدي هم جرأت نکرد که بگويد يعني چه؟ اين با درس و بحث نيست. فرمود خدا خواست که اين دل وسيع بشود و آن علومي هم که به وسيله وحي به پيغمبر داد به ما رسيده است.

ما از ذات اقدس الهی مسئلت ميکنيم به همه شما اساتيد بزرگواران علما که حجت عصر هستيد قلوب واعيه و علوم رباني عطا کند.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. سوره توبه، آيه108.

[2]. سوره احزاب، آيه33.

[3] . سوره جمعه، آيه4.

[4]. سوره بقره، آيه148؛ سوره مائده، آيه48.

[5]. سوره حديد، آيه21.

[6] . حافظ، غزل 274.

[7] . حافظ، همان.

[8]. نهج البلاغه، خطبه2.

[9]. نهج البلاغة، خطبه189.

[10].جواهر الکلام، ج‌26، ص67. «أن کلامهم عليهم السلام جميعا بمنزلة کلام واحد، يُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً».

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق