أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿وَقُلْنَا يَاآدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ(35) فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ (36) فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (۳۷)﴾
هبوط انسانيت به نشئهٴ طبيعت
ـ استفاده هبوط انسانيت از آيات و روايات ديگر
از اين كه آدم(سلام الله عليه) به اين نشئه هبوط كرد اين هبوط مقام انسانيّت را شايد بتوان از آيات ديگر يا احاديث ديگر استفاده كرد اگر خداي سبحان دربارهٴ آفرينش انسان اينچنين فرمود ٭«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ»٭(١) منظور اين *«احسن تقويم»* نه يعني از نظر بدن او داراي قوام أحسن است. زيرا انسان *«أحسن تقويم»* دارد ولو به صورت بلال حبشي باشد. پس اين أحسن تقويم به معناي اين كه زيبايي بدني دارد مطرح نيست. خداي سبحان دربارهٴ اين همه زيباييهايي كه در جهان آفرينش آفريده است نظير طاووس و امثال طاووس از آنها به عنوان أحسن تقويم ياد نكرده است.
مرحله احسن تقويم و اسفل سافلين در انسان
پس يك مرتبهاي براي انسانيّت است كه انسان در آن مرتبه داراي قوامي است أحسن. از آن مرتبه كه تنزّل كرده است به نشئهٴ طبيعت آمده است ميشود *«أسفل سافلين»* پس ٭«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ»٭ شايد تأييد ميكند اين مطلب را كه مقام انسانيّت در آن مرحلهاي است كه آن مرحله *«أحسن تقويم»* است وقتي به نشئهٴ طبيعت توجه كرده است *«اسفل سافلين»* خواهد بود و انسانهايي كه در آن نشئه ماندند به همان مرحلهٴ حسنيٰ راه يافتهاند و انسانهايي كه گرفتار *«أسفل سافلين»* شدند در قيامت هم به *«أسفل سافلين»* كه ٭«إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِيالدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»٭(٢) مبتلا خواهند شد.
هشدار اميرمؤمنان به حاكميت عقل و فرزند آخرت شدن
و در بيانات اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) هم كه ما را به قيامت هشدار ميدهد اينچنين است فرمود: «و ليحضر عقله»(3) يعني هر انساني عقل خود را حاضر كند «وليكن من أبناء الآخرة فإنّه منها قدم و إليها ينقلب»(4) فرمود: هر كسي عقل خود را حاضر كند عقل خود را مستور نكند، زيرا انسان يا فرزند دنياست يا فرزند آخرت است. شما عقلتان را حاضر كنيد و فرزند آخرت باشيد، چون از آخرت آمدهايد و به سوي آخرت منقلب ميشويد. فرمود: «وليحضر عقله وليكن من أبناء الآخرة فإنّه منها قدم و إليها ينقلب»؛ انسان از آخرت آمد و به سوي آخرت منقلب ميشود. يعني آن نشئهاي كه در پيش داريم در يك مرحلهاي آن نشئه را پشت سر گذاشتيم اينچنين نيست كه آن نشئهٴ نورانيّت براي اولين بار در جهان آخرت براي ما ظاهر بشود. و اينچنين نيست كه انسان مانند ساير موجودات طبيعي فقط از خاك نشأت گرفته باشد. پس يك سابقهٴ اخروي هم خواهد داشت. و هبوط مقام انسانيّت به عالم طبيعت اينها را تأييد ميكند. چون بحث درعالم شخصي نيست. در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد آنكه مسجود همهٴ ملائكه است مقام انسانيّت است و آنچه همهٴ ملائكه در برابر او خضوع ميكنند مقام انسانيّت است و آنچه شيطان در برابر او تمرّد و عصيان دارد مقام انسانيّت است. همين كه انسان را از آن مقام تنزّل داد و به بند كشيد ديگر عداوتي مطرح نيست.
نقطه پايان جنگ با شيطان
خداي سبحان هشدار داد فرمود: شما با هم دشمن هستيد اين دشمني مادامي است كه يكي بر ديگري پيروز نشود اگر يكي بر ديگري پيروز شد بساط عداوت برچيده ميشود يكي وليّ است ديگري مولّيٰ عليه. اگر كسي شكست خورد و در تحت سلطهٴ شيطنت آمد بساط عداوت نيست. ٭«كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ»٭(5)؛ فرمود: اينچنين تنظيم شده است كه اگر كسي نتوانست با دشمن بجنگد و او را مهار كند بلكه در تحت سلطهٴ او درآمد، در تحت ولايت او درآمد متولي شيطان شد و شيطان ولي او شد، ديگر بساط عداوت برچيده ميشود، ديگر كسي با كسي دشمن نيست اسير كه دشمن آن مقتدر نخواهد بود قدرتي ندارد تا مبارزه كند. پس اين عداوت مال قبل از تسليم شدن است. يا شيطان تسليم ميشود مثل اين كه تسليم اهل بيت(عليهم الصلاهٴ و عليهمالسّلام) است يا انسان تسليم ميشود مثل كفّار و منافقين. و اگر انسان نه به آن حدّ اعلي بود كه اولياي الهي رسيدند نه در حدّ *«أسفل سافلين»* بود كه كفر و نفاق به آن انسان را مبتلا ميكند در طيّ اين دوران انسانهاي متوسط دائماً در جنگ هستند و اگر هم مردند «مات شهيداً» اين كه در روايات دارد «من مات علي حبّ آلمحمد مات شهيداً»(6) يا «من مات علي فراشه وهو علي معرفة حق ربّه و رسوله و حق اهل بيته مات شهيدآً»(7) اين است. اگر انسان توانست شيطان را رام كند مثل اين كه اهل بيت(عليهم السّلام) رام كردند، او فاتح است در جهاد اكبر فتح كرده است و اگر خودش تسليم شده است كه ٭«كتب عليه أنّه من تولاه فإنّه يضلّه و يهديه إلي عذاب السعير»٭(8) باز هم مسألهٴ جنگ در كار نيست. چون تسليم و اسير كه جنگ نميكند. اين اوساط از مردم هستند، يعني اوساط از مسلمين و مؤمنين هستند كه اينها در نبرد هستند اگر تا آخرين لحظه اين جنگ را ادامه دادند و تسليم شيطان نشدند ولو در بستر و رخت خواب خود بميرند «مات شهيداً» اين در جهاداكبر «مات شهيداً». اين رواياتي كه دارد «من مات علي فراشه وهو على معرفة حق ربه و رسوله و اهل بيته، مات شهيداً»(9) ناظر به اين گروه سوم است. خداي سبحان به ما هشدار داد فرمود تا جنگ هست عداوت هست اگر شما اسير شديد بساط عداوت برچيده ميشود او اسير شد بساط عداوت برچيده ميشود ولي اين جنگ براي اكثري مردم هست لذا فرمود: ٭«أهبطوا بعضكم لبعض عدوّ»٭ اين ٭«بعضكم لبعض عدوّ»٭ ناظر به تودهٴ انسانهاست. ناظر به طبع اوّلي انسانها است و الا آنها كه شكست خوردند عداوتي با شيطان ندارند. اسير او و تحت ولايت او هستند.
سؤال ...
جواب:
توده مردم همواره در ميدان جنگ با شيطان
عداوتي در كار نيست، بله مثل اولياي الهي، ديگر او عداوت ندارد اينها اسير اهل بيتاند، نسبت به آنها نه، آنها هميشه فاتحاند مثل اهل بيت(عليهمالسلام) اما تودهٴ مردم قدرت مهار كردن شيطان را ندارند تودهٴ مردم نميتوانند شيطان را مهار كنند. توده مردم جنگ دارند ديگر، آن كه كافر و منافق است، تحت ولايت شيطان است اسير اوست، او جنگ ندارد، آنكه شيطان را مهار كرد مثل اهل بيت(عليهم السلام) آنها هم جنگ ندارند چون فاتحاند، فتح كردن در جهاد اكبر، در صحنهٴ جهاد اكبر فاتح شدند، تودهٴ مردماند كه در جنگند، شاكين، شكايت ميكند همين نحوهٴ پيروزي است. بله اگر چنان چه اين نالهها و اين تضرّعها نباشد شيطان پيروز ميشود يك لحظه اگر اينها غفلت بكنند او از زنجير باز ميشود.
سؤال ...
جواب: بله، يعني اگر فيض الهي نباشد اينچنين است ذاتاً كه اينها نميتوانند فاتح باشند خداي سبحان ميفرمايد به اين كه رحمت من است كه شما را بر او مسلّط كرده است.
سؤال ...
جواب: اسير هست، مرده نيست. اسير است، منتظر است چه وقت روزنه باز ميشود. يك آني انسان غفلت كند از آن روزنه در ميرود. ٭«إنّه يريٰكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم»٭(10) از راهي كه انسان غافل است او نفوذ پيدا ميكند يا وارد ميشود يا خارج ميشود. اگر كسي او را اسير كرد، به دام كشيد منتظر است كه انسان غفلت كند از يك راهي او بيرون برود و اگر انسان او را راه نداد منتظر است كه انسان غفلت كند او نفوذ پيدا كند يا وروداً يا خروجاً منتظر غفلت انسان است. بنابراين اين كه فرمود: ٭«أهبطوا بعضكم لبعض عدوّ»٭ اين ناظر به حال اكثري مردم است.
سؤال ...
جواب: براي اين كه آدم و حوّا(عليهما السّلام) يك طرف و شيطان از طرف ديگر.
سؤال ...
جواب: همان هم به بركت رحمت خاصّه است. بله اين ائمّه(عليهم السّلام) اين ظرفيت را داشتند خداي سبحان به آنها اين فيض خاص را به نام عصمت مرحمت كرده است. به بعضي هم به عنوان نمونه آيات خود را داد آنها نتوانستند حفظ كنند. نظير آن عابد بني اسراييل ٭«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ»٭(11) اين كه ميبينيم بعضي علم دارند امّا عمل نميكنند پيداست به اينكه ظرفيت نيست. ٭«اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ»٭(12) بعضيها آيات الهي را دارند و از اين قشر بيرون ميآيند.
*«بعضكم لبعض عدو»* ناظر به تودهٴ مردم است
پس اين كه فرمود به زمين برويد براي اين كه بعضي نسبت به بعضي دشمن هستيد يعني شيطان با شما دشمن است اين به لحاظ اكثري انسانهاست. شيطنت هم كارش ازلال است يعني لغزاندن است.
سؤال ...
جواب: در يك بخش خطاب به آدم و حوّاست فرمود تنزّل كنيد ٭«إهبطا»٭(13) در بخش ديگري كه سخن از عداوت است آنجا ديگر آدم و حوّا و شيطان است. ٭«إهبطوا»٭.
سؤال ...
جواب: آن درجهاي كه تنزّل كرده است معلوم نيست عين اين جنّتي باشد كه فعلاً آدم در آنجا مستقر شد، آن درجهاي كه تنزل كرده است خداي سبحان فرمود: ٭«مايكون لك أن تتكبّر فيها»٭(14) يعني در آن منزلت كه با ملائكه به سر ميبري آن منزلت جاي تكبّر نيست. ٭«فاهبط منها»٭(15) از آن منزلت بيرون بيا. و امّا اين كه آدم(سلام الله عليه) و حوّا(عليهاسلام) در جنّت بودند اين جنّت همان مقرّ فرشتگان بود يا مركز توجّه امر بود كه شيطان در آنجا حضور داشت و خداي سبحان فرمود از اين منزلت پايين بيا اين روشن نيست بر فرض هم اين همان منزلت باشد آنگاه نزاع أهل تفسير مطرح است كه چگونه شيطان راه پيدا كرد دوباره رفت يا از راه وسوسه رفت يا امثال ذلك.
سؤال ...
جواب: گاهي خطاب به آدم و حوّا(عليهما الصّلاة) است، گاهي خطاب به طرفين درگير.
سؤال ...
جواب:
قول بعضي در تثنيه بودن مراد از *«اهبطوا»*
بله، لذا بعضي خواستند بگويند كه آن ٭«إهبطوا»٭ متوجّه تثنيه است براي اين كه گاهي لسان عرب اين است كه براي دو نفر هم جمع ذكر ميكنند. مثل اين كه خداي سبحان جريان داوود و سليمان(عليهماالسّلام) را كه نقل ميكند كه ٭«نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ القوم»*(16) فرمود: ٭«كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ»٭(17) در حالي كه آنجا بايد ميفرمود: «كنّا لحكمهما شاهدين» يعني ما شاهد حكم داوود و سليمان(عليهما السّلام) بوديم ولي فرمود ٭«كنّا لحكمهم»٭ اين را بعضي توجيه كردند كه آنجا كه جمع است به تثنيه برميگردد. ولي آنجا كه جمع است خود جمع مراد است. يعني آدم و حوّا و شيطان، آنجا كه تثنيه است آدم و حوّا مراد است.
ازلال شيطان بوسيله گناه
بنابراين شيطان از راه لغزش انسان را از منزلت اسقاط ميكند كارش اين است اول انسان را فريب بدهد حالا يا راه نسيان است يا راه غفلت است يا جهل مركّب است، بحثش گذشت. انسان به وسيلهٴ يكي از اين مبادي فعلي را انجام ميدهد وقتي فعل را انجام داد از آن منزلت سقوط ميكند همين تعبيري كه دربارهٴ آدم و حوّا(عليهما الصلاة) آمده است كه ٭«فازلّهما»٭ يعني لغزاند اينها را بعد اينها را از بهشت خارج كرد مشابه اين تعبير را دربارهٴ ما هم كرد در سورهٴ نحل، آيهٴ ٩٤ اينچنين است. فرمود: ٭«وَلاَ تَتَّخِذُوا أَيْمَانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا»٭(18) اين سوگندها را باعث درآمدتان قرار ندهيد. قسم دروغ نخوريد و مانند آن. زيرا ممكن است بعد از اين كه ثابت قدم بوديد پايتان بلغزد. معلوم ميشود اين عمل زمينهٴ لغزش را فراهم ميكند. ٭«فتزلّ قدم بعد ثبوتها»٭؛ يعني بعد از اين كه پايتان استوار شد مبادا بلغزد به وسيلهٴ گناه. در مورد ديگر هم كه باز خدا سبحان سخن از استزلال را مطرح ميكند ميفرمايد به اين كه شيطان به وسيلهٴ اعمال اينها را لغزاند ٭«إنّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبوا»٭(19) آيهٴ ١٥٥ سورهٴ آلعمران اين است: ٭«إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا»٭(20) به بعضي از كارهايي كه اينها كسب كردند به بعضي از گناهان شيطان اينها را لغزاند انسان وقتي لغزيد سقوط ميكند. در مستحبّات وضو اين است كه انسان هنگام مسح پا بگويد كه «اللّهمّ ثبّت قدمَىَّ علي الصراط يوم تزلّ فيه الأقدام»(21)؛ روزي كه پاها ميلغزد پاهاي ما را نلغزان. يعني در دنيا كاري بكنيم كه در آخرت بر صراط نلغزيم. شيطان از راه معاصي انسان را ميلغزاند و اين هشدار را هم داد فرمود به اين كه آنها با اينكه مستقر بودند در جنّت توانست آنها را بلغزاند، اگر مستقرها را ميلغزاند مستودعها را به آساني ميلغزاند فرمود به اين كه: ٭«فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ»٭ نه «ممّا فيه» فرمود: اينها در بهشت مستقر بودند با اين كه مستقر بودند اين لغزاند. خب اگر كسي در يك جايگاه مرفّهاي مستقر است شيطان او را ميلغزاند اگر كسي به عنوان وديعه و مستودَع در آنجا حضور داشته باشد لغزاندن او آسان است اين است كه توجه اينها بايد بيشتر باشد. اينها بيشتر در معرض خطر هستند.
سؤال ...
جواب:
عدم موقت بودن دستور سكونت در بهشت
يعني اگر ترك آن دستور نبود براي هميشه ميماند منتها مقدّر الهي اين است كه آن دستور را ترك كنند تا به زمين بيايند. امّا با اين مقدّر بعدي وگرنه فرمود: ٭«أسكن»٭، ٭«اسكن»٭ را كه موقتاً نفرمود ٭«اسكن»٭ كه. فرمود: مادامي كه شيطان شما را فريب ندهد اينجا هستيد و فرمود به اين كه غير از اين راهي براي خروج شما نيست. ٭«إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَي»٭(22) پس راه خروج از جنّت غير از وسوسهٴ شيطان چيز ديگر نبود.
سؤال ...
جواب: بله، سخن از ٭«كانا»٭ است. ٭«كانا فيه»٭ يعني «استقرّا فيه» نفرمود «ممّا فيه» فرمود ٭«ممّا كانا فيه»٭.
امّا اين نكته ٭«وقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»٭ اين همان طوري كه عرض شد ناظر به تودهٴ مردم است يعني آنها كه در جنگ هستند.
سؤال ...
جواب: «ممّا فيه» نه هم ميشود «استقرّا فيه» هم ميشود «استودعا فيه» بودند به نحو قرار يا به نحو وديعه، هر چه باشد امّا اينجا تصريح كرد روشن شد كه به نحو استقرار است.
وسوسه عامل خروج آدم و حوا(عليهما السلام) از بهشت
آيات ديگر هم تأييد ميكند كه هيچ عاملي براي خروج آدم و حوّا(عليهما السّلام) از بهشت نيست مگر وسوسه. فرمود: ٭«وقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»٭ آنجا كه فرمود ٭«إهبطا»٭(23) آنجا نفرمود شما دشمن يكديگر هستيد امّا اينجا كه جمع آورد فرمود به اينكه ٭«بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»٭ معلوم ميشود كه شيطان از يك طرف، انسان گاه به صورت آدم گاه به صورت حوا از طرف ديگر درگير و در حال نزاع هستند.
سؤال ...
جواب: آنها شيطان إنس هستند آنها عمّال شيطان هستند آنها خيل شيطان هستند قبيل شيطان هستند. وگرنه منشأ عداوت شيطان است.
سؤال ...
جواب: به وسيلهٴ شيطان الآن خطاب به آدم و حوّا و شيطان است. بعد ٭«بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»٭ يعني شما برويد پايين اينجا جاي دعوا نيست، بهشت جاي دعوا نيست برويد زمين.
سؤال ...
جواب:
مراد از حين
آنها هم مشمول اين حكم هستند. ذرّيّه را در سورهٴ اسراء خود شيطان تهديد كرد گفت كه اين آدمي را كه بر من گرامي داشتي ٭«لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ»٭(24) اينها را احتناك ميكنم يعني حنك اينها را ميگيرم، زمام اينها را ميگيرم آنگاه فرمود اين دعوا روزي به فصل خصومت ختم ميشود اينچنين نيست كه دائماً بين انسان و شيطان نزاع باشد. چون دعوا بالآخره به يك محكمه بايد ختم بشود لذا فرمود: ٭«وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ»٭ تا يك مدّت معيني. بالآخره همهٴ شما قيامت پيش ما برميگرديد ما داوريم. اين طور نيست كه دائماً در زمين انسان باشد و شيطان باشد و با هم درگير. بالآخره بساط عالم برچيده ميشود. روزي به نام روز عدل الهي محكمهٴ خداي سبحان بين اين طرفين داوري ميشود يكي ميگويد او مرا فريب داد، ديگري ميگويد من فقط براي شما دعوتنامه نوشتم ٭«لاتلوموني و لوموا أنفسكم»٭(25) ٭«أنا بمصرخكم و ما أنتم بمصرخيّ»٭(26)؛ خودتان را ملامت كنيد من كاري نكردم فقط يك دعوتنامه براي شما نوشتم غير از اين كه نبود انبيا از يك طرف، عقل از يك طرف، آنها دعوت كردند به خير من از طرف ديگر دعوت كردم به شرّ خب ميخواستيد نپذيريد. اگر چنان چه زمين بساطش دائمي باشد طرح عداوت نابجاست، براي اين كه عداوت يك روزي بايد به فصل خصومت منتهي بشود خداي سبحان فرمود: اين عداوت شما عداوت ابدي نيست يك روزي به اين عداوتها خاتمه خواهيم داد و روزي كه بساط زمين برچيده شد معلوم ميشود كه كدام يك حق است كدام يك باطل.
سؤال ...
جواب: در زمين اين خطاب به تودهٴ انسانهاست عرض شد و الا مخلَصين از تحت اين آيه بيرون هستند براي اين كه آنها شيطان را اسير كردند وقتي اسير باشد عداوت ندارد تسليم است. مثل اين كه كافر و منافق وقتي اسير دست شيطان باشد باز هم عداوت نيست آنها وليّ شيطان هستند.
سؤال ...
جواب: نه، طبع اوّلي آن است كه شيطان عداوت دارد اين هنوز آغاز جنگ است اين بعد اسير كرد او را بعداً كه كلمات الهي را در زمين تلقّي ميكند باعث پيروزي او و اسارت شيطان است. اولياي الهي شيطان را اسير ميكنند.
سؤال ...
جواب: بله، هنوز جنگي شروع نشد. گفت: من همهٴ اينها را احتناك ميكنم در سورهٴ «اسراء» به ذريهٴ اين خطاب كرد نه به خود اين. گفت: ٭«لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ»٭(27) در مسألهٴ جنّت خداي سبحان فرمود: اين دشمن شماست دشمنيش هم كه اعمال كرد. بنابراين اگر اينها در بعضي از مراحل مخلَص هستند در مراحل وُسطا و در مراحل نازله با شيطان درگيرند و شيطان را مهار ميكنند. اين آغاز جنگ است خلاصه.
فرمود: ٭«وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ»٭ دائماً در زمين نميمانيد بالآخره يك روزي به اين حيات زميني شما خاتمه خواهيم داد و فصل خصومت شروع ميشود. با اين صحنه، آدم به زمين آمد.
مراد از كلمات
آنگاه فرمود: ٭«فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ»٭؛ آدم كلماتي را ملاقات كرده است اين كلمات ظاهراً داخل در همان ٭«الأسماء»٭ است، شعبي از آن أسما است كه ٭«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا»٭(28) و منظور از اين كلمات ظاهراً الفاظ و حروف نباشد چون خداي سبحان حقايقوجوديّه را كلمات ميداند. اگر در چند بخش قرآن فرمود به اين كه درختها بخواهند قلم بشوند دريا بخواهد مركب بشود و كلمات الهي را بنويسد اينها تمام ميشوند. ٭«قَبْلَ أَن تَنفدَ كَلِمَاتُ رَبِّي»٭(29) يعني حقايق خارجي و وجودي، يعني فيوضات خداي سبحان.
سؤال ...
جواب: اين ظهور عداوت است نه تكليف. آنها عدوّند إلاّ المتّقين. يعني در دنيا اصولاً اگر دوستي روي محور تقوا نباشد، دشمنيآور است چون دوستي اگر در محور تقوا باشد هدف مشترك دارند اگر دوستي در محور تقوا نباشد هر دوستي اي كه بين غير متّقيان است به عداوت ختم ميشود. چون هر يك ديگري را براي خودش ميخواهد در قيامت عداوتها ظهور ميكند نه اين كه آنجا جاي عداوت باشد. بنابراين آنچه كه آدم(سلام الله عليه) تلقّي كرده است كلمات و حقايق وجودي است نه صرف الفاظ. نظير ٭«الأسماء كلّها»٭ كه ٭«وعلّم آدم الأسماء كلّها»٭ كه ناظر به حقايق وجودي بود نه الفاظ و حروف و مفاهيم. اگر اين كلمات داخل در همان أسما است و اگر آن أسما حقايق وجودي است نه الفاظ و حروف اين بعضي از رواياتي كه ميگويد منظور از اين كلمات اهل بيت عصمت و طهارت(سلام الله عليهم) هستند(30) قابل تطبيق است كه آدم(سلام الله عليه) أنوار اهل بيت را ديده است. اشباح اينها را زيارت كرده است كه كلمات همان آيات وجوديّه اهل بيت عصمت و طهارت خواهند بود. آنگاه وقتي به زبان عادي سخن ميگويد به صورت لفظ و كلمه و حروف درميآورد. نام مبارك آنها را ميبرد. بنابراين اين كلمات حقايق وجودي است اوّلاً نه الفاظ و حروف و مندرج در همان ٭«الأسماء كلّها»٭(31) است نه چيز ديگر ثانياً و اگر روايتي اين كلمات را به انوار اهلبيت(عليهم الصّلاة و علهيم السّلام) تطبيق كرده است قابل قبول است ثالثاً. و اين به لقاي كلمات رفتن غير از كلمات را شنيدن است. انسان اصوات را ميشنود امّا به استقبال حقايق وجودي ميرود. آنچنان آدم منتظر بود كه فيض الهي را زيارت كند لذا به استقبال رفت. تلقّي اين كه ميگويند تلقّي ركبان. تلقّي ركبان در متأجر جزو كسبهاي مكروهه است يعني به استقبال كسي كه از دور ميآيد و از نرخ شهر خبر ندارد نرويد. اينگونه از سفرها را ميگويند تلقّي مثل اين كه آدم به استقبال اين كلمات رفته است. به استقبال اين معارف رفته است كه اينها را ملاقات كند و ملاقات كرده است فيض خدا شامل آدم شد آدم به استقبال فيض خدا رفت و اين توبهٴ اوليٰ است. «تاب» يعني رجع. فيض خداي منعطف شد براي آدم تنزّل كرد و آدم به استقبال فيض خدا رفت و كلمات الهي را تلقّي كرد. آنگاه توبه كرد و خداي سبحان توبهاش را پذيرفت كه در بحثهاي قبل به عرض رسيد كه توبهٴ انسان محفوف به دو توبهٴ خداست. اول خدا توبه ميكند يعني رجوع ميكند فيضش و لطفش منعطف ميشود انسان را بيدار ميكند، وقتي فيض خدا منعطف شد و انسان خوابيده بيدار شد اين توبهٴ اولىٰ است. اين تاب الله علي عبده. بار دوم عبد بيدار شده به سوي خدا برميگردد اين همان توبهٴ مصطلح است كه انسان توبه ميكند. بار سوم خداي سبحان توبهٴ عبد تائب را ميپذيرد اين ٭«أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَة عَنْ عِبَادِه»٭(32) اين ٭«أنّ الله هو يقبل التوبة عن عباده»٭ غير از آن توبهٴ اولي است كه ٭«لَقَد تَابَ اللّهُ عَلَي النَّبِيِّ»٭(33) كه بر پيغمبر توبه كرده است اين توبهٴ اولي است توبهٴ اولي لازم نيست مسبوق به ذنب باشد. آن همان انعطاف فيض الهي، توبهٴ الهي است. ٭«فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ»٭ ٭«فتاب»٭ خداي سبحان بر آدم چون ٭«إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»٭ هم توبهٴ الهي از آن خداست هم توبهٴ ثانوي.
سؤال ...
جواب: چون ٭«الْأَسْماءَ كُلَّهَا»٭ همهٴ حقايق است. اين چيزي جداي از او نميتواند باشد.
سؤال ...
جواب: بله، پس بنابراين كلمات زير پوشش همان ٭«الأسماء كلّها»٭ است. چون چيزي از آن اسما را استثنا نكرده است فرمود: ٭«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا»٭(34) همهٴ حقايق را و اگر مسألهٴ توبه و امثال ذلك چيز جدايي بود آن ٭«الأسماء كلّها»٭ لازمهاش اين است كه عموميّت نداشته باشد در حالي كه جمعي است محلّي به «الف و لام» و «الف و لام» آن، «الف و لام» استغراق است نه «الف و لام» عهد. چون عهدي در كار نبود نه عهد ذكري، نه عهد ذهني، نه عهد خارجي.
سؤال ...
جواب: البته اين همان توبهٴ الهي است توبهٴ اوليٰ يعني فيض خدا منعطف شد به سراغ آدم. اين لطف او را بيدار كرد، آگاه كرد. تلقّي، تلقيه ميخواهد. ملقّي خداي سبحان است متلقّي آدم(سلام الله عليه) و الا كلمات كه خود به خود تنزّل نميكند، معلِّم ميخواهد.
سؤال ...
جواب: وسيله نشان ميدهد. مثل اين كه به ما ميفرمايد: ٭«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَة»٭(35) اين ٭«وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَة»٭ يك اصل كلّي است انسان اگر بخواهد بگويد به اينكه چون ٭«وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَة»٭ ما را به توسّل دعوت كرده است پس فلان چيز وسيله است اين تمسّك به عام در شهبهٴ مصداقيّه است. چه چيز وسيله است آن را خدا بايد معيّن كند. در همين آيه كه فرمود: ٭«وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَة»٭ فوراً كنارش ذكر كرد ٭«وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ»٭(36) يعني جهاد وسيلةالله است. نمونههاي ديگرش عبادت وسيلةالله است، صلاة وسيلةالله است، زيارت اهل بيت(عليهم السّلام) وسيلةالله است. اينها را بايد معيّن بكند و الاّ انسان نميتواند بگويد ٭«وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَة»٭ با همين وسيله درست كند. چه چيز وسيله است آن را با اين آيه نميشود درست كرد. چون هيچ عامّي مصداق خود را درست نميكند. هر چه را كه دين فرمود وسيله است اين آيه به ما ميگويد اين وسائل را ابتغا كنيد امّا چه چيز وسيله است آن را كه نميگويد يكي از اين وسائل همين كلمات است خداي سبحان اين كلمات را به عنوان وسيله اعلام فرمود.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
پاورقيها:
(1) سورهٴ تين، آيات ٤ ـ ٥.
(2) سورهٴ نساء، آيهٴ ١٤٥.
(3) نهج البلاغة، خطبه 154.
(4) نهج البلاغة، خطبه 154.
(5) سورهٴ حج، آيهٴ ٤.
(6) بحار، ج 23، ص 233.
(7) غرر الحكم، حديث 1997، ص 115.
(8) سورهٴ حج، آيهٴ ٤.
(9) غرر الحكم، حديث 1997، ص 115.
(10) سورهٴ اعراف، آيهٴ ٢٧.
(11) سورهٴ اعراف، آيهٴ ١٧٥.
(12) سورهٴ انعام، آيهٴ ١٢٤.
(13) سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١٢٣.
(14) سورهٴ اعراف، آيهٴ ١٣.
(15) سورهٴ اعراف، آيهٴ ١٣.
(16) سورهٴ انبياء، آيهٴ 78.
(17) سورهٴ انبياء، آيهٴ ٧٨.
(18) سورهٴ نحل، آيهٴ ٩٤.
(19) سورهٴ آل عمران، آيهٴ ١٥٥.
(20) سورهٴ آل عمران، آيهٴ ١٥٥.
(21) كافي، ج 3، ص 70.
(22) سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١١٧.
(23) سورهٴ طٰهٰ، آيهٴ ١٢٣.
(24) سورهٴ اسراء، آيهٴ ٦٢.
(25) سورهٴ ابراهيم، آيهٴ ٢٢.
(26) سورهٴ ابراهيم، آيهٴ ٢٢.
(27) سورهٴ اسراء، آيهٴ ٦٢.
(28) سورهٴ بقره، آيهٴ ٣١.
(29) سورهٴ كهف، آيهٴ ١٠٩.
(30) وسائل الشيعة، ج 7، ص 99.
(31) سورهٴ بقره، آيهٴ ٣١.
(32) سورهٴ توبه، آيهٴ ١٠٤.
(33) سورهٴ توبه، آيهٴ ١١٧.
(34) سورهٴ بقره، آيهٴ ٣١.
(35) سورهٴ مائده، آيهٴ ٣٥.
(36) سورهٴ مائده، آيهٴ ٣٥.