08 01 2014 444191 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1392/10/19)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين  بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

مقدم شما مهمانان بزرگوار حوزوي و دانشگاهي و عزيزان فرهنگي و آموزش و پرورش و عزيزان و برادران سپاهي را گرامي مي‌داريم، حضور برادران و خواهران را در ايام منسوب به وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) از يك سو و وجود مبارك امام يازدهم(سلام الله عليهما) از سوي ديگر ارج مي‌نهيم. شهادت وجود مبارك امام يازدهم را به پيشگاه وجود مبارك وليّ عصر تعزيت عرض مي‌كنيم و همچنين در آستانه خلافت و امامت و ولايت كليّه آن ذات مقدس هستيم که اين را هم در درجه اُوليٰ به پيشگاه آن حضرت و بعد به عموم منتظران تهنيت عرض مي‌كنيم. سالروز نوزده دي از روزهاي به يادماندني تاريخ اسلام و انقلاب اسلامي است؛ اين روز و شهداي آن را گرامي داشته، اميدواريم که با شهداي صدر اسلام محشور شوند! امام راحل و مسئولاني كه در اين زمينه تلاش و كوشش كردند سعي همه آنها مشكور باشد و روح مطهّر امام راحل هم با انبياي الهي محشور باشد!

در آستانه شهادت امام يازدهم(صلوات الله و سلامه عليه) هستيم آن حضرت مثل ساير ائمه(عليهم السلام) بيانات نوراني دارند، اينكه در زيارت‌ها مخصوصاً زيارت «جامعه» و مانند آن به پيشگاه اين ذوات قدسي عرض مي‌كنيم «كَلَامُكُمْ نُورٌ»؛[1] يعني همان‌طوري كه خداي سبحان بيانات نوراني دارد که فرمود: ﴿قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُبِينٌ[2] و مانند آن, سخنان عترت طاهرين(عليهم السلام) كه برگرفته از قرآن كريم است آن هم نور است.

يكي از سخنان نوراني امام عسكري(سلام الله عليه) اين است كه «إِنَ‏ الْوُصُولَ‏ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ»؛[3] همه ما مسافر «الي الله» هستيم، در نوبت‌هاي قبل اين سفر الهي بازگو شد كه هيچ موجودي مثل انسان مسافر مطلق به كوي حق نيست، همه اينها بين راهي‌ هستند که از يك نظر «ابن‌السبيل» می‌باشند. در آسمان و زمين بين همه موجودات، موجودي نيست كه مهاجر باشد و از نقطه صفر شروع كرده تا به «لقاءالله» برسد، فقط انسان است كه اين سِمَت را دارد. اگر در قرآن كريم مخصوص به انسان اين خطاب نازل شده است كه ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾،[4] براي آن است كه جماد و نبات و حيوان، «ابن‌السبيل» ‌هستند و در راه مي‌مانند؛ هيچ جمادي, نباتي و حيواني به لقاي الهي بار نمي‌يابد، گرچه ﴿أَلاَ إِلَي اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ[5] است؛ فرشتگان هم كه به بارگاه الهي راه دارند اينها «منقطع‌الأول» می‌باشند و از صفر شروع نكردند، اينها از ﴿حَمَإٍ مَّسْنُونٍ[6] و از تراب و از عالَم مُلك حركت نكردند تا رنج عالَم طبيعت و مُلك را تحمل كنند. اين دار كه «بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»[7] است، آنها در اين دار نيستند. خداي سبحان درباره انسان سوگند ياد كرد، فرمود: سوگند ياد مي‌كنم كه انسان را در فشار و سختي قرار دادم ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾،[8] «كَبَد»؛ يعني رنج, «مُكابَدَه»؛ يعني تلاش و كوشش، در قبال كَبِد كه اين عضو گوارشي است «كَبَد»؛ يعني درد و رنج و آسيب و مشقّت. فرمود من كه بشر را آفريدم سوگند ياد مي‌كنم انسان تا زنده است در فشار است، براي اينكه بايد آزمايش ببيند و پخته شود، چنين فشاري براي فرشته‌ها نيست. در بحث‌هاي قبلي به اين نتيجه رسيديم كه آنها نه دشمن دروني دارند و نه دشمن بيروني، راحت‌ هستند چون نه جنگي از بيرون بر اينها تحميل مي‌شود، نه هوا و هوسي از درون با اينها درگير مي‌شود، اين انسان است كه هم با جهاد درون و بيرون روبه‌روست. بنابراين فرشتگان «منقطع‌الأول» ‌هستند، گذشته از اينكه از بين راه شروع مي‌كنند و مشكل جدّي هم ندارند، نه در درون هوس دارند كه با اينها درگير شود و نه از بيرون مزاحمی مانند استكبار و صهيونيسم دارند که عليه اينها شمشيركشي ‌میكند، اينها راحت‌ می‌باشند و به آساني آن دستورهاي الهي را امتثال مي‌كنند. اين انسان است كه در «كَبَد» و رنج و درد است از دو جهت؛ اين دو جهت, دو جهت ابتدايي است كه براي همه قابل فهم است وگرنه در زواياي بحث قبل هم داشتيم كه انسان تا زنده است در جهاد است، اين جهاد بيرون و جهاد اصغر و جهاد اوسط را خيلي‌ها بررسي مي‌كنند، جهاد اكبر معناي آن اين نيست كه آدم عادل شود، آدمِ خوبی در حدّ شيخ انصاري و اينها شود, اينها جهاد اوسط است؛ جهاد اكبر آن است كه در حدّ «حارثةبن‌مالك» شود, در حدّ «اويس قرن» شود، اين‌جا كه نشسته بهشت را ببيند, جهنم را ببيند, اهل بهشت را ببيند, اهل جهنم را ببيند؛ آن جهاد اكبر است كه بين عقل و قلب است، نه جهاد كه بين عقل و هوس است. به هر حال انسان تا زنده است درگير است. پس اين موجود آن شرف را دارد كه خداي سبحان اختصاصاً به او بفرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾؛ اين رنج توان‌فرسا از يك سو و از آن طرف كه فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾ از سوي ديگر يك پايگاه تقويتي مي‌خواهد. بيان نوراني امام يازدهم(سلام الله عليه) اين است كه مهم‌ترين پايگاه تقويتي همان شب زنده‌داري است.

در قرآن ذات اقدس الهي فرمود: ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً[9] انسان تا يك پايگاه و جايگاه خوبي نداشته باشد كه مستقر باشد نمي‌تواند قيام كند و اگر منطق و خلوص خوبي نداشته باشد، قيام او سودمند نيست. آيه‌اي كه خداي سبحان نازل كرده اين است كه شب زنده‌داري و نماز شب هر دو كار را انجام مي‌دهد؛ يعنی هم پايگاه خوب به آدم مي‌دهد, هم منطق قوي و غني و عقلانيّت عطا مي‌‌كند ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً﴾. اگر ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ[10] و اگر معارف قرآني بخواهد در قلب يك انسان موحّد پياده شود بهترين راه آن شب‌زنده‌داري است كه ﴿أَقْوَمُ قِيلاً﴾ را آن‌جا ادراك مي‌كند.

بيان نوراني امام عسكري(سلام الله عليه) اين است كه وصول به خدا و نِيل به مقام قُرب الهي يك راه طولاني است و اين راه طولاني را انسان با پياده‌روي مشكل است بتواند حل كند، مَركب مي‌خواهد. بهترين و راهوارترين مَركب اين سفر, نماز شب است «إِنَ‏ الْوُصُولَ‏ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ» «امتطاء» که باب افتعال است؛ يعني «أخذ المطيّه», «مَطيّه»؛ يعني مركَب راهوار, «امتطاء»؛ يعني مركب راهوار گرفتن. اين نماز شب مَركَب است، حالا چطور مي‌رود؟ گفتند در جريان معراج، وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) سوار بر بُراق شد كه گفتند بُراق را از آن جهت بُراق گفتند كه «كالبرق» حركت مي‌كرد، البته قوي‌تر از برق. در قدم‌هاي اين بُراق معراج نبوي آمده است كه «خُطاه مدّ البصر»[11] «خُطوه»؛ يعني گام و گام غير از قدم است. قدم از پاشنه تا سرانگشت را مي‌گويند يك قدم، اما بين آن پا و اين پا, اين فاصله را مي‌گويند گام و «خُطوه». فرمودند اين بُراق رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) «خُطاه مدّ البصر» يك گامِ او به اندازه جايي است كه چشم مي‌بيند. ما الآن وقتي شب چشم باز كرديم دورترين ستاره را مي‌بينيم که از مريخ هم مي‌گذرد. يك قدمش به اندازه مسير ديد ماست «خطاه مدّ البصر» اين رسول با اين مركب «چنان رفته باز آمده باز پس٭٭٭ كه نايد در انديشه هيچ‌كس»[12] به ما هم گفتند شما مركبي تهيّه كنيد که اين‌چنين باشد؛ يعنی بُراق باشد, بُراق يك انسان موحّد نماز شب است، فرمود: «إِنَ‏ الْوُصُولَ‏ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ»؛ اينها اميران اين قافله‌ هستند که اين راه را مرتب رفت و آمد دارند و عده‌اي را به مقصد مي‌رسانند، آنها مي‌دانند كه مركب اين راه چيست. پياده رفتن سخت است، يك انسان پياده‌رو در بين راه جزء «ابن‌السبيل» خواهد بود و مي‌ماند. آن‌كه مي‌تواند اين راه طولاني را يا به سختي يا به آساني طي كند كسي است كه مركَب داشته باشد «إِنَ‏ الْوُصُولَ‏ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ».

جريان شب زنده‌داري در حقيقت آموزش و پرورش روز است، براي اينكه وقتي ما شب برخاستيم حداقل چهل نفر را دعا كرديم در روز هم حداقل به فكر حلّ مشكلات چهل نفر هستيم، اگر كسي شب برخيزد و از خداي سبحان حل مشكلات چهل نفر را طلب کند يقيناً روز به فكر آن چهل نفر هم هست؛ چنين انساني نه بيراهه مي‌رود و نه راه كسي را مي‌بندد، آن وقت اين نظام مي‌شود نظام ولايي, نظام قرآن و عترت و منشأ بركت.

همين امام هُمام؛ يعني امام عسكري(صلوات الله و سلامه عليه) از بيانات نوراني آن حضرت اين است كه «مَا أَقْبَحَ‏ بِالْمُؤْمِنِ‏ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ»[13] خيلي از ماها به چيزهايي علاقه‌منديم، اما ﴿لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ[14] ما براي هر چيزي خلق نشديم «النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ»[15] هر كسي براي چيز خاصّي خلق شد و استعداد مخصوصي براي نِيل به «مستعدّله» دارد. فرمود خيلي بد است كه انسان به چيزي علاقه داشته باشد كه مايه ذلّت اوست، اين همه معارف و علومي كه عزّت‌بخش است چرا انسان به دنبال آنها نرود؟ چيزهايي كه پايان آن جز زبوني و ذلّت چيز ديگر نيست، چرا انسان آن را استقبال كند؟! «مَا أَقْبَحَ‏ بِالْمُؤْمِنِ‏ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ».

 براي اينكه انسان به آن نماز شب برسد، سوار بُراق شود و سوار آن «مطيّه» شود يک بيان نوراني از امام رضا(سلام الله عليه)[16] رسيده است كه همان بيان نوراني را وجود مبارك امام عسكري(سلام الله عليهما)[17] هم دارند كه فرمود: «لَيْسَ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ ما يك سلسله نماز واجب و نماز مستحب محدود داريم که 51 ركعت است، فرمود اين همه دستوري كه دادند گفتند شما عبادت كنيد، اصلاً خلقت براي عبادت است؛ آن عبادت اصلي, بعد از انجام دادن واجب و مستحب, تفكّر درباره فعل خداست, كار خداست, قضا و قدر خداست, دستورهاي خداست كه چه كسي دارد ما را اداره مي‌كند؟ ما براي چه آفريده شده‌ايم؟! ذات اقدس الهي فرمود من شما را به عنوان خليفه قرار دادم، از آن طرف فرمود انسان «مكرَّم» است ـ كه اين بحث‌ها قبلاً هم گذشت ـ كه ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ[18] اين سؤال پيش مي‌آيد كه آيا انسان ذاتاً كريم است با اينكه از حمأ مسنون خلق شده جوابش اين است كه نه, ذاتاً كريم نيست كرامت او «بالعرض» است، چرا انسان كريم است؟ چون خليفه كريم است ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً[19] خدايي كه كريم است خليفه او و جانشين او و نماينده او و مظهر او خلافتي خواهد داشت و كسي كه جانشين خداي كريم باشد يقيناً از كرامت بهره‌اي مي‌برد.

پس مطلب اوّلي اين بود كه ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾، دومي آن بود كه كرامت او ذاتي نيست بلکه به استناد خلافت است، سوم آن است كه اگر كسي نان خلافت خدا را بخورد، در كنار سفره خلافت خدا بنشيند و به عنوان اينكه «خليفةالله» است از كرامت الهي طَرْفي ببندد و آن وقت حرف‌هاي خودش را بزند و كارهاي خودش را بكند، اين مي‌شود ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾.[20] اين‌چنين نيست كه ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ ذاتي باشد، بلکه سند كرامت او خلافت اوست و خليفه آن است كه حرف «مستخلَف‌عنه» را بزند؛ اين بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) همين است، بيان نوراني امام عسكري(سلام الله عليهما) همين است كه آن عبادت فراواني كه مثلاً گفتند اباذر(رضوان الله عليه) كثرت عبادت داشت يا ﴿الَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ[21] که اينها دائماً در نماز و به ياد خدا هستند، اين‌چنين نيست كه دائماً مشغول نماز خواندن باشند، نمازهاي واجب و مستحب و دستورهاي رسيده محدود است، اما اينها دائماً به ياد خدا هستند كه از من چه چيزي خواست و من چرا خود را ارزان بفروشم؟! فرمود تو مي‌تواني نماينده من باشي اين نمايندگي انحصاري نيست، البته همان‌طوري كه انبيا يكسان نيستند ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ[22] و مرسلين يكسان نيستند ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ[23] ائمه يكسان نيستند, اوليا يكسان نيستند, معصومين يكسان نيستند و درجاتي دارند؛ مسئله خلفاي الهي هم همين‌طور است، وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) «خليفةالله» است, وجود مبارك حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) «خليفةالله» است که بين آنها خيلي فاصله است، اين‌طور نيست همه كساني كه «خليفةالله» هستند همسان باشند، اگر آنها در قلّه‌ هستند شاگردان اينها مي‌توانند در دشت از خلافت الهي سهمي ببرند. حداقلّ خلافت اين است كه انسان اين دو عنصر محوري را داشته باشد: يكي اينكه خوب بتواند «مستخلَف‌عنه» را نشان دهد و ديگر اينكه نسبت به قلمرو خلافت خودش كارآمد باشد، اگر فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ انسان حداقل بايد اين دو مطلب را داشته باشد كه بتواند آينه الهي باشد و بعد بتواند حوزه استخلافي خود را تأمين كند, تدبير كند وگرنه خليفه نخواهد بود. اگر كسي خدانما بود, مظهر خوب خدا بود؛ ولي عُرضه تدبير نداشت او كه خليفه نيست. نامه‌اي وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه براي كميل‌بن‌زياد نخعي نوشت، همين كه صاحب دعاي معروف است از اصحاب سرّ حضرت است؛ بعد از اينكه وجود مبارك حضرت به مقام خلافت ظاهري رسيده است ـ گرچه واقعاً از غدير به بعد «خليفةالله» بود؛ ولي ساليان متمادي متأسفانه سقيفه بر غدير مقدّم شد حالا كه به خلافت ظاهري رسيده است ـ اصحاب و شاگردان خود را سِمَت داد، «هيت»[24] اسم منطقه‌اي است كه در نهج‌البلاغه در نامه‌‌هاي حضرت علي(عليه السلام) هست که آن منطقه را در اختيار كميل‌بن‌زياد نخعي قرار داد، غارتگران اموي آمدند آن منطقه را زدند, بردند و غارت كردند و از حضرت امير نامه‌اي گلايه‌آميز به اين مضمون رسيد كه من اين همه خدمات و قدرت را در اختيار تو گذاشتم تو نتوانستي حوزه استحفاظي خود را حفظ كني؟ آنها آمدند زدند, بردند, غارت كردند تو نتوانستي حفظ كني؟ معلوم مي‌شود بعضي‌ها فقط به درد دعاي كميل مي‌خورند مديريت براي آنها نيست، اگر كسي اين‌چنين بود كه ديگر «خليفةالله» نيست، خليفه خدا كسي است كه هم دعاي كميلي باشد و هم مدير و مدبّر باشد. اين نامه گلايه‌آميز حضرت امير(سلام الله عليه) است كه در نهج‌البلاغه براي «هيت» آن منطقه‌اي كه حوزه استحفاظي كميل(رضوان الله عليه) بود، اگر كسي بخواهد خليفه شود حداقلّ آن اين است كه اين دو عنصر را در حدّ لازم خودش داشته باشد: يكي اينكه آيه الهي باشد، متخلّق به اخلاق الهي باشد و دستورهاي ذات اقدس الهي را به عنوان يك بنده تابع عمل كند; دوم اينکه حوزه استحفاظي خود را بشناسد، خوب مديريت كند, فقرزدايي كند, اشتغال بياورد, مشكلات مردم را حل كند و ترويج فرهنگي كند; همه ما مأموريم اين كار را كنيم، نه تنها مجازيم بلکه به ما امر كردند كه به اين سَمت حركت كنيم، آن‌گاه می‌توانيم در دنيا روي پاي خود بايستيم و به بيگانه هم هيچ نيازي نداشته باشيم، هيچ تحريمي هم نمي‌تواند بر ما اثر بگذارد، براي اينكه رازق ما خداي ماست و همه امكانات را هم به ما داده است.

بنابراين اگر ما در آستانه شهادت وجود مبارك امام عسكري(عليه السلام) قرار داريم و همچنين در آستانه خلافت و ولايت كليه وجود مبارك امام زمان(سلام الله عليه) قرار داريم، اينها راهي است كه از اين فرصت‌ها حداكثر بهره را ببريم، هم خودمان, هم دوستانمان و هم جامعه‌مان را به سَمت و سويي حركت دهيم. اوّلين وظيفه، جريان شب‌زنده‌داري است؛ انسان شب‌زنده‌دار كه با خداي خودش سَحري دارد و راز و نيازي دارد اين دارد غبارروبي مي‌كند، زيرا تمام علوم در اين كتاب‌ها نيست، بخش وسيعي از علوم هم در درون ما نهفته است. يك وقت انسان موزه‌اي درست مي‌كند، جاي عتيقه درست مي‌كند، از بيرون عتيقه‌ها و كالاهاي گرانبها را در آ‌ن‌جا مي‌گذارد که اين مي‌شود موزه, يك وقت است كَندوكاو مي‌كند و از معدن بهره مي‌گيرد؛ ما دو راه داريم: اين درس‌هايي كه در حوزه و دانشگاه مي‌خوانيم اگر ـ ان‌شاءالله ـ درس‌هاي خوب و نافع باشند مثل جايي است كه ما داريم موزه درست مي‌كنيم و جايي است كه عتيقه جمع آوری مي‌كنيم، حرف‌ها و مطالب ديگران را اين‌جا جاسازي كرديم؛ ولي اگر كَندوكاو كنيم و از درون ما معدني بجوشد ديگر سرمايه‌هاي خود ماست «النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ»؛ اين تلاش و كوشش شب‌زنده‌داري‌ها برای اين است كه آن درون را شكوفا مي‌كند؛ يعني غبارروبي مي‌كند, «رَيْن» و چرك را شستشو مي‌كند، با همان «سِلَاحُهُ الْبُكَاءُ»[25] و با آن اشك كه مسلّحانه به جنگ دشمن درون مي‌رود خود را پاك‌سازي مي‌كند, مطهّر مي‌كند, از طهارت طَرْفي مي‌بندد. آن شاگردان اوّلي وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) وقتی وارد مسجد قبا يا مسجدالنبي مي‌شدند تنها براي اين نبود كه «خَوْفاً مِنَ‏ النَّارِ» يا «شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ»[26] عبادت كنند، بلکه اينها ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾؛ اول انقلاب اين‌طور بود، الآن هم بايد همان‌طور باشد، در صدر اسلام و اول انقلاب همين بود ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾ بعدها مشكل پيدا شد. اين ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا[27] اين در اول انقلاب پيغمبر بود، وقتي حضرت از مكه به مدينه آمدند حكومت تشكيل دادند در طليعه اين نظام مرداني تربيت شدند كه دستورهاي الهي را نه براي ترس از جهنم و نه براي شوق به بهشت، بلكه به خاطر علاقه و طهارت روح انجام مي‌دادند ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾ اين كجا, اينكه آدم نماز بخواند براي اينكه جهنم نرود كجا, يا نماز بخواند براي اينكه بهشت برود كجا. اين ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾ در اول نظام اسلامي مدينه بود، اما متأسفانه دوام نداشت، چه اينكه ما هم در اول انقلاب ﴿رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾ داشتيم الآن هم نااميد نيستيم الآن هم ـ به لطف الهي ـ داريم؛ ولي بايد بيشتر شود. اين زمينه هست, اين راه هست, راه اصلي همين است، اما اگر سخن از «خَوْفاً مِنَ‏ النَّارِ» و «شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ» بود حداكثر اين است كه انسان فقط مشكل خودش را حل كند، اما راه محبّت و طهارت چيز ديگر است آن انسان را «خليفةالله» مي‌كند و آن دو عنصر محوري لازم را به انسان عطا مي‌كند كه انسان هم مظهر خدا مي‌شود, آيت حق مي‌شود و هم حوزه استحفاظي خود را خوب مي‌شناسد و تدبير مي‌كند. در سوره مباركه «هود» فرمود من از شما به جِدّ مي‌خواهم كه زمين را آباد كنيد ﴿هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾؛[28] اين «استعمَرَ»؛ يعنی «الف» و «سين» و «تاء» منقوط؛ نظير «استكبر» در اين‌جا يك طلب شديد را مي‌رساند، فرمود من به جِدّ از شما مي‌خواهم زمين را آباد كنيد. با داشتن زمين‌هاي آبادِ زرخيز، آن وقت در كشاورزي مشكل داشته باشيد، گندم وارد كنيد، علوفه؛ يعني علف وارد كنيد، اين ديگر انرژي هسته‌اي نيست كه ما وارد كنيم، از آن طرف مي‌بينيد لبنيات گران است، از آن طرف مي‌بينيد دام‌ها تغذيه نمي‌شوند، اين يك تسطيح مي‌خواهد و يك عُرضه؛ فرمود من به جِدّ از شما مي‌خواهم اين زمين خود را آباد كنيد ﴿هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾ حال وقتي که تحريم شد، وضع ارز چنين شد، مي‌گويند علوفه گران شد ما بايد تهيه كنيم از اين جهت لبنيات گران مي‌‌شود. ﴿هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾ اين راهي در پيش روی ماست. پس كسي كه از آن مرحله عاليه كه فرمود: ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً﴾ كه بيان نوراني امام عسكري(سلام الله عليه) از اين‌جا شروع شده است كه «إِنَ‏ الْوُصُولَ‏ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ» از آن‌جا تا تأمين نيازهاي روزانه را مي‌بينيد قرآن و عترت به ما گفتند كه هم بزرگوارانه در دنيا زندگي كنيم و محتاج كسي نباشيم, هم آبرومندانه وارد حوزه بهشت شويم كه ﴿فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ[29] كه اميدواريم همه شما و همه پيروان قرآن و عترت ـ ان‌شاءالله ـ به اين بارگاه رفيع راه پيدا كنند. مجدداً مقدم شما بزرگواران را گرامي مي‌داريم، روز باعظمت نوزده دي را ارج مي‌نهيم و شهادت وجود مبارك امام عسكري(سلام الله عليه) را به پيشگاه وليّ عصر تعزيت عرض مي‌كنيم و در آستانه خلافت و ولايت كليّه آن حضرت هستيم اين را هم به حضور آن حضرت تهنيت عرض مي‌كنيم!

پروردگارا! امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما! مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش مسكن و اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را در سايه لطف وليّ‌ات حل بفرما! مرضاي ما را شفا مرحمت بفرما! روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب مخصوصاً شهداي نوزده دي را با شهداي كربلا محشور بفرما! بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برسان! خطر استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! جوانان ما, فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بده! اين كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر گزندي محافظت بفرما!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1]. من لايحضره الفقيه, ج2, ص616.

[2]. سوره مائده, آيه15.

[3]. بحارالانوار، ج75, ص380.

[4]. سوره انشقاق, آيه6.

[5]. سوره شوری, آيه53.

[6]. سوره حجر, آيه26.

[7]. نهج البلاغه, خطبه226.

[8]. سوره بلد, آيه4.

[9]. سوره مزمل, آيه6.

[10]. سوره اسراء, آيه9.

[11]. تفسير نور الثقلين، ج2، ص320.

[12]. خمسه نظامی، شرف نامه، بخش4.

[13]. بحارالانوار، ج75, ص374.

[14]. سوره نساء, آيه123.

[15]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج8، ص177.

[16]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج2، ص55.

[17]. بحارالانوار، ج75, ص373.

[18]. سوره اسراء, آيه70.

[19]. سوره بقره, آيه30.

[20]. سوره اعراف, آيه179.

[21]. سوره معارج, آيه22.

[22]. سوره اسراء, آيه55.

[23]. سوره بقره, آيه253.

[24]. نهج البلاغه, نامه61.

[25]. مصباح المتهجد، ج1، ص361.

[26]. علل الشرائع, ج1,ص57.

[27]. سوره توبه, آيه108.

[28]. سوره هود, آيه61.

[29]. سوره واقعه, آيات88 و 89.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق