17 12 2020 419137 شناسه:
بایسته های علوم انسانی اسلامی؛

پیام به گردهمایی مجازی " نقش علوم انسانی در پژوهش و فناوری"

متن پیام حضرت آیت‌الله العظمی جوادی آملی در گردهمایی مجازی " نقش علوم انسانی در پژوهش و فناوری" که به میزبانی دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد، به شرح ذیل است

متن پیام حضرت آیت‌الله العظمی جوادی آملی در گردهمایی مجازی " نقش علوم انسانی در پژوهش و فناوری" که به میزبانی دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد، به شرح ذیل است

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی ‏جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین ‏وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّین سِیَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِیَاء عَلَیْهِما آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّیٰ ‏وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّءُ إِلَی اللَّه». 

مقدم شما اساتید، فرهیختگان، نخبگان گرانقدر علمی را ارج مینهیم و از برگزارکنندگان این نشست و همایش علمی حقشناسی میکنیم و از همه بزرگوارانی که در پژوهش، تحقیق و اظهار نظر، سعی بلیغ داشتند با ایراد مقال یا ارائه مقالت بر وزن علمی اینگونه نشستها میافزایند، حقشناسی میکنیم و از ذات أقدس الهی مسئلت میکنیم که این نظام را و این ملت و مملکت را در سایه ولیّ خود همچنان حفظ کند!

در جریان علم و علوم انسانی، حقیقت محض این است که انسان تا حقیقت انسان را نشناسد توفیق جهانشناسی و جهانیابی و جهانسازی ندارد. اگر کسی خواست به عالم دیگر برود، به آسمان برود، جهانی دیگر بسازد و عالمی دیگر بسازد که در خیال بعضی از نامآوران بود، تنها راه علم آن معرفت نفْس است. اگر کسی عالم را بشناسد معلوم را به خوبی میشناسد، کیفیت بهرهوری از جهان را به خوبی میشناسد و فواید بهرهوری را هم مستحضر است و اگر کسی عالم را نشناسد هرگز از حقیقت معلوم طرْفی نمیبندد و از علمش سودی نمیبرد.

یک وقت کسی میگوید بشر تمام هستی او تا مرز مرگ است از آن به بعد نابود میشود، او جهان را که معلوم است طرز دیگر میبینید، بهرهوری او از جهان طرزی دیگر است و مانند آن. او ناکام به سر میبرد نه از معلوم، نه از عالم و نه از علم و اگر کسی حقیقت خود را یافت که به نظر برخیها گفتند اصلاً فلسفه «معرفة النفس» است حقیقت خود را و انسانیت را شناخت که انسان یک موجود ابدی است. تنها دشمنِ انسان مرگ است و انسان در این دشمنی و مبارزه پیروز است و مرگ را میمیراند و نه بمیرد، مرگ را میچشد و هضم میکند، نه هضم بشود. اگر برای او روشن شد که انسان مُردنی نیست، قهراً علم او ثمربخش است، نه بی‌راهه میرود و نه راه کسی را میبندد، نه جنگی راه میاندازد؛ نه جنگ نیابتی و نه جنگ اصیل. اگر کسی بداند که جهان زودگذر است به جهان دیگری میآید ولی انسان برای ابد زنده است و از جایی به جایی که فرمود: «إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَار»[1] به جایی دیگر که ابدی است وارد میشود و زنده است و با همه رهآوردهای علمی و عملی خود در آنجا محشور میشود، او طرزی جهان را نگاه میکند، از علوم انسانی و اسلامی سهمی میبرد؛ هم جامعه را روشن میکند و هم از خود از نور طرْفی میبندد.

مطلب مهم این است که در علم، انسان حقیقت هر شیء را به عنوان آیت و معرفت الهی بداند، چون صدر و ساقه جهان آیت و آینه هستند. خاصیت آینه آن است که صورت دیگری را نشان میدهد. جهان را قرآن کریم آیت و علامت و نشانه میداند، انسان را هم آیت و علامت و نشانه میداند، این نشانهها و این آیتها و آینهها حقیقت بیکرانی را نشان میدهد که اگر انسان ابدی است ابدی «بالغیر» است و در سایه آن ابدی «بالذات» به سر میبرد و اگر جاودانه است و جاوید است در سایه آن جاوید «بالذات» به سر میبرد.

بنابراین اگر بخواهد حقیقتاً عالم باشد و چیزی را یاد بگیرد، چنانچه ائمه(علیهم السلام) به ما دستور دادند شما اهل پژوهش و تحقیق باشید، راه آن همین است که اشاره میشود. در زیارتهایی که ما به بارگاه آن بزرگواران مشرف میشویم و در مزار آنها، آنها را زیارت میکنیم، به این جملهها توجه داریم، به ما گفتند توجه کنید و عرض ادب کنید، به ائمه(علیهم السلام) بگویید: «أَنِّی ...‏ مُحَقِّقٌ‏ لِمَا حَقَّقْتُمْ‏ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُم»[2] من اهل پژوهش و نظر هستیم و اهل تحقیق و تحقق هستم، تحقیق علمی دارم، تحقق عملی دارم، پژوهشی در کشف دارم، یک؛ و آنچه را که کشف کردهام باور دارم و برابر آن عمل میکنم، دو؛ بی‌راهه نمیروم و سلاح کشتار جمعی نمیسازم و به سراغ مرگ کسی و میراندن کسی هم نمیروم، سه؛ «أَنِّی ...‏ مُحَقِّقٌ‏ لِمَا حَقَّقْتُمْ‏ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُم». برای انسان نیست که سر از اختلاس و نجومی در بیاورد، شایسته انسان نیست که دست به سلاح ببرد و به آدمکشی روی بیاورد و اگر بخواهد در علوم تجربی و تجربه حسی حتی بالاتر از تجربه ریاضی کارآمد باشد و محقق باشد باید عاقلانه درس بخواند، عاقلانه پژوهش کند، عاقلانه تصنیعه و تألیف کند، عاقلانه تدریس کند؛ بدون عقل، علم تجربی، حتی علم ریاضی هم حاصل نمیشود.

رازش این است که علوم را مسایل تشکیل میدهند. مسایل منزه از آن هستند که قضایای شخصی باشد چون همه اهل منطق به این باور رسیدهاند که قضایای شخصی در علوم معتبر نیست؛ فلان شخص این چنین گفت یا فلان شخص آن چنان رفت، این قضایای شخصی و مسئله شخصی هستند، موضوع شخصی محمول شخصی دارند و نسبت بین موضوع و محمول به تبع دو طرف شخصی میشود وگرنه نسبت کوچکتر از آن است و کمتر از آن است که سهمی از استقلال یا تبعیت داشته باشد، این به تبع دیگران تبعی است. قضایای شخصی که اصلاً در علوم معتبر نیست، ممکن است جزئیات زمینه تجربی را فراهم بکند ولی باید صیدی کرد و سیری کرد و از شخص بالاتر آمد. بالاتر از قضایای شخصی که در علوم اصلاً معتبر نیستند قضایای جزئیه هستند، قضایای جزئی به عنوان «بعض کذا، بعض کذا» است اینها جزئی هستند، معتبر هستند «فی الجملة»؛ اما نه «بالجملة»، با قضایای جزئی علم درست نمیشود، علم آن است که با قضایای کلی سامان میپذیرد که زمان و زمین را زیر پَر دارد، از همه اینها برتر و بالاتر است که گذشته معدوم فعلی را شامل میشود، آینده معدوم فعلی را شامل میشود و به تعبیر دیگر علم با قضایای کلی سامان میپذیرد و کلی را در دستگاههای تجربی حسی، بالاتر از آنها در محدوده خیال و در محدوده وهم نمیشود یافت، کلی را فقط عقل درک میکند. عقل باید منزه از زمان و زمین و تاریخ و جغرافیا باشد تا کلی را درک کند.

اینکه حکیم بلند آوازه ما مرحوم صدر المتألهین می‌فرماید ادارک کلی مقدور همه نیست برای همین است که یک ریاضت علمی میطلبد که انسان از همه اینها پرواز کند. این سفر از ماده به ماورای ماده، از فیزیک به متافیزیک الهی یک سفری لازم است که تا بتواند بگوید کل «الف»، «باء» است. تا قضایای کلی سامان نپذیرد علم سامان نمیپذیرد و تا نفس به مقام تجرد نرسد کلی را درک نمیکند و تا نداند که ابدی است کلی را درک نمیکند و تا نداند که در عالم برای این خلق شده است که راه دیگران را باز کند و به دیگران صراط مستقیم بدهد کلی را درک نمیکند و تا به این مقام بار نیابد که نه بی‌راهه برود و نه راه کسی را ببندد، کلی را درک نمیکند. حقیقت انسان به آن مرحله والای عقل است که عقل آن است که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»[3] باشد و این بهترین راه است برای تحصیل علوم الهی، علوم انسانی که حوزه و دانشگاه باید در این مسیر حرکت کنند.

تعبیر آخر این است که قرآن کریم که ما را به علم دعوت میکند میفرماید شما حقایقی را در جهان میبینید؛ اما همه اینها را در آینه میبینید، اصل آن در جای دیگر است. میفرماید درباره آسمان نظر کنید، درباره زمین نظر کنید، درباره کوهها نظر کنید، درباره حیوانات که نمونه آن شتر آن روز بود نظر کنید، چرا نظر نمیکنید؟! و منظور از این ﴿أَ فَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ ٭ وَ إِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ ٭ وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ ٭ وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ[4] منظور از نظر، نگاه نیست، نظریهپردازی و پژوهش است، ما را دعوت میکند به پژوهش. اگر ائمه فرمودند بگویید من پژوهشگر هستم، من محقق هستم «أَنِّی ...‏ مُحَقِّقٌ‏ لِمَا حَقَّقْتُمْ‏»، از آیات قرآن کریم آمده است خدا میگوید اهل نظریه باشید نه اهل نظر. درباره آسمان که همه هر شب آسمان را نگاه میکنند اما فرمود چرا آسمان را نگاه نمیکنید؟! نظر داریم و نظریه! اینکه در مقبوله «عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَة»[5] و سایر روایات[6] آمده است که «مَنْ ... نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا» یعنی نظریهپردازی کند، نه نگاه کند. اگر در سوره «اعراف» آمده است که ﴿أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی‏ مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾[7] چرا نظریهپردازی نمیکنید؟! این شتر یک نظر مُلکی دارد که هر شتربانی او را نگاه میکند، یک صبغه ملکوتی دارد که یک محقق جهانبین دارد او را نگاه میکند؛ این ستاره و شمس و قمر اینچنین هستند، این کوهها و معادن دل کوه اینچنین هستند، اینها ملکوتی دارند که در سوره «اعراف» به دانشگاه و حوزه فرمود چرا در ملکوت عالم نظر نمیکنید؟ ﴿أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی‏ مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾، برای اینکه پدر شما خلیل الهی، ابراهیم خلیل در ملکوت نگاه نکرد، ملکوت را دید، شما نگاه کنید بلکه ملکوت را ببینید که در بخش پایانی سوره «حج» فرمود او پدر شماست، شما فرزند خلیل حق هستید،[8] هم با بتِ درون مبارزه کنید هم با بتِ برون که بیگانه است مبارزه کنید، شما فرزند خلیل حق هستید، فرزند بتشکن هستید، بتسازی نکنید! بتفروشی نکنید! بتپرستی نکنید! بت را ترویج نکنید! فرزند خلیل حق هستید، ما به خلیل حق ملکوت را ارائه کردیم: ﴿کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾[9] او اهل رؤیت بود یعنی دیدن، ما اهل نظریم یعنی نگاه، این نگاه به آن دیدن ختم میشود، این نظر به آن رؤیت میرسد، این پسر راه پدر را طی میکند و همگی به بارگاه امن الهی ـ إنشاءالله ـ بار مییابیم!

امیدواریم همه شما نخبگان، فرهیختگان، دانشمندان، دانشجویان، اساتید گرانقدر از نظریهپردازی به بارگاه رؤیت بار یابید و کشور را در سایه علم و عدل بهشت برین کنید و ـ إنشاءالله ـ جاودانه به سر ببرید!

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. إعتقادات الإمامیة، شیخ صدوق، ص47.

[2]. من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص614..

[3]. الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص11.

[4]. سوره غاشیة، آیات١٧ ـ ٢٠

[5]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص67؛ «... نْظُرَانِ إِلَی مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمّنْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَلْیرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنّمَا اسْتَخَفّ بِحُکْمِ اللّهِ وَ عَلَینَا رَدّ وَ الرّادّ عَلَینَا الرّادّ عَلَی اللّهِ وَ هُوَ عَلَی حَدّ الشّرْکِ بِاللّهِ ...».

[6]. تهذیب الأحکام، ج6، ص303؛ «مُحَمَّد بْن الْحَسَنِ بِإِسْنَادِه ... عَن أَبِی خَدِیجَه قَالَ: بعثنی أَبو عَبْدِ اللَّهِ)عَلَیْهِ السَّلَامْ) إِلَی أَصْحَابِنَا فَقَالَ قُل لَهُم إِیاکُم إِذَا وَقَعَت بَینَکُم خُصُومَه أَوْ تَدَارَی فِی شَیءٍ مِنَ الْأَخْذِ وَ الْعَطَاءِ أَنْ تَحَاکَمُوا إِلَی أَحَدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ الْفُسَّاقِ اجْعَلُوا بَینَکُم رَجُلًا قَد عَرَفَ حلالنا وَ حرامنا فَإِنی قَد جعلته عَلَیکُم قَاضِیا وَ إِیاکُمْ أَنْ یخَاصِمَ بعضکم بَعْضاً إِلَی السُّلْطَانِ الْجَائِرِ».

[7]. سوره اعراف، آیه185.

[8]. سوره حج، آیه78؛ ﴿وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیم‏...﴾

[9]. سوره انعام، آیه75.


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات