31 01 2021 451141 شناسه:

مباحث فقه ـ ارث ـ جلسه 57 (1399/11/12)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

بخشی از کلاله هستند که سهم مادر را از رُبع به سُدس میآوردند و کمتر میکنند برای اینکه هزینه پدر تأمین بشود، این حجب نقصان است و خود این کلاله هم در بعضی از موارد سهمی دارد. لکن برخیها اصلاً از سهم محروماند «للکفر أو القتل أو الرق»، آنها مانع اصل ارث است؛ اما در این بخش از کلاله که حاجب بعضی از ارثاند، اینها خودشان وارثاند منتها نمیگذارند که آن مادر ارث کامل را ببرد. مسئله رُبع و ثُمن مربوط به جایی است که شوهر بمیرد اما آن جایی که فرزند بمیرد و مانند آن ﴿فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾[1] و مانند آن مطرح است. در این صفحه مرحوم محقق این طبقات سهگانه را با حاجب و محجوب، باهم ذکر میکنند و نصوص آنها که تقریباً فراوان است و مورد اتفاق است آن را بعداً باید بخوانیم.

مطلب مهم آن است که آشنایی به فقه مقارن، هم در گذشته اثر داشت و هم در الآن، در گذشته اثر دارد که انسان گرفتار فتوای آنها نشود؛ مثلاً روایتی را از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) ببیند و برابر آن فتوا بدهد و نداند زمان و زمین آن روایت چه وقت بود و در کجا فرمود، شأن نزول آیه سهم تعیین کننده دارد، شأن نزول روایات هم سهم تعیین کننده دارد، در آن مجلس چه کسی بود؟ چرا این حرف را زد؟ این حتماً باید حمل بر تقیّه بشود؟ اینها برای آن قدما و اقدمین سهم مؤثری دارد. برای متأخرین ـ الحمدلله ـ چون خیلی کار شده است آن‌قدر اثر ندارد ولی ممکن است گاهی غفلتهایی که از گذشته به ارث مانده است انسان گرفتار بشود. لذا آشنایی به فقه مقارن و فقه آنها مثل اینکه انسان خطر را باید بداند، دشمن را باید بداند، میکروب را باید بداند تا از آن پرهیز کند؛ این حمل بر تقیّه هم از همین قبیل است.

این روایات ارث غالباً مصون از اختلاف است. الآن بعضی از روایتها را که امروز میخوانیم بر اثر اینکه یک عدّه خیلی کم فتوا دادند که به تعبیر مرحوم صاحب جواهر هم مسبوق به اجماع هستند هم ملحوق به اجماع هستند، اجماعین یا محصل و منقول، یا اجماع سابق و لاحق، این حرف را طرد میکند؛ ولی در اثر اینکه این بزرگوار آشنا نبود که این روایت در کجا نازل شده، واقعاً در تفسیر اگر مسئله شأن نزول ملاحظه نشود خیلی انسان اشتباه میکند. البته شأن نزول در غالب موارد میگوید مورد، نه مخصص است نه مقید است اختصاص ندارد؛ اما یک وقت است که خاص اوست نظیر ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّه﴾[2] یا ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾[3] یا مانند آن، اینها خاص است. لذا شأن نزول؛ هم در آن اصل محدوده حکم، سهم تعیین کننده دارد و هم در تفسیر و تبیین اصل مطلب ولو مختص به آن زمینه نباشد. شأن نزول روایات همه همینطور است مثلاً چگونه شد که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) در اینجا فرمود پدرم اینگونه میفرمود یا مثلاً میگوید پدرم از جدّم اینگونه نقل کرد؟! چه حاجت به اینکه اینگونه در آن مجلس بفرمایند؟! معلوم است که به هر حال مشکلی در آن مجلس بود. آشنایی به شأن نزول روایات و شأن نزول اخبار و حوادث و مانند آن، سهم تعیین کنندهای دارد. البته بعد از اینکه شأن نزول مشخص شد آن‌وقت میگویند مورد مخصص نیست، این سرجایش محفوظ است؛ اما در چه فضایی آمده است چگونه آمده است تا انسان گرفتار موافقت بی‌جای با «فَإِنَّ الرُّشْدَ فِی خِلَافِهِم‏»[4] نشود.

در همین قسمتهایی که بعضی از روایات آن نقل شده و بعضی از آنها نقل میشود بعضی از بزرگان فقهی ما ولو به عنوان نادر فتوایی دادند که مطابق با «فَإِنَّ الرُّشْدَ فِی خِلَافِهِم‏» است؛ ولی نمیدانستند که این را حضرت تقیّةً فرموده است و چون نصوص علاجیه راه را باز کرده است اینها باید حمل بر تقیّه بشود. میگویند غالب این نصوصی که درباره ارث وارد شد، هم فراوان است، هم مورد اتفاق است و هم معارض ندارد؛ لذا همان مطلب روشن مرحوم صاحب جواهر که قوانین ارث، غالباً شفاف و روشن و بدون اختلاف است.

حالا این یک صفحهای که مرحوم محقق فرمودند درباره این طبقات سهگانه طولی، یک؛ و طبقات سهگانه عرضی، دو؛ و طبقات طولی داخلی، سه؛ طبقات عرضی داخلی، چهار؛ اینها باید مشخص بشود. آن طبقه اصلی طولی، أولاد است «و إن نزلوا» و أبوین، این طبقه اول؛ طبقه دوم أجداد است «و إن علوا» با إخوه و أخوات که «و إن نزلوا» ندارد؛ طبقه سوم أعمام و عمات، أخوال و خالات است اما أعمام و أخوالی که مال میت باشد نه أعمام و أخوالی که مربوط به جدّ باشد آنجا هم حسابشان محفوظ است؛ چه در بالا چه در پایین، این سلسله باید محفوظ باشد. نظم این سلسله را ایشان در این صفحه مشخص کردند. این را ـ به خواست خدا ـ بخوانیم، بعد دلیل این مسئله را که روایات است باید خوانده شود.

قاعده کلی این است که چه در سوره «انفال» و چه در سوره «احزاب» فرمود: ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ،[5] یک؛ و این اولویت، اولویت تعیینی است نه تفضیلی، دو؛ منتها در بخشی از آیات فرمود درست است که ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ اما ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾[6] آن بعض را ما باید بگوییم. قاعده کلی این هست که «الأقرب یمنع الأبعد»، عقل میپذیرد عرف قبول دارد اما چه کسی أقرب است؟ آن مهم است، چه کسی أبعد است؟ این مهم است.

پس «هاهنا أمور ثلاثة»: یکی اصل محور ارث أرحام هستند ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ، این در دو جای قرآن مشخص شده است؛ یکی اینکه ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ، «الأقرب یمنع الأبعد»، این را عقل میفهمد و عرف قبول دارد و اگر آیه بر آن حمل بشود یک امر عقلی و عرفی است. اما «من هو الأقرب و من هو الأبعد»، این را ذات أقدس الهی فرمود ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ مبادا یک وقت کسی که دورتر است و کمکی به شما کرده و به حال شما نافع است او را مقدم بدارید بر کسی که نزدیکتر است به شما و مثلاً خیلی به نفع شما کار نمیکند او را دور بدانید، این کار را نکنید! این با اینکه فرمود: ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ یعنی درست است که «الأقرب یمنع الأبعد» اما «من هو الأقرب»؟ این را قرآن باید بگوید.

در این مقدمه ثالثه که فرمود «فی الحجب» فرمود: «الحجب قد یکون عن أصل الإرث و قد یکون عن بعض الفرض‌« که مشخص شد و قبلاً خواندیم. حالا ضابط آن چیست؟ «فالأول» یعنی آن جایی که از اصل ارث حجب میکنند با بودِ او، آن محجوب اصلاً ارث نمیبرد، اینها هستند. اینهایی که اصلاً حاجباند و حجب نمیکنند در صورتی که خودشان وارث باشند اما اگر وارث نباشند حاجب نیستند «ضابطه مراعاة القرب» اما قرب به چیست؟ به این نظم شرعی است «فلا میراث لولد ولد مع ولد» اینکه روشن است با بودِ فرزند، نوه ارث نمیبرد. «ذکرا کان أو أنثی» اینکه فرزند هست چه پسر باشد چه دختر، با بودِ او، سهمی برای نوه نیست، این «خلافاً لبعض» که «إبن الإبن» را مقدم داشتند بر «بنت». «فلا میراث لولد ولد» یعنی نوه «مع ولد». «ذکراً کان» آن ولدی که هست «أم أنثی». «حتی أنه لا میراث لإبن إبن مع بنت» این «خلافاً للعامه»؛ اگر کسی مُرد و دختر دارد، نوه پسری هم دارد که پسر است، نوه پسری که خودش هم پسر است با بودِ دختر ارث نمیبرد، این «خلافاً للعامه» است. «حتی أنه لا میراث لإبن إبن» پسرِ پسر «مع بنت» که دختر «بلا فصل» است. این عصاره روایاتی است که مرحوم محقق جمع کرد.

«و متی اجتمع أولاد الأولاد و إن سفلوا» حالا طبقات جمع شدند نوهها هستند نتیجهها هستند «و متی اجتمع أولاد الأولاد و إن سفلوا فالأقرب منهم یمنع الأبعد» نسل قبلی مقدم بر نسل بعدی است. اینکه دارد «نسلاً بعد نسل»، آن نسل بعدی با بودِ نسل قبلی ارث نمیبرد. این درباره أولاد که این طبقات فرزند حکم آن مشخص است. أولاد درجاتی دارند نوهها و مانند آن، طبقه اول مقدماند ولو یک دختر باشد بر طبقه دوم ولو پسر باشند.

«و یمنع الولد من یتقرب بالأبوین أو بأحدهما کالإخوة و بنیهم و الأجداد و آبائهم و الأعمام و الأخوال و أولادهم» ولد طبقاتی دارند که این را بیان کردند در هر طبقه چه طبقه اول چه طبقه دوم چه طبقه سوم، اگر نوبت به ولد رسید؛ پس ولد طبقاتی دارند که «بعضها أقرب بعض» هستند، «نسلاً بعد نسل» نسل قبلی مقدم است، در هر نسلی ولو نسل سوم و چهارم که نوبت به او رسید، حالا نسلهای قبلی منقرض شدند فقط این نسل بعدی مانده است. اینجا که ولد مانده است با برادرها و خواهرهای میّت وقتی سنجیده شود او مقدّم است. إخوه و أخوات، کلاله أخوینی یا أمی یا أبی سه گروهاند؛ برادر و خواهر یا أبوینیاند یا أبی محضاند یا أمی محض. همه این گروههای سهگانه با بودِ ولد در آن محدوده که ارث میبرد محروم از ارثاند و محجوب هستند. «و یمنع الولد من یتقرب بالأبوین» برادر و خواهر پدر و مادری، یا برادر و خواهر پدری یا برادر و خواهر مادری؛ این سه گروه با بودن فرزند از ارث محجوباند «و یمنع الولد من یتقرب بالأبوین» برادر و خواهر پدر و مادری یا برادر و خواهر پدری یا برادر و خواهر مادری «کالإخوة». در آنجایی که إخوه باشد سهم به برادرزادهها و آنها نمیرسد. آنجایی که إخوه و أخوات نباشند، سهم به برادرزاده و خواهرزاده میرسد. ولد در آن محدوده مانع سهم برادرزادهها و خواهرزادهها «علی أصنافه الثلاثة» هستند؛ چه أبوینی باشند، چه أبی باشند و چه أمی. «و الأجداد و آبائهم و الأعمام و الأخوال و أولادهم». در طرف پایین مشخص شد، در عرض مشخص شد، در طول با بودن نوه، جدّ سهمی نمیبرد؛ نه جدّ و نه جدّه هیچ کدام سهمی نمیبرند؛ خواه جدّ أبوینی باشند مثل اینکه پسرعموها و دخترعموها با هم ازدواج کرده باشند این جدّ أبوینی است، یا جدّ أبی باشد و یا جدّ أمی؛ این اصناف ثلاثه در أجداد هم فرض میشود، در أعمام هم فرض میشود، در أخوال هم فرض میشود. یک وقت است که اینها ازدواج خانوادگی کردند پسرعموها و دخترعموها هستند، پسرخالهها و دخترخالهها هستند، پسرداییها و دخترداییها هستند، جدّ هر کدام جدّ دیگری هم هست بعضیها جدّ أبوینیاند، بعضی جدّ أبیاند و بعضی جدّ أمیاند؛ همانطوری که برادر و خواهر سه طایفهاند سه صنفاند، اجداد و جدّات و أعمام و عمّات و أخوال و خالات و مانند آن هم سه طبقهاند. فرزند در هر مرتبهای که باشد حاجب است و نمی‌گذارد آنها ارث ببرند. اینکه فرمود «و یمنع الولد مَن یتقرب بالأبوین»، یک صنف؛ «أو بأحدهما»، جمعاً میشود سه صنف؛ چون «بأحدهما» گاهی «بالأب وحده» است و گاهی «بالأم وحده» است. «و الأجداد و آبائهم» گروه دوم، «و الأعمام و الأخوال و أولادهم» گروه سوم و چهارم؛ گرچه أعمام و أخوال در یک صنفاند. چه کسی با فرزند در ارث شریک است؟ فرمود: «و لا یشارک الأولاد فی الإرث سوی الأبوین و الزوج أو الزوجة»[7] فرزند شریک ارث ندارد مگر پدر و مادر میت که نسبی هستند و از نظر سببی یا زوج است یا زوجه. پس یا زوج یا زوجه از نظر سبب، أبوین از نظر نسب، شریک ولد هستند، هیچ کس با ولد شریک نیست؛ إخوه و أخوات شریک نیستند، جدّ و جدات شریک نیستند، عمو و عمه شریک نیستند، خاله و دایی شریک نیستند.

حالا یک مقدار روایات آن را تبرّکاً بخوانیم که معلوم میشود این مرزبندیها را همین نصوص به خوبی مشخص کرده است؛ ولی بعضیها که غفلت شده است حمل بر تقیّه میشود. در باب هفت از ابواب «میراث الأبوین و الأولاد» یعنی وسائل جلد 26 صفحه 110 باب هفت است؛ اما روایت ده این باب که در صفحه 113 است این است: این روایت را مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) به این صورت نقل کرد «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی عَلَیه السَّلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ بَنَاتِ الِابْنَةِ وَ جَدٍّ فَقَالَ لِلْجَدِّ السُّدُسُ وَ الْبَاقِی لِبَنَاتِ الِابْنَة»؛ من سؤال کردم دختران دختر با جدّ باهم جمع شدند، حضرت فرمود جدّ یک ششم میبرد بقیه مال دختران دختر است. ما الآن خواندیم با ولد فقط پدر و مادر جمع میشوند همین! جدّ و جدّه اصلاً سهمی ندارند، جدّ و جدّه در طبقه دوماند که با إخوه و أخوات جمع میشوند، اینجا چگونه بعضی از فقها به این فتوا دادند؟! اینکه مرحوم صاحب جواهر و سایر بزرگان میفرمایند این فرمایشی که فلان فقیه گفته، هم مسبوق به خلاف است و هم ملحوق به خلاف؛ چون روایات دستهبندی کرده است و گفته با بودنِ فرزند ولو فرزند «مع الفصل» ولو نوه، هیچ کس ارث نمیبرد. اگر کسی مُرد، پدر میّت و مادر میت، یک؛ همسر میّت، دو؛ با ولد هیچ کسی سهیم در ارث نیست مگر همینها؛ پدر میت، مادر میت، همسر میت که یا زوج است یا زوجه، فقط همینها! از نظر سببی «أحد الزوجین»، از نظر نسبی والدین. جدّ با بودن فرزند ولو نوه، سهمی ندارد. این روایت میگوید با بودنِ نوه، جدّ هم سهمی میبرد! فرمود این گرفتار تقیّه است.

پرسش: ...

پاسخ: اصطلاح روایت مشخص است؛ وقتی روایت میگوید جدّ یعنی جدّ میت، عمو یعنی عموی میّت، خاله یعنی خاله میّت؛ نه خاله وارث، خاله مورّث.

«سَأَلْتُهُ عَنْ بَنَاتِ الِابْنَةِ وَ جَدٍّ فَقَالَ عَلَیه السَّلام لِلْجَدِّ السُّدُسُ وَ الْبَاقِی لِبَنَاتِ الِابْنَةِ» این است که حمل بر تقیّه شد. لذا مرحوم صاحب وسائل میفرماید: «أَقُولُ هَذَا مَحْمُولٌ عَلَی التَّقِیَّةِ» و اگر محمول بر تقیّه نکردیم چون دارد ﴿وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏ وَ الْیَتامی‏ وَ الْمَساکینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ﴾[8] در هنگام توزیع ارث اگر أقربا و أرحام حاضر شدند یک چیزی به آنها بدهید اینها محروم نشوند. این روایت یا حمل میشود بر اینکه این سُدس از باب ﴿وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‏﴾ یا بر تقیّه حمل میشود، یا تصرف در دلالت است یا در جهت صدور جمعاً، به هر حال جهت صدور مقدم است. اول جمع سندی است، بعد جهت صدور است و بعد دلالت. اگر جمع دلالی توانستیم بکنیم که تعارضی ندارد؛ مطلق و مقید باشند تعارضی ندارند اما این بعد از احراز اصل حجیت است. اگر صدور آن مشکل داشت سند مشکل داشت، یا سند مشکل نداشت جهت صدور مشکل داشت اصلاً حجت نیست تا ما بیاییم جمع دلالی بکنیم. «وَ أَنَّ الْمُرَادَ بِالْجَدِّ جَدُّ الْبَنَات» که همین آقا خیال کردند! «وَ هُوَ أَبُو الْمَیِّت» و این نیست چون وقتی که روایت میگویند جدّ، جدّ خود میت است. «وَ حُکْمُ الرَّدِّ یُفْهَمُ مِنْ بَاقِی الْأَحَادِیثِ لِمَا یَأْتِی وَ قَدْ تَقَدَّمَ مَا یَدُلُّ عَلَی إِرْثِ وَلَدِ الْوَلَدِ مَعَ الْأَبَوَیْنِ فِی مُوجِبَاتِ الْإِرْثِ فِی رِوَایَةِ الطَّبْرِسِیِّ وَ یَأْتِی مَا یَدُلُّ عَلَیْهِ فِی مِیرَاثِ الْأَبَوَیْنِ وَ الْوَلَدِ وَ أَحَدِ الزَّوْجَیْن» که آنجا مشخص شد شرکای فرزند فقط پدر و مادر میتاند و «أحد الزوجین».

پرسش: ...

پاسخ: وقتی میگویند ولد، عمو و خواهر و برادر، نه خواهر و برادر این ولد چون خواهر و برادر این ولد که ولد میشوند! وقتی میگویند خواهر و برادر یعنی خواهر و برادر میت؛ وگرنه خواهر و برادر این وارث که خودشان وارثاند. اصطلاح خواهر و برادر که میگویند یعنی میت، اصطلاح جدّ که میگویند یعنی میت.

 در آن باب هفتم این روایت فعلاً منظور بود چون حمل بر تقیّه باید بشود. اما در باب یکم از ابواب «میراث الإخوة و الأخوات» که محور اصلی بحث است آنجا چند تا روایت است که این فتوای محوری را بیان میکند. صفحه 145 باب اول از «أَبْوَابُ مِیرَاثِ الْإِخْوَةِ وَ الْأَجْدَاد». باب اول این است که «بَابُ أَنَّهُمْ لَا یَرِثُونَ مَعَ الْوَلَدِ وَ لَا مَعَ وَلَدِ الْوَلَدِ وَ لَا مَعَ أَحَدِ الْأَبَوَیْن» چون اینها در یک طبقهاند؛ فرزند، نوه، پدر، مادر و «أحد الزوجین» اینها در یک طبقهاند. از نظر سبب «أحد الزوجین»، از نظر نسب والدین و أولاد «و إن نزلوا». این تعبیر از همین روایات برمیآید که «بَابُ أَنَّهُم» یعنی برادر و خواهر از یک طرف، اجداد از طرف دیگر. إخوه و أخوات اینها عرضیاند، اجداد طولیاند؛ آن طولی با این عرضی در عرض واحدند در طبقه دوم قرار دارند.

روایت اول مرحوم کلینی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحْرِزٍ قَالَ قُلْتُ» میگوید من به وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) عرض کردم «رَجُلٌ تَرَکَ ابْنَتَهُ وَ أُخْتَهُ لِأَبِیهِ وَ أُمِّه»؛ مردی است که مُرد یک دختر گذاشت و یک خواهر پدری گذاشت با یک مادر، سهم ارث اینها چگونه است؟ خواهر در طبقه دوم است، دختر و مادر در طبقه اولاند. «رَجُلٌ تَرَکَ ابْنَتَهُ» یک دختر، «وَ أُخْتَهُ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ»، یک خواهر أبوینی گذاشته است. «فَقَالَ عَلَیه السَّلام الْمَالُ کُلُّهُ لِابْنَتِهِ»؛ چون طبقه اول او ارث میبرد، «وَ لَیْسَ لِلْأُخْتِ مِنَ الْأَبِ وَ الْأُمِّ شَیْ‏ءٌ»؛[9] این خواهر أبوینی هیچ سهمی ندارد چون طبقه دوم است.

این روایتی که مرحوم کلینی نقل کرد مرحوم شیخ طوسی با این سند خاص نقل کرد. [10] خدا صاحب وسائل را غریق رحمت کند، خیلی کار کرد! خیلی تتبّع کرد! این در خیلی از موارد مشکل را حل میکند؛ برای اینکه گاهی سندی که مرحوم کلینی نقل کرده مشکل دارد، سندی که مرحوم شیخ نقل کرده یا صدوق نقل کرده مشکلی ندارد «أو بالعکس». دلیل اینکه همه این اسناد و مسانید را نقل میکنند این است، که حشر آنها با انبیاء و اولیاء!

روایت دوم خیلی مبسوط است که اگر فرصت شد جداگانه مطرح میشود. [11]

روایت سوم که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده «وَ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْن‏عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَر» از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) «فِی حَدِیثٍ قَالَ لَیْسَ لِلْإِخْوَةِ مِنَ الْأَبِ وَ الْأُمِّ» برادر پدر و مادری، «وَ لَا لِلْإِخْوَةِ مِنَ الْأُمِّ» برادر مادری، «وَ لَا الْإِخْوَةِ مِنَ الْأَب» ـ این «وَ لَا الْإِخْوَة» یعنی «و لا للإخوة» ـ «لَیْسَ لِلْإِخْوَةِ مِنَ الْأَبِ وَ الْأُمِّ» برادر پدر مادری، «وَ لَا لِلْإِخْوَةِ مِنَ الْأُمِّ» برادر مادری ـ نه «الإخوة»! ـ، «وَ لَا الْإِخْوَةِ مِنَ الْأَب» برادر پدری، «شَیْ‏ءٌ مَعَ الْأُمِّ» با بودن مادر، چون مادر طبقه اول است. «قَالَ ابْنُ أُذَیْنَةَ وَ سَمِعْتُهُ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ یَرْوِیهِ مِثْلَ مَا ذَکَرَ بُکَیْرٌ»[12] می‌فرماید ما این را از سند دیگر هم شنیدیم. مرحوم شیخ طوسی این روایت را از «عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ» هم نقل کرده است. [13]

روایت پنجم را مرحوم کلینی «وَ عَنْهُمْ» یعنی «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا»، «عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام قَالَ قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ تَرَکَ ابْنَتَهُ وَ أُخْتَهُ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ» که این روایت مطابق با همان روایت قبلی است. «رَجُلٌ تَرَکَ ابْنَتَهُ وَ أُخْتَهُ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ» کسی مُرده یک دختر از او مانده و خواهر أبوینی. حضرت فرمود: «الْمَالُ کُلُّهُ لِابْنَتِهِ»[14] چون در طبقه اول است و ارث می‌برد.

روایت ششم این باب که «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِی قُرْبِ الْإِسْنَاد» ـ او تلاش و کوششی کرده که این واسطهها را کم بکند که بشود «قرب الإسناد» روایتها به امام(سلام الله علیه) نزدیکتر بشود ـ «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا عَلَیه السَّلام عَنْ رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ أُمَّهُ وَ أَخَاه» آن أخت بود این أخ است؛ یک کسی مُرده، فقط مادر و برادر او مانده است. «قَالَ یَا شَیْخُ تَسْأَلُ عَنِ الْکِتَابِ وَ السُّنَّة» این معلوم میشود که به هر حال محفل آماده نبود، شما میخواهید که من برابر قرآن و روایت فتوا بدهم؟ از قرآن بگویم یا از سنت؟ «قُلْتُ عَنِ الْکِتَاب» از آیه بگو! «قَالَ إِنَّ عَلِیّاً عَلَیه السَّلام کَانَ یُوَرِّثُ الْأَقْرَبَ فَالْأَقْرَب»[15] یعنی چه؟ یعنی او کتاب است قرآن ناطق است، خیلی این حرف بلند است! من از روی قرآن بگویم یا از روی سنّت؟ گفت از روی قرآن بگو! گفت علی بن ابیطالب! خیلی این حرف بلند است! «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی».[16] «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا عَلَیه السَّلام عَنْ رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ أُمَّهُ وَ أَخَاهُ» تنها کسی که از این مرد مانده مادر و برادر او است، میراث او چگونه تقسیم میشود؟ «قَالَ یَا شَیْخُ تَسْأَلُ عَنِ الْکِتَابِ وَ السُّنَّة قُلْتُ عَنِ الْکِتَاب»؛ از قرآن جواب بدهید! «قَالَ إِنَّ عَلِیّاً عَلَیه السَّلام» او هم پذیرفت و نگفت که من گفتم از قرآن، شما از ایشان نقل میکنید! اینها جزء لطایف روایات است که برای اصحاب بیان میکنند.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. سوره نساء، آیه11.

[2]. سوره مائده، آیه55.

[3]. سوره مائده، آیه3.

[4]. کافی(ط ـ دار الحدیث)، ج‏1، ص17.

[5]. سوره انفال، آیه75؛ سوره احزاب، آیه6.

[6]. سوره نساء، آیه11.

[7]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج‌4، ص11.

[8]. سوره نساء، آیه8.

[9]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص100؛ وسائل الشیعة، ج26، ص145.

[10]. تهذیب الأحکام، ج9، ص321.

[11]. وسائل الشیعة، ج26، ص145 و 146.

[12]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص102؛ وسائل الشیعة، ج26، ص146 و 147.

[13]. تهذیب الأحکام، ج9، ص291.

[14]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص104؛ وسائل الشیعة، ج26، ص147.

[15]. وسائل الشیعة، ج26، ص147 و 148.

[16]. دعائم‌الاسلام، ج1، ص28.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق