بسم الله الرحمن الرحيم و ايّاه نستعين

ثناي خدا و درود بر معصومان

حمد و ثنا مخصوص خداي عزيز حميد است. تحيّت و درود بيكران ويژه معصومان عزّت‏آفرين و اولياي افتخارآور است؛ اُسْره طاها و دوده يس كه هم خاتم انبيا در اين ذوات مقدس است و هم خاتم اوصيا از اين مظاهر قدسي است؛ به اين انوار تابناك تولّي داريم و از معاندان تيره و متاركان تاريك اينان تبرّي مي‏نماييم.

خير مقدم به فرهيختگان و دانشوران همايش

مقدم فرهيختگان ولايتمدار و انديشوران ادب دوست و پژوهشگران معرفت‏پرور را در اين كنگره علمي و معنوي كه به عنوان متبرّك «از غدير تا عاشور» برگزار شد، گرامي مي‏داريم و از مؤسّسان و متصدّيان با تدبير و درايت آن حق‏شناسي و سپاس‏گزاري مي‏كنيم و حُسْن قبول و كمال توفيق الهي را براي همگان، مخصوصاً مسئولان ساعي آن درخواست مي‏نماييم.

تبيين ولايت، تفسير امامت و تعليل عصمت

چون سال 1381 ه.ش از طرف مقام معظم رهبري با عنوانِ «سال عزّت و افتخار حسيني» نامگذاري شد و خاطره خطير غدير و شهرت شورانگيز عاشورْ كانِ عزّت و كانون فخراند، براي امّت عزيز و ملّت مفتخر اسلامي چاره‏اي جز تبيين عالمانه ولايت، تفسير حكيمانه امامت، تعليل متكلمانه عصمت و دفاع مجاهدانه از قيام در برابر طغيان حاكم غاشم و حمايت نستوهانه از پايداري در قبال عصيان حكومت ضميم و ظلم نخواهد بود. لذا برخي از مآثر غَديرِ قدير و بعضي از آثار عاشور مشهور، در طي چند اصل ارايه مي‏شود، تا نسبت به گروهي از مخاطبان تذكره و نسبت به عدّه‏اي تبصره باشد و راقم سطور از آن تذكّر و اين استبصار طرفي ببندد و ره‏توشه معاد برگيرد و از شفاعت آن ذوات قدسي متنعّم گردد.

بازگشت كمال، جمال و جلال هاي واقعي به خدا

اصل يكم. توحيد ناب چنين فتوا مي‏دهد كه تمام كمال‏هاي واقعي و جمال‏هاي حقيقي و جلال‏هاي تكويني از ذات اقدس الهي ناشي شده و به همان ذات ربوبي برمي‏گردد و هر شي‏ء يا شخصي كه كامل يا جميل و يا جليل شد، آيتي از اسماي حسناي خدا در اوصاف مزبور خواهد بود، لذا قرآن كريم در عين اثبات عزّت براي خداوند و رسول اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم و مؤمنان؛ ﴿ولله العزّةُ ولرسوله وللمؤمنين﴾،[1] آن را منحصراً از آنِ خداي سبحان مي‏داند تا ثابت نمايد، ديگران كه از فيض عزّت برخوردارند و از فوز عزّت متنعم‏اند، آيينه‏دار خداي عزيزاند؛ ﴿فانّ العزّةَ لله جميعاً﴾.[2]

اولياي خدا، مجاليِ عزت الهي

اولياي خدا كه مظاهر اسماي حسناي خدايند، مَجالي عزّت الهي خواهند بود و هيچ چيزي مانع عزتمداري آنان نخواهد شد. كساني كه از اوج توحيد ربوبي هبوط كرده، به حضيض شرك صنم و وثن سقوط نمودند تا عزيز گردند؛ ﴿واتّخذوا من دون اللهِ آلهةً لّيكونوا لهم عزّاً﴾ [3]، كژراهه رفتند، زيرا تنها منبع عزّت‏بخش خداي عزيز است؛ ﴿تُعزّ من تشاء وتُذلُّ مَن تشاء﴾.[4]

عزت راستين و دروغين

البته مشيئت خداوند حكيمانه است و چيزي مانع حكمت‏مداري كار خداي عزيز نيست؛«يا مَن لاتُبَدِّلُ حِكمتَه الوسائل».[5]

هرگونه اعتزازي به غير عزّت راستين اعتزاري بيش نبوده كه محصول اقتراف ذنب و اغتراب از قربت الهي است و چاره‏اي جز اغترافِ از كوثر تَوبه و نوشيدن غُرفه‏اي از نهر اِنابه كه طليعه بحر ولايت خداست، نخواهد بود، زيرا عزّت دروغين كه برخاسته از خواسته محوري تبه‏كار است؛ ﴿...إذا قيل له اتّق الله اَخَذَته العزّة بالاثم﴾ [6]، همانند صبح كاذب پيرو شبِ تارْ است. لذا به حكم ليلِ تاريك محكوم خواهد بود و عزّتِ راستينْ كه متصاعدِ از حق‏مداري پرهيزكار است؛ «اَعِزّ اَمْرَ اللهِ يُعِزّك الله» [7]، همچون صبحِ صادق پيشرو روزِ روشن است، لذا به حكمِ يومِ تابان محكوم خواهد بود.

جانشيني اوصاف كمالي خليفه خدا

اصل دوم. انسان كه كرامت وي به استناد خلافت الهي است؛ ﴿إنّي جاعلٌ في الأرض خليفةً﴾ [8]، تمام اوصاف كمالي وي جانشين صفات ثبوتي خداي منزّه از شريك و مبرّاي از مثيل است، زيرا اوصاف خليفه خدا، نه مي‏تواند بالذات و مستقل باشد، و نه مي‏تواند آيت مبدأ فاعلي ديگر و جانشين مصدر جداگانه باشد، چون هر وصفي در محور موصوف خود تحقّق مي‏يابد، اگر موصوف هويّتي جز خلافت خداوند داشت، حتماً اوصاف او سهمي غير از جانشيني صفات الهي نخواهد داشت. لذا هر انسان عزيزي بايد آگاه باشد كه عزّت وي پرده‏دار عزّت‏آفرين جهان خواهد بود و اِعمال چنين عزّتي جز در مسير رضاي خداي عزيز ذلت‏آور است، چون تضييع خلافت و غصب آن بعد از ائتمان، مايه زوال عزّت و پايه فرود آمدن ذلّت خواهد بود؛ ﴿والذين كسبوا السيّئات جزاء سيّئةٍ بمثلها وتَرْهَقُهُم ذلّةٌ﴾.[9]

موهبتي بودن اوصاف كمالي جانشين خدا

جامه خلافت به لحاظ هويّتِ انسان و كسوت جانشيني به جهت عزّت و ساير اوصاف كمالي، موهبتي است الهي كه بدون سبق استحقاق و تقدّم اقتضاي بشر به او رسيده است، چيزي كه حدوث آن موهبت خدايي باشد، بقاي آن نيز به هبه الهي است و هرگز بدون تبدّل اراده خداوندي دگرگون نمي‏شود، مگر اين‏كه خود انسان در اثر سوء انتخاب خود زمينه آن را فراهم نمايد؛ ﴿إنّ الله لايُغَيِّر ما بقوم حتّي يُغَيّروا ما بأنفسهم﴾.[10]

سراب بودن طلب عزت از غير خدا

وسوسه ابليس نيز در راستاي تغيير چيزي است كه بايد مصون بماند و دگرگون نگردد؛ ﴿ولامرنّهم فليغيّرنّ خَلْقَ الله﴾[11]. بنابراين كسي كه از آغاز زندگي عزّت خويش را در غيرصراط مستقيم الهي جست‏وجو نمايد، يا در اثناي حيات عزّت خود را با خلع لباس بندگي خدا از بيگانه طلب كند، نه تنها عزيز نخواهد شد و عزت وي پايدار نمي‏ماند، بلكه طبق رهنمود امام سجاد)عليه‏السلام( به ذلّت و خواري تبديل خواهد شد: «فكم قدرأيتُ يا الهي من اُناس طَلَبوا العِزّ بغَيْرك فَذَلّوا».[12]

سرّ اين مطلب آن است كه عزت خداوند نامحدود است: «عزّ سلطانك عزاً لا حدّ له باَولية و لامنتهي له بآخرية» [13]، و موجود نامتناهي آنچنان گسترده و فراگير است كه فرصتي براي غير او نخواهد بود. بنابراين عزّتي كه براي خداوند نباشد و ديگري واجد آن باشد، وجود ندارد، گذشته از آنكه سراسر جهان امكان مأموران الهي‏اند؛ ﴿ولله جنود السموات والارض﴾ [14]، و هرگز سپاه خاضع و ستاد خاشع خداي سبحان بدون اذن آن حضرت كاري انجام نمي‏دهد؛ پس هرگونه طلبِ عزّت از غير خدا به دنبال سراب رفتن است.

مظاهر عزت نمايي خدا

اصل سوم. خداي عزيز مظاهر فراواني براي عزت نمايي دارد كه بارزترين آنها «ثقلين»، يعني قرآن عزّت‏مدار و عترت عزّت‏محور است، عزّت علمي خدا در مجالي عقيده، خُلق و عمل در قرآن متبلور است، و عزّت عيني او در مرائي استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي در عترت متجلّي است.

اثر تحليل مآثر قرآن و تعليل معارف عترت

تحليل عميق مآثر قرآني خراباتيان استعمار، استثمار و استبداد را بيدار مي‏كند و تعليل لطيف معارف عترت، به ويژه آثار علوي(عليه‌السلام) و حسيني(عليه‌السلام) از غدير تا عاشور، خرافاتيان استعباد و استحمار را هشيار مي‏نمايد و امّت حي بن يقظان را عليه نظام سلطه و طغيان مي‏شوراند و كاخ نشينان استكبار را به دست كوخ‏نشينان استضعاف طرد مي‏كند كه چنين پيروزي خون بر شمشير، نه در فاهمه دوستان مي‏گنجيد: ﴿ما ظَنَنتُم اَنْ يخرجوا﴾ و نه در واهمه دشمنان ترسيم مي‏شد؛ ﴿و ظنوا أنّهم مانعتُهُم حصونهم من الله فاتيهم الله من حيث لم يحتسبوا﴾ [15].

راز سرآمدي نظام قضا و قدر بر نظام هندسه و رياضي

و سرّ سرآمد بودن نظام قضا و قدر غيب بر نظام هندسه و رياضي، شهادت آن است كه نظام قضاي الهي فراكمي و كيفي است و هرگز محكوم كم متصل و منفصل نخواهد شد و نظام رياضي امري است طبيعي كه هماره تحت سيطره ملكوت نظام‏مند فراطبيعي است.

قرآن كريم و حكيم كه وصف ممتاز عزّت را از خداي عزيز به همراه دارد؛ ﴿...وإنّه لكتابُ عزيزُ﴾ [16]، عزّت خويش را در سِداد حقْ‏مَداري هر آيه به تنهايي از يك‏سو و در صلابتِ وفاق‏محوري مجموع آيات از سوي ديگر مي‏داند.

كلام علوي درباره كتاب پرمغز قرآن

سخن نغز امير مؤمنان حضرت علي بن ابي‏طالب(عليه‌السلام) درباره كتاب پرمغز خداي سبحان اين است: «والله سبحانه يقول: ﴿ما فرّطنا في الكتاب من شي‏ء﴾،[17] وفيه تبيانٌ لكل شي‏ء، وذكر اَنّ الكتابَ يُصَدِّق بَعْضُه وانه لااختلافَ فيه فقال سبحانه: ﴿ولو كان من عند غيرالله لوَجَدُوا فيه اختلافاً كثيراً﴾ [18]، واِنّ القرآن ظاهره انيق وباطنه عميق، لاتفني عجائبهُ ولاتَنْقضي غرائبه ولاتُكْشَفُ الظلماتُ إلّابه».[19]

همتايي عترت با قرآن عزيز

چون عترت طاهرين(عليه‌السلام) همتاي قرآن كريم و همگي نور واحدند، هركدام از اين ذوات مقدس به منزله سوره مستقل و مجموع اينان به مثابه صورت قرآن عزيزند كه نه بطلان‏پذيرند؛ «لايأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه» [20]، و نه انفكاك‏پذيرند تا واقفي را بهانه‏اي و كيساني را دستاويزي و زيدي را زياده‏روي روا گردد و حيات علمي و عملي اينان، يعني اهل‏بيت وحي، تحقق عيني قرآن عزيز است كه دلمايه مشتاقان حق و جانمايه مشتاقان خداي عزيز جز عزّت علوي و حسيني نخواهد بود: « بهم عُلِمَ الكتابُ وبه عَلِموا وبهم قامَ الكتابُ وبه قاموا».[21]

اعتصام به قرآن، مايه صعود به قله شرف

حضرت امام سجّاد(عليه‌السلام) كه از بنيانگذاران نام‏آور ملكوت كربلا است و سخن‏گوي عترت طاهرين(عليهم‌السلام) درباره «انا ابن مكّة ومني... » [22] است، اعتصام به قرآن را كه هم وزن اهل‏بيت عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) است، مايه صعود به قلّه شرف مي‏داند: «وَاجْعَلِ القرآنَ وسيلةً لنا الي اَشْرَفِ منازل الكرامة» [23]، و ريشه اين سخنان پُرمحتوا بيان وحي‏آميز رسول اكرم‏صلي الله عليه و آله و سلم است كه فرمود: «دُوْرُوا مع كتاب اللّهِ حيثما دار».[24]

تبلور عزت آهنگين خدا در پيامبر و اهل بيت

اصل چهارم. عزّت آهنگين خداي سبحان در كسوت علم به صورت قرآن و در جامه عين به صَوْتِ عترت و در جام جم به سَوْرَتِ اسلام ناب پيامبري تبلور يافت كه حسين بن علي(عليهما‌السلام) از اوست: «حسينٌ منّي»، و او از حسين بن علي(عليهما‌السلام) است: «و اَنَا من حسين».[25]

عناصر محوري عزت مداري دين

بنابراين، چهار عنصر محوري را در عزّت‏مداري دين با پرچمداري قرآن عزيز و رهبري عترت عزت‏آفرين بايد ملحوظ داشت:

1. تفسير مفاهيم قرآن با يك‏ديگر تا عزّت علمي كتاب خدا معلوم گردد.

2. تطبيق و تأييد مصاديق احكام و حِكَم قرآن با هم‏ديگر تا عزّت عيني آن واضح شود. اگر دولت يا ملّت به برخي از آيات عمل كند و به بعض ديگر عمل ننمايد، همچون مفسِّري است كه در تبيين معارف قرآن حكيم، برخي از آيات محكم آن‏را مغفول بدارد.

3. تفسير معاني حديث اهل‏بيت وحي(عليهم‌السلام) با يك‏ديگر تا عزّت علمي اُسْره عصمت معلوم گردد؛ «فيهم كرائم القرآن».[26]

4. تحليل سيره و سنت آنان با هم‏ديگر، به ويژه جريان علوي و حسيني(عليهم‌السلام) از غدير تا عاشور تا عزت عيني دوده طه و يس آشكار شود.

ناروايي تفكيك آيات قران و سيره اهل بيت (ع)

همانطوري كه تفكيك آيات قرآن تدويني نارواست؛ ﴿... الذين جعلوا القرآن عِضيْن﴾ [27]، كساني كه قرآن عزيز خدا، عِضَه عِضَه و جدا جدا پنداشتند، برخي را قبول و بعضي را نكول كردند، هرگز سنّت سيّئه آنها بخشودني نيست. گروهي كه انقلاب اسلامي را با اسلام انقلابي موردپسند خود يكي گمان كردند و در پذيرش سيرت معصومان(عليهم‌السلام) فتوا به تبعيض مي‏دهند و قداست قعود برخي از اين ذوات قدسي را همتاي تقدّس قيام بعض ديگر از آنان نمي‏دانند و صلح بعضي را همچون جهاد برخي عزّت‏آفرين نمي‏شمارند، لازم است در معناي عزت و هماهنگي حتمي آن با امامت معصومانه تأمل مستأنف روا دارد تا آنِف آنها، چون سالف سپري نشود و قادم اينها نظير غابر غروب نكند و نفخه دل‏انگيز «هيهاتَ منّا الذلّة» [28] از تريبون عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) شنيده شود و فرقي بين آغاز و انجام آن ذات مقدس نبينند؛ چه اينكه امتيازي بين آن ذوات قدسي و قرآن عزيز نخواهد ديد.

حفاظت ائمه معصوم از متن دين

زيرا هر كدام از اين انسان‏هاي كامل و معصوم در متن خطر به حراست دين پرداختند و همچون اميرمؤمنان(عليه‌السلام) حافظ اسلام بودند؛

هيچ كس را در جهان اين مايه مردي نبود ٭٭٭٭ كو به ميدان خطر سازد براي دين وطن[29]

و به تعبير حكيم سنائي غزنوي ستمي ننگين‏تر از قتل سالار عاشورا نيست؛

حبّذا كربلا و آن تعظيم ٭٭٭٭ كز بهشت آورد به خَلْق نَسيم

تيغ‌ها لعل گون زخون حسين(عليه‌السلام) ٭٭٭٭ چه بود در جهان بَتَر زين شَيْن

تاج بر سر نهاده بدكردار ٭٭٭٭ كه از آن تاج خوبتر مِنْشار[30]

تقديرنامه مجدد و نيايش به درگاه خدا

در پايان ضمن تقدير مجدّد از ولايتمداران غدير و عاشور و سپاس از حضور مشتاقان نبوّت و امامت و ارج نهادن به سعي بليغِ سازمان، نهاد، و صندوق قرض‏الحسنه ولي عصر)ارواحنا فداه(، تسريع ظهور مولايمان را از ذات اقدس خداي سبحان مسئلت داريم!

دوام نظام اسلامي، سلامت مقام معظم رهبري، صيانت دولت و ملت و مملكت را همچون سلامت مراجع بزرگوار تقليد درخواست داريم!

خِذلان استكبار جهاني و صهيونيزم، امنيّت محلّي، منطقه‏اي و بين‏المللي را از خداي سبحان آرزو مي‏نماييم!

غفرانِ مؤمنان، عالمان و معلمان و مؤلّفانِ علوم الهي، رهبران راستين نَهضت‏هاي ديني، به ويژه روح مطهر امام راحل(قدس‌سرّه) را از خداوند غفّار تمني داريم.

غفرالله لنا ولكم والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

جوادي آملي

اسفند 1381 ه. ش

 


[1]  ـ سوره منافقون، آيه 8.

[2]  ـ سوره نساء، آيه 139.

[3]  ـ سوره مريم، آيه 81.

[4]  ـ سوره آل‏عمران، آيه 26.

[5]  ـ صحيفه سجاديّه، دعاي 13، ص 68.

[6]  ـ سوره بقره، آيه 206.

[7]  ـ نهج‏الفصاحه، ج2، ص649.

[8]  ـ سوره بقره، آيه 30.

[9]  ـ سوره يونس، آيه 27.

[10]  ـ سوره رعد، آيه 11.

[11]  ـ سوره نساء، آيه 119.

[12]  ـ صحيفه سجاديه، دعاي 28، ص 134.

[13]  ـ همان، دعاي 32، ص 146.

[14]  ـ سوره فتح، آيه 7.

[15]  ـ سوره حشر، آيه 2.

[16]  ـ سوره فصّلت، آيه 41.

[17]  ـ سوره انعام، آيه 38.

[18]  ـ سوره نساء، آيه 82.

[19]  ـ نهج‏البلاغه، خطبه 18.

[20]  ـ سوره فصلت، آيه 42.

[21]  ـ نهج‏البلاغه، حكمت 432.

[22]  ـ الاحتجاج، ج 2، ص 311.

[23]  ـ صحيفه سجاديه، دعاي 42، ص 178.

[24]  ـ نهج‏الفصاحه، ج2، ص767.

[25]  ـ بحار الانوار، ج43، ص261.

[26]  ـ نهج‏البلاغه، خطبه 154.

[27]  ـ سوره حجر، آيه 91.

[28]  ـ الاحتجاج، ج 2، ص 300.

[29]  ـ ديوان حكيم سنائي.

[30]  ـ حديقةالحقيقه وشريعة الطريقه، ص270.


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات