10 10 2019 421719 شناسه:
image
آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس اخلاق بیان داشتند:

منظور از «دنیا»، هر چیزی است که انسان را از یاد خدا باز می دارد

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: جلسه درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی به روال هر پنجشنبه در محل نمازخانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء در قم برگزار شد

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی اسراء: جلسه درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی به روال هر پنجشنبه در محل نمازخانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء در قم برگزار شد.

آیت الله العظمی جوادی آملی در این جلسه در ادامه سلسله مباحث شرح نهج البلاغه حضرت امیرعلیه السلام به شرح هفتاد و ششمین کلمه از مجموعه کلمات قصار نهج البلاغه پرداختند و بیان داشتند: طبق این نقل حضرت فرمود: «إِنَّ الْأُمُورَ إِذَا اشْتَبَهَتْ أعْتُبِرَ آخِرُهَا بِأَوَّلِهَا»؛ حضرت می فرماید چون گذشته و آینده بر یک روال‌اند و دو سنت در جهان حاکم نیست، در مسائل عملی که به ظنون و اعتبارات نیز اعتنا می‌شود، می‌توان از اَشتباهات گذشته  کمک گرفت و آینده را شناخت، در واقع آنچه که گذشته است می‌تواند شاهدی برای آینده و نمونه آینده باشد.

ایشان ادامه دادند: در جمله اول که فرمود «إِنَّ الْأُمُورَ إِذَا اشْتَبَهَتْ»، این در امور عقلی و حِکمت نظری کارآیی ندارد چون در مسائل عقلی جز برهان چیزی نافع و کارآمد نیست؛  اینکه حضرت فرمود اگر چنانچه دو امر شبیه هم بودند از اول می‌شود پی به آخر بُرد یا از آخر می‌شود وضع اول را روشن کرد، در صورتی است که اصل جامعی داشته باشند. مستحضرید که اگر کسی خواست استدلال کند و از یک مطلبی به مطلب دیگر پی ببرد، هیچ راهی ندارد مگر اینکه بین این دو یک پیوندی باشد؛ این پیوند به این است که یا اولی زیر مجموعه دومی است یا دومی زیر مجموعه اولی است یا هر دو زیر مجموعه یک اصل جامعی‌اند. اگر ما یک اصل جامع یا کلی نداشته باشیم، هیچ استدلالی ممکن نیست. برای اینکه ما برهان و علم می‌خواهیم نه مظنه؛ ﴿إِنَّ الظَّنَّ لا یغْنی‏ مِنَ الْحَقِّ شَیئاً﴾.

آیت الله العظمی جوادی آملی در شرح کلمه 77 از کلمات قصار نهج البلاغه، به ماجرای سفر «ضِرَارِ بْنِ حَمْزَةَ الضَّبَائِی» به حج اشاره کردند و بیان داشتند: کلمه 77 این است که «وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ حَمْزَةَ الضَّبَائِی»؛ «ضِرَار» از دوستان وجود مبارک امیر المؤمنین(سلام الله علیه) بود، وی مکه مشرف شد، در آن سال معاویه(علیه من الرحمن ما یستحق) را هم دید، معاویه به وی گفت که تو که از دوستان علی بن ابیطالب(ع) بودی، از وضع حال او ما را باخبر کن. ضرار اول استنکاف کرد و حاضر نشد با معاویه گفتگو کند، ولی اصرار معاویه باعث شد که او شرح حال حضرت امیر(ع) را بیان کند. این جمله 77 از کلمات نورانی نهجالبلاغه است: «لَقَدْ رَأَیتُهُ فِی بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَی اللَّیلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِی مِحْرَابِهِ قَابِضٌ عَلَی لِحْیتِهِ یتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یبْكِی بُكَاءَ الْحَزِینِ»؛ من یک شبی وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) را دیدم در حالی که شب پرده تاریک خود را گسترانده و فضا تاریک شده بود، حضرت در محراب عبادتش ایستاده بود، دست به محاسن شریف گذاشته و مانند مارگزیده به خود می‌پیچید و مثل یک آدم غمگین گریه می‌کرد و با دنیا گفتگو می کرد و این جمله‌ها را می‌فرمود: «یا دُنْیا یا دُنْیا إِلَیكِ عَنِّی». ای دنیا از من فاصله بگیر و از من دور باش! «أَ بِی تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَی [تَشَوَّفْتِ‏] تَشَوَّقْتِ» ای دنیا! تو خودت را می‌آرایی؛ و با اینها می‌خواهی علی را فریب بدهی؟ نسبت به من خودت را طرزی نشان می‌دهی که من شوقی به تو پیدا کنم؟ «لَا حَانَ حِینُكِ»؛ اما بدان وقت تو نیست، من فرصت تو را ندارم. من لذت معصیت را تحمل نمی‌کنم، «لَا حَاجَةَ لِی فِیكِ»؛ من نیازی به تو ندارم.

معظم له تصریح داشتند: منظور از «دنیا»، هر چیزی است که انسان را از یاد خدا باز می دارد. دنیا این آسمان و زمین نیست، اینها آیات الهی‌اند و فیض و فضل خدایند، چیزی که آیه الهی است مخلوق خداوند و نور، رحمت و برکت است چرا که انسان را به یاد خدا متذکر می‌کند. در حقیقت دنیا همین عناوین اعتباری است که من باید این جور باشم!، این برای من است!، من این مقام را دارم!، من باید جلو بیافتم!، حرف من باید باشد! اینها که اعتباریات است را می‌گویند دنیا.


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات