أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين، سيّما بقيّة الله في العالمين، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي, برادران و خواهران ايماني را گرامي ميداريم شهادت صديقه كبرا فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه عليها) را به پيشگاه وليّ عصر و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و به شما بزرگواران تعزيت عرض ميكنيم، از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم كه همه ما را مشمول فيض خاصّ آن بيبي قرار بدهد!
در مسئله اخلاق مستحضريد كه ذات اقدس الهي انسان را خيلي زيبا و كامل آفريد اين زيبايي كه درباره انسان است به عنوان حُسن خلقت اين زيبايي, بخشي از آن به ارزش برميگردد بخشي از آن هم به دانش, اگر ميگويند عدل زيباست معناي زيبايي سمعي و بصري نيست. يك وقت ميگويند طاووس زيباست؛ يعنی از نظر مسائل ديدن و حسّي زيباست, يك وقت ميگويند عدل, جميل است و زيباست؛ يعنی زيبايي وجودي دارد از نظر هستيشناسي او لطافتي دارد كه در موجودات ديگر نيست. هستي انسان كه زيباست و فرمود: او را در احسن تقويم آفريد: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويمٍ﴾[1] و همين أحسن تقويم بودنِ مخلوق، نشانهٴ آن است كه خالقش ﴿أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾[2] است معلوم ميشود كه اين سه نظام را كه در بحثهاي قبل داشتيم در انسان به طور كامل هست؛ يعنی نظام فاعلياش مضبوط است, نظام داخلياش مضبوط است, نظام غايياش هم مضبوط است. از نظر نظام فاعلي در تحت ولايت و رهبري «الله» است كه ﴿بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ﴾[3] است از نظر نظام داخلي آنچه را كه بايد داشته باشد داراست, از نظر نظام غايي, هدفمند است، يك; راهي كه او را به هدف برساند در اختيار اوست، دو; ابزار پيمودن اين راه را داراست، سه; رهبران الهي كه او را راهنمايي كنند، چهار; اين ميشود احسن تقويم و عصاره اين سه نظام را وجود مبارك كليم الهي در آن استدلال خاصّ خودشان فرمودند: ﴿رَبُّنَا الَّذي أَعْطي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي﴾[4] از اينكه فرمود: ﴿رَبُّنَا﴾ معلوم ميشود نظام فاعلي به «الله» برميگردد, ﴿أَعْطي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ﴾؛ يعنی هر چيزي, هر چه لازم دارد در نهان و نهاد او هست ﴿ثُمَّ هَدي﴾؛ يعنی هدفمند است, غايت دارد, مقصدي دارد, مقصودي دارد با آن سه, چهار عنوان راهي دارد, ابزاري دارد, راهنمايي دارد. اين سه نظام دقيق جهانبيني در همين يك جمله كوتاه كليم الهي گنجانده شده ﴿رَبُّنَا الَّذي أَعْطي﴾ ميشود نظام فاعلي؛ ﴿كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ﴾ ميشود نظام داخلي؛ ﴿ثُمَّ هَدي﴾ ميشود نظام غايي. مبدأ هست, معاد هست, رهبري درون كه وحي و نبوّت است هست; لذا اين موجود ميشود ﴿أَحْسَنِ تَقْويمٍ﴾، آفريدگارش ميشود ﴿أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾؛ چنين موجودي در درون او نفس «امّاره بالسوء» نيست. اينكه وجود مبارك يوسف(سلام الله عليه) فرمود: ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾؛[5] يعنی ما در درون, نفس امّاره نداريم اين ما هستيم كه «امّاره بالسّوء» ميسازيم. در درون يك جهاد داخلي هست بين وهم و خيال در بخش انديشه با عقل نظر نزاع است, در بخش انگيزه بين شهوت و غضب با عقل عملي كه «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان»[6] جدال است، در اين جدال اگر ـ خداي ناكرده ـ وَهْم پيروز شد يا شهوت و غضب پيروز شد، همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه فرمود: «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَي أَمِيرٍ»[7] از آن به بعد ما «امّاره بالسوء» پيدا ميكنيم و اگر در اين جريان, انسان پيروز شد، مثل خود حضرت امير كه فرمود: «إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی»؛[8] من او را به تقوا رياضت ميدهم, تمرين ميدهم همين نفس ميشود «امّاره بالحُسن»؛ اينطور نيست كه هر كسي داراي «امّاره بالسوء» باشد, هر كسي داراي نفس مسوّله باشد، اين ما هستيم كه نفس مسوّله ميسازيم, اين ما هستيم كه «امّاره بالسوء» ميسازيم ميتوانيم «امّاره بالحُسن» بسازيم. آن نيرويي كه ميتواند رهبري بد را به عهده بگيرد ما آن را رهبريِ خوب عطا كنيم، او ما را به نيكي دعوت بكند. ميبينيد بعضيها مشتاق نماز اوّل وقتاند از كار خير لذت ميبرند، از گناه منزجرند, بوي بد گناه آزارشان ميدهد. اين بيان نوراني پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) را تا اندازهاي ادراك ميكنند فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحَنَّكُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوب»؛[9] فرمود: خود را با استغفار معطّر كنيد، بوي بد گناه آبروي شما را ميبرد، اين «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ»؛ يعنی چنين نيست كه عطر فقط عطر مادي باشد, عطر حسّي باشد عطر معنوي هم هست, گناه معنوي هم هست اين جلوي آن گناه را ميگيرد: «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحَنَّكُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوب». در بخش قرائت قرآن, خواندن قرآن كه بارزترين مصداق قرائت قرآن همين نماز است كه «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِفَاتِحَةِ الْكِتَاب»،[10] فرمود: «طَهِّرُوا أَفْوَاهَكُمْ»؛ دهن خود را پاك كنيد نه دندان را مسواك كنيد. مسواك كردن دندان يك سنّت اسلامي است ثواب خاصّ خود را دارد، آثار بهداشتي هم دارد؛ اما در اين حديث نوراني فرمود دهن را پاك كنيد نه دندان را، آن «طَهِّرُوا أَسْنَانَکُمْ» جداست؛ يعنی دندانها را تمييز كنيد؛ اما اينجا فرمود: «طَهِّرُوا أَفْوَاهَكُمْ» فوه؛ يعنی دهن؛ يعنی زبان را, لثه را, دندان را, فضاي كام را, حلق را, نه غذاي شبههناك وارد شود, نه حرف شبههناك از اين فضا بيرون بيايد، اين دهن را تطهير كنيد: «فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن»[11] قرآن بايد از اينجا عبور كند, اگر بخواهد اثربخش باشد بايد از يك مسير طيّب و طاهر بگذرد چون راه عبور قرآن است نه غذاي مشتبه وارد شود, نه حرف شبههناك صادر شود: «طَهِّرُوا أَفْوَاهَكُمْ فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن».
بنابراين ما «امّاره بالسوء» نداريم اين ما هستيم كه ميتوانيم «اماره بالحُسن» تربيت كنيم هم «اماره بالسوء» تربيت كنيم. اينكه وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) هنگام نماز ظهر كه ميشد ميفرمود: «أَرِحْنَا يَا بِلَال»؛ اذان بگو خستگي ما رفع شود با گفتار با خدا, كلمات الهي همه خستگيهاي دنيا رفع ميشود.[12] خداي سبحان سيب را سالم آفريده؛ ولي اگر اين حرف باغبان را گوش ندهد به موقع آب نگيرد, به موقع سمپاشي نشود, به موقع كود نگيرد و فنّ شريف كشاورزي را گوش ندهد، كِرم در درون اوست، اساس دشمنِ ما درون ماست. دشمنِ بيگانه مثل ريزگردهايي است كه گاهي آسيب ميرساند؛ ولي مشكل اساسي اين سيب كِرمو همان كرمي است كه در درون اوست، نبايد گفت يك ريزگردي هست، آن ريزگرد ده درصد آسيب ميرساند؛ اما نود درصد صدمه براي همين كِرم دروني است، اين دشمن دروني او را ميپوساند از پا در ميآورد، حضرت فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»؛[13] آن وقت اين دشمن بيروني را تقويت ميكند, با دشمن بيروني هماهنگ ميشود و مانند آن؛ بنابراين در ساختار ما جز حُسن و زيبايي چيزي نيست، يك و اگر نقصي پيدا ميشود در اثر بدرفتاري و محافظت نكردن ماست، دو; در جهاد اكبر اگر ما شكست خورديم در جهاد اصغر هم شكست خواهيم خورد، سه.
چون ايام فاطميه است سخنراني فرمودند گوشهاي اشاره كنيم. وجود مبارك صديقه كبرا كه آن خطبه را خواندند اين خطبه ابدي و «الي يوم القيامة» ماندني شد و اسراري در اين خطبه نوراني هست كه او را ابدي كرده. مهمترين عنصرش اين است كه خود صديقه كبرا(سلام الله عليها) مانند سيزده معصوم ديگر، عِدل قرآن كريم است جزء ثقلين است و اگر عِدل قرآن كريم است «لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّی يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[14] اين ابدي خواهد بود و اين خطبه ماندني است. دوم اينكه همه مطالب اين خطبه نوراني بلاواسطه يا معالواسطه پشتوانه قرآني دارد از آيات قرآني استفاده شده است. طبق اين دو عنصر محوري كه عناصر ديگر را هم زيرمجموعه خود دارند اين خطبه نوراني «فدك» خطبه ابدي خواهد بود «الي يوم القيامة» ميماند. اين غدير را زنده كرد, سقيفه را باطل دانست, فدك را غصب دانست, استرداد فدك را لازم دانست, ردّ فدك را لازم دانست و دهها بركات ديگر. وقتي صديقه كبرا(سلام الله عليها) شروع به خطبه ميكند، ما در بحثهاي تفسيري خطبه حضرت را تا حدودي آنجا معنا كرديم. خطبه حضرت در يك سطح ديگر است, خطابه حضرت يك سطح ديگر است. معمولاً خطبههاي نوراني اميرالمؤمنين اينطور است خطبههاي ائمه(عليهم السلام) اينطور است، اينها در خطبه با خداي خود سخن ميگويند، آن مسئله توحيد را, وحي و نبوت را, شهادت به توحيد را, شهادت به رسالت را در خطبه ذكر ميكنند كه آن خيلي عميق است، آن خطابه كه با مردم حرف ميزنند يك سطح متوسطي دارد، غالب خطبههاي نوراني حضرت امير، آن بخشي كه با خدا سخن ميگويد، آن جزء درس خاص نظير مكاسب و كفايه نيست حواستان جمع باشد، اين گوي و اين ميدان! شما مكاسبخوان را بياوريد انسان يكي, دو بار خطبهها را براي او درس ميدهد؛ اما ممكن نيست بدون سي, چهل سال زحمت بفهمد اين خطبه يعنی چه؟ بنابراين حساب خطبه مثل مكاسب و كفايه نيست آن خطابهها كه به مردم خطاب ميكند دستور اخلاقي ميدهد موعظه و نصيحت ميكند يك چيز ديگر است. الآن سالهاي متمادي است كه شُرّاح نهجالبلاغه آمدند اين جمله را شرح كنند كه «كَمَالُ الإخْلاصِ لَهُ نَفْيُ الصّفَاتِ عَنْه» اين «نَفْيُ الصّفَاتِ»؛ يعنی چه؟ صفت را از خدا سلب كنيم؛ يعنی چه؟ شبهه قدماي ثمانيه براي اشاعره از اينجا برخاست, شبهه نفي صفات و قائل به نيابت معتزله از اينجا برخاست, شبههاي در كار نيست اتحاد صفت و ذات و وصف، طبق مرام شيعه از اينجا برخاست فرمود: «كَمَالُ الإخْلاصِ لَهُ نَفْيُ الصّفَاتِ عَنْه»؛ آن وقت دو برهان اقامه ميكند «لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ»[15] آدم ميبيند خيلي از حكما و متكلّمين در آن مانده، چه رسد به طلبه كفايه و مكاسبخوان اينها وقتي با خدا سخن ميگويند آن علمشان ميجوشد كه بحر موّاجاند، آن خطبه كه تمام شد وقتي وارد خطابه شدند با مردم كه با افراد عادي حرف ميزنند آن تا حدودي قابل فهم است روان است. وجود مبارك صديقه كبرا هم همين است، يك خطبه چند سطري دارد اين معادل قويترين خطبههاي نهجالبلاغه است. وجود مبارك حضرت امير خطبههاي فراواني دارد؛ ولي مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در همان جلد اول كافي باب جوامع توحيد اين خطبه نوراني عليبنابيطالب را نقل ميكند؛ آن وقتي كه دوباره حضرت افراد را براي نبرد در صفّين جمع كرد آن خطبه خيلي بلند است. مرحوم كليني در كافي از خودشان سخني ندارند بسيار كم، فقط به نقل حديث بسنده ميكنند؛ ولي در ذيل اين خطبه نوراني اين بيان را دارند؛ يعنی همين جلد اوّل كافي در باب جوامع توحيد دارد عليبنابيطالب «بِأَبِي وَ أُمِّي»؛ يعنی پدر و مادرم فداي علي(سلام الله عليه) او خطبهاي خوانده كه «فَلَوِ اجْتَمَعَ أَلْسِنَةُ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»، اگر جن و انس جمع شوند «لَيْسَ فِيهَا لِسَانُ نَبِيٍّ»، امام و پيغمبري در بين آنها نباشد، هرگز نميتوانند چنين خطبه و چنين كلامي بياورند.[16] مرحوم صدرالمتألهين در شرح اين بخش از اصول كافي اضافه كرده كه «فَلَوِ اجْتَمَعَ أَلْسِنَةُ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَيْسَ فِيهَا لِسَانُ نَبِيٍّ»، ميگويد هر پيغمبري هم نميتواند مثل علي سخن بگويد، آن پيغمبران عظيم الهي, پيغمبراني كه از صفت برجستهاي برخوردارند آنها اگر نباشند ساير انبيا اگر باشند هم نميتوانند مثل علي حرف بزنند؛ چون در قرآن آمده است: ﴿لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلي بَعْضٍ﴾،[17] يك; ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ﴾،[18] دو; انبيا متفاوتاند, مرسلين متفاوتاند, مرحوم كليني آن حرف را زد, مرحوم صدرالمتألهين ميفرمايد که از هر پيغمبري هم ساخته نيست؛ مثل علي حرف بزند. آن جملهاي كه مرحوم كليني را وادار كرده كه بگويد اگر جن و انس جمع بشوند نميتوانند مثل علي حرف بزنند خودش استدلال ميكند ميگويد كه ملحدان, ماديين اينها شبههاي دارند، ميگويند ـ معاذ الله ـ خدا خالق همه نيست, چرا؟ براي اينكه اصلِ خلقت محال است, چرا؟ چون خدا جهان را از چه چيزي خلق كرد؟ يا «من شيءٍ» خلق كرد يا «من لا شيء» شيء كه از دو طرف نقيض بيرون نيست، خدا بخواهد عالم را «من شيءٍ» خلق كند محال است, «من لا شيء» خلق كند محال است, چرا محال است؟ اگر «من شيءٍ» خلق كرد؛ پس معلوم ميشود اشيا و مواد ازلي بودند نيازي به خدا نداشتند، خدا خالق كلّ نيست، اين ذرّات بودند, اين موجودات بودند او آمده جمعبندي كرده. پس اگر «من شيءٍ» خلق كرده باشد پس ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[19] كه قرآن ميگويد ـ معاذ الله ـ درست نيست. اگر «من لا شيء» خلق كرده باشد «لا شيء» كه عدم است ماده قرار نميگيرد که انسان از عدم چيزي را بسازد؛ پس اصل خلقت محال است اين شبهه ماديين و ملحدان. اما بيان نوراني حضرت امير در آن خطبه كه همان بيان را 25 سال قبل، وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) داشت اين است كه «نقيض كلُّ شيءٍ رفعه»، نقيض «من شيء», «من لا شيء» نيست، نقيض «من شيء», «لا من شيء» است؛ چون «نقيض كلّ رفع و مرفوع»، نقيض «من شيء من لا شيء» نيست چون «من لا شيء» ميشود موجبه معدوله اين موجبه معدوله كه نقيض موجبه محصّله نيست، نقيض من شيء, لا من شيء است. وجود مبارك حضرت امير در آن خطبه نوراني كه مرحوم كليني اينقدر خضوع ميكند ميگويد ذات اقدس الهي جهان را «لا من شيء» خلق كرد؛ يعنی او نوآور است, او ﴿بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[20] است او آسمان و زمين را با ماده و صورت آفريد؛ مثل اينكه شما در ذهن خود صوَري را انشا ميكنيد مادهاي در كار نيست كه شما از آن ماده, صور بيافرينيد «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[21] اين گوشهاي از آن قدرت است اين دقت كه نقيض «من شيء», «من لا شيء» نيست نقيض «من شيء», «لا من شيء» است، اين در خطبه نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه هست كه وجود مبارك صديقه كبرا در آن خطبهاي كه ابدي و ماندني است در آنجا وقتي وارد شد، حمد و ثناي الهي را به عهده گرفت، فرمود: «خَلَقَ الأَشْيَاءَ لا مِنْ شَيء»؛ يعنی ﴿بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ او نوآور است. اينكه مرحوم كليني نقل كرد ائمه فرمودند، اگر وجود مبارك حضرت امير نبود زهرا(سلام الله عليها) همتايي نداشت[22] و همين كليني(رضوان الله عليه) در باب «مَوْلِدُ النَّبِي»؛ چون جلد اول كافي، اوّل آن در باره عقل و جهل است، بعد كتاب علم است بعد كتاب جوامع توحيد است، بعد «كتاب الحجّة» است بعد «مواليد الائمة» كه تاريخ آنهاست. در «مَوْلِدِ الزَّهْرَاء(سلام الله عليها)» نقل ميكند از معصوم(سلام الله عليه) به صورت فعل ماضي مستمر كه «كَانَ جِبْرَئِيل»، در اين 75 روز جبرئيل به طور مستمر به حضور صديقه كبرا مشرّف ميشد و اخبار الهي را به آن حضرت گزارش ميداد و وجود مبارك صديقه طاهره(سلام الله عليها) املا ميفرمود و عليبنابيطالب ثبت ميكرد. به تعبير سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه)، جبرئيل براي هر پيغمبري هم نازل نميشود؛ اينجا «كان» دارد اين «كَانَ جَبْرَئِيلُ يَأْتِيهَا»؛ يعنی به طور مستمر نازل ميشد،[23] اين است كه اين قابل ارزيابي با هيچ چيزي نيست، اين خطبه براي ابد ماندني است، خود گوينده همتاي قرآن كريم است, سخنانش ريشه قرآني دارد، اين خطبه است! خطابهاش هم اينچنين است؛ وقتي وارد ميشود، بعد از جريان توحيد, شهادتي كه ميدهد «الله» را معرفي ميكند اخلاص را معرفي ميكند, رسالت را معرفي ميكند, وحي را معرفي ميكند, نبوت را معرفي ميكند اينها را معنا ميكند؛ بعد بياني وجود مبارك حضرت امير در نهجالبلاغه دارد در همان خطبه اوّل كه جهان را در عصر بعثت تبيين ميكند 25 سال قبل از اينكه وجود مبارك حضرت امير اين خطبهها را بخواند صديقه طاهره(سلام الله عليها) عصر بعثت را آنجا خوب تبيين كرد كه وقتي خدا پدرم را فرستاد كه جهان بين الحاد بود از يك سو؛ شرك بود از سوي ديگر؛ وثنيت و تثليث و تثنيه بود از سوي چهارم, بهداشت نداشتيد, مسكن نداشتيم, امنيت نداشتيد, امانت نداشتيد, عفت و حجاب نداشتيد، اينها مسائل اخلافي؛ مسائل توحيدي هم الحاد بود, شرك بود, وثنيت بود, تثليث نصارا بود, تثنيه كليميها بود, ﴿قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ﴾ بود, ﴿قالَتِ النَّصاري الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ﴾[24] بود اين تثليث مسيحي آن تثنيه يهودي كلّ جهان را شرك و الحاد و وثنيت و صنميت گرفت در چنين عصر تاريكي پدرم آمد و همه را روشن كرد. بعد عبادت را معنا كرد نماز چيست؟ روزه چيست؟ حج چيست؟ عمره چيست؟ زكات چيست؟ همه اينها را مشخص كرد خصوصيات اينها را بيان كرد، يك دوره دائرةالمعارف اجمالي را بيان كرده؛ بعد وارد مسئله خلافت شد، آن را تبيين كرده حقانيت غدير را, بطلان سقيفه را بعد وارد مسئله فدك شده از راه ارث فرمود: آيا در كتاب خدا آيهاي است كه تو ميفهمي و ما نميدانيم؟ آيا شما از پدرانتان ارث ميبريد من ارث نميبرم؟ آن مسئله نحله فدك جدا, مسئله ارث فدك جدا, هيچ راهي شما براي غصب فدك نداريد، تقريباً يك جزء قرآن است. ما چند سال قبل پيشنهاد داديم دوستاني كه ـ الحمدلله ـ حافظهشان قوي است ذات اقدس الهي اين نعمت را به آنها داد اين خطبه نوراني را حفظ كنند طوري باشد كه مثل ساير آيات و سوَري كه حفظ ميكنيد. ـ الحمدلله ـ خطبه غدير را بعضيها حفظ كردند و مراسم و جشنواره گذاشتند اين خطبه «فدكيه» هم شايسته است كه حفظ شود؛ چون اين در متن دين ماست اين در متن مذهب ماست, اين جلال و عظمت صديقه كبرا را نشان ميدهد، اين كار كوچكي نيست كه حالا جبرئيل مرتب نازل شود و اسرار عالم را براي بيبي بگويد. به وسيله اينها غدير به دست ما رسيد, به وسيله اينها بطلان سقيفه به دست ما رسيد, به وسيله اينها بسياري از معارف قرآني به دست ما رسيد. همين «من شيء و لا من شيء و من لا شيء» شبههاي است كه شما براي خيليها بگوييد ميمانند و اينها براي ما حلّ كردند مسئله توحيد را, مسئله شبهه ازليّت ماده را، براي ما اين معارف را حلّ كردند، گذشته از اينكه سيره علمي و عملي اينها نوراني است و حافظ ماست. اينها ميتوانند طوري ما را تربيت كنند كه ما خدا را شكر كنيم بگوييم «هذه نفس امارة بالحُسن». ميبينيد بعضيها گرايشي دارند از كار بد منزجرند, از حرف بد منزجرند, از خيال بد منزجرند اينها ﴿جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ﴾[25] اصراري نيست كه حتماً در معاد ﴿نُورُهُمْ يَسْعي بَيْنَ أَيْديهِمْ﴾[26] آن سر جايش محفوظ است در دنيا هم بعضيها هستند كه كار يك امامزاده را ميكنند حرف آنها, روش آنها, منش آنها, گفتار آنها آموزنده است اينطور نيست كه حالا حتماً بايد انسان وارد صحنه قيامت بشود تا نورانيت بعضيها مشخص شود كه ﴿جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ﴾، در دنيا هم همينطور است. ما اگر مواظب باشيم و نگذاريم در درون ما يك «اماره بالسوء»اي پيدا شود، نفس مسوّله پيدا شود كه همين صديقه كبرا(سلام الله عليها) از نفس مسوّله ناليد كه فرمود: «سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ» يعقوب(سلام الله عليه) به فرزندانش گفت: ﴿سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ﴾[27] اينكه برادر را به چاه انداختيد در اثر نفس مسوّله بود، اينكه فريبكاري كرديد در اثر نفس مسوّله بود, دروغ گفتيد در اثر نفس مسوّله بود. اين بيانات نوراني را كه بيانات قرآني است صديقه كبرا(سلام الله عليها) در همين خطبه دارد.[28]
حالا اگر مقدروتان هست اين خطبه را حفظ ميكنيد وگرنه مباحثهاي ميگذاريد روي اين خطبه كه اين خطبه مورد مباحثه و درس قرار بگيرد درس رسمي حوزه باشد ولو يك واحد يا دو واحد يا كمتر و بيشتر انسان وقتي بخواهد اين خطبه را به مردم عَرضه كند بعد از تدريس و دراسه و علمالدراسه و امثال اينها باشد؛ لذا اين خطبه براي ابد خواهد ماند، بر اساس عناصر فراواني كه دو عنصرش همان است كه گويندهاش خودش عِدل قرآن كريم است, «أحد الثقلين» است و فرمودههاي او هم محتواي قرآني دارد كه اميدواريم جامعه ما در سايه تربيت خطبه فدكيهٴ صديقه كبرا(سلام الله عليها) دِيناش را به مسئله ولايت و امامت اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) ادا كند.
اميدواريم ذات اقدس الهي به همه ما اين توفيق را مرحمت كند! مجدداً از مقدم شما برادران و خواهران گرامي حقشناسي ميكنيم. خدايا امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دنيا و آخرت ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! توفيق شركت در انتخابات را به همه ما مرحمت بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما! مشكلات دولت و ملت و مملكت را در سايه لطف وليّات برطرف بفرما! خطر تكفيري و سلفي و داعشي را به استكبار و صهيونيسم برگردان! كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما! جوانان ما و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سوره تين، آيه4.
[2] . سوره مؤمنون، آيه14.
[3] . سوره بقره، آيات29 و 231 .
[4] . سوره طه، آيه52.
[5] . سوره يوسف، آيه53.
[6] . الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص11.
[7] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت211.
[8] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), نامه45.
[9] . وسائل الشيعة، ج16، ص71.
[10] . نهج الحق و كشف الصدق، ص424.
[11] . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج1، ص368.
[12] . بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج79، ص193.
[13] . عدة الداعی و نجاح الساعی، ص314.
[14] . دعائمالاسلام، ج1، ص28.
[15] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه 1.
[16] . الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص134.
[17] . سوره إسراء، آيه55.
[18] . سوره بقره، آيه253.
[19] . سوره رعد، آيه16.
[20] . سوره بقره، آيه117.
[21] . مصباح الشريعة، ص13؛ متشابه القرآن و مختلفه(لابن شهر آشوب)، ج1، ص44؛ عوالي اللئالي, ج4, ص102.
[22] . الكافي(ط ـ الإسلامية), ج1، ص461؛ «لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی خَلَقَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع لِفَاطِمَةَ مَا كَانَ لَهَا كُفْوٌ عَلَی ظَهْرِ الْأَرْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُونَهُ».
[23] . الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص241.
[24] . سوره توبه، آيه30.
[25] . سوره انعام، آيه122.
[26] . سوره تحريم، آيه8.
[27] . سوره يوسف، آيات18 و 83.
[28] . الإحتجاج علی أهل اللجاج(للطبرسی)، ج1، ص97 ـ 106.