04 11 2021 417985 شناسه:
image
پیام؛

پیام به ششمین دوره طرح ملی «گفتمان نخبگان علوم انسانی»

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در پیامی به آیین افتتاحیه ششمین دوره طرح ملی «گفتمان نخبگان علوم انسانی» که در تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد، اظهار داشتند: اگر حکمت عملی برای تربیت مردم است، برای اسلامی کردن جامعه است، الهیات فلسفه...

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی اسراء: حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در پیامی به آیین افتتاحیه ششمین دوره طرح ملی «گفتمان نخبگان علوم انسانی» که در تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد، اظهار داشتند: اگر حکمت عملی برای تربیت مردم است، برای اسلامی کردن جامعه است، الهیات فلسفه برای اسلامی کردن علوم است میخواهد علم را مسلمان کند.

ایشان ادامه دادند: مسلمان شدنِ علم مطلبی است، مسلمان شدنِ جامعه و فرد و امثال ذلک مطلبی دیگر. سرّ اینکه الهیات فلسفه در جامعه کمتر مطرح است، مردم ارتباط تنگاتنگی با الهیات فلسفه ندارند و عملیات راهبردی الهیات فلسفه کاری با مردم ندارد، آن است که فلسفه با مردم کاری ندارد،آن کارِ حکمت عملی است.

متن کامل پیام معظم له به شرح ذیل است:

 

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الأئمة الهداة المهدیین سیما خاتم الأنبیاء و خاتم الأوصیاء علیهما آلاف التحیة و الثّناء بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء إلی الله».

مقدم شما نخبگان، فرهیختگان و علاقه مندان به علوم الهی را گرامی میداریم. سعی بلیغ همه شما و اساتید گرانقدر شما مشکور پروردگار باشد و خداوند سبحان بیش از پیش به شما توفیقی عطا کند که هم راه علمی خود را به خوبی طی کنید و هم راهنمایان خوبی برای سایر پویندگان این راه باشید.

مطلب اساسی آن است که بعضی از علوم با مردم کار دارند چه اینکه بعضی از علوم مستقیماً با فضا کار دارند، بعضی از علوم با عمق آسمانها کار دارند، بعضی از علوم با عمق زمین کار دارند، بعضی از علوم با عمق دریا کار دارند و مانند آن. بعضی از علوماند که با جهان بیرون کار ندارند، با آسمان و زمین، با دریا و صحرا، با مردم و با جامعه کار ندارند. با علوم کار دارند؛ یعنی این علم با دانشها کار دارد نه با دانشمندان و نه با مردم عادی.

علوم تجربی، ریاضی و مانند اینها، سفره تعلیم و تربیت آنها یا درباره آسمان است یا زمین، یا دریاست یا صحرا، یا فرد است یا جامعه و مانند آن؛ اما الهیات فلسفه هیچ ارتباط مستقیمی با مردم یا با آسمان یا با زمین ندارد. الهیات فلسفه با علوم کار دارد؛ یعنی اگر حکمت عملی برای تربیت مردم است، برای اسلامی کردن جامعه است، الهیات فلسفه برای اسلامی کردن علوم است میخواهد علم را مسلمان کند. مسلمان شدنِ علم مطلبی است، مسلمان شدنِ جامعه و فرد و امثال ذلک مطلبی دیگر. سرّ اینکه الهیات فلسفه در جامعه کمتر مطرح است، مردم ارتباط تنگاتنگی با الهیات فلسفه ندارند و عملیات راهبردی الهیات فلسفه کاری با مردم ندارد، آن است که فلسفه با مردم کاری ندارد،آن کارِ حکمت عملی است.

حکمت عملی در بخش رفتار، در گفتار، در کردار، درباره عقیده مردم، اخلاق مردم و رفتار مردم، دخیل است، این را حکمت عملی و فلسفه عملی به عهده دارد؛ اما الهیات فلسفه میخواهد علوم را مسلمان کند، علم را مسلمان کند، کاری به معلمین و متعلمین ندارد.

توضیح این مطلب آن است که تمام موضوعات و محورهای فلسفه الهی درباره دانش است، چون این فلسفه اگر گفتند رئیس علوم است و اگر ابن سینا را گفتند این رئیس عقلاست چون رئیس علوم به عهده اوست این است که درباره هر دانشی که شما بخواهید بحث کنید فلسفه عهدهدار تبیین آن دانش است، چون دانش یعنی علم در رهن معلوم است، این یک؛ هر چه معلوم دارد به علم میرسد، دو؛ و هر چه علم دارد به عالم میرسد، این سه.

فلسفه و الهیات فلسفه به علم میگوید تو بکوش ببین معلوم تو چیست؛ تمام تلاش و کوشش فلسفه هدایت کردن علم، تربیت کردن علم، راهنمایی علم، تهذیب علم، تزکیه علم است، به علم میگوید که ببین معلوم تو چه میگوید؛ کاری به دانشمندان ندارد، کاری به مردم ندارد.

فلسفه به علم طبیعی میگوید، نه به طبیعیدان؛ فلسفه به علم طب میگوید، نه به طبیب؛ فلسفه به همه این علوم میگوید: «أیها العلوم» بدانید که هویت شما به هویت معلوم گره خورده است و معلوم، مثلث است این مثلث را مثله نکنید، اگر معلوم را مثله کردید علم مثله گیرتان میآید و خودتان مثله میشوید و علم مثله عالم مسلمان تربیت نمیکند.

تبیین این مطلب این است که فلسفه میگوید هیچ موجود ممکنی نیست مگر اینکه مثلث است؛ یک ضلعش به مبدأ فاعلی برمیگردد که چه کسی او را آفرید؛ ضلع سومش این است که برای چه چیزی خلق شد؛ ضلع درونش را بهطور اجمال تبیین میکند و به طور تفصیل میگوید علمای طب و طبیعت و امثال ذلک بیایند تبیین کنند. به صورت یک موجبه کلیه استثناناپذیر فتوای الهیات فلسفه این است که هر موجود ممکنی مثلث است: یک مبدأ فاعلی دارد، اول؛ یک مبدأ غایی دارد، سوم؛ یک نظام داخلی دارد، دوم.

علوم دیگر که متأسفانه بخش وسیعی از اینها از غرب به شرق آمدند، اولین کاری که به دست بیگانه یا آشنای جاهل انجام دادند، این است که این مثلث را مثله کردند فقط یک ضلع مانده است. چه کسی معلوم را آفرید؟ ضلع اول است؛ برای چه چیزی آفرید؟ ضلع سوم است، این ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ [1] را گرفتند، این ضلع وسط را که مثله شده است باقی گذاشتند که زمین چیست؟ آسمان چیست؟ دریا چیست؟ همین! زمینِ مرده، زمینهی حیات را زنده نمیکند؛ زمین مرده آسمان مرده، انسان را عالم نمیکند. علم، حی است، مادامی که معلومِ حی را تبیین کند، نه معلوم مرده شدهی لاشهی سردخانه را. لاشهی سردخانه لاشهی سرد است، لاشهی سرد، گرمی و فروغ علم ندارد.

وقتی از موسای کلیم(سلام الله علیه) سؤال شد که پروردگاری که تو را فرستاد کیست؟ او این مثلث را تبیین کرد فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی﴾ این مبدأ فاعلی ﴿أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ﴾ این نظام داخلی ﴿ثُمَّ هَدَی﴾ [2] این نظام ثالث؛ یعنی خدا آفرید، این چنین آفرید، برای آن هدف آفرید. این معلوم مثله شده، در آن روز، جنگ جهانی اول و دوم را و امروز، جنگهای نیابتی را پدید آورده است؛ اینکه میبینید که یا سر از اختلاس و نجومی در میآورد یا سر از بیگانگی و تلاش و کوشش رهزنی و بردهگیری و مانند آن در میآورد برای اینکه مثله است، میگوید انسان تا نفس میکشد انسان است و بعد خبری نیست!

معلوم مثله شده، علم مثله شده تحویل میدهد و علم مثله شده هم عالم مثله شده تربیت میکند؛ نه آینده را میداند نه گذشته را. اینکه راهبرد عملیاتی فلسفه در جامعه محسوس نیست، برای این است که فلسفه با علوم کار دارد. آنکه با الهیات فلسفه مأنوس است میداند که با علوم کار دارد و علوم هویتش را از معلوم میگیرد و معلوم مثلث است و معلوم مثلث را غرب مثله کرده است، این معلوم مثلثه شده، لاشهی سردخانه است و لاشهی سردخانه حیاتبخش نیست. اینکه گفتند علم زنده است حی لایموت است، علم مثلثی این گونه است؛ کار اساسی فلسفه این است.

مگر میشود در این نظام دقیق ریاضی، موجودی خود به خود یافت بشود؟! به تعبیری که از جناب ابوریحان بیرونی نقل کردهاند گفتند جهان اگر بخواهد به صدا در بیاید میشود موسیقی؛ از بس عالَم منظم است! این آیه نورانی دارد:﴿ما تَری‏ فی‏ خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾ [3] یعنی آنقدر خدا منظم آفرید که اگر کسی در جایی شیئی را اختلاس کند رسوا میشود، چرا؟ چون این شیء فقط جایش همانجاست؛ مثلاً اگر کسی بین پنج و هفت این عدد شش را اختلاس کند آن را کجا میخواهد بگذارد؟ این بالاخره رسوا میشود! هیچ ممکن نیست کسی خلاف بکند و رسوا نشود؛ این در دستش میماند! بیان نورانی قرآن این است که هیچ چیزی بیجا قرار نگرفت و هیچ چیزی هم از جای خود تکان نخورد: ﴿ما تَری‏ فی‏ خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾.

بنابراین اگر عالم این چنین منظم است، اگر هیچ موجودی، خود پدید نیامد بلکه مبدأ فاعلی دارد و مبدأ غایی، این معلوم ذاتاً و تکویناً مسلمان است چه اینکه قرآن کریم از آنها یاد کرده است:﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ [4] نظام هستی نظام مسلِم و منقاد و مطیع است: ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعین﴾ [5] نظام سپهری نظام مسلمان است، مسلمان یعنی منقاد، یعنی مطیع پروردگار.

علمی که مطابق با معلوم است مسلمان است این علم مثلث است نه مثله شده. این علم میگوید خدا آفرید، منظم آفرید، برای هدف آفرید. آنقدر خلقت، مسلمان است که زیبایی یا زشتی ظاهری دخیل نیست؛ تمام آنچه برای یک موجود زنده لازم است خدای سبحان به مار و عقرب داد چه اینکه به آهو و تیهو هم داد.

بنابراین فلسفه الهی و فلسفه اسلامی ارتباط مستقیمش با علوم است و علوم ارتباط مستقیمش با معلومات است، کاری هم از نظر طبیعی و طبّی با معلومات ندارد، کار تعلیمی در حد فلسفه با معلومات دارد. فلسفه ابتدا، خود علم را تربیت میکند که علم چیست، این علم تربیت شده به سراغ معلوم میرود و معلوم مثلث را مثله نمیکند، امین است، پاک است، جهان را آنطوری که هست میشناسد و آنطوری که هست با آن رفتار میکند؛ خود علم میشود مسلمان، آنگاه در درجه بعد عالِم را مسلمان میکند.

اگر خدای ناکرده در حوزه کسی این چنین درس بخواند که﴿أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ﴾[6] را انکار کند، ﴿هُدی لِلنَّاسِ [7] را انکار کند، ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ [8] را ببیند، دیگر معلوم نیست که این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ حرف وحی است یا حرف جاحظ و امثال ذلک! حوزه در سایه این مثلث، موحد میماند، دانشگاه در سایه این مثلث، مسلمان میماند؛ یعنی تا علم مسلمان نباشد، عالِم را مسلمان نمیکند. عالِم ره آوردش از علم و اندیشه است، چه اینکه این اندیشه زمینهی آن انگیزه را فراهم میکند، آنوقت در سایه آن انگیزه که محصول فلسفه عملی است، رفتار مردم، گفتار مردم و کردار مردم اصلاح میشود. اینکه میبینید الهیات فلسفه با مردم کار ندارد، برای اینکه واسطه زیاد است؛ الهیات فلسفه اول با علوم کار دارد، علوم را مسلمان میکند. کیفیت مسلمان کردن علوم آن است که معلوم را تبیین میکند بعد به علم میگوید که تمام هویت تو در پرتو معلوم است، معلوم مثلث را مثله نکن. غرب این کار را کرد، گرفتار آن سکولار و انحراف و امثال ذلک شد، همان هم در زمان قجر و پهلوی به ایران آمد.

الآن که برکت نظام اسلامی است خونهای پاک شهداست مقام معظم امام و رهبری است، همه این بزرگانی که در دانشگاهها تدریس میکنند علمای نامآور و اساتید نامداری که در دانشگاه تدریس میکنند مسلمانان متدینی که شما عزیزان را تربیت کردند و شما که جزء فرزندان صالح قرآن و عترت هستید باید بدانید که کسی دست به این مثلث نزند و این را مثله نکند، زیرا معلوم مثله شده حیاتی ندارد پیامی ندارد.

امیدواریم سعی ای که تاکنون انجام دادید مشکور پروردگار بوده و از این به بعد هم مشکور ذات اقدس الهی باشد!

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»



[1] . سوره حدید، آیه3.

[2] . سوره طه، آیه50.

[3] . سوره ملک، آیه3.

[4] . سوره آلعمران، آیه83.

[5] . سوره فصلت، آیه11.

[6] .سوره بقره، آیه 185.

[7] .سوره بقره، آیه 185.

[8] .سوره مائده، آیه 1.


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات