24 12 1985 2168858 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 130(1364/10/03)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم

بسم الله الرّحمن الرّحيم

﴿وَاتَّقُوا يَوْماً لاَ تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنْصَرُونَ (٤۸)﴾

شافعان دنيا و آخرت

مطالبي كه در مسأله شفاعت ملاحظه فرموديد به چند قسم تقسيم مي‌شد. اوّل اين بود كه الشّفاعة ما هي؟ دوم اين بود كه الشفاعة هل هي؟ يعني هست يا نه؟ سوم اين بود كه شفاعت از چه گروهي بعمل مي‌آيد. مشفوعٌ له كيست؟ چهارم اين است كه شفيع كيست؟ الشفيع من هو؟ خداي سبحان بسياري از امور را به عنوان شفيع مطرح مي‌كند كه بعضي از آنها فرشتگان هستند بعضي انبياي الهي هستند و بعضي‌ها عباد صالحند و بعضي‌‌ها خود انسان و اعمال وي است و «آخر من يشفع أرحم الرّاحمين». اين‌ها با قطع نظر از روايات است چون بحث روايي شفاعت على حدّه است.

 

اوّل: فرشتگان

خداي سبحان دربارهٔ فرشتگان فرمود اينها شفيع هستند و استغفار مي‌كنند استغفار يك نحوه شفاعت است زيرا وقتي فرشتگان براي يك عده‌اي استغفار كنند استغفار اينها با مغفرت الهي همراه است و اين به نوبه خود شفاعت است در سورهٔ شورىٰ مسأله شفاعت فرشتگان را اينچنين مطرح مي‌فرمايد: آيهٔ پنجم سورهٔ شورىٰ اين است كه: *«وَالْمَلاَئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ أَلاَ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»*﴿1﴾ فرشتگان طلب آمرزش مي‌كنند. ذيل كريمه هم با مغفرت و رحمت خدا تمام شده است فرشتگان اگر استغفار مي‌كنند قطعاً بي‌اثر نيست پس استغفار فرشتگان مؤثّر است اين به نوبه خود شفاعت است.

 

قرائن اختصاص استغفار فرشتگان به مؤمنان

منتها مسأله‌اي كه در اين آيه مطرح است اين است كه خداي سبحان فرمود: *«و يستغفرون لمن في الأرض»* اين مطلق است يعني هر كه در زمين است فرشتگان براي او طلب مغفرت مي‌كنند. در حالي كه در بحث قبل گذشت كه اگر كسي مشرك و كافر بود از شفاعت بهره‌اي نمي‌برد اين *«يستغفرون لمن في الأرض»* هم شاهد داخلي دارد به اينكه منظور مؤمنين هستند هم شاهد خارجي، امّا شاهد داخلي آن است كه فرشتگان اصولاً معصومند و بدون اذن خدا كار انجام نمي‌دهند وقتي خداي سبحان، فرشتگان را معرفي مي‌كند در سورهٔ انبياء مي‌فرمايد: *«بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»*﴿2﴾ فرشته بدون اذن خدا سخن نمي‌گويد اگر فرشته بدون اذن خدا سخن نمي‌گويد و كار فرشتگان سابق نيست بلكه لاحق است و خداي سبحان هرگز راضي نيست كه اهل شرك و كفر بخشوده بشوند *«انّ الله لايغفر أن يشرك به»*(3) چگونه فرشتگان براي كفّار و منافقين استغفار بكنند؟! پس منظور از اين *«من في الأرض»*(4) يقيناً اهل ايمان هستند. چرا؟ چون فرشته بدون اذن خدا سخن نمي‌گويد. *«لايسبقونه بالقول»*(5) يعني سخن اينها تابع سخن خداست. كار اينها تابع كار خداست و خداي سبحان هم كه هرگز مشرك و منافق را نمي‌آمرزد *«إنّ الله لايغفر أن يشرك به»*﴿6﴾ بنابراين، پس ممكن نيست فرشتگان براي غير مؤمنين طلب مغفرت كنند. اين اصل سيره و سنّت فرشتگان دربارهٔ استغفار.

امّا شاهد خارجي همان سورهٔ انبياء است كه در آيهٔ 27 فرمود: *«و لايشفعون إلاّ لمن ارتضىٰ»*﴿7﴾ فرشتگان جز براي كساني كه دينشان مرتضاي خدا باشد شفاعت نمي‌كنند. پس اگر در سورهٔ شورىٰ به اطلاق فرمود: *«يستغفرون لمن في الأرض»*﴿8﴾ در سورهٔ انبياء فرمود كه اينها فقط براي كسي شفاعت مي‌كنند كه دينشان مرتضا باشد. كلّ فرشته‌ها هم حاملان عرش هم غيرحاملان عرش. در سورهٔ شورىٰ فقط دربارهٔ حاملان عرش سخن به ميان آمده است.

سؤال ...

جواب: آن در سورهٔ غافر است كه خواهد آمد. ولي در سورهٔ شورىٰ فرمود: *«وَالْمَلاَئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ»*﴿9﴾ در سورهٔ انبياء مي‌فرمايد: اين ملائكه *«لايشفعون إلاّ لمن ارتضى»*﴿10﴾ پس اين نشان مي‌دهد كه منظور از *«من في الأرض»* همهٔ مردم نيستند.

شاهد سوم آيهٔ سورهٔ غافر است كه همين جريان حاملان عرش و فرشتگان عرش را بيان مي‌كند آنگاه مي‌فرمايد: اينها براي مؤمنين طلب مغفرت مي‌كنند. آيهٔ هفتم سورهٔ غافر اين است كه: *«الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا»*﴿11﴾ در سورهٔ شورىٰ فرمود: *«و يستغفرون لمن في الأرض»*﴿12﴾ براي آنها كه در زمين هستند طلب مغفرت مي‌كند ولي در سورهٔ غافر فرمود به اين كه: *«و يستغفرون للّذين آمنوا»*﴿13﴾ گرچه اينها مثبتين هستند و مزاحم هم نيستند تا تقييد بشود، امّا به شهادت آن دو دليل يكي اين كه اصولاً فرشتگان بدون اذن خدا كار مي‌كند و چون خدا مشرك را نمي‌آمرزد فرشته براي مشرك طلب مغفرت نمي‌كند يكي هم به همان استثنايي كه در سورهٔ انبياء بود *«لايشفعون إلاّ لمن ارتضىٰ»*﴿14﴾ به شهادت آن دو دليل اطلاق آيهٔ سورهٔ شوري تقييد مي‌شود  امّا به قرينه آن دو دليل معلوم مي‌شود كه اين آيهٔ 7 سورهٔ غافر كه مي‌فرمايد: *«ويستغفرون للّذين آمنوا»*(115) اين هم مقيّد اطلاق سورهٔ شورىٰ است. پس به سه دليل مي‌توان گفت كه آيهٔ سورهٔ شورىٰ باطلاقه مأخوذ نيست.

 

تبيين مطلب با استمداد از روايات

أضف إلي ذلك، تعبيري كه بعضي از بزرگان آورده‌اند گفته‌اند به اينكه شايد متّخذ از روايات باشد كه فرشتگان براي هر كه در زمين است طلب مغفرت مي‌كنند منتها غير مسلمان را نمي‌بينند نور ندارند فقط مسلمانان هستند كه در زمين ديده مي‌شوند و فرشتگان اينها را مي‌بينند اينها در حقيقت من في الأرض هستند. اينكه گفتند: «نوّروا بيوتكم بتلاوة القرآن»(16) ناظر به اين نكته است. فرمودند به اينكه خانه‌ها را با خواندن قرآن نوراني كنيد همان طوري كه ستاره‌هاي آسمان در اثر داشتن نور براي شما مشخصند شما با نور آن‌ها آن‌ها را مي‌بينيد فرشتگان آسمان هم بوسيله نوراني بودن قرآن اهل آن منزل را مي‌بينند. خانه‌اي كه در آن قرآن خوانده مي‌شود براي اهل سما نوراني است آن خانه را مي‌بينند غير مؤمن ظلمت است و ظلمت ديده نمي‌شود. اين هم نكته چهارم.

بنابراين، فرشتگان شفيعند و استغفار اينها هم يقيناً مؤثّر است چون اينها بدون اذن خدا استغفار نمي‌كنند و اگر خدا إذن داد يقيناً اجابت هم خواهد كرد چون ممكن نيست خدا اذن استغفار بدهد ولي طلب مغفرت را ناديده بگيرد لذا در ذيل كريمه هم فرمود به اينكه *«إنّ الله هو الغفور الرحيم»*﴿17﴾ پس سخن فرشته مردود نيست. چون با اذن است نه بي اذن. و اگر با اذن است مؤثّر است.

سؤال ...

جواب: نه، *«من في الأرض»*﴿18﴾ بله هر كه را كه در زمين است، نه، اصلاً براي كسي طلب مغفرت مي‌كنند كه ببينند و اگر يك كسي ظلماني و تاريك بود اصلاً جزو *«من في الأرض»* نيست روشن نيست آيهٔ مي‌فرمايد كسي كه در  زمين هست آن‌ها با چشم ظاهر نمي بينند كه با چشم باطن مي‌بينند اگر با چشم باطن مي‌بينند اين‌ها قابل ديد نيستند چون نور ندارند، نه اينها ناظر به فرشتگاني كه شفاعت مي‌كنند است نه آنها كه حافظ اعمالند كرام كاتبند آنها يك ديد ديگري دارند.

سؤال ...

جواب: نه چه دنيا چه آخرت. الآن اين طلب مغفرتي كه هر مؤمني را براي مؤمن ديگر مي‌كند شفاعت است.

سؤال ...

جواب: نه، منتها ظهورش آنجاست و اساسش آنجاست. و گرنه «لا شفيع أنجح من التّوبه»(19) در حالي كه در آخرت كه توبه نيست. شفاعت حقيقي در دنياست. منتها اثرش آنجاست اينكه در كلمات قصار حضرت امير(سلام الله عليه) است كه فرمود هيچ شفيعي به اندازه توبه اثر ندارد براي اينكه توبه همهٔ گناهان را مي‌بخشد براي آنست كه شفاعت بوسيلهٴ توبه باعث تطهير انسان است و در آخرت مصون است در حالي كه در آخرت سخن از توبه نيست. شفاعت چه در دنيا چه در آخرت. فرشتگان هم الآن شفاعت مي‌كنند انبيا هم الآن شفاعت مي‌كنند. پس اين گروه اوّل، اوّلين گروهي كه شفاعت مي‌كنند فرشتگانند.

 

دوّم: پيامبران

فرشتگان براي مؤمنين طلب مغفرت مي‌كنند بعد انبيايند، گرچه رتبتاً انبيا بالاتر از فرشتگانند امّا از نظر سير بحثي اوّل فرشتگان بحث مي‌شود بعد انبيا.

 

نمونه‌هايي از طلب مغفرت انبيا براي تبهكاران

دربارهٔ انبيا، خداي سبحان جريان عيساي مسيح(سلام الله عليه) را ذكر مي‌كند در آيهٔ 118 سورهٔ مائده به خداي سبحان عرض مي‌كند كه پروردگارا *«إن تعذّبهم فإنّهم عبادك»*﴿20﴾ اگر اينهائيكه گرفتار تباهي هستند عذابشان كني عبد تو هستند و تو هم مولا هستي و حق توست و حق مولا اين است كه عبد آبق را تأديب كند امّا *«و إن تغفر لهم»*﴿21﴾ اگر اينها را بيامرزي *«فإنّك أنت العزيز الحكيم»* تو عزيز و حكيمي، اين يك نحوه شفاعت است منتها به اين لسان بيان شده است. عرض نكرد خدايا اينها را بيامرز. عرض كرد كه اگر خواستيد عقاب كنيد بنده تو هستند تو مولايي و حق داري. و اگر خواستي ببخشي تو عزيز و حكيم هستي كسي نمي‌تواند جلوي عفو و بخشش تو را بگيرد. اين يك نحوه استدعايي است اين يك نحوه شفاعت است اگر براي عيساي مسيح ثابت شد يقيناً براي پيامبر اسلام(صلي‌الله‌ عليه ‌و آله و سلّم) هم ثابت است.

سؤال ...

جواب: چرا، تو اگر بخواهي ببخشي كسي جلوي شما را نمي‌گيرد. تو عزيزي، عزيز يعني نفوذ ناپذير و مي‌داني كه را ببخشي.

چه اينكه در سورهٔ ابراهيم آيهٔ 36 جريان حضرت ابراهيم را اينچنين نقل مي‌كند عرض مي‌كند: *«فمن تبعني فإنّه منّي»*﴿22﴾ پروردگارا هر كس تابع من شد و دين تو را پذيرفت او از من است. امّا *«و من عصاني»*﴿23﴾ اگر كسي معصيت كرد *«فإنّك غفور رحيم»*﴿24﴾ اين لسان، لسان شفاعت است يعني ببخش چون تو غفور و رحيم هستي. آن دعا و مسألت حذف شده است و اين علّت ذكر شده است. نگفت: «و من عصاني فاغفر له» عرض كرد *«و من عصاني فإنّك غفور رحيم»*﴿25﴾ تو بخشنده‌اي نگفت «و من عصاني فإنّك قهّار منتقم» عرض كرد: *«فإنّك غفور رحيم»*﴿26﴾ يعني با مغفرت و رحمت با اينها رفتار كن. اين لسان، لسان شفاعت است و اگر براي ابراهيم(سلام الله عليه) ثابت شد براي حضرت رسول(صلي‌الله ‌عليه ‌و آله و سلّم) هم بطريق أولى ثابت است.

سؤال ...

جواب: نه، اصل مسأله تمام شد كه شرك بخشوده نمي‌شود اين دربارهٴ مععاصي غير شرك است.

در سورهٔ يوسف جريان شفاعت يعقوب(سلام الله عليه) مطرح است آيهٔ 97 و 98 سورهٔ يوسف اين است كه فرزندان يعقوب به آن حضرت عرض كردند كه: *«يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ»*﴿27﴾ يك وقت است كه حق شخصي است كه انسان مي‌گويد مرا ببخش يك وقت مي‌گويد ما گناه كرديم تو از خداي سبحان براي ما طلب مغفرت كن اين دوّمي استدعاي شفاعت است. فرزندان يعقوب(سلام الله عليه) بعد از آن گناه به يعقوب عرض كردند كه براي ما از خداي سبحان طلب مغفرت بكن آنگاه يعقوب(سلام الله عليه) هم در جواب اينچنين فرمود: *«قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»*﴿28﴾ كه گفتند: اين را به شب ارجاع دادند كه در نماز شب دعا كند موقع سحر استغفار كند و مانند آن. خب اگر پيغمبر معصومي اجازه دارد كه طلب مغفرت كند يقيناً با اذن خداست و خداي سبحان هم به اين طلب مغفرت ترتيب اثر مي‌دهد اين شفاعت يك پيغمبر است از يك گنهكار يا چند گنهكار.

سؤال ...

جواب: در بحث‌هاي قبل گذشت اگر خداي سبحان بخواهد كسي را كه حق الناس به عهده اوست ببخشد آن قدر صاحب حق را راضي مي‌كند و عطا مي‌كند تا او رضايت بدهد تا اين كسي كه به عهده او حق الناس است بخشوده شود.

و اصل اينكه خداي سبحان در حال گناه، زمينهٴ مغفرت و شفاعت را وعده داده است فراوان است كه به فرشتگان، به انبيا به مؤمنين همه راه نشان داد كه من بخشنده‌ام گناهكاران را مي‌آمرزم اينها هم با طيّ اين راه دارند مسأله شفاعت را تسطيح مي‌كنند لذا در سورهٔ رعد آيهٔ ششم فرمود به اينكه *«وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَديدُ الْعِقَابِ»*﴿29﴾ كه اين بين خوف و رجا است، بين وعد و وعيد است. فرمود: مردم در حالي كه گناه كردند خدا غفّار است اين زمينهٴ شفاعت است. اگر ديگران شفاعت كنند خدا مي‌بخشد و اگر ديگران شفاعت نكردند كه «آخر من يشفع أرحم الرّاحمين» منتها مي‌داند كه چه كسي را ببخشد.

سؤال ...

جواب: اين، آن مقدمه ضميمه شد كه اين‌ها معصومند، بدون اذن خداي سبحان طلب مغفرت نمي‌كنند، بنابراين، آنها در برابر فرشتگان و انبياي الهي در برابر خواسته خداي سبحان معصومند بدون اذن سخن نمي‌گويند.

سؤال ...

جواب: سؤال كرد نه شفاعت كرد عرض كرد خدايا اين مطلب را برايم توضيح بدهيد كه شما فرموديد كه اهل مرا عذاب نمي‌كنيد. پسر من كه اهل من است اين چيست جريان؟ *«و إنّ وعدك الحقّ»*﴿30﴾ خدايا تو وعده دادي كه أهلم را عذاب نكني و فرزندم از اهل من است خداي سبحان فرمود: من آن اهل معنوي را اراده كردم نه اهل ظاهري را و *«إنّه ليس من أهلك»*﴿31﴾ بعد فرمود: *«إنّي اعظك أن تكون من الجاهلين»*﴿32﴾ تو اينها را بايد بداني. من موعظه مي‌كنم مبادا اين مسائل را ندانسته طرح كني. او شفاعت نكرد.

اينها از ابراهيم، از يوسف، از يعقوب(سلام الله عليهما)، از عيسي(سلام الله عليه) شروع شد و از راه اولويّت دربارهٔ حضرت رسول(صلي‌الله ‌عليه ‌و آله و سلّم) هست.

امّا دربارهٔ خصوص حضرت، در سورهٔ مباركهٴ نساء جريان اينكه خود رسول خدا هم از شفعا است در آيهٔ 64 سورهٔ نساء اينچنين آمده است فرمود به اينكه: *«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً»*﴿33﴾ اگر اينها بعد از گناه توبه كنند و تو براي اينها مغفرت طلب كني خدا توّاب رحيم است اينها مي‌يابند كه خدا توّاب و رحيم است. اينها مي‌يابند توّاب و رحيم بودن خدا را و الاّ اصل اتّصاف خداي سبحان به توّاب و رحيم يقيني است. چه اينها بيابند چه اينها نيايند. يعني اينها دربارهٔ خودشان مي‌يابند كه توبهٴ اينها مقبول است و دربارهٔ خودشان مي‌يابند كه طلب مغفرت تو مؤثّر است اگر اينها استغفار كنند و تو هم براي اينها استغفار كني آنچه كه مربوط به خود آنهاست توبه است و توبهٴ آنها مقبول است آنچه كه مربوط به شفاعت توست استغفار تو دربارهٔ آنها هم مقبول است *«لوجدوا الله توّاباً»*﴿34﴾ دربارهٔ توبه خودشان *«رحيماً»*﴿35﴾ دربارهٔ طلب مغفرتي كه تو براي آنها كردي اينها خدا را مي‌يابند يعني دربارهٔ خودشان وگرنه چه اينها استغفار بكنند چه استغفار نكنند خدا توّاب رحيم است. پس از اين مجموعه استفاده مي‌شود كه انيبا هم حق شفاعت دارند.

 

سوّم: توبه، مؤثرترين شفيع

امّا هيچكدام از اين شفاعتها مثل شفاعت توبه نيست. گرچه شفاعت فرشتگان و انبيا(عليهم‌ السّلام) از يك نظر قويتر از توبه است. امّا از جهت ديگر توبه اثرش بيش از شفاعت آنهاست.

 

سرّ مؤثرتر بودن توبه از شفاعت انبيا و فرشتگان

بيان ذلك اين است كه شفاعت فرشتگان و شفاعت انبيا دربارهٔ مادون شرك و كفر و نفاق است. يعني سقف شفاعت اينها تا مرز شرك و كفر و نفاق است از آن به بعد بالا نمي‌رود اگر كسي مشرك و كافر و منافق نبود موحّد و مسلمان بود ولي به گناهان كبيره يا صغيره مبتلا بود، شفاعت فرشتگان و شفاعت انبيا(عليهم‌ السّلام) اثر دارد ولي اگر كسي كافر و منافق و مشرك بود هيچ راهي جز توبه نخواهد داشت تنها شفيع او توبه است. خداي سبحان هم كه بالصّراحه فرمود كه من از شرك نمي‌گذرم *«إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ»*﴿36﴾ و به انبيا هم فرمود كه شما بايد از كسي شفاعت كنيد كه دينش مرتضاي من باشد به فرشتگان فرمود از كسي مجازيد شفاعت كنيد كه شاهد بالحق باشد و دينش مرتضي باشد. گاهي هم بالصّراحه فرمود: شما اصلاً حق نداريد دربارهٔ مشركين طلب مغفرت كنيد. و از اين بازتر فرمود به اينكه بر فرض هم كه شفاعت كنيد لو فُرِض كه شفاعت و استغفار كنيد استغفارتان مسموع نيست. در سورهٔ مباركهٴ توبه اين مسأله را مطرح فرمود به اينكه براي منافقين شما هر چه استغفار كنيد سودي ندارد. آيهٔ 80 سورهٔ توبه اين است كه *«اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ»*﴿37﴾ براي منافقين استغفار بكنيد يا نكنيد يكسان است. آنها كساني بودند كه صريحاً مي‌گفتند: *«سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ»*﴿38﴾ ما هم دربارهٔ آنها گفتيم *«وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ»*﴿39﴾ اين‌ها اينچنين بودند كساني كه هيچ موعظه‌اي در انها اثر نمي‌كند هيچ شفاعتي هم براي آنها اثر نمي‌كند.

سؤال ...

جواب: عرض كرد: نه سبحانك اگر اطلاق داشته باشد با آن مقيّدات ياد شده يقيناً تقييد مي‌شود. براي اينها استغفار نمي‌كند.

در اين كريمهٴ سورهٔ توبه فرمود به اينكه بر فرض هم 70 بار كه ناظر به كثرت مرّات است استغفار بكنيد *«فلن يغفر الله لهم»*﴿40﴾ چرا؟ *«ذلك بأنّهم كفروا بالله و رسوله»*﴿41﴾ اينها كافرند. (اين صغرا) *«و الله لايهدي القوم الفاسقين»*﴿42﴾ يعني كافرين و فاسقين را هرگز به مقصد نمي‌رساند (اين كبرا) پس اينها به مقصد نمي‌رسند اينها كافرند و كافر هرگز به مقصد نمي‌رسد پس اينها به مقصد نمي‌رسند استغفار تو سودي ندارد. در همين سورهٔ توبه آيهٔ 113 اين است: *«مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَن يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ»*﴿43﴾ اينها حق ندارند استغفار كنند پس شفاعت اينها دربارهٔ مشركين و كفّار و منافقين مسموع نيست. *«وَلَوْ كَانُوا أُوْلِي قُرْبَىٰ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ»*﴿44﴾ بعد آن به عنوان جواب سؤال مقدّر مي‌فرمايد: خب اگر كسي حق ندارد براي كافر و منافق طلب مغفرت كند چرا ابراهيم(سلام الله عليه) براي آذر طلب مغفرت كرد؟ آن وقت مي‌فرمايد: *«وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لأَبيهِ إِلَّا عَن مَوْعِدَةٍ»*﴿45﴾ كه بحثش جداست. در سورهٔ منافقون هم مشابه اين مطلب آمده است كه منافق از شفاعت محروم است و استغفار بحال او سودي ندارد. آيهٔ 6 سورهٔ منافقين اين است كه *«سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ»*﴿46﴾ چرا؟ چون: *«إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»*﴿47﴾ اين كبراي كلّي را هم در سورهٔ توبه بيان كرد هم در سورهٔ منافقين و صغرا را در سورهٔ توبه بيان كرد. فرمود: *«ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ»*﴿48﴾ اينها چون كافرند و كافر هرگز به مقصد نمي‌رسد بنابراين، گرچه فرشتگان و انبيا شفاعت مي‌كنند ولي محدودهٴ شفاعت آنها محدودهٴ ايمان است يعني اگر كسي مؤمن بود از شفاعت آنها برخوردار است اگر كافر و منافق و مشرك بود از شفاعت آنها محروم است.

ولي مسألهٴ توبه اينچنين نيست سقف تأثير توبه بلند است. اگر در كلمات قصار حضرت امير(سلام الله عليه) آمده است كه *«لا شفيع أنجح من التّوبة»*(49) ناظر به اين قسمت است فرمود: هيچ شفاعتي به اندازهٴ شفاعت توبه مؤثّر و سودمند نيست. زيرا همهٔ معاصي حتّي شرك و نفاق و كفر را توبه مي‌بخشد و مي‌آمرزد. در سورهٔ نساء سقف مغفرت محدود است كه خدا شرك و كفر و نفاق را نمي‌آمرزد. *«إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ»*﴿50﴾ امّا *«وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ»*﴿51﴾ يك مادون و مافوقي قائل شد. ولي دربارهٔ توبه در سورهٔ زمر سقفي قائل نشد فرمود: همهٔ گناهان بوسيله توبه آمرزيده مي‌شود. آيهٔ 53 و 54 سورهٔ زمر اين است كه: *«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ»*﴿52﴾؛ شما كه بر خود ضرر كرديد چون كه هر معصيت مي‌كند جان خود را تباه مي‌كند وگرنه كاري به عالم ندارد. فرمود شما كه بر خود ستم كرديد نااميد نباشيد از رحمت حق نااميد نباشيد چرا؟ چون *«إنّ الله يغفر الذّنوب جميعاً»*﴿53﴾ همهٔ گناهان را مي‌آمرزد سقفي ندارد.

 

امكان نجات كافران و فاسقان با توبه

*«إنّه هو الغفور الرّحيم»*﴿54﴾ سقفي ندارد و همهٔ گناهان حتي كفر و نفاق و شرك را مي‌آمرزد در چه زمينه؟ زمينه‌اش را آيهٔ بعد بيان كرد فرمود: *«و أنيبوا إلي ربّكم و أسلموا له»*﴿55﴾ انابه كنيد توبه كنيد، اسلام بياوريد. اگر اسلام آورديد. «الإسلام يجبّ ما قبله»(56) همهٔ گناهان و حقوق گذشته را اسلام جبّ و قطع مي‌كند. هر حكمي كه از ناحيه اسلام آمده است مسلمان بايد آن قوانين و احكام را رعايت كند اگر كسي تا كنون مسلمان نبود و آن قوانين و احكام را عمل نكرد اكنون كه اسلام آورد لازم نيست هيچيك از آن قوانين و احكام ترك شده را قضاء كند اين قيد براي آن است كه «الإسلام يجبّ ما قبله» نمي‌گويد آن قوانيني كه اسلام نياورد آنها هم با اسلام از بين مي‌رود. بلكه مي‌گويد آن احكام و قوانيني كه از راه اسلام آمده است، اگر كسي تا كنون مسلمان نبود و به آن قوانين عمل نكرد الآن كه اسلام آورد و لازم نيست جبران كند. يعني قضاي نمازها لازم نيست قضاي روزه‌ها لازم نيست قضاي آن ديون مالي نظير كفّارات و زكوات و أخماس لازم نيست و مانند آن. امّا مسألهٴ *«أوفوا بالعقود»*﴿57﴾ را اسلام نياورد اين جزو غريزه‌هاي بشري بود كه اسلام تأسيس نكرد تأييد كرد. اگر كسي قبل از اسلام مالي خريد و بدهكار است بعد از اسلام مال مردم را بايد بپردازد. زكات را لازم نيست بپردازد امّا ثمن مبيع را بايد بپردازد هرچه را كه اسلام آورد و اين شخص چون مسلمان نبود آنها را انجام نداد الآن بوسيله اسلام لازم نيست آنها را قضا بجا بياورد همهٔ آنها مقبول است يعني لازم نيست «الإسلام يجبّ و يقطع ما قبله» يعني هر چه را كه اسلام آورد. امّا آن حقوقي كه مربوط به اسلام نيست. حقوقي است انساني، منتها اسلام او را امضا كرده است. نظير بيع، اجاره، عقود دارجه بين انسانها كه اسلام در اين زمينه تأسيسي ندارد بلكه امضا كرده است. فرمود وقتي چيزي خريدي بايد مال مردم را بپردازي. كسي نمي‌تواند بگويد من چون قبل از اسلام اين خانه را معامله كردم و بدهكار بودم الآن كه مسلمان شدم اسلام قطع وجبّ دارد نسبت به گذشته‌ها علي أيّ حال، همهٔ حقوق و تكاليف دنيايي و اخروي كه مربوط به اسلام است با توبه حلّ مي‌شود «الإسلام يجبّ ما قبله»(58) و اين كريمه هم مي‌فرمايد: همهٔ گناهان را توبه مي‌بخشد. اگر در سورهٔ نساء سقفي درست كرد فرمود مادون شرك و مافوق شرك، قبل از شرك و بعد از شرك، قبل از شرك را خدا مي‌آمرزد شرك به بعد را، خدا نمي‌آمرزد يعني بي‌توبه نمي‌آمرزد. و امّا اگر كسي توبه كرد همهٔ گناهان را مي‌آمرزد اينچنين نيست كه آن آيهٔ مقيِّد اين آيه باشد. آن آيهٔ بگويد به اينكه *«إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ»*﴿59﴾ و اين آيهٔ بفرمايد به اينكه *«إنّ الله يغفر الذّنوب جميعاً»*﴿60﴾ اين آيه بگويد: همهٔ گناهان را مي‌آمرزد آن آيه تفصيل بدهد بين شرك و غير شرك اينچنين نيست آنكه تفصيل مي‌دهد در زمينهٴ غير توبه است اين كه اطلاق و عموم دارد در زمينهٴ توبه است پس از اين جهت هيچ شفيعي به اندازهٴ توبه سودمند نيست. حتي فرشتگان، حتي انبيا. زيرا انبيا و فرشتگان، شفاعتشان سقفي دارد و آن اين است كه از غير مشركين و غير كافرين و غير منافقين شفاعت كنند.

 

وجه برتري شفاعت پيامبران و فرشتگان نسبت به توبه

امّا از يك نظر فرشتگان و اوليا و ائمه(عليهم ‌السّلام) قويتر از توبه است. براي اينكه توبه گرچه پذيرشش سقفي ندارد امّا مادامي كه توبه محقّق است و آن در دنياست. ظرف تحقّق توبه دنياست. ولي ظرف تحقّق شفاعت فرشتگان و انبيا(عليهم‌ السّلام) هم در دنياست، هم بعد از دنياست. بعد از مرگ كسي نمي‌تواند با توبه خود را تطهير كند چون فرمود: *«و لا الّذين يموتون و هم كفّار»*﴿61﴾ توبه يك فعل است و عمل است و عمل در دنياست و در آخرت جايي براي ايمان و عمل نيست «و إنّ اليوم عمل و لا حساب و غداً حساب و لا عمل»(62) بنابراين، گرچه تأثير توبه از نظر وسعت قبولي سقفي ندارد حتي شرك را هم تطهير مي‌كند ولي در محدودهٴ دنياست، در آخرت جا براي توبه نيست. امّا جا براي شفاعت فرشتگان هست جا براي شفاعت اولياي الهي هست و جا براي شفاعت ائمه معصومين(عليهم‌ السّلام) هست.

سؤال ...

جواب: زمينه را بايد فراهم كرد. اگر كسي مسلماني بود و گناه كرد و بي‌توبه مُرد اين اميد شفاعت هست از او شفاعت بعمل مي‌آيد از او شفاعت مي‌كنند. زمينه را البته در دنيا فراهم كرد كه البته اسلام است امّا بعد از مرگ كاري انجام نداد نه توبه‌اي كرد و نه اسلام جديدي آورد. بلكه همان اسلام قبلي زمينه‌اي بود تا لياقت شفاعت شفعا را پيدا كند. پس اينكه حضرت فرمود: «لا شفيع أنجح من التّوبة»(63) ناظر به اينست. در بيانات حضرت در نهج‌البلاغه راجع به شفاعت كه ملاحظه مي‌فرماييد در بحث‌هاي روايي سودمند است يكي اين است كه حضرت فرمود: «لا شفيع أنجح من التّوبة» يكي اين است كه فرمود: «الشفيع جناح الطالب»(64 ) شفيع مثل بال يك انسان طلبكار است انساني كه چيزي را طلب مي‌كند وقتي كه شفيع ندارد مثل آن پرنده‌اي است كه پر ندارد. ولي وقتي شفيع دارد مثل پرنده‌اي است كه پر پيدا كرده است و قدرت پرواز دارد. در شفاعت قرآن و امثال ذلك هم روايات بايد كمك كند.

 

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

       پاورقي‌ها:

﴿1﴾ سورهٔ شورى، آيهٔ 5. 

﴿3﴾ سورهٔ انبياء، آيات 26 ـ 27.

﴿4﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 48.

(4) سورهٴ شورىٰ، آيهٴ 5.

(5) سورهٴ انبياء، آيهٴ 27.

(6) سورهٴ نساء، آيهٴ 48.

﴿5﴾ سورهٔ انبياء، آيهٔ 28.

﴿6﴾ سورهٔ شورى، آيهٔ 5.

﴿7﴾ سورهٔ شورى، آيهٔ 5.

﴿8﴾ سورهٔ انبياء، آيهٔ 28.

﴿9﴾ سورهٔ غافر، آيهٔ 7.

﴿10﴾ سورهٔ  شورى، آيهٔ 5.

﴿11﴾ سورهٔ غافر، آيهٔ 7.

﴿12﴾ سورهٔ انبياء، آيهٔ 28.

(15) سورهٴ غافر، آيهٴ 7.

(16) كافي، ج 2، ص 610.

﴿13﴾ سورهٔ  شورى، آيهٔ .5

﴿14﴾ سورهٔ  شورى، آيهٔ 5.

(19) نهج البلاغة، حكمت 371.

﴿15﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 118.

﴿16﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 118.

﴿17﴾ سورهٔ ابراهيم، آيهٔ 36.

﴿18﴾ سورهٔ ابراهيم، آيهٔ 36.

﴿19﴾ سورهٔ ابراهيم، آيهٔ 36.

﴿20﴾ سورهٔ ابراهيم، آيهٔ 36.

﴿21﴾ سورهٔ ابراهيم، آيهٔ 36.

﴿22﴾ سورهٔ يوسف، آيهٔ 97.

﴿23﴾ سورهٔ يوسف، آيهٔ 98.

﴿24﴾ سورهٔ رعد، آيهٔ 6.

﴿25﴾ سورهٔ هود، آيهٔ 45.

﴿26﴾ سورهٔ هود، آيهٔ 46.

﴿27﴾ سورهٔ هود، آيهٔ 46.

﴿28﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 64.

﴿29﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 64.

﴿30﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 64.

﴿31﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 48.

﴿32﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 80.

﴿33﴾ سورهٔ شعراء، آيهٔ 136.

﴿34﴾ سورهٔ  يٰس، آيهٔ 10.

﴿35﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 80.

﴿36﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 80.

﴿37﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 80.

﴿38﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 113.

﴿39﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 113.

﴿40﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 114.

﴿41﴾ سورهٔ منافقين، آيهٔ 6.

﴿42﴾ سورهٔ منافقين، آيهٔ 6.

﴿43﴾ سورهٔ  توبه، آيهٔ 80.

(49) نهج البلاغة، حكمت 371.

﴿44﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 48.

﴿45﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 48.

﴿46﴾ سورهٔ زمر، آيهٔ 53.

﴿47﴾ سورهٔ زمر، آيهٔ 53.

﴿48﴾ سورهٔ زمر، آيهٔ 53.

﴿49﴾ سورهٔ زمر، آيهٔ 54.

(56) مستدرك الوسائل، ج 7، ص 448.

﴿50﴾ سورهٔ مائده، آيهٔ 1.

(58) مستدرك الوسائل، ج 7، ص 448.

﴿51﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 48.

﴿52﴾ سورهٔ زمر، آيهٔ 53.

﴿53﴾ سورهٔنساء، آيهٔ 18.

(62) نهج البلاغة، خطبهٴ 42.

(63) نهج البلاغة، حكمت 371.

(64) نهج البلاغة، حكمت 63.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق