جلسه درس اخلاق: آیت الله العظمی جوادی آملی
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين سيما خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء عليهما آلاف التحية و الثناء بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
محور بحث کلمه نوراني 113 نهج البلاغه بود. وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) چند جمله نوراني دارد که معنای آن تقريباً روشن ا ست اينها را اول ذکر ميکنند بعد به تحليلش در بيانات ديگر ميپردازند. اول اينکه هيچ مالي مثل عقل نيست. عقل را مال تلقي کردند، براي اينکه مال يعني چيزي که «يميل اليه الطبع» طبع و فطرت انسان به آن سمت مايل است. اگر طبيعت باشد، ميشود مال طبيعي و اگر فطرت باشد ميشود مال فطري. پنج ـ شش جمله يا هفت ـ هشت جمله است که خيلي معنايش روشن است که ما درباره اينها خيلي توضيح نداريم.
فرمود هيچ مالي مثل عقل نيست هيچ مظاهرهاي مثل مشورت نيست. مظاهره يعني پشتيباني. اينکه ميگويند تظاهرات کردند، اين از ظَهر است نه از ظهور، يعني پشتيبان يکديگر شدند ظهير يکديگر شدند نه براي يکديگر ظاهر شدند[1]. اگر بخواهند از يک مطلبي حمايت بکنند تظاهرات ميکنند يعني هر کسي ظهير و پشتبان ديگري ميشود مجموعه اين مُظاهره مجموعه اين پشتيبانيها و پشت يکديگر بودن را ميگويند تظاهرات. فرمود هيچ مظاهرهاي مثل مشورت نيست زيرا هر رأيي پشتيبان رأي ديگر خواهد بود و انسان تنها نيست پشتيبان دارد.
چند جملهاي از همين قبيل ذکر کردند که معنايش چون روشن است ما خيلي درباره آنها بحث نميکنيم. آنچه که اساس کار است اين است که نهج البلاغه از آن جهت که تبيين قرآن کريم است بيان قرآن کريم است و مفسر قرآن کريم است مثل خود قرآن کريم سخن ميگويد يعني ياد گرفته از وحي الهي، شاگرد وحي الهي بودن، مثل او سخن ميگويد.
در قرآن کريم ذات اقدس الهي به پيامبر فرمود مردم را از سه راه دعوت کنند که اين «مانعة الخلو» است نه «مانعة الجمع» يعني هر سه راه ممکن است باهم در يکجايي جمع شوند ولي بيرون از اين سه راه نيست. فرمود: ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[2] يعني جامعه را از سه راه ميتوانيد هدايت کنيد: يکي راه حکمت و برهان و استدلالهاي عقلي، يکي پند و اندرز اخلاقي و موعظه، يکي هم جدال أحسن؛ جدال أحسن يعني مقدماتي که پيش اينها مقبول است را بررسي کنيد بعد آن را باطل کنيد بدون اينکه حقي باطل بشود يا باطلي حق. اين سه راه يعني راه حکمت راه موعظه راه جدال أحسن که قرآن آن را سفارش کرده است کاملاً در صدر و ساقه نهج البلاغه مشهود است. در حقيقت در گفتههاي عادي ايشان يا گفتههاي محاورهاي ايشان يا گفتههاي احتجاجي ايشان از اين سه راه استفاده ميکنند.
پس مطلب اصلي و اول اين است که روش نهج البلاغه در تربيت نفوس روش قرآن کريم است، يک؛ روش قرآن کريم در تربيت نفوس بهرهبرداري از سه مکتب است، دو؛ آن سه مکتب هم مانعة الخلو است نه مانعة الجمع، سه؛ يعني معنايش اين نيست که اگر اولي بود دومي نباشد دومي بود سومي نباشد؛ يعني دعوت کردن بدون طي يکي از اين سه راه ممکن نيست. اگر مسئلهاي خيلي عقلي است و برهاني است آنجا با حکمت گفته ميشود و اگر مسئله روشن است و تاحدودي اخلاقي است از موعظه استفاده ميشود و اگر مورد اختلاف طرفين است آنها يک نظري دارند و دين نظر ديگري دارد گذشته از اينکه برهان راه دارد و گذشته از اينکه موعظه راه دارد جدال أحسن هم راه دارد. جدال أحسني که مقدمه مقبول ديگري را بررسي کردن صدر و ساقه او را تحليل کردن، نقد و نقص او را روشن کردن و به مخاطب ضعف او را فهماندن، تا مخاطب از آن مقدمه دست بردارد، و حرف مستدل اولي را گوش بدهد.
اين معناي جدال أحسن است مبادا خدايي ناکرده در مجادله کسي حقي را باطل کند يا باطلي را حق کند اين ميشود جدال باطل که تحريم شده است. جدال باطل که انسان حقي را باطل يا باطلي را حق کند تحريم شده است اين بيراهه رفتن است نه طي راه. پس همان راههاي سهگانهاي که ذات اقدس الهي در قرآن کريم به وجود مبارک پيغمبر فرمود و خودش هم آيات قرآن را به همين روال سهگانه نازل کرده است همان راه را علي بن ابيطالب(صلوات الله و سلامه عليه) در نهج البلاغه طي ميکند، گاهي با برهان گاهي با موعظه حسنه گاهي با جدال.
در جريان محاربه و جنگها و نامههاي اعتراضآميز از مسئله جدال أحسن زياد استفاده میکند ﴿وَ جَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، در مواعظ اخلاقي، روي منبرها و موعظههايي که بعد از نماز عشاء در مسجد ذکر ميکردند راه موعظه بود. در خطبههاي توحيدي از برهان عقلي استفاده ميشد که ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾.
وجود مبارک حضرت امير در اين موعظه حسنه، مثل همين کلمه قصار 113 اولاً بين دو امر بررسي ميکنند ميگويند اين نسبت به اين، اين بد است آن خوب است، اين يک؛ بعد سرّ بدي را هم تبيين ميکنند، اين دو. راه درمان را هم ذکر ميکنند، اين سه. بهرهوران از اين راه را نشان ميدهند، اين چهار. نتايج مرتب بر اين بهرهوري را در تاريخ ذکر ميکنند، پنج و مانند آن. آن قسمتي که کار حسن و خير است را ذکر ميکند، راز صحت و درستي آن را ذکر ميکند سالکان آن راه را ذکر ميکند نتايج سلوک سودمندانه آنها را بيان ميکند. اين راه موعظه است.
جريان اين کلمه نوراني 113 از همين قبيل است. وقتي هم که ميخواهند آن نقصها را برطرف کنند تمام ضررهاي جانبي بيراهه رفتنها را برمیشمرند، حقالله را ترک کردن مشکلاتش چيست؟ حق جامعه را ترک کردن مشکلاتش چيست؟ حق خود نفس را ترک کردن مشکلاتش چيست؟ همه اينها را توضيح ميدهند و راهحل ذکر ميکنند. اين ميشود طبيب. اين طبيب هم در قسمتها زيباشناسي و صحتشناسي و سلائقشناسي طبيب است هم در تشخيص بيماريها و آثار زيانبار بيماري طبيب است.
اينکه حضرت درباره وجود مبارک پيغمبر فرمود «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه»[3]، نه يعني خود طبيب ميگردد و دور ميزند و سيار است، طب را دور ميدهد. البته هر جايي بايد طبيبي باشد، اگر يک جايي در بين راه است طبيب سيار بايد باشد، ولي اين جمله نوراني که دارد «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه»، يعني طب را دور ميدهد نه خود طبيب حرکت کند. آنکه طبيب بايد حرکت کند يا هر زمان و زميني بايد طبيب خاص خودش را داشته باشد يک بيانات ديگر و ادله ديگر است. اما اين جمله نوراني که فرمود پيغمبر «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه» يعني طب را ـ طب را يعني طب را! ـ طب را درمان ميدهد. اين «طب را درمان ميدهد» يعني چه؟ يک کسي که واعظ است اين طبيب روحاني است بايد طب خودش را درمان بدهد، نه خودش جابجا بشود. طب خودش را درمان بدهد چيست؟ گوشهاي از اين حرف را جناب سعدي متوجه شد و آن را به نظم و نصر درآورد.
گفت انسان که حرف ميزند گاهي قدحش با مدح بايد همراه باشد تبشيرش با انذار بايد همراه باشد، اگر به بهشت وعده ميدهد از جهنم هم بترساند اگر از جهنم ميترساند به بهشت هم وعده بدهد، نه يک جانبه بترساند نه يک جانبه خوشحال بکند. طب را بگرداند. آن وقت مثال ميزند که جرّاح که هم رگزن است و هم مَرهمنِه. اين جرّاح طب را ـ طب را يعني طب را! ـ طب را دور ميدهد يک جا جرّاحي ميکند رگ ميزند خون ميآورد، در کنارش مَرهم مينهد که آن جرّاحي بطرف بشود. جرّاحي کردن اگر دائمي باشد خطر دارد نرم کردن و پماد ماليدن و مرهم ماليدن اگر دائمي باشد خطر دارد، چون خيلي از زخمها است که با مرهم خوب نميشود با عمل خوب ميشود، اما طب را درمان دادن يعني حرکت دادن گاهي جرّاحي کردن و نيش زدن گاهي هم مرهم گذاشتن. مثل جرّاح که هم رگزن است و هم مَرهمگذار.
گاهي تندي کردن و از عذاب سخن گفتن، گاهي نرمي کردن و از بهشت سخن گفتن، اين ميشود طب را دور دادن، نه طبيب را. گاهي سختگيري گاهي نرمگيري است گاهي تندي گاهي کندي. گاهي تبشير گاهي انذار. گاهي تلخي، گاهي شيريني اين را ميگويند طب را دور دادن نه اينکه طبيب از جايي به جايي حرکت کند. اين يک مطلبي ديگر است. اينکه حضرت درباره پيغمبر فرمود: «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه»، يعني اين. خودش هم همينطور است.
يک دعاي نورانياي حضرت امير دارد که کاملاً وضع خودش را تشريح ميکند. حاجتش را ذکر ميکند ميگويد خدايا، در يک جمله ـ يک جمله يعني يک جمله! ـ در يک جمله هم احتياج با حاء جيمي آمده هم اهتياج با هاء هبوض. ميگويد منِ محتاج مهتاجانه تو را ميخواهم. احتياج با حاء جيمي معنايش معلوم است اما اهتياج با هاء هبوض يعني چه؟ منِ محتاج تو را مهتاجانه ميخواهم. اين مهتاج دوم که با هاء هبوض است يعني با هيجان يعني با اضطراب. منِ محتاج تو را مهتاجانه ميخواهم. با اضطراب ميخواهم، نه اينکه يک صفحه کتاب دعا را باز کنم به طور عادي با تو حرف بزنم. اين خواندن دعاست نه دعا خواندن! اين دعا را قرائت کردن است نه چيزي خواستن. يک آدم مضطر وقتي که از خدا چيزي ميخواهد با حال اضطرار ميخواهد يعني محتاجي که اين با حاء جيمي است، مهتاجانه با هاء هبوض، مهتاجانه با هيجان و با ناله و با گريه. اگر احتياج است همين است. از ذات اقدس الهي چيزي مسئلت ميکند؟ حضرت امير عرض میکند که منِ محتاج مهتاجانه چيز ميخواهم، از نظر زمان ميگويم چيز ميخواهم، از نظر آن ناله و سوزي که دارم آن به وسيله بيان من تبيين ميشود که من الآن گرفتارم. دعا آن حالت است.
تمام نهج البلاغه يک کتاب قيم و الهي است. خطبههايش از نامههايش از کلماتش از وصايايش از ادعيه جدا شده است چند فصل دارد فصل دعاها مخصوص است. دعاهاي نوراني حضرت امير هر کدامشان صدر و ساقس حکمت است، در آن دعاها تقريباً نزديک هفتاد مورد است که عرض ميکند خدايا، من استغفار ميکنم استغفاري که معنايش اين است. تقريباً هفتاد تفسير براي استغفار ذکر ميکنند. «استغفرک کذا، استغفرک کذا، استغفرک کذا» اين استغفار است اين دعاي هفتم حضرت امير که بعد از دو رکعت نماز صبح ميخواند ميگويد: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ قَوِيَ بَدَنِي عَلَيْهِ بِعَافِيَتِكَ أَوْ نَالَتْهُ قُدْرَتِي بِفَضْلِ نِعْمَتِكَ أَوْ» فلان، اين يک فراز چند سطري است. «اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَدْعُو إِلَى غَضَبِكَ » کذا و کذا و کذا. اين هم دو سه سطر است.
دعاي سوم: «اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اسْتَمَلْتُ إِلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ بِغَوَايَتِي» اين هم دو سه سطر است.
دعاي چهارم: «وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَدْعُو إِلَى الْغَيِّ» هر کدام از اينها دو سه سطر است.
دعاي پنجم: «اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ أَتْعَبْتُ فِيهِ جَوَارِحِي فِي لَيْلِي وَ نَهَارِي».
دعاي ششم: «اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ رَصَدَنِي فِيهِ أَعْدَائِي».
هفتم: «اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ»[4] تا برسد به هفتادم.
اين طب دعا است اين دعا را دور دادن است. يک جا ناله، يک جا رجاء، يک جا آثار رجاء، يک جا تلخي آرزو، اثر سوء آرزو، يک جا هم نجات از آرزو است.
ما يک اميد داريم چيز بسيار خوبي است يک آرزو داريم که اين چيز بسيار بدي است. اميد آن است که کسي مقدمات کار را فراهم کرده است، کشاروزي است همه کارها را کرده زمين را شيار کرده بذرافشانی کرده آب داده، منتظر است که برکات الهي از آسمان، هواي مناسب و باران مناسب و اينها بيايد تا اين ميوه سرسبز بشود، اين مزرعه سرسبز بشود اين را ميگويند اميد، اما يک کسي که هيچ کاري نکرده، کِشتي نکرده، درختي غرس نکرده، نهالي ننهاده، آرزو دارد که به مقصد برسد و وضع زندگياش خوب بشود، اين ميشود آرزو، آرزو چيز بسيار بدي است و اميد چيز بسيار خوبي است. اميد اين است که انسان مقدمات را فراهم بکند تا آنجا که مقدور اوست.
«از باده مغز تر كن و آن يار نغز جو ٭٭٭ تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو»،[5]
آن را ميگويند اميد. اما کسي که کاري نکرده يا مختصر کاري انجام داده که بياثر است، منتظر است که برکات فراواني از اين زمين يا زمان نصيب او بشود اين ميشود آرزو.
فرمود شما زنده به اميد باشيد نه زنده به آرزو «إِيَّاكَ وَ الاتکال علی الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى»[6] خود حضرت امير نهي فرمود. فرمود مبادا به آرزو زنده باشيد. آرزو سرمايه سالمندان از کار افتاده است. اين سالمند از کار افتاده کاري از او ساخته نيست. نه کاري الآن ميتواند بکند نه سابقه چيزي دارد. فرمود مبادا به آرزو زندگي کنيد «إِيَّاكَ وَ الْمُنَى»، امنيه و تمنّي. يک ترجي داريم که بسيار خوب است و يک تمنّي داريم که بسيار بد است. فرمود: «إِيَّاكَ وَ الْمُنَى»، مبادا با آرزو زندگي کنيد! «فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى»، يک زن سالمند و يک پيرمرد سالمند که در آستانه رفتن هستند و کاري هم انجام ندادند قبلاً کاري انجام ندادند الآن کاري مقدورشان نيست اين آرزومند است اين سرمايه اوست او غير از آرزو سرمايه ديگري ندارد. فرمود «إِيَّاكَ وَ الْمُنَى».
اما اين فرمايش نوراني حضرت تقريباً هفتاد بار يا بيشتر «اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ» با برهان. «اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ» با دليل. نام گناه را ميبرد علت بدياش را ذکر ميکند راه درمانش را ذکر ميکند کليد درمانش به دست خداست ذکر ميکند. اينطور دعا - هفتاد يا بيش از هفتاد بار هر بندي دو سه سطر برهان – که برایبعد از نماز صبح است، اين کار علي بن ابيطالب است که «اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ» سه چهار سطر است با برهان. اين تقريباً هفتاد بند يا بيشتر از هفتاد بند است که در کتاب نوراني تمام نهج البلاغه آمده است که اميدواريم ذات اقدس الهي توفيق فهم قرآن را در آن مثلث به ما عطا کند که قرآن حکيمانه، واعظانه، مجادلانه به جدال أحسن دعوت میکند. بعد آشنا بشويم به بيانات نوراني حضرت امير که از قرآن گرفته است و حکيمانه، واعظانه، مجادلانه به جدال حق دعوت ميکند و بعد از نماز صبح هم که فرصت استجابت دعاست.
يک طبيبي است که طب دور ميدهد نه خودش سيار باشد طب را وقتي دور ميدهد که تبشيرش با انذار همراه است، تخويفش با تحبيب همراه است. اگر تحبيب است تخويف هم هست و اگر تبشير است انذار هم هست و اگر وعد است با وعيد همراه است. اين طب را دور دادن است. همهاش وعده، غرور آور است! همهاش وعيد يأسآور است. اما وعد و وعيد را دور دادن، تبشير و انذار دور دادن تخويف و تحبيب را دور دادن کار کسي است که «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه»، يعني ميداند که کجا درد کجا درمان کجا دارو کجا مَرهم کجا نيش که جرّاح که رگزن و مرهمنِه است.
ما اميدواريم ذات اقدس الهي آن توفيق را به همگان عطا کند که قرآن را در درجه أولي، نهج البلاغه و ساير کلمات معصومين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را به عنوان تفسير قرآن کريم بياموزيم و به ديگران منتقل کنيم و همگان عمل کنيم.
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . لسان العرب، ج4، ص525.
[2]. سوره نحل، آيه125.
[3]. نهج البلاغة, خطبه108.
[4] . تمام النهج البلاغه، ج6، 454و455.
[5]. ديوان ملا هادي سبزواري, غزل150.
[6] . نهج البلاغه، نامه31.