20 02 2021 450920 شناسه:

مباحث فقه ـ ارث ـ جلسه 70 (1399/12/02)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

در مسئله حجب که طبقه ورّاث بعضی حاجب بعضیاند، بنا شد که دو قسم باشد: یک حجب حِرمان است و یک حجب نقصان. حجب حرمان این است که این طبقه حاجب، محجوب را از کل ارث محروم میکند؛ مثل طبقه اول که طبقه دوم را از کل ارث محروم میکند. حجب نقصان این است که حاجب تمام ارث را محروم نمیکند بعضی از ارث را محروم میکند. در حجب نقصان فروعی است که آخرین فرع مرحوم محقق این است که برادران حاجباند نسبت به مادر نسبت به سدس در صورتی که چهار شرط باشد. با چهار شرط برادران حاجب مادر هستند که مادر آن سهم زائد را که ثلث است نبرد، سهم ناقص را که سدس است یک ششم است ببرد در حقیقت پنج شرط است نه چهار شرط زیرا ایشان در شرط پنجم نظر موافق دادند موافق با افرادی بودند که آن را معتبر دانستند.

شرط اول این است که نصاب مشخص باشد؛ یعنی دو تا برادر باشند یا یک برادر و دو خواهر یا چهار خواهر که این را آیه یازده سوره مبارکه «نساء» مشخص کرد فرمود: ﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ﴾، «إخوه» جمع أخ است شامل أخوات نمیشود منتها روایات خواهر را به منزله برادر حساب کرد. شرط اول نصاب است که دو تا برادر یا یک برادر و دو خواهر یا چهار خواهر اگر بودند مادر آن سهم زائد را که ثلث است نمیبرد سدس یعنی یک ششم میبرد. شرط دوم این است که جزء مبتلا به موانع ارث نباشد مثلاً کافر نباشند و مانند آن. شرط سوم این است که پدر زنده باشد. شرط چهارم این است که این برادرها یا أبوینی باشند یا أبی؛ برادر أمی نمیتواند حاجب باشد. این چهار شرط بود. شرط پنجم را که مرحوم محقق به صورت تردید ذکر کرد که روایت آن را هم میخوانیم فرمود: «و فی اشتراط وجودهم منفصلین لا حملا تردد»[1] که اگر اینها در رحِم مادر بودند حمل بودند چون برای بچهای که در رحم هست سهمی قائلاند آیا اینها میتوانند حاجب باشند یا نه؟ تردد است أظهر این است که این شرط است. با این پیام نهایی و فتوای نهایی مرحوم محقق، شرط میشود پنج تا؛ یعنی نصاب هست، کفر و مانند آن نباید باشد، پدر باید زنده باشد و أبوینی هم باشند و حمل هم نباشد به دنیا آمده باشند و سالم هم به دنیا آمده باشند، سقط شده باشند کافی نیست. پس این شرایط پنجگانه شد. این یک مطلب.

مطلب دیگر این است که حجب گاهی در یک طبقه است گاهی در دو طبقه. حجب طبقه اول که مشخص است نسبت به طبقه دوم، طبقه دوم هم مشخص است نسبت به طبقه سوم. حجب طبقاتی حرفی در آن نیست. حجب همطبقه یعنی کسانی که در یک طبقه هستند بعضی حاجب دیگریاند؛ این را هم قرآن مشخص فرمود و هم روایات تأیید کرد که مثلاً فرزند میت و پدر و مادر میت اینها یک طبقهاند با اینکه یک طبقه هستند فرزند میت حاجب پدر و مادر هست از ثلث به سدس، حجب نقصان دارد نه حجب حرمان. این یک مطلب.

گاهی فرزند حاجب پدر هست گاهی پدر حاجب فرزند است. آنجا که فرزند حاجب باشد مشخص است برای اینکه پدر یک ثلث میبرد و اگر فرزند داشته باشد یک سدس میبرد، فرزند نمیگذارد که پدر و مادر یک سوم ببرند سهم زائد را ببرند بلکه سهم کمتر را میبرند پس فرزند حاجب پدر و مادر است که سهم آنها را از ثلث به سدس میبرد سهم کمتری میبرند. گاهی پدر حاجب فرزند است مثل اینکه در همان طبقه اول وقتی فرزند باشد نوبت به نوه نمیرسد پس پدر حاجب از پسر است. در طبقه دوم هم که إخوه هستند و أجداد یعنی برادران و خواهران هستند و جدّ و جدّه، در آنجا جدّ که والد است حاجب ولد است زیرا عموی میت پسر جدّ است جدّ دو تا فرزند دارد: یکی آن‌که مُرد و یکی برادر او، برادر او عموی این میت است پدر میت فرزند جدّ است برادر پدر میت که میشود عموی میت، پسر جدّ است در طبقه دوم جدّ ارث میبرد نه عمو! پس پدر و والد حاجب ولد است همانطوری که گاهی ولد حاجب والد است گاهی والد حاجب ولد است این حاجب هم در طبقه اول است برای اینکه فرزند میت نمیگذارد نوهها ارث ببرند والد حاجب ولد است در طبقه دوم جدّ نمیگذارد عمو اثر ببرد عمو فرزند جدّ است درست است که عموی میت است اما برادر پدر میت است که هر دو فرزند جدّ هستند جدّ مانع از آن است که عمو ارث ببرد عمو در طبقه سوم است جدّ در طبقه دوم. بنابراین حجب چه حرمان باشد و چه نقصان؛ هم در همطبقه است، هم در طبقه اول هست، هم در طبقه دوم هست و مانند آن. برخی از مسائل حجب مربوط به نسبت به میت است آنجایی که برادران أبوینیاند حاجب أبی محضاند، آنجا که أبیاند حاجب أمی محضاند پس حجب گاهی در همطبقه هم وجود دارد.

«فتحصل» که حجب در سه طبقه است؛ همطبقه، والد و ولد، جدّ و عمو، اینها حجب است حالا روایات اینها باید مشخص بشود که همه آن مشخص شده است و ـ به خواست خدا ـ میخوانیم. این که مرحوم امین الاسلام(رضوان الله تعالی علیه) در مجمع البیان گفت اصول مذهب این است بخشی از احکام حجب را بعد از تلخیص از روایات ذکر کرده برای آن است که به برکت این روایات مسئله ارث با اینکه پیچیده است شفاف و صاف است اختلاف بسیار کم است چون روایات بسیار فراوان است. اما برادران اهل سنّت یک مشکل جدی داشتند اینها یک اصلی دارند و یک فرعی، اصل آنها جاهلیت است، هر چه که به وسیله روایات مشخص شد میگویند «خرج» از این اصل و اگر روایت خاصهای نبود برابر همان قواعد جاهلی عمل میکنند. مسئله عول و تعصیب همین است، تعصیب یعنی تعصیب! یعنی بنا بر عصبیت. شما اینگونه ارث را تقسیم میکنید بر اساس چه معیاری است؟! تعصیب یعنی همین عصبیت همین تعصّب جاهلی این برای اینها اصل است یعنی اصل زندگی فقهی و دینی اینها بر اساس جاهلیت است «إلا ما خرج بالدلیل». آنجا که دلیل نیست و روایت نیامده که چگونه تقسیم بکنید، میدهند به پسرها. در جاهلیت به چه کسی ارث میدادند؟ در جاهلیت که به دختر ارث نمیدادند، به بچههای کوچک که ارث نمیدادند، میگفتند آن‌که میتواند شمشیر بگیرد او باید ارث ببرد. بعضیها هم اصلاً برای فرزندی ازدواج صورت می‌دادند که بتواند غارت کند چون کار آن بیابانگردان‌ها همین بود که اگر نتواند قافلهای را غارت کند برای او ازدواج صورت نمی‌دادند حالا آن هیچ! اصل آن برای اینکه ارث را به پسر بزرگ میدادند به دخترها و بچههای کوچک که ارث نمیدادند گفتند او ‌که نمیتواند اسلحه دست بگیرد برای آنها این اصل بود.

آنچه که روایت از شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که اینها به اهل بیت(سلام الله علیهم) مراجعه نکردند، آنچه به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است «خرج بالدلیل» بقیه به این اصل مراجعه میکنند وگرنه عول و تعصیبی که در فقه میراثی اهل سنّت میبینید معیار آن چیست «تعصیب، تعصیب، تعصیب» که در روایات ما هست نه عول است نه تعصیب، در کتابهای فقهی ما فراوان است که نه عول است نه تعصیب یعنی ارث را نمیشود بنا بر عصبیت و تعصّب تقسیم کرد این را ذات اقدس الهی فرمود ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ[2] اما ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾[3] حالا مثلاً جریان تعصیب که طبق روایات ما مدام میگوید که تعصیب نیست تعصیب نیست در روایات ما برای اینها یک فروضی شده یک هشتم داریم یک ششم داریم یک چهارم داریم یک سوم داریم یک دوم داریم، اینها کسور ارث است.

مطلب دوم این است که اینها حمل بر ابدی و دائمی نیست حمل بر غلبه است چون معلوم نیست که ورثه چند نفر هستند همیشه به همین یک هشتم و یک چهارم و مانند آن که نیست بعضیها گاهی کم میآید گاهی زیاد میآید حالا اگر کم آمد چه کنیم زیاد آمد چه کنیم؟ فتوای در صورت کم و زیاد را عصبیت مشخص میکند ما میگوییم روایات مشخص میکند. اصل آنها در زندگی آن عصبیت است «إلا ما خرج بالدلیل» آنچه با روایات ثابت شده است به آن عمل میکنند اگر نشد به همین اصل عصبیت و جاهلی عملی میکنند مثل اینکه ما اصلی داریم «اصالة البرائة»، «اصالة الحلیة» و مانند آن «إلا ما خرج بالدلیل» اگر جایی دلیل نداشتیم شبهه حکمیه بود فحص کردیم و «بعد الفحص» نیافتیم به اصل مراجعه میکنیم یا به اطلاق مراجعه میکنیم یا به عموم مراجعه میکنیم اگر اطلاق و عموم لفظی نبود به اصل مراجعه میکنیم. اصل و اطلاق و عموم آنها عصبیت است.

در همین جریان تعصیب اگر جایی موردی بود که مال زیاد آمد یعنی مادر یک هشتم و پدر یک ششم بردند چون فرزند دارد؛ یک دختر دارد و یک پدر دارد و یک مادر دارد و یک زوج آنجا که زیاد آمد بقیه را به چه کسی میدهند؟ میگویند بقیه را به وابستگان میّت که مرد باشد بلاواسطه، یک؛ اگر وابسته بلاواسطه نیست، وابسته مع‌الواسطه باشد و آن واسطه هم باید مذکر باشد، دو؛ این همان تعصب جاهلی است این قیود را چه کسی گفته است؟! دین میگوید اگر نشد این مال فرزندش است اگر چند نفر شریک بودند او این مقدار سهم میبرد حالا که ندارند فقط یک دختر هست همه آن مال اوست.

پرسش: ...

پاسخ: قصاص را مشخص کرده است که ﴿السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ﴾[4] همه را مشخص کرده است که خود شخص باید طرف قصاص باشد اما دیه حالا که به ارث برمیگردد ممکن است به عول و تعصیب برگردانند. منظورم این است که تعصیب هیچ ریشهای ندارد مگر همان تعصّب جاهلی آن وقت نشان میدهد که اینها هنوز هم که هنوز است از آن تعصّب جاهلی بیرون نیامدند این به عنوان جایگاهی ذخیره و به عنوان اصل و مرجع دینی اینهاست ارث را «إلا ما خرج بالدلیل» بر اساس تعصب تقسیم میکنند، این دین است! اگر دلیل آمد که شما باید بقیه را هم به دختر بدهید اینها که گوش نمیدهند میگویند بقیه را به وابسته میّت که مرد باشد، یک؛ اگر بلاواسطه فامیل مرد نیست مع‌الواسطه است باید واسطه هم مرد باشد، دو؛ اینها بر اساس همان اصول تعصب است.

در مسئله نقص هم به نظر خودشان میگویند نقص بر همه وارد است در حالی که روایات ائمه(علیهم السلام) فرمودند نقص فقط بر دختر وارد است بر آنها وارد نیست. عول آن است که ارث کم بیاید تعصیب در جایی است که ارث زیاد بیاید هر دو را «فقه» ما مشخص کرد که در صورت تعصیب اگر زیاد آمد به این دختر برمیگردد و میدهند نباید بگویید که این دختر است باید به او بدهید، در کم آوردن هم به این شخص خاص برمیگردد نه به همه، اینطور نیست که نقص به همه وارد باشد. ملاحظه بفرمایید در مسئله رکوع و سجود و نماز و مانند آن حکم فقهی است مشخص میکنند و امام میفرماید حکم این است اما در اینگونه از موارد وقتی که کسی سؤال کرد بعد گفت مثلاً امیر المؤمنین(سلام الله علیه) اینطور فرمود؛ فرمود از چشمه شفاف حرف درآوردی، این نشان آن است که این حرف مخلوط نیست این تعبیرها در مسئله صوم و صلات و مانند آن خیلی کم است اینجا حضرت فرمود: «مِنْ عَیْنٍ صَافِیَة» [5]از یک چشمه شفاف این حرف درآمده است و همین حرف را بزن حالا آن روایات را هم میخوانیم غرض این است که این خطوط کلی بحث است.

 روایات را ملاحظه بفرمایید! برخی از روایات را که مربوط به حجب است در موجبات ارث بیان کردند. در موجبات ارث مستقیماً محور اصلی بحث ارث است و موجب ارث، ضمناً از اینکه میفرماید اول این است، دوم این است، سوم این است و چهارم این، حجب هم مشخص میشود. آن ابواب موجبات ارث در صدد بیان حجب نیست در صدد بیان طبقات ارث است، ضمناً وقتی مشخص شد که چه کسی طبقه اول است چه کسی طبقه دوم چه کسی طبقه سوم، مسئله حاجب بودن هم مشخص است یعنی این طبقه اول حاجب طبقه دوم است و طبقه دوم حاجب طبقه سوم.

مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در جلد 26 وسائل صفحه 63 باب اول به عنوان باب میراثی که با نسب و سبب حاصل است که چند تا روایت در این باب است در باب اول خطوط کلی ارث را ذکر میکنند که اینها قبلاً خوانده شد فرمود مرحوم کلینی «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ» ـ که این سند معتبر است ـ «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام یَقُولُ ﴿وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُون﴾» حضرت این آیه را قرائت کردند بعد فرمود: «إِنَّمَا عَنَی بِذَلِکَ أُولِی الْأَرْحَام» را، چون در سوره «احزاب» و سوره «انفال» هر دو جا فرمود ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فرمود اینها تفصیل آن ﴿أُولُوا الأرْحَام است. «إِنَّمَا عَنَی بِذَلِکَ أُولِی الْأَرْحَامِ فِی الْمَوَارِیثِ وَ لَمْ یَعْنِ أَوْلِیَاءَ النِّعْمَة» قبلاً هم اشاره شد که موالی بر اولیای «أولوا الأرحام» هم اطلاق شده است قبلاً بعضی از بحثها گذشت که کلمه «أرحام»، هم «أولوا الأرحام» در آن آمده است و هم «موالی» در آن آمده است این اختصاصی به مولای عتق و مانند آن ندارد. «فَأَوْلَاهُمْ بِالْمَیِّتِ أَقْرَبُهُمْ إِلَیْهِ مِنَ الرَّحِمِ الَّتِی تَجُرُّهُ إِلَیْهَا» [6]این اصل کلی است.

روایت دوم این باب را که مرحوم کلینی از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل کرد این است که فرمود: «ابْنُکَ أَوْلَی بِکَ مِنِ ابْنِ ابْنِکَ» فرزند بر نوه مقدم است با اینکه اینها در یک طبقهاند. «وَ ابْنُ ابْنِکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ أَخِیکَ» نوه از برادر أولیٰ است چون نوه در طبقه اول است برادر در طبقه دوم. «وَ أَخُوکَ لِأَبِیکَ وَ أُمِّکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ أَخِیکَ لِأَبِیکَ» برادر أبوینی مقدم بر برادر أبی است. «وَ أَخُوکَ لِأَبِیکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ أَخِیکَ لِأُمِّکَ» برادر أبی مقدم بر برادر أمی است ـ اینها حجاب را میرساند حاجب هم هستند ـ «وَ ابْنُ أَخِیکَ لِأَبِیکَ وَ أُمِّکَ أَوْلَی بِکَ مِنِ ابْنِ أَخِیکَ لِأَبِیکَ». «قَالَ وَ ابْنُ أَخِیکَ مِنْ أَبِیکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ عَمِّکَ» برادرزاده از عمو مقدم است چون برادرزاده در طبقه دوم است و عمو در طبقه سوم. «وَ ابْنُ أَخِیکَ مِنْ أَبِیکَ» برادرزاده پدری «أَوْلَی بِکَ مِنْ عَمِّکَ قَالَ وَ عَمُّکَ أَخُو أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ أَوْلَی بِکَ مِنْ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ» طبقه سوم هم عموی أبوینی مقدم بر عموی أبی است. «قَالَ وَ عَمُّکَ أَخُو أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ أَوْلَی بِکَ مِنْ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ لِأُمِّه» عموی پدری مقدم بر عموی مادری است. «فهاهنا مسائل ثلاثة»؛ مسئله أولیٰ این است که عموی أبوینی مقدم بر عموی أبی است، عموی أبی مقدم بر عموی أمی است، مسئله سوم مسئله عموی أمی است. «قَالَ وَ ابْنُ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ أَوْلَی بِکَ مِنِ ابْنِ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ لِأَبِیهِ» پسرعموها هم همینطور هستند پسرعموهای أبوینی مقدم بر پسرعموی أبی است. «قَالَ وَ ابْنُ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ مِنْ أَبِیهِ أَوْلَی بِکَ مِنِ ابْنِ عَمِّکَ أَخِی أَبِیکَ لِأُمِّهِ» [7]پسرعموی أبی مقدم بر پسرعموی أمی است «فهاهنا أمور ثلاثة»: أبوینی، أبی و أمی؛ هم خودشان این ترتیب هست، هم «بنی أعمام» آنها این ترتیب هست.

این روایت را مرحوم شیخ طوسی به اسناد خود از «الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ» نقل کردند [8]چون اختلافبرانگیز است یک چیزی هم نیست که مراجعه بکنند به دیگری این نوعآوری شرع است، یک؛ اختلافبرانگیز است، دو؛ در بعضی از نصوص دارد که مردم «یَنَامُ الرَّجُلُ عَلَی الثُّکْلِ وَ لَا یَنَامُ عَلَی الْحَرَب»‏[9] «حَرَب» یعنی مال مردم را بردن! او قتل پسر مرگ پسر را تحمل میکند ولی مال او را ببرند نمیتواند تحمل بکند «یَنَامُ الرَّجُلُ عَلَی الثُّکْل» «ثکل» یعنی مُردن فرزند «وَ لَا یَنَامُ عَلَی الْحَرَب» مال او را بردند نمی‌تواند تحمل کند این خصیصه مال بود این خصیصه مال دعوابرانگیز، شورانگیز، احساسبرانگیز است و کسی هم نبود که حل کند.

در بعضی از قسمتها مرحوم صاحب وسائل دارد: «أَوْلَوِیَّةُ الْمُتَقَرِّبِ بِالْأَبِ وَحْدَهُ عَلَی الْمُتَقَرِّبِ بِالْأُمِّ وَحْدَهَا مِنَ الْإِخْوَةِ وَ الْأَعْمَامِ وَ أَوْلَادِهِمْ بِمَعْنَی زِیَادَةِ الْمِیرَاث»[10] که این حجب نقصان است نه حجب تمام حجب حرمان نیست آنجایی که أبوینی مقدم بر أبی است حجب حرمان نیست حجب نقصان است.

در صفحه 65 که قبلاً هم این روایت را خواندیم؛ مرحوم «الْفَضْلُ بْنُ الْحَسَنِ الطَّبْرِسِیُّ فِی مَجْمَعِ الْبَیَانِ عِنْدَ تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَی ﴿وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ﴾» این جمله را فرمود که «قَالَ فِی هَاتَیْنِ الْآیَتَیْن» یعنی سوره مبارکه «نساء» آیه یازده و دوازده، «دَلَالَةٌ عَلَی تَقْدِیرِ سِهَامِ الْمَوَارِیث» بعد خود طبرسی(رضوان الله تعالی علیه) دارد که «وَ نَحْنُ نَذْکُرُ مِنْ ذَلِکَ جُمْلَةً مُوجَزَةً مَنْقُولَةً عَنْ أَهْلِ الْبَیْتِ عَلَیهِمُ السَّلام دُونَ غَیْرِهِمْ» بعد مسئله سبب و نسب را ذکر کردند تا پایان صفحه 67 آخرین سطر فرمودند: «هَذِهِ أُصُولُ مَسَائِلِ الْفَرَائِض» ایشان جمعبندی کرده است. این یک بخش مربوط به طبقات و اینکه چه کسی حاجب است و چه کسی حاجب نیست و مانند آن.

 اما در مسئله حجبه إخوه که گفتیم این روایت را باید بخوانیم بعضی از فقها بالصراحه گفتند پنج شرط است مرحوم محقق در شرایع گفت چهار شرط است درباره شرط پنجم تردید کردند بعد فتوا دادند که این هم شرط است ولی آن بزرگوارانی که در فقه خود مثل شهید[11] و مانند ایشان گفتند پنج شرط است برای اینکه بیتردید نسبت به این حرف داشتند و این روایت باب سیزده از ابواب میراث أبوین و أولاد یعنی وسائل جلد 26 صفحه 123 اینجا مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد که طفل تا به دنیا نیامده حاجب نیست. روایت اول باب سیزده «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَان» ـ گرچه محمد بن سنان را نقد کردند اما بزرگانی مثل مرحوم بحر العلوم[12] و مانند ایشان او را تأیید کردند ـ «عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام قَالَ إِنَّ الطِّفْلَ وَ الْوَلِیدَ لَا یَحْجُبُکَ وَ لَا یَرِثُ إِلَّا مَنْ آذَنَ بِالصُّرَاخ» وقتی ناله او در آمد صدای او در آمد گریه او در آمد معلوم میشود که زنده به دنیا آمده است، همین! اگر به دنیا بیاید ولی گریهای سر و صدایی که علامت حیات نداشته باشد شاید سقط بشود، این حاجب نیست این ارث نمیبرد اگر زنده به دنیا آمده است هم سهم خود را میبرد و هم ممکن است جلوی سهام دیگران را بگیرد. این روایت معتبر و جا برای نقد نیست لذا آن بزرگوارانی که این روایت را معتبر دانستند مثل شهید از همان اول گفتند پنج شرط است ولی مرحوم محقق اول گفت چهار شرط است چون درباره این شرط پنجم تردد داشتند سرانجام گفتند أقوی این است که این شرط است.

پرسش: ...

پاسخ: زنده بودن است آنجا دارد که مثلاً کَر هستند یا مثلاً گنگ هستند أبکَم هستند در روایت هم هست که روایت فرمود گاهی ممکن است بچه گنگ باشد گریهای یا صدای او در نیاید ولی زنده است اماره غالبی این است نه اینکه اماره منحصر باشد.

تصریح کردند: «وَ لَا شَیْ‏ءَ أَکَنَّهُ الْبَطْنُ وَ إِنْ تَحَرَّکَ»[13] چیزی که در شکم مادر است نه ارث میبرد نه حاجب است حتماً باید به دنیا بیاید و زنده هم باشد. این روایت شفاف و روشن است لذا آن آقایان چون مشکلی از این جهت نداشتند از همان اول گفتند پنج شرط است.

میماند باب پنجم از ابواب میراث أعمام و أخوال و أولاد و مانند آن صفحه 192 همین جلد 26 مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) از حلبی نقل میکند از «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَان» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «اخْتَلَفَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیه السَّلام وَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ فِی الرَّجُلِ یَمُوتُ وَ لَیْسَ لَهُ عَصَبَةٌ یَرِثُونَهُ» «عَصَبَةٌ» یعنی فامیلهای مرد ندارند چکار بکنند؟ «وَ لَهُ ذُو قَرَابَةٍ لَا یَرِثُونَ» ارحام دارند که اینها به حسب ظاهر وارث نیستند و عصبهای ندارند که مال را به آن عصبه بدهند. «فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیه السَّلام» فرمود: «مِیرَاثُهُ لَهُمْ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‏ بِبَعْضٍ﴾» شما چکار به عصبه و تعصب و مانند آن دارید؟ این ارحام اوست نوه است دختر است پسر است هر کس بود باید به اینها بدهید چون خدا فرمود: ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‏﴾ این اولویت، اولویت تعیینی است تفضیل نیست ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‏ بِبَعْضٍ﴾. «وَ کَانَ عُثْمَانُ یَقُولُ یُجْعَلُ فِی بَیْتِ مَالِ الْمُسْلِمِینَ».[14]

روایت دوم این باب که مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) از «الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَکْرٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُهَاجِرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُمَارَةَ» نقل میکند این است که «قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام أَیُّمَا أَقْرَبُ ابْنُ عَمٍّ لِأَبٍ وَ أُمٍّ أَوْ عَمٌّ لِأَب» حضرت به این شخص فرمود پسرعموی أبوینی مقدم است یا پسرعموی أبی؟ «قَالَ قُلْتُ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ السَّبِیعِیُّ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیه السَّلام أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ أَعْیَانُ بَنِی الْأُمِّ أَقْرَبُ مِنْ بَنِی الْعَلَّاتِ قَالَ فَاسْتَوَی جَالِساً ثُمَّ قَالَ جِئْتَ بِهَا مِنْ عَیْنٍ صَافِیَةٍ إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ أَبَا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم أَخُو أَبِی طَالِبٍ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ»[15] اینها هم مسئله روز بود، هم ارتباطی با خاندان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشتند و هم درباره ابوطالب سخنانی بود اینجا میبینید خود حضرت از این شخص سؤال میکند که اگر چنین مسئلهای باشد حکم چیست؟ ملاحظه بفرمایید! وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به حسن بن عماره میگوید: «أَیُّمَا أَقْرَب» این را برای چه میخواهد بگوید؟ این راجع به پدر بزرگوار وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که بگوید پدر حضرت عبدالله بود، این برادر پدری و مادری ابیطالب بود، اینها از یک پدر و مادر بودند. ابوطالب پدر علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) با عبدالله پدر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برادر أبوینی بودند حضرت هم دارد که بر فرض این باشد اینها مقدماند، اینها فامیلاند نزدیکتر هستند از هر نظر مقدماند. حضرت از اول سؤال میکند اگر برادر و خواهر مثلاً عمو و اینها داشته باشند چه کسی در ارث مقدم است؟ این سؤال و جواب به منزله جدال است به معنی احتجاج است معلوم میشود که مسئله مهمی بود. «أَیُّمَا أَقْرَبُ ابْنُ عَمٍّ لِأَبٍ وَ أُمٍّ أَوْ عَمٌّ لِأَبٍ» پسرعموی أبوینی مقدم است یا پسرعموی أبی؟ چون وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) پسرعموی أبوینی پیغمبر بود. بعضیها خواستند بگویند ما هم یک نسبتی داریم همان کسی که ﴿تَبَّتْ یَدا أَبی‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ﴾ که به هر حال او عمو بود اینها هم یک داعیهای داشتند پسرعموها هم داعیهای داشتند. حضرت میفرماید پسرعموی أبوینی مقدّم است یا پسرعموی أبی؟ این برای چیست؟ راجع به چه کسی میخواهد صحبت کند؟ «أَیُّمَا أَقْرَبُ ابْنُ عَمٍّ لِأَبٍ وَ أُمٍّ» پسرعموی أبوینی مقدم است یا عموی أبی؟ «قَالَ قُلْتُ» این شخص میگوید «حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ السَّبِیعِیُّ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیه السَّلام أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ أَعْیَانُ»، «أعیان» اصطلاحی بود که أبوینی باشند برادران أبوینی. «أَعْیَانُ بَنِی الْأُمِّ أَقْرَبُ مِنْ بَنِی الْعَلَّات» که از زنهای پراکنده و دیگران باشند یعنی این‌که أبوینی است مقدم بر أمی. این را که من گفتم که امیر المؤمنین(سلام الله علیه) این را فرمود، «فَاسْتَوَی جَالِساً» وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نشست «ثُمَّ قَالَ جِئْتَ بِهَا مِنْ عَیْنٍ صَافِیَةٍ» از چشمه شفاف آب آوردی بعد فرمود «إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ أَبَا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم أَخُو أَبِی طَالِبٍ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ» عبدالله پدر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برادر أبوینی ابوطالب بود اینها پسرعموی أبوینیاند پس اینها مقدم هستند. اگر أبوینی مقدماند پس علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) مقدم است.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج‌4، ص13.

[2]. سوره انفال، آیه75؛ سوره احزاب، آیه6.

[3]. سوره نساء، آیه11.

[4]. سوره مائده، آیه45.

[5]. وسائل الشیعة، ج26، ص186.

[6]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص76؛ وسائل الشیعة، ج26، ص63.

[7]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص76؛ وسائل الشیعة، ج26، ص63 و 64.

[8]. تهذیب الأحکام، ج9، ص268.

[9]. نهج البلاغة، صبحی صالح، حکمت307.

[10]. وسائل الشیعة، ج26، ص64.

[11]. مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، ج‌13، ص76 و 77.

[12]. الفوائد الرجالیة، ج‌3، ص265.

[13]. وسائل الشیعة، ج26، ص123.

[14]. وسائل الشیعة، ج26، ص191 و 192.

[15]. وسائل الشیعة، ج26، ص192.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق