أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَي الْخَاشِعِينَ (45) الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (46)﴾
مستعان كيست؟ و استعانت براي چيست؟
دستور استعانت براي آن است كه خداي سبحان انسان را در يك جهان پر رنج آفريد فرمود: *«لقد خلقنا الإنسان في كبد»*﴿1﴾ پس انسان بدون مكابده و رنج نخواهد بود گذشته از اين كه بدون رنج نخوهد
بود يك سلسله تكليفاتي هم بر او تحميل شده است به نام دستورات دين، گذشته از اين دستورات دين بر اينها يك سلسله سفك دماء و افساد في الارضي هم از طر ف طغاة روزگار بر انسانهاي محروم تحميل ميشود پس انسانهاي عادي ازچند جهت زحمتند هم اصل تحصيل معيشت و تهيّه وسايل زيست براي اينها آسان نيست هم اين كه در برابر دستورات الهي بايد قدرت تحمل داشته باشند تا تكاليف را امتثال كنند و هم اينكه يك عده مستكبران خون آشام بر اينها ميتازند پس انسان در كبد و در دشواري است تكيهگاه قدرت هم جزء ذات اقدس اله احدي نيست چون در قرآن حصر كرد، فرمود *«القوة لله جميعاً»*﴿2﴾ اين مضمون در قرآن است يعني تمام توان از آن خداست. لذا در سورهٴ مباركهٴ حمد، استعانت را هم منحصراً به خداي سبحان نسبت داد به ما فرمود بگوييد: *«ايّاك نستعين»*﴿3﴾ پس تمام قدرت از آن خداست و تنها تكيه گاه استعانت انسانها هم باز خداست. منتهى راه استعانت را خدا به ما ميآموزاند كه چگونه از او كمك بخواهيم فرمود: *«واستعينوا بالله»*﴿4﴾ شما از خدا كمك بگيريد به خدا استعانت بجوييد استعانت به خداي سبحان يعني تقرّب به خداي سبحان. انسان هر چه به قدرت محض نزديكتر بشود كارها براي او آسان ميشود و چيزي كه انسان را به آن قدرت محض نزديك ميكند عبادت است و جزء برجستهترين عبادتها صبر و صلاة است. لذا هم به ما آموخت كه تنها تكيه گاه استعانتِ شما خداست. بگوييد: *«اياك نستعين»*﴿5﴾ هم به ما فرمود: *«واستعينوا بالله»*﴿6﴾ به خدا كمك بجوييد، به سبب خدا مدد بجوييد. امّا راه استعانت از خدا عبارت از آن است كه انسان كاري بكند كه به مبدأ قدرت نزديك بشود كاري كه انسان را به مبدأ قدرت نزديك ميكند عبادت است ولا غير در بين اين عبادتها كه قربةً الي الله است يعني تقريباً الي الله القويّ القاهر علي كلّ شيء است مسأله نماز و مسألهٴ صبر را انتخاب كردند پس يك جا فرمود *«واستعينوا بالله»* در جاي ديگر فرمود: *«واستعينوا بالصّبر والصلاة وإنّها لكبيرة إلاّ علي الخاشعين»* يا *«استعينوا بالصّبر والصلوة إنّ الله مع الصابرين»*﴿7﴾ و مانند آن پس اصل استعانت به خدا براي اين ضروري و لازم است كه انسان از چند جهت در زحمت است و خود انسان هم ضعيف است چون *«خلق الإنسان ضعيفاً»*﴿8﴾ و تنها مركز قدرت هم خداي سبحان است كه *«القوة لله جميعاً»*﴿9﴾ و چاره جز استعانت از خدا نيست و راه استعانت هم راه عبادت است.
لذا به ما فرمود: *«واستعينوا بالصّبروالصّلوة»*(10) گر چه خطاب به بنياسرائيل است امّا هرگز مخصوص بنياسرائيل نيست. يك سلسله تكاليف را متوجّه بنياسرائيل عموماً و علماي بنياسرائيل خصوصاً مطرح فرمود آنگاه فرمود براي امتثال اين تكاليف استعانت بجوييد. مثلاً فرمود *«اوفوا بعهدي أُوف بعهدكم»*﴿11﴾ وفاي به عهد رنج دارد بدون استعانت دشوار است. يا فرمود: *«أقيموا الصلّوة و آتوا الزّكوة واركعوا مع الراكعين»*﴿12﴾ يا *«أتأمرون النّاس بالبرّو تنسون أنفسكم»*﴿13﴾ امر به معروف كنيد نهي از منكر كنيد. اين مقام دنيا شما را فريب ندهد كه آيات الهي را به ثمن دنيايي بفروشيد. *«ولا تشتروا باياتي ثمناً قليلاً»*﴿14﴾ همهٴ اينها را به عنوان امر ونهي به ما آموخت. يك سلسله تكاليف تحريميه به ما آموخت فرمود: *«ولا تشتروا بآياتي ثمناً قليلاً»* يك سلسله تكاليف وجوبيه به ما آموخت كه *«وأقيموا الصّلاة وآتوا الزكوة»*﴿15﴾ اينها دشوار است. كسي از مقام بگذرد از دنيا بگذرد و دين را مطرح كند سخت است. فرمود: گر چه اين كار سخت است ولي شما با استعانت از خدا پيروز ميشويد راه موفقيتتان هم اين است كه *«واستعينوا بالصبر و الصلوة»*(16) گرچه انسان خود را فراموش نكند و اوّل خود را تهذيب كند بعد به تأديب ديگران بپردازد كار سخت است امّا اين كار سخت را با استعانت به خداي سبحان ميتوان حلّ كرد.
صبر و نماز، وسيلهٴ استعانت
لذا راه امتثال اين تكاليف را به ما ميآموزاند كه: *«واستعينوا با لصّبر و الصّلوة»*(17) پس در بخشي از قرآن كريم فرمود: *«استعينوا بالله و اصبروا»*﴿18﴾ در آن قسمت كه فرمود از زبان موسي كليم نقل فرمود كه *«استعينوا بالله واصبروا»* در آن آيهٔ در عدل استعانت به خدا چيزي ذكر نشد. نميشود گفت استعينوا بالله و الصّلوة يا استعينوا بالله والصبّر. همانطوري كه اصل ذات اقدس احديّت شريك ندارد استعانت به خدا شريك ندارد. به ما بفرمايند به اين كه «واستعينوا بالله وبالصبر» يا «استعينوا بالله وبالصلوة» اين چنين نيست استعانت به خدا شريك ندارد كه در عدل استعانت به خدا استعانت به صوم و صلاة و مانند آن باشد. ولي استعانت به صبر شريك و عديل دارد. لذا در آن فرمود: «استعينوا بالله واصبروا»﴿19﴾ نفرمود: «استعينوا بالله وبالصبر» امّا صبر و صلاة عدل هماند. در اين آيهاي كه محلّ بحث است فرمود: *«استعينوا بالصّبر و الصّلوة»* در آيهٴ 153 همين سورهٴ مباركهٴ بقره فرمود: *«يا ايهّا الذّين آمنوا استعينوا بالصبر و الصّلوة انّ الله مع الصّابرين»* پس اگر دستور استعانت ميدهد يعني كاري كه شما را به آن مبدأ قوي نزديك ميكند لله انجام بدهيد تا نزديك بشويد.
سؤال ...
جواب: همين طور هم هست هم راه است هم مقصد، يعني انسان هر اندازه كه اين راه را طيّ كرده است درجهاي از درجات مقصد به او داده خواهد شد اين چنين نيست كه انسان وقتي اين كارها را انجام بدهد در قيامت پاداش بگيرد هر لحظه كه كار خير انجام داد به خدا نزديك ميشود همان لحظه پاداش خود را ميگيرد منتهي پاداش نهايي در قيامت است اين چنين نيست كه انسان اين راه را تا آخر بايد طي كند بعداً به او درجه بدهند اين كه پيروزي دنيا را نصيب انسان رزمنده ميكند براي اين كه صابر است اين يك پاداش فوري است كه در دنيا اعطا كرد البته جزاي نهائياش در آخرت است لذا فرمود: *«يا أيّها الذين آمنوا استعينوا بالصبر والصلوة انّ الله مع الصّابرين»* يعني در آيهٔ 153 سورهٔ بقره اين چنين فرمود. در آيه محل بحث كه فرمود: *«واستعينوا بالصبر والصلوة»* به ما اهمّيّت اين وسيله را هم آموخت.
زمينهٴ تحمل نماز
يك وقت انسان ميگويد به اين كه من نماز ميخوانم و با نماز از خدا مدد ميگيرم و بر مشكلات ياد شده پيروز ميشوم و نماز ميخواند و موفّق نميشود. امّا خداي سبحان آن نمازي كه وسيله پيروزي است در مشقّتهاي ياد شده مشخّص كرد. كه كدام نماز است فرمود نماز بسيار كار سنگين است *«وانّها لكبيرة»* خيلي كار سخت است فقط خاشعين هستند كه از عهدهٴ نماز بر ميآيند. پس معلوم ميشود آن نمازي كه بوسيله آن نماز انسان از خدا مدد دريافت ميكند نماز خاشع است نه نماز غير خاشع. در اين كريمه فرمود: *«واستعينوا بالصّبر والصّلوة و إنّها لكبيرة الّا علي الخاشعين»* يعني اثر نماز زياد است ولي جز خاشع كسي نميتواند اين سلاح سنگين را حمل كند.
ـ تفاوت جنگ دروني و جنگ بيروني
در تهيّه وسايل جنگ بيرون به ما فرمود: *«وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة»* تا ميتوانيد با قدرت و با قوّت با دشمن برخورد كنيد. اين كه فرمود: *«وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوه»*﴿20﴾ فراهم كردن سلاحهاي سنگين عا مل مؤثر هست و جز رزمنده توانا كسي قدرت حمل آن سلاحهاي سنگين را هم ندارد يك انسان نيرومند ميخواهد كه سلاحهاي سنگين را حمل كند ولي در مسالهٴ جنگ دروني كاملاً به عكس است. فرمود: نماز كه بهترين وسيلهٴ ظفرمندي شماست در مشكلات يك انسان خاكسار متواضع دل شكسته ميتواند اين سلاح را حمل كند. تا انسان خاشع نشد نميتواند به صلاة مسلّح باشد. نماز بسيار سنگين است كسي نميتواند اين نماز سنگين را حمل كند مگر يك انسان ضعيف دل شكسته *«و إنّها لكبيرة إلاّ علي الخاشعين»* خاشع آن انسان خاكسار زمين افتادهٴ متواضع را ميگويند خداي سبحان ميفرمايد زمين وقتي كه باران نيامد سرسبز و خرّم نيست خاشع است. *«انّك تري الارض خاشعةً فإذا أنزلنا عليها الماء اهتزّت و ربت»*﴿21﴾ زمين محرومِ تشنه افتاده، خاكسار است و خاشع وقتي آبي گيرش آمد يك رشدي دارد سرسبز ميشود و ميخرامد. همان زمين است كه الآن بصورت درخت درآمده است. همين مواد غذايي و خاكي زمين هستند كه بصورت گياه رشد كردند. شدند نخل با سق آن افتادگيش، مال عطشش بود. حالا كه سيراب شد بالا آمده است . فرمود: يك انسان جگر تفتيده دل شكسته ميتواند نماز بخواند. آن نماز البتّه سلاح قوي است. پس اگر چنانچه در جنگ با دشمن بيرون به ما گفتند با قدرت برخورد كنيد *«وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة»*﴿22﴾ در نبرد با دشمن درون به ما گفتند با ضعف و دل شكستگي برخورد كنيد. چون «الدعّا سلاح المؤمن»(23) يا «سلاحه البكاء»(24) از آن فرازهاي نوراني دعاي مبارك كميل است. كه «رأس ماله الرّجاء و سلاحه البكاء» در جنگ با اهرمن درون تنها سلاح برنده همان گريه است و گريه را انسان دل شكسته ميكند. يك انسان نيرومند كه توفيق ناله ندارد.
لذا در اين كريمه فرمود اينچنين نيست كه هر كه بتواند نماز بخواند و اينچنين نيست كه هر كه نماز خواند فوراً بر كارهاي دشوار پيروز بشود. يك انسان خاكسار دل شكسته اگر نماز بخواند البته يقيناً پيروز ميشود.
سنگيني نماز بر سركشان
و نماز جز بر خاشعين يك عبادت سنگين است. *«وانّها لكبيرة الّا علي الخاشعين»* بعضي احتمال دادهاند كه اين ضمير *«إنّها»* به استعانت برگردد. يعني *«واستعينوا بالصّبر و الصّلوة و إنّها»* يعني استعانت به صبر و صلاة *«لكبيرة إلاّ علي الخاشعين»* اينگونه از ارجاعها كم نظير نيست اما بشهادت اينكه خداي سبحان خشوع را درباره نماز بكار برد در سورهٴ مباركه مؤمنون در آيهٴ 2 فرمود كه: *«الّذين هم في صلاتهم خاشعون»*﴿25﴾ خاشع را به نمازگزاران واقعي نسبت داد و خشوع را از آنِ نماز دانست. و نماز در حال خشوع را ستود. ظاهرش اين است كه اين*«إنّها»* به همان صلاة برميگردد نه به استعانت. البته وقتي به صلاة برگشت صبر را هم در بر دارد. چون انسان خاشع است كه صابر است. ممكن است ضمير به صلاة برگردد و صبر را هم در برداشته باشد. نظير آيهٴ پاياني سورهٴ مباركهٴ جمعه كه فرمود: *«وإذا رأوا تجارة أو لهواً انفضّوا إليها»*﴿26﴾ يعني انفضوا إلي التجارة براي اينكه آن لهو مقدمهٴ تجارت بود. ديگر نفرمود انفضوا إليهما.«و إذا رأوا تجارة أو لهواً انفضّوا إليها»*﴿27﴾ يعني إلي التّجارة قهراً صداي آن طبل را كه ميشنيدند به سراغ تجارت ميرفتند و آن طبل شنيدن هم در كنار سرگرمي تجارت مطرح بود. گاهي ممكن است ضمير كه به يكي برگردد و هر دو مراد باشد. شاهد ديگري كه اقامه كردند آيهٴ كنز است كه *«الذين يكنزون الذّهب و الفضة و لاينفقونها في سبيل الله»*﴿28﴾ نفرمود ولا ينفقونهما. اينكه فرمود *«الّذين يكنزون الذّهب والفضّة ولا ينفقونها في سبيل الله»*﴿29﴾ كه ضمير به فضه برميگردد به عنوان نمونه است عدم انفاق فضّه محذور دارد ولي عدم انفاق ذهب محذور ندارد اين چنين نيست. اينكه فرمود فضّه را در راه خدا انفاق نميكنند يعني اين مكنوزشان را اين كنزشان را. فضّه بعنوان تمثيل است نه به عنوان تعيين. نه خصوص فضه مراد است بلكه ذهب و فضه كه ياد شد به عنوان مثال ضمير را به فضه برگرداندند اين هم احياناً محتمل است.
ـ روزه مصداق صبر
امّا در روايات صبر به مصاديقي تطبيق شده است كه يكي از برجستهترين مصاديق صبر، روزه گرفتن است نه اين كه مفهوماً صبر به معناي صوم باشد آن تطبيق است نه تفسير، تفسير با مفهوم و ظهور لفظ كار دارد تطبيق آن مفهوم را بر مصداق منطبق ميكند نه، انسان هر اندازه كه صابر باشد مرتبهٴ بالاتر نصيبش ميشود چون «من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم يعلم»(30) هر اندازه كه عمل بكند مراحل بالاتر و بالاتر نصيب او خواهد شد.
بنابراين، اين ضمير انّها به صلاة برميگردد گرچه استعانت به هر دو هم مطرح است و صبر در كنار صلاة هم قابل طرح است ولي دراينجا ضمير به صلاة برميگردد براي اينكه قرآن كريم صلاة را طوري معنا كرده است كه انسان نمازگزار از همه محذورات رهايي پيدا ميكند.
سؤال ...
جواب: درجهٴ ضعيفه صبر زمينه است براي درجهٴ وسطي و درجهٴ قويه و هكذا ساير مراتب.
ويژگيهاي نماز و نمازگزاران در قرآن
قران كريم وقتي نماز را معرفي ميكند ميفرمايد نماز آن است كه انسان را از زشتي و منكر باز بدارد *«إنّ الصّلوة تنهيٰ عن الفحشاء و المنكر»*﴿31﴾ اين ناظر به تكاليف است. چون همانطوري كه ملاحظه فرموديد انسان از چند جهت در زحمت است كه *«لقد خلقنا الإ نسان في كبد»*﴿32﴾ ديني را نماز بعهده ميگيرد طبق آيهٔ *«إنّ الصلوة تنهي عن الفحشاء والمنكر»*(33) امّا مشكلات زندگي را چطور؟ آن شدايدي كه انسان با آن شدائد روبروست آن شدائد را هم نماز تأمين ميكند يا نه؟ آنرا در سورهٴ مباركهٴ معارج تا حدودي بيان فرمودند خصوصيات نماز را مشخص كردند. از آيهٴ 19 به بعد سورهٴ معارج اين است كه فرمود: *«إنّ الإنسان خلق هلوعاً»*﴿34﴾ هلوع يعني چه؟ هلوع را اين آيات بعد تفسيركرد. فرمود: *«إذامسّه الشّرّ جزوعاً * و اذامسّه الخير منوعاً»*﴿35﴾ انسان طبعاً اينچنين است. اگر يك حادثهٴ دردناكي كه برسد جزع ميكند بيتابي ميكند و اگر يك جريان مسرّت بخشي نصيب او بشود انحصارطلب است نميگذارد به ديگران برسد. منوع است نميداند كه اگر منع نكند سخا داشته باشد هم براي خودش ميماند هم براي ديگران. اگر منوع باشد هم ديگران را محروم كرده است هم خود را بيبهره ميكند. اين طبع انسان است. *«و إذا مسّه الخير منوعاً»*﴿36﴾ اين رنجآور است انسان طبعاً در برابر مشكلات بيتابي ميكند وقتي حوادث گوارا نصيبش شد فرصت طلب است و انحصار طلب منوع است چه كنيم كه از اين خطر برهيم؟ فرمود نماز بخوانيد *«الّا المصلّين»*﴿37﴾ خب نماز چه نقشي دارد كه اين نقص طبيعي را برطرف ميكند؟ مصلّين را در اين آيات مشخص ميكند كه نمازگزاران كيانند *«إلاّ المصلّين»* مصلين كياناند؟ *«الّذين هم علي صلا تهم دائمون»*﴿38﴾ اينطور نيست كه گاهي نماز بخوانند گاهي نخوانند. نه، دائماً نماز ميخوانند در روايات باب ذكز آمده است كه اگر كسي دائماً به ياد خداي سبحان باشد و هرگز از ياد خداي سبحان غفلت نكند او جزء كساني است كه دائماً در نماز است. اگر كسي گفت: خوشا آنانكه دائم در نمازند نه يعني صبح تا غروب نماز ميخوانند. به استناد اين حديث شريفي كه در وسائل ملاحظه ميفرمائيد كه حضرت فرمود: اگر كسي هميشه به ياد خدا بود او دائماً در صلاة است البته صلاة يك اركان و شرايط لازم دارد يك اركان و شرايط يك امور مستحبي دارد يك ارقام و اعداد واجب دارد يك ارقام و اعداد مستحب دارد مقدارش مشخص است معمولاً 51 ركعت است و مانند آن، يك نوافل ذات سببي هم در كنارش هست امّا دائماً كه انسان در نماز نيست ولي به روايات باب ذكر و باب صلاة در وسايل ملاحظه فرموديد معصوم﴿سلام الله عليه﴾ اگر كسي دائماً به ياد خداي سبحان بود او دائم الصلاة است. *«الّذين هم علي صلا تهم دائمون»* اين مسأله صلاة *«والّذين في اموالهم حقّ معلوم للسائل و المحروم»*﴿39﴾ اصلاً نمازگزار كسي است كه مسائل ماليش حلّ شده باشد. نه در مال ديگران طمع نكند بلكه حقّ ديگران را از مال خودش بپردازد چه آنكه قدرت سؤال دارد چه آنكه محروم است و قدرت سوال ندارد. آن آبرومندي كه توان سؤال ندارد يك نمازگزار به سراغ او خواهد رفت. اين معناي نماز است.مصلين يعني اين گروه *«والّذين في أموالهم حق معلوم ٭ للسائل والمحروم»* آن كه ميپرسد و ميگيرد آن كه در اثر عفاف ، توان سؤال هم ندارد اين گروهي كه توان سؤال ندارند همانهايي هستند كه *«يحسبهم الجاهل أغنياء من التعفف»*﴿40﴾ در بخش ديگر قرآن فرمود كساني كه از اوضاع اين فقراي آبرومند خبر ندارند خيال ميكنند اينها توانگرند، از بس اينها عفيفند. ديگران خيال ميكنند اينها توانگرند *«يحسبهم الجاهل أغنياء»* كساني كه از وضع زندگي اينها بيخبرند خيال ميكنند اينها توانگران جامعه هستند چرا اين قدر از حال آنها بي خبرند و آنها را توانگر ميپندارند *«من التعفف»* آنها رو عفّت فراواني كه دارند نه اظهار ميكنند نه لباس آنها ، زندگي آنها نشانهٴ فقر است. حق معلوم، هم صدقات واجبه است هم صدقات مستحبه، اگر كسي صدقات واجبه را داد و فقر از جامعه برطرف نشد باز تأمين نياز نيازمند واجب است منتهي به عنوان واجب كفائي، پرداخت صدقات واجب، واجب عيني است تأمين نياز نيازمندان واجب كفائي است اين واجب كفائي هم مال همهٴ مطلعين است اگر كسي از همسايه خبر دارد ديگران خبر ندارند تأمين همسايهٴ نيازمند به اين همسايهٴ متمكن واجب عيني است نه واجب كفائي، چون ديگران اطلاع ندارند كه بر آنها واجب باشد كه
سؤال ...
جواب: مقداري كه مقدور انسان باشد بايد برسند منتهي فقرائي كه در خود كشور هستند اولي هستند اگر چنان چه اينها تأمين شدند فقراي مسلمان منطقههاي ديگر، در جهاد هم همين طور است همه امور را گفتهاند *«قاتلوا الذين يلونكم من الكفّار»*(41) اگر هم خواستيد استكبار را از پا دربياوريد اوّل از همسايهها شروع كنيد. بنابراين اينچنين نيست كه نمازگزار كاري با مردم محروم نداشته باشد. اصلاً نمازگزار يعني كسي كه بفكر محرومين است. *«الّا المصلّين ٭ الّذين هم علي صلاتهم دائمون ٭ والذّين في أموالهم حقّ معلوم * للسائل و المحروم * و الّذين يصدّقون بيوم الدّين»*﴿42﴾ اين تكيه روي معاد است و گرنه نمازگزار يقيناً به روز قيامت معتقد است. گفتن آنها لازم بود براي اينكه انسان فكر ميكرد نماز از زكات جدا است امّا گفتن *«والّذين يصدّقون بيوم الدّين»*﴿43﴾ لازم است براي اينكه اين ريشهٴ همهٴ كارهاست و در همين آيهٴ محل بحث سورهٴ بقره ملاحظه خواهيد فرمود كه اين بحثها وقتي تحليل شد سرانجام به مرگ و قيامت ختم ميشود. تنها انساني كه از قيامت ميترسد اوست كه ميتواند اهل نماز باشد، او ميتواند اهل صبر و بردباري باشد. حالا ملاحظه بفرماييد كه چگونه همهٴ مسائل به ياد مرگ برميگردد. در اين كريمهٴ سورهٴ معارج هم فرمود: *«والّذين يصدّقون بيوم الدّين»* تنها مسألهٴ قيامت نيست. قيامت البته بهشتي دارد جهنّمي دارد رفاهي دارد دردي دارد ولي فرمود نمازگزار از جهنمش ميترسد. *«والّذين هم من عذاب ربّهم مشفقون»*﴿44﴾ براي اينكه اكثري مردم با ترس مسلمان هستند. اگر نبود اين بركت جهّنم، بسياري از افراد از اطاعتها محروم ميشدند. اين جهنّم چه بركت زيادي دارد لذا بارها عرض شد كه سورهٴ مباركهٴ الرّحمٰن كه آنرا گفتهاند عروس القرآن است به اعتبار آن ترجيع بندي كه در اين سوره هست *«فبايّ آلاء ربّكما تكذّبان»*﴿45﴾ كه مكرّر شده است و آن نظم خاصّي كه در اين سورهٔ مباركه هست وقتي نعمتهاي الهي را ميشمارد، و بهشت، و درجات بهشت و فواكه بهشت را ميشمارد ميفرمايد چقدر بهشت جاي خوبي است جهنّم را كه بررسي ميكند ميفرمايد چقدر جهنم جاي خوب است: *«هذه جهنّم الّتي يكذّب بها المجرمون * يطوفون بينها و بين حميم آنٍ * فبأيّ آلاء ربّكما تكذّبان»*﴿46﴾ چقدر جهنّم خوب است خب اگر نبود جهنّم اكثري ما اهل اطاعت نبوديم. اين است كه در ديد كلّي همانطوري كه بهشت رحمت است جهنّم هم رحمت است آن مسهاي گداخته و گدازنده را كه بر سر جهنّميها ميريزند خداي سبحان او را به عنوان بهترين نعمت ياد ميكند. كه فرمود: *«شواظ من نار»*﴿47﴾ است *«نحاس»* است *«فلا تنتصران»* روزي است كه احدي بداد شما نميرسد و چه روز خوبي است. اين در آن ديد كلي است اين جهانبيني وسيع خداست كه به ما ميآموزاند ميگويد مسهاي گداخته كه انسان را آب ميكند و چه قدر نعمت خوبي است اينها همه آيات الهياند البته جهنم در برابر بهشت جاي دردناكي است ولي اگر جهنم نبود اكثري موحدين و مسلمين و اطاعت كنندگان به بيراهه ميرفتند لذا در اين كريمه عذاب جهنّم را مطرح ميكند. ميفرمايد: *«و الذّين هم من عذاب ربّهم مشفقون»*(48) باز مساله عذاب را گوشزد ميكند كه *«انّ عذاب ربهم غير مامون»*(49) كسي امان نامه نگرفت كه در بهشت بماند و از جهنّم نجات پيدا كند. معلوم نيست پايان كار به چه صورت دربيايد. اين است كه رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بارها عرض ميكرد كه: «الهي لا تكلني الي نفسي طرفة عين»(50) هيچ آني خدايا ما را به حال خودمان وانگذار، چون روشن نيست براي كسي اماننامه نيامده كه اين شخص در قيامت مصون است *«ان عذاب ربهم غير مأمون»*. آنگاه مسائل عفت را يادآوري ميكند، مسائل رعايت حفظ دامن را ياداوري ميكند بعد ميفرمايد به اينكه: *«والذّين هم لا ما ناتهم و عهدهم راعون»*(51) آنها كه عهدشان و امانتشان را رعايت ميكنند، آنها نمازگزارانند. اصلاً نمازگزار كسي است كه به عهدش وفا كند *«والذّين هم بشهاداتهم قائمون»*(52) هم در مقام تحمّل شهادت هم در مقام اداء شهادت روي شهادتهاي خودشان تكيه ميكنند خواه شهادتهايي كه در محاكم مطرح است خواه شهادتهايي كه در مسائل اعتقادي مطرح است *«والذين هم لا ماناتهم وعهدهم راعون ٭ والذين هم بشهاداتهم قائمون»* باز ميفرمايد *«و الذّين هم علي صلاتهم يحافظون اولئك في جنات مكرمون»*(53) آنها كه محافظ نماز هستند ميكوشند كه از نماز چيزي فوت نشود. محافظت نمازتنها حفظ وقت نيست كه نماز قضا نشود. حفظ نماز است از تشتّت حواس حفظ نماز است از اينكه بيحضور قلب نماز بخواند و مانند آن. پس نمازگزار يعني كسي كه اين اوصاف را دارد. لذا خداي سبحان ميفرمايد نمازيك كار سنگيني است مگر يك انسان خاكسار كسيكه خاشع باشد همان زمين افتادهٴ تشنهٴ جگر سوخته را ميگويند خاشع *«الم تر الي الارض»* حالا آب وقتي گِيرَش آمده سرسبز ميشود *«فاذا انزلنا»* پس اگر كسي اهل خشوع بود او اهل صلاة است. و اگر اهل صلاة بود يقيناً پيروز است هم بر مشكلات روزگار هم بر دشمن بيرون و هم بر دشمن درون.
ـ جايگاه ويژه صبر
خب چه بكنيم كه خاشع بشويم اين خشوع را بايد از كجا ياد گرفت و عمل كرد چه چيز آدم را خاكسار ميكند؟ چرا در مسائل دشوار آنچه كه مطرح است صبر است لذا در همان آيهٴ سورهٴ مباركهٴ بقره آيهٴ 153 در عين حال كه مسئله صلاة را كنار صبر ذكر كرد فرمود: *«يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر والصلاة»* نه فرمود: ان الله مع المصليين: فرمود: *«ان الله مع الصابرين»* در مسائل جنگ، در مسائل رزم، صبر بيش از صلاة مطرح است يعني صلاة فضيلت دارد، صبر أفضل است. چون صبر غير از سكوت است صبر به فرمان خداي سبحان كف نفس كردن است لذا با اينكه به صلاة اين همه اهميت ميدهد در آيهٴ محل بحث ميفرمايد: *«انها لكبيرة الا علي الخاشعين»* ولي در آيهٴ 153 سورهٴ بقره نميفرمود: «ان الله مع المصلين» چون در جنگ صبر است كه كار را پيش ميبرد *«ان الله مع الصابرين»* در آيهٴ بعد فرمود: *«ولا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتهم»* مسئله، مسئلهٴ جبهه و جنگ بود فرمود مبادا دربارهٴ شهدا شما كلمهٴ مرگ اطلاق كنيد بگوئيد اينها مردهاند. آن چه كه يك رزمنده را پيروز ميكند صبر است لذا صبر مقدم شد در همه بخشها و در مقام استدلال هم در آيهٴ 153 فرمود: *«ان الله مع الصابرين»* صلاة يك عبادت عامه است اما صبر در حين مشكلات است مشكل انسان ناچار است صبر كند بهترين عامل پيروزي در برخورد با مشكلات صبر است منتها صلاة جزء برجستهترين عبادات است كه همه آن منافع و منابع را در بر داشت حالا ملاحظه بفرمائيد كه اين صبر و صلاة را گاهي بعنوان اهل بيت(عليهم السلام) تطبيق كردن خُب درست است البته حقيقت صلاة اينهايند حقيقت صبر اينهايند ولي اين تطبيق است نه تفسير اين توسل را هم توجيه ميكنند درست است توسل به اينها كه در روايات سيدنا الاستاد آمده است صبر و صلاة را به اهل بيت تطبيق كردن توسل به اينها خودش عبادت اين نحوه يك نحوهٴ تقرب خداي سبحان است بعنوان تطبيق ولي در آيه محل بحث فرمود *«وانّها لكبيرة الا علي الخاشعين»*(54) يعني اين بار سنگين را جزانسان خاكسار كسي نميتواند ببرد. در سوره شوري وقتي جريان توحيد و دعوت به اسلام را ياد ميكند در آيه 13 ميفرمايد اين حرف شما بر مشركين خيلي سخت است اين كلمه لا اله الا الله گفتن و شهادت به رسالت حضرت دادن براي مشركين بسيار سخت است. نماز براي مشركين بسيار سخت است. *«كبر علي المشركين ماتدعوهم اليه»*(55) اين بسيار سنگين است اينها بلند شوند نماز بخوانند چرا؟ چون كسي كه خود را ميبيند، خاكسار نيست و نماز سنگين را جز انسان خاكسار كسي تحمّل نميكند.
فرق خشوع و خضوع
اين بار را فقط انسان متواضع ميبرد آنهم انسان خاشع نه خاضع. چون گفتن خضوع مربوط به جوارح است و خشوع مال دل است. جوارح كه بايد خضوع كند احياناً با رياء همراه است. ممكن است انسان
تصنّعاً گردن را در صلاة كج كند. اين كه خشوع نشد ممكن است انسان در برخورد يك حوادث پيش يك كسي خود را متواضع نشان بدهد خاضع نشان بدهد خضوع مال اعضاء است تصنع و ريا پذير است امّا خشوع مال قلب است در قلب جا براي ريا نيست. اينكه گفته شده *«نيّة المؤمن خير من عمله»*(56) چون چيزي سنگينتر از نيّت نيست. البتّه *«أفضل الأعمال أحمزها»*(57) هر عملي كه سختي آن بيشتر است البته افضل است. خب چه عملي از نيت سنگينتر است نيّت مثل نماز و روزه نيست كه كار آساني باشد انسان بالاخره اين هفده ركعت يا پنجاه و يك ركعت را بخواند در ظرف يك ساعت يا كمتر و بيشتر خلوص نيّت مگر چيزي معادل او در دشواري هست؟ لذا نيّت مؤمن از هر كاري سنگينتر است و روي آن اصل كلي «أفضل الأعمال أحمزها» نيّت أحمز الأعمال است و أحمز الأعمال، أفضل الأعمال است نيّت أفضل الأعمال است. «نية المؤمن خير من عمله»(58) خشوع در قلب است و جا براي تصنع و ريا نيست بر خلاف خضوع خب كي دل شكسته است كي آدم را دل شكسته ميكند؟ فرمود ياد مرگ، ياد قيامت ياد عذاب كه تمام توان انسان از از انسان گرفته ميشود و تمام اسرار دروني انسان فاش ميشود. خب اگر اين صحنه در قلب كسي خطور كند انسان را ميلرزاند و خاكسار ميكند. يا نميكند؟ اينكه ميبينيد ما سخن از من و ما داريم براي اين كه مرگ يادمان رفته. اگر كسي خود را بحالت محتضر ببيند باز سخن از من و ماست يا خاكسار ميشود؟ لذا در كريمه فرمود كه خاشعين كيانند؟ *«الّذين يظنّون أنهّم ملاقوا ربّهم و أنّهم إليه راجعون»*(59) آنكه بياد مرگ است ميترسد و ميلرزد ميگويد خدا. آنكه بياد مرگ نيست ميگويد من. تنها عاملي كه انسان را خاكسار ميكند ياد مسألهٴ احتضار است ياد قبر است ممكن نيست كسي به قيامت معتقد باشد و آن مسألهٴ احتضار به بعد را در نظر بياورد و خاكسار نشود و اگر خاكسار شد بار صلاة را بخوبي حمل ميكند.
معناي ظن در آيه
اينكه فرمود: *«الّذين يظنّون أنّهم ملاقوا ربّهم»* اين ظنّ يقيناً به معناي يقين است. نه ظنّ در برابر يقين. چون ظنّ در برابر يقين كه خشوع نميآورد. مظنّه كه انسان را خاكسار نميكند آن يقين است كه انسان را خاكسار و خاشع ميكند. اگر كس مظّنه داشته باشد به يك خطر بعدي يك خشوع ظني دارد يعني گاهي هست گاهي نيست يك خشوع ضعيف دارد. اما خشوعي كه بتواند بار نماز را ببرد كه با مظنّه حاصل نميشود. اين همان است كه گفتند گاهي ظنّ بر يقين اطلاق ميشود يا گاهي اين يقين كه علم قطعي انسان است نسبت به علم خداي سبحان چون ناچيز به شمار ميآيد از اين جهت يقين انسان را مظنّه گفتهاند يا خواستند به ما بفهمانند مسألهٴ مرگ و احتضار و قيامت آنقدر دردناك است كه مظنّهاش هم كافي است كه انسان را خاكسار كند چه رسد به يقين چون اگر مظنّه اين ظنّ يك ادراك ضعيف است مظنون يك امر قوي است. اين همان است كه ميگويند قوّت محتمل به احتمال سرايت ميكند. اگر كسي احتمال سم بدهد ولو احتمال بسيار ضعيف چون محتمل قوي است قوّت محتمل به احتمال سرايت ميكند احتمال را تقويت ميكند. احتمال ضعيف مسموم بودن اين آب انسان را وادار ميكند از اين آب بپرهيزد ولو احتمال في غاية الضعف باشد چون محتمل قوي است. قيامت آن چنان قوي است كه *«يوماً يجعل الولدان شيباً»*﴿60﴾ وقتي خدا بفرمايد *«والساعة أدهيٰ و أمرّ»*﴿61﴾ اين داهيه از همه داهيهها ادهي است اين تلخ از هر تلخي تلختر است، ديگر قابل توصيف نيست براي بشر مظنّه يك همچنين عالمي كافي است كه انسان را خاكسار كند. فضلاً عن اليقين لذا روي اين نكات فرموده است به اينكه: *«علي الخاشعين * الّذين يظنّون أنّهم ملاقوا ربهّم»*(62) وإلاّ در آيات قبل ملاحظه فرموديد متقّين كسانياند كه *«و هم بالآخرة هم يوقنون»*﴿63﴾ به آخرت يقين دارند. وقتي خداي سبحان مؤمنين را ميستايد ميفرمايد: *«و هم بالاخره هم يوقنون»*.﴿64﴾ متقين را ميستايد ميفرمايد: *«وهم بالآخرة هم يوقنون»* اگر يقين نباشد كه مقبول نيست بنابراين، ظنّي كه در اين كريمه است روي اين نكات ياد شده حتماً به معناي يقين است. يقين احتضار و مرگ و بعد از مرگ انسان را خاكسار ميكند بيش از اين يك عامل نيست.
«والحمد الله ربّ العالمين»
پاورقيها:
﴿1﴾ سورهٔ بَلَد، آيهٔ 4.
﴿2﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 165.
﴿3﴾ سورهٔ فاتحة الكتاب، آيهٔ 5.
﴿4﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 128.
﴿5﴾ سورهٔ فاتحة الكتاب، آيهٔ 5.
﴿6﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 128.
﴿7﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 153.
﴿8﴾ سورهٔ نساء، آيهٔ 28.
﴿9﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 165.
(10) سورهٴ بقره، آيهٴ 153.
﴿11﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 40.
﴿12﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 43.
﴿13﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 44.
﴿14﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 41.
﴿15﴾ سورهٴ بقره، آيهٴ 43.
(16) سورهٴ بقره، آيهٴ 45.
﴿17﴾ سورهٔ اعراف، آيهٔ 128.
﴿18﴾ سورهٴ بقره، آيهٴ 153.
﴿19﴾ سورهٴ بقره، آيهٴ 153.
﴿20﴾ سورهٔ انفال، آيهٔ 60.
﴿21﴾ سورهٔ فصّلت، آيهٔ 39.
﴿22﴾ سورهٔ انفال، آيهٔ 60.
(23) كافي ج 2، ص 468.
(24) مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
﴿25﴾ سورهٔ مؤمنون، آيهٔ 2.
﴿26﴾ سورهٔ جمعه، آيهٔ 11.
﴿27﴾ سورهٔ جمعه، آيهٔ 11.
﴿28﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 34.
﴿29﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 34.
﴿30﴾ الخرائج، ج 3، ص 1058.
﴿31﴾ سورهٔ عنكبوت، آيهٔ 45.
﴿32﴾ سورهٔ بلد، آيهٔ 4.
﴿33﴾ سورهٔ عنكبوت، آيهٔ 45.
﴿34﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 19.
﴿35﴾ سورهٔ معارج، آيات 20 ـ 21.
﴿36﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 21.
﴿37﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 22.
﴿38﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 23.
﴿39﴾ سورهٔ معارج، آيات 24 ـ 25.
﴿40﴾ سورهٔ بقره، آيهٔ 273.
﴿41﴾ سورهٔ توبه، آيهٔ 123.
﴿42﴾ سورهٔ معارج، آيات 22 ـ 26.
﴿43﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 26.
﴿44﴾ سورهٔ معارج، آيهٔ 27.
﴿45﴾ سورهٔ الرحمن، آيهٔ 13.
﴿46﴾ سورهٔ الرحمن، آيات 43 ـ 45.
﴿47﴾ سورهٔ الرحمن، آيهٔ 35.
(48) سورهٴ معارج، آيهٴ 27.
(49) سورهٴ معارج، آيهٴ 28.
(50) كافي، ج 2، ص 524.
(51) سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 8.
(52) سورهٴ معارج، آيهٴ 33.
(53) سورهٴ انبياء، آيهٴ 26.
(54) سورهٴ بقره، آيهٴ 45.
(55) سورهٴ شورى، آيهٴ 13.
(56) كافي، ج 2، ص 84.
(57) بحار، ج 67، ص 190.
(58) كافي، ج 2، ص 84.
(59) سورهٴ بقره، آيهٴ 46.
﴿60﴾ سورهٔ مزمّل، آيهٔ 17.
﴿61﴾ سورهٔ قمر، آيهٔ 46.
(62) سورهٴ بقره، آيات 45 و 46.
﴿63﴾ سورهٔ نمل، آيهٔ 3؛ سورهٔ لقمان، آيهٔ 4.
﴿64﴾ سورهٔ نمل، آيهٔ 3؛ سورهٔ لقمان، آيهٔ 4.