جلسه درس اخلاق (1395/04/24)
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الأَنجَبين سِيَّمَا بَقِيَّةَ اللَّه في الْعَالَمِين بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».
مقدم شما بزرگواران، علما، فضلا، طلّاب محترم، برادران و خواهران ايماني و مسئولان محترم عفاف و حجاب و ساير بزرگواراني كه از نهادها و ارگانها شركت كردهايد، مقدم همه شما را گرامي ميداريم. اعمال و عبادات ماه مبارك رمضان شما را ـ إِنشَاءَاللَّه ـ خداوند به أحسن وجه بپذيرد و عيد خجسته فطر را هم براي همه شما مبارک بگرداند!
هشتم شوال سالروز هَدم قبور ائمه بقيع(عَلَيْهِمُ السَّلام) به دست همين وهّابيون بود كه(عَلَيْهِم خِذْلَانَ اللَّه) در اثر آشنا نبودن به معارف توسل، شفاعت و مانند آن، اين جاهليت را، سعوديها مرتكب شدند؛ چه اينكه هماكنون هم اين جاهليت را دامن ميزنند.
در جمع ما طلّاب آمل و نور حضور دارند كه اينها در برنامههاي تابستاني در مدرسهاي كه به نام آن شهيد بزرگوار، مرحوم آيت الله آقا شيخ فضل الله نوري(رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَي عَلَيه) سامان پذيرفته است، مشغول فراگيري علوم و معارف الهي هستند.
مسئله علم و عمل براي همه ما حرف اول را ميزند؛ لذا مقداري درباره ضرورت آگاهي معارف الهي به عرض شما برسد، بعد مسئله عفاف و حجاب هم كه مسئله ضرورت روز است، چند جملهاي در اينباره صحبت کنيم. وجود مبارك پيامبر(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) ضمن اينكه سحرخيز بود و نمازشب ميخواند، قبل از اينكه نمازشب را بخواند، بخش پاياني سوره مباركه «آلعمران» را قرائت ميكردند، نگاه به آسمان ميكرد، اين ستارهها را ميديد و اين جمله بخش پاياني سوره «آلعمران» را ميخواند: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾؛[1] خدايا اين صحنه و اين نظام، باطل نيست! اگر آسمان و زمين يك عمر خاصي داشته باشد و بعد هم از بين برود، ميشود باطل، ولي اگر تبديل شود به صحنهاي كه ما در آن صحنه به آسمانِ ديگر، با زميني ديگر محشور خواهيم بود، اين ديگر باطل نيست. فرمود: ما اين نظام را باطل خلق نكرديم كه مرگ عبارت از پوسيدن باشد و انسان بعد از مدتي بپوسد؛ بلكه نظام را به حق خلق كرديم و مرگ از پوست به درآمدن است، بعد از مدتي انسان پوست مياندازد، لُب ميشود، مغز ميشود و به «دَارُ الْحَيَاة» ميرسد كه حيات آخرت مرگي در آن نيست.
در مشرق عالَم، مغرب عالَم اين حرف را غير از انبيا كسي نياورد و آن حرف اين است كه انسان با يك خطر مهم روبهرو هست و آن مرگ است. اگر از چيزهاي ديگر ميترسد براي اينكه منتهي به مرگ ميشود. دين آمده به انسان بگويد كه انسان مرگ را ميميراند، در مصاف با مرگ انسان پيروز است، نه مرگ انسان را از پاي دربياورد، ما هستيم كه مرگ را ميميرانيم، زير پاي خود لِه ميكنيم، از اين پل ميگذريم و وارد صحنه أبد ميشويم ما هستيم و مرگ نيست. اين حرف را در زير آسمان غير از انبيا كسي نميزند. پيامبران آمدند كه به ما بگويند انسان مرگ را ميميراند، نه بميرد. تعبير قرآن كريم اين نيست، «كلّ نفس يذوقها الموت»؛ هر كسي را مرگ ميچشد؛ تعبير قرآن اين است: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾؛[2] هر كسي مرگ را ميچشد. روشن است كه هر ذايقي مذوق را هضم ميكند، اگر يك ليوان شربت، يك استكان چاي ميل كرديد، شما كه ذايق هستيد، او را هضم ميكنيد، نه او شما را. ما مرگ را ميميرانيم، ما مرگ را ميچشيم نه او ما را، ما ميشويم موجود أبد. غير از انبيا كسي اين حرف را نزد! ما مرگ را ميميرانيم؛ لذا آنكه گفت: «مرگ اگر مرد است گو نزد من آي»؛ درست است که يك مرد بزرگي است؛ اما اين حرف خيلي از او بزرگتر است. چطور ما بزرگاني در ايران داشتيم قبل از اسلام از اين حرفها نبود! بعد از اسلام اين حرفها آمد:
مرگ اگر مرد است آيد پيش من ٭٭٭ تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ
من از او جانی برم بیرنگ و بو ٭٭٭ او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ[3]
او از من يك تن ميگيرد و من جانم را از او نجات ميدهم و أبدي ميشوم.
بنابراين آمدند به ما بگويند، اين نظام باطل نيست، انسانيّت باطل نيست، آسمان باطل نيست، زمين باطل نيست، انسان نميپوسد، انسان از پوست به درميآيد و ابدي ميشود. هميشه اين حرف زنده است، ولي وجود مبارك پيغمبر(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) سحرها كه براي نماز شب برميخاست، اول به آسمان و ستارههاي آسمان نگاه ميكرد، اين بخش پاياني سوره مباركه «آلعمران» را ميخواند: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾،[4] خدايا اين نظام باطل نيست، چون اين نظام باطل نيست، در قرآن كريم وقتي سخن از حرف پيغمبر، سيرت پيغمبر، سنّت پيغمبر، سريرت پيغمبر(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) است، اول فهم و عقل، بعد عمل است. شما ميبينيد در بخش پاياني سوره مباركه «بقره» اين است كه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ﴾،[5] اول معارف دين، سوم معارف دين، وسط عمل است. وقتي به ما ميخواهد بگويد، راه پيامبر را ادامه بدهيد، ميگويد پيامبر به خدا و قيامت و مؤمنين و فرشتگان و معارف الهي معتقد است، آخر آن هم ميگويد: ﴿رَبَّنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴾؛[6] مصير با «صاد» صيرورت است و شدن، نه «إِلَيْكَ الْمَسِير» با «سين»! ما به طرف تو سير نداريم، صيرورت داريم؛ به جايي ميرسيم كه با فرشتهها همنشين خواهيم بود. فرشتهها بر ما درود ميفرستند، خيليها هستند كه هنگام مرگ، ملائكه را ميبينند، ملائکه به آنها سلام ميكنند: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾،[7] چه در هنگام مرگ ملائكه سلام ميكنند، چه در هنگام ورود به برزخ، ورود به بهشت. اين كم مقامي نيست كه انسان به راحتي وارد مرحله وحي شود و فرشتگان او را ببينند، او فرشتگان را ببيند! ملائكه به او سلام كنند: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾! درهاي بهشت برزخي را باز كنند، درهاي بهشت أبد را باز كنند! ما براي اين مقام آمديم، از اين كمتر اگر خود را عرضه كنيم، خسارت است.
بنابراين اينكه به ما گفتند راه رسول خدا را ادامه دهيد، اينها آمدند گفتند که ما هرگز از پاي درنميآييم، ما وقتي مرگ را ميميرانيم، بيان نوراني سيدالشهدا حسين بن علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) هم در بحبوحه روز عاشورا همين بود؛ آن وقتي كه «أَقْبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ الْقَوْمِ كَأَنَّهَا الْقَطْر»؛[8] مانند قطرات باران تير ميآمد، حضرت فرمود: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»،[9] ياران من! دوستان من! بزرگواران! يك مقدار صبر كنيد؛ مرگ، پلي است كه زير پاي شماست، شما از اين پل عبور ميكنيد. مرگ، دشمن شما نيست، مرگ مَعبر است نه عدوّ. «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»، قنطرة؛ يعني پُل، «تَعْبُرُ بِكُمْ»؛[10] تمام بركات آن طرف پُل است، مرگ زير پاي شماست. اين حرفها را انبيا آمدند به ما گفتند؛ آن وقت چنين ديني انسان را كريم بار ميآورد. ميبينيد مسئله بگير و ببند و جهنّم و كُتَك و اينها آن آخرها بود! سوره مباركه «علق» اين شش آيه آن طبق نقل مشهور، اوّلين آياتي است كه بر وجود مبارك پيغمبر نازل شد و خود سوره «علق» جزء عتايق سور است؛ يعني اوايل نزول بعثت، همين سوره مباركه ﴿اقْرَأْ﴾ نازل شد كه پايان آن سجده واجب دارد. در اينگونه از سوَر سخن از جهنم نيست، سخن از حيا است: ﴿أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَي﴾،[11] انسان نميداند كه خدا او را ميبيند؟! او در حضور خداست، بعد دارد خلاف ميكند؟! اين دين است. آن آخرها سخن از ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾،[12] اول ما را به فرشتهخويي دعوت كردند، حالا كه اثر نكرد، سخن از بگير و ببند شروع شده است؛ وگرنه اول سخن از جهنم نيست. جهنّم حق است، بهشت حق است، حساب و کتاب حق است؛ اما وقتي شما بخواهيد يك عده را كريمانه بپرورانيد و تربيت كنيد، او را كه تهديد نميكنيد: ﴿أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَي﴾، انسان نميداند كه خدا او را ميبيند و در حضور خداست؟! اين انسان را كريم بار ميآورد، اين انسان را عزيز بار ميآورد.
الآن شما اين سالها ميبينيد که وزارت بهداشت كه يك وزارت وزين علمي است، جشنوارهها، همايشها، كنگرههايي دارند، براي تشخيص بيماريهاي مشترك انسان و دام كه يك كار علمي است؛ اما انسان تنها مشتركات او با دام نيست؛ انسان با فرشتهها هم مشتركات فراواني دارد. بسياري از بيماريهاست كه مشترك بين انسان و دام است و دوز آن هم فرق دارد و مقدار داروي آن هم فرق ميكند؛ اما همين است؟ انسان مشتركاتي با فرشته دارد يا ندارد؟ خيلي از اوصاف است كه قرآن كريم بين ما و فرشتهها مشترك است. ما بدني داريم كه مشتركات فراواني با دام دارد، جاني داريم كه مشتركات فراواني با فرشتهها دارد، اين كرامت را كه خداي سبحان در قرآن براي انسان قائل شد، گفت: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾،[13] براي فرشتهها قائل است: ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾،[14] آن طهارت روح را كه خداي سبحان براي فرشته قائل است، براي انسان قائل است. آن قربي که براي فرشتهها قائل است، براي انسان قائل است. آن حشر خاصي كه براي فرشتهها قائل است، براي انسان قائل است. براي اينكه انسان را فرشته كند، فرمود اهل عفاف و حجاب باشيد. سخن از بگير و ببند آن آخرهاست! شما در سوره مباركه «احزاب» ميبينيد، به وجود مبارك رسول ميفرمايد، به همسران خود بگو: ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾،[15] به اعضاي خانواده، به دختران خود، به همسران خود بگو، اگر خواستند با مرد حرف بزنند، مردانه حرف بزنند، نه زنانه! آهنگين سخن نگويند. اگر اينها زنانه حرف زدند، آن مردي كه قلب او مريض است، طمع ميكند! معلوم ميشود طمعِ در نامحرم، مرض قلب است: ﴿فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾، فرشته اين مرض را ندارد. تلاش دين در سوره «احزاب» اين است كه انسان عفيف باشد، مريض نباشد، اين بيماري اگر درمان نشود، خانمانبرانداز است. اين طلاقها از همينجا نشأت گرفته، اين ائمه كه ما وقتي وارد حرم اينها ميشويم، در و ديوار را ميبوسيم؛ براي اينكه نسبت به ما حقّ حيات دارند، فرمودند خانهاي كه با طلاق ـ خداي ناكرده ـ ويران شده است، به اين آساني آباد نميشود.[16] اين بافت فرسوده شهر نيست كه شهرداري بعد از مدتي آن را درست كند و بسازد! اگر اين خانه ـ خداي ناكرده ـ با طلاق ويران شد، به اين آسانيها اين خانه، خانه نخواهد شد. فرمود نگاه به نامحرم نكنيد، شما فرشتهايد.
تو فرشته شوي ار جهد كني از پي آنك ٭٭٭ برگ توت است به تدريج كنندش اطلس[17]
اينکه ميبينيد براي حکيم سنايي و امثال او اين همه حرمت قائل هستند، از حکماي بزرگ ما بود، اين دويست سال قبل از حافظ بود، صد سال قبل از مولوي بود، از حکماي بزرگ بود، گفت شما چطور وقتي يك برگ توت كه تُفاله زير دست و پاست، اين وقتي مَكتب ميرود مدرسه ميرود استاد ميبيند، ميشود پرنيان؟ شما مگر پارچهاي، پردهاي، فرشي، گرانتر از ابريشم داريد؟ اين ابريشم را كه همين برگ توت است، آن كِرم تربيت كرده! حرف حكيم سنايي اين است، وقتي يك برگ توت ميرود مكتب، ميرود نزد استاد، ميشود پرنيان، تو چرا فرشته نشوي، اگر پيش استاد بروي؟
تو فرشته شوي ار جهد كني از پي آنك ٭٭٭ برگ توت است به تدريج كنندش اطلس
اگر وقتي رفت در مكتب كِرم ابريشم، ميشود پارچه استبرقي، پارچه اطلس، پرنيان و ابريشم، انسان هم وقتي وارد حوزه علميه آمل شد، وارد حوزه علميه نور شد، وارد حوزه علميه دماوند شد، وارد حوزههاي علميه ديگر شد، ميشود فرشته. چرا فرشته نشوي؟
بنابراين ما يك دشمن داريم به نام مرگ، دين به ما ميگويد، شما اين دشمن را از پا درميآوريد و زير پايتان لِه ميكنيد و براي أبد زندهايد، اين يك؛ مشتركات فراواني داريم با فرشتهها، ميتوانيم با فرشتهها مشتركات خود را در كنار هم با هم زندگي كنيم با ملائكه محشور شويم، دو؛ عفاف و حجاب را به عنوان بهترين فضيلت جامعه حفظ كنيم، سه؛ سحرخيز باشيم و آسمان را نگاه كنيم، با ستارهها حرف بزنيم، بگوييم شما باطل نيستيد، ما هم باطل نيستيم، شما هم دگرگون ميشويد، از بين نميرويد، ما هم دگرگون ميشويم، از بين نميرويم؛ اين در سوره مباركه «ابراهيم» آمده است: ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَيْرَ الأرْضِ وَ السَّماوَاتُ﴾،[18] اين ﴿السَّماوَاتُ﴾، هم نايب فاعل ﴿تُبَدَّلُ﴾، است؛ يعني در صحنهاي، زمين عوض ميشود، آسمان عوض ميشود، انسانها هم عوض ميشود، اينطور نيست كه کل اين ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[19] شد، ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ﴾[20] شد از بين بروند. نه! تبديل ميشوند به يك زمان ديگر، به يك زمين ديگر، به يک سپهر ديگر، همه اينها شهادت ميدهند؛ مسجد شهادت ميدهد، مدرسه شهادت ميدهد، حسينيه شهادت ميدهد. زمين شهادت ميدهد؛ مسجد شهادت ميدهد كه فلان همسايه مرتب به نماز ما ميآمد و درباره فلان همسايه شكايت ميكند كه به نماز من نميآمد، من مسجد بودم، آماده بودم؛ ولي او نميآمد اينجا نماز بخواند. اين مسجدها ميفهمند، حسينيهها ميفهمند، زمين ميفهمد. ما چيزِ نفهم در عالم نداريم؛ اما كسي كه گوش كند اين ندا كم هست!
خيليها هستند كه اين توفيق را دارند كه صداي اشيا و تسبيح اشيا را ميشنوند و ما كه محروم هستيم، بايد حرف انبيا و اوليا را گوش بدهيم كه به ما ميگويند اينها با شما سخن ميگويند. اگر در بخش پاياني سوره مباركه «بقره» اين است كه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ﴾،[21] در بخشي از سوره مباركه «نساء» هم مقابل آن هست كه ﴿وَ مَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾،[22] او در ضلال مبين است. معيار اصلي، آن معارف و اعتقادات ديني است، وقتي آن حاصل شد، هم عفاف و حجاب پديد ميآيد، هم بيراهه نميرويم، هم راه كسي را نميبنديم، هم خود در مسير هستيم، هم ديگران را به اين مسير هدايت ميكنيم.
من مجدّداً مقدم همه شما، مخصوصاً علما، فضلا، طلاب بزرگوار اين دو مدرسه و ساير عزيزان مسئول به حجاب و عفاف را گرامي ميدارم، از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنم که به فردفرد شما برادران و خوهران ايماني، سعادت و سيادت دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد!
پروردگارا امر فرج وليّ خود را تسريع بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را، در سايه وليّ خود حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را، شهداي حرم را، شهداي مدافعان از حرم اسلام و مسلمين را با انبيا و اوليا محشور بفرما!
روح مطهّر شهدا، شهداي بزرگوار، روحانيت، مخصوصاً شهيد شيخ فضل الله نوری(رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَي أجمَعين) را با اوليايت محشور بفرما!
خطر سلفي و تکفيري و داعشي را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
مشکلات دولت و ملت و مملکت، مخصوصاً در بخش اشتغال و ازدواج و توليد کار و اقتصاد مقاومتي و مانند آن همه مشکلات را در سايه لطف وليّ خود برطرف بفرما!
اين نظام را تا ظهور صاحب اصلي خود از هر خطري محافظت بفرما!
عاقبت امور همه را به خير و سعادت ختم بفرما!
«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»
[1]. سوره آل عمران، آيه191.
[2]. سوره انبياء، آيه35.
[3]. مولوی، ديوان شمس، غزل شماره1326
[4]. سوره آلعمران، آيه191.
[5]. سوره بقره، آيه285.
[6]. سوره بقره، آيه285.
[7]. سوره زمر، آيه73.
[8]. اللهوف علي قتلي الطفوف(فهري)، ص100.
[9]. معاني الأخبار، ص289.
[10]. معاني الأخبار، ص289.
[11]. سوره علق, آيه14.
[12]. سوره حاقة, آيات30 و 31.
[13]. سوره اسراء، آيه70.
[14]. سوره عبس, آيات15 و 16.
[15]. سوره احزاب، آيه32.
[16]. الکافي(ط ـ الاسلاميه)، ج6، ص54؛ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ الْبَيْتَ الَّذِي فِيهِ الْعُرْسُ وَ يُبْغِضُ الْبَيْتَ الَّذِي فِيهِ الطَّلَاقُ وَ مَا مِنْ شَيْءٍ أَبْغَضَ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الطَّلَاق». وسائل الشيعه، ج18، ص30؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلَام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا أَلَا فَمِنْ حَظِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِنْفَاقُ قِيمَةِ أَيِّمَةٍ وَ مَا مِنْ شَيْءٍ أَحَبَّ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُعْمَرُ بِالنِّكَاحِ وَ مَا مِنْ شَيْءٍ أَبْغَضَ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُخْرَبُ فِي الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ يَعْنِي الطَّلَاقَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلَام) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا وَكَّدَ فِي الطَّلَاقِ وَ كَرَّرَ الْقَوْلَ فِيهِ مِنْ بُغْضِهِ الْفُرْقَةَ».
[17]. سنايی، قصايد، قصيده90.
[18]. سوره ابراهيم, آيه48.
[19]. سوره تکوير, آيه1.
[20]. سوره تکوير, آيه2.
[21]. سوره بقره، آيه285.
[22]. سوره نساء، آيه136.