أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَي وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الكَافِرِينَ (۳٤)﴾
روا بودن طرح بحث حرمت يا جواز سجده فقط در صورت تشريعي بودن امر به سجده
بحثي كه دربارهٴ سجود شده بود كه چگونه سجده براي غير خدا جايز است با اين كه عبادت است. وقتي اين بحث قابل طرح است كه مسألهٴ تكوين و تشريع طرح نشده باشد. اگر اين سجود، سجود تشريعي باشد آنگاه آن بحث گذشته جا دارد كه چگونه براى غير خدا سجده ميكنند جوابش هم همان بود كه سجده عبادت ذاتي نيست بلكه به دستور خداي سبحان براي آدم به عنوان تحيّت و تكريم، اينها سجده كردند. ولي اگر بحثي كه ديروز طرح شد يعني مسألهٴ تكوين و تشريع در كار نباشد يا خصوص تكوين باشد ديگر آن بحث گذشته كه سجده براي غير خدا روا نيست و چگونه امر به سجده صادر شده است اين بحث طرح نميشود. يعني اگر اين سجود تكويني باشد ديگر آن مسأله طرح نميشود اصلاً يا اگر نه تكوين و نه تشريع باشد بلكه تمثيل باشد باز هم آن مسألهٴ قابل طرح نيست. پس بحث گذشته دربارهٴ اين كه سجده براي غير خدا رواست يا نه؟ فقط در يك صورت طرح ميشود و آن اين است كه اين سجده امر تشريعي باشد و خداي سبحان به نحو تشريع دستور داده باشد كه سجده كنند آنگاه اين سؤال طرح ميشود كه آيا براي غير خدا ميشود سجده كرد يا نه؟ پس مسأله سه صورت دارد دو صورت قابل طرح نيست يك صورت قابل طرح است.
سؤال ...
جواب:
سجده بر آدم، عبادت خداي سبحان
نه اطاعت امر خدا است، مأمور به سجود لآدم است. خدا آمر است، اينها سجده كه ميكنند ميگويند سجده ميكنيم براي آدم قربةً إلي الله كه براي اطاعت امر «اسجدوا» سجده ميكنند در حقيقت دارند خدا را عبادت ميكنند منتها مأمور به اينها «السجدة لآدم» است نه آدم را سجده كنند.
مقام شامخ آدميت
مطلبي كه در اين آيه طرح ميشود اينست كه مقام شامخ آدميّت يك مقامي است كه خداي سبحان روي آن خيلي تكيه كرده است (يعني مقام انسان كامل). خداي سبحان عرش آفريد، كرسي آفريد، لوح و قلم خلق كرد، بهشت و اعراف خلق كرد، سماوات و أرض خلق كرد دربارهٴ هيچ كدام از اينها نفرمود من ميخواهم عرش خلق كنم، من ميخواهم لوح و قلم خلق كنم، من ميخواهم بهشت خلق كنم به طور عادي فرمود: خداي سبحان همهٴ اينها را آفريد يا ميآفريند. دربارهٴ هيچ كدام از اينها خصوصيّتي قائل نشد. به فرشتگان نفرمود من ميخواهم عرش خلق كنم. يا من ميخواهم لوح و قلم خلق كنم. دربارهٴ انسان كامل است كه فرمود من ميخواهم انسان بيافرينم. اين نشان ميدهد كه يك خصوصيّتي در انسان است كه در هيچ موجودي از موجودات جهان امكان نيست.
يادآوري
ـ محذور تكويني و تشريعي بودن امر به سجده
امّا اين امري كه شده است اگر انسان بتواند از ظواهر قرآن استفاده كند كه واقعاً دو امر بود يعني يك امر متوجّه ملائكه يك امر متوجّه شيطان ميتواند بگويد كه امر ملائكه تكويني است و امر شيطان تشريعي. آن هم يك شبههاي دارد كه امروز عرض ميكنيم. اگر نتوانست از قرآن استفاده كند كه دو امر بود، چه اينكه استفادهٴ دو امر مشكل است زيرا ظواهر آيات اين است كه ما وقتي آدم را خلق كرديم به فرشتگان گفتيم سجده كنيد همه سجده كردند مگر شيطان. ظاهر اين امر آن است كه بيش از يك امر نبود اگر بيش از يك امر نبود، امر هم دو قسم است يا تكوين يا تشريع و امر تكويني را قرآن معنا كرده است كه: ٭«إنّما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول له كن فيكون»٭(١) يعني عصيانناپذير است و امر تشريعي را هم معنا كرده است كه فرمود: ما امر كرديم منتها ٭«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً»٭(٢) يا ٭«و هديناه النجدين»٭(٣) كه امر تشريعي هم قابل اطاعت است هم قابل عصيان پس امر تكويني محدودهاش مشخّص، امر تشريعي محدودهاش مشخّص و بيش از يك امر هم نبود كه اين يك امر متوجّه همهٴ فرشتگان و شيطان شد. اين يك امر يا بايد تكويني باشد يا تشريعي اگر امر تكويني باشد، امر تكويني عصيانپذير نيست پس چرا شيطان معصيت كرد اگر امر تشريعي باشد امر تشريعي وحي و رسالت و دين ميخواهد و اين براي جن و انس متصوَّر هست ولي براي فرشتگان امر تشريعي متصوّر نيست زيرا آنها حساب و كتاب و بهشت و جهنّم و امثال ذلك ندارند. جبلّي آنها اطاعت خداي سبحان است.
سؤال ...
جواب: نه، امكان معصيت باشد. نه امكان معصيت براي فرشتگان نيست يعني شهوت نيست، غضب نيست وقتي كه علل و عوامل معصيت در يك موجودي نباشد راه براي عصيان نيست.
سؤال ...
جواب: اختيار مثل اينكه خداي سبحان هم مختار است، لوح و قلم هم مختارند. اختيار مصحّح تكليف نيست، امكان عصيان مصحّح تكليف است.
سؤال ...
جواب: جبلّي آنها نه جبري. اينها مجبول هستند به اطاعت. مثل اين كه شما بگوييد اين برق يا اين شمس هيچ مزيّتي ندارد براي اين كه نور دادن ذاتي اوست اختيار در آنها هست خود همين اختيار كمال است. همين وجود تجرّدي كه مصون از عالم طبيعت و شهوت و غضباند كمال است. البتّه انسان چون دو بُعدي است اگر معصوم باشد از ملائكه ميگذرد.
سؤال ...
جواب: آن بحثي است كه آيا فرشتگان افضل هستند يا انسان؟ در اين كه فرشته مختار است و معصوم است و مطهّر است و يك موجود كاملي است حرفي در او نيست و جبر در اطاعت ندارد جبلّي آنها اطاعت است نه مجبور بر اطاعت باشند.
بنابراين براي آنها تكليف نيست لذا خداي سبحان در هيچ جا نفرمود ما ملائكه را براي عبادت خلق كرديم. ولي دربارهٴ جنّ و انس فرمود ٭«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»٭(٤) براي جن و انس، انبيا هست، بهشت و جهنّم هست و مانند آن. ولي براي فرشتگان مسألهٴ دين و شريعت و كتاب و رسالت و بهشت و جهنّم و امثال ذلك اصلاً مطرح نيست.
تمثيل در امر به سجده، راه حل مشكل
اگر اين مسائل شبهاتش حل شد خب فليذهب كلّ ذاهب إلي مذهبه الخاص. ولي اگر اين شبهات حل نشد يعني ثابت نشد كه دو امر بود، ثابت شد كه يك امر است و ثابت شد كه يك امر نه ميتواند تكويني باشد نه ميتواند تشريعي. آنگاه ميتوان آن را به عنوان يك وجه تفسيري در حدّ يك تمثيل بيان كرد.
تشريعي بودن امر به سجده نسبت به شيطان نيز خالي از اشكال نيست
براي اين كه اين تمثيل خيلي از ذهنها دور نشود اين نكته را هم عرض كنيم كه شيطان گرچه قابل امر تشريعي هست از آن جهت كه جن است و جن را ميشود با اوامر و نواهي تشريعي تكليف كرد ولي در موطني كه شيطان به سر ميبرد كه موطن فرشتگان است آن موطن جاي تكليف و تشريع نيست. شيطان وقتي به زمين آمد، در نشئهٴ طبيعت قرار گرفت مانند انسان مكلّف است. در آن نشئه كه در جمع ملائكه بود آنجا جاي دين و امر و نهي و تكليف و امثال ذلك نيست. لذا خداي سبحان به شيطان فرمود: اين مقام جاي تكبّر نيست برو پايين، به زمين بيا. شيطان كجا بود كه خداي سبحان فرمود: ٭«فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ»٭(٥) اين ضمير ٭«منها»٭ كه در سورهٴ اعراف است به چه چيز برميگردد؟ جز آن است كه به آن منزلت و مكانت برميگردد؟ آيهٴ ١١ به بعد سورهٴ اعراف اينست كه فرمود: ٭«وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ»٭(٦) كه اين نشانهٴ وحدت امر است ٭«لم يكن من السّاجدين»٭(٧) آنگاه فرمود: ٭«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ ٭ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا»٭(٨) از اين منزلت هبوط كن و سقوط كن. ٭«فما يكون لك أن تتكبّر فيها»٭(٩) اينجا جاي تكبّر نيست، پايين بيا. ٭«فاخرج إنّك من الصّاغرين»٭(١٠) خب آن منزلت كه منزلت ملائكه است جا براي تشريع نيست آنجا جا براي تكليف نبود گرچه شيطان مكلّف است امّا در آن موطن جا براي تكليف نبود.
بنابراين امر متوجّه آن موطن، امر تشريعي نخواهد بود. چه اينكه مسجودٌ له شخص آدم نيست شخصيّت حقوقي اوست. يعني آن منزلت انساني است كه مسجودٌ له است ساجد هم شخصيّت حقوقي اين منزلت است يعني اين مقام در برابر آن مقام خاضع است. تو كه اهل خضوع در برابر آن مقام نيستي بايد هبوط كني. اين مقام در برابر مقام انسانيّت خاضع است تو چون شايستهٴ اين مقام نيستي بايد خضوع كني. كه امر متوجّه به افراد و اشخاص معيّن نيست هر كسى در اين منزلت هست بايد سجده كند چه اينكه هر كسي به آن منزلت رسيد و انسان كامل شد مسجودٌ له است.
آفرينش انسان، امتحان الهي
قصّهٴ آدم به عنوان الگو و نمونه براي همهٴ انسانهاي كامل است مقام انسانيّت، مسجودٌ له است و شخص آدم(سلام الله عليه) قبله. مسجودٌ له شخص آدم نيست، شخصيّت حقوقي اوست. يعني مقام انسان كامل. سجده كننده هم اين منزلت و اين مقام است. اين مقام در برابر مقام انسانيّت بايد خضوع كند. فرشتگان چون خاضعند در اين مقام مستقرّند. شيطان چون خاضع نيست از اين مقام سقوط ميكند. و آفرينش انسان يك اختبار و امتحان الهي است. اين امتحان الهي هر كسي كه صاحب اين مقام است به حق او را در مقامش تثبيت ميكند و هر كه صاحب اين مقام نيست او را تبعيد ميكند مثل اين كه در فضاي تاريك، همه در روي زمين هستند امّا وقتي آفتاب بتابد آنها كه بصيرند روي زمين ميمانند و از نور آفتاب بهرهها ميگيرند. آنها كه اعشايند ناچارند در يك گوشهاي بخزند. قبل از آفتاب همه در روي زمين هستند امّا وقتي آفتاب طلوع ميكند آن كه توانايي بينش دارد ميماند و بهره ميگيرد آن كه اعشاست ناچار است به يك گوشهاي بخزد. يا قبل از وزش نسيم هم گلها روي زمين موجود هستند و هم بعضي از هيزمهايي كه شعلهٴ زودگذر دارند. اين نسيم كه وزيد اين گلها شكفته ميشوند، باز ميشوند چون بهره ميگيرند. آن هيزم كه شعلهٴ مختصر داشت آتشش خاموش ميشود تبديل به دود سياه ميشود. شيطان يك چنين آتشي بود. وقتي نسيم انسانيّت وزيد اين خاموش شد به صورت دود درآمد به چشم انسانها رفت. گفت: من اينها را گمراه ميكنم. و فرشتگان شكوفا شدند و در خدمت انسان هستند.
عبادت فرشتگان، خدمت به انسان كامل
اگر فرشتگان عبادت ميكنند عبادتشان اينست كه خادم انسانها باشند شما سمت و شؤون فرشتهها را كه ملاحظه ميفرماييد ميبينيد همهاش در خدمت انسان است. اگر جبرييل(سلاماللهعليه) با خدمتگزاران علمي او هستند همه سرگرم آوردن وحي هستند. ٭«بأيدي سفرة ٭ كرام بررة»٭(١١) و امثال ذلك. اين وحي را دست به دست به يكديگر ميرسانند تا به قلب مطهّر پيغمبر برسد. اگر ميكاييل(سلام الله عليه) با ساير خدمتگزاران زير دست او هستند همه براي تأمين ارزاق انسان هستند اگر عزراييل(سلام الله عليه) و همهٴ زيردستان او هستند همه براي انتقال انسان از نشئهاي به نشئهٴ ديگر هستند و اگر اسرافيل(سلام الله عليه) و ساير خدمتگزاران زيردست او هستند همه براي احياي مجدّد انسانها هستند. پس همه در كار انسانيّت هستند، كاري جز خدمت به انسان ندارند آنها در برابر انسانيّت خاضعند اگر شيطان است با قبيله و جنودش همهاش و همهاش به قصد رهزني است. اين مثل همان آتش مختصري بود كه وزش نسيم تبديل به دود شد و به چشم انسانها ميرود فرشتگان به منزلهٴ گلهايي بودند كه با نسيم انسانيّت شكفته شدند خود انسان مائز بين فرشته و شيطان است وگرنه با هم بودند. اين ميتواند يك وجهي از آن وجوه باشد. گرچه امر تشريعي براي شيطانها قابل تصوير هست امّا امر تشريعي يك پيغمبر ميخواهد يك كتاب و دين ميخواهد يك رسالتي ميخواهد اولين پيغمبر آدم(سلام الله عليه) است آن هم وقتي كه به زمين آمد هنوز تشريع مطرح نشد چه اينكه براي خود آدم هنوز تشريع مطرح نشد. براي اين كه در بحثهاى بعد ملاحظه ميفرماييد وقتي آدم(سلام الله عليه) در بهشت بود آنجا جاي تكليف نبود آن نهي ٭«لاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ»٭(١٢) هم نهي تشريعي نيست چون تكليف از اين به بعد پيدا شده است اولين پيغمبر آدم(سلام الله عليه) است كه بعد از هبوط به أرض به مقام رسالت ميرسد نه مقام ولايت، ولايت را داشت. امّا پيغمبر شدن، دين آوردن، امر و نهي تشريعي آوردن اين مال زمين است.
سؤال ...
جواب:
تكويني بودن امر به هبوط شيطان
اين امر تكويني است ديروز عرض شد كه اين امر، امر تكويني است، اين هم اگر امر تشريعي بود كه ميتوانست عصيان كند بگويد جا به اين خوبي من چرا بروم بيرون، اين امر تشريعي نبود، امر تكويني بود، امر تكويني عصيانپذير نيست، گفتن همان و سقوط همان نه اينكه خداي سبحان فرمود ٭«فاهبط»*(١٣) يعني اين امر حاضر را اجرا كرد و شيطان(عليه اللّعنة) هبوط كرد نه ٭«إنّما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول له كن فيكون»٭(١٤). همان ٭«كن»٭ امر اوست. «لِمَنْ أرادَ كونه كن فيكون لا بصوت يَقْرَعُ ولا بنداء يسمع واَنّما كلامُهُ فَعلٌ منه»(15) اين در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) است كه فرمود: حرف خدا كار خداست نه اين كه خدا حرف بزند كه، امر خدا كار خداست. ٭«كن»٭(16) يعني ايجاد كردن.
سؤال ...
جواب: اين مجازات تكويني است مثل اين كه وقتي آفتاب طلوع ميكند خزندهها ناچارند كه در يك سوراخي بخزند. اين چون نميتوانند در برابر شمس حقيقت ظهور كنند ناچار هستند به يك گوشه بخزند.
سؤال ...
جواب: نه، كيفرهاي تكويني مربوط به امر تكويني است، كيفرهاي تشريعي البته مال امر تشريعي است. آن مقام، مقام تشريع نبود چون اول پيغمبر، آدم است و خود آدم(سلام الله عليه) هنوز به مقام نبوّت نرسيده، وقتي به زمين آمد پيغمبر شد.
سؤال ...
جواب: بله خب، شريعت ميخواهد ديگر، همان شريعت است ديگر، همان كه ميآورد، پيام خدا را ميآورد، پيام اعتباري خدا را ميآورد، نه پيام تكويني.
مقام نورانيت انسان كامل، صادر اوّل
پيام تكويني را موجودات تكويني حمل ميكنند. فرمود: ٭«و أرسلنا الرّياح لواقح»٭(17) فرمود تمام اين بادها رسالت دارند كه ابرها را تلقيح كنند، باردارشان كنند كه ببارند اينها رسالتهاي الهي را دارند چيزي در عالم نيست كه رسول خدا نباشد. در بعضي از روايات هم آمده است كه «إنّ المسكين رسولُ الله»(18) اين روايات كه آمده است اين رسالتهاي تكويني است فرمود يك نيازمندي كه به سراغ شما ميآيد او رسالت خدا را دارد به شما ميرساند كه كاري از دست شما برميآيد انجام بدهيد «إنّ المسكين رسول الله» اينها رسالتهاي تكويني است.
سؤال ...
جواب: اين در بحث ٭«إنّي جاعل في الأرض خليفة»٭(19) گذشت كه انسان كامل گرچه نورانيتش صادر اول است ولي بخواهد به عالم ناسوت *«في الأرض»* ظهور كند اين بعد است وگرنه مقام نورانيّت انسان كامل، البته قبل از ملائكه است. قبل از اينكه فرشتهها خلق بشوند آن «أوّل ما خلق الله نوري»(20) (صلّي الله عليه و آله وسلّم)، بعدها فرشتهها خلق شدند، اگر بخواهد از مقام نورانيّت به عنوان «خلافت في الأرض» قرار بگيرد يعني *«في الأرض»* بشود اينجا مسألهٴ سجود و مسألهٴ تمرّد و امثال ذلك مطرح است.
سؤال ...
جواب: نه، آن كيفر تكويني به دنبالش هست، كسي نميتواند مخالفت كند اين يك امر اعتباري به دنبال اوست يك پاداش و كيفر اعتباري هم به دنبال اوست. اين يك، امّا آن كه پيام خدا را ميآورد آن جهتش امر تكويني است نه امر تشريعي يعني الآن مسكين كه ميآيد رسول الله است يا مسكين است. از آن جهت كه مسكين است قابل اطاعت و عصيان است امّا از آن جهت كه رسول الله است هم قابل عصيان و اطاعت است؟ ممكن است كسي معصيت بكند آن حرف را و به جايي سردر بياورد، اين ممكن نيست. از آن جهت كه رسالت الهي را دارد حرف خدا را رسانده است و امّا از آن جهت كه يك مسكيني است انسان موظّف است در برابر او البته عصيان دارد و اطاعت هم دارد از آن جهت ديگر رسالتي ندارد.
سقوط شيطان، پيامد تكبّر او
فرمود اينجا جاي تكبّر نيست. تكبّر كردن همان و سقوط همان. اين اصلاً افتاد. كسي كه درونش كبرياطلبي بود و بيرون نيامد به وسيلهٴ آفرينش انسان اين درون، بيرون آمد وقتي اين آفتاب طلوع كرد درون ظاهر شد، فوراً سقوط كرد. نه اين كه در آنجا مدتي ماند و تكبّر كرد و بعدها بيرون افتاد مثل اين كه آفتاب كه ميتابد فوراً خزندگان به سوراخشان ميروند. وقتي انسانيّت آفريده شد شيطان سقوط كرد اين روح آن سخن است.
سؤال ...
جواب: لذا كسي اينجا نميتواند تكبّر كند در آنجا نميتواند تكبّر كند لذا با تكبّر سقوط كرد نه اين كه آن مقام متكبّرانه بود. آن كبر را در درون كتمان كرده بود. كبري نبود وقتي اظهار كرد اظهار كردن همان و سقوط همان اين طور نبود كه بعد از اظهار يك مدّتي بماند.
سؤال ...
جواب: در درونش كتمان كرده بود، لذا فرمود: ٭«وكان من الكافرين»٭ يعني يك تكبّر مرموزي بود نه تكبّر مشهود. به فعليت نرسيده بود به وسيله آفرينش انسان كامل آنچه در نهان اينها بود از كَتْم به ظهور آمد. وقتي به ظهور آمد ميشود تكبّر، اين ظهور همان و سقوط همان.
سؤال ...
جواب: آنجا كه ديگر صحبت زمان نيست ما بگوييم قبلاً بود يا بعداً بود آن نشئه، نشئهاي نيست كه تاريخ و سال و ماه بردارد اين سؤال و جواب همواره هست الآن هم ميگويد: به اينكه ٭«لأ غوينّهم أجمعين»٭(21) الآن هم خداي سبحان ميفرمايد به اين كه: ٭«عليك لعتي إلي يوم الدّين»٭(22) اينچنين نيست كه اين سؤال و جواب تمام شده باشد. هر لحظه اين سؤال هست و هر لحظه آن پاسخ هم هست.
سؤال ...
جواب: عرض كنم كه بياني از اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در اين خطبهٴ قاصعه هست ملاحظه ميفرماييد كه در خطبهٴ قاصعه حضرت ميفرمايد: ايشان در بهشت بود و به وسيلهٴ تكبّر بيرون آمد. البتّه قبلاً متكبّر نبود اين كبريا طلبي در نهان او تعبيه شده بود. و خداي سبحان هم فرمود: ٭«و أعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون»٭(23) به وسيلهٴ اين امر الهي كه آفرينش انسان كامل است آنچه در نهان شيطان بود بروز كرد لذا از بهشت بيرون آمد اگر قبلاً او در بهشت بود، در آن منزلت بود، آن منزلت جا براي امر تشريعي نيست در طليعهٴ خطبهٴ قاصعه خداي سبحان را حمد ميكند كه: «الحمدلله الّذي لبس العزّ و الكبرياء واختارهما لنفسه دون خلقه» فرمود: «و جعلهما حميً و حَرَماً علي غيره واصطفاهما لجلاله» فرمود: عزّت و كبريايي قرقگاه خداست. حرم خداست. كسي حق ندارد به سراغ عزّت و كبريايي حركت كند آنگاه جريان شيطان را مطرح ميفرمايد، ميفرمايد: «و جعل اللّعنة علي من نازعه فيهما من عباده ثمّ اختبر بذلك ملائكته المقرّبين ليميز المتواضعين منهم من المستكبرين فقال سبحانه و هو العالم بمضمرات القلوب و محجوبات الغيوبِ» يعني اين امتحان خدايي نه براي آنست كه خودش بداند امتحان ميكند براي اين كه درون را بيرون بياورد، نه اين كه خود بداند چون او عالم به مضمرات القلوب است. اختبار ميكند، يعني كاري ميكند كه آنچه در نهان انسان است آشكار بشود «فقال سبحانه و هوالعالم بمضمرات بالقلوب و محجوبات الغيوب إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ ٭ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ ٭«مِن رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ»٭(24)» همين كه من روح خودم را در او دميدم سجده كنيد اين هم تأييد ميكند به اين كه در حقيقت مسجودٌ له خداست و اين انسان كامل، مرآت خداست آيت حق است. گفت همين كه روحم در او دميده شد بر او سجده كنيد، خضوع كنيد كه اين احتمال آن اشكالات را هم برطرف ميكرد كه چگونه براي غير خدا سجده كردند. «٭«فقعوا له ساجدين ٭ فسجد الملائكة كلّهم أجمعون ٭ إلاّ إبليس»٭(25) اعترضته الحميّة فافتخر علي ٰادم بخلقه و تعصَّب عليه لأصله فعدوّ الله إمام المتعصّبين» يعني قبل از او متعصّبي نبود كه او را گمراه كند او اولين متعصّب است و همهٴ اهل تعصّب را به دنبال خود ميكشاند آنها امّت شيطانند «إمام المتعصّبين و سلف المستكبرين الّذى وضع أساس العصبيّة و نازع الله رداءَ الجبريَة» جبروتي از آن خداست «و ادرّع لباس التعزّز و خلع قناع التذلّل ألاٰ ترونَ كيف صغّره اللهُ بتكبّره و وضعه بترفّعه فجعله فى الدّنيا مدحوراً و أعدّ له فى الآخرة سعيراً» آنگاه فرمود اگر خداي سبحان ميخواست آدم را در بهترين نورانيّت خلق كند ميتوانست معلوم ميشود يك چنين مقامي براي آدم هست، منتها امتحان محقّق نميشد اگر خدا آدم را در بهترين چهره خلق ميكرد در نورانيترين چهره ميآفريد ميتوانست و ميشد ولي ديگر جا براي امتحان نبود آنگاه فرمود به اين كه: «فاعتبروا بما كان من فعل الله بإبليس إذ أحبط عمله الطويل و جهده الجهيد» شما عبرت بگيريد از كاري كه خدا با شيطان كرد زيرا جهد كوشنده و پرتلاش او را خدا باطل كرد. «و كان قد عبد الله ستة آلاف سنة» ٦٠٠٠ سال خدا را عبادت كرد كه «لا يُدريٰ»: معلوم نيست كه اين ٦٠٠٠ سال «أَمِن سِنى الدّنيا أم من سِنى الآخرة»؛ معلوم نيست از سالهاي دنياست كه هر سال ٣٦٥ روز است يا از سالهاي آخرت است كه هر روزش ١٠٠٠ سال است يا هر روزش ٥٠٠٠٠ سال. خب اگر «من سنى الآخرة» باشد جا براي تكليف نيست آنجا. خيلي وضع را براي ما، در اينجا، حضرت روشن نفرمود خب اگر اين از سنين آخرت بود يعني با سال آخرت خدا را عبادت كرد يعني در حدّي عبادت كرد كه با زمان ما سازگار نيست فرمود «لا يدريٰ أَمِن سِنى الدّنيا أم من سِنى الاٰخرة عن كبر ساعةٍ واحدةٍ» كه يك لحظه ممكن است انسان را خداي ناكرده ساقط كند بعد فرمود: «فمَن ذا بعد إبليس يسلَم علي الله بمثل معصيته» چه كسي ممكن است اهل عصبيّت و كبر باشد بعد وارد بهشت بشود «كلاّ ما كان الله سبحانه ليدخل الجنّة بشراً بأمرٍ أخرج به منها مَلَكاً» خدا با تكبّر ملك را از بهشت بيرون كرد چون آخر به حسب ظاهر جزو ملائكه بود تغليباً به همان ترتيبي كه ملائكه شامل جن هم ميشود كه بحثش گذشت يعني تغليباً، به همان معيار حضرت ملك را بر شيطان اطلاق كرد فرمود خداي سبحان شيطان را به وسيلهٴ تكبّر از بهشت بيرون كرد چگونه انسان متكبّر وارد بهشت ميشود. معلوم ميشود اين در بهشت بود بهشت هم جاي تكليف نيست. پس امر تشريعي هم گرچه براي شيطان متصوّر هست و امّا در آن موطن و در آن منزلتي كه بود جا براي تشريع نبود. «ما كان الله سبحانه ليدخل الجنّة بشراً بأمرٍ أخرج به منها ملكا إنّ حكمه فى أهل السّماء و أهل الأرض لواحد و ما بين الله و بين أحد من خلقه هوادة فى إباحة حِميً حرّمه علي العالَمين»(26)؛ فرمود خدا با هيچ كسي اهل سازش و اهل مداهنه كاري و مسامحه كاري نيست. كِبر را قرقگاه خود قرار داد فرمود كسي حق ندارد اهل تكبّر باشد اين از آنِ من است. اين كبريايي از آن خداي سبحان است و با أحدي هم اهل هواده و مسامحه نيست. معلوم ميشود كه شيطان قبلاً در يك منزلتي بود كه با تكبّر يعني با ظهور تكبّر از درون به بيرون، سقوط كرده است و اين معنا در سورهٴ مباركهٴ اعراف به خوبي روشن ميشود.
«و الحمد لله ربّ العالمين» اين
پاورقيها:
(1) سورهٴ يٰس، آيهٴ ٨٢.
(2) سورهٴ انسان، آيهٴ ٣.
(3) سورهٴ بلد، آيهٴ ١٠.
(4) سورهٴ ذاريات، آيهٴ ٥٦.
(5) سورهٴ اعراف، آيهٴ ١٣.
(6) سورهٴ اعراف، آيهٴ ١١.
(7) سورهٴ اعراف، آيهٴ ١١.
(8) سورهٴ اعراف، آيات ١٢ ـ ١٣.
(9) سورهٴ اعراف، آيهٴ ١٣.
(10) سورهٴ اعراف، آيهٴ ١٣.
(11) سورهٴ عبس، آيات ١٥ ـ ١٦.
(12) سورهٴ بقره، آيهٴ ٣٥.
(13) سورهٴ اعراف، آيهٴ ١٣.
(14) سورهٴ يٰس، آيهٴ ٨٢.
(15) نهج البلاغة، خطبه 186.
(16) سورهٴ يٰس، آيهٴ ٨٢.
(17) سورهٴ حجر، آيهٴ ٢٢.
(18) نهج البلاغة، حكمت 304.
(19) سورهٴ بقره، آيهٴ ٣٠.
(20) بحار، ج 15، ص 24.
(21) سورهٴ حجر، آيهٴ ٣٩.
(22) سورهٴ ص، آيهٴ ٧٨.
(23) سورهٴ بقره، آيهٴ ٣٣.
(24) سورهٴ ص، آيات ٧١ ـ ٧٢.
(25) سورهٴ ص، آيات ٧٢ ـ ٧٤.
(26) نهج البلاغة، خطبهٴ 192.