جلسه درس اخلاق (1396/05/12)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين، سيّما بقيّة الله في العالمين، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
ايام پربركت كرامت را به پيشگاه وليّ عصر و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و شما نخبگان و فرهيختگان و برادران و خواهران ايماني تبريك عرض ميكنيم. ميلاد عليبنموسيالرضا المرتضي، وليّنعمت كشورمان را به پيشگاه وليّ عصر و همه پيروان قرآن و عترت و شما بزرگواران تهنيت عرض ميكنيم. مقدم همه شما و عزيزان ارتشي و حوزوي و دانشگاهي و عزيزاني كه در مكتب امام صادق, مدرسه فيروزكوه به لباس پرافتخار روحانيت مشرّف شدند مقدم همه شما و اساتيد اين مدرسه و توليت اين مدرسه و ساير بزرگان را گرامي ميداريم!
وجود مبارك امام هشتم همانند وجود مبارك ابراهيم خليل(سلام الله عليه) آن ساختار نظام ديني را از راه فرهنگ شروع كرده است. وجود مبارك ابراهيم خليل خانه توحيد ساخت، آن را مطاف و قبله همه موحّدان قرار داد، وجود مبارك عليبنموسي در همان سفر تاريخيشان در نيشابور هنگام حركت، اين كاخ توحيد را معرفي كردند، فرمودند پدران من از وجود مبارك پيامبر, از ذات اقدس الهي اين سخن نوراني را نقل كردند كه «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي» آن كعبه, يك خانهٴ مادي و سنگ و گِل است، اين كلمهٴ توحيد يك كاخ توحيد فرهنگي است. فرمود اين قلعه است, دژ است, دژبانش هم خداست ما هم دربان اين دژ هستيم «أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»,[1] «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»[2] هيچ كلمهاي بالاتر از اين نيست و هيچ كشوري بدون توحيد به مقصد نميرسد و هيچ ملّت غيرموحّدي هم به مقصود نايل نميشود.
ما آيهاي در قرآن داريم كه هضم آن آيه براي بسياري از ماها مشكل است، اگر آن آيه درست تبيين شود اين دژ و قلعهاي كه امام رضا ترسيم كرده است جايگاهش مشخص ميشود. در قرآن فرمود: اكثر مؤمنين مشرك هستند،[3] يك تقسيمبندي كلّي است كه ﴿أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُون﴾[4] آنها از بحث بيروناند, آن اوحدي و اقلّي كه در دايره حق ميمانند؛ يعني مسلماناند؛ يعني مؤمناند اين آيه ميگويد اكثر اينها مشركِ دينياند شرك دارند و مشكل توحيد دارند ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾.[5] درك اين آيه خيلي آسان نيست، بلكه خيلي سخت است. از امام(سلام الله عليه) سؤال كردند چگونه اكثر مؤمنين, مشركاند؟[6] فرمود همين كه ميبينيد يك روز اين طرف يك روز آن طرف, اينكه با توحيد سازگار نيست. يك روز به اين سَمت يك روز به آن سمت، اينكه با موحّد بودن سازگار نيست. اينكه ميگويند خدا هست ولي! خدا هست اما! ديگر بعد از خدا، «ولي و امّا» چرا؟ اينكه خدا فرمود اكثر مؤمنين مشركاند همين است. اينكه وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علی آله آلاف التحية و الثناء) فرمود: اگر كسي در قيامت بتواند بگويد «لا اله الاّ الله» درهاي بهشت به روي او باز است،[7] چه كسي ميتواند بگويد؟ آنكه يك روز به اين سمت، يك روز به آن سمت, يك روز ميگويد خدا هست ولي! يك روز ميگويد خدا هست اما! اين خدا را با آن بيان ميگويد «لا اله الاّ الله و أنا, لا اله الا الله و حزبي, لا اله الا الله و جناحي, لا اله الا الله و ابنائي، لا اله الا الله و اولادي»، اين مستثنايِ او خيلي دامنه دارد؛ لذا صريح قرآن اين است كه اكثر مؤمنين مشركاند؛ البته تا اين غُدّهها گرفته نشود وارد بهشت نخواهيم شد، اين غدّهها به هر حال يا با توبه و إنابه است، در حال احتضار است، فشار برزخ است، فشار ساهره قيامت است، تا اين غُدّهها گرفته نشود و نگوييم «لا اله الا الله»، سخن از بهشت نيست.
شما ميبينيد اين سفر وجود مبارك امام رضا كه سفر عادي نبود، سفري بود كه حكومت عباسي به استقبال او رفت. كلّ منطقه ايران و كلّ خاورميانه در اختيار بنيالعباس بود، امروز به سي, چهل كشور تقسيم شدند، آن روز همه اينها در اختيار حكومت اسلامي بود. روزي كه اميرالمؤمنين خليفه شده بود ايران بود, روم و بحرين بود همه اين منطقهها جزء حكومت اسلامي بود بعداً به صورت چهل, پنجاه كشور در آمده. مگر بحرين قبلاً جزء همين منطقه نبود؟! مگر آن قسمتهای ديگر که بعدها جدا شد جزء ايران نبود؟! كلّ خاورميانه تحت حكومت حضرت امير بود كلّ ايران سه, چهارتا استانداري داشت، يك استاندار بود به نام ابنعباس كه اهواز و بصره و كرمان را اداره ميكرد، كلّ منطقه اين طور بود. در چنين حكومتي وقتي امام رضا بخواهد حديث بگويد, ميگويد: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» قلعه است يا ميخواهد كاخ توحيد را معرفي كند؟ يا ميخواهد موحّد بپروراند؟ يا ميخواهد بگويد همه در راه عنايت الهي بايد صرف شوند. شما اين «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» را كه ما ميگوييم ميبينيد مستثنا خيلي است«لا اله الاّ الله و أنا, و قبيلتی و حزبی و جناحی و کذا و کذا»؛ وگرنه آدم گناه نميكند. معناي گناه اين است كه اين مشكل من را حلّ ميكند يا «خوفاً» است يا «شوقاً». خداي سبحان فرمود اگر خوف است بايد «من النار» باشد, شوق است بايد «بالجنّة» باشد يا اميد است يا ترس, يا خوف است يا شوق, يا جذب است يا دفع، يا نفع است يا ضرر، فرمود همه بايد در آن راه باشد. «يَا ضَارُّ يَا نَافِع»؛[8] كسي كه هيچ موجودي ضرر نميرساند مگر به اذن تو, هيچ موجودي نفع نميرساند مگر به اذن تو, وگرنه صرف ياد دادن يك كلمه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» آن هم آن سفر ملكوتي, آن هم آن حديثي كه بگويد پدرم امام كاظم, از پدرش امام صادق, از پدرش امام باقر, از پدرش امام سجاد، از پدرش امام حسين، از علی بن ابی طالب از پيغمبر، از جبرائيل و اسرافيل و ميكائيل, از خدا «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»؛ اين طور. اين كلمه اينقدر ارزش دارد كه وجود مبارك امام رضا در تاريخيترين سفر اين سرزمين سلسله حديث را به خدا برساند يا ميخواهد موحّد تربيت كند.
ابراهيم خليل يك كاخ توحيد درست كرد، اين كاخ ملكوتي و علمي است كه امام رضا ترسيم كرده است. هيچ ممكن نيست كسي بتواند بگويد «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و در قيامت معطّل باشد، چرا در قبر ميگويند بدان پيغمبر تو كيست, امام تو كيست, اين «رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً»[9] را چرا ميگويند در پشت سر هر نماز بخوانيد. تعقيبات ما دو قسم است نماز صبح، ظهر و عصر، مغرب و عشا، هر كدام يك تعقيبات خاص دارد؛ اما اين «رَضِيتُ بِاللَّهِ» يك تعقيب مشترك است در پشت سر هر نمازي مستحب است ما اينها را بخوانيم؛ براي اينكه در شب اوّل قبر از ما سؤال ميكنند امام اوّل تو كيست؟ امام دوم تو كيست. مگر جريان مرگ يک جريان آسانی است که آدم يادش بماند. در روايات ما هست برخيها بعد از «احقاب» يعنی هشتاد سال؛ بعد از هشتاد سال عذاب تازه به يادشان ميآيد[10] نه نام حضرت, ميگويد وقتي در قبر سؤال ميكنند «مَنْ نَبِيُّك» يادش نيست، او كاري با پيغمبر نداشت, «مَنْ إِمَامُك»[11] او با علي بن موسي الرّضا كاري نداشت. كسي كه اهل ربا است، اهل دروغ است، اهل خيانت است، اهل اختلاس است، اهل نجومي است، او كاري به امام رضا ندارد، چون كار ندارد زبان در اختيار كار است نه زبان در اختيار خود ما, ما تا نفس ميكشيم زبان در اختيار ماست يا راست ميگوييم يا دروغ؛ اما همين كه خوابيديم زبان در اختيار ملكات نفساني ماست. چرا يك آدم فحّاش بددهن وقتي در خواب هم حرف ميزند فحش ميگويد, چرا؟ مگر در خواب مختار است؟ ما همين كه خوابيديم زبان ما در اختيار ملكات نفساني ماست، مرگ هم برادر سنگين خواب است،[12] همين كه مُرديم حرفی كه ميزنيم در اختيار ملكات ماست.
اينكه در تلقين ميّت به ما هنگام مرگ ميگويند بدان خدا هست, پيغمبر هست, امام هست, ائمه اين هستند، مرگ حق است؛ يعني تو الآن نميداني اين چه حالتي است كه به تو دست داد، اين حالتی که تو داری مرگ است، «أَنَ الْمَوْتَ حَق»؛[13] يعني الان تو در حالتي هستي كه نميداني چه خبر شد؛ يک دفعه میبينی اوضاع عوض شد؛ اما بدان اين حالت, حالت مرگ است، اگر از تو سؤال کردند ائمه چه كساني هستند اينها هستند. در روايات ما دارد وقتي سؤال ميكنند پيغمبر تو كيست اين يادش نيست. بعد از احقابی از عذاب؛ يعني حداقل هشتاد سال، تازه به يادش ميآيد ميگويد پيغمبر من كسي است كه قرآن بر او نازل شده، هنوز نام مبارك حضرت يادش نيست؛ ما چنين عالمي در پيش داريم. لذا اين چنين نيست که حالا يک كلمه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» در آن سفر ملكوتي امام رضا اين سلسله را به خدا برساند بگويد قلعه همين است و بس! وگرنه ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾ توحيد را معرفي كرده.
سخن در اين نيست كه كسي در دنيا چه كاري كرده, سخن در اين است كه ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[14] نه «من فَعل». گاهي ممكن است انسان چهارتا كار خوبي را در ايام ليله قدر, ماه مبارك رمضان يا محرم و صفری انجام بدهد، بعد مفاسد فراواني بياورد، آن را از بين ببرد. «من فعل الحسنة» مشكل را حلّ نميكند، ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ اين در قيامت بايد دستش باشد، بگويد من اين را آوردم. آنقدر بايد خالص باشد, باصفا باشد, باوفا باشد, هيچ غدّهاي از غدّههاي بيماريها و فشار مرگ و اينها آن را از يادش نبرد تا بگويد من اينها را آوردم؛ لذا فرمود اگر كسي در قيامت بتواند بگويد «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» يقيناً اهل بهشت است، برای اينکه ديگر نگفت «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ و انا و حزبی و جناحی و اولادی و آبائی» اين را نگفت. امام رضا اين كاخ توحيد را كاملاً ترسيم كرده است، فرمود: ما هم دربان اين هستيم «أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا».
آنچه را كه وجود مبارك امام صادق ترسيم كرده است، آن را وجود مبارك امام رضا به شاگردانش ياد داد. هشام از شاگردان خاص امام صادق بود، وقتي وارد محضر حضرت شد حضرت فرمود تو خدا را به عنوان واحدِ احد معرفي ميكني، ميشناسي و به ديگران ميگويي؟ عرض كرد بله, حضرت فرمود: «هَاتِ»؛ بگو خدا كيست؟ افراد عادي كه به حضور امام صادق شرفياب ميشدند، مرحوم صدوق نقل كرد كسي آمده خدمت امام رضا عرض كرد: توحيد چيست؟ فرمود: «هُوَ الَّذِي أَنْتُمْ عَلَيْهِ»؛ همين كه داريد توحيد است؛ خدا واحد است,[15] يك آدم درسنخوانده را كه حضرت نمیتواند مشكلات توحيد را براي او حلّ کند؛ با او هم همين حرفها را میزد. يک آدم ساده همين مقدار برای او بس است؛ اما به اين شرط که نه بيراهه برود نه راه کسی را ببندد، مشغول كشاورزي، دامداري و پيشهوری خود است، كار خودش را انجام ميدهد، براي او همينقدر كافي است. اما هشام كه از شاگردان ويژه امام صادق(سلام الله عليه) است، حضرت فرمود تو خدا را وصف ميكني؟ «أَ تَنْعَتُ اللَّه»؟ عرض كرد بله, فرمود «هَاتِ» بگو! عرض كرد «﴿هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾[16]», فرمود: «هَذِهِ صِفَةٌ يَشْتَرِكُ فِيهَا الْمَخْلُوقُونَ» خيليها سميع، بصير و عليم هستند, عرض كرد چه بگويم! شما چطور توصيف ميكنيد؟ فرمود ما نميگوييم خدا عليم است ميگوييم علم است, عليم ذاتی است که «ثبت له المبدأ»؛ «هُوَ نُورٌ لَا ظُلْمَةَ فِيهِ وَ حَيَاةٌ لَا مَوْتَ فِيهِ وَ عِلْمٌ لَا جَهْلَ فِيهِ»[17] اين حيات است نه حيّ, اين علم است نه عليم, اين ذاتي داشته باشي كه صفتش زايد بر ذات باشد نيست. اينها از وجود مبارك امام صادق به هشام رسيد، بعد يونس بن عبدالرحمن، شاگرد ويژه امام رضا به حضرت عرض ميكند که «يابن رسول الله» ما از آباي گرامي و كرام شما شنيديم كه خدا «نُورٌ لَا ظُلْمَةَ فِيهِ وَ حَيَاةٌ لَا مَوْتَ فِيهِ وَ عِلْمٌ لَا جَهْلَ فِيه» اين درست است يا نه؟ «قَالَ كَذَلِكَ هُو».[18] آنكه امام صادق ترسيم كرده است، امام رضا امضا كرده است. آن روز امام صادق هشام تربيت ميکرد، امروز وجود مبارك امام رضا، يونس بن عبدالرحمن تربيت ميكند. به امام رضا عرض كردند ما كه مقدورمان نيست هميشه به حضور شما بار يابيم به چه كسي مراجعه كنيم؟ فرمود «يونس بن عبد الرحمن ثقتي»,[19] اين شاگرد من و تربيت شده من است برويد علم را از او ياد بگيريد.
اينكه ميبينيد مدرسهها حافظ دين هستند حالا ممكن است كسي در اين لباس باشد گاهی بيراهه برود؛ ولي كساني كه دين را میشناسند نه فريب اينها را ميخورند نه از خلاف عدهاي ميرنجند, دين به وسيله قرآن و مسجد و حسينيه «إلي يوم القيامة» محفوظ ميماند. اگر دين را از زيد و عمرو گرفتيم ـ خداي ناكرده ـ مشكل پيدا ميكنيم؛ اما اگر دين را از امام رضا و امام صادق و ساير ائمه(عليهم الصلاة و عليهم السلام) به وسيله شاگردان ويژه آنها گرفتيم، هميشه محفوظ هستيم. فرمود يونس بن عبدالرحمن درسخوانده است و اگر وجود مبارک امام صادق به خدمتگزارش دستور میدهد که أبان بن تغلب آمده «ألق وسادة»، اين را نجاشی نقل میکند. أبان بن تغلب از شاگردان ويژه امام صادق است. وجود مبارک امام صادق به خدمتگزارش میگويد آن تشک را بياور پهن کن برای أبان بن تغلب: «ألق وسادة لأبان».[20]
امروز مگر امام صادق با امام زمان ـ معاذالله ـ فرقی دارد! فرمايش امام زمان چيست؟ اگر كسي اين لباس را امانت الهي بداند، درست قدر اين لباس را بداند، حرمت اين لباس را حفظ كند، عاقل باشد, عادل باشد, امين باشد، پاك باشد, دلباخته باشد، چنين طلبهاي، چنين روحاني شايسته اين لباس است؟! ديگر كسي نميگويد «اي كوته آستينان كمتر درازدستي».[21] فرمود: «ألق وسادة لأبان»، اگر امام صادق آن روز اين حرف را ميزند امروز وجود مبارك وليّ عصر هم همان حرف را ميزند. ما ميتوانيم با اين لباس اين طور باشيم چرا نباشيم؟ ما همّتمان اين نباشد كه امام زمان را ببينيم، همّتمان اين باشد كه آقا ما را ببيند؛ وقتي ديد تمام دنيا و آخرتمان تأمين است ميتوانيم اين طور باشيم، ميتوانيم طرزي زندگي كنيم كه مردم وقتي ما را ميبينند به ياد دين بيفتند، مردم وقتي ما را ببيند به ياد قرآن و عترت بيفتند، ميشود اين طور زندگي كرد، چرا ما خومان را هدر بدهيم! چه چيزي از از اين بهتر! وقتي حرف امام زمان و امام صادق يكي است و امام صادق ميگويد تشك را براي ابانبن تغلب پهن كن! ابانبن تغلب شاگرد اوست. ساليان متمادی در محضر امام صادق درس خوانده، اين طور براي او حرمت قائل است. الآن هم يقيناً وجود مبارك امام زمان همان حرمت را قائلاند، ما ميتوانيم اين طور باشيم چرا بيراهه برويم. چرا بگوييم «لا أله ألا الله و أنا»، بگوييم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَه»،[22] اين «وَحْدَه» تکرار نيست. اين هشامی میخواهد و يک حوزه علميه میخواهد؛ «وَحْدَه ذاتاً، وَحْدَه وصفاً، وَحْدَه فعلاً»؛ يکی توحيد ذاتی است يکی توحيد وصفی است يکی توحيد افعالی است. در ذات شريک ندارد، در وصف شريک ندارد، در فعل شريک ندارد. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَه»، اين که تکرار نيست.
در پيروزي نهايي مسلمانها، رسول خدا فرمود، بگوييد: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَه»[23] مبادا كسي خيال كند كمك او, دخالت او, تأثير او باعث پيروزي اسلام شد، خدا ذاتي است که در وصف و ذات و فعل شريك ندارد؛ اين خداست! و وجود مبارك امام رضا به همه ما دستور داد فرمود: جامعه را مرداني ميسازند كه خوب ما را بشناسند. فرمود يك عده درباره ما حديث مثلثي دارند يا طرزي درباره ما سخن ميگويند كه ـ خداي ناكرده ـ يك غلوّ است که ما را از بندگي بالاتر ميبرد، يا دشمنان ما هستند كه هر سه گروه دشمنان ما هستند، دشمنان ديگر ما آن مقام و عظمت و جلال و جبروت ما را انكار ميكنند، ما را آدم عادي تلقّي ميكنند و از طرفي هم به زبان ما و از زبان ما سبّ و لعن شديد و نقد شديد و صريح و مستقيم نام افراد را ميبرند که ميگويند امام رضا درباره فلان كس اين طور گفت تا داخله مسلمانها را ارباً اربا كنند؛ فرمود اين سه گروه هستند كه عليه ما صف بستند، آنها درباره ما يا غلوّ ميكنند تا مردم فاصله بگيرند, يا مقام ما را خيلي پايين ميبرند, يا از زبان ما نسبت به ديگران بدي منتقل ميكنند تا فاصله بين صفوف مسلمانها باشد اختلاف ايجاد كنند.
وجود مبارك امام رضا هم توانست آن كاخ توحيد را درست تسطيح و ترميم كند, هم مكتب تشيّع را با نفي جبر و تفويض تبيين كند و هم به سؤالات و شبهات ديگران پاسخ مثبت بدهد و هم جلوي عوامفريبي بني عباس را بگيرد و هم قدرت علوييّن را ثابت كند. امام كاظم در مدينه وقتي هارون وارد شد در حضور جمع، هارون براي اينكه بگويد ما به پيغمبر نزديك هستيم، كنار قبر مطهّر حضرت در مدينه رفت گفت «السلام عليك يا رسول الله» بعد گفت: «السلام عليك يابن عمّ», اي پسرعمو! چون بني عباس با پيغمبر پسرعمو بودند. به مردم بفهماند كه ما به پيغمبر نزديك و پسرعمو هستيم. نوبت به وجود مبارك امام كاظم(سلام الله عليه) رسيد جلو رفت گفت «السلام عليك يا رسول الله» «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَه»؛ اي پدر! آنها همه نگاه كردند، هارون هم گفت چطور؟ ما همه با هم پسرعمو هستيم. فرمود شما چرا از مقام صديقه کبری غفلت داريد، ما بچههاي پيغمبريم,[24] اگر پيغمبر زنده بود از شما دختر ميخواست به عنوان ازدواج حاضر بوديد؟ ميگفت افتخار ميكنم, فرمود ممكن نبود از ما دختر بخواهد، چون بچههاي ما دختران و نوههاي پيغمبرند، ما به او نزديک هستيم. جلوی عوامفريبي هارون را گرفت. وجود مبارك امام رضا هم در مرو جلوي عوامفريبيهای مأمون را از يک سو و جلوی شبهات او را از سوی ديگر گرفته كه اميدواريم به بركت ثامنالحجج اين كشوري كه به نام اوست سراسر جهان تشيّع به نام اين خاندان است، مشمول عنايتهاي ويژه اهل بيت عصمت و طهارت باشد و همه ارادتمندان، مشمول عنايت خاص آن حضرت و ائمه اطهار(عليهم السلام) باشند و اين كشور وليّ عصر هم تا ظهور آن حضرت از هر گزندي محفوظ بماند!
پروردگارا! امر فرج ولیّات را تسريع بفرما!
نظام ما رهبر ما مراجع ما دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با انبياي الهي محشور بفرما!
مشکلات دولت و ملّت و مملکت، مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوانها را در سايه لطف خويش برطرف بفرما!
خطر سلفي و تکفيري و داعشي و را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
کشورهای اسلامی را از لوث اين تکفيریها تطهير بفرما!
جوانهای مملکت را به اهداف مشروعشان برسان!
امر ازدواج آنها را تسهيل بفرما!
مشکلات اينها را چه در ازدواج چه در ساير مسائل اقتصادی برطرف بفرما!
جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!
اين ادعيه را در حق همه مسلمانها و شيعيان جهان مستجاب بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . عيون الاخبار، ج 2، ص 135.
[2] . كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط ـ القديمة)، ج2، ص308.
[3] . سوره روم، آيه42؛ ﴿أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكين﴾.
[4] . سوره مائده، آيه103؛ سوره عنکبوت، آيه63؛ سوره حجرات، آيه4.
[5] . سوره روم، آيه42.
[6]. تفسير نور الثقلين، ج2، ص476؛ ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾، فرمود همين که ميگويند: «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»!
[7] . التوحيد (للصدوق)، ص28؛ «عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّة».
[8] . البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص405.
[9] . من لا يحضره الفقيه، ج1، ص327.
[10]. معاني الاخبار، ص221؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامْ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً﴾ قَالَ الْأَحْقَابُ ثَمَانِيَةُ أَحْقَابٍ وَ الْحُقْبَةُ ثَمَانُونَ سَنَةً وَ السَّنَةُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ سِتُّونَ يَوْماً وَ الْيَوْمُ ﴿كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون﴾».
[11] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج3، ص238.
[12] . بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج73، ص189؛ «فَإِنَّ النَّوْمَ أَخُ الْمَوْت».
[13] . بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج78، ص352.
[14] . سوره انعام، آيه160.
[15] . التوحيد (للصدوق)، ص46.
[16] . سوره إسراء، آيه1.
[17] . التوحيد (للصدوق)، ص146.
[18] . التوحيد (للصدوق)، ص138.
[19] . رجال الكشي ـ إختيار معرفة الرجال، النص، ص483.
[20]. رجال النجاشی، ص11؛ «دخلت مع أبي إلى أبي عبد الله(عليه السلام)، فلما بصر به أمر بوسادة فألقيت له و صافحه و اعتنقه و ساءله و رحب به».
[21] . ديوان حافظ، غزل شماره 434؛ «صوفی پياله پيما حافظ قرابه پرهيز ٭٭٭ ای کوته آستينان تا کی درازدستی».
[22] . المحاسن، ج1، ص30.
[23] . المحاسن، ج1، ص30.
[24] . الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج4، ص553.