اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما بزرگواران, فضلا و دانشمندان حوزوي و دانشگاهي, برادران و خواهران ايماني مخصوصاً اعضاي محترم ستاد مهدويّت(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) را گرامي ميداريم و گزارش اميدبخشي كه شنيديم براي همه ما رجاآور بود. وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) چون خاتم اوصياست، مظهر تامّ خاتم انبياست، يك سلسله مسائلي درباره اينگونه از انسانهاي كامل مطرح است كه براي غالب ماها طرح شدني نيست. يكي از آن روايات بسيار برجستهاي كه بزرگان اهل معرفت اين روايت را جزء اربعين خودشان انتخاب كردند همين است؛ اين نكته را در پرانتز عرض کنيم، مستحضريد وقتي دستور رسيد اگر كسي چهل حديث حفظ كند بركات فراواني در دنيا و آخرت دارد[1] غالب علما برابر رشتههاي خاصّ خودشان احاديث چهلگانهاي را انتخاب ميكردند، آنكه فقيه بود چهل حديث فقهي مينوشت, آنكه محدّث بود چهل حديث حديثي مينوشت, آنكه حكيم بود چهل حديث فلسفي و عقلي و اينها مينوشت, آنكه عارف بود چهل حديث عرفاني انتخاب ميكرد. صدرالدين قونوي از اين قبيل است. يكي از احاديثي كه ايشان در اربعين انتخاب ميكردند اين حديث نوراني است كه سيره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را تشريح ميكند و آن, اين است كه حضرت اگر با كسي حرف ميزد و كسي را مورد خطاب قرار ميداد با تمام چهره به او نگاه ميكرد: «أَقبَلَ إلَيهِ بِوَجهِهِ كُلّه» هيچگاه نيمرخ با كسي حرف نميزد اين را ايشان به عنوان يكي از احاديث چهلگانه ياد ميكند ميگويد سرّ آن اين است كه اگر كسي آينه خداست و آيت خداست، خدا اگر بنا باشد كه با كسي سخن بگويد با تمام چهره سخن ميگويد; زيرا خدا اعضا و جوارح ندارد, جزء و كلّ ندارد, بالا و پايين ندارد, شرق و غرب ندارد, اَمام و خلف ندارد, با كسي اگر بنا شد اظهار لطف كند با تمام چهره حرف ميزند منتها گيرنده به اندازه خود ميگيرد؛ الآن اين آفتاب با تمام چهره در برابر آينهها ظهور ميكند، اگر شما صد آينه در برابر آفتاب داشته باشيد كه اين صد آينه به صد وضع باشند، بعضي كوچك, بعضي كوچكتر, بعضي بزرگ, بعضي بزرگتر همه اينها در برابر آفتاب قرار ميگيرند آفتاب با تمام چهره در اين صد آينه ميتابد؛ منتها هر آينه به اندازه خودش آفتاب را نشان ميدهد آفتاب, نيمرخ به كسي رخ نشان نميدهد با تمام رخ ظهور ميكند، فروغی بسطامی اهل سواد و تحصيلکرده نبود، میگويد:
با صد هزار جلوه برون آمدي كه من٭٭٭ با صد هزار ديده تماشا كنم تو را[2]
منتها من يك ديدهٴ كوچك بيشتر ندارم من نتوانستم با صد هزار ديده تو را ببينم; ولي تو با صد هزار جلوه برون آمدي. همه ما فقط يك ديده داريم، اگر صد آينه يا صدها هزار آينه در برابر آفتاب نگه داريم اين آينهها هر كدام به اندازه خودشان آفتاب را نشان ميدهند، هيچ كدام تمام آفتاب را نشان نميدهند تازه اين مَثل با مُمثَّل خيلي فرق دارد، اگر بنا بود خداي سبحان به كسي محبّت كند فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا﴾,[3] ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ﴾,[4] ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ﴾ اين معيّتهاي ويژه در قرآن كريم كم نيست؛ اينكه ﴿مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا﴾, «مع الذين احسنوا», ﴿مَعَ الَّذينَ﴾ كذا با تمام چهره آنجا ظهور ميكند, اين خداست! اگر كسي بنا شد خاتم اوصيا باشد، مثل وليّ عصر(ارواحنا فداه) به تبع خاتم انبيا وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) او با تمام رخ حرف ميزند، مثل ماها نيست كه اگر يك وقت دوربين در كنار ما بود نيمرخ به آن مخاطب نگاه كنيم يك مقدار حواسمان ما به تلويزيون باشد, يك مقدار حواس ما به دوربين باشد اينطور نيست آن روزها هم كه مسئله دوربين و مانند آن نبود، بعضي آن كمال را نداشتند كه با تمام رخ به مخاطب نگاه كنند اين نگاهِ گوشه چشم, نيمرخ نگاه كردن اين را يك نحوه فخر ميپنداشتند؛ حضرت كه آمد بر اساس ﴿إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ﴾[5] چون آيتِ الله است، يك؛ «الله» اگر به كسي لطف كرد چون بسيط محض است، جزء و كلّ ندارد با هزار جلوه, رخ نشان ميدهد، دو؛ بنابراين وجود مبارك حضرت با تمامِ چهره به يك مخاطب نگاه ميكرد «أَقبِل إِلَينَا بِوَجهِکَ الكَرِيم, وَ انظُر الَينَا نَظرَةً رَحِيمَة»[6] در دعاهايي كه براي حضرت ميخوانيم از همين قبيل است.
بنابراين اگر ما گفتيم «يا رسول الله», «يا وليّ الله» جواب ما را دادند با تمام رخ جواب ميدهند ما مواظب باشيم كه بيشتر بگيريم, اگر كمتر گرفتيم قصور و فتور از ماست وگرنه آنها مظهر كسي هستند كه «با صد هزار جلوه برون آمدي كه من» هم علم ميدهند, هم عدل ميدهند, هم كمال ميدهند, هم رفاه ميدهند, هم عقل ميدهند كه اگر «أَكثَرُ أَهلِ الَجَنَّةُ اَلبُله»[7] است اقلّش «اولوا الالباب» هستند، دنيا همين طور است، اقلّ آن عالمان راسخ هستند, اكثري توده مردم هستند، در بهشت هم اينچنين است اينطور نيست كه همه يكسان باشند همه صدرنشين باشند، همه اهل قلّه باشند; ولي ما ميتوانيم اين كار را بكنيم وقتي گفتيم «يا وليّ الله» در اعتاب مقدسه اينها مشرّف شديم بعد از نماز به اينها عرض ارادت كرديم سلام عرض كرديم منتظر باشيم كه هر چه ميدهند بگيريم نه هر چه خواستيم به اندازهاي كه ظرفيت داريم بگيريم سعي كنيم اين ظرفيت را بيفزاييم اين ظرفيت افزايش مييابد اين ﴿رَبِّ زِدْني عِلْماً﴾[8] براي همه ما در قوس صعود هست؛ بنابراين ما در سالروز خلافت و ولايت اين ذات مقدس هستيم پس بايد فرصت را مغتنم شمرد.
مطلب ديگر اينكه درباره همه ما گفتند خداي سبحان گاهي در زمان, گاهي در زمين, گاهي با علل و اسباب بيروني و گاهي هم با علل و اسباب دروني با شما سخن ميگويد اين انبياي الهي و ائمه(عليهم السلام) هم اوضاع دروني را به ما گفتند, هم اوضاع بيروني را به ما گفتند; منتها اوضاع بيروني براي ما چون هميشه متأسفانه بيروننگريم از خود غافليم اوضاع بيرون را بيشتر ميبينيم ما مواظب هستيم، ماه مبارك رمضان چه وقت ميآيد, شب قدر چه وقت ميآيد, اربعين, عاشورا, 28 صفر، سی صفر اينها از فرصتهاي زرّيني است كه از بيرون است؛ اما به ما گفتند يك راه درون هم شما داريد درست است كه سرزمين مكه آنجا رفتيد، مهمان خداي هستيد. در ماه مبارك رمضان جزء «ضيوف الرحمان» هستيد اما اينچنين نيست كه همه آن فرصتهاي زرّين، هميشه بيرون از شما باشد، بخشي از فرصتهاي زرّين در درون شماست. اين از بيانات نوراني همين پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) است كه وقتي با مردم سخن ميگويد, با مخاطبين خود حرف ميزند با تمامچهره حرف ميزند در حديثش هم همينطور است وقتي با ما به عنوان امّت آن حضرت سخن ميگويد، با تمام چهره سخن ميگويد, با تمام سِعه رحمت حرف ميزند به ما فرمود: «إِنَّ لِرَبِّكُم فِي أَيَّامَ دَهرِكُم نَفَحَاتٍ»[9] كمتر عالِمي است كه اين را نگفته باشد يا نشنيده باشد مكرّر اين حرفها را در فرصتهاي مناسب شنيديد. فرمود گاهي نفحهاي ميوزد از آن نفحه حداكثر استفاده را بكنيد «إِنَّ لِرَبِّكُم فِي أَيَّامَ دَهرِكُم نَفَحَاتٍ أَلا فَتَعَرَّضُوا لَهَا و لا تَعرِضُوا عَنهَا» اما هميشه بيرون نيست اين راه درون هم هست آن راه درون را حضرت فرمود: «إِذَا أَحسَستم في قُلُوبِكُم رِّقَّة فاستعدّوا بها»[10] فرمود شما در درون خودتان حالات مختلفي داريد، همانطوري كه فصول يكسان نيست, ماه مبارك رمضان و غير ماه مبارك رمضان يكسان نيست, شب قدر و غير شب قدر, اربعين و 28 صفر با ساير شبها يكسان نيست، حالات شما هم يكسان نيست. يك وقت مريض هستيد, يك وقت گرفتار هستيد, يك وقت حالتي است در اثر نماز يا غير نماز حالي به شما دست داد فرمود اين شب قدر شماست. يك وقت انسان از كسي اهانت شنيد پاسخ بدهد كه در شأن او نيست, پاسخ ندهد با قلب شكسته با چه كسي درد و دل كند، فرمود چنين حالتي اگر در شما پيدا شد اين را مغتنم بشمريد، اين حالت رقّت دل معناي آن اين است كه درِ دل باز شد, باز شد به كدام طرف ميخواهيد نگاه كنيد، اين آينهها را ديديد بعضي از اين آينهها در قاب است، وقتي از قاب در آورديد، بايد مواظب باشيد به كدام سمت نگه داريد. يك وقت است اين آينه را به دست انسان ناشناس ميدهيد اين به باغوحش ميرود گرگ و گراز را نشان ميدهد، بعضيها عكسبرداري آنها همين است اگر شما آينه را به طرف شمس نگه بداريد، آفتاب را به شما نشان ميدهد، فرمود اگر درِ دل باز شد; يعني شكست، تا نشكست انسان به حال عادي است، اين در قفل است، وقتي قلب انسان شكست بيماري دارد، الآن بردند در اتاق عمل, دِيني دارد مستعجَل، دِين مُطالَب كه طلبكار از او طلب دارد، بالأخره مشكلي دارد يا خودش بيمار است يا بيماردار است يا وامدار است، در اين حال قلب انسان ميشكند، حضرت فرمود: در اين حال اين شب قدر شماست از اين فرصت حداكثر استفاده را بكن، نزديك آمديد, بالا آمدي, نزديك شدي به كسي كه با تمامِ چهره به تو نگاه ميكند «اذا أحسستم في قُلُوبِكُم رِّقَّة فاستعينوا بالدعاء» بگو «يا الله». در همين روايات همين حضرت فرمود حمد, صلوات و ذكر خدا اينها فضيلت دارد، اينقدر انسان در آن حال شيفته خداست كه يك بيان نوراني از وجود مبارك امام صادق است، فرمود: من يك وقت حاجتي داشتم به اين فكر افتادم كه با خداي خود در ميان بگذارم بگويم آن حاجت مرا برآورده كند، وارد صحنه ذكر شدم, گفتم, گفتم «يا الله» و او جواب داد؛ آنقدر لبيكِ خدا براي من شيرين بود كه اصلاً يادم رفت كه من ميخواستم چه بگويم «مَن شَغَلَه ذِكرِی عَن مَسألتی أَعطَيتَهُ أَفضَلَ مَا أُعطِي لِلسَّائِلِين»[11] فرمود اگر چنين حالي به شما دست داد بر فرض نگفتي مريض هستم مرا شفا بده من به بهترين وجه او را شفا ميدهم، چون شما مشغولِ به ياد من بودي. اين پيغمبر كه با تمام چهره به ما نگاه ميكند اين مطالب را به ما فرمود, فرمود شما در شب قدر هم در درون خود داريد، اربعين هم داريد، عاشورا هم داريد 28 صفر و سي صفر هم داريد، اينها همه در بيرون نيست، در درون شما هم هست، چه كسي است كه قلب شكسته پيدا نميكند چه كسي است كه مريض نميشود، چه كسي است كه وامدار نيست كسي كه حيثيّت او در خطر نيست؛ بالأخره همه ما در معرض اين خطرات هستيم. فرمود: اگر قلب شما شكست بگو «يا الله»، به دنبال اين و آن نرو, آن وقت آن «الله» اين و آن را به دنبال شما ميفرستد و مشكل شما را حل ميكند ما موحّد هستيم و موحّدانه بايد زندگي كنيم. در آيات قرآن به آن ريز و درشتش اشاره كرد، فرمود شما كه شب ميخوابيد چه كسي شما را جابهجا ميكند ﴿مَن يَكلَؤُكُم بِاللَّيلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الرَّحمَن﴾[12] انسان از اول شب تا آخر شب، ده بار پهلوي راست و پهلوي چپ ميخوابد كه خستگي او برطرف شود، صبح كه شد از او سؤال بكني چند بار غلتيدي، چند بار جا عوض كردي، هيچ يادش نيست، مثل كودكي كه مادر مهربان او را جابهجا ميكند، هر چند دقيقه جابهجا ميكند كه خسته نشود، فرمود من كارم همين است ما كه شما را در خواب رها نكرديم در خواب چه كسي شما را حفظ ميكند، «يَکلَأ» يعنی «حَفَظَ»، ﴿مَن يَكلَؤُكُم بِاللَّيلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الرَّحمَن﴾ اوست. خدايي كه در خواب حافظ ماست, در بيداري حافظ ماست, فرمود شما عاقل باش به دنبال عقل برو نه راه كسي را ببند نه بيراهه برو, نه سفيهانه زندگي كن, نه از سفه كسي سود ببر, نه جاهلانه زندگي كن، نه از جهل كسي سود ببرد«العقل, العقل, العقل»، فرمود: شما عاقلانه زندگي كن من به شما بشارت ميدهم. اين بيان نوراني پيغمبر است فرمود ممكن است انسان ده بار بيفتد؛ ولي بالأخره خدا او را حفظ ميكند «مَن أثَر»؛ «أثر» يعني لغزش, اگر كسي لغزيد او را يك بار حفظ ميكند, دو بار حفظ ميكند اگر كسي عاقل و موحِّد بود خدا هرگز نميگذارد آبروي او برود. شارحان اين حديث گفتند يك وقت است كه كودكي از دست پدر يا مادر ميافتد; ولي به دامن او ميافتد نه جاي ديگر, اگر يك وقت دست پدر از كودك جدا شد دست كودك به دامن پدر است اينطور نيست كه كودك از دامن پدر و مادر رها شود به درّه بيفتد اينطور نيست يك موحِّد اگر چند لحظهاي هم دست او از توحيد فعلي و زباني جدا شود از بالا اگر بيفتد، دست به پايين ميبرد به دامن او دست ميزند بيگانه نيست، فرمود شما جاهلانه زندگي نكن، نه عوام باش، نه از عوامي كسي بهره ببر, عاقل باش بين خود و خداي خودت با عقل و علم و دين حركت كن، من شما را تأمين ميكنم.
بنابراين ما راههاي فراوان داريم چهار راه هست يكي بسته است سه راه باز است. يك وقت است راه بيرون است شب قدر است, ماه مبارك رمضان است, يا فرصتهای ديگر. يك وقت راه درون است آن احساس رقّت است گاهي هر دو راه هست مثل شب قدري كه انسان با قلب شكسته ميگويد «يا الله» چهارمي آن است كه از هر دو راه بسته است اين مثل آدم فاقدالطهورينِ فقه است اين ديگر به سوء اختيار خودش محروم است; ولي به ما گفتند اگر شما عاقلانه زندگي كرديد و احساس رقّت كرديد مردم را محترم شمرديد هرگز با تحقير با ملّت سخن نگفتيد, با تحقير كسي را از خود نرنجانديد با تمامِ رخ پاسخ داديد آن كسي كه با صد هزار جلوه بيرون ميآيد با تو كار دارد اين امام معصومي كه همه ما در كنار سفره آن حضرت هستيم وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) اين همان است که نام او نام پيغمبر است, خُلق او خلق پيغمبر است, رفتارش رفتار پيغمبر است وسيعترين و بارزترين خصوصيتهاي پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) را وجود مبارك امام حجّت(سلام الله عليه) دارد، ما در كنار سفره آن حضرت هستيم ما غايب هستيم نه آن حضرت, غايب آن است كه محروم باشد، نه آنكه ما او را نبينيم، غايب آن است كه نبيند, آنكه محجور باشد آن ما هستيم، او به لقب پرافتخار قيام متّصف است نه غيبت, اين غيبت خود را به حساب آن حضرت نياوريم، چيزي كه به اذن خدا هر جا باشد ميبيند و ميداند، پس غايب نيست ما هستيم كه بيخبر هستيم تلاش و كوشش ما اين باشد كه ما از غيبت به در آييم، به حضور آييم، لااقل اگر حضور شهودي نبود، اين حضور عقلي باشد كه بفهميم در كنار سفره آن حضرت هستيم. هر چيزي كه به ما ميرسد به وسيله مجاري فيض الهي به ما ميرسد آنها مجاري فيض خلقت هستند. درست است ذات اقدس الهي در همه جا حضور و ظهور دارد اما مجاري فيض او همينها هستند اگر خدا بخواهد ما را هدايت كند به وسيله قرآن است, اگر بخواهد ما را هدايت كند به وسيله امام و پيغمبر است. ما اگر نياز به قرآن داريم نياز به امام داريم, نياز به پيغمبر داريم درست است كه خداي سبحان همه فيضها از اوست؛ اما بالأخره اينها مجاري فيض الهي هستند. اگر قرآن مجراي فيض تعليم و تزكيه الهي است امام هم اينچنين است مخصوصاً وجود مبارك وليّ عصر, بنابراين ما بايد مستحضر باشيم كه از هر راهي ميشود گفت خدا؛ منتها ماها عادت كرديم که مشكل ما با اين حل شود.
اما آن حديث سطح دقيقتري دارد فرمود: «إِنَّ لِرَبِّكُم فِي أَيَّامَ دَهرِكُم نَفَحَاتٍ أَلا فَتَعَرَّضُوا لَهَا و لا تَعرِضُوا عَنهَا»[13] فرمود گاهي اين نسيم ميوزد؛ يك وقت است كه دارد شبهاي قدر دعاها مستجاب است, آن يک تعبير است. يك وقت است ميگويند نسيم دارد ميآيد اين باد صبا پيام ميآورد، شما در معرض باد صبا باشيد; يعني ميشود كار يعقوب را درباره خود احساس كرد، ما چشمی در دل داريم, گوشی در دل داريم, يك بينايي در دل داريم, يك شنوايي در دل داريم, يك شامّه در دل داريم, يك لامسه در دل داريم «بَردُ اليقين» كه گفتند براي لامسه دل است، اين يعقوب(سلام الله عليه) به ما فهماند، بياني كه خدا درباره آن حضرت دارد اين است كه به ما فهماند در درون ما همانطوري كه چشم هست طبق آيات سوره «حج»: ﴿لا تَعْمَي الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ﴾[14] شامّه هم هست از فاصله هشتاد فرسخي، يعقوب پيغمبر(سلام الله عليه) میفرمايد كه ـ با جمله اسميه و تأكيد ـ ﴿إِنِّي لَأَجِدُ ريحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ﴾[15] شما فرموديد يعقوب خودتان باش، بويي را استشمام بكن، فهم, آن كف كمال انسان اين است كه انسان مجتهد شود اين كفِ كمال است، با مفهوم، با الفاظ، با معاني، با اين استدلالهاي فقهي و فلسفي اينها با مفهوم كار داشتن است اين كفِ كمال است. فرمود: اگر بوي وجود مبارك يوسف عصرِ خود را شنيديم آن هنر است اين بو دارد، نفرمود بفهم! فرمود اين نسيم ميآيد بو بكش! نيمه شعبان ميآيد بو بكش! نهم ربيع ميآيد بو بكش! اين بو كشيدني است استشمام است ﴿إِنِّي لَأَجِدُ ريحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ﴾. در آن حديث نوراني نفرمود فرصتهايي هست شما تلاش و كوشش كنيد، چيز بفهميد، اين فهميدن, كف كلام است اين مفهوم است اين انسان ممكن است با چند سال درس خواندن بفهمد، اما آن يك جان كَندن ميخواهد. شما ببينيد همه اين كمالات را گفتند محدود كردند شامّه بايد معصوم باشد فرمود: «أَيُّ امرَأَة استَعَطَّرَت وَ خَرَجَت لِيُجَدُ رِيحُهَا فَهِي زَانِية»[16] درباره مرد هم همينطور است اگر ما اين شامّه را حفظ كرديم آن وقت اين شامّه ميتواند كمك شامّه درون باشد و انسان بوي حضرت را در نهم ربيع, در نيمه شعبان استشمام كند، فرمود اينها نسيم صبا هستند فرمود: «إِنَّ لِرَبِّكُم فِي أَيَّامَ دَهرِكُم نَفَحَاتٍ» نه رَحَمات, نه مفاهيم, نه علوم بلکه نسيمی ميوزد اين نسيم را استشمام كنيد اين راه شهود است راه دل است نه راه عقل, نه راه استدلال و اگر كسي چنين حالي به او دست داد ـ معاذ الله ـ هيچ ممكن نيست اين را بتوان منحرف كرد چون بوي يوسف را كه ميشناسد ديگر نه ادّعاي خلاف ميكند, نه دعواداران عرفان کاذب و امامت كاذب و مدّعيان كاذب را دارد ما مادامي كه در اين عالَم نفس ميكشيم بدلي زياد است از خدا گرفته تا ايمان, از ايمان گرفته تا خدا که اين مراحل پنجگانه را شايد پنجاه بار ما براي شما گفتيم اين بدلي زياد دارد يك وقت است در مسئله ربوبيت قبل از اينكه وجود مبارك موساي كليم ظهور كند چنين داعيهاي در مصر نبود ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلي﴾[17] بعد از اينكه وجود مبارك موساي كليم و همچنين هارون(سلام الله عليهما) آمدند، مردم را به «ربّالعالمين» دعوت كردند، اول دستگاه سلطنت فرعوني مبارزه كرد، بعد ديد كه مسئله ربوبيت و تأثير ربوبيت جا افتاد، گفت ربوبيّت حق است اما ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلي﴾, ﴿ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري﴾[18] اين شده ربّ بدلي, مسئله نبوّت كه ظهور كرد انبيا آمدند مخالفان و معاندان با مسئله نبوّت به شدت مبارزه كردند، بعد ديدند نبوّت در جامعه جا افتاد گفتند نبوّت حق است; ولي ما نبيّ هستيم نه او. شما آمار متنبّيان را كه ميبينيد كمتر از آمار انبيا نيست ملل و نحل ابنهزم دو جلد است, ملل و نحل شهرستاني دو جلد است که جلد اول براي مِلَل است, جلد دوم براي نِحَل است. همينهايي كه مدّعيان نبوّت بودند آمارشان هست مگر آمار متنبّيان كمتر از آمار انبياست نِحَل را اينها تنظيم كردند اينها به بار آوردند. از انبيا كه گذشته به ائمه كه رسيديم مستحضريد در برابر غدير, سقيفه جعل شده اينطور نيست كه بدلي جعل نشود آن صد هزار نفر و آن تشكيلات و آن جلال و شكوه را با اين هياهوي چند نفر سقيفه حل كردند او را خانهنشين كردند اين را به اين صورت در آوردند، اين بدليِ مسئله امامت است.
چهارم مسئله روحانيت است در جريان روحانيت, عالم و روحاني و اينها مقتدر، مقرّب و برجسته هستند عدهاي با اينها مخالفت كردند بعد ديدند كه روحانيت سهم تعيينكنندهاي در پيشرفت نظام ديني و جامعه اسلامي دارد اينها آمدند گفتند روحانيت حق است, علم حق است, مرجعيّت حق است; ولي فلان آقاست نه شما, سقيفهاي در برابر غدير ساختند. مرحله پنجم مسئله ايمان است ايمان به انبيا و اينها؛ قبلاً نظام ارزشي نبود، وقتي ديدند كه نظام ارزشي است و ايمان محترم است، عدهاي هم گفتند بله، ايمان خوب است ولی ما مؤمن هستيم همين منافقين! از نفاق تا ربوبيت, از ربوبيت تا نفاق، اين مراحل پنجگانه بدلي دارد. همه ما وقتي ميتوانيم اصل و اصيل را از بدلي بشناسيم كه با آيات و روايات و ادله عقلي و نقلي هماهنگ باشيم؛ آنگاه وضع مدّعيان دروغين روشن ميشود، از آن وقتي كه وجود مبارك مهدي(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) مطرح شد داعيه دروغين بود تا امروز. اگر كسي اين نسيم را داشته باشد و مهديشناس(عليه أفضل صلوات المصلّين) باشدامامشناس و رسولشناس و قرآنشناس باشد، آنگاه طعمه بيگانه نخواهد شد نفس هم كه ميدانيد ما را رها نميكند. بنابراين فرصتهاي فراواني براي ما هست هم از درون, هم از بيرون و ما بايد از اين فرصتهاي زرّين حداكثر بهره را ببريم مخصوصاً در ايام پربركتي كه در پيش داريم.
من مجدداً مقدم همه شما علما, فضلا و دانشمندان دانشگاه, برادران و خواهران ايماني را گرامي ميدارم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به همه شما خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد! پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبيا و اولياي الهي محشور بفرما! مشكلات دولت و ملت و مملكت را در سايه لطف وليّات حلّ بفرما! خطر تكفيري و سلفي و داعشي را به خود آنها برگردان! شرّ استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد و مسكن و ازدواج جوانها در سايه لطف اهل بيت به بهترين وجه حل بفرما! جوانان مملكت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج1، ص49.
[2] . ديوان فروغی بسطامی، غزل شماره9.
[3] . سوره نحل، آيه128.
[4] . سوره بقره، آيه153؛ سوره انفال، آيه46.
[5] . سوره قلم، آيه4.
[6] . المزار الکبير(للمشهدی)، ص584.
[7] . السرائر، ج3، ص566؛ عوالی اللئالی، ج1، ص71.
[8] . سوره طه، آيه 114.
[9] . بحار الانوار، ج68، ص221.
[10] . ر. ک: بحار الانوار، ج90، ص313؛ «اغْتَنِمُوا الدُّعَاءَ عِنْدَ الرِّقَّةِ فَإِنَّهَا رَحْمَةٌ».
[11] . مصباح الشريعه، ص134.
[12] . سوره انبياء، آيه42.
[13] . بحار الانوار، ج68، ص221؛ منهاج البراعة(للخوئی)، ج19، ص320.
[14] . سوره حج، آيه46.
[15] . سوره يوسف، آيه94.
[16] . مجموعه ورام، ج1، ص28.
[17] . سوره نازعات، آيه 24.
[18] . سوره قصص، آيه38.