أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئله چهارم از مسائل ششگانهای که در پایان این مقصد ثانی هست، این است که عنوان زوجیت برخلاف عنوان نسب، محتاج به عقد است. در جریان نسب هیچ کدام از این طبقات سهگانه محتاج به عقد مستأنف نیست، همان صرف ولادت کافی است برای عنوان پدر بودن، پسر بودن، برادر بودن، جد بودن، عمو و عمه بودن، دایی و خاله بودن، اما در جریان زوجیت چون بیگانهاند، سبب زوجیت و عقد میخواهد، بنابراین کسی به عنوان زوج یا زوجه ارث میبرد که عقدِ صحیح شده باشد.
درباره عقد چند فرع است: یک وقت است که این عقد فاسد است، حالا یا انشاء نقص داشت یا شرایط دیگر نبود یا موالات نبود، این رأساً از حریم بحث بیرون است. یک وقت است که عقد صحیح است، ایجاب و قبول صحیح است، انشاء شده است، موالات بوده است، ترتیب بوده است، همه شرایط را دارد، این چند قسم است: یا فضولی است که محتاج به امضای «من له العقد» است یا فضولی نیست، اگر فضولی بود معلّق است، اگر فضولی نبود، بالفعل این عقد صحیح است، صحیح است یعنی عقد، در عقد بودن، در ایجاب و قبول داشتن و در انشاء داشتن و مانند آن صحیح است. حالا که صحیح است یا نافذ است یا نافذ نیست، اگر فضولی بود، نافذ نیست تا اجازه نیاید، خود عقد صحیح است و اگر امضا نیاید این نافذ نیست، اثر ندارد. اگر نافذ بود یا لازم است یا خیاری، اگر لازم بود معلق بر هیچ چیزی نیست، اگر خیاری بود معلق بر عدم فسخ است. یعنی آن مانع نباید بیاید و اگر خیاری نبود خودش لازم است و اثر بالفعل را دارد. این خطوط کلی است که درباره عقد بیان شده است.
این مسئله چهارم در همین مدار است. فرمود: «الرابعة إذا زوّج الصبیة أبوها أو جدها لأبیها» این را چرا ذکر میکنند؟ برای اینکه اگر جد مادری باشد یا بستگان مادری باشد این عقد اصلاً صحیح نیست فضولی محض است. لذا اگر ولایتی باشد مال پدر یا جد پدری است، بستگان دیگر اگر عقد بکنند فضولی است، تا خودش بالغ نشود و اذن ندهد این عقد صحیح نیست. اگر پدر یا جد پدری عقد کرد، این یا بدون مهر المثل است یا به غیر کفو است یا نه گذشته از اینکه ایجاب و قبولش درست است، مطابق با مهر المثل است، یک، کفو هم هست، دو، این صحیح بالفعل است و دیگر خیاری نیست مگر آنهایی که قائل نباشند به ولایت أب و جد بر عقد. کسانی که قائلاند به ولایت أب و جد بر عقد «کما هو المشهور» اگر مطابق مهر المثل بود یا بیشتر، و با کفو و همسر مناسب ازدواج کردند نه مادون، این عقد «یقع صحیحاً و لازما» چون فضولی نیست، عقد صحیح است، چون واجد جمیع شرایط معقود و معقود له و امثال ذلک است این لازم است، چون خیاری در کار نیست، ولی اگر بدون مهر المثل بود یا به غیر کفو بود این عقد لازم است ولی خیاری است.
فرق عقد خیاری با عقد لازم این است که اگر عقد خیاری فسخ نشد حکم عقد لازم را دارد و اگر فسخ شد که زوجیتی در کار نیست تا ارث ببرند. پس اگر أب یا جد أبی عقد کردند و این عقد طوری بود که عقد به غیر کفو بود یا به مادون مهر المثل بود عقدی است شرعاً صحیح ولی خیاری است، برخلاف اینکه غیر جد یا غیر أب عقد بکنند، آن میشود عقد فضولی. بین عقد فضولی و عقد خیاری خیلی فرق است. در عقد خیاری، مانع نیاید این مؤثر است، در عقد فضولی، شرط باید بیاید و آن امضای «من له العقد» است. عقد فضولی فاقد شرط است، عقد خیاری همه شرایط را دارد ولی ممکن است مانعی بیاید، از لحاظ مانع گیر است، اگر فسخ کرد نمیگذارد که این عقد اثر خاص خودش را داشته باشد.
چرا این فروع و اقسام مطرح شد؟ برای اینکه روایات وارده در مسئله زوجین متعدد است. گاهی سؤال میکنند که پدر یا جد أبی بود میفرماید اگر بالغ شد و قبول کرد در صورتی که مادون مهرالمثل نباشد صحیح است وگرنه نه، و اگر نه، همه شرایط بود و هر کدام از این طرفین مردند، دیگری ارث میبرد، مادامی که بالغ شوند و رد نکنند.
اگر بالغ شدند و حرفی نزدند و امضا کردند، چون خیاری که نیست، نمیتوانند هم رد کنند، اگر به علتی از علل طلاقی حاصل شد یا جدایی حاصل شد ارث نمیبرند اما اگر به علتی از علل جدا نشدند، آن عقد صحیح است، یک، لازم است، دو، آثار زوجیت هم بار است، سه.
حالا این مسئله چهارم این است: فرمود: «إذا زوج الصبیة أبوها أو جدها لأبیها» پدر یا جد پدری عقد کردند «ورثها الزوج و ورثته» توارث بین اینها برقرار است چون زوجیت است و صحیح هم هست و لازم هم هست «و کذا لو زوج الصغیرین أبواهما أو جداهما لأبویهما توارثا» آنجا «إذا زوج الصبیة أبوها أو جدها لأبیها ورثها الزوج». در فرع دوم هر دو را، یعنی صبی و صبیه را، اختصاصی به یک نفر ندارد گاهی دختر را پدر او یا جد أبی عقد میکنند، گاهی هم دختر و هم پسر هر دو را پدرشان یا جدّ پدریشان عقد میکنند «توارثا» اما «و لو زوجهما غیر الأب أو الجد» یعنی جد أبی «کان العقد موقوفا علی رضاهما عند البلوغ و الرشد» میشود عقد فضولی نه عقد خیاری. عقد فضولی در رأس، در نصاب عقدیت مشکل جدی دارد ولی عقد خیاری عقدی است تمام ارکانش صحیح، منتها میتوانند به هم بزنند. عقد فضولی بسته نشد، عقد خیاری بسته شد ولی میشود باز کرد.
«و لو زوجهما غیر الأب أو الجد کان العقد موقوفا علی رضاهما عند البلوغ و الرشد» صرف بلوغ کافی نیست. وقتی در مسئله مالی در اوایل سوره مبارکه «نساء» میفرماید: ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ﴾ اگر فرزندانتان یا کسی سفیه بود مال را به دست آنها ندهید، برای اینکه مال ﴿جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً﴾ قیام یک ملت، ایستادگی ملت، ستون فقرات یک ملت، اقتصاد آن ملت است. فرمود این مال ﴿لَکُمْ قِیاماً﴾ اگر بخواهید روی پایتان بایستید باید که کیفتان و جیبتان باشد، اگر نبود ویلچری میشوید. چون این چنین است مالی که ﴿جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً﴾ لذا آن کسی که جیبش خالی است، کیفش خالی است به او نمیگویند گدا، به او میگویند فقیر، فقیر نه یعنی گدا، یعنی کسی که ستون فقراتش شکسته است، او چگونه میتواند بایستد؟ این آیه سوره مبارکه «نساء» میفرماید عامل قیام یک ملت که بتواند روی پای خودش بایستد این است که باید جیبش پر باشد ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً﴾[1] اگر میخواهید بایستید در زندگیتان، باید که وضع شما خوب باشد و اگر وضع مالیاش خوب نبود او گدا نیست، کمیته امدادی نیست او فقیر است. فقیر یعنی چه؟ خدا غریق رحمت کند طریحی را، او خوب معنا کرده در مجمع البحرین، فقیر یعنی «من انکسر فقار ظهره»[2] کسی که ستون فقراتش شکسته است نمیتواند بایستد، او ویلچری است. فرمود مال عامل قیام یک ملت است این را به دست هر کسی ندهید، کسی که نتواند اداره بکند سفیه میشود ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً﴾
بعد فرمود که اگر بچههایتان بالغ شدند ﴿فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنهُمْ رُشْدًا﴾ صرف بلوغ کافی نیست، اگر رشد اقتصادی یافتید، عُرضه را یافتید که میتواند مال را حفظ کند، تولید کند و مانند آن ﴿فَادْفَعُواْ إِلَیهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾ این همین اوایل سوره مبارکه «نساء» است. پس صرف بلوغ کافی نیست. وقتی در مسئله مال صرف بلوغ کافی نبود رشد هم لازم بود در مسئله نکاح به طریق أولی لازم است، لذا میفرماید اگر بالغ شدند، یک، رشید بودند، میتوانند خودشان را اداره کنند، دو، این عقد صحیح است و خیاری نیست. «و لو زوجهما غیر الأب أو الجد کان العقد موقوفا» بر چه؟ بر دو امر: «علی رضاهما عند البلوغ و الرشد» این تمام شد.
«و لو مات أحدهما قبل ذلک بطل العقد» برای اینکه فضولی است، اگر غیر از پدر و غیر جد عقد کردند عقد فضولی میشود، عقد فضولی بدون اجازه «من له العقد» و «من بیده عقدة النکاح» باطل میشود «و لا میراث و کذا لو بلغ أحدهما فرضی ثم مات الآخر قبل البلوغ» این هم باطل است. اینجا یا خود انسان باید بالغ باشد یا «من بیده عقدة النکاح» آنکه «بیده عقدة النکاح» است، أب است و جد أبی است. «و کذا لو بلغ أحدهما فرضی» اما « ثم مات الآخر قبل البلوغ» این هیچ کدام از دیگری ارث نمیبرد ولی بعضی از فروع است که ارث میبرند اما نیاز به متمم دارند «و لو مات الذی رضی» این یکی بالغ شد و راضی و مُرد، آن یکی هنوز بالغ نشد، چون هنوز بالغ نشد «عزل نصیب الآخر من ترکة المیت» اگر این شخص به نام الف، این نابالغ بود و باء، هم نابالغ بود، این الف بالغ شد و راضی شد و مُرد، وقتی بالغ شد، گفتند عقد کردند، این راضی شد بعد مُرد، آن دیگری هنوز بالغ نشد از مال این، یک مقدار سهم میگیرند و چون حالا فرزند ندارند، یک چهارم مالش را کنار میگذارند تا آن یکی بالغ بشود، اگر آن یکی پسر بود، یک دوم این مال را کنار میگذارند تا او بالغ بشود، اگر بالغ شد و راضی شد این سهم ارث، مال اوست و به او میدهند و اگر بالغ شد و راضی نبود ارثی نمیبرد.
منتها شبههای اینجا هست که حالا وقتی بالغ شد و دید مال مناسبی نصیبش شده، شاید از این راه راضی بشود، این باید سوگند بدهد «أحلف» سوگند یاد کند که اینکه من به عقد راضیام نه برای اینکه این مقدار ارث را ببرم، بلکه اصلاً به این عقد راضی بودم ولو ارثی هم به ما نرسد، آنجا بله، به او میدهند، چون این در معرض تهمت است اینجا باید سوگند یاد کند.
«و لو مات الذی رضی» حالا یا زوج یا زوجه، این بالغ شد، یک، رشید شد، دو، راضی شد، سه، پس این ارکان سهگانه، نسبت به این یکی حاصل شد بعد مُرد، آن دیگری هنوز بالغ نشده است «عزل نصیب الآخر من ترکة المیت» چون اینجا فرزند ندارند، اگر آن دیگری زوج باشد یک دوم مال این را میگذارند کنار. اگر زوجه باشد یک چهارم مالش را کنار میگذارند. یک دوم یا یک چهارم مال را کنار میگذارند تا آن دیگری بالغ بشود، رشید بشود و راضی بشود. این بلوغ و رشدش که امر طبیعی است، روی رضایت او حرف است که حالا اگر برای همین مال راضی شد، این را به او نمیدهند؛ اگر برای این مال نبود، واقعاً به عقد راضی بود به او میدهند.
«عزل نصیب الآخر من ترکة المیت تربص بالحی» صبر میشود که آن دیگری که زنده است به چه صورت در میآید؟ «فإن بلغ» آن دیگری بالغ شد و رشد پیدا کرد «و أنکر» حاضر به این عقد نبود «فقد بطل العقد و لا میراث» اما اگر آن دیگری بالغ شد و رشید شد و راضی شد، باید ارزیابی بشود «و إن أجاز صح» اما «و أحلف أنه لم یدعه إلی الرضا الرغبة فی المیراث»[3] باید سوگند یاد بکند که من که به این عقد راضی هستم برای طمع ارث نیست، واقعاً راضی هستم، این را به او میدهند.
این عصاره مسئله چهارم است، منشأ آن هم روایات باب است که هم بخشی از اینها در باب نکاح آمده و بخشی از اینها هم در باب ارث. در جریان نکاح به این صورت آمده است وسائل، جلد بیستم، کتاب نکاح، صفحه 275 باب «ثُبُوتِ الْوِلَایَةِ لِلْأَبِ وَ الْجَدِّ لِلْأَبِ خَاصَّةً مَعَ وُجُودِ الْأَبِ لَا غَیْرِهِمَا عَلَی الْبِنْتِ غَیْرِ الْبَالِغَةِ الرَّشِیدَةِ وَ کَذَا الصَّبِی» روایت نهم این باب است این را مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده است «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ بُرَیْدٍ الْکُنَاسِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع» به امام باقر(علیه السلام) گفتم: «مَتَی یَجُوزُ لِلْأَبِ أَنْ یُزَوِّجَ ابْنَتَهُ وَ لَا یَسْتَأْمِرَهَا» تا چه زمانی پدر میتواند دختر را به عقد در بیاورد و از او اجازه نخواهد؟ استأمر یعنی طلب امر بکند، نظر شما چیست؟ «قَالَ إِذَا جَازَتْ تِسْعَ سِنِینَ» وقتی به نُه سالگی رسید، یعنی بالغ شد «فَإِنْ زَوَّجَهَا قَبْلَ بُلُوغِ التِّسْعِ سِنِینَ کَانَ الْخِیَارُ لَهَا إِذَا بَلَغَتْ تِسْعَ سِنِینَ» اگر قبل از نُه سالگی این را به عقد کسی درآورد این خیار دارد «قُلْتُ فَإِنْ زَوَّجَهَا أَبُوهَا وَ لَمْ تَبْلُغْ تِسْعَ سِنِینَ فَبَلَغَهَا ذَلِکَ فَسَکَتَتْ وَ لَمْ تَأَبَّ ذَلِکَ أَ یَجُوزُ عَلَیْهَا قَالَ لَیْسَ یَجُوزُ عَلَیْهَا رِضًی فِی نَفْسِهَا وَ لَا یَجُوزُ لَهَا تَأَبٍّ وَ لَا سَخَطٌ فِی نَفْسِهَا حَتَّی تَسْتَکْمِلَ تِسْعَ سِنِینَ وَ إِذَا بَلَغَتْ تِسْعَ سِنِینَ» آن رضا و قبول او قبل از نُه سالگی اثر ندارد، نکول او قبل از نُه سالگی اثر ندارد باید نُه سالش تمام شود تا قبول و نکول او، امضا و رد او اثر داشته باشد لذا فرمود: «لَا یَجُوزُ لَهَا تَأَبٍّ» ابای او و سخط او «وَ لَا سَخَطٌ فِی نَفْسِهَا حَتَّی تَسْتَکْمِلَ تِسْعَ سِنِینَ وَ إِذَا بَلَغَتْ تِسْعَ سِنِینَ جَازَ لَهَا الْقَوْلُ فِی نَفْسِهَا بِالرِّضَا» یک «وَ التَّأَبِّی» دو، اختیار دارد، پس این عقد صحیح است منتها خیاری است «وَ جَازَ عَلَیْهَا بَعْدَ ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ تَکُنْ أَدْرَکَتْ مُدْرَکَ النِّسَاءِ» مثلاً به عادت نرسید، «قُلْتُ أَ فَتُقَامُ عَلَیْهَا الْحُدُودُ وَ تُؤْخَذُ بِهَا وَ هِیَ فِی تِلْکَ الْحَالِ وَ إِنَّمَا لَهَا تِسْعُ سِنِینَ وَ لَمْ تُدْرِکْ مُدْرَکَ النِّسَاءِ فِی الْحَیْضِ قَالَ «نَعَمْ» چون بالغ شد، احکام شرعی بر او بار است «نَعَم إِذَا دَخَلَتْ عَلَی زَوْجِهَا وَ لَهَا تِسْعُ سِنِینَ ذَهَبَ عَنْهَا الْیُتْمُ وَ دُفِعَ إِلَیْهَا مَالُهَا وَ أُقِیمَتِ الْحُدُودُ التَّامَّةُ عَلَیْهَا وَ لَهَا» اگر او شکایت کرد، حد به نفع او اقامه کرد، علیه او شکایت شد، حد علیه او اقامه میشود.
«قُلْتُ فَالْغُلَامُ یَجْرِی فِی ذَلِکَ مَجْرَی الْجَارِیَةِ فَقَالَ یَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ الْغُلَامَ إِذَا زَوَّجَهُ أَبُوهُ وَ لَمْ یُدْرِکْ کَانَ بِالْخِیَارِ إِذَا أَدْرَکَ وَ بَلَغَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً» که بلوغ او این است که پانزده سالگیش تمام بشود «أَوْ یُشْعِرُ فِی وَجْهِهِ» شَعر و مویی در صورت او پیدا شود «أَوْ یُنْبِتُ فِی عَانَتِهِ قَبْلَ ذَلِکَ قُلْتُ فَإِنْ أُدْخِلَتْ عَلَیْهِ امْرَأَتُهُ قَبْلَ أَنْ یُدْرِکَ» تا این مبسوط است تا میرسد به اینجا که اینها مربوط به فروع ما نیست.
تتمه این روایت این است: «وَ لَا یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَرُدَّ عَلَی أَبِیهِ مَا صَنَعَ وَ لَا یَحِلُّ لَهُ ذَلِکَ قُلْتُ فَإِنْ زَوَّجَهُ أَبُوهُ وَ دَخَلَ بِهَا وَ هُوَ غَیْرُ مُدْرِکٍ أَ تُقَامُ عَلَیْهِ الْحُدُودُ وَ هُوَ فِی تِلْکَ الْحَالِ قَالَ أَمَّا الْحُدُودُ الْکَامِلَةُ الَّتِی یُؤْخَذُ بِهَا الرَّجُلُ فَلَا وَ لَکِنْ یُجْلَدُ فِی الْحُدُودِ کُلِّهَا عَلَی قَدْرِ مَبْلَغِ سِنِّهِ» این تعزیر میشود «یُؤْخَذُ بِذَلِکَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً».[4]
در این روایت اول باب یازده یعنی جلد 26 صفحه 219 مرحوم کلینی «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ» با بود این بزرگواران خود سهل مشکلی ندارد «وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ غُلَامٍ وَ جَارِیَةٍ زَوَّجَهُمَا وَلِیَّانِ لَهُمَا وَ هُمَا غَیْرُ مُدْرِکَیْنِ قَالَ فَقَالَ النِّکَاحُ جَائِزٌ» یعنی نافذٌ «أَیُّهُمَا أَدْرَکَ کَانَ لَهُ الْخِیَارُ فَإِنْ مَاتَا قَبْلَ أَنْ یُدْرِکَا فَلَا مِیرَاثَ بَیْنَهُمَا وَ لَا مَهْرَ إِلَّا أَنْ یَکُونَا قَدْ أَدْرَکَا وَ رَضِیَا قُلْتُ فَإِنْ أَدْرَکَ أَحَدُهُمَا قَبْلَ الْآخَرِ قَالَ یَجُوزُ ذَلِکَ عَلَیْهِ إِنْ هُوَ رَضِیَ قُلْتُ فَإِنْ کَانَ الرَّجُلُ الَّذِی أَدْرَکَ قَبْلَ الْجَارِیَةِ وَ رَضِیَ النِّکَاحَ ثُمَّ مَاتَ قَبْلَ أَنْ تُدْرِکَ الْجَارِیَةُ أَ تَرِثُهُ» آیا این جاریه ارث میبرد؟ «قَالَ نَعَمْ» اما «یُعْزَلُ مِیرَاثُهَا مِنْهُ» یعنی سهم الإرث این زن از مال این شوهر جدا میشود «حَتَّی تُدْرِکَ وَ تَحْلِفَ بِاللَّهِ مَا دَعَاهَا إِلَی أَخْذِ الْمِیرَاثِ إِلَّا رِضَاهَا بِالتَّزْوِیجِ» فرق نمیکند البته، حالا چه مرد بمیرد زن بخواهد ارث ببرد چه زن بمیرد مرد بخواهد ارث ببرد. اگر یکی قبلاً بالغ شد، یک، و رشید شد، دو، و به عقد راضی شد، سه، نسبت به او تام است، چون عقد ممکن است از یک طرف لازم باشد از یک طرف جائز و بعد مُرد، یعنی بالغ شد و رشید و راضی شد و مُرد و دیگری آن زوجش که پسر بچه بود هنوز بالغ نشد، چون او زودتر بالغ میشود به نُه سالگی، این بلوغش تا پانزده سالگی طول میکشد. پسر بالغ شد و رشید و حالا راضی شد، وقتی راضی شد یک مال رایگانی به دست او میرسد، او باید سوگند یاد کند که اینکه من راضی هستم به خاطر عقد راضی هستم نه برای اینکه مال به من برسد، هر کدام از این دو طرف باشد باید سوگند یاد کنند. «وَ تَحْلِفَ بِاللَّهِ مَا دَعَاهَا إِلَی أَخْذِ الْمِیرَاثِ إِلَّا رِضَاهَا بِالتَّزْوِیجِ» او باید سوگند یاد کند که اگر میراث هم نبود من راضی بودم. «ثُمَّ یُدْفَعُ إِلَیْهَا الْمِیرَاثُ وَ نِصْفُ الْمَهْرِ» میراث بتمامه داده میشود برای اینکه آمیزش شرط نیست، نصف مهر داده میشود برای اینکه آمیزش شرط است. مَهر اگر جدایی قبل از آمیزش باشد نصف المهر شرط است و اما در میراث تمام میراث را میبرد.
«قُلْتُ فَإِنْ مَاتَتِ الْجَارِیَةُ وَ لَمْ تَکُنْ أَدْرَکَتْ أَ یَرِثُهَا الزَّوْجُ الْمُدْرِکُ قَالَ لَا» اگر آن دختر قبل از بلوغ بمیرد، این عقد را امضا نکرده است «لِأَنَّ لَهَا الْخِیَارَ إِذَا أَدْرَکَتْ» او اگر بالغ میشد حق انتخاب داشت حالا که بالغ نشد تا انتخاب بکند و مُرد، این زوجیت محقق نشده از طرف او «قُلْتُ فَإِنْ کَانَ أَبُوهَا هُوَ الَّذِی زَوَّجَهَا قَبْلَ أَنْ تُدْرِکَ قَالَ یَجُوزُ عَلَیْهَا تَزْوِیجُ الْأَبِ وَ یَجُوزُ عَلَی الْغُلَامِ وَ الْمَهْرُ عَلَی الْأَبِ لِلْجَارِیَةِ»[5] چون او این کار را کرده ولایت داشت، عهدهدار همه این خسارتها خواهد بود.
بنابراین این تقسیمبندی که مرحوم محقق کرده به استناد این دو تا باب است: هم در باب نکاح، روایت آمده و هم در باب ارث.
«و الحمد لله رب العالمین»