جلسه درس اخلاق (1393/02/25)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدئهم نتبرّء الي الله.
ارتحال شهادتگونه زينب كبرا عقيله بنيهاشم(سلام الله عليها) را به پيشگاه وليّ عصر و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و شما برادران و خواهران تعزيت عرض ميكنيم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم فيوضات ماه پربركت رجب را از شيعيان اهل بيت دريغ ندارد!
وجود مبارك زينب كبرا كه گفته ميشود عقيله بنيهاشم, همانطوري كه وجود مبارك سيّدالشهداء عقيله بنيهاشم است زينب كبرا هم عقيله بنيهاشم است اين «تاء» , «تاء» تأنيث نيست, «تاء» مبالغه است. وقتي گفته ميشود آدم «خليفةالله» است نه «خليفالله», اين «تاء», «تاء» مبالغه است, نه براي آن است كه چون مؤنث است گفته شد «عقيله»; بلكه براي آن است كه در عقلانيّت كامل است, شده عقيله, نه براي اينكه آن انسان كامل, صبغه تأنيث دارد, بلكه براي آنكه در خلافت بالغ است و به بلوغ خلافت رسيده است به انسان كامل ميگويند «خليفةالله». بر اساس اين تعليل, هم سيّدالشهداء(سلام الله عليه) عقيله بنيهاشم است هم زينب كبرا. سرّ اينكه اين بانو عقيلهٴ بنيهاشم است، براي اينكه هم حساب خَلق را بررسي كرد, هم حساب خالق را. اين سخنان نوراني كه از آن بانو(سلام الله عليها) رسيده است بخشي كه مربوط به مسائل سياسي و اجتماعي و فرهنگي و تربيتي است؛ يعني با مردم كار دارد آن در خطبههاي كوفه و شام و مانند آن مشخص است. اما آن بخشي كه با خدا كار دارد اين مرزش كاملاً از مرز همه سخنرانيهاي سياسي, اجتماعي آن حضرت جداست. وقتي اوضاع اموي و مرواني و مردم شام و كوفه و كربلا را تبيين ميكند آن خطبه كوفه و خطبه شام است, اما وقتي در مجلس كوفه, ابنزياد(عليه من الرحمان ما يستحق) از آن عقيله سؤال ميكند «كَيفَ رَأَيتَ صُنعَ اللهِ بِأَخِيكِ»[1] كاري كه خدا با برادرت كرد چه بود؟ اينجا جريان كار «الله» است, نه كار خلق الله, اينجا حكيمانه سخن نگفت, عارفانه سخن گفت. حكيم, متكلّم اينها بحثهاي عالَم را با رعايت خلق و خالق ميبينند, اما عارف كاملاً مرز كار خلق را از كار خالق جدا ميكند. عارف كاري با آدم خوب شدن ندارد اين كار فنّ اخلاق است در فنّ اخلاق, شخص تلاش و كوشش او اين است كه در جنگ بين نفس و عقل, داور خوبي باشد, عقل را بر نفسي كه «امّار بالسوء» است ترجيح بدهد از رذايل برهد به فضايل برسد يا «خوفاً من النار» اين كار را ميكند يا «شوقاً الي الجنّة» اين كار را ميكند, بالأخره ميشود مهذّب. كار فنّ اخلاق, تهذيب نفس است همين! ولي اين كفِ عرفان است, اگر كسي اين كار را انجام داد آدم منزّهي شد, آدم باتقوا شد, آدم عادلي شد, اهل بهشت شد از آن به بعد اجازه پرواز به فنّ عرفان را دارد كه در كار خدا سخن بگويد, نه در كار خَلق. آنجا سخن از بدي و شرّ و عصيان و قبح و كذب و مانند آن نيست. اگر كسي از مسئله فعل نفس و تهذيب نفس رهايي پيدا كرد وارد حوزه كار «الله» شد خدا هست و اسماي او, خدا هست و اوصاف او, خدا هست و افعال او, خدا هست و آثار او, در آن منطقه جز عقل و عدل چيز ديگري نيست.
يك بيان نوراني از هود(سلام الله عليه) در قرآن كريم نقل شده است كه آن حضرت در اثر ديد موحّدانه ميفرمايد هر موجودي زِمامي دارد, يك و زمام هر موجودي به دست «الله» است, دو; رهبر و زِمامدار هر موجودي «الله» است, سه; كار خدا, رهبري خدا بر متن صراط مستقيم است, چهار; صراط مستقيم نه اختلاف دارد نه تخلّف؛ «لااختلاف و لا التّخلف فی الصراط المستقيم». طبق اصول چهارگانه, وقتي انسان كار خدا را ميبيند نه نقصي در آن هست تا تكميل شود, نه عيبي در آن هست تا تصحيح بشود ﴿إِنَّ رَبِّي عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾[2] صراط مستقيم را ذات اقدس الهي تفسير كرد, كه ضلالت و غضب در حرم امن صراط مستقيم نيست صراطي است كه ﴿غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ﴾[3] اين پنج، اگر كسي وارد اين حوزه شد اينچنين نيست كه حقّي باشد و باطلي, صدقي باشد و كذبي, خيري باشد و شرّی، حَسني باشد و قبيحی, محمودي باشد و مذمومي، آنجا يكسره حق است و صدق است و خير است و حَسن است و حمد است و مدح؛ لذا فرمود: «مَا رَأَيتُ اِلاّ جَمِيلاً»[4] كارِ خدا جز حق و جميل و عدل چيز ديگر نيست اين آزمون الهي است «فَاِنَّ اللهَ شَاءَ أَن يَراكَ قَتِيلاً»[5] براي حفظ دين, كارِ خدا, آزمون الهي جز حقّ محض نيست نه كارِ خدا خوب بود, نه «الله الهٌ», بلكه «لا اله الاّ الله», حصر معنايش همين است. زينب كبرا(سلام الله عليها) نفرمود «رأيته جميلا» كسي كه با «لا اله الاّ الله» زندگي ميكند نميگويد «الله الهٌ» كه احتمال «اله» ديگر هم باشد ميگويد: «لا اله الاّ الله», نميگويد كارِ خدا جميل است ميگويد: «مَا رَأَيتُ اِلاّ جَمِيلاً» اگر كار خداست آزمون الهي است, برادرم از آزمون سرافراز به در آمده، كار اموي و مرواني و كربلاييها به ستوه آمده را من در خطبه بازار كوفه مشخص ميكنم. بنابراين آن سخنان نوراني كه در بازار كوفه فرمود, در شام ايراد كرد با اين بيان نوراني كه فرمود: «مَا رَأَيتُ اِلاّ جَمِيلاً» كاملاً مرزش جداست. كار خلق را در آن دو منطقه مشخص كرد, كار خدا را در اين منطقه مشخص كرد و اگر كسي وارد اين مرحله شد به جِدّ باور دارد كه در عالَم جز زيبايي چيز ديگري نيست, اگر كار خدا را ميبيند و زيبايي كار خدا گاهي اقتضا تنبيه را ميكند, گاهي اقتضا ادب را ميكند.
بارها به اين مطلب عنايت كرديد كه درست است خدا رحمتي دارد و غضبي دارد, اما اين رحمت رحيميّه است كه مقابل دارد, رحمت «رحمانيّه» الله مقابل ندارد. ما دو رحمت در كتاب و سنّت سراغ داريم: يكي رحمت رحمانيّه است يكي رحمت رحيميه, البته اين رحمت رحمانيّه «بسم الله الرحمن الرحيم» با رحمت رحمانيه و رحميه ﴿الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ٭ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾[6] كه در متن سوره «فاتحةالكتاب» است فرق دارد آن «الرحمن», آن «الرحيم» كه براي «بسم الله» است يك مرز خاص دارد اين «الرحمن», «الرحيم» كه در متن سوره «فاتحةالكتاب» است يك مرز مخصوص. ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ٭ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ ٭ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾[7] اين ﴿الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾ كه در متن سوره «فاتحةالكتاب» آمده است با ﴿الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾ كه در متن «بسم الله» است فرق ميكند. به هر تقدير «الرحمن» مقابل ندارد «الرحيم» است كه مقابل دارد كه غضب مقابل آن است.
يك بيان نوراني از امام سجاد(سلام الله عليه) است كه اين هم رهبري اين قافله كربلا را در سخنرانيها به عهده دارد. در اين دعاهاي نوراني صحيفه سجاديّه اين جمله را حضرت معنا كرده است اينكه ما ميگوييم «يَا مَن سَبَقَت رَحَمَتُهُ غَضَبَه»[8] معنايش اين نيست كه رحمت خدا بيش از غضب خداست, نفرمود «يا من زادت رحمته علي غضبه»; فرمود: «سَبَقت»؛ يعني رحمت خدا پيش از غضب اوست, نه بيش از غضب او, البته رحمت خدا بيش از غضب اوست طبق ادله ديگر; اما «يَا مَن سَبَقَت رَحَمَتُهُ غَضَبَه»؛ يعني قبل از اينكه خدا غضب بكند, پيشاپيش نقشه را رحمت ترسيم ميكند, مهندسي را رحمت ترسيم ميكند كه كجا غضب ببارد و چقدر غضب ببارد بر چه كسي غضب ببارد تا چه وقت غضب ببارد. اين مطلب را وجود مبارك امام سجاد در خطبه ديگر صحيفه سجاديه ترسيم كرد فرمود: «وَ اَنتَ الَّذِی تَسعَي رَحمَتَهُ أَمَامَ غَضَبَه».[9] همانطوري كه قرآن «يفسّر بعضه بعضا»[10] است صحيفه سجاديه همينطور است, نهجالبلاغه همينطور است, احاديث اهل بيت همينطور است, ادعيه آن ذوات قدسي همينطور است كه اينها را بايد با يكديگر معنا كرد. اين جمله نوراني امام سجاد كه فرمود: «وَ اَنتَ الَّذِی تَسعَي رَحمَتَهُ أَمَامَ غَضَبَه»؛ يعني خدا غضب دارد اما امام نيست, مأموم است, مأموم تابع امام است, غضب, متبوع نيست تابع است, رهبر نيست پيرو است غضب را رحمت او رهبري ميكند, پيشاپيش رحمت نقشه ميكشد كه كجا بايد جاي تنبيه باشد, كجا بايد جاي تشويق باشد كجا جاي دوزخ باشد كجا جاي بهشت باشد آن رحمتي كه اَمام است و اِمام, آن رحمتي كه مهندس است و نقّاش, او مقابل ندارد «الرحمن» مقابل ندارد اين «الرحيم» است كه مقابل دارد «وَ اَنتَ الَّذِی تَسعَي رَحمَتَهُ أَمَامَ غَضَبَه», آن رحمت رحيميه ترسيم ميكند, مهندسي ميكند كه كجا جاي تنبيه باشد كجا جاي تشويق.
زينب كبرا(سلام الله عليها) به اين مقام بار يافت كه آن رحمت سابقه را دارد ميبيند به طور حصر; همانطوري كه «لا اله الاّ الله» نه «الله الهٌ», فرمود: «مَا رَأَيتُ اِلاّ جَمِيلاً», جز خير, چيز ديگر نبود. يك بيان نوراني از اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است كه اولياي الهي را معنا ميكند و معرفي ميكند ميفرمايد: اين اولياي الهي يك تعامل متقابلي با قرآن كريم دارند درست است كه علم آنها از قرآن است به بركت قرآن, عالم شدند, اما رواج قرآن در جامعه هم به بركت اولياي الهي است «بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا»؛[11] يعني اهل بيت علم دارند اما علم آنها قرآني است; ولي قرآن اگر بخواهد در جامعه منتشر شود به بركت اهل بيت است اينها قيام ميكنند اما به بركت قرآن قيام ميكنند و قرآن هم اگر بخواهد قيّم جامعه بشود به بركت عترت طاهرين است درست است ﴿فيها كُتُبٌ قَيِّمَةٌ﴾,[12] درست است كه ﴿يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[13] اما يك قرآن ناطقي ميخواهد كه تفسير كند, تبيين كند, اجرا كند. فرمود: «بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ» اولياي الهي را كه معرفي ميكند «وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا» به قرآن قائم شدند راه زينب كبرا همين بود, وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) هم راهش همين بود. در جمع ما عزيزاني هستند كه ـ انشاءالله ـ ستون دين را نگه ميدارند. مستحضريد كه نماز از برترين و بهترين چهره عبادي انسان با خدا است و از نماز به عنوان ستون دين ياد شده است. هم از نماز به عنوان ستون دين ياد شده است, هم در آن نامه معروف وجود مبارك امير مؤمنان(سلام الله عليه) كه براي مالك اشتر مرقوم فرمود از امّت اسلامي و جامعه اسلامي به عنوان عماد دين ياد شده است. اينكه ميبينيد در هيچ جاي قرآن سخن از نماز خواندن مطرح نيست, سخن از اقامه نماز است يا تعبير ديگري دارد مصلّين, يصلّي و مانند آن، هيچ سخن از «اقروأ الصلاة» ندارد، براي اينكه كتابي است هماهنگ, اگر دين نماز را به عنوان ستون معرفي كرده است «كما هو الحق» و اگر اين دين ميگفت نماز بخوانيد يك دين حكيم نبود، چون ستون خواندني نيست همه جا سخن از اقامه صلات است, ﴿يُقيمُونَ الصَّلاةَ﴾[14] است، چون ستون را به پا ميدارند نه ستون را بخوانند آنكه نماز را ميخواند اهل صلات نيست آنكه صلات را به پا ميدارد اهل صلات است, اگر خواندني بود كه نميگفتند اين ستون است. جزءِ تعبيرات «يَتْلُوا» و مانند آن بود. اگر ستون است اين همه ماها مخصوصاً عزيزاني كه مروّجان مسئله اقامه نمازند, بايد كاري كنند چه در بخش فرهنگي, چه در بخش اجتماعي, سياسي و ساير قسمتها كه اين ستون را به پا بدارند, وقتي اين ستون به پا داشته شد, خود اين ستون, جلوي زشتيها را ميگيرد. ما اگر نمازي خوانديم خواستيم بفهميم اين نماز مقبول است يا نه, يك راه خوبي دارد; البته تشخيص اساسي قبول و نكول به قيامت وابسته است, اما در دنيا هر كسي اهل حساب باشد ميتواند بفهمد نماز او قبول شد يا قبول نشد; زيراخداي سبحان نماز را معرفي كرده فرمود: ﴿إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ﴾[15] نماز، مثل اينكه «الانسان ما هو؟» ميگويند «حيوان ناطق», «الصلاة ما هي؟»، «هي الناهية عن الفحشاء و المنكر» حالا اگر كسي نماز ظهر و عصر را خواند تا غروب به شرك الهي آلوده نشد اين مطمئن باشد نمازش مقبول شد، چون آنچه جلوي فحشا و منكر را گرفت همين عبادت بود, اما اگر ـ خداي ناكرده ـ در بين راه آلوده شد اين مطمئن باشد نمازش قبول نشد قبول؛ يعني مسئله كلامي, صحّت يك مسئله فقهي است, اعاده و قضا ندارد, اما قبول كه بشود به آن تكيه كرد «ناهي عن الفحشا و المنكر» باشد كه مسئله كلامي است نه مسئله فقهي, انسان مطمئن است كه اين نماز مقبول نشد، چون صلات را خدا معرفي كرد كه ﴿تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ﴾.
شما عزيزاني كه در اقامه نماز تلاش و كوشش ميكنيد سعي كنيد ـ انشاءالله ـ اين ستون را اقامه كنيد, چه اينكه سعی مسئولين نظام و همه ما بايد بر اين باشد ـ مخصوصاً اين عزيزان ـ كه مردم را سر پا نگه بدارند. اين بيان نوراني حضرت امير در همان عهدنامه مالك فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ»[16] فرمود ستون دين, مردم هستند نه ستون سياست, نه ستون مملكت, اگر نظام, نظام اسلامي است كه هست, ستون نظام اسلامي مردم هستند بايد اشتغال تهيه كرد, بايد جلوي گراني را گرفت, جلوي تورّم را گرفت, جلوی بيکاری را گرفت، سنّ ازدواج را تعديل كرد و مانند آن. فرمود ستون دين مردماند, اين تعبيري كه درباره مردم دارد قويتر از تعبيري است كه درباره نماز است, درباره نماز اين است كه «اَلصَّلاةُ عَمُودُ الدِّين»[17] اما اينجا با تأكيد «إنّ» شروع شد: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» تودهٴ مردماند. بنابراين همه ما موظف هستيم در اقامه نماز سعي بليغ داشته باشيم و همه ما موظف هستيم در اقتصاد مقاومتي تلاش و كوشش كنيم كه اين مردم بتوانند ـ انشاءالله ـ روي پاي خودشان بايستند، چون به لطف الهي همه نعمتها در اين مملكت فراوان هست.
بنابراين وقتي مرزها مشخص شد مرز كار مردم و مرز كار خدا مشخص شد زينب كبرا, عقيله بنيهاشم(سلام الله عليها و علي سائر أهل البيت) اين مرزها را مشخص كرد, كارهاي اموي و مرواني را در خطبهها مشخص كرد اين جريان پاسخ به ابنزياد را هم كه فرمود: «مَا رَأَيتُ اِلاّ جَمِيلاً» كه مرزيابي كار ذات اقدس الهي است آن را هم مشخص كرد.
من مجدداً اين مصيبت را به پيشگاه وليّ عصرمان تعزيت عرض ميكنم و پاداش سوگواري همه شما را از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنم. اميدواريم ـ انشاءالله ـ همه شما و عموم علاقهمندان به قرآن و عترت از فيض و فوز قرآن و عترت بهره كافي برده باشيد.
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل, شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا و اوليا محشور بفرما! مشكلات كشور مخصوصاً در بخش مسكن و اقتصاد و ازدواج جوانها را به بهترين وجه حل بفرما! خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! جوانهاي ما و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده! لحظهاي ما را به غير خودت واگذار مفرما! لحظهاي ما را از خير خودت محروم مفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . اللهوف، متن، ص160.
[2] . سوره هود، آيه56.
[3] . سوره فاتحه، آيه7.
[4] . اللهوف، متن، ص160.
[5] . اللهوف، متن، ص65.
[6] . سوره فاتحه، آيات 3 و4.
[7] . سوره فاتحه، آيات 1 ـ 3.
[8] . مصباح المتهجد، ج2، ص696.
[9] . الصحيفة السجادية، دعای16.
[10] . تفسير صافی، ج1، ص75.
[11] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت432.
[12] . سوره بينه، آيه3.
[13] . سوره إسراء، آيه9.
[14] . سوره بقره، آيه3؛ سوره مائده، آيه55.
[15] . سوره عنکبوت، آيه45.
[16] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه53.
[17]. المحاسن، ج1، ص44.