جلسه درس اخلاق (1398/07/04)
اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
«الحمد للّه ربّ العالمين و صلّي اللّه علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيت اللّه في العالمين بِهم نَتولّيٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلي اللّه».
«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اُجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام) وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ(عليه السلام)».[1]
مقدم شما بزرگواران، برادران و خواهران ايماني را گرامي ميداريم ايام پربرکت دفاع مقدس را ارج مينهيم براي شهداي نظام اسلامي طلب مغفرت ميکنيم و براي بيماران و جانبازان درخواست شفا داريم.
بحثهاي روز پنجشنبه به عنوان بحثهاي اخلاق در شرح نهج البلاغه خلاصه ميشد. مستحضريد که اخلاق در عين حال که از فقه تا حدودي جداست اما يک پيوند ناگسستني با فقه دارد. در بحثهاي فقهي مثلاً ميگويند فلان جا وضو واجب است، فلان جا وضو مستحب؛ اگر براي نماز باشد وضو لازم است و اگر براي زيارت باشد يا ورود به مسجد باشد يا قرائت قرآن باشد و مانند آن ميگويند وضو مستحب است. واجب بودن وضو يا مستحب بودن وضو حکم فقهي است؛ اما همين حکم فقهي در مسائل اخلاقي حضور و ظهور دارد. ميگويند اگر کسي وضو گرفته براي نماز آماده شد در عين حال ظلمي کرد ستمي نسبت به کسي روا داشت يا دروغ گفت مستحب است دوباره وضو بگيرد.[2] دروغ گفتن يک کار خلاف اخلاقي است ستم کردن کار خلاف اخلاقي است اين کار خلاف اخلاقي يک پيوند ناگسستني با فقه دارد. شما در بحثهاي استحباب وضو که مرحوم صاحب وسائل در وسائل نقل کرد ملاحظه بفرماييد که کجا وضو مستحب است يکي از موارد استحباب وضو اين است کسي که وضو دارد آماده نماز هست ولي از کسي غيبت کرده يا يک ستمي روا داشت يا يک دروغي گفته، مستحب است دوباره وضو بگيرد تا از هر نظر طيب و طاهر باشد.[3]
بحثهاي ما در کتاب شريف نهج البلاغه به کلمات نوراني آن حضرت رسيد. تا کلمه 72 از کلمات قصار آن حضرت تقريباً شرح شد، اما کلمه هفتاد و سوم اين است که «قَالَ عليه السلام: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً [فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ] فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم»؛ اين عصاره کلمه 73 است.
اين يکي از کلمات و جملههاي نوراني حضرت امير است که براي فرزندشان فرمودند. اين کتاب شريف تمام نهج البلاغة عهدهدار همين بحثهاست اين را حضرت جداگانه نفرمود، اين يک جملهاي است از جملههاي مفصل و طولاني آن نامه مبسوط. آنچه در الآن در آموزش و پرورش مطرح است همانند چيزي است که در حوزهها مطرح است و گاهي هم در دانشگاهها. ما در حوزه پنج روز درس فقه و اخلاق و مسائل کلامي و اينها را داريم به عنوان تعليم. روز پنجشنبه هم يک جلساتي است به عنوان اخلاق. معناي آن اين نيست که ما يک تعليمي داريم و يک تربيتي، مرزشان جداست. آنچه ما مبتلاييم مثل آنچه آموزش و پرورش مبتلاست، اين توسعه تعليم است نه تربيت. تربيت يک اصل است، تعليم يک اصل است آنچه در آموزش و پرورش مطرح است مثل چيزي است که ما در حوزه داريم. ما تعليم را توسعه داديم نه اينکه در کنار تعليم، تربيت پيدا کرديم.
اين يک مطلب عميق علمي است و آن اين است که تربيت با گفتن نيست با شنيدن نيست. يک انسان پاک وقتي دارد حرکت ميکند مينشيند ميآموزد حرف ميزند، اين از دهنش نور درميآيد اين ميشود تربيت؛ اين چه کاري به درس دارد؟ ما تعليم را توسعه داديم نه در قبال تعليم تربيت پيدا کرديم، نه در قبال تعليم درس اخلاق؛ درس اخلاق است تعليم است چه کار به آن دارد؟ اگر کسي يک آدم نوراني را ببيند و چشم و گوش داشته باشد، ممکن نيست جذب نشود.
غرض اين است که اخلاق يعني اخلاق! درس يعني درس! تربيت يعني تربيت! تعليم يعني تعليم! الآن حوزهها تعليم را توسعه دادند در روزهاي پنجشنبه که مثلاً درباره قرآن يا نهج البلاغه يا سيره ائمه(عليهم السلام) بحث ميشود؛ همين معنا هم در آموزش و پرورش است که تعليم را توسعه ميدادند. يک وقتهاي در ايام هفته درس رياضي و فيزيک و شيمي و تاريخ و مانند آن ميدهند، برنامههاي ديگری هم دارند که سيره ائمه را ميگويند ياد ميدهند؛ اما اگر کسي ﴿وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ﴾؛[4] يک انسان طيب و طاهري که ائتسا کند به وجود مبارک وليّ عصر آن ميشود تربيت.
ما در زيارت آل يس چه کار ميکنيم؟ به وجود مبارک حضرت عرض ادب ميکنيم. چه ميگوييم؟ ميگويم آن وقتي که مينشيني سلام بر تو! آن وقتي که بلند ميشوي سلام بر تو! «اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ»؛ آن وقتي که مينشيني سلام بر تو؛ يعني نشستن تو آموزنده است. آن وقتي که بلند ميشوي سلام بر تو؛ يعني قيام تو آموزنده است. نه بيراهه ميروي نه راه کسي را ميبندي. اگر مينشيني درست مينشيني «اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ»؛[5] ما بايد بدانيم اخلاق يعني اخلاق! درسها هم يعني درسها! توسعه درس و توسعه علم، اخلاق نيست.
اين بيان نوراني را وجود مبارک حضرت امير با اين جمله نوراني مشخص فرمود؛ فرمود: پسرم! اگر معلم شدي، پيشنماز شدي، هر سِمتي پيدا کردي، در صدد اين هستي که جامعه را اصلاح کني تو امام هستي «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً»؛ قبلاً خود را بساز:
دلا خود را در آيينه چو کژ بيني هر آيينه ٭٭٭ تو کژ باشي نه آيينه، تو خود را راست کن اول[6]
فرمود پاک باش. اين چنين نيست که گوش و چشم همه بسته باشد البته خيليها هستند که چشم درونيشان گوش درونيشان، شامه درونيشان باز است؛ وقتي ببينند يک آقايي که حرفش مطابق با عملش نيست، اين بدبوست اين بوي بد را استشمام ميکند؛ همه مردم شامه بسته نيستند.
اين بيان نوراني پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) برای ملائکه نيست فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ»؛ اگر يک وقت لغزشي داريد فوراً استغفار کنيد، چرا؟ براي اينکه گناه بدبوست يک لاشه بدبوست، اگر يک لاشه بدبويي در جيب آدم باشد به هر حال بويش را ديگران استشمام ميکنند. يک وقت سؤال اين است که اگر استغفار کنيد گناهتان با استغفار بخشوده نشد در قيامت کيفر ميبينيد، اين تعليم است. يک وقت ميفرمايد: «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحَنَّكُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوب»؛[7] با استغفار خودتان را معطر کنيد وگرنه بويِ بد گناه شما را رسوا ميکند يک وقت سر از اختلاس و نجومي در ميآيد يک وقت آدم رسوا ميشود اين کاري به تعليم ندارد.
آنجا که ميفرمايد استغفار کنيد براي اينکه در قيامت حساب و کتاب را بررسي ميکنند اين تعليم است؛ اما آنجا که ميفرمايد خودت را معطر کن، اين تربيت است. يک انسان طيب و طاهر با عطر است با نور است: ﴿وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ﴾؛ «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ»؛ معطر است؛ منتها آنها که شامهشان باز است استشمام ميکنند همين! آنها که شامهشان بسته است بوي بد را استشمام نميکنند بوي خوب را هم استشمام نميکنند. فرمود کسي که معلم شد، بايد قبل از اينکه به ديگران چيز ياد بدهد، خود را طيّب و طاهر کند، يک؛ با طيب و طاهر شدن، ديگران را تعليم کند، دو؛ آن وقت اين الفاظي که ميگويد اين الفاظ ترجمه آن است، نه اينکه اين الفاظي که معلم ميگويد اين عين علم باشد، اينها ترجمه آنهاست. اين آقا طيّب و طاهر است و با طِيب و طهارت سخن ميگويد قبل از اينکه ديگران را مطهر کند خود را تطهير ميکند، قبل از اينکه به ديگران عطر بدهد خود را معطر ميکند، بعد شروع ميکند به عطر دادن.
اين بيان نوراني حضرت امير است که فرمود: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً» حالا فرق نميکند که يا امام جماعت است يا امام جمعه است يا امام کلاس است، چون معلم به هر حال امام است. «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً [فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ] فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ»؛ اول خود را تطهير کند؛ بعد حالا که ميخواهد ديگران را تطهير کند، چگونه؟ سخنراني کند؟ درس بگويد؟ يا از راه عمل جامعه را تطهير و تطييب کند؟ «وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ»؛ اينکه بزرگان، مثل شيخ اشراق و ديگران از بعضي از نصوص استفاده کردند ميگفتند: «من لا ينفعک لحظه لا ينفعک لفظه» همين است.[8] فرمودند آن عالمي که ديدار او شما را عوض نکند لفظش هم عوض کننده نيست. «من لم ينفعک لحظه لم ينفعک لفظه»؛ کسي که رفتارش عوض کننده نيست گفتارش چگونه اثر ميگذارد؟ آن بيانات را از همين جا استفاده کردند «وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ».
غرض اين است که «هاهنا امران»: يکي تعليم است يکي تربيت. برنامه تربيتي داشتن اين توسعه تعليم است نه تربيت. تربيت با عمل است، تعليم با لفظ و گفتار و شنيدار و مانند آن است، يکي وقت انسان فيزيک و شيمي تدريس ميکند زمينشناسي تدريس ميکند آسمانشناسي تدريس ميکند؛ يک وقت امامشناسي تدريس ميکند، سيره امام را ميگويد، قرآن را تفسير ميکند همه اينها تعليم است. اين توسعه تعليم غير از تهذيب است، غير از تربيت است. تربيت يک عمل فعلي است؛ يعني معلم طرزي بايد باشد که عطر پراکنده کند همين! «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحَنَّكُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوب»، «وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ».
اگر کسي تلاش و کوشش کرد که «خود را راست کن اول»، اين به اجلال و تکريم احق از آن است که ديگران را با لفظ عالم کند: «وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم»؛ چون اين کار، کار آساني نيست. جهاد با نفس معنايش همين است. يک جنگ داخلي است. جهاد، مبارزه کردن است و تلاش و کوشش است. انسان در ميدانِ جنگ بيرون سه حال دارد يا پيروز ميشود يا شهيد ميشود يا اسير. در جنگ بيرون که جهاد اصغر است. در جنگ درون هم همين طور است؛ يا پيروز ميشوئد يا شهيد ميشود يا اسير. در جنگ بيرون که سه حال دارد وضعش روشن است اما در جنگ درون که با هوس ميجنگد، تو چرا بالاتري؟ به تو چرا نرسيد؟ از اين حرفها که هر لحظه اين خاطرات تلخِ بدخيم مزاحم آدم است. روح انسان اگر قوي و مقتدر باشد و اين آلودگيها را تطهير کند که «إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَي»،[9] در بيانات نوراني حضرت امير است فرمود من با رياضت اين هوسها را رام کردم، ديگر اينها از من چيزي نميخواهند اين ميشود فاتح و اگر در ميدان مبارزه با نفس، چهار جا پيروز شد، چهار جا شکست خورد، چهار تا تير زد چهار تا تير خورد، چهار جا هوس را خام کرد، چهار جا هوس او را رام کرد ولي تسليم نشد، در اين گير و دار بود، در تيراندازي بود؛ اين همان است که در ميدان مبارزه شهيد است. اينکه ميبينيد در روايات ما دارد: «مَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً»،[10] براي اينکه تسليم نشد، به هر حال پيروز هم نشد، اما شهيد شد. چهار تير زد چهار تير هم خورد. يک وقت است که نه، اسير ميشود، تسليم ميشود.
«فهاهنا امران»: يکي اينکه در جهاد اصغر مبارزاني که وارد صحنه شدند سه قسم هستند: يا فاتح هستند يا شهيد هستند يا اسير. در ميدان مبارزه با نفس و خواستههاي نفس هم اين چنين است يا فاتحاند يا شهيدند يا اسير. حداکثر تلاش ما اين است که بايد فاتح باشيم، آن خيلي کم است که انسان به تمام خواستههاي نفس مسلط بشود فرمود: «إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَي»، اين بيان نورانی حضرت امير است که چيزي بر خلاف رضاي حق، اين نفس او قدرت ندارد از او طلب کند. اما اکثري پيروان اهل بيت(عليهم السلام) شهيدند. اين روايات که دارد: «مَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً»؛ يعني چهار تا معصيت کرده، چهار تا اطاعت کرده، چهار تير زده، چهار تا تير خورده، به هر حال تسليم نشد دين خود را حفظ کرد. اين «مَاتَ شَهِيداً»، ثواب شهيد را دارد و اگر ـ خداي ناکرده ـ تسليم شد، مثل اينکه کسي بگويد من هر چه بخواهم ميکنم هر چه بخواهم ميگويم؛ اين سخنگوي ابليس است. اين در خطبه هفت نهج البلاغه که قبلاً مبسوطاً بحث شد اين است که اول شيطان وارد ميشود به عنوان وسوسه وارد صحنه دل ميشود دل مثل کعبه است، از هر جاي کعبه که انسان نميتواند وارد بشود دري دارد. حضرت فرمود اين وارد صحنه نفس ميشود، دور کعبه دل طواف ميکند؛ اين آيه دارد: ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾;[11] يعني اين حرامي لباس احرام پوشيده حالا دارد دور کعبه دل طواف ميکند منتظر است چه موقع در کعبه باز شود که برود داخل. مردان الهي ميبينند اين حرامي است، آمده وارد مسجد الحرام دل شده، دور کعبه دل دارد طواف ميکند منتظر است که از راه در دل وارد کعبه دل بشود ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾; اينها بصير و بينا هستند ميدانند اين حرامي است، اين خيال، اين وسوسه، اين پيشنهاد اين طرحي که الآن مدام در درون دل وزوز ميکند اين حرامي است: ﴿تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾؛ با استعاذه، شيطان را از حرم دل طرد ميکنند. ﴿وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه﴾[12] اين «اعوذ بالله» نه يعني بگوييد «اعوذ بالله» البته گفتن «اعوذ بالله» ذکر است ثواب دارد حرفي در آن نيست؛ اما يعني پناه ببريد. در اين ايام جنگ که ميگفتند آژير خطر را شنيديد به پناهگاه برويد يعني چه؟ معنايش اين نيست هر وقت آژير خطر را شنيديد در همين خيابان بايستيد بگوييد من ميخواهم به پناهگاه بروم اين که پناه بردن نيست يعني پناهنده بشويد. اگر وسوسهاي در انسان پيدا شد که فلان جا را نگاه بکند، فلان زن را نگاه بکن، فلان کار را بگير، فلان روميزي را بگير، فلان زيرميزي را بگير، فلان اختلاس را بکن، فلان نجومي را بگير، اين آژير خطر است. در چنين حالي برو در پناهگاه، نه اينکه بگو «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم»، اين گفتن که پناهگاه رفتن نيست. انسان به سرعت خودش را به پناهگاه توحيد ميرساند و از شرّ اين نجات پيدا کند. ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ﴾، ميفهمند اين حرامي است، يک؛ لباس احرام پوشيده، دو؛ دور کعبه دل ميگردد، سه؛ منتظر است دل چه موقع باز بشود، چهار؛ تا وارد دل بشود، پنج؛ اما اگر ـ معاذالله ـ کسي بيگانه بود از اينها غفلت داشت ـ اين در خطبه هفت مفصل گذشت ـ وارد صحنه دل ميشود وارد صحنه دل که شد فوراً تخمگذاري ميکند. وقتي تخمگذاري کرد اينها را تبديل به جوجه ميکند. وقتي تبديل به جوجه کرد اين جوجهها را ميپروراند کلّ صحنه دل ميشود آشوب وقتي وارد شد: «بَاضَ»؛ يعني اول بيضه ميگذارد، تخمگذاري ميکند، يک؛ «وَ فَرَّخَ»، «فرخ و فرّوخ است جوجه»،[13] اين فرخ و فرّوخ اين دو تا کلمه درباره جوجه است، اين جوجهها را ميگويند فرخ و فرّوخ است. «فرخ و فرّوخ است جوجه» که در نصاب آمده است. اول «بَاضَ» بيضه و تخمگذاري ميکند بعد «وَ فَرَّخَ» اينها تبديل به جوجه ميکند. وقتي جوجه کرد «دَبَّ وَ دَرَجَ» در صحنه دل آشوب است. اين شخص نه دو رکعت نماز با حال ميخواند، نه يک روز روزه باحال ميگيرد، چرا يک عده ميگويند ما هر وقت ميخواهيم نماز بخوانيم حضور قلب نداريم حواس ما جمع نيست؟ مثل يک کتابخانهاي که بچههاي زيادي بيايند و آشوب بکنند اصلاً جاي درس خواندن نيست، جاي مطالعه کردن نيست. اين قدر خاطرات تلخ آمده اين را نگاه کرده، آن را گرفته، آن مشکوک را خورده، آن مشکوک را برده، «دبّ» دابّه يعني چه؟ به چه چيزي ميگويند دابّه؟ اينکه ميجنبد اين خاطرات شده دابّه. حالا اين جوجهها بزرگ شدهاند «دَبَّ وَ دَرَجَ» اين دبيب دارد تلاش و کوشش دارد رفت و آمد دارد درجه درجه دارد، تدرّج دارد، کلّ صحنه را گرفته است.
وقتي کلّ صحنه را گرفته، ميشود سخنگوي او؛ صاحب اختيار شد وليّ او شد. انسان که حرف ميزند سخنگوي اوست «فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِم»؛[14] چقدر اين بيان لطيف و عميق است! يعني انسان ميگويد اما سخنگوي اوست، حرف خودش را نميزند، حرف فطرت خودش را نميزند حرف اين غاصب را ميزند. نگاه ميکند اما همان شيطان نگاه ميکند اما با چشم اين نگاه ميکند، اين چشم ميشود چشم شيطاني، اين زبان ميشود زبان شيطاني، اين دست و پا ميشود دست و پاي شيطاني. «فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِم» اين شخص ميشود شيطان متحرک.
اگر کسي اينها را ارزيابي کرد و خودش را نجات داد؛ چون جهاد نفس است، اين تلاش و کوشش خيلي سخت است. فرمود اين به إجلال سزاوارتر است. إجلال يعني تکريم، غير از تجليل است، تجليل به معناي تکريم نيست. تجليل يعني جُلّ؛ جُل يعني همان چيزي که به اسب ميدهند. «جَلَّلَ الفَرَس» يعني «کَساهُ بِالجُلّ». در دعاها هم که هست تجليل به معناي ستر است نه به معناي تکريم «وَ جَلِّلْنِي بِسِتْرِكَ»؛[15] مرا تجليل کن به پوشيدنت؛ يعني آن جُل عفو، جُل گذشت، اين را بر من بپوشان. پس «جَلَّل زيداً» يعني «سَتَرَهُ بکذا» نه «أکرمَهُ». اما إجلال يعني تکريم.
فرمود اگر کسي خود را بياراست اول، اين به إجلال سزاوارتر از آن است که ديگران را دارد ياد ميدهد چون ديگران را ياد دادن يا تعليم يا تربيت، سخت نيست، مبارزه نيست، جهاد نيست؛ اما اين کار جهاد است. آن خواستههاي نفس از يک طرف، خواستههاي عقل از طرف ديگر، يک جنگ دروني است. اگر کسي در اين جنگ پيروز شد، به إجلال سزاوارتر از آن است که ديگران را دارد راه ميبرد. «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً [فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ] فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ»؛ اين مطلب اول گذشت. حالا ميخواهد ديگران را تعليم کند، چگونه تعليم کند؟ يعني قبل از اينکه درس بگويد، روش او، منش او، سيره او، سريره او و سنت او نوراني باشد. «وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ». بعد فرمود اگر چنين کسي پيدا شد، همه معلمان را البته آدم بايد گرامي بدارد ولي اين چون معلم خودش است جان کَند تا در اين صحنه پيروز شد «وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم»؛ چون کار، کار سختي نيست چون «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا»[16] احمز آن اين است که انسان مرتّب تيراندازي کند و هيچ نخوابد؛ چه شب و چه روز، هميشه مواظب باشد که:
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب ٭٭٭ تا در اين پرده جز انديشه او نگذارم[17]
اين خيلي تلاش و کوشش ميخواهد.
اميدواريم که ذات اقدس الهي به برکت قرآن و عترت به همه شما بزرگواران و همه کساني که مشمول دعاي وليّ عصرند، يعني پيروان قرآن و عترتاند سعادت و سيادت دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد.
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
خطر بيگانگان مخصوصاً استکبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان!
پروردگارا تو را به قدرتت، امنيتت، عنايتت، لطف و صفا و کرامتت، اقتصاد مملکت امنيت مملکت آرامش مملکت آسايش مملکت، صلاح مملکت فلاح مملکت را در سايه وليات تأمين بفرما!
جوانان ما را مشمول دعاي ويژه آن حضرت قرار بده!
امر ازدواج آنها را به حق قرآن و عترت تسريع بفرما!
خطر بيگانگان را به خود آنها برگردان!
غده بدخيم طلاق را از جامعه اسلامي برطرف بفرما!
اين کشور وليّ عصر را مشمول ادعيه خاص آن حضرت بفرما!
و اين عزيزان را به ويژه مورد دعاي ويژه آن حضرت قرار بده!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. مصباح المتهجد، ج2، ص772.
[2]. وسائل الشيعة، ج10، ص34؛ النوادر(للأشعري)، ص24.
[3]. وسائل الشيعة، ج1، ص382 ـ386.
[4]. سوره انعام، آيه122.
[5]. الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسي)، ج2، ص493.
[6]. مولوی، ديوان شمس، غزل شماره1337.
[7]. وسائل الشيعة، ج16، ص70.
[8]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص39؛ «مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُهُ».
[9]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), نامه45.
2. جامع الأخبار(للشعيري)، ص166.
[11]. سوره اعراف، آيه201.
[12]. سوره اعراف، آيه200؛ سوره فصلت، آيه36.
[13]. نصاب الصبيان، ص16؛ «فرخ و فرُّوجست جوجه بيضه تخم مرغ و خود ٭٭٭ چون عنب انگور و تين انجير و کمّئری مرود».
[14]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه7.
[15]. الصحيفة السجادية، دعای31.
1. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج67، ص191.
[17]. ديوان حافظ، غزل شماره324.