جلسه درس اخلاق (1398/04/13)

06 01 2022 383515 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1398/04/13)

دانلود فایل صوتی
 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی ‏جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين‏ سَيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الأطْيَبِينَ الأَنْجَبين ‏سَيَّمَا بَقِيَّةَ اللَّه فِي الْعالَمِين بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

ايام کرامت را به پيشگاه وليّ عصر و عموم مسلمان‌ها و پيروان قرآن و عترت و شما علماي بزرگوار و حضار ارجمند تهنيت عرض مي‌کنيم. سالروز ميلاد کريمه اهل‌بيت فاطمه معصومه(سلام الله عليها) که محفوف به ولايت است ارج مي‌نهيم و از ذات أقدس الهي مسئلت مي‌کنيم بهره‌اي از ولايت اين کريمه نصيب همه ما بشود!

ايام کرامت يادآور ساختار خلقت ماست، خدا ما را کريم آفريد و درس کرامت به ما آموخت. مستحضر هستيد که فارسي با همه غنا و قدرت فرهنگي که دارد، هرگز يعني هرگز! توان آن را ندارد که ترجمان عربي باشد. ما در فارسي «بزرگ و بزرگوار» داريم؛ اما کدام يک از اين واژه‌ها به جاي «کبير» بنشيند و کدام يک از اينها به جاي «عظيم» مي‌نشيند، کدام يک از اينها به جاي «کريم» مي‌نشيند؟ ما ناچاريم برخي از کلمات را ترکيب کنيم تا ترجمان برخي از کلمات عربي باشد. اگر در عرب به کسي مي‌گويند «عظيم»؛ يعني استخوان‌دار است، مغز متفکر دارد، ستوني دارد، نمي‌لغزد. «عظيم» با «بزرگ» فرق مي‌کند و اگر عرب به کسي مي‌گويد «کريم»؛ يعني فرشته‌خوي است. در قرآن کريم ذات أقدس الهي، ملائکه را با عنوان کرام و کريم ستود؛ در سوره مبارکه «أنبيا» فرمود: ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾،[1] آن که در هسته مرکزي عقل و عدل است، کريم است. اين آيه سوره «انبيا» فرشته‌ها را از آن جهت کريم مي‌داند که نه قبل از حکم خدا حرکت مي‌کنند و نه دنبال مي‌افتند با حکم خدايند.

نمونه‌اي از کرام در «زيارت جامعه کبير» در وصف ائمه(عليهم السلام) هم آمده است، در «زيارت جامعه»[2] در پيشگاه ائمه(عليهم السلام) عرض مي‌کنيم اينها ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾. همان وصفي که براي فرشته‌ها ذکر مي‌کند و در قرآن ذکر شد، در «زيارت جامعه» وجود مبارک حضرت هادي(سلام الله عليه) براي ائمه(عليهم السلام) ذکر مي‌کند و اگر اين هفته يا اين دهه، دهه کرامت است؛ يعني نشر فرشته‌خويي. فرشته آن است که نه بي‌راهه مي‌رود و نه راه کسي را مي‌بندد و خدا ما را براي اينکه فرشته‌خوي بشويم، خلق کرد. در قرآن فرمود: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَم﴾[3] ساختار خلقت انسان، انساني است که بايد فرشته شود.

فرمود ما قرآن را داديم که کريم است، قول کريم است و کتاب کريم است. پيامبري فرستاديم، جبرئيلي فرستاديم: ﴿لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ﴾. ائمه‌اي به شما داديم که کرام هستند. فرشتگاني را در خدمت شما گذاشتيم که کريم هستند، شما بايد کريمانه زندگي کنيد و کريمانه به سر ببريد. کريم نه بي‌راهه مي‌رود و نه راه کسي را مي‌بندد. در بيانات نوراني قرآن کريم که ما را به کرامت ستود، فرمود فرشته اصلاً براي شما خلق شده است، در خدمت شما هستند، اينها کرام کريم هستند: ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِراماً كاتِبينَ﴾؛[4] ما کرامت را در حرم امن شما قرار داديم تا شما کريم بشويد. اين راه، راه اصلي ماست و اگر کسي فرشته نشد، محروم است و اگر جناب سنايي مي‌گويد حداقل آن است که شما در رديف برخي از فرشتگانِ نازل باشيد، حالا فرشته‌هاي عاليه مراحل ديگري دارند، حساب ديگري دارد، او از همين‌جا استفاده کرد. سنايي مي‌گويد:

تو فرشته شوي ار جهد کني از پي آنک ٭٭٭ برگ توتست که گشتست به تدريج اطلس[5]

فرمود شما مي‌بينيد در تمام روي زمين ما فرشي يا پرده‌اي يا پارچه‌اي به گراني ابريشم نداريم، اطلس و پرنيان گران‌ترين و عزيزترين و زيباترين فرش جهان است. اين اطلس را، اين پرنيان را چه کسي توليد کرد؟ يک کِرمي به نام کرم ابريشم. چگونه توليد کرد؟ گفت چون رفت مدرسه و استاد ديد و حرف استاد را فهميد و عمل کرد، آن‌گاه اين شده اطلس. مي‌گويد تو از کرم ابريشم نبايد کمتر باشي تا نفس مي‌کشي درس! آيا انسان مي‌گويد من فارغ التحصيل شدم؟

تو فرشته شوي ار جهد کني از پي آنک ٭٭٭ برگ توتست که گشتست به تدريج اطلس

يک برگ توت که جاي آن زباله‌دان بود، وقتي مدرسه رفت و درس خواند و مکتب استاد را ديد و در خدمت جناب کرم ابريشم تربيت شد، شده پرنيان، پس مي‌شود يک چيزي که سطل زباله‌اي است بشود اطلس و پرنيان.

تو فرشته شوي ار جهد کني از پي آنک ٭٭٭ برگ توتست که گشتست به تدريج اطلس

اصلاً ما را براي فرشته شدن خلق کردند که نه بي‌راهه برويم، نه راه کسي را ببنديم. اگر قرآن را براي ما فرستادند، خدا فرمود من کتاب کريم فرستادم و اگر پيغمبر فرستاد، فرمود من رسول کريم فرستادم و اگر خود را معرفي مي‌کند من خالق کريم هستم و اگر هدف ما را تبيين مي‌کند؛ مي‌گويد تو براي کرامت خلق شدي. آن وقت چنين انساني ـ خداي ناکرده ـ دست به اختلاس يا نجومي بزند يا ـ معاذالله ـ دست به ربا بزند که فرمود اين ربا کاري است که ذات أقدس الهي خاندان ربوي را خاکستر مي‌کند. فرمود مبادا زياد بگيريد، مبادا نزول بگيريد و نزول بدهيد، ربا بگيريد و ربا بدهيد. اين کار را ذات أقدس الهي تحريم کرده است. فرمود رزق شما در سايه عنايت و عدل الهي است، مبادا اين کار را انجام بدهيد. هرگز خيال نکنيد که از راه حرام کسي مي‌تواند به مقصد برسد. حرام راه نيست، اصلاً حرام را حرام گفتند، براي اينکه انسان را از کرامت محروم مي‌کند.

ذات أقدس که ما را براي کرامت خلق کرد به اميرمؤمنان آن علومي را داد که حضرت فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»[6] حضرت هم در چند جاي نهج‌البلاغه اصرار دارد که کلمه «وبا»، «وَبِي‏»,[7] «أَوْبیٰ‏»،[8] «مُوبِئ‏»[9] اين مشتقات را بکار ببرد. فرمود اگر ـ خداي ناکرده ـ از حلال گذشتيد و به حرام رسيديد، راه براي توبه باز است. اگر توبه کرديد که گذشته ترميم مي‌شود و اگر حرف ناصحان را گوش نداديد و آن حرام را ادامه داديد گرفتار «وَبِي‏»، «أَوْبیٰ‏»، «مُوبِئ‏» و مانند آن مي‌شويد.

اين چهار عنواني که در نهج‌البلاغه آمده پيام خاصي دارد؛ فرمود انسان بيمار مي‌شود و مي‌ميرد، اين ننگ نيست. کسي ـ خداي ناکرده ـ به بيماري‌هاي بدخيم مبتلا بشود که خدا شفا بدهد و کسي مبتلا نشود! ولي اين ننگ نيست؛ اما اگر به وبا مبتلا شد، نه در بيمارستان آبرو دارد نه در منزل. بالا و پايين تاس و لگن! آبرو براي کسي نمي‌ماند. فرمود حرام، اختلاس، نجومي، مخصوصاً ربا، اينها وباست، «موبئ» است، «أوبي» است. اين «أوبي» که باب إفعال است و آن «وبئ» که ثلاثي مجرد است و اين «موبئ» که ثلاثي مزيد است؛ يعني اين مرتَع سبز هست، آن حيواني که تشخيص نمي‌دهد به سراغ علف وباخيز مي‌رود بعد آبرو در خطر است، مگر زندان رفتن کار آساني است؟ اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ متّهم شد، نوه‌هاي او در کودکستان خجالت مي‌کشند، آبرو براي کسي نمي‌ماند. فرمود اين راه را نرويد، اين راه ربا را نرويد، اين راه اختلاس را نرويد.

 کشور همه چيز دارد. مي‌دانيد ما مسئول کرام هستيم، ذات أقدس الهي تمام حرمت را براي شهدا گذاشت، اين کشور، کشور سرمايه‌داري است. چند هزار شهيد دادن کار آساني نيست. همين ذات أقدس الهي که به ما فرمود شما مي‌توانيد کريم باشيد، مي‌توانيد فرشته باشيد و اصلاً براي فرشته‌خوي شدن خلق شديد، به ائمه(عليهم السلام) دستور داد که شما به فکر اين باشيد به زيارت شهدا برويد. وقتي به زيارت شهدا مي‌رويم عرض ادب مي‌کنيم، احترام مي‌کنيم، مقام اينها را ذکر مي‌کنيم، بعد اعتراف مي‌کنيم و عرض مي‌کنيم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ»،[10] شما طيّب و طاهر شديد و اصلاً دين براي اين است که ما را طيّب و طاهر کند، خلق کرد. بسياري از شما مسايل فقهي را آشنا هستيد، مخصوصاً علماي بزرگوار. اين فقه ما با اخلاق گره خورده است، اخلاق ما با فقه عجين شده است. به ما گفتند طاهر باشيد، اين طاهر تنها براي نماز و وضو و روزه و مانند آن نيست. يک سلسله وضوهايي است که واجب است انسان مي‌خواهد نماز بخواند، بايد وضو بگيرد، مي‌خواهد طواف بکند بايد وضو بگيرد، اينهاست. اين حکم فقهي است؛ اما همين ائمه(عليهم السلام) که حکم فقهي را گفتند، حکم اخلاقي را هم گفتند. کجا وضو مستحب است؟ مسجد مي‌خواهيد برويد وضو مستحب است، مي‌خواهيد قرآن بخوانيد وضو مستحب است، بخواهيد دست بزنيد وضو واجب است؛ ولي قرآن بخواهيد بخوانيد مستحب است.

همين ائمه فرمودند اگر يک برادري به برادر مسلمان خود ستم کرد، غيبت کرد، اهانت کرد، زشتي کرد، بي‌ادبي کرد نسبت به او، يا دروغ گفت، مستحب است وضو بگيرد؛ يعني اخلاق با فقه گره خورده است. اگر کسي نسبت به کسي بدرفتاري کرد بعد بخواهد وارد مسجد بشود، مستحب است که وضو بگيرد و وارد مسجد بشود، آن وضوي قبلي او باطل شد. اين اخلاق است که به فقه گره خورده است. اين وضو مستحب است؛ يعني چه؟ يعني اگر رفتي در مسجد نماز خواندي، به برادرت اهانت کردي يا حق کسي را بردي يا به کسي ظلمي کردي يا ربايي گرفتي، اين وضوي شما باطل شد «مستحباباً». اين گره خوردن اخلاق است با فقه. اينها را هم صاحب وسائل نقل کرده است. اينها را هم ائمه فرمودند، کسي ديگر که نگفت.

تمام تلاش و کوشش قرآن و عترت اين است که ما طاهر باشيم، ما فرشته باشيم. آن وقت کشور، کشور امن است نه از استکبار کاري ساخته است نه از آن اتحاديه اروپا کاري ساخته است نه از صهيونيسم کاري ساخته است. ابداً احدي قدرت ندارد به اين کشوري که ما در پيشگاه شهداي آنها عرض مي‌کنيم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ».

اين ايام ايام کرامت است، ما دسترسي به ذوات قدسي ائمه(عليهم السلام) نداريم؛ اما اين امامزاده‌ها حق عظيمي نسبت به ما دارند. مستحضر هستيد که ايران را عمَر فتح کرد نه علي بن ابي‌طالب. تمام سربازان، افسران، فرماندهان، رهبران، اميران لشکر يا تيْمي بودند يا عَدي. اينها کسي هاشمي نبودند. اينها اهل غدير نبودند، اينها سقَفَي بودند. اين اجداد بيچاره ما هم که علي را نمي‌شناختند، غدير را نمي‌شناختند. بسياري از مردم ايران زمين ساليان متمادي اهل سنت بودند، سني بودند، اين فخر رازي از همين تهران است؛ بسياري از علماي ري را مي‌گفتند رازي، همه علماي اهل سنت از همين محدوده بودند.

چه کسي اجداد ما را به غدير آشنا کرد؟ فتح و پيروزي به دست تيْم و عَدي بود، اميران و افسران و فرماندهان سرلشکران و مسئولان و رهبران جنگ و پيروزي سقَفَي بودند، اهل سقيفه بودند، زير نظر عمَر بودند، کسي اميرمؤمنان را نمي‌شناخت. چگونه شد که اين کشور به لطف الهي علوي شد و فاطمي شد و حسني و حسيني شد؟ اين همين امامزاده‌ها آمدند. وجود مبارک امام هشتم که ايران آمد، اين سادات رنج فراواني در مدينه ديدند، اجداد ما همين که شنيدند علي بن ابي‌طالب اهل غدير است، پيغمبر غدري است، اهل‌بيت غدري هستند، علي بن ابي‌طالب اين است و حسين بن علي اهل غدير است، اينها را اجداد ما شنيدند، شنيدند، شنيدند، ايران يکسره به لطف الهي شده حسني و حسيني! ما اگر دسترسي به ائمه(عليهم السلام) نداريم، قدر اين امامزاده‌ها را بايد بدانيم.

وجود مبارک حضرت عبدالعظيم حسني(رضوان الله تعالي عليه) که قطب فرهنگي اين آستان پُر برکت تهران است، وقتي تشريف آوردند، بسياري از سادات به احترام ايشان آمدند و اين منطقه را کلاً تأمين کردند. ما را و اجداد ما را به اميرمؤمنان به فاطمه زهرا، به امام حسن و به امام حسين(صلوات الله عليهم اجمعين) آشنا کردند. ما را به غدير آشنا کردند و گفتند سقيفه باطل است و غدير حق است. ما بايد قدر اين امامزاده‌ها را بدانيم و به زيارت مزار اينها برويم. بسياري از اينها شهيد شدند. پيام اين زيارت‌ها چيست؟ در زيارت وارث يا غير وارث بعد از عرض ادب به پيشگاه اين شهدا مي‌گوييم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ»، شما طيّب و طاهر شديد، کشوري که شهيد بدهد، آن کشور طيّب و طاهر است. اين در باره زيارت آنهاست؛ يعني خون شما کاري کرد که هيچ باراني، هيچ برفي و هيچ تگرگي آن کار را نمي‌کند. باران آن عُرضه ندارد که آلودگي‌ها را پاک کند، استعمار را پاک کند، استثمار را پاک کند، استکبار را پاک کند، استحمار را پاک کند؛ باران فقط مي‌تواند خون را پاک کند، بول را پاک کند و مانند آن. ما در پيشگاه آن شهدا مي‌گوييم کاري که خون مي‌کند، باران نمي‌کند: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ»، کشوري که شهيد داد و خون داد، آن کشور استعمار را و آن لکه‌ها را پاک مي‌کند. استثمار را پاک مي‌کند، استحمار را پاک مي‌کند. باران که چنين عُرضه‌اي را ندارد.

اگر در زيارت و عرض ادب به پيشگاه شهدا اين حرف‌ها را مي‌گوييم، گاهي قرآن کريم مطلبي دارد، روايات روشن مي‌کند، گاهي روايات مطلبي دارد، قرآن تبيين مي‌کند؛ عترت و قرآن عِدل هم‌ هستند يعني همين! اگر درباره شهدا عرض مي‌کنيم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ»، در قرآن کريم چه مي‌خوانيم؟ قرآن کريم مي‌گويد: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾،[11] کشوري که شهيد داد، خون داد، بايد ميوه طيّب و طاهر بدهد. ميوه طيّب و طاهر، داشتنِ اقتصاد سالم است، نه گراني. امنيت اقتصادي است، امانت اقتصادي است، نه ربا، نه کارخانه‌ها را از توليد انداختن. اين پيام قرآن کريم است و آن پيام ائمه(عليهم السلام) است. فرمودند کاري که خون مي‌کند، باران نمي‌کند، بله! باران وقتي که بيايد ديگر استکبار را، استثمار را، استحمار را اينها را که پاک نمي‌کند. کشوري که بخواهد از اين لکه‌هاي ننگ پاک بشود به برکت خون‌هاي شهداست که اينکه شده است.

اگر در زيارت‌هاي ائمه و شهدا عرض مي‌کنيم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ»؛ يعني خون اين لکه ننگ استعمار را، استثمار را پاک مي‌کند، باران پاک نمي‌کند، خدا در قرآن فرمود، اگر کشوري پاک شد، بايد ميوه پاک بدهد، اينها به اصطلاح اهل علم جمله خبريه‌اي است که مفيد انشاء است، به داعي انشا القا شده است؛ يعني شما که حالا کشورتان پاک شد، ميوه طيّب بگيريد: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾. فرمود کشوري که خون داد اين اگر نتواند طيّب و طاهر زندگي کند، نقص خودش است. حالا اگر يک جايي باران آمد، کسي نتواند کشاورزي کند، اين نقص خودش است. فرمود کشوري که خون داد، اين اگر نتواند مستقل باشد، آزاد باشد، بي‌طرف باشد، کاري به کار کسي نداشته باشد، آن نقص از خودش است. اين آيات و آن روايات، آن روايات و اين آيات اينها بيانات نوراني اهل‌بيت(عليهم السلام) است.

مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله تعالي عليه) مستحضر هستيد يک کتابي دارد، اينها جزء اقطاب شيعه‌اند، ارکان اصلي شيعه‌اند که کتب اربعه به وسيله اينها و شاگرد اينها درست شده است. ايشان درباره زيارت اولياي الهي و مؤمنان که قدر متيقن آنها اين امامزاده‌ها هستند، نقل مي‌کند در کتاب شريف مقنعه که اگر دسترسي نداشتيد به زيارت ائمه(عليهم السلام) برويد، به زيارت همين اولياي الهي برويد. مستحضر هستيد مقنعه يک متني است که شاگرد ايشان مرحوم شيخ طوسي اين را شرح کرده در چند جلد به نام تهذيب، اين تهذيب از کتب مهم اربعه است، متن آن از شيخ مفيد است، شرح آن از شيخ طوسي است(رضوان الله عليهما). ايشان درباره زيارت اولياي الهي و مؤمنان در همين کتاب شريف مقنعه در صفحه 491 حالا اگر دسترسي نداريد خدمت ائمه(عليهم السلام) برويد وجود مبارک امام موسای کاظم(سلام الله عليه) فرمود: «مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ أَنْ يَزُورَنَا»؛ حضرت فرمود: اگر دسترسي نداريد به زيارت ما ائمه(عليهم السلام) برويد، «فَلْيَزُرْ صَالِحِي شِيعَتِنَا يُكْتَبْ لَهُ ثَوَابُ زِيَارَتِنَا وَ مَنْ لَمْ يَقْدِرْ أَنْ يَصِلَنَا فَلْيَصِلْ صَالِحِي إِخْوَانِهِ يُكْتَبُ لَهُ ثَوَابُ صِلَتِنَا»؛ دسترسي به ما نداريد دسترسي به صالحين، مصداق کامل صالحين در اين سرزمين همين امامزاده‌ها هستند که سهم عظيمي نسبت به ما و پدران ما دارند. به هر حال ما در کنار سفره اينها شيعه شديم، ما هيچ دسترسي به غدير نداشتيم. هر چه سقيفه بود، هر که بود سقَفَي بود، هر که بود يا تيْمي بود يا عَدي بود و وجود مبارک حضرت امير را اصلاً نمي‌شناختند. بعد از جريان کربلا يک مقدار اوضاع برگشت.

غرض اين است که ما از همين امامزاده‌ها، همين شهدا، همين سرمايه‌هاي اصيلي را که داريم، حداکثر وظيفه را داريم که استفاده بکنيم؛ ما وظيفه داريم. وقتي خداي سبحان کشور را طيّب و طاهر کرد، ديگر اين کشور روي پاي خودش بايستد و هيچ کسي از راه ربا نجات پيدا نکرد و در آخر يا «وبا» يا «أوبي» يا «موبئ» يا امثال آن دامنگير شد. فرمود اين ممکن نيست؛ اين علي است و اهل‌بيت، که همان حرف خدا را مي‌زنند: ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾[12] از اينها راستگوتر کيست؟ از اينها آگاه‌تر کيست؟ از اينها دل‌سوزتر کيست؟ از اينها مهربان‌تر کيست؟ اينها به فکر کافر هستند که کافري در مملکت گرسنه نماند. شما اين سوره مبارکه «انسان» را مي‌خوانيد به کجا مي‌رسيد؟ ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً﴾؛[13] اين را به کجا مي‌رسيد؟ حالا وجود مبارک حضرت امير آن جو يا آن گندم را قرض کرد آنها بماند، صدّيقه کبريٰ(سلام الله عليها) دسداس کرد بماند، روزه گرفتند بماند، حسنين کنار سفره افطار نشستند بماند، وجود مبارک حضرت امير سهميه اينها را دارد مي‌دهد در سه شب! شب اول را ما معنايش را مي‌فهميم، شب دوم را هم مي‌فهميم؛ اما شب سوم، يعني چه؟

فرمود: ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي‏ حُبِّهِ مِسْكيناً﴾، کمک به مسکين را ما مي‌فهميم. ﴿وَ يَتيماً﴾، کمک به يتيم را مي‌فهميم. ﴿وَ أَسيراً﴾، ما در مدينه اسير مسلمان نداشتيم. اين اسير کسي بود که در جنگ بدر و اُحد و مانند آن آمدند براي کشتن پيغمبر و اهل‌بيت، آمدند براي از بين بردن اسلام، ولي همان‌طوري که ما کشته مي‌داديم و اسير مي‌داديم، آنها هم کشته مي‌دادند و اسير. اين يک مشرک بود که اسير شد؛ حالا ببينيد وجود مبارک حضرت از افطاريه بچه‌هاي خود مي‌گذرد که يک مشرک اين گرسنه نماند در مملکت ما، اين گراني براي چيست؟ همه چيز در اين مملکت هست، مگر ربا کارساز نيست؟ خيلي‌ها را نسوازند؟ مگر اختلاس، مرتّب سه هزار اين! مرتّب چهار هزار آن! مرتّب پنج هزار يکي ديگر! خدا خوشش نمي‌آيد و به هر حال مي‌گيرد. ما علي را قبول کرديم، چه کسي در عالم اين کار را مي‌کند؟ اينجا ما در مدينه که اسير نداشتيم. اين اصلاً آمده به قصد کشتن پيغمبر و علي. حالا اسير شد. يک وقت است که حضرت دستور مي‌دهد که شما اين را ببريد يک چيزي بدهيد بله! اما آن افطاريه، آن دسداس شده، آن سهميه حسنين را جمع مي‌کند به اين اسير مي‌دهد. ما قبول کرديم حضرت علي را. اين حيف نيست؟!

اين ايام که ايام کرامت است؛ يعني همين حرف‌ها! همه چيز در اين مملکت هست، چرا ما بيکار داشته باشيم؟ چرا ما معتاد داشته باشيم؟ چرا سنّ ازدواج‌ها تأخير بيفتد؟ چرا جوان‌هاي بيکار داشته باشيم؟ «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ»، اگر طيّب و طاهر شد ايران اسلامي و اگر خدا در قرآن مي‌فرمايد کشوري که طيّب و طاهر شد، نبايد گرسنه داشته باشد، نبايد بيکار داشته باشد، مبادا گراني باشد، مبادا اختلاس باشد، مبادا نجومي باشد، ما قبول کرديم اين قرآن را. اين را در ليالي قدر روي سر مي‌گذاريم، سعادت ما در اين است. آن مقامات ائمه(عليهم السلام)، اين مقامات شهدا، شما بزرگواران و عزيزان و مسئولين محترم که از نهادهاي مختلف همراه علما شرکت کرديد، اميدواريم فرمايشات شما، قلم شما، آثار شما در جامعه اثر بگذارد و اين کشور وليّ عصر که طاهر است، بيش از گذشته مطهر بشود!

مجدداً مقدم علماي بزرگوار و شخصيت‌هاي نهاد دانشگاهي، حوزوي، قضايي و مانند آنها را گرامي مي‌داريم و از خداي سبحان مسئلت مي‌کنيم به فرد فرد شما آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت شماست، مرحمت بفرمايد!

پروردگارا امر فرج ولي خود را تسريع بفرما!

 نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، حوزه‌ها و دانشگاه‌هاي ما دولت و ملت و مملکت ما را در سايه ولي خود حفظ بفرما!

 روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!

 هر خطر و فتنه‌اي که هست به استکبار و صهيونيسم برگردان!

 اين کشور ولي عصر را، کشور امن و امانت و اقتصاد سالم و ديانت سالم قرار بده!

 اين ادعيه را در حق همه مسلمان‌هاي عالم و پيروان قرآن و عترت مستجاب بفرما!

 حوايج مشروعه همه عزيزان را در سايه لطف ولي‌ خود برطرف و برآورده بفرما!

 بين ما و قرآن و عترت در دنيا و برزخ و قيامت جدايي نينداز!

 آبروي ما را در دنيا و آخرت و قيامت در سايه ولي خود حفظ بفرما!

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1]. سوره أنبياء، آيات26 و 27.

[2]. المزار الكبير(لابن المشهدي)، ص525.

[3]. سوره اسرا، آيه70.

[4]. سوره إنفطار، آيات10 و 11.

[5]. سنايی، قصايد، قصيده90.

[6]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه189.

[7]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه175؛ نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت376؛ «إِنَّ الْحَقَّ ثَقِيلٌ مَرِي‏ءٌ وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِيفٌ وَبِي‏ء».

[8]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه238.

[9]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت367؛ «مَتَاعُ الدُّنيَا حُطَامٌ مُوبِیءٌ».

[10]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص723.

[11]. سوره اعراف، آيه58.

[12]. سوره نساء, آيه122.

[13]. سوره انسان، آيه8.


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات