04 12 2021 447501 شناسه:

مباحث فقه ـ ارث ـ جلسه 143 (1400/09/13)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) بعد از تقسیم مسئله ارث به نسب و سبب و گذراندن مراحل چندگانه انساب، به اسباب رسیدند و در اسباب هم مسئله زوج و زوجیت و اینها را ذکر کردند در بخش پایانی به عنوان مقصد سوم ولاء را که آن هم یک نحوه سبب است ذکر کردند. دو قسم از اقسام ولاء فعلاً خیلی محل ابتلاء نیست ولای عتق و ولای ضامن جریره. ولای عتق تقریباً برچیده شد اما ولای ضامن جریره هست یعنی اگر کسی پیمان ببندد با کسی بگوید «دمک دمی سلمک سلمی» اگر کسی به تو تعرض کرد من حمایت میکنم به من تعرض کردند تو حمایت کن، جریرهای مرتکب شدم تو عهده دار باش، تو جریرهای مرتکب شدی من عهده دار می­شوم این هست، این همان است که در قرآن آمده ﴿عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾[1] این سرجایش محفوظ است.

پرسش: ... جوامع سنتی که عشیره­ای بودند ...

پاسخ: نه، الآن هم هست

پرسش: ....

پاسخ: محل ابتلاء نیست فعلاً، ولی میتوانند پیمان ببندند کشورها، افراد ببندند کسانی که در معرض آسیباند و قانونی نیست که مثلاً بتواند حمایت بکند یا اگر قانون باشد یکجانبه است اینجا میتوانند تعهد بکنند.

پرسش: ...

پاسخ: سنتی و غیر سنتی، دو تا فرد اصولاً میتوانند این کار را بکنند، دو تا جامعه میتوانند این کار را بکنند دو تا قبیله میتوانند این کار را بکنند.

پرسش: ... در مورد ولاء عتق و خودِ عتق نمی شود این حرفها را زد

پاسخ: منتفی شد!

پرسش: ...

پاسخ: نه، آن چرا، حکم همیشه هست چون تمام این کفارات بخش مهمّش عتق رقبه است این را نمیشود اسقاط کرد

پرسش: ...

پاسخ: وقتی این نباشد تبدیل میشود به چیز دیگر.

پرسش: سالبه به انتفاء موضوع میشود

پاسخ: بله، به انتفاء موضوع میشود آن وقت به موضوع دیگر میرسد. یک قسم منتفی میشود یک قسم دیگر میآید.

پرسش: ... در حقیقت دولت ... به احدی اجازه نمی دهد ...

پاسخ: چون خود دولت جبران میکند این بیپناه نیست و چون بیپناه نیست داعی ندارد که این کار را بکند.

پرسش: ...

پاسخ: یعنی چون احتیاجی نیست اما اگر مزاحم دولت نبود یعنی هر وقت من مشکل مالی پیدا کردم شما ضامن باشید دیه بدهید هر وقت شما مشکل مالی پیدا کردید من دیه میدهم این مزاحم دولت نیست مزاحم قانون هم نیست.

پرسش: عقد بیمه چیزی شبیه این نمی شود

پاسخ: نه جزء ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[2] است.

پرسش: اما شباهتی ...

پاسخ: نه، شباهتی ندارد، ابتدایی هم هست اگر یک وقت من خانهام آتش گرفته یا خدای ناکرده تصادف کردم بیمه شخص ثالث و امثال ذلک عهده دار می شود، این جزء ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ است این الف و لام «العقود» با هیئت جمع «العقود» می­گویند هر تعهدی که در بین جوامع اسلامی باشد باید وفا بشود «الا ما خرج بالدلیل» لذا بسیاری از عقود الآن هست و در صدر اسلام نبود ولی یک قانون کلی آمده که شما پیمانی که بستید این باشد «الا ما خرج بالدلیل».

حالا یک بار هم آن متنی که مربوط به خمس است آن را هم بخوانیم و آن نکته اساسی زندگیمان را هم باید در نظر داشته باشیم که آن مطلب سوم است که برای ما خیلی مهم است. آن بحث مربوط به جلد چهارم شرایع «القسم الثالث» که ولاء امامت است. فرمود «و إذا عدم الضامن» اگر ولای ضامن جریره نبود «کان الإمام وارث من لا وارث له» و این قسم سوم از ولاء است برای اینکه قسم اوّلش ولای عتق بود، قسم دوم ولای ضامن جریره است و قسم سوم ولای امامت است «فإن کان الإمام ع موجودا» یعنی حاضراً «فالمال له یصنع ما شاء» این ارث مال اوست مثل سایر ورثه «یصنع ما شاء» مثل چیست؟ مثل اینکه «کان علی ع یعطیه فقراء بلده و ضعفاء جیرانه تبرعا» تبرعاً میداد، نه باید بدهد، یک وقت است میگوییم انفال است، انفال مال مسلمین است و ولیّ مسلمین، ولیّ مسلمین است، او مسئول حفظ اموال و توزیع انفال و مانند آن است، یک وقت است که نه، اصلاً مال اوست چون وارث است امام «وارث من لا وارث له»[3] است مال خودش است منتها مال خودش را حضرت، غالباً در موارد محرومین و اینها مصرف میکند.

«و إن کان» امام «غائباً قسم فی الفقراء و المساکین» این به عهده کیست؟ ولیّ مسلمین است یا خود شخص میتواند بکند مطلب دیگری است!

پرسش:  اگر امام بسط ید هم نداشته باشند ...

پاسخ: برای ایشان است. «و لا یدفع الی غیر سلطان الحق الا مع الخوف أو التغلب»[4] که خودش بگیرد. این عصاره این چند فرعی است که در قسم سوم یعنی در ولاء امامت، در جلد چهارم شرایع است که قبلاً هم به آن اشاره شد.

اما عمده بحثی بود که مربوط به خمس است و تعبیراتش در جلد اول شرایع است که یک بار خوانده شد الآن هم باید بخوانیم، تا معلوم بشود که این بزرگان ما درباره خمس چگونه فکر میکردند. اینکه مطلب دوم است، به آن مطلب سوم که وارد شویم معلوم میشود که بعضی ها قرآن را به عنوان تبرع و تبرک و ثواب میخوانند بعضی قرآن را به عنوان کتاب قانون، مسئولانه میخوانند   توقع ثواب هم دارند. اگر وظیفه فردی باشد باید انجام بدهند، تکلیف وجوبی یا استحبابی باشد باید انجام بدهند، کارهای سیاسی یا اجتماعی باشد همین طور؛ مسئولانه میخوانند، مسئولانه یعنی مسئولانه! این کتاب الهی را گرفته، مسئولانه دارد قرآن میخواند نه اینکه ثواب ببرد. روایت فقهی اهل بیت(علیهم السلام) هم همینطور است. حالا این را عرض بکنیم تا به آن نکته اساسی برسیم.

مرحوم محقق(رضوان الله علیه) در شرایع در کیفیت تصرف در خمس و مستحق خمس چند تا مسئله است که فرمود: «الأولی لا یجوز التصرف فی ذلک بغیر إذنه» دوم اینکه «اذا قطع الإمام علی شیء من حقوقه کذا» سوم «ثبت اباحة المناکح و المساکن و المتاجر» در حال غیبت. چهارم «ما یجب فیه الخمس یجب» صرف خمس به امام «مع وجوده» این روشن است «و مع عدمه» یعنی «مع غیبته» در زمان غیبت امام چه کار باید کرد؟ چند قول در مسئله است یک: «قیل یکون مباحا» این نظیر انفال تحلیل شده است، این یک قول. «قیل یجب حفظه ثم یوصی به عند ظهور امارات الموت» قول دوم. این خمس را باید حفظ بکند چون دین است وقتی نشانههای مرگ پدید آمد این را وصیت کند که این مقدار خمس است هر وقت خدمت حضرت رسیدید بدهید. قول سوم این خمس را دفن بکنند براساس ﴿وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها﴾[5] زمان ظهور حضرت این گنجها را بیرون میآورد و در اختیار حضرت قرار میدهد. قول چهارم «قیل یصرف النصف إلی مستحقه» نصف که سهم سادات است به مستحقش که سادات است میدهند، نصف دیگر را به یکی از انحاء تصرف میکنند ولی سادات مصرف آن نصفاند و اصل خمس ولایتش در اختیار امام است، چون آنکه در روایات هست دارد که «الخمس لنا»[6]یعنی مال ماست پس بدون إذن اینها نمیشود تصرف کرد اینکه زکات را خود مکلف بدون إذن مرجعش میتواند بدهد اما خمس را نمیتواند بدهد برای اینکه در روایات دارد «الخمس لنا» نه «نصف الخمس لنا». این روی آن جهت است که حالا اجازه میگیرند و مراجع هم اجازه میدهند.

«و قیل یصرف النصف الی مستحقه و یحفظ ما یتخص به» بقیه را حفظ میکند به چه نحو؟ به بعضی از انحای گذشته «بالوصایة» یک نحو بود «بالدفن» نحو دیگر بود، آن نصف خمس را که سهم امام است آن را یا «بالوصایة» عمل میکند یعنی تا خودش زنده است نگه میدارد بعد موقع مرگ وصیت کند که این امانت است هر وقت خدمت حضرت رسیدید بدهید، یا دفن بکند که ﴿وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها﴾ آن روز ظاهر بشود.

قول بعد: «و قیل بل تصرف حصته إلی الأصناف الموجودین أیضا» سهم امام را هم باید به فقرای سید داد «لأن علیه الإتمام عند عدم الکفایة» اگر کافی نبود البته، چون در روایات هست که اگر سهم سادات کافی نبود امام از سهم امام آنها را تأمین بکند.[7]«و کما یجب ذلک مع وجوده فهو واجب علیه عند غیبته» چون این تکلیف امام است که اگر سادات با این سهم سادات تأمین نشدند امام از سهم خودش اینها را تأمین کند. همانطوری که در زمان حضورش و ظهورش این حکم شرعی باید اجرا بشود در زمان غیبتش هم باید بشود. «و کما یجب ذلک مع وجوده فهو واجب علیه عند غیبته و هو الأشبه»[8] پس آخرین قولی که مرحوم محقق دارد این است که سهم سادات را به سادات بدهند و سهم امام را هم برای تأمین نیازهای فقرا بدهند اگر نیازمند بودند، اما درباره بقیه صحبت نکرد حالا اگر سهم امام به قدری بود که سادات همهشان به لطف الهی مشغول کار هستند نیازمندی ندارند ما فقر اقتصادی در اسلام اصلاً نداریم فقر طبیعی هست، فقر طبیعی چارهای در عالم طبیعت از آن نیست، فقر طبیعی مثل کودک، مثل سالمند از کار افتاده، مثل بیماری که از کار افتاده، اینها فقر طبیعی است، نمیشود گفت که انسان طرزی زندگی بکند که بچه نباشد، پیرمرد نباشد، پیرزن نباشد، مریض از کار افتاده نباشد، اینها فقر طبیعی است که لازمه عالم طبیعت است اما فقر اقتصادی ممنوع است کسی باشد انسان باشد و تأمین نشود این در اسلام ممنوع است ولی فقر طبیعی را که نمیشود جلویش را گرفت.

مرحوم محقق این قول را انتخاب میکند که آن سهم سادات را به سادات بدهند سهم امام را هم برای تأمین بودجههای آنها بدهند اگر کسر دارند ولی نفرمودند - نه ایشان و نه آن صاحب قول - که اگر اضافه آمد بقیه را چه کار بکنند؟ این خلاصه اقوال است. اصلاً در ذهن این بزرگواران نبود که بالاخره حوزه علمیهای هست مدیریتی می خواهد، چگونه باید دین را حفظ کرد کتابها را نوشت، کتاب چاپ کرد، کتاب منتشر کرد، مدرسه ساخت؟!

پرسش: آن زمان حوزه چگونه اداره میشد؟

پاسخ: ثلث و وقف! فقر یعنی فقر! این کتاب را شب و روز آدم بخواند بالای سر بگذارد جا دارد منتها ما نمیدانیم چگونه قرآن بخوانیم! بودجه را به شما داده است. بعضی از بزرگانی که روشنتر فکر میکردند این احتمال را دادند بعد صاحب جواهر جدّاً قیام کرد گفت بله، برای اینکه مال اوست، ما یک مجهول المالک داریم یک متعذر الوصول. مجهول المالک یعنی ما نمیدانیم این مال برای کیست در متعذر الوصول مالک معلوم است اما نمیدانیم کجاست! متعذر الوصول در حکم مجهول المالک است.[9]

مالش را چه کار بکنیم؟ دسترسی نداریم، در اینجا گفتند که شما ببینید اگر او خودش بود چه کار میکرد؟ غیر از مسائل شخصی خودش که باید تأمین بشود در چه کاری صرف میکرد؟ اگر میدانید که آن راه را انجام بدهید، اگر نمیدانید قدر متیقن این است که کاری بکنید که «عَلَی‏ مَا تَرْضَاهُ‏ وَ یَرْضَاهُ‏ الرَّسُولُ‏» فقرا و مساکین بهترین مصرفاند برای آن رفع نیاز جامعه، حالا یا فقر فکری است یا فقر مالی است یا فقرهای دیگر است یا تأسیس حوزه است مجامع خیریه است کتاب چاپ کردن است، فقر فرهنگی است هر نحوه که باشد. حرف صاحب جواهر این است که من یقین دارم صاحب مال این را راضی است که من در راه حفظ دین صرف بکنم.

پرسش: شاید نیاز به اینکه حوزههای علمیه از محل خمس تأمین بشود نبوده در آن زمان ...

پاسخ: کم بود

پرسش: ...

پاسخ: ثلث و اینها بود بله

پرسش: ... بحث وقف .... از موقوفات اداره می کردند ....

پاسخ:بله ادارهاش هم خیلی کم بود مصرفشان هم کم بود.

یک وقت سید مرتضی بود تقریباً توانست در بغداد حوزهای تشکیل بدهد و مالی را وقف بکند برای کتاب و برای قلم و مرکّب و دوات، برای این چیزها وقف بکند. بعدها از آن روزی که حوزه علمیه نجف و امثال ذلک پیدا شد چه برکاتی پیدا شد چه کتابهایی نوشته شد!

آن مطلب اخیری که میخواستیم عرض کنیم که خیلی برای ما مهم است این است که ما قرآن را که میخوانیم ثواب که سرجایش محفوظ است، مسئولانه باید بخوانیم. مسئولانه یعنی آنچه که به عهده ماست که باید عمل کنیم عمل میکنیم، چون ما هستیم و مسافرت ابد، سیر ابد که بعداً جبرانپذیر نیست، بعدی ندارد هیچ ندارد. اگر مربوط به مکلف است ما مسئولانه بخوانیم لذا در پایان هر آیه، اگر مغفرت است آدم طلب بکند، اگر عذاب است پناه ببرد به خدا، پایان آیه این است، که اگر دستور کار است از خدا امتثال بخواهد اگر مژده است از خدا درخواست بکند اگر عذاب است از خدا کمک بخواهد برای نجاتش.

بعد اینکه به شخص ما مربوط نیست به جامعه مربوط است به حکومت مربوط است پس من وظیفهام چیست؟ من بالاخره دارم در این جامعه زندگی میکنم اگر دارد که اغنیاء این کار را بکنند، مثلاً علما این کار را بکنند تجار این کار را بکنند من چه وظیفهای دارم در این نهاد؟ به چه کسی باید بگویم؟ چگونه باید بگویم؟ چرا باید بگویم؟ چقدر باید بگویم؟ این مسئولانه قرآن خواندن، مسئولانه روایات را مطالعه کردن، صاحب جواهر از آن در میآید، این فتوا داد همه آرام شدند و ما یقین داریم که حضرت راضی است، متعذر الوصول مثل مجهول المالک است در مجهول المالک شما چه کار میکنید؟ حالا حضرت نه، آقایی است شما میشناسید مالش هم در اینجا هست و این مال دارد تلف میشود دفن میکنید؟ اینکه نمیشود. او اگر بود چه کار میکرد؟  کاری که شما یقین دارید او راضی است در آن راه صرف میکنید. بنای عقلا این است حکم عقل این است؛ ما که اطمینان داریم که حضرت راضی است برای صرف این در حوزههای علمیه و نشر معارف و پرورش علما، بعد کمکم رسمی شد و در رسالههای عملیه آمد و رسالههای عملیه قبلاً مثل همین بود؛ این بزرگوار چهار پنج قول نقل کرد یک قول این نبود که «و قیل» میشود به فقیه داد! اینکه نمیشود.

شما میبینید محقق تا سالیان متمادی تک صف میبست! به قدری تک صف میبست که رفیق نداشت تک صف میبست، همه این بزرگان آمدند یا تعلیقه یا حاشیه یا تبیین یا تفسیر نوشتند. یکی مدارک نوشته، یکی مسالک نوشته! در برابر محقق فقهی نیاوردند که کتاب فقهی بنویسند. آن شهید اول، آن شهید ثانی، آن علامه، بعدها علامه مقداری از خودشان مستقل نوشتند قسمت مهم کتابهایی که نوشته شده یا مثلاً تابع ایشان بودند یا همراه ایشان بودند یا شرح و تعلیقه و امثال ذلک بود، المدارک، المسالک! اینها همهشان تعلیقات آن است، کتابهای اصلیاند کتابهای دورهای و دایرة المعارفی! این محقق اصلاً احتمال نداد که مثلاً ما هم حوزه درست کنیم، حوزه داشته باشیم، این است که قرآن را مسئولانه مطالعه کردن، که وظیفه من چیست؟ الآن چه کار باید بکنیم؟ این خیلی فرق میکند. حالا مال حضرت است چه کار کنیم؟ دفن بکنیم؟ اینکه نمیشود.  

اگر قرآن را انسان اینطور مطالعه بکند آن وقت از آن صاحب جواهر در میآید، الآن برای هیچ کسی مسئله نیست که ما یقین داریم که حضرت به این کار راضی است بعد دفن کردن و فلان کردن و امثال ذلک جا ندارد. پس شما لااقل احتمال را بدهید «قیل، قیل، قیل»! آدم تعجب میکند که چگونه است؟

پرسش: بعضی احتمال دادهاند! ...

پاسخ: اگر نامآور بودند بله؛ اما دفن شد. اگر یک قول قابل توجهی بود ایشان به عنوان «قیل» هم نقل میکرد.

پرسش: ...

پاسخ: با اینکه خیلی ضعیف است اما به کتابهای فقهی آمده است اما آن اصلاً به کتاب فقهی هم نیامده است

 آن روز هم اشاره شد که ما کتاب علمی به عنوان کتاب دین نداریم لذا دین را در قرض ذکر میکنند «کتاب القرض و الدین» قرض یک کتاب علمی است چون عقد است ایجاب دارد، قبول دارد، پیمانی است اما اگر دست کسی خورد مال کسی را از بین برد «من اتلف مال الغیر فهو له ضامن»[10] و امثال ذلک، این جزء دیون است. دین حساب و کتابی ندارد زیر مجموعه قرض در میآید و احکام قرض البته بار است، آن وقت «من اتلف مال الغیر فهو له ضامن» و «عَلَی الْیَدِ مَا أَخَذَتْ»[11]  اما این کار مسئولانه فکر کردن، چیزی از آن در میآید که انسان در برابر مال مسئول است که این کار را انجام بدهد و اصلاً مال را برای همین فرمود این قوام زندگی شماست. مال را ستون زندگی میداند ستون فقرات میداند ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی‏ جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً﴾[12]  اگر قیام شما ایستادگی شما به مال است لذا فرمود این را به سفیه ندهید و این تبیین لطیف را مرحوم طریحی در مجمع البحرین بازگو کرده است که فقیر یعنی کسی که ستون فقراتش شکسته است نه یعنی گدا. کسی که دستش خالی است، جیبش خالی است، قدرت قیام ندارد مثل آنکه ستون فقراتش شکسته باشد به او میگویند فقیر، مسکین هم همینطور است، فقیر به معنی گدا نیست فقیر یعنی کسی که ستون فقراتش شکسته است. این مال را قرآن کریم برای حفظ جامعه قرار داده است ﴿جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً﴾ قیام یک ملت به این است. این باید حل بشود که مسئولانه خوانده شود.

مطلب بعدی آن است که حالا که روشن شد کتاب قرض است، همین بحثی که بحث میشود، اگر کسی بدهکار بود ورشکست شد بیتقصیر، امام ضامن است باید بدهد و اگر کسی مُرد و ارثی گذاشت و کسی وارث نبود، مال امام است. در باب دین فرمود: «فعلینا»[13] امام مسئول است، آن روایت را هم باید خواند این معلوم میشود که خود دین و برنامه دین را که آدم ملاحظه میکند، برای حفظ نظام است، این شخص در اثر تحریم یا غیر تحریم کم آورد، بالاخره  کسی باید باشد که این را جبران بکند که این مال صاحب مال را بدهد. بودجهای باید باشد که این بودجه، بتواند مال صاحب مال را بدهد و اگر هم یک وقت درآمدهای دیگر هم بود از راه دیگر تأمین بشود لذا امام هم «وارث من لا وارث له» است هم بدهکار دین کسی است که مدیون است و امثال ذلک. در کتاب دین اولین بحثی که آنجا مطرح میشود، اگر لازم باشد آن را هم میخوانیم که این است.

مطلب بعدی آن است که حالا که امام «وارث من لا وارث له» است بعضی از این خیرین، یک وقت است فرزند دارند میگویند ما آنها را تأمین کردیم، وضع مالیشان خوب است، حالا مال خودمان را درباره خیر مصرف میکنیم، آن حکم دیگری دارد. یک وقت است که بیفرزند است چون بیفرزند است امام «وارث من لا وارث له» است چنین آقایی بنای خیلیها بر این است که این کار را میکنند اما این کار مشروع است یا نه؟ توجیه دارد یا ندارد؟ میگویند چون فرزند ندارد هیچ کس هم نیست این مال خودش را وصیت میکند که در فلان مؤسسه صرف کنند.

حتی این آقا که وارثی ندارد غیر از امام، چون انساب نیستند، اسباب هم هیچ کدام نیستند الا امام، وصیتش نسبت به ثلث نافذ است تا ثلث حق دارد وصیت بکند، بقیه را حق ندارد وصیت بکند که تمام اموال مرا به فلان مؤسسه خیریه بدهید. این وصیتش نسبت به ثلث نافذ است. این را باید مرجعی فقیهی امضا بکند یعنی وصیت آن دو ثلث دیگر مشروع نیست مال چه کسی را وصیت کرده است؟ پس آن دو ثلث دیگر مشروع نیست مگر فقیهی اجازه بدهد. ولو این صرف کار خیر کرده ولو وصیت کرده برای حوزه! بالاخره مال چه کسی را وصیت کرده است؟

بله، در زمان حیات خودش که از سنخ ثلث نیست میگوید تمام اموال من وقف فلان یتیمخانه یا کودکستان یا بیمارستان یا حوزه یا دانشگاه یا مدرسه شود. مادامی که من هستم منافعش مال من است با رحلت من کلاً عیناً و منفعتاً مال فلان مدرسه فلان دانشگاه و فلان راهسازی است اما در زمان حیات خودش این کار را نکند به لحاظ «بعد الموت» به عنوان وصیت بگوید من وصیت کردم که این مال مرا بعد از من صرف فلان مدرسه یا دانشگاه بکنند این مشروع نیست. نسبت به ثلث مشروع است اما نسبت به دو ثلثش باید مرجعی اجازه بدهد. بالاخره شما نسبت به آن دو ثلث که مال امام است حق ندارید تصرف کنید. در زمان حیات خودش میتواند.

غرض این است که این ظرائف گرچه فعلاً این بخش ممکن است محل ابتلاء نباشد اما در جاهای دیگر محل ابتلاء است و خودش را نشان میدهد.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1] . سوره نساء، آیه33.

[2]. سوره مائده، آیه1.

[3] . وسائل الشیعه، ج26، ص248.

[4] . شرائع الاسلام، ج4، ص34.

[5] . سوزه زلزال، آیه2.

[6] . وسائل الشیعه، ج9، ص483.

[7] . وسائل الشیعه، ج9، ص520و521.

[8] . شرائع الاسلام، ج1، ص167.

[9]. ر.ک: جواهر الکلام، ج16، ص177.

[10]. جواهر الکلام، ج36، ص157.

[11]. عوالی اللئالی، ج1، ص224.

[12]. سوره نساء، آیه5.

[13]   وسائل الشیعه، ج26، ص 248.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق