جلسه درس اخلاق (1398/04/20)
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد(صلّی اللّه عليه و آله و سلّم) و اهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيت الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
مقدم شما بزرگواران علما فضلا اساتيد، محترمين دماوند و غير دماوند را گرامي ميداريم و دهه پُربرکت کرامت را به همه شما تهنيت عرض ميکنيم. ميلاد پُربرکت امام هشتم را به جهان اسلام و حوزه تشيع و ايران اسلامي و انقلابي و شما بزرگواران تبريک عرض ميکنيم. فرصت کرامتيابي اين ايام را مغتنم ميشماريم.
کرامتي که از اول ذيقعده تا يازده ذيقعده ادامه دارد، درس فرشتگي به آدم ميدهد. در هفته قبل به عرض شما رسيد! کرامت از اوصاف برجسته ملائکه است. در سوره «انبياء» خدا فرشتهها را به کِرام معرفي کرد: ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾.[1] در زيارت جامعه امام هادي(سلام الله عليه) اهل بيت عصمت و طهارت همانند ملائکه به کرامت موصوف شدند. در زيارت جامعه اين ذوات قدسي عرض ميکنيم: «وَ عِبَادِهِ الْمُكْرَمِينَ الَّذِينَ ﴿لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون﴾».[2] مسير نزول قرآن را فرشتگان کِرام به عهده دارند، ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ﴾ بر عهده دارند، ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[3] يعني اين قرآن از مسير کرامت آمده است.
مستحضريد قرآن از نازل شد، باران هم از خدا نازل شد؛ منتها نزول قرآن به نحو تجلّي است و نزول باران به نحو تجافي. فرق اين دو امر آن است که در تجافي چيزي که در بالاست در پايين نيست، چيزي که در پايين است در بالا نيست. باران مادامي که در فضاست روي زمين نيست و وقتي به زمين افتاده در فضا نيست، اين به نحو تجافي است. اما قرآن وقتي نازل شد به نحو تجلّي است. قرآن را خدا آويخت نه انداخت. باران را به زمين مياندازد ميشود تجافي قرآن را خدا به زمين نيانداخت به زمين آويخت؛ يک طرف قرآن به دست ذات اقدس الهي است که در حديث ثقلين آمده، در ساير احاديث آمده. اينکه به ما گفتند: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً﴾،[4] به اين طناب تمسک کنيد براي اينکه اين طناب به يک جاي بلندِ مستحکم بسته است. اگر طناب در کنار يک مغازهاي افتاده باشد مشکل خودش را حل نميکند، اين اعتصامي ندارد. اعتصام به آن حبلي سودآور است که به دست حکيمي بسته باشد. اگر قرآن کريم را خدا نازل کرد يعني آويخت و اگر باران را نازل کرد يعني انداخت و اگر ليله قدر، ليله نزول قرآن است يعني ليله اعتصام به حبل آويخته است و نه انداخته.
مهمترين بياني که ذات اقدس الهي درباره قرآن کريم دارد، در سخنان نوراني امام هشتم علي بن موسي الرضا المرتضي(عليه و علي آبائه و ابنائه آلاف التحية و الثناء) آمده که حضرت اين معارف را بهره همه، مخصوصاً ايرانيها قرار داد. وجود مبارک امام رضا(عليه السلام) وقتي وارد ايران شد، مکتب تشيع را به همراه خود آورد. مستحضريد که ايران را غدير فتح نکرد سقيفه فتح کرد. اجداد ما از غدير باخبر نبودند از اهل بيت باخبر نبودند. بسياري از ايرانيهاي صدر اسلام، اهل سقيفه درآمده بودند، معلقاتشان اين است. وقتي وجود مبارک امام رضا از يک طرف، سيد عبدالکريم حسني از طرف ديگر، امام احمد بن موسي از طرف ديگر، فاطمه معصومه(صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين) از طرف ديگر آمدند، برکت غدير آمد اجداد ما شيعه شدند، وگرنه فخر رازي از اهل همين تهران است که سنّي است، ساير علماء از همين منطقه هستند که سنّي هستند، اجداد ما به برکت امام هشتم شيعه شدند لذا ما ايام کرامت را ايام تشيع ميدانيم، ايام فرشتهشدن ميدانيم. اجداد ما را اينها نجات دادند يعني دهه کرامت نجات داد، وگرنه پدران ما و نياکان ما غير از تيم و عدي قبيلهاي را نميشناختند، بنيهاشم را نميشناختند، اهل بيت را نميشناختند. مگر آن روز ممکن بود کسي باخبر باشد با جريان بسته آن روز. وجود مبارک امام هشتم وقتي وارد سرزمين خراسان شد سؤال شد که مسئله مهم در اينجا چيست؟ عرض کردند مسئله امامت و خلافت است. حضرت فرمود: اينها از خلافت و امامت چه خبري دارند؟! اينها چه ميدانند امامت چيست؟! اينها چه ميدانند خلافت چيست؟! آن سخنراني نوراني را که مرحوم کليني نقل کرد ديگران هم نقل کردند از وجود مبارک امام هشتم به ما رسيده است فرمود: «اَلإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَد»، «وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِينَ فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا وَ أَيْنَ يُوجَدُ مِثْلُ هَذَا»؛[5] امام ستاره آسمان است، با دست کسي نميتواند به آسمان دستدرازي کند و ستاره را بگيرد يا مسح کند. مگر امامت را ميشود شناخت؟! مگر ولايت را ميشود بدون غدير شناخت؟! مگر حقيقت امامت يک امر انتصابي است؟!
مستحضريد اين ادعيه چند قسم است: بعضي از اين ادعيه فقط طلب مغفرت است طلب گشايش زندگي است حل حاجت است اينهاست، بعضي از اين ادعيه مسائل کلامي است مسائل فلسفي است مسائل اعتقادي است مسائل عميق علمي است. فهميدن بعضي از اين ادعيه قويتر و غنيتر از مسئله: «لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ»[6] استصحاب است، آن را با هفت يا هشت سال درس خواندن ميشود فهميد، اما بعضي از ادعيه را با هفت يا هشت سال درس خواندن يقيناً نميشود فهميد. آن دعاهاي ماه رجب از همين قبيل است. اين دعايي که به ما آموختند وقتي بعد از نماز ميخواهيد دعا کنيد يا در غير حالت نماز دعا کنيد بگوييد: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ، اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ، اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»،[7] اين نظير روايتهاي «رُفِعَ ... مَا لايَعْلَمُونَ»[8] و امثال ذلک نيست که با هفت يا هشت سال درس خواندن حل بشود.
آيا مسئله امامت انتصابي است يا انتخابي؟ آيا امام را مردم انتخاب ميکنند که آنها ميگويند يا امام عهد خداست امامت عهد خداست که خدا ميگويد؟ ما ميگوييم امامت عهد خداست و خدا بايد عطا کند چه اينکه به خليل حق فرمود: ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾؛[9] اينکه ميخوانيم ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ بايد بدانيم که اين عهد فاعل «ينال» است يعني امامت عهد من است ميثاق من است حکم من است فرمان من است. اين فرمان بايد از بالا صادر بشود اين سِمَت الهي است، سِمَت مردمي نيست. امامت انتخابي نيست تا مردم به کسي رأي امامت بدهند؛ امامت انتصابي است، چرا؟ چون خود ائمه از طرف ذات اقدس الهي فرمودند اگر کسي بخواهد امام را بشناسد بايد پيغمبر را بشناسد، اگر بخواهد پيغمبر را بشناسد بايد خدا را بشناسد، چرا؟ چون امامت جانشيني نبوت است خلافت نبي است؛ اگر کسی خواست «خليفة النبي» را بشناسد بايد مستخلف عنه را بشناسد، اگر مستخلف عنه را نشناخت که خليفه را نميشناسد و اگر کسي خواست نبي را بشناسد حتماً بايد «الله» را بشناسد زيرا نبي خليفه «الله» است تا کسي مستخلف عنه را نشناسد خليفه را نميشناسد. اين سهتا جمله چندين برهان عميق کلامي را به همراه دارد؛ ميگويد: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ»؛ خدايا خودت را به من معرفي کن من تو را بشناسم! چون اگر تو را نشناختم جانشين تو را که پيغمبر است نميشناسم. نبوت که انتخابي نيست با رأي مردم نيست، مردم جمع بشوند کسي را نبي کنند. برهان مسئله هم اين است: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ». اين «إنّک» شما در دعاها نميبينيد که استدلال بکند برهان اقامه کند، در دعاها اين است که خدايا مشکل ما را حل کن! گناهان ما را بيامرز! بيماري ما را شفا بده! مشکلات ديگر را حل کن! برهان و استدلال در دعا نيست. دعا، خواستن است خواندن است طلب کردن است ناله کردن است گريه کردن است، در آنجا استدلال نيست، اما در اينجا استدلال هست: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ»، چرا؟ «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ» خدايا! من ميخواهم جانشين تو را خليفه تو را مظهر تو را آيت تو را بشناسم، من اگر مستخلف عنه را نشناختم چگونه خليفه او را ميشناسم. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ»؛ نبوت را رسالت را نبي را رسول را به من معرفي بکن! براي اينکه اگر من نبي را نشناسم جانشين نبي را نميشناسم. امام جانشين نبي است امام جانشين رسول است، اين انتصابي است نه انتخابي! امام را بايد غدير معين کند نه سقيفه! «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي». ببينيد! اين دعا با دعاهاي ديگر خيلي فرق ميکند.
اينها را وجود مبارک امام رضا(سلام عليه) در ايران تبيين کرد فرمود امام «وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ» دست مردم که به ستاره آسمان نميرسد، هيچ کس که نميتواند علي را بشناسد که او بگويد: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»، هيچ کس زير اين آسمان پيدا نشد که چنين ادعايي را بکند. اگر هم کسي خواست داعيهاي داشته باشد فوراً رسوا شد. مگر کسي چنين ادعايي را ميتواند بکند بدون علم الهي، بگويد هر چه بخواهيد من بلد هستم از عرش تا فرش! «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْض»،[10] احدي اين گونه حرف نزد، علماء زياد داريم حکماء زياد داريم مخترعين زياد داريم مراجع زياد داريم، هر کس آمد گفت من به اندازه بضاعت خودم حرف ميزنم، اما يک کسي قيام کند بگويد از عرش تا فرش هر چه بخواهيد من بلد هستم و هيچ کس هم نتوانست اعتراض کند. اينکه در مدرسه نيست، اين مکتب نرفته است که «به غمزه مسئلهآموز صدها مدرّس است».[11]
اگر کسي نبي را نشناسد جانشين نبي را نميشناسد، اين برهان مسئله است. شما صدها دعا را در همين کتاب دعاي مفاتيح و امثال مفاتيح تورّق کنيد، ببينيد در دعا استدلال هست يا دعا خواندن و خواستن است ناله کردن است؟ اين ناله را که در دعاي کميل که امشب(شب جمعه) ميخوانيد: «وَ سِلَاحُهُ الْبُكَاء»؛[12] يعني اگر کسي بخواهد با بيگانه مثل استکبار و صهيونيسم بجنگد سلاح او آهن است، بخواهد با هوس و مشکل دروني بجنگد سلاح او آهن نيست آه است. اين دعاي کميل به ما ميگويد آه اسلحه جنگ با هوس است. آهن اسلحه جنگ با بيگانه است. در جهاد بيروني آهن لازم است در جهاد دروني آه و ناله و شکستگي، اين دعاهاست. اما در اين دعاي نوراني که استدلال ميکند براي فرق بين غدير و سقيفه است که امامت انتخابي نيست. امام رضا(عليه السلام) در خراسان اين را کاملاً تبيين کرد فرمود: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ»، «وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِينَ فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا وَ أَيْنَ يُوجَدُ مِثْلُ هَذَا»، مگر با رأي مردم کسي امام ميشود؟ مگر با عقل مردم امامت شناخته ميشود؟ گفت و گفت و گفت، تا فضاي ايران اسلامي را ولايي کرد، بخشي از استانها را اهل ولايت کرد، ديگران هم آشنا شدند، فرق بين غدير و سقيفه کاملاً روشن شد، آنگاه سخنان نوراني امام رضا را حضرت عبدالعظيم حسني و احمد بن موسي و فاطمه معصومه، اينها خواهران و دختران و فرزندان اين خاندان تبيين کردند علماء هم فهميدند وضع ايران اسلامي برگشت. آنگاه وجود مبارک امام هشتم فرمود روز هيجده ذي حجه که شد اين را عيد بدانيد لباس نو بپوشيد، به يکديگر بگوييد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ ع»؛[13] اين را بگوييد عيد داشته باشيد لباس نو بپوشيد به يکديگر تبريک بگوييد غدير حساب ديگري دارد سقيفه حساب ديگري دارد. اينکه بزرگترين حکماي عصر اخير ميگويد، حسين بن علي در سقيفه کشته شد همين است «قتل حسين بن علي بن ابيطالب عليه السلام يوم السقيفة»،[14] اين را صدر المتألهين ميگويد اينها را چه کسي به اينها ياد داد؟
وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) اين حرفها را زد، حکماء فهميدند علماء فهميدند فقهاء فهميدند. بعد وجود مبارک امام هشتم(سلام الله عليه) به همه ما دستور داد که عاقلانه زندگي کنيد و کشور را عقل اداره ميکند نه چيز ديگر. عقل را هم عقل گفتند براي اينکه زانوي وهم و خيال را در بخش انديشه، زانوي شهوت و غضب را در بخش انگيزه؛ هم در بخش بود و نبود هم در بخش بايد و نبايد، هم در حقيقت هم در اعتبار، عقل اين زانوهاي چموش را عقال ميکند، عقال آن زانوبند را ميگويند. شتر چموش را عقال ميکند «اعْقِلْ و تَوَكَّل».[15] اين است. آنکه عقل دارد هوس او وهم او خيال او رام شده است، شهوت او و غضب او رام شده است. آنکه عقل ندارد شهوت او چموش است، غضب او جموح است، وهم او چموش است، خيال او جموح است سرگردان است. اينها را وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) به خوبي تبيين کرد فرمود انسان يک دوست دارد و آن عقل اوست. وجود مبارک رسول گرامي که روايات نوراني او به وسيله امام هشتم و ائمه ديگر در اين سرزمين رواج پيدا کرد اين است که فرمود: «إِيَّاكُمْ وَ الْبِغْضَةَ»؛ باهم اختلاف نداشته باشيد. بعد چندين تعبير از وجود مبارک رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) رسيده است فرمود: «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ لِلدِّين»؛[16] فرمود: اختلاف چه در يک محله چه در يک شهر چه در يک استان چه در يک کشور، اين اختلاف تيغ است. بعد تصريح کرد وجود مبارک حضرت فرمود که من نميگويم که اين تيغ است که موي سر شما را تيغ ميکند، «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ لِلدِّين»؛ اختلاف با يکديگر تيغي است که زير مزرعه دين را تيغ ميکند. شما ديديد کساني که مکه مشرف شدند صروره هستند سرشان را تيغ ميکنند، اين سر تا مو دربياورد مدتها طول ميکشد. حالا اگر کسي هر روز سرش را تيغ کند، مويي در نميآيد. فرمود اين اختلاف تيغي است که زير دين شما را تيغ ميکند، آنوقت ديني در نميآيد. اين به او بد بگويد، او به اين بد بگويد، پانزده ميليون پرونده در دستگاه قضايي باشد. حضرت فرمود اختلاف، تيغي است زير مزرعه دين؛ «لست أقول أنها الحالقة لشعرکم»، فرمود من که ميگويم اختلاف، تيغ است نه يعني تيغي است که موي سرتان را تيغ ميکند، «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ لِلدِّينِ» آنوقت اين اختلاف است. منشأ اختلاف اين است که ما مواظب زبان نيستيم مواظب چشم خود نيستيم مواظب دست و پا نيستيم، مالي که به ما دادند امانتداري نميکنيم، حرفي که به ما زدند حفظ نميکنيم، يک مختصر ناملايمي ديديم فوراً پرخاش ميکنيم مواظب زبان نيستيم؛ آنوقت چنين کشوري کشور امام رضا نيست. حضرت فرمود: اختلاف اين است، بغضاء اين است، دو دستگي اين است و امامت را نميشود به وسيله رأي مردم درست کرد. امامت اهل بيت عصمت و طهارت يک مقام الهي است که ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾. اينها بيانات نوراني خود امام رضاست که بخشي را مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) نقل کرده است و بخشي را هم ساير محدٍثان.[17] مرحوم ابن بابويه قمي نقل کرد،[18] مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله تعالي عليه) نقل کردند؛ اينها جزء علماء و محدّثان و بزرگان طبقه اول ما شيعهها و اماميه هستند که بيانات نوراني امام هشتم(سلام الله عليه) را براي همه ما نقل کردند.
من بيش از اين تصديعتان ندهم! مقدم همه شما را گرامي ميداريم، مخصوصاً مهمانان عزيز که از کوي امام هشتم(صلوات الله و سلامه عليه) به اين ديار آمدند، مقدم همه اينها را، مقدم خادمان را، مقدم کساني که حاملان پيام رضوي هستند، مقدم همه را گرامي ميداريم و براي همه شما مخصوصاً جوانان اين مرز و بوم، جوانان اين مملکت، آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت است به برکت ايام کرامت و امام رضا(صلوات الله و سلامه عليه) از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
خدايا نظام ما رهبر ما مراجع دولت و ملت و مملکت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهداء را با شهداي صدر اسلام محشور بفرما!
امنيت مملکت، اقتصاد سالم، نجات اين کشور از هر خطري، رفاه اين مملکت مخصوصاً براي جوانها ازدواج جوانها همه را در سايه لطف وليّات مقرر بفرما!
خطراتي که تهديد ميکند آن را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
اين کشور وليّعصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!
اين ادعيه را در حق مسلمانهاي سراسر جهان مستجاب بفرما!
فرزندان ما نوههاي ما قبيلههاي ما دودمان ما، همه اينها را ولايي قرار بده!
«به برکت صلوات بر محمد و آل محمد»
[1]. سوره انبياء، آيات26 و 27.
[2]. المزار الكبير(لإبن المشهدي)، ص525.
[3]. سوره عبس, آيات15 و 16.
[4]. سوره آل عمران، آيه103.
[5]. الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج1، ص 201.
[6]. وسائل الشيعه، ج2، ص356.
[7]. الکافي(ط ـ الاسلامية)، ج1، ص337.
[8]. التوحيد(للصدوق)، ص353.
[9]. سوره بقره، آيه124.
[10]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه189.
[11]. ديوان حافظ، غزل 167؛ «نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت ٭٭٭ به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد».
[12]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص850.
[13]. إقبال الأعمال(ط ـ القديمة)، ج1، ص464.
[14]. رساله سه اصل، ج1، ص122.
[15]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج1، ص75.
[16]. دعائم الإسلام، ج2، ص352. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص346؛ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي حَدِيثٍ «أَلَا إِنَّ فِي التَّبَاغُضِ الْحَالِقَةَ لَا أَعْنِي حَالِقَةَ الشَّعْرِ وَ لَكِنْ حَالِقَةَ الدِّين».
[17]. تحف العقول، النص، ص439.
[18]. الأمالي(للصدوق)، النص، ص677.